ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

آقایان یاد بگیرند!! ( خانمها نخونند پررو میشن! )

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۴۸ ق.ظ

آورده اند که:

مردى زن زیبائى داشت ، چند سالى با کمال خوشى با هم زندگى نمودند، تا اینکه ناگاه زن در اثر آبله ، صورتش از زیبایى افتاد.

شوهر جوانمرد وى براى اینکه مبادا همسرش از این حادثه خجالت کشد و غمگین شود، روزى چون سر از خواب برداشت ، شروع کرد به فریاد کردن و گریستن و بر سر و صورت خود زدن!

زن پرسید چه شده ؟!

گفت : دریغا که هر دو چشم من نابینا شده و جایى را نمى بینم!!

و مدت بیست سال! باقیمانده عمر خود را با این حال سپرى کرد، تا مبادا همسرش از زشتى رخسارش خجالت کشد!

ملاصدرا معتقد بود که طالب علم نباید در فکر مقام و مال باشد و مى فرمود:

کسى که علم را براى مال و جاه بخواهد موجودى است خطرناک که باید از او بر حذر بود!!

او در جلسات درس این اشعار را از مثنوى معنوى مى خواند:


بى گهر را علم و فن آموختن
دادن تیغ است دست راهزن!

تیغ دادن در کف زنگى مست
به که افتد عِلم را ناکس به دست!

علم و مال و منصب و جاه و قِران
فتنه آرَد در کف بدگوهران!

چون قلم در دست غدّارى فتاد
لا جرم منصور بر دارى فتاد


لذا ایشان افراد را با شرایط ذیل به شاگردی می پذیرفت:

1 محصّل درصدد تحصیل مال نباشد مگر به اندازه تحصیل معاش!
2 محصّل در صدد تحصیل مقام نباشد!
3 محصّل معصیت نکند!
4 محصّل تقلید از دیگران نکند!


منبع:

داستانهائى از علماء
علیرضا خاتمى

شاخصه های /// مردم دارى ///

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ

یکى از ضرورتهاى اخلاق مسلمانى و معاشرت مکتبى « مردم دارى » است، یعنى: با مردم بودن، براى مردم بودن، در خدمت دیگران بودن، شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن. همراهى و همدردى و همگامى و همخونى با دیگران و هر نام دیگرى که بتوانى بر آن بگذارى، لیکن واقعیت، همه یکى است، یعنى خود را خدمتگزارو غمخوار دیگران دیدن و دانستن.

این، رمز و راز حیات اجتماعى یک مسلمان است و براى او « پایگاه مردمى » و برخوردارى از رافت و رحمت و مودت و حمایت مردم رافراهم مى آورد.

ماهى به آب زنده است و یک مسلمان اجتماعى، به حسن سلوک بادیگران.

باید دید چه چیزهایى و چگونه رفتارهایى و چه روحیاتى این زمینه و موقعیت و پایگاه را براى انسان پدید مى آورد؟ وقتى هدف یک مسلمان، خدمت بیشتر به همنوعان است، باید راه و رسم آن را هم آموخت. مردم دارى، یکى از این رمزها است.


شاخص های مردم دارى :

بدون شناخت نمودها و شاخص هاى مردم دارى و این خصلت نیکو، نمى توان به رمز آن دست یافت. چه روحیه ها و خصلتهایى سبب جذب دیگران مى شود؟! جذبى که راهگشاى توفیق بیشتر براى خدمت و همدلى باشد. برخى از این نمودها از این قرار است:

1- خوش اخلاقى:

«حسن خلق »، کمندى است که دیگران را در دام محبت اسیر مى کند!

کیست که از برخورد شایسته خوشش نیاید و جذب چنین انسانى نشود؟!

از امام صادق(ع) پرسیدند:
حد و مرز اخلاق نیک، چیست؟

فرمود: آن است که: اخلاقت را نرم کنى، کلامت را پاکیزه سازى، و با چهره اى باز و گشاده با برادران دینى ات روبه رو شوى. (1) .

گشاده رویى، از بارزترین صفات رسول خدا (ص) بود که سهمى عمده در جذب مردم به اسلام و شیفتگى آنان به شخص پیامبر اسلام داشت. خداوند در باره این خصلت مردمى رسول اکرم(ص)مى فرماید:
« فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک »; (2) به خاطر رحمت الهى بود که براى مردم نرم شدى و اگر تندخو وخشن و سخت دل بودى، از دور تو پراکنده مى شدند!!

در ادامه آیه مى فرماید: پس، از آنان درگذر، برایشان استغفار کن، ودر کار با آنان مشورت نما.
گویا که «عفو»، «استغفار» و «مشورت »، نمونه هاى دیگرى از حسن خلق و رفتار مردم دارانه و جاذب است، چرا که نوعى اعتماد به مردم وبه حساب آوردن آنان است و چنین برخوردى، عامل جاذبه شخص مى گردد.

2- عفو و گذشت:

کینه توزى و لجاجت، ویژه روحهاى حقیر و همتهاى پایین است. برعکس، آنان که نظر بلند و روح بزرگ دارند، پوزشها را مى پذیرند، ازخطاهاى دیگران چشم مى پوشند و از حق شخصى خویش درمى گذرند. بلندنظرى انسان، عامل محبت دلهاى دیگران است. براى خود انسان نیز نوعى لذت روحى دارد و گفته اند: « در عفو، لذتى است که در انتقام نیست!».

عفو و گذشت و چشم پوشى و نادیده گرفتن لغزشهاى دیگران، دانه هاى جلب محبت است و دیگران را خوشبین، وفادار و بامحبت نگاه مى دارد.

امام سجاد (ع) در دعاى بلند « مکارم الاخلاق »، از خداوند این گونه مى طلبد:

«خداوندا!...
مرا ثابت قدم و استوار بدار، تا با ناخالصان و دغلها، خیرخواهانه برخوردکنم،
و هر کس از من دورى گزید، من به او نیکى کنم،
و به کسى که مرا محروم کرده، بذل و عطا کنم،
و با آن که با من قطع رابطه کرده، بپیوندم،
و کسى را که غیبت مرا کرده است، به خوبى یاد کنم،
توفیقم ده که نیکى را سپاسگزار باشم،
و ... از بدى، چشم پوشم و درگذرم
.
» (3) .

اینها گوهرهاى تابناکى در شیوه هاى معاشرت است. گفتن اینها درزبان، آسان است، اما عمل، بسیار سنگین است و جز از همتهاى والا وروحیه هاى زیبا برنمى آید و باید توفیقش را از خدا طلبید.

3- بخشش و محبت:

آدمیزاد، بنده احسان است. به هر کس نیکى کنى، او را رام و مطیع خویش مى سازى و به هر کس محبت و لطف کنى، قلعه دلش را فتح کرده اى.

به قول سعدى:

بنده حلقه بگوش، ار ننوازى، برود.
لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه به گوش!

این تعلیم حضرت رسول (ص) است که:
« اى مردم! مى دانم که نمى توانید با اموالتان همه مردم را راضى کنید، ولى با چهره باز وگشاده رویى و خوش اخلاقى، مى توانید.» (4) .
و سخن مولایمان حضرت امیر (ع) چنین است:
« بالایثار یسترق الاحرار »; (5) .
آزادمردان، با ایثار، بنده و غلام مى شوند!

البته بنده و غلام خوبیها و کرامتهاى اخلاقى. این هم گام دیگرى در جذب دلها و ایجاد الفتها و تحکیم رابطه هاى عاطفى در جامعه بشرى است.

4- تواضع و خاکسارى:

همچنان در پى بیان نمونه هایى از روحیه « مردم دارى » هستیم.افتادگى و تواضع و فروتنى، یکى دیگر از این ویژگیهاست.

چنین کسان مى توانند مردم را دور شمع وجود خودشان جمع کنند، آن گونه که پیامبر خدا بود و انجام مى داد.

تکبر، پشت انسانها را خالى مى کند و زیرپا را هم!

مردم، از پیرامون افراد مغرور و متکبر و خودخواه، پراکنده مى شوند. برعکس آن، تواضع، مردم را به محبت و عنایت و حمایت مى کشاند.

امام على(ع) فرموده است:

سه چیز موجب محبت دیگران مى شود: « الدین و التواضع والسخاء »; (6) دیندارى، فروتنى و بخشندگى.

مغروران و خود بزرگ بینان، هرگز نمى توانند با جمعى کار کنند وحمایت آنان را همواره همراه خود داشته باشند. اگر هم چند صباحى مردم در پى آنان باشند، به تدریج رهایشان مى کنند.

مى گویى نه؟ به اطراف و دوستانت بنگر، و به آنان که کارى در دستشان است دقت کن. ببین متکبران در میان مردم جا و محبوبیت دارند، یا متواضعان؟

5- حوصله و تحمل:
«سعه صدر»، وسعت نظر و ظرفیت لازم داشتن، از نمونه هاى دیگر« مردم دارى » است.

گاهى افراد، بى حوصله اند، از جایى و چیزى ناراحتى دارند، یا ضرر و آسیبى دیده اند، یا تحت فشار و گرفتارى اند، توقعهایشان بالاست، عصبانى مى شوند، حرف تند مى زنند و ... آن که صبور باشد و بردبار، مى تواند با مردم کنار آید.

آن که تحمل حرفها، تندیها و بداخلاقیها را در « مکتب صبر»، تمرین و تجربه کرده باشد، مى تواند در ارتباط با مردم، به خدمت خویش وحضور کریمانه در کنارشان ادامه دهد.

خود تحمل و مقاومت، براى انسان، هوادار درست مى کند. از کوره در نرفتن، بردبارى نشان دادن،خشمگین نشدن، از آثار این « ظرفیت » است. کسى که از این ویژگى اخلاقى برخوردار باشد، از یارى و حمایت دیگران هم برخوردارخواهد بود.

باز بشنویم از کلام امیرالمؤمنین (ع) که فرمود:
« بالحلم تکثر الانصار » (7) و نیز این کلام نورانى آن حضرت: « بالاحتمال و الحلم یکون لک الناس انصارا و اعوانا » (8) .
که هر دو سخن، معناى مشابه دارد، یعنى: در سایه حلم و بردبارى و تحمل است که یاوران زیاد مى شوند و مردم، پشتیبان و حامى تومى گردند.
این خصلت، به ویژه براى کسانى که با مردم در تماس و ارتباط بیشترى اند و در معرض مراجعات، طرح سؤالها، نیازها، توقعات ومشکلاتند، ضرورى تر و از مهمترین صفات شایسته براى مسؤولان است.

6- تفقد و رسیدگى:
مردم، به ویژه گرفتاران و دردمندان، نیازمند احوالپرسى، رسیدگى،سرکشى و در یک کلمه « تفقد»ند.

گاهى یک احوالپرسى و سلام، شادابى روح و نشاط زندگى فراوانى (براى هر دو طرف) پدید مى آورد.
گاهى نوشتن یک نامه یا تلفن کردن به یک آشنا و فامیل، محبتها وصفاهاى بسیارى ایجاد مى کند.
گاهى سر زدن به همسایه و عیادت یک بیمار و شرکت در یک مجلس ختم یا عروسى، مبدا بسیارى از دوستیهاى ماندگار مى شود.
دید و بازدیدهاى خانوادگى، دلها و زندگیها را به هم مربوطمى کند.
پرسیدن از گرفتاریها و مشکلات دیگران و تلاش در حل و رفع آنها، در دلها را به روى انسان مى گشاید.

پس چه باید کرد؟ روشن است: با مردم زیستن، با همسایه ها وهمشهریها و همکاران و معاشران و همنوعان، جوش خوردن، انس گرفتن، در رنج و راحت دیگران شریک شدن، فاصله ها را با دیگران کوتاه کردن، قطع رابطه ها را به «آشتى » بدل کردن، اختلافها و کدورتها رازدودن و ...

اینها همه «عمل صالح » است و خداوند چنین نیکوکاران را دوست مى دارد!

تا توانى به جهان خدمت محتاجان کن
به دمى یا درمى یا قلمى یا قدمى

« مردم دارى »، اخلاق زیبنده مسلمانى است که مى خواهد از الگوهاى دینى و ارزشهاى مکتبى الهام بگیرد و « زندگى اسلامى » داشته باشد.
باید با « عمل »، دیگران را جذب کرد، نه با « حرف »! « گفتار بى عمل،چک بى محل است ». و مردم دارى، اخلاق انبیا و اولیاست ..

__________________________________________
پى نوشتها:

1) معانى الاخبار، صدوق، ص 253.
2) آل عمران، آیه 159.
3) صحیفه سجادیه، دعاى 20 (دعاى مکارم الاخلاق).
4) مستدرک وسائل الشیعه، ج 2، ص 83.
5) غررالحکم، آمدى، ج 1، ص 329.
6) همان، ص 360.
7) همان، ص 329 و 335.
8) همان.


منبع:

اخلاق معاشرت
جواد محدثى

عربــــــــی را پاس بداریم!!

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ

عربی را پاس بداریم:


کلمات صحیح با سبز نوشته شده 

و کلمات اشتباه با قرمز .


یا أبا عبدِاللَّهِ الحُسَین   

یا أبی عبداللَّه الحسین 


یا سَیِّدَ الشُّهَداء 

یا سِیّدُ الشّهداء


یَابنَ رسولِ اللَّه

یا بنُ رسول اللَّه


یا حُسَینُ بنُ علیّ

یا حُسِینِ بن علیّ


یا اباالفضل

یا ابوالفضل


یا ابافاضل

یا ابو فاضل


یا زینب أدرکینا

یا زینب ادرکنا


یا فاطِمَه

یا فاطِمِه


یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّه

یا اهل َ بِیتِ النَّبُوّه
_______________________________

این موارد را هم رعایت کنیم:

علَیهِ السلام برای مرد مثلا امام باقر علَیهِ السلام فرمود...

علَیهَا السلام برای خانم مثلا حضرت فاطمه علَیهَا السلام فرمود...

علَیهِمُ السلام برای چند نفر مثلا ائمه علَیهِمُ السلام فرمودند...

علَیهِمَا السلام برای دو نفر مثلا محمد بن علی علَیهِمَا السلام فرمودند...

السلامُ علَیکَ برای آقا

السلامُ علَیکِ برای خانم

السلامُ علَیکُم برای جمع



هدیه وزیـــــــــــر

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

یکی از وزراء معاصر سید رضی رحمه الله می گوید:

"خدای تعالی، نوزادی به سید رضی کرامت فرمود. من هزار دینار در طبقی گذاشتم و به رسم هدیه و چشم روشنی برای او فرستادم. رضی آن وجه را رد کرد و گفت:

وزیر می داند که من از هیچ کس چیزی قبول نمی کنم.

بار دیگر آن طبق را فرستادم و گفتم:

این وجه برای آن مولود است، دخلی به شما ندارد.

باز پس فرستاد و گفت:

کودکان ما نیز چیزی از کسی قبول نمی کنند!

بار سوم فرستادم و گفتم:

این مبلغ را به قابله بدهید.

این بار نیز باز گردانید و گفت:

وزیر می داند که زنان ما را زنان بیگانه قابلگی نمی کنند، بلکه قابله ایشان از زنان خود ما هستند و اینان نیز چیزی از کسی نمی پذیرند!!

برای بار چهارم آن مبلغ را فرستادم و گفتم:

این مبلغ از آنِ طلّابی باشد که در خدمت شما درس می خوانند.

سید رضی فرمود:

طلّاب خود حاضرند، هر کس هر قدر می خواهد، بردارد!

آن گاه یکی از طلّاب برخاست و یک دینار را برداشت و گفت:

دیشب برای روغن چراغ احتیاج پیدا کردم و کلید درِ خزانه شما که وقف بر طلّاب است، نبود.

از این رو، از بقّال نسیه روغن چراغ گرفتم. اکنون این دینار را برداشتم تا قرض خود را ادا کنم... و سرانجام آن طبق دینار را رد کردند و نپذیرفتند."

بعد از این قضیه سید دستور داد به تعداد طلّاب ، کلید مخزن وجوهات تهیه شود! ( که هر کس پولی لازم داشت خود بردارد و ببندد!! )


منبع:

مبلغان ش 75

استاد شحات محمد انور

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ب.ظ

استاد شحات محمد انور :

در سال 1329 هجرى شمسى، در روستاى کفر وزیز در مصر به دنیا آمد.

سه ماهه بود، که پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى دائى خود قرار گرفت. دائى وى که از علاقمندان و حافظان قرآن بود، از همان دوران طفولیت محمد انور، در تربیت و تعلیم او جدیت زیادى نمود.

محمد انور از سه سالگى، حفظ کردن قرآن را شروع کرد و در سن نه سالگى تمام قرآن را حفظ کرد، سپس نزد استادان فن تلاوت قرآن رفت و علم تجوید قرآن را به خوبى آموخت.

از سن دوازده سالگى تلاوت قرآن کریم را در مجالس و محافل و هم چنین در مناسبت هاى مختلف آغاز کرد و با توجه به صوت زیبا و گرمى که در قرائت قرآن داشت به زودى شهرت یافت.

محمد انور تحصیلات خود را تا سال دوم دانشگاه الازهر مصر ادامه داد. هنگامى که یکى از مدرسین دانشگاه صوت گرم و حزین او را شنید، مشتاق تلاوت قرآن محمد انور شود و شیفته و مجذوب او گردید و به او گفت:

به جاى ادامه تحصیل در دانشگاه، بهتر است که در رشته قرآن کار کرد.

بیست و هفت سال داشت که وارد صدا و سیماى مصر شد و تلاوت قرآن کریم را در رادیو و تلویزیون آغاز کرد.

در سال 1358 هجرى شمسى، بنا به تقاضاى استاد عبدالباسط ریاست انجمن قاریان مصر، به عضویت هیات رئیسه این انجمن منصوب گردید.

استاد شحات محمد انور از کشورهاى زیادى از جمله ابوظبى، ایران، نیجریه، قطر، اوگاندا و مالدیو دیدن کرده و به تلاوت قرآن مجید مبادرت نموده است.

او در سال 1369 و سال 1370 شمسى دو بار به کشور اسلامى ایران مسافرت کرد و با قرائت قرآن مجید و صوت گرم و زیباى خود، شور و نشاط خاصى به محافل قرآن ایران بخشید.

در دومین مسافرتش به ایران هنگامى که از او سوال شد:

بهترین و موثرترین سبک و روش تلاوت قرآن کریم، براى جلب شنوندگان کدام شیوه است؟

پاسخ داد:

بهترین سبک و روش تلاوت قرآن کریم، رعایت تقواى الهى است! زیرا تقواى الهى در قارى قرآن ، مى تواند قلب و دل شنوندگان را تسخیر نماید!

...

منبع:

داستانهاى کودکى بزرگان تاریخ جلد 2
احمد صادقى اردستانى


آرامش بخش ها__________

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ

در قرآن سه چـیز مایه آرامش شمرده شده است : 


1 - تاریکى شب:

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ - سوره أنعام آیه 96 -


2 - خانه هاى مسکونى:

وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا ... - نحل آیه 80 -


3 - همسران یکدل:

وَمِنْ آَیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ - روم آیه 21 -


خوابـــــــت را اینجوری تنظیم کن ( از طرف خدا ) !

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ق.ظ

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (96) سوره أنعام -

او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است ، این اندازه گیرى خداوند تواناى دانا است!


آرامش شبانه :

این موضوع مسلم است که انسان در برابر نور و روشنائى تمایل به تلاش و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن مى شود، و تمام سلولها آماده فعالیت مى گردند، و به همین دلیل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نیست ، ولى هر قدر محیط تاریک بوده باشد خواب عمیقتر و آرامبخش تر است ، زیرا در تاریکى خون متوجه درون بدن مى گردد و به طور کلى سلولها در یک آرامى و استراحت فرو مى روند،

به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکى شب به خواب فرو مى روند و با نخستین اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعالیت را شروع مى کنند،

به عکس دنیاى ماشینى که شب را تا بعد از نیمه بیدار مى مانند، و روز را تا مدت زیادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مى روند، و نشاط و سلامت خود را از دست مى دهند!

در احادیثى که از طرق اهل بیت (علیهم السلام ) وارد شده دستورهائى مى خوانیم که همه با روح این مطلب سازگار است.

از جمله در نهج البلاغه از على (علیه السلام ) نقل شده که به یکى از دوستان خود دستور داد:

در آغاز شب هرگز به سیر خود ادامه مده زیرا خداوند شب را براى آرامش قرار داده است و آن را وقت اقامت ، نه کوچ کردن قرار داده در شب بدن خود را آرام بدار و استراحت کن .

در حدیثى که در کافى از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده مى خوانیم :

تزوج باللیل فانه جعل اللیل سکنا: ( مراسم ازدواج را در شب قرار ده زیرا شب مایه آرامش است ) (همانطور که ازدواج و آمیزش صحیح جنسى نیز آرامبخش ‍ است ).

و نیز در کتاب کافى مى خوانیم : که امام على بن الحسین (علیهم السلام ) به خدمتکاران دستور مى داد که هرگز به هنگام شب و قبل از طلوع فجر ، حیوانات را ذبح نکنند و مى فرمود:

ان الله جعل اللیل سکنا لکل شى ء: خداوند شب را براى همه چیز مایه آرامش قرار داده است!


منبع:

تفسیر نمونه

فلق و شفق

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (96) سوره أنعام -

او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است ، این اندازه گیرى خداوند تواناى دانا است!


نعمت فلق و شفق:

(فالق الاصباح ) فلق (بر وزن خلق ) در اصل به معنى شکافتن است ، و اینکه صبح را فلق مى گویند نیز به همین مناسبت مى باشد، اصباح و صبح هر دو به یک معنى است .

تعبیر بالا از تعبیرهاى بسیار زیبائى است که در اینجا به کار رفته است ،

زیرا تاریکى شب به پرده ضخیمى تشبیه شده که روشنائى سپیده دم آن را چاک زده از هم مى شکافد، و این موضوع هم درباره صبح صادق تطبیق مى کند و هم صبح کاذب ، زیرا کاذب به روشنائى کم رنگى گفته مى شود که در آخر شب به صورت عمودى از مشرق در آسمان پاشیده مى شود و همچون شکافى است که از طرف شرق به غرب در خیمه تاریک و سیاه شب پدید مى آید، و صبح صادق که بعد از آن طلوع مى کند به شکل نوار سفید و درخشان و زیبائى است که در آغاز در پهنه افق مشرق آشکار مى شود، گوئى چادر سیاه شب را از طرف پائین در امتداد شمال و جنوب شکافته و پیش مى رود و تدریجا بالا آمده و سراسر آسمان را فرا مى گیرد.

قرآن علاوه بر اینکه کرارا روى نعمت نور و ظلمت و شب و روز تکیه کرده ، در اینجا روى مساله طلوع صبح تکیه مى کند که یکى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زیرا مى دانیم این پدیده آسمانى نتیجه وجود جو زمین (یعنى قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده ) مى باشد.

اگر اطراف کره زمین همانند کره ماه جوى وجود نداشت نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدى آغاز شب و شفق ، بلکه آفتاب همانند یک میهمان ناخوانده بدون هیچ مقدمه سر از افق مشرق بر مى داشت و نور خیره کننده خود را در چشمهائى که به تاریکى شب عادت کرده بود فورا مى پاشید، و به هنگام غروب مانند یک مجرم فرارى ، یک مرتبه از نظرها پنهان مى شد و در یک لحظه تاریکى و ظلمت وحشتناکى همه جا را فرا مى گرفت!

اما وجود جو زمین و فاصله اى که در میان تاریکى شب ، و روشنائى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجا براى پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده مى سازد، و انتقال از نور به ظلمت ، و از ظلمت به نور، به صورت تدریجى و ملایم و کاملا مطبوع و قابل تحمل انجام میگردد.

بسیار دیده ایم هنگام شب در یک اطاق پر نور که در یک لحظه چراغ خاموش مى شود چه حالت ناراحت کننده اى به همه دست مى دهد و اگر این خاموشى ساعتى طول بکشد، هنگامى که چراغ بدون مقدمه روشن مى شود باز حالت ناراحتى تازه اى به همه دست مى دهد، نور خیره کننده چراغ چشم را مى آزارد و براى دیدن اشیاء اطراف دچار زحمت مى شویم و اگر این موضوع تکرار پیدا کند مسلما براى چشم زیانبخش خواهد بود، شکافنده صبح این شکل را به صورت بسیار عالى براى بشر حل کرده است .

ولى براى اینکه تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکى و ظلمت شب ، چیز نامطلوب و یا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مى فرماید خداوند شب را مایه آرامش قرار داد ( و جعل اللیل سکنا).


منبع:

تفسیر نمونه

ریشه هاى « عبادت »

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ق.ظ

ریشه هاى عبادت:

1. عظمت خدا :

برخورد با یک شخصیت برجسته ، انسان را به تواضع وا مى دارد، دیدار با یک دانشمند بزرگ ، آدمى را به تکریم و احترام وا مى دارد، چون که انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصیت و این دانشمند، خود را کوچک و کم سواد مى بیند.

خداوند، مبداء همه عظمت ها و جلال هاست . شناخت خدا به عظمت وبزرگى ، انسان ناتوان وحقیر را به کُرنش وتعظیم در برابر او وا مى دارد.

2. احساس نیاز و وابستگى :

انسان ، عاجز، نیازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نیازى و غناى مطلق ، و سر رشته دار امور انسان هاست . این هم عاملى است ، تا انسان در برابر خداوند ((بندگى )) کند.

3. سپاس نعمت :

توجه به نعمت هاى بى حساب و فراوانى که از هر سو و در هر زمینه ما را احاطه کرده ، قوى ترین انگیزه را براى پرستش پروردگار ایجاد مى کند. نعمت هایى که حتّى پیش از تولّد شروع مى شود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شایستگى داشته باشیم ) از آن بهره مند خواهیم شد.

قرآن به این نکته اشاره کرده و به مردم زمان پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
((فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِىَّ اءَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف )) -
قریش ، آیه 3 - 5 - باید خداى کعبه را عبادت کنند، خدایى که آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس ، ایمن ساخت .

4. فطرت :

در سرشت انسان ، پرستش و نیایش وجود دارد. اگر به معبود حقیقى دست یافت ، که کمال مطلوب همین است ، و اگر به انحراف و بیراهه دچار شد، به پرستش ‍ معبودهاى بدلى و باطل مى پردازد.

بت پرستى ، ماه و خورشید پرستى ، گوساله و گاو پرستى ، نمونه هایى انحرافى است که وجود دارد، کسانى هم پول و مقام و همسر و ماشین و مدال و ... را مى پرستند.
انبیا آمده اند تا فطرت را در مسیر حق ، هدایت کنند و انسان را از عبادت هاى عوضى نجات بخشند. حضرت على علیه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید:
((فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا بِالْحَقَّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى عِبادَتِهِ ...)) -
نهج البلاغه ، خطبه 147 - خداوند حضرت محمّد صلى الله علیه و آله را برانگیخت ، تا بندگانش را از ((بت پرستى )) به ((خدا پرستى )) دعوت کند.

روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مى گراید. مثل: میل به غذا که در هر کودکى هست ، ولى اگر راهنمایى نشود، کودک خاک مى خورد و لذّت هم مى برد!!

بدون هدایت صحیحِ این گرایش ‍ فطرى نیز، انسان به عشق هاى زودگذر پوچ یا پرستش هاى بى محتواى انحرافى دچار مى شود.


منبع:

راز نماز (براى جوانان )
محسن قرائتى


ای مهربان خدای!

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۳ ق.ظ

اى مهربان خداى!


گم گشته ام تو بودى و کردم چو دیده باز
دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست


دیدم به هیچ نقطه تهى نیست جاى تو
خوش مى درخشد از همه سو جلوه هاى تو


اى مبداء وجود!
از کثرت ظهور، نهان شد که کیستى
از هر چه ظاهر است ، تویى آشکارتر ... مستور نیستى
نزدیک تر ز من به منى ، دور نیستى


تو آشکاره اى ... من زین میان گُمم
کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
نقص از من است ، ورنه رُخت را حجاب نیست .
اى مهربان خداى !


در قلب من تبى است گدازان و دردناک
احساس مى کنم که به کانون جانِ من
سوزنده آتشى است که سر مى کشد به اوج
احساس مى کنم عطشى مست و بى قرار
اندر فضاى هستى من مى دود چو موج
این سوز عشق توست ،
در من ، چو جان نهان


احساس مى کنم ،
درمان نسازد این تبِ من جز دواى تو

زائل نسازد این عطش ، الاّ لقاى تو


اى مهربان خداى !
احساس مى کنم خلائى در وجود خویش
کان را نمى برد ز میان ، جز پرستشت


اى نازنین خداى !
احساس مى کنم که بود در سرشتِ من
سوزنده ، یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینه ام
جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال
مخمورى مرا به جز این مى ، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست


اى مهربان خداى !
تو، راز جان و مایه سرمستى منى
تو هستى منى
در عمق فکر و پرده جانم تویى ، تویى
آرام دل ، فروغ روانم تویى ، تویى


هر جا نگاه مى دود، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخِ دلستان توست .


شاعر:

حجت الاسلام بهجتى (شفق)

عزّت

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ

علی علیه السلام می فرماید:

« مِنْ عِزّ النَّفْسِ لُزُومُ القَناعَةِ؛ - میزان الحکمه ح  17139 -

از عوامل عزت نفس ، پایبندی به قناعت و ساده زیستی است! »



دست طلب چو پیش کسان می کنی دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش !! - نظیری نیشابوری-

شبیه رجایی --------

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ب.ظ

شهید رجایی که به ریاست جمهوری انتخاب شده بود، هیچگاه از سنت حسنه ساده زیستی دست بر نداشت و مانند مردم عادّی زندگی می کرد. وی در یکی از خاطرات خود می گوید: 

یک بار که اتوبوس دو طبقه سوار شده بودم، راننده اتوبوس با شاگرد خود در مورد افزایش قیمت پیکان که به یکصدهزار تومان رسیده بود صحبت می کرد و می گفت:

شنیده ای که قیمت پیکان صدهزار تومان شده است؟ شاگرد به او گفت: بشود یک میلیون تومان، آن موقع که قیمت سی هزار تومان بود، ما قشر مستضعف نمی توانستیم ماشین بخریم، حالا هم نمی توانیم!

بعد نگاهی به من کرد و به راننده گفت: مثلا این آقا را ببین! چقدر شبیه آقای رجایی است! ولی حالا او کجا زندگی می کند و با چه ماشینهایی رفت و آمد می کند و این بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دو طبقه شده است. راننده هم حرف او را تأیید کرده و کلی هم به من بد و بیراه گفت!!

من به او گفتم:

آقای راننده! حالا شما از کجا می دانید شاید این بنده خدا هم مثل شما زندگی می کند؟!

راننده جواب داد: نه آقا، تو هم دلت خوش است، شما چقدر ساده ای! آنها زندگی ای دارند که به خیال من و تو هم نمی رسد، شاگرد او هم مرتب حرف راننده را تأیید می کرد ، و من نگفتم که خود رجایی هستم !


منبع:

روزنامه جمهوری اسلامی: 1380/6/8


سوگلی حرم ^^

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ب.ظ

در پى انتشار حکم تحریم تنباکو ( توسط آیت الله شیرازى ) مردم بی درنگ دست به کار شدند ، قلیانها را شکسته و مواد را در میادین آتش زدند!!

فتوا با سرعت در سراسر ایران انتشار یافت ، تمام توتون فروشها مغازه هاى خود را بستند!! در مدت قلیلى به طور کامل استعمال تنباکو و توتون در تمام کشور متروک گردید!!

در بعضى نقاط تظاهرات مستقیما علیه شاه صورت گرفت .

...

ناصر الدین شاه یک روز به اندرون براى سرکشى سراغ انیس الدوله ( سوگلى حرم ) مى رود ؛ مى بیند غلامان و کلفت ها مشغول پیاده کردن قلیانهاى نقره و مرصّع هستند و خانم ناظر بر اعمال آنها ؛ سؤ ال مى کند: چرا چنین می کنید؟

انیس الدوله می گوید:

( براى اینکه قلیان حرام شده! )

شاه ( به عنوان اعتراض و ) با تغیّر مى گوید: کى حرام کرده ؟

خانم جواب مى دهد:

همان کسى که مرا به تو حلال کرده !!


منبع:

تاریخ سیاسى معاصر ایران

دکتر سید جلال الدین مدنی

با اندکی تصرف

آسیه

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آَمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (11) سوره تحریم -


و خداوند مثلى براى مؤ منان زده ، به همسر فرعون ؛ در آن هنـگـام که گـفت: پـروردگـارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و عمل او نجات ده ، و مرا از قوم ظالم رهائى بخش .


تفسیر:

معروف این است که نام همسر فرعون ( آسیه ) و نام پدرش (مزاحم ) بوده است ،

گـفته اند هنـگـامى که معجزه موسى (علیه السلام ) را در مقابل ساحران مشاهده کرد اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد، و از همان لحظه به موسى ایمان آورد او پیوسته ایمان خود را مکتوم مى داشت ، ولى ایمان و عشق به خدا چیزى نیست که بتوان آنرا همیشه کتمان کرد. 


هنگامى که فرعون از ایمان او باخبر شد بارها او را نهى کرد، و اصرار داشت که دست از دامن آیین موسى (علیه السلام ) بردارد، و خداى او را رها کند، ولى این زن با استقامت هرگز تسلیم خواسته فرعون نشد.


سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهایش را با میخها بسته ، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظیمى بر سینه او بیفکنند! هنگامى که آخرین لحظه هاى عمر خود را مى گـذارند دعایش این بود:

(پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهائى بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده! )

خداوند نیز دعاى این زن مؤ من پاکباز فداکار را اجابت فرمود و او را در کنار بهترین زنان جهان مانند مریم قرار داد. چنانکه در همین آیات در ردیف او قرار گرفته است .


در روایتى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى خوانیم :

افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم )، و مریم بنت عمران ، و آسیه بنت مزاحم ، امراءة فرعون !: (برترین زنان اهل بهشت چهار نفرند (خدیجه ) دختر خویلد و (فاطمه ) دختر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) و (مریم ) دختر عمران و (آسیه ) دختر مزاحم همسر فرعون ).


جالب اینکه همسر فرعون با این سخن کاخ عظیم فرعون را تحقیر مى کند و آن را در برابر خانه اى در جوار رحمت خدا به هیچ مى شمرد، و به این وسیله به آنها که او را نصیحت مى کردند که:  اینهمه امکانات چشمگیرى که از طریق (ملکه مصر بودن در اختیار تو است ) با ایمان به مرد شبانى همچون موسى از دست نده ! ، پاسخ مى گوید.


با جمله (نجنى من فرعون و عمله ) بیزارى خود را، هم از خود فرعون و هم از مظالم و جنایاتش ، اعلام مى دارد.
و با جمله (و نجنى من القوم الظالمین ) ناهمرنگى خود را با محیط آلوده و بیـگـانـگـى خویش را از جنایات آنها برملا مى کند.


و چقدر حساب شده است این جمله هاى سه گـانه اى که این زن با معرفت و ایثارگر در واپسین لحظه هاى عمرش بیان کرد، جمله هایى که مى تواند براى همه زنان و مردان مؤ من جهان الهام بخش باشد، جمله هایى که بهانه هاى واهى را از دست تمام کسانى که فشار محیط، یا همسر را، مجوزى براى ترک اطاعت خدا و تقوى مى شمرند، مى گیرد.


مسلما زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعونى وجود نداشت! همانطور که فشار و شکنجه اى فراتر از شکنجه هاى فرعون جنایتکار نبود! ولى نه آن زرق و برق ، و نه این فشار و شکنجه ، آن زن مؤ من را به زانو در نیاورد و همچنان به راه خود در مسیر رضاى خدا ادامه داد تا جان خویش را در راه معشوق حقیقى فدا کرد.


منبع:

تفسیر نمونه

درس با یک آفتابه آب!!!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ب.ظ
منصور عماد از کوچه ای که سرای قاضی بغداد در آنجا بود، عبور می کرد و در خانه باز بود.
منصور جلوی در ایستاد و به درون منزل نظری افکند و دید سرایی است بسیار وسیع و مجلل.
داخل آنجا شد، دید دارای اطاقهای مفروش، ظروف عالی و غلامان و خدمه متعدد می باشد.
از آن همه تجمّل حیرت زده شد!
از ایشان آب برای وضو طلبید. یکی از غلامان آفتابه بزرگی را پر کرد. منصور مقابل قاضی نشست و مشغول وضو گرفتن شد و دست و پا را به آب بسیار شست!
قاضی گفت: این چه اسرافی بود که مرتکب شدی! چرا این همه آب را هدر دادی؟
منصور گفت: تو که زیاده روی در آب مباح را اسراف می خوانی ، این همه تجملات و اسباب این سرا که خدا می داند پول آن از کجا آمده، اسراف نیست؟! تو که با یک منزل کوچک و دو خدمتگزار می توانی زندگی آسوده ای داشته باشی ، چرا این قدر زیاده روی می کنی و این همه وبال را بر دوش می کشی!
قاضی از سخنان منصور به خود آمد و زندگی کذایی را بر هم زد و از آن پس زندگی معتدلی را در پیش گرفت
.

قفل باز کنی ...

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ

علامه طباطبایی از مرحوم قاضی نقل می کند که:

وقتی همراه با سید مرتضی کشمیری (از اوتاد و زهّاد معروف وقت که دارای حالات و مقامات و مکاشفات بوده) برای زیارت مرقد حضرت اباعبدالله از نجف به کربلای معلا آمدیم و در یکی از حجرات مدرسه بازار بین الحرمین ساکن شدیم.

روزی سید مرتضی جلو و من از پشت سر ایشان به سمت حجره می رفتیم، دیدیم درِ حجره قفل شده است.

مرحوم کشمیری نظری به من کردند و گفتند:

می گویند: هر کس نام مادر حضرت موسی علیه السلام را بر قفل بسته ببرد، باز می شود؛ مادر من از مادر موسی علیه السلام کمتر نیست! آن گاه دست به قفل زد و گفت: یا فاطمه! و قفل باز شد. آن را زمین گذارده و وارد حجره شدیم.


منبع:

مهر تابان

سید محمد حسین تهرانی


تبلیغ و مبلّغ در روایات:

1 - عن على علیه السلام قال:

« لما بعثنی رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم الى الیمن قال: یا على لا تقاتل احدا حتى تدعوه الى الاسلام، وایم الله لئن یهدى الله على یدیک رجلا خیر لک مما طلعت علیه الشمس ولک ولاؤه

حضرت على علیه السلام فرمود:

هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مرا به سوى یمن فرستاد، فرمود: با هیچ کس پیکار مکن ؛ مگر این که نخست او را به اسلام فراخوانى. به خدا سوگند اگر خداوند به دست تو یک فرد را هدایت کند، براى تو بهتر است از آنچه آفتاب بر آن مى‏ تابد! و ولایت او هم با توست »


2 - عن معاویه بن عمار قال:

« قلت لابى عبدالله علیه السلام: رجل راویة لحدیثکم یبث ذلک فى الناس ویشدده فى قلوبهم وقلوب شیعتکم، ولعل عابدا من شیعتکم لیست له هذه الروایة، ایهما افضل؟ قال علیه السلام: الراویة لحدیثنا یشد به قلوب شیعتنا افضل من الف عابد.

معاویة بن عمار مى‏ گوید:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم:

مردى است که راوى حدیث‏ شما است. سخنان شما را در میان مردم منتشر مى ‏کند و آن را در قلوب آن‏ها و قلوب شیعیان شما محکم مى‏ کند. و شاید عابدى از شیعیان شما باشد که این توانایى را ندارد [و در عین حال اهل عبادت است] کدام یک برترند؟

امام علیه السلام فرمود: کسى که حدیث ما را روایت کند و قلوب شیعیان ما را با آن نیرو و توان بخشد. [و با نشر آن‏ها اندیشه‏ هاى شیعیان ما را استوار سازد. ] از هزار عابد برتر است
!! »


3 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

« الا احدثکم عن اقوام لیسوا بانبیاء و لا شهداء، یغبطهم یوم القیامة الانبیاء و الشهداء بمنازلهم من الله علی منابر من نور قیل من هم یا رسول الله؟ قال صلی الله علیه و آله: هم الذین یحبون عباد الله الی الله و یحبون الله الی عباده. قلنا هذا حببوا الله الی عباده، فکیف یحبون عبادالله الی الله؟ قال صلی الله علیه و آله: یامرون بما یحب الله و ینهونهم عما یکره الله فاذا اطاعوهم احبهم الله.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جمعی از مسلمانان چنین فرمودند:

آیا به شما خبر ندهم از گروهی که نه از انبیا هستند و نه از شهدا ولی انبیا و شهدا در روز قیامت به منازل و مقام های آنان در نزد خداوند که بر منبرهایی از نور است، غبطه می خورند؟» گفته شده: «یا رسول الله این ها چه کسانی هستند؟» حضرت فرمودند. «آنان کسانی هستند که بندگان خدا را به پیشگاه خدا محبوب می کنند و خدا را برای بندگانش محبوب می کنند.» گفتیم: «این ها خدا را برای بندگانش محبوب می کنند ولی چگونه بندگان خدا را به پیشگاه خدا محبوب می کنند؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «مردم را امر می کنند به کارهایی که خدا دوست دارد و نهی می کنند از اعمالی که مورد رضایت او نیست. پس وقتی مردم اطاعت امر و نهی آنان کردند خداوند آن ها را دوست دارد »

4 - الامامُ الرِّضا علیه السلام :

« رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا،»[قال الرّاوی:] فَقُلْتُ لَهُ: «فَکَیْفَ یُحْیِی أمْرَکُمْ؟» قالَ: «یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا و یُعَلِّمُها النّاسَ، فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا

امام رضا علیه السلام فرمودند:

رحمت خدا بر آن بنده ای که امر ما را زنده کند. [راوی می گوید:] عرض کردم: «چگونه امر شما را زنده کند؟» فرمود: «علوم ما را فرا گیرد و آن ها را به مردم تعلیم دهد؛ زیرا اگر مردم محاسن سخنان ما را بدانند بی گمان از ما پیروی می کنند! »

5 - قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله :

« رَحِمَ اللّهُ خُلَفایى. فَقیلَ یا رَسول اللّه! مَن خُلَفاؤکَ؟، قال صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله : اَلَّذینَ یُحْیُونَ سُنَّتى وَیُعَلِّمونَها عِبادَاللّهِ

پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود:

خداوند جانشینان مرا رحمت کند. گفته شد یا رسول الله! جانشینان شما چه کسانى هستند؟، فرمود: کسانى که سنّت مرا زنده مى‏ کنند و آن را به بندگان خدا مى‏ آموزند »

پیامبر اکرم صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله در جاى دیگر مى‏ فرماید:

« ... اَلَّذینَ یَأتُونَ مِنْ بَعدی وَ یَرْوُونَ أحادِیْثی وَ سُنَّتی

[جانشینان من] کسانى هستند که پس از من مى ‏آیند و احادیث و سنت مرا روایت مى‏ کنند »


6 - عَنْ أَنَس، قالَ: قالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله :

« مَرَرْتُ لَیلَة أُسری بِی عَلی أُناسٍ، تُقْرضُ شَفاهُم بِمَقاریضَ مِنْ نار، فَقُلْتُ: مَنْ هؤُلاءِ یا جَبرائیل؟ فَقالَ: هؤُلاءِ خُطَباءٌ مِنْ اَهْلِ الدُّنیا، مِمَّن کانُوا یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ یَنْسَونَ اَنْفُسَهُمْ

أَنَس: رسول خدا، صلی الله علیه و آله فرمود: «شبی که به معراج برده شدم، بر مردمی گذشتم که لب های آنان با قیچی های آتشین بریده می شد، گفتم:, ای جبرئیل آن ها چه کسانی هستند (که چنین عذابی شامل حالشان شده است)؟، وی گفت: , آن ها گویندگانی از اهل دنیا هستند که مردم را به «نیکی» امر می کردند ولی خود را [ در عمل به آن[ فراموش می نمودند.
»


7 - قال الله تبارک و تعالی:

« ان اهون ما انا صانع بعالم غیر عامل بعلمه اشد من سبعین عقوبة، ان اخرج من قلبه حلاوة ذکری...


خداوند می فرماید:

کمترین عقوبتی که عالم (و مبلغ) بی عمل را به آن مبتلا می کنم و از هفتاد عقوبت و عذاب سخت تر است این است که شیرینی مناجاتم را از دلش خارج می کنم. (پس از آن از یاد من لذت نمی برد.) »

8 - عن ابی جعفر علیه السلام، قال:

« من علم باب هدی فله مثل اجر من عمل به و لا ینقص اولئک من اجورهم شیئا، و من علم باب ضلال کان علیه مثل اوزار من عمل به و لا ینقص اولئک من اوزارهم شیئا 

امام باقر (ع) :

هر کس باب هدایتی را [به روی دیگران بگشاید و] تعلیم دهد [که موجب هدایت آنان گردد] پاداش کسانی که به آن عمل می کنند به وی داده خواهد شد بدون آنکه از اجر و پاداش آنان چیزی کاسته شود! و کسی که [دریچه ای رو به گمراهی باز کند و] باب ضلالت را تعلیم دهد [که سبب انحراف مردم شود] عقوبتی مانند گناه کسانی که به آن عمل می کنند بر گردن اوست بدون آنکه چیزی از گناه آنان کاسته شود. »

9 - قال ابوعبدالله علیه السلام للاحول:

« اتیت البصرة؟ قال: نعم قال علیه السلام: کیف رایت مسارعة الناس فی هذا الامر و دخولهم فیه؟ فقال: والله انهم لقلیل و لقد فعلوا ذلک و ان ذلک لقلیل فقال علیه السلام: علیک بالاحداث فانهم اسرع الی کل خیر


امام صادق علیه السلام به «احول » فرمودند:

به بصره رفته ای؟ وی گفت: آری . حضرت - که درود بر او باد - فرمود: گرایش و پای بندی مردم به تشیع را چگونه دیدی؟ [احول] پاسخ داد: به خدا سوگند گروندگان اندک اند، در این قلمرو فعالیت شده است ولی مردم کمتر گرایش پیدا کرده اند . امام فرمودند: بر تو باد به نوجوانان، زیرا آنان برای هر چیزی شتابان ترند . . . »


برگرفته از :

مبلغان شماره های: 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 13 - 17 - 18 -


سرانجام یک نگــــــــــــاه...

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۲ ب.ظ

در کرانه رود فرات واقع در کشور عراق ، قلعه عظیمى بود به نام حضر که از نظرى حکم یک شهر داشت .
این دژ نیرومند متعلق به پادشاهى به نام (ساطرون ) بود.
ساطرون جد نعمان بن منذر پادشاه معروف حیره است که از جانب شاهان ساسانى بر آن سرزمین حکومت مى کرد، و از ملوک عرب به شمار مى رفت .
قلعه حضر به طرزى بسیار جالب از سنگ خام و مرمر ساخته شده بود.
این قلعه تا آنجا کسب اهمیت کرده بود که ساکنان آن ، خود را در پناه آن بناى عظیم از هر گونه خطر و سانحه اى در امان مى دانستند. به طورى که تصور نمى کردند روزى دشمن بتواند در آن نفوذ کند، حتى مردم باور نمى کردند شکوه و جلال حضر زمانى دستخوش فنا و نابودى گردد.
یکى از شعراى عرب در شعر خود مى گوید: شکوه و عظمت حضر به جائى رسیده است که اندیشه مرگ هم در آن راه ندارد!
هنگامى که ساطرون در حضر در گذشت ، یکى از شعراى عرب سرود:
مى بینم مرگ سرانجام سایه مخوف خود را بر (ساطرون ) صاحب قلعه حضر هم افکند!

________________________________________


شاهپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانى براى جنگ با ساطرون لشکر کشید و قلعه (حضر) را محاصره نمود.

حضر دو سال در محاصره شاهپور بود و راه به جایی نمی بردند!

در اثناى محاصره روزى شیطره دختر ساطرون از بلندى قصر خود نگاهش به شاهپور افتاد که لباس دیبائى پوشیده و تاجى مکلل به زبرجد و یاقوت و لؤ لؤ بر سر نهاده است و اندامى معتدل و رخسارى زیبا و خیره کننده دارد.

دلش رفت ؛ با هر نیرنگى بود به شاهپور پیغام داد که اگر در قلعه حضر را برایش بگشاید و او بتواند قلعه را فتح کند، حاضر است او را به همسرى خود برگزیند؟!

شاهپور نیز به وى پاسخ مثبت داد.

شب هنگام ساطرون طبق معمول چندان شراب نوشید که مست و از خود بى خود شد. او عادت داشت که شبها را با مستى و بى هوشى به صبح آورد.

وقتى ساطرون از هوش رفت ، دخترش کلیدهاى قلعه حضر را از زیر سر پدر برداشت و به وسیله غلام خود به شاهپور رسانید.

در گشوده شد و شاهپور با سپاهیان خود به درون قلعه ریختند و ساطرون را به قتل رساندند. سپس دستور داد قلعه را تاراج کنند و پس ‍ از قتل و اسارت ساکنانش ، آنرا ویران نمایند، تا چنان دژ نیرومندى در آن نواحى نباشد.

آنگاه طبق وعده اى که داده بود دختر ساطرون را به همخوابگى گرفت ، و با خود به پایتخت آورد.

در یکى از شبها که دختر ساطرون خوابیده بود، پهلو به پهلو مى گشت و خوابش نمى برد. وقتى شاهپور ناراحتى او را دید، دستور داد شمعى بیاورند تا ببیند در رختخواب او چیست که آرام نمى گیرد و به خواب نمى رود.
هنگامى که اتاق روشن شد و در بستر وى به جستجو پرداخت ، یک برگ درخت آس را در رختخواب او دید. شاهپور پرسید: این برگ نرم بود که نمى گذاشت آسوده باشى و خواب را از چشمت ربوده بود؟
دختر ساطرون گفت : آرى .

شاهپور پرسید: پدرت تو را چگونه پرورانیده است که یک برگ ریز درخت آس آرامش و خواب و قرار را از تو برده است ؟

دختر ساطرون گفت : پدرم رختخواب دیبائى براى خواب من تهیه کرده بود، و به من لباس ابریشمى و نرم مى پوشانید، و اغلب اوقات مغز سر گوسفند مى خورانید، و از باده ناب سرمست مى کرد!

شاهپور چون این سخنان را شنید گفت : آیا پاداش چنین مهر و محبت پدرى این بود که براى رسیدن به وصال من مقدمات قتل او را به دست خود فراهم کنى ؟!

تو که نسبت به پدرت اینگونه رفتار ناهنجار نمودى اگر دستت برسد، درباره من زودتر انجام خواهى داد!

سپس دستور داد گیسوان دختر ساطرون را به اسبى بستند، و آن را تازاندند! اسب آنقدر دختر را به زمین کشید که بدنش پاره پاره شده ، جان داد!


منبع:

داستان هاى ما جلد اول
على دوانى



امام خوش تیپ!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۲ ق.ظ

حسن بن جهم می گوید:

حضرت امام رضا علیه السلام را دیدم که رنگ کرده بود.

عرض کردم رنگ کرده اید؟

فرمود: بله ؛ چرا که مرتب بودن و آراستگی مرد ، باعث عفّت همسر او می گردد!

سپس فرمود:

آیا دوست داری همسرت را نامرتب و ژولیده ببینی؟!

گفتم: نه

فرمود:

او نیز مانند تو است [و دوست دارد مرتب و آراسته باشی].» - وسائل الشیعه، ج14، ص183 -


قال الباقر علیه السلام :

کنّا نلبس المعصفر فى البیت ، برنامه ما چنین است که در خانه ( پیش همسران ) لباس رنگی می پوشیم! - وسائل ج 2 ص 358 -



دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر!!!!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۴۰ ق.ظ

 زنی مرتب توسط شوهر آزار می دید، و کتک می خورد.

برای جلوگیری از این مسئله به دعانویس مراجعه کرد و از او خواست دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر بنویسد.

دعانویس با زبانداری زن متوجه مشکل او شده ، قلوه سنگی به او داد و گفت:

هرگاه دعوا شروع شد این سنگ مخصوص را در دهانت می گذاری و گزندی به تو نخواهد رسید!!

اتفاقا یکی از روزها دعوا از طرف شوهر شروع شد و منتظر جواب زن بود که جوابی نیامد؛ چرا که قلوه سنگ مانع جواب دادن او شده بود!

برای اولین بار دعوا بدون کتک کاری خاتمه یافت!

زن رفت تا از دعانویس تشکر کند، دعانویس گفت:

دعایی در کار نبود! من فقط جلو زبان تو را بستم!


ثواب با ( لنگ ) وارد ( حمام ) شدن!!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ

حدثنى على بن احمد رضى الله عنه عن ابیه عن جده احمد بن ابى عبدالله عن ابیه محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر عن الصادق علیه السلام قال :

من دخل الحمام بمئزر ستره الله بستره

ترجمه :

امام صادق علیه السلام فرمودند:

کسى که با لنگ به حمام برود (و طالب پوشش باشد ) ، خداوند (ستار العیوب ) عیوب او را بر دیگران بپوشاند


منبع:

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال
مرحوم شیخ صدوق (ره )


**عروس و داماد چینی در قلعه خان آشخانه**

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ب.ظ

صدای هلهله و شادی، آسمان زیبای روستای قلعه خان را پر کرده بود. همه اهالی و مردمی که برای تماشای آثار باستانی به روستا در شهر آشخانه آمده بودند میهمانان یک مراسم عروسی بودند. صدای ساز و دهل از کیلومترها دورتر شنیده می‌شد. همه برای استقبال از عروس به معدن سنگ که در شمال روستا قرار داشت حرکت کردند. نگاه‌ها به تپه‌ای خیره شده بود که عروس سفیدپوش سوار بر اسب همراه با جمعیتی که کف و سوت می‌زدند از آن پایین می‌آمد. داماد دهنه اسب را گرفته بود و در پاسخ به تبریک مردم دستهایش را تکان می‌داد.

به گزارش ایران، روستای قدیمی قلعه خان یک روز تاریخی را آغاز کرده بود. زوج چینی که با همه وجود دین اسلام را پذیرفته بودند برای برپایی مراسم عروسی این روستا را انتخاب کرده بودند و اهالی روستا علاوه بر میزبانی از این زوج جوان میهمانان جشن عروسی آنها بودند. زنان و مردان سالخورده که با دیدن این عروس و داماد خاطرات عروسی برایشان زنده شده بود سعی می‌کردند تا جای خالی پدر و مادر عروس و داماد را پر کنند  تا با شادمانی به خانه بخت بروند. حلقه میهمان‌ها به دور عروس و داماد که برای نشستن بر روی صندلی منتظر اجازه بزرگان روستا بودند زیباترین صحنه‌ای بود که بسیاری از مردم سعی می‌کردند با دوربین‌های عکاسی و تلفن‌های همراه آن را ثبت کنند. مسئولان کانون فرهنگی و هنری چهارده معصوم مسجد روستای قلعه خان که این جشن را برپا کرده بودند تلاش می‌کردند تا این مراسم به بهترین شکل انجام گیرد. ساعتی بعد با پهن شدن سفره غذا صالح و سلیمه (زوج چینی)  از 500 میهمان مراسم عروسی شان پذیرایی کردند و به این ترتیب زیباترین روز زندگی شان را پس از پذیرش دین اسلام جشن گرفتند.

آفتابی در دل تاریکی

«یانگ ژو» داماد 26 ســـــاله و «چاو شی یو» عروس 24 ساله که پس از تشرف به دین اسلام نام‌های خود را به صالح و سلیمه تغییر داده بودند تصمیم دارند پس از بازگشت به کشورشان برای تبلیغ دین اسلام تلاش کنند. یانگ ژو 4 سال قبل به خاطر شرایط کاری به ایران سفر کرد و پس از آشنایی با مالک یک معدن سنگ در شهرستان مانه و سملقان زندگی اش تغییر کرد. او فارسی را شیرین ترین زبان دنیا می‌داند و معتقد است اسلام او را متحول کرد و با افتخار به این دین آسمانی گرویده است. سفر به استان مسلمان نشین سین کیانگ زندگی اش را متحول کرد و او را درمسیری قرار داد تا با دین اسلام آشنایی پیدا کند.

او که به شدت علاقه مند است او را با نام صالح صدا کنند گفت:‌ در یکی از شهرهای استان گوانگژو چین در خانواده‌ای به دنیا آمدم که مانند میلیون‌ها خانواده چینی بودایی بودند و اندیشه‌های مائوئیسم در زندگی مان حاکم بود. یک برادر و یک خواهر دارم و از همان دوران کودکی برای یافتن پاسخ به سؤالاتی که ذهنم را درگیر کرده بود، مطالعه می‌کردم. بارها از پدر و مادرم پرسیدم ما از کجا آمده ایم؟ سرنوشت بعد از مرگ ما چه خواهد شد؟ آیا دنیایی غیر از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم وجود دارد؟ هیچگاه پاسخ مناسبی برای سؤالاتم پیدا نمی‌کردم. بعد از پایان تحصیلات وارد تجارت سنگ شدم.

وی ادامه داد: سرنوشت مرا در مسیری قرار داد تا به آفتاب حقیقت دست پیدا کنم. وقتی 20 ساله بودم به شمال چین سفر کردم. بعد از پیمودن 2 هزار کیلومتر به استان سین کیانگ در شمال شرق چین رسیدم. رفتار و کارهای مردم شهرهای این استان برایم جالب بود. متوجه شدم مردم آن استان مسلمان هستند و از خدای واحد پیروی می کنند و او را می پرستند. در ساعت‌های مختلف روز آنها در مکانی که به آن مسجد می‌گفتند جمع می‌شدند و حرکت هایی انجام می دادند که در آن زمان معنی آنها را متوجه نمی شدم و بعدها فهمیدم که این حرکات خواندن نماز بود. مدتی در شهرهای این استان درباره خدایی که آنها می‌پرستیدند تحقیق کردم. حرف‌های مردم برایم دلنشین بود. آنها از خدایی می‌گفتند که زنده بود و همیشه و در همه حال در کنار آنها قرار داشت. خدایی که بخشنده بود و هیچگاه آنها را تنها نمی‌گذاشت. هر روز که می‌گذشت احساس می‌کردم سال‌ها در تاریکی زندگی کرده ام و هیچگاه به دنبال روشنایی نبودم.

سفر به دیار خراسان

سفر کاری به مشهد و دیدن بارگاه امام هشتم(ع) تحول عظیمی در زندگی اش ایجاد کرد. جایی که هزاران عاشق مانند پروانه‌ای به گرد گنبد طلایی امام رضا(ع) طواف می‌کردند و ساعت‌ها با امام حرف می‌زدند.

 صالح از تابستان سال 89 و سفر به ایران و تولد دوباره اش این‌گونه می‌گوید: از آنجا که ایران سرشار از معادن سنگ است برای پیدا کردن منابع این سنگ‌ها و خرید و فروش و صادرات بود که سال 89 به ایران آمدم و به خاطر نزدیک شدن به این معادن که در استان خراسان قرار داشت در شهر مشهد ساکن شدم.با زبان فارسی آشنایی نداشتم و برای ارتباط برقرار کردن باید زبان انگلیسی می‌آموختم. در این کلاس‌ها بود که با فردی آشنا شدم و به واسطه او با  برادرش دانیال آشنایی پیدا کردم و این آشنایی زمینه‌ای شد تا چند سال بعد به دین مبین اسلام تشرف پیدا کنم.

دانیال مالک یک مرکز سنگ معدن بود و در این سال‌ها کمک کرد تا زبان فارسی یاد بگیرم. از همان روزهای نخست دوستی‌مان احساس کردم او می‌تواند به همه سوالاتی که سال‌هاست ذهن مرا درگیر کرده پاسخ دهد. برای تجارت سنگ به شهرها و روستاهای مختلف استان خراسان سفر می‌کردم و نکته‌ای که برایم جالب بود پخش شدن اذان در همه جا و عبادت مردم بود. سؤالات زیادی داشتم که باید برای آنها جواب پیدا می‌کردم. دانیال با صبر و حوصله‌ای که داشت به همه سؤالاتم جواب می‌داد و مرا راهنمایی می‌کرد. او برای من از اصول دین و همچنین فلسفه خواندن نماز گفت و توضیح داد چرا در اسلام به پاکیزگی و راست گویی اهمیت داده می‌شود. او برایم از زیارت امام رضا(ع) و از کرامات این امام(ع)  و همچنین آرامشی که پس از برقراری ارتباط معنوی با امام هشتم(ع) نصیب انسان می‌شود گفت. با شنیدن این جملات متوجه می‌شدم که اسلام دین کاملی است و برای همه امور زندگی انسان برنامه دارد. احساس می‌کردم نور آفتاب حقیقت در حال تابیدن به دل تاریکم است. هر روز که می‌گذشت احساس می‌کردم بیشتر تشنه آموختن هستم. داشتن حجاب و همچنین رعایت مسائل شرعی حتی در میهمانی سؤالاتی بود که دوستم پاسخ مناسبی برای آنها داشت و باعث شد تا بیشتر به دین اسلام علاقه پیدا کنم. احساس می‌کردم که گمشده ام را پیدا کرده‌ام و باید به حرف دلم گوش کنم. سرانجام تصمیم گرفتم تا به خواسته دلم پاسخ  مثبت دهم و مسلمان شوم. تصور می کردم مسلمان شدن شرایط سخت و دشواری دارد، اما وقتی دوستم برایم گفت با جاری شدن شهادتین بر زبانم مسلمان می‌شوم با اشتیاق فراوان شهادتین را گفتم. در آن لحظات حس عجیبی داشتم. قلبم آرام شده بود. وقتی برای نماز رو به قبله ایستادم همه وجودم از عشق به خدا لبریز بود. می‌دانستم که‌بنده خاص خدا هستم و خاضعانه سر به سجده گذاشتم.

ازدواج به سبک ایرانی

ازدواج امر مقدسی است که در دین اسلام بر آن تأکید شده و از همه خواسته شده است تا شرایط ازدواج دختران و پسران را فراهم کنند. صالح که بخوبی با احکام و دستورات اسلام آشنایی پیدا کرده است با بیان این موضوع از ماجرای ازدواجش با یک دختر چینی مسلمان این‌گونه می‌گوید: پس از آنکه به دین اسلام مشرف شدم مطالعاتم را گسترش دادم و متوجه شدم که در دین اسلام ازدواج یک امر مقدس و آسمانی است و بر آن تأکید زیادی شده است. از آنجا که مسلمان شده بودم دوست داشتم تا با یک دختر مسلمان ازدواج کنم و بهترین گزینه نیز پیدا کردن یک دختر مناسب از ایران بود اما می‌دانستم که پدر و مادرم با این ازدواج مخالفت خواهند کرد.

آنها همیشه می‌گفتند که باید از کشور خودمان همسر انتخاب کرده  و با رسم و رسوم خود مراسم ازدواج را برپا کنم. از طرف دیگر شنیده بودم که در دین اسلام احترام به پدر و مادر واجب است. بر سر دوراهی قرار داشتم و نمی‌توانستم تصمیم درستی بگیرم تا اینکه به یاد شهری افتادم که چند سال قبل به آنجا سفر کرده بودم. اهالی استان سین کیانگ در شمال شرق چین مسلمان بودند و اگر از  آنجا دختری را برای همسری انتخاب می‌کردم پدر و مادرم مخالفت نمی‌کردند. بعد از اینکه به کشورم بازگشتم از یکی از دوستانم که تاجر بود خواستم تا دختر مناسبی را به من معرفی کند و او نیز «‌چاو‌شی‌یو» را معرفی کرد. در جلسه آشنایی فهمیدم که او هم مسلمان است و نماز می‌خواند. بلافاصله موضوع را به پدر و مادرم گفتم و همراه آنها به خواستگاری رفتیم. همه چیز بخوبی پیش رفت و مدتی بعد من و همسرم با مهریه 7500 یوآن به عقد یکدیگر در آمدیم. پس از ازدواج برای تعطیلات نوروز با همسرم به ایران آمدیم و او نامش را به سلیمه تغییر داد. احساس می‌کردم خوشبخت ترین مرد روی زمین هستم.

 اهالی روستای قلعه خان و مدیریت کانون فرهنگی و هنری چهارده معصوم(ع) این روستا به همراه دوستم تصمیم گرفتند تا برایمان جشن عروسی برپا کنند. دوست من وقتی برایم از رسم و رسوم عروسی در این روستا گفت من و همسرم از آن استقبال کردیم. همه اهالی روستا برای شرکت در جشن عروسی آمـــده  و به ما تبریک می گفتند. گروهی ساز و دهل می زدند و گروهی نیز رقص محلی می‌کردند. اجرای بازی‌های محلی و آوازهای محلی از دیگر برنامه‌های این جشن بود. چند نفر از اهالی سالخورده مثل پدر و مادرمان کنارمان بودند تا احساس تنهایی نکنیم. بسیاری از مردم از دیدن عروس و داماد چینی متعجب شده و وقتی می‌فهمیدند که هردو ما مسلمان هستیم سعی می‌کردند تا با من و همسرم عکس یادگاری بگیرند.  مراسم بسیار به یادماندنی بود و من و همسرم خود را خوشبخت ترین عروس و داماد دنیا می‌دانستیم.
وی ادامه داد: پس از بازگشت به چین می‌خواهم عکس‌ها و فیلم جشن عروسی‌مان را به خانواده‌ام نشان بدهم.

خوش به حال سادات ؛ اما ...

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ب.ظ

امام علی بن موسی علیهما السلام در مجلس مأمون با عده ای از حاضرین گفتگو می کرد.

برادرش زید بن موسی نیز در گوشه ای از مجلس عده ای را دور خود جمع کرده بود! و برای آنان در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر صلی الله علیه وآله صحبت می کرد! و افتخار می نمود! و مرتب می گفت:

"ما خانواده چنین هستیم! ما خانواده چنان هستیم!"

هنگامی که امام رضا علیه السلام متوجه وی شد و گفته های او را شنید، با صدای بلند او را صدا کرد و همه اهل مجلس را متوجه خود نمود و سپس به زید فرمود:

« أَ غَرَّکَ قَوْلُ نَاقِلِی الْکُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَعلیها السلام أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَی النَّارِ

فَوَ اللَّهِ مَا ذَلِکَ إِلَّا لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً

وَ أَمَّا أَنْ یَکُونَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍعلیهما السلام یُطِیعُ اللَّهَ وَ یَصُومُ نَهَارَهُ وَ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ تَعْصِیهِ أَنْتَ ثُمَّ تَجِیئَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَوَاءً لَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ

إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام کَانَ یَقُولُ لِمُحْسِنِنَا کِفْلَانِ مِنَ الْأَجْرِ وَ لِمُسِیئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ الْعَذَابِ؛(9)

سخن ناقلان کوفه را باور کرده ای که می گویند: فاطمه علیها السلام خود را حفظ کرد، پس خداوند ذریه او را از آتش جهنم مصونیت بخشیده است؟!!

به خدا سوگند! آنچه شنیده ای، مقصود حسن و حسین علیهما السلام و فرزندان بی واسطه فاطمه است.

و امّا اگر گفته تو درست باشد [که همه اولاد فاطمه علیها السلام مصونیت دارند]، آن وقت تو از پدرت موسی بن جعفر علیهما السلام در نزد خداوند عزیزتر و گرامی تر خواهی بود!!

چرا که او خدا را اطاعت می کرد، روزها روزه می گرفت، شبها به عبادت می پرداخت و تو هم از فرمان خدا سر پیچی می کنی؛ با این حال، هر دوی شما اهل سعادت و بهشت خواهید شد! [او با عمل به مقام سعادت رسید و تو بی عمل به آنجا خواهی رسید!]

به راستی علی بن الحسین علیهما السلام فرموده است: نیکوکار ما اهل بیت دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب خواهد داشت!! »


برگرفته از:

مبلغان ش 92


سلطان واقعی!!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ب.ظ

سلطان ملکشاه سلجوقی بر حکیم و عارفی گوشه نشین وارد شد.

حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به سلطان احترام نکرد.

او نیز عصبانی شد و گفت:

تو نمی دانی که من کیستم؟!!

من آنم که فلان گردنکش را به خواری کشتم! و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم! و کشوری را به تصرف آوردم!

حکیم خندید و گفت:

من نیرومندتر از تو هستم !!! زیرا من کسی را کشته ام که تو اسیر چنگال بی رحم او هستی!

شاه با حیرت پرسید: او کیست؟!

حکیم به نرمی پاسخ داد:

آن نفس اماره است که من آن را کشته ام ؛ و تو اینچنین اسیرش هستی!!

و اگر اسیر او نبودی، از من نمی خواستی که پیش پای تو به خاک بیفتم و عبادت خدا را بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است!

ملکشاه از شنیدن سخنان عالم حکیم، شرمنده شد و عذر خطا خواست!


منبع:

مبلغان ش 74

فکــــــــــر هم می کنی؟؟؟!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ

چکیده ای از کلمات نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام درباره آثار فکر کردن:

فکر در نعمتها، عامل دوست داشتن است.

فکر در گناهان، عامل توبه است.

فکر در دنیا، عامل زهد است.

فکر در حوادث، عامل تواضع است.

فکر در مرگ، عامل کنترل هوسها و شهوات است.

فکر در عواقب، عامل مصونیت است.

فکر در بزرگان، عامل مقایسه و رشد است.

فکر در گذشت عمر، عامل سعی و تلاش است.

فکر در الطاف الهی، عامل رجاء و امید است.

فکر در قهر الهی، عامل خوف است.

فکر در تاریخ، عامل عبرت است.

فکر در مخلوقات، عامل ایمان است.

فکر در ضعفها عامل توکل است.

فکر در مفاسد اخلاق، عامل خودسازی است.

فکر در سختی های دیگران، عامل استقامت است.

فکر در خدمات والدین، عامل احسان است.

فکر در پدیده های هستی و زیبایی طبیعت، عامل معرفت و خشوع است.


منبع:

همراه با نماز

محسن قرائتی و سید جواد بهشتی

نماز با توجه...

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ

استاد مطهری با سید هاشم حداد ( عارف بزرگ ، و از مبرزترین شاگردان عرفان مرحوم قاضی طباطبایی ) بارها ملاقات داشته است. خود استاد می‌گوید:

یک بار که به دیدن ایشان رفتم ، از من سؤال کردند:

نماز را چگونه می‌خوانی؟!

گفتم:

با توجه کامل به معانی! و کلمات آن!

ایشان فرمودند:

پس کی نماز می‌خوانی؟!!

( توضیح : یعنی باید در نماز از الفاظ و معانی گذشته و به خدا رسید! )


منبع:

ناگفته‌های عارفان

محمد جواد نورمحمدی


( فدک ) رمزی از ( خلافت )

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۴۰ ب.ظ

روزى هارون الرشید خلیفه عباسى خطاب به امام موسى کاظم علیه السلام گفت:

می دانم در امر فدک به فرزندان فاطمه ستم شده است ، اینک حدودش را مشخص کن تا آن را به شما باز گردانم!.

امام فرمود:

اگر به آن حدودى که هست محدود نمایم نخواهى داد.

هارون سوگند یاد کرد که : خواهم داد.

امام فرمود: حد اول آن عدن است ؛ هارون برآشفت .

امام فرمود: حد دوم سمرقند است ؛ رنگ هارون متغیر شد.

امام فرمود: حد سوم از آفریقا تا جبل الطارق و حد چهارم ارمنستان است!

هارون که سخت ناراحت شده بود به امام گفت :

تو حدود ممالک ما را نام بردى!!! یعنى آنچه در تصرف ماست حق بنى فاطمه است ؟!

امام فرمود:اى هارون ! من از اول نمى خواستم که حدود آن را معین نمایم اما تو اصرار کردى .

هارون دم فرو بست و کینه امام را در دل گرفت.


منبع:

داستانها و پندها جلد 3
مصطفی زمانی وجدانی

با اندکی تصرف

سر فرانسوى و بدن انگلیسى!!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۲۰ ب.ظ

هانرى هشتم پادشاه انگلیس با فرانسیس اول پادشاه فرانسه هم عصر بودند و هر دو هم مستبد و سریع الغضب.

روزى هانرى تصمیم گرفت یکى از وزراى خود را به نام (سرتومس موز ) براى رساندن پیامى نزد فرانسیس بفرستد.

سفیر چون از تندى مزاج فرانسیس واقف بود به هانرى گفت :

اگر این پیام را به او بگویم دیگر مالک سر خود نخواهم بود!

هانرى گفت :

هیچ وحشت نکن به شرف بریتانیا قسم ، اگر سر تو را برید دستور مى دهم از تمامى فرانسویانى که در بریتانیا هستند سر ببرند!

سفیر با خضوع گفت :

از چاکر نوازى شما ممنونم ولی گمان نکنم که در تمام سرهاى فرانسوى ، سرى که موافق با گردن من باشد یافت شود!!

هانرى از این جواب خنده اش گرفت و او را از سفارت معاف داشت.


منبع:

شگفتنیهاى تاریخ
على سپهرى اردکانى

حجاب یهودی!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ

رواج حجاب در بین زنان قوم یهود، مطلبی نیست که کسی بتواند آن را مورد انکار یا تردید خود قرار دهد.

مورخین، نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفته اند، بلکه به افراط ها و سخت گیریهای بی شمار آنان نیز در این زمینه تصریح کرده اند.

در کتاب «حجاب در اسلام» آمده است:

« گرچه پوشش در بین عرب مرسوم نبود و اسلام آن را به وجود آورد، ولی در ملل غیر عرب، به شدیدترین شکل، رواج داشت. در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند، حجاب به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت.

در بین این ملتها وجه و کفین (صورت و کف دستها) هم پوشیده می شد.

حتی در بعضی از ملتها سخن از پوشیدن زن و چهره زن نبود، بلکه سخن از قایم کردن زن بود و این فکر را به صورت یک عادت سفت و سخت درآورده بودند ».

ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن که معمولا سعی می کند موارد برهنگی یا احیانا تزیینات و آرایش های زنان هر قوم را با آب و تاب نقل کند تا آن را طبیعی جلوه دهد، در این مورد می گوید:

« در طول قرون وسطی، یهودیان همچنان زنان خویش را با البسه فاخر می آراستند، لکن به آنها اجازه نمی دادند که با سر عریان به میان مردم روند.

از جمله تعالیم شرعی یکی آن بود که مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش هویداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد. »

او در توصیف زنان یهودی می گوید:

« زندگی جنسی آنان علی رغم تعدد زوجات، به طرز شایان توجه، منزه از خطایا بود. زنان آنان دوشیزگانی محجوب، همسرانی ساعی، مادرانی پرزا، و امین بودند و از آنجا که زود وصلت می کردند، فحشا به حداقل، تخفیف پیدا می کرد ».

در کتاب مقدس یهودیان، موارد متعددی یافت می شود که به طور صریح و یا ضمنی، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تایید قرار گرفته است. در برخی از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به کار رفته است که نشانگر کیفیت پوشش زنان آن عصر است.

در مورد پوشش کامل در مقابل نامحرم در «سفر پیدایش» تورات چنین می خوانیم:

و رفقه، چشمان خود را بلند کرد و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد. زیرا که از خادم پرسید: این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما می آید؟ و خادم گفت: آقای من است. پس برقع خود را گرفته، خود را پوشانید، (سفر پیدایش، باب24، فقره 64 و 65).

و در مورد عدم تشبه مرد و زن به یکدیگر در «تورات» آمده است:

« متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد، زیرا هرکه این کند، مکروه یهود (خدای تو) است! » (تورات، سفر تثنیه، باب 22، فقره5').

حتی به نزول عذاب در اثر آرایش دختران یهود برای بیگانگان پرداخته است در این زمینه در «تورات» آمده:

« و خداوند می گوید از این جهت که دختران صهیون متکبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه می روند و به ناز می خرامند و به پاهای خویش، خلخال ها را به صدا می آورند. بنابراین، خداوند فَرقِ سر دختران صهیون را کَلْ خواهد ساخت و در آن روز، خداوند زینت خلخال ها و پیشانی بندها و هلال ها را دور خواهد کرد و گوشوارها و دستبندها و روبندها و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردان ها و تعویذها را و انگشترها و حلقه های بینی را  و رداها و شال ها و کیسه ها را  و آینه ها و کتان های نازک و عمامه ها و بُرقع ها را و واقع می شود که: به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض موهای بافته، کَلی و به عوض سینه بند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود  مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد  و دروازه های وی، ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست ». (تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب سوم، فقره 10-8)

در تورات، از چادر و برقع و روبنده ای که زنان با آن سر و صورت و اندام خویش را می پوشانده اند، صریحا نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است. برای نمونه در کتاب «روت» می خوانیم:

« بوعز گفت: زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. و گفت: چادری که بر توست، بیاور و بگیر. پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده بر وی گذارد و به شهر رفت. (تورات، سفر پیدایش ، باب 38 ، فقره 14 و 15 ).

در مورد عروس یهودا می خوانیم:

« پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. برقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست » (تورات، سفر پیدایش، باب 38، فقره 14 و 15 ).

ویل دورانت می نویسد:

اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، چنانکه مثلا بی آن که چیزی برسر داشت به میان مردم می رفت، و یا در شارع عام نخ می رشت، یا بر هر سنخی از مردان، درد دل می کرد، یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه اش تکلم می نمود، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ای او را طلاق دهد.

او همچنین می نویسد:

...و به استعمال سرخاب و سرمه، نکوهیده می شمردند.

موافق بودند که مرد، باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند، لکن غرض آن بود که زن، خود را برای شوهر خویش بیاراید نه برای سایر مردها.

در کتاب «حکمة الحجاب و ادلة وجوب النقاب»، برای تایید این که منشا حجاب زنان یهودی، وجوب حجاب در شریعت موسی علیه السلام بوده، به داستان حضرت موسی و دختران شعیب اشاره شده است که در آن، حضرت موسی به آنان امر کرد تا پشت سر او حرکت کرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند (حکمه الحجاب واداله وجوب النقاب ، ص 252)


منبع:

سایت ائمه جمعه

بخش مقالات