ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بایگانی اسفند ۱۳۹۳ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۰۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

شریک هاى جنسى شیطان!!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۳ ب.ظ


1- زنان:

آن گاه که مردى قصد هم بسترى با همسر خود را مى کند، اگر ( بسم الله ) نگوید، شیطان نیز حاضر مى شود و با مرد در عملش مشارکت مى کند! 

قرآن خطاب به شیطان مى فرماید:
...وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ...- سوره اسراء ایه 64 - در دارایى و فرزندان مردم مشارکت نما...

2- افراد مست:

وقتى کسى شراب مى خورد و مست مى شود و دیگر چیزى نمى فهمد؛ در این حال شیطان ملعون با او لواط مى کند!

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در این زمینه مى فرماید:
من بات سکرانا " بات عروسا " للشیطان - بحارالانوار ج 76 ص 148 -

و نیز مى فرماید :

 ... و ما من أحد یبیت سکران إلا کان للشیطان عروسا " إلى الصباح فإذا أصبح وجب علیه أن یغتسل کما یغتسل من الجنابة، فان لم یغتسل لم یقبل منه صرف ولا عدل، ولا یمشی على ظهر الأرض أبغض إلى الله من شارب الخمر - بحارالانوار ج 76 ص 150 -

کسى که در شب شراب بخورد و با مستى به خواب رود؛ تا صبح عروس شیطان است! پس صبح گاه همان طور که از جنابت غسل مى کند باید غسل نماید. و اگر غسل جنابت نکند عملى از او قبول نخواهد شد! و بر روى زمین مبغوض تر از نوشنده شراب نزد خدا نیست!



با خدا هم؟؟؟!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ

امام صادق علیه السلام مى فرماید:
شنیده بودم ، شخصى را مردم عوام تعریف مى کنند و از بزرگى و بزرگوارى او سخن مى گویند. فکر کردم به طورى که مرا نشناسد، او را از نزدیک ببینم و اندازه شخصیتش را بدانم .
یک روز در جایى او را دیدم که ارادتمندانش که همه از طبقه عوام بودند، اطراف وى را گرفته بودند. من هم صورت خود را پوشانده ، به طور ناشناس ‍ در گوشه اى ایستاده بودم و رفتار او را زیر نظر داشتم . او قیافه عوام فریبى به خود گرفته بود و مرتب از جمعیت فاصله مى گرفت تا آنکه از آنها جدا شد. راهى را پیش گرفت و رفت . مردم نیز به دنبال کارهایشان رفتند.
من به دنبال او رفتم ببینم کجا مى رود و چه مى کند.
طولى نکشید به دکان نانوایى رسید، همین که صاحب دکان را غافل دید، فهمید نانوایى متوجه حرکات او نیست ، دو عدد نان دزدید و زیر لباس ‍ خویش مخفى کرد و به راه خود ادامه داد.
من تعجب کردم ، با خود گفتم :
شاید با نانوا معامله دارد و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد.
از آنجا گذشت و به انارفروشى رسید مقدارى جلوى انارفروش ایستاد. همین که احساس کرد به رفتار او متوجه ندارد، دو عدد انار برداشت و به راه افتاد.
تعجبم بیشتر شد! باز گفتم :
شاید با ایشان نیز معامله داشته است ، ولى با خود گفتم :
اگر معامله است چرا رفتارش مانند رفتار دزدهاست . وقتى که احساس ‍ مى کند متوجه نیستند، آنها را برمى دارد.
همچنان در تعجب بودم ، تا به شخص بیمارى رسید. نانها و انارها را به او داد و به راه افتاد. به دنبالش رفتم ، خود را به او رسانده ، گفتم :
بنده خدا! تعریف شما را شنیده بودم و میل داشتم تو را از نزدیک ببینم اما امروز کار عجیبى از تو مشاهده کردم ، مرا نگران نمود. مایلم بپرسم تا نگرانى ام برطرف شود.
گفت : چه دیدى ؟
گفتم :
از نانوا دو عدد نان دزدیدى و از انارفروش هم دو عدد انار سرقت کردى .
مرد، اول پرسید:
تو که هستى ؟
گفتم :
از فرزندان آدم از امت محمد صلى الله علیه و آله .
مرد: از کدام خانواده ؟
امام : از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله .
مرد: از کدام شهر؟
امام : از مدینه .
مرد: تو جعفربن محمد هستى ؟
امام : آرى ، من جعفربن محمدم .
مرد: افسوس این شرافت نسبى ، هیچ فایده اى براى تو ندارد. زیرا این پرسش تو نشان مى دهد تو از علم و دانش جد و پدرت بى خبرى و از قرآن آگاهى ندارى ، اگر از قرآن آگاهى داشتى به من ایراد نمى گرفتى و کارهاى نیک را زشت نمى شمردى .
گفتم :
از چه چیز بى خبرم ؟
گفت : از قرآن .
- مگر قرآن چه گفته ؟
- مگر نمى دانى که خداوند در قرآن فرموده :
((من جاء بالحسنة فله عشر امثلها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)):
هر کس کار نیک بجاى آورد، ده برابر پاداش دارد و هر کس کار زشت انجام دهد، فقط یک برابر کیفر دارد.
با این حساب وقتى من دو عدد نان دزدیدم دو گناه کردم و دو انار هم دزدیدم دو گناه انجام دادم ، مجموعا چهار گناه مرتکب شده ام .
اما هنگامى که آنها را صدقه در راه خدا دادم در برابر هر کدام از آنها ده ثواب کسب کردم ، جمعا چهل ثواب نصیب من شد. هرگاه چهار گناه از چهل ثواب کم گردد. سى و شش ثواب باقى مى ماند. بنابراین من اکنون سى و شش ثواب دارم
!! این است که مى گویم شما از علم و دانش بى خبرى .
گفتم : مادرت به عزایت بنشیند!! تو از قرآن بى خبرى ، خداوند مى فرماید:
((انما یتقبل الله من المتقین )):
خداوند فقط از پرهیزگاران مى پذیرد!!
تو با دزدیدن دو نان و دو انار مرتکب چهار سیئه شده اى و هنگامى که آنها را بدون رضایت صاحب مال به دیگران مى دهى مرتکب چهار گناه دیگر شده اى . پس باید براى تصرف غصبى ، چهار گناه دیگر بر آن چهار گناه سرقت بیفزائى ، و حسنه اى در کار نیست که چهل حسنه و چهار گناه باشد!

منبع:
داستانهاى بحارالانوار جلد 4
مؤ لف : محمود ناصرى

از پنج چیز اجتناب کن و گرنه خرید و فروش مکن!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ

امام صادق (ع) از آباء و اجداد طاهرینش از امیرالمؤ منین(ع) از رسول الله(ص):

خریدار و فروشنده باید از پنج خصلت اجتناب ورزد وگرنه نباید چیزى خرید و فروش کند.

1 - ربا خوارى
2 - سوگند (هر چند راست)
3 - مخفى کردن عیب کالا
4 - ستایش کالا هنگام فروش
5 - مذمت کالا هنگام خرید


منبع:

خصال ص 287

*قلب* در قرآن

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ

شاید نیازى به توضیح نباشد که مقصود از قلب در اصطلاح عرفانى و ادبى، آن عضو گوشتى که در سمت چپ بدن واقع شده و همچون یک تلمبه خون را در رگها جارى مى سازد؛ نیست.

مثلا در این تعبیر قرآن:
ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب  (سوره ق آیه 37)

و یا در این تعبیر عرفانى بسیار لطیف حافظ:
دلم رمیده شد و غافلم من درویش        که این شکارى سرگشته را چه آمد پیش

روشن است که منظور از دل و قلب، حقیقتى متعالى و ممتاز است که بکلى با این عضو بدن تفاوت دارد.

و همینطور آنجا که قرآن از بیمارى دلها یاد مى کند:
فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا (سوره بقره آیه 9)
معالجه این بیمارى از پزشک امراض قلب ساخته نیست اگر پزشکى بتواند این نوع بیماریها را علاج کند بی شک میباید متخصص دردهاى روحى باشد.


تعریف قلب:
پس مقصود از قلب چیست؟ پاسخ این سؤال را باید در حقیقت وجود انسان جستجو کرد. انسان در عین اینکه موجودى واحد است، صدها و هزارها بعد وجودى دارد. «من » انسانى عبارتست از مجموعه بسیارى اندیشه ها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و... همه اینها در حکم رودها و نهرهایى هستند که همه در یک مرکز بهم مى پیوندند. خود این مرکز دریایى عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهى ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند فلاسفه و عرفا و روانشناسان هر یک بسهم خود به غور در این دریا پرداخته اند و هر یک تا حدودى به کشف رازهاى آن موفق شده اند، اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بوده اند.

آنچه را که قرآن دل مى نامد عبارتست از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مى نامیم، رشته ها و رودهائى است که به این دریا مى پیوندد. حتى خود عقل نیز یکى از رودهایى است که به این دریا متصل مى شود.

قرآن آنجا که از وحى سخن مى گوید هیچ سخنى از عقل بمیان نمى آورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معناى این سخن این است که قرآن به نیروى عقل و با استدلال عقلانى براى پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که بحالتى رسیده غیر قابل تصور براى ما، و در آنحالت استعداد درک و شهود آن حقایق متعالى را پیدا کرده است. آیات سوره نجم و سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودى بیان مى کنند.
قرآن آنجا که از وحى سخن مى گوید و آنجا که از قلب گفتگو مى کند، بیانش قراتر از عقل و اندیشه مى رود اما ضد عقل و اندیشه نیست. در این مورد قرآن بینشى فراتر از عقل و احساس را بیان مى کند اساسا عقل را بدان راهى نیست و از درک آن عاجز است.


خصوصیات قلب
قلب از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب مى آید. اساسا مخاطب بخش عمده اى از پیام قرآن، دل انسان است. پیامى که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگرى را یاراى شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادى در حفظ و نگهدارى و تکامل این ابزار دارد. در قرآن به کرات به مسایلى از قبیل تزکیه نفس و روشنائى قلب و صفاى دل برمى خوریم:
قد افلح من زکیها (سوره الشمس آیه 9)رستگار شد کسى که قلب خود را از آلودگیها پاک نگهداشت.
کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین آیه 14)سخن اینها را نخوان که کارهاى ناشایست اینان بر روى قلبهایشان تیرگیها و زنگارها قرار داده است.
و درباره روشنایى قلب مى گوید:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره انفال آیه 29)اگر راه تقوا و پاکى را پیش گیرید خدا نور روشنائى در قلب شما قرا مى دهد.
و یا در آیه دیگر:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (سوره عنگبوت آیه 29)کسانى که در راه ما با خلوص نیت کوشش کنند ما راه خود را بر روى آنها باز مى کنیم.

متقابلا از اینکه کارهاى ناشایست انسان روح او را تیره و کدر مى کند و کشش ها و گرایشهاى پاک را از انسان مى گیرد، به کرات در قرآن سخن رفته است. از زبان مؤمنین مى گوید:
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا (سوره آل عمران آیه 8)و یا در وصف بدکاران:
کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطققین آیه 14)چنین نیست بلکه ظلمت ظلم و بد کاریهایشان بردلهاى آنها غلبه کرد.
فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم (سوره صف آیه 5)چون از حق روى گردانیدند خدا هم دلهایشان را از اقبال بحق بگردانید.
و یا از قفل زده شدن و مهر خوردن بردلها و قسى شدن قلبها سخن مى گوید:
ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة (سوره بقره آیه 7)و جعلنا على قلوبهم اکنة ان یفقهوه (سوره انعام آیه 25)بر دلهایشان پرده نهاده ایم که فهم نتوانند کرد.
کذلک یطبع الله على قلوب الکافرین (سوره حدید آیه 16)پس دلهایشان زنگ قساوت گرفت و بسیار فاسق و نابکار شدند.

همه این تاکیدها نشان مى دهد که قرآن یک جو روحى و معنوى عالى براى انسان قائل است و لازم مى داند که هر فردى این جو را پاک و سالم نگاه دارد. بعلاوه از آنجا که در یک جو اجتماعى ناسالم تلاش فردى براى پاک ماندن، اغلب عقیم و ناموفق خوادهد بود قرآن تاکید مى کند که انسانها تمام تلاش خود را براى تصفیه و تزکیه محیط اجتماعى خود بکار برند. قرآن صریحا عنوان مى کند که آن عشقها و ایمانها و بینشها و گرایشهاى متعالى و آن اثر گذشتهاى قرآن و پندپذیرى از آن و ... همه بستگى به این دارد که انسان و جامعه انسانى از رذالتها و دنائتها و هوى پرستى ها و شهوت رانى ها، دور بماند.

تاریخ بشر نشان مى دهد که هرگاه قدرتهاى حاکم مى خواهند جامعه اى را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار کنند، تلاش مى کنند تا روح جامعه را فاسد کنند و براى این منظور تسهیلات شهوت رانى را براى مردم زیاد مى کنند و آنها را به شهوت رانى ترغیب مى کنند.

نمونه عبرت انگیزى از این شیوه کثیف فاجعه اى بود که در اسپانیاى مسلمان - که یکى از سرچشمه هاى رنسانس بحساب مى آید و از پیشرفته ترین تمدنهاى اروپا محسوب مى شد - براى مسلمانان اتفاق افتاد. مسیحیان براى خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند. تا آنجا که توانستند وسایل لهو و لعب و شهوت رانى را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در اینکار تا آنجا پیش رفتند که حتى سرداران و مقامات دولتى را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب تواستند عزم و اراده و نیرو و شجاعت و ایمان و پاکى روح مسلمین را از میان بردارند و آنها را به آدمهایى زبون و ضعیف و شهوت ران و شرابخواره و زنباره مبدل کنند. و پرواضح است که غلبه و پیروزى بر چنین مردمى، کار دشوارى نیست. مسیحیان به انتقال حکومت 300 - 400 ساله مسلمانان آنچنان انتقامى از آنان گرفتند که تاریخ نیز بازگو کردن آن جنایات شرمسار است.

همان مسیحیانى که بر حسب تعلیمات حضرت مسیح موظفند وقتى سیلى به سمت راست صورتشان مى خورد سمت چپ صورت خود را نیز پیش بیاورند، در اندلس دریاى خون از کشتگان مسلمان به راه انداختند و روى چنگیز را سفید کردند البته شکست مسلمانان نتیجه دون همتى و فساد روح خود آنان بود و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورات آن.

در زمان ما نیز استعمار هر جا پا مى گذارد، تکیه روى همان موضوعى مى کند که قرآن درباره اش هشدار داده است. یعنى مى کوشد تا دلها را فاسد کند. دل که فاسد شد دیگر از عقل کارى که نمى آید هیچ، خود تبدیل به زنجیر بزرگترى بر دست و پاى انسان مى شود. این است که مى بینیم، استعمارکران و استثمارکنندگان انسان، از باز گردن مدرسه و دانشگاه بیم ندارند و حتى خود در تاسیس آن اقدام مى کنند، اما از سوى دیگر تمام قوا مى کوشند تا قلب و روح دانشجو و دانش آموز را فاسد و تباه کنند، آنها از این حقیقت بخوبى آگاهند که قلب و روح مریض و بیمار هیچ کارى نمى تواند صورت دهد و به هر پستى و بهره کشى و استثمار تن مى دهد.
قرآن به تعالى و پاکى روح جامعه اهمیت زیادى مى دهد، در آیه شریفه اى مى فرماید:
و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على اثم و العدوان (سوره مائده آیه 2)
با یکدیگر همکارى و تعاون و فعالیت مشترک داشته باشید در زمینه نیکى ها و پاکى ها. یعنى اولا دنبال خیر و نیک باشید و گرد پلیدى و زشتى نگردید و ثانیا کار نیکو را دسته جمعى و گروهى انجام دهید نه بصورت انفرادى و تنها.

در مورد دل دو سه نکته هم از زبان پیامبر و ائمه نقل مى کنیم:

در کتب سیره نوشته اند: روزى مردى بخدمت رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد سؤالاتى دارم که مى خواهم مطرح کنم. پیامبر فرمودند آیا مى خواهى پاسخت را بشنوى یا آنکه مایلى سؤال کنى؟ عرض کرد شما پاسخ بفرمایید. پیامبر فرمود آمده اى از من معناى بر و نیکى، و اثم و زشتى را سؤال کنى، جواب داد آرى سؤال من همین بوده است. پیامبر سه انگشت خود را جمع کرد و آرام بر سینه مرد زد و فرمود این فتوا را از قلبت بپرس و بعد اضافه کرد: این دل انسان طورى ساخته شده است که پیوندى دارد با نیکى ها. با نیکى ها آرام مى گیرد. ولى بدیها و زشتى ها آن را مضطرب و ناراحت مى کند. درست همانگونه که بدن انسان اگر چیزى که با آن تجانس ندارد واردش شود،مریض مى شود. روح انسان نیز بواسطه اعمال ناشایست دچار اختلال و ناراحتى مى شود. آنچه که در میان عذاب وجدان نامیده مى شود ناشى از همین عدم تجانس روح است با زشتکارى و تباهى.
استفت قلبک و ان افتاک المفتون
نظر واقع بینانه را از قلبت بپرس؛ اگر چه صاحبنظران بخالفش نظر بدهند.

مولوى این حدیث را به شعر درآورده:
پس پیمبر گفت استفت القلوب      گر چه مفتیشان برون گوید خطوب

و یا در شعر دیگرى:
گوش کن استفت قلبک از رسول      گر چه مفتى برون گوید فضول

پیامبر بر این نکته انگشت مى گذارد که اگر انسان جوینده حقیقت باشد و براى کشف حقیقت خود را بیطرف و خالص بکند، در این صورت قلب او هرگز به او خیانت نخواهد کرد و او را در مسیر صحیح هدایت خودهد کرد. اساسا انسان تا زمانیکه جوینده راستین حق و حقیقت است، و در جاده حق گام بر مى دارد هر چه که به او برسد حق و حقیقت است. و البته این نکته ظریفى است که اغلب باعث اشتباه مى شود. آنجا که انسان به گمراهى کشیده مى شود دلیلش این است که از ابتدا جهت گیرى خاصى داشته و جویاى حقیقت خالص نبوده است. پیامبر در جواب کسى که سؤال کرده بود «بر» چیست، جوابداد اگر تو واقعا بدنبال بر هستى، آنگاه که قلبت به چیزى آرام مى گیرد و وجدانت آسوده مى شود بدان که آن بر است. ولى آنگاه که به چیزى راغب هستى آما دلت آرام و قرار نمى گیرد مطمئن باش که آن اثم است.
و در جاى دیگر از پیامبر درباره معناى ایمان مى پرسند. پیامبر مى فرماید:

آنکه هرگاه کار زشتى انجام مى دهد، دچار ناراحتى و پشیمانى مى شود و هر گاه کار شایسته اى انجام مى دهد، خوشحال و شاد مى گردد، او از ایمان بهرمند است.

از حضرت امام صادق(ع) نقل مى کنند که فرمود:

مؤمن وقتى از گرفتارى تعلق بدنیا آزاد شد حلاوت دوستى خدا را در قلب خود احساس مى کند و در این هنگام، گویى دیگر زمین برایش کوچک مى شود و با تمام وجود مى خواهد که از این عالم ماده رها شود و بیرون برود.

این واقعیتى است که اولیاء الله و مردان خدا با زندگى خود درستى آن را به اثبات رسانده اند.

در تاریخ زندگى پیامبر نوشته اند روزى بعد از نماز صبح به سراغ اصحاب صفه رفت. اینان مردمى فقیر بودند که از مال دنیا هیچ نداشتند و در مدینه در کنار مسجد پیامبر روزگار مى گذرانیدند. پیغمبر چشمش به یکى از آنان به نام زید یا حارث بن زید افتاد، دید که رنجور و نزار است و چشمهایش در کاسه سرش فرو رفته است. پرسید حالت چطور است؟ جواب داد در حالى صبح کرده ام که اهل یقین شده ام. پیامبر فرمود: ادعاى بزرگى مى کنى، علامت آن چیست؟

گفت: علامت یقین من این است که: شبها خواب از من گرفته شده و روزها همواره در روزه بسر مى برم و شب تا به صبح بى تاب عبادتم! پیامبر فرمود کافى نیست بیشتر بگو!! او هم شروع کرد به گفتن سایر علائم. عرض کرد یا رسول الله! من الان در حالتى هستم که گویى اهل بهشت و اهل جهنم را مى بینم و صدایشان را مى شنوم اگر بمن اجازه دهى باطن یک یک اصحاب تو را بگویم. پیامبر فرمود: سکوت، سکوت، بیشتر نگو. اما چه آرزویى دارى، عرض کرد آرزوى جهاد در راه خدا.

قرآن مى گوید صیقل زدن دل، انسان را به چنان مقامى مى رساند که به قول امیرالمؤمنین(ع) اگر پرده از جلوى او برداشته شود، چیزى بریقینش افزوده نمى گردد.

آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسانهایى است که هم از سلاح عقل بهره مندند و هم از اسلحه دل و قلب و این هر دو را با بهترین شیوه و عالیترین کیفیت در راه حق بکار مى گیرند. انسانهایى که نمونه هاى زنده و مجسمش امامان ما و شاگردان شایسته و راستین آنها هستند.


منبع:

آشنایى با قرآن
شهید استاد مرتضى مطهرى

وقتى ( کلم ) حرف مى زنه!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ " ﮐﻠﻢ " ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ.
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺮﮔﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺯﯾﺮﺵ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﺴﺖ
ﻭ ﺯﯾﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮒ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻭ ... ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ :
"ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻬﻤﯿﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﺎﺩﻭ ﭘﯿﭽﺶ ﮐﺮﺩﻥ؟ "
ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ...
ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻠﻢ ﻫﺴﺘﺶ.
ﻣﺎ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻭﺭﻕ ﻣﻲ ﺯﻧﻴﻢ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁنچیزی ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﮐﺶ ﮐﻨﯿﻢ ...
یک عمر باید بگذرد
تا بفهمیم بیشتر غصه هایی که خوردیم
نه خوردنی بود که دور ریختنی بود...!
و چقدر دیر می فهمیم که
زندگی همین روزهاییست که
منتظر گذشتنش هستیم ...!
زندگی کوتاه است...
زمان به سرعت می گذرد...
نه تکراری ...نه برگشتی ...
پس از هر لحظه ای که می آید
به سادگى نگذرید ...


شگفتیــــــــهاى آفرینش!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ

اتم:

کوچکترین شیئى است که تاکنون براى بشر شناخته شده و مصالح اولیه ساختمان جهان ماده را تشکیل مى دهد. انواع مختلف موجودات عالم طبیعت از پیوستن میلیونها اتم به یکدیگر پدید آمده اند. اتم به اندازه اى ریز است که با میکروسکوپهاى بسیار قوى قابل رؤیت نیست و تنها به وسیله دستگاه خاصى که اشیاء را دو میلیون مرتبه بزرگتر نشان مى دهد قابل مشاهده است .

اتم از الکترون با بار منفى و هسته تشکیل شده است؛ هسته نیز تشکیل شده از دو جزء دیگر به نام پروتون با بار الکتریکى مثبت و نوترون که بار الکتریکى ندارد و خنثى است .
پروتون یکى از اجزاء هسته اتم آنقدر کوچک است که اگر هزار میلیارد پروتون در کنار هم چیده شود بیش از یک سانتیمتر نخواهد شد. و اگر کسى بخواهد تعداد پروتونهاى یک سانتیمتر را بشمارد بر فرض اینکه بتواند در هر ثانیه صد عدد را شماره کند و فقط کارش شمارش این پروتونها باشد، مدت سه هزار سال وقت لازم دارد.

الکترون با سرعت سرسام آور و غیر قابل تصور به دور هسته مى چرخد. سرعت حرکت الکترون در اتم هیدروژن که ساده ترین اتمها است و یک الکترون دارد، سه هزار کیلومتر در ثانیه است در حالى که سرعت حرکت زمین برگرد خورشید سى کیلومتر در ثانیه مى باشد.
پروتون که داراى بار الکتریسته مثبت است باید الکترون را که داراى بار الکتریسته منفى است به خود جذب کند، ولى حرکت سریع و دورانى الکترون باعث ایجاد نیروى گریز از مرکز مى شود. لذا تعادل بین قوه جاذبه پروتون و قوه گریز از مرکز الکترون بر قرار مى گردد و فاصله بین الکترون و هسته همواره ثابت مى ماند.
نکته قابل توجه آنست که نیروى گریز از مرکز ناشى از حرکت الکترون ، درست معادل قوه جاذبه هسته است ، نه کم و نه بیش .

شایان ذکر است که بین الکترونها و هسته اتم ، یک فضاى خالى وسیعى وجود دارد. یعنى بخش عمده اتم را خلا تشکیل مى دهد به طورى که طبق گفته ژولیو دانشمند معروف ، اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم ، یعنى اتمهاى بدن را آنقدر فشرده کنیم که الکترون ها به هسته مرکزى بچسبند، بدن انسان به اندازه اى کوچک مى شود که تنها به وسیله میکروسکوپ مى توان آن را مشاهده نمود.
نکته شگفت آور آنست که اگر وزن بدن انسان در حالت عادى هفتاد کیلوگرم باشد، پس از اینکه فضاى خالى بین الکترونها و هسته را از بین بردیم و انسان به صورت یک موجود کوچک ذره بینى درآمد، از وزنش کاسته نمى شود.
همچنین گفته اند: اگر فضاى خالى اتمهاى کره زمین را از بین ببریم ، حجم آن به اندازه یک نارنج کوچک مى شود، ولى وزن آن ثابت باقى مى ماند.


حرکت وضعى زمین:

زمین در هر 24 ساعت یکبار حول محور خود مى چرخد. بنا بر این سرعت حرکت وضعى زمین تقریباً معادل هزار مایل در ساعت است .

حالا اگر فرض کنیم سرعت زمین به صد مایل در ساعت کاهش یابد، در این صورت زمین در هر 240 ساعت یکبار به دور محورش خواهد چرخید؛ در نتیجه طول شب و روز ده برابر مى شود. آنگاه آفتاب سوزان روزهاى بلند 160 ساعته تابستان همه گیاهان را مى سوزاند و اثرى از حیات نباتى باقى نمى ماند. سرماى شدید شبهاى دراز 140 ساعته زمستان همه چیز را منجمد مى ساخت و از بین مى برد.
بنابراین دیگر اثرى از حیات روى کره زمین نبود. زیرا حیات حیوانات از نظر تغذیه و تنفس به وجود نباتات وابسته است . چون حیوانات اکسیژن هوا را مصرف مى کنند وبه وسیله نباتات کمبود اکسیژن مصرفى حیوانات جبران مى شود و تعادل بر قرار مى گردد. زیرا حیوانات اکسیژن مى گیرند و کربن مى دهند، و نباتات کربن مى گیرند و اکسیژن مى دهند.


حرکت انتقالى زمین:

زمین داراى دو حرکت است یکى حرکت وضعى که بر اثر آن شب و روز ایجاد مى شود.دیگرى انتقالى که زمین به دور خورشید مى چرخد و بر اثر آن سال پدید مى آید.
وزن زمین 5955 میلیارد میلیارد تن ، و حجم آن بیش از یک میلیارد کیلومتر مکعب است . طول مدارى که زمین باید در آن مدار گرد خورشید بچرخد، تقریبا 942 میلیون کیلومتر مى باشد که این مسافت را زمین در مدت 365 روز طى مى کند. پس سرعت حرکت انتقالى در هر شبانه روز 000\085\2 کیلومتر، مى باشد.

در واقع زمین به منزله سفینه فضائى بسیار بزرگ ، مدرن و مجهزى است که ما به وسیله آن در یک سفر فضائى دائمى هستیم . این سفر به قدرى دقیق برنامه ریزى شده و از یک هماهنگى و نظم خاصى برخوردار است که هیچگاه احساس نمى کنیم در حال سفر هستیم و در حین انجام کارهاى روز مره ، یک مسافت بسیار طولانى را مى پیمائیم . انسانى که پس از شش ساعت از خواب بیدار مى شود در همین مدت کوتاه مسافتى معادل 645 هزار کیلومتر را در فضا پیموده است . اگر چه هرگز طى این مسیر طولانى به نظر نمى آید.
حال تصور کنید اگر روزى کره زمین از حرکت باز ایستد، چه قدرتى مى تواند آن را دو باره به حرکت در آورد؟ آیا اگر همه اهل زمین که سه میلیارد نفرند با تمام امکانات خویش جمع شوند، خواهند توانست زمین را به حرکت در آورند؟ هرگز، زیرا این عمل مستلزم آنست که هر نفر چنان قدرتى داشته باشد که بتواند وزنه اى به سنگینى 1985 میلیارد تن را جابجا کند، و مهمتر از همه استمرار حرکت است .


شکار ملخ:

نوعى زنبور قرمز وجود دارد که هنگام تخم گذارى ملخ را شکار مى کند. به این ترتیب که به نقطه حساسى از بدن ملخ نیش مى زند و با این عمل آن را بیهوش مى سازد. آنگاه آن را در گودال یا مکان مناسب دیگرى قرار مى دهد تا از آسیب مصون بماند.

سپس در یک نقطه خاصى از بدن ملخ تخم مى گذارد. زمانى که بچه ها از تخم در آمدند، گوشت تر و تازه ملخ در دسترس آنها است و از آن تغذیه و رشد مى کنند.

نکته قابل توجه آنست که هیچگاه این زنبور در نیش زدن خود اشتباه نمى کند که باعث مرگ ملخ گردد و هیچگاه نسل آینده ، نسل گذشته را نمى بیند تا از آنها این عمل دقیق بیهوشى را فرا گیرد. زیرا زنبوران قرمز به محض تخم گذارى ، سوراخى در زمین حفر مى کنند و در همانجا جان مى سپارند.

نظیر همین شیوه تخم گذارى را حشره اى به نام آموفیل دارد. او نیز با نیش زدن به بدن کرم ، آن را بیهوش مى کند و روى آن تخم مى گذارد و پس از تخم گذارى مى میرد. و نوزادان از مواد بدن کرمها استفاده مى کنند.


جزر و مد:

فاصله ماه تا زمین 240 هزار میل است . روزى دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه ، در زمین جزر و مد رخ مى دهد تا جائى که حتى قشر خاکى زمین روزى دو بار به اندازه چند سانتیمتر به طرف ماه کشیده مى شود و جزر و مد دریاها در بعضى نقاط تا ارتفاع شصت پا مى رسد.

اگر فرض کنید فاصله بین ماه و زمین پنجاه هزار میل بود، در آن صورت ارتفاع جزر و مد بقدرى زیاد مى شد که آب همه دشتهاى پنج قاره زمین را روزى دو بار تا ارتفاع سه کیلومترى فرا مى گرفت .
در نتیجه از طرفى فشار آب در هر نوبت به قدرى شدید بود که کوهها به زودى از روى زمین شسته مى شد و هیچ قاره اى فرصت نمى یافت از زیر آب بیرون آید. و از طرف دیگر جریان هواى ناشى از جزر و مد به قدرى شدید بود که هر روز گردبادها و طوفانهاى هولناک در اطراف زمین پدید مى آمد. در چنین شرائطى ، بسیارى از موجودات امکان زیست نمى یافتند.


حیله حیوانات:

وقتى روباه طعمه اى نداشته باشد، خود را به صورت مرده اى در مى آورد و شکمش را باد مى کند به طورى که اگر پرنده اى آن را ببیند گمان برد مرده است . لذا به طمع خوردن گوشت روباه روى بدن آن مى نشیند و روباه به سادگى و در یک چشم به هم زدن آن پرنده را شکار مى کند.

وقتى دلفین مى خواهد در میان آب پرنده اى شکار کند، ابتداء ماهى را مى کشد و شکم آنرا مى شکافد و آن را روى آب قرار مى دهد و خودش در زیر ماهى پنهان مى شود و آب را حرکت مى دهد تا جثه اش زیر آب دیده نشود.
پرندگان به خیال اینکه آن ماهى مرده ، براى شکار ماهى مرده مى آیند. در این هنگام ناگهان دلفین مى جهد و پرنده را شکار مى کند.


انفجار اتمى:

هر لحظه در خورشید میلیاردها انفجار بر اثر تبدیل اتم هیدروژن به اتم هلیوم رخ مى دهد. بر اثر این انفجارهاى عظیم در هر ثانیه چهار میلیون تن انرژى تولید و در فضاپخش مى گردد. در میان این امواج نورى و انرژى حرارتى خورشید، امواج خطرناک و مهلکى وجود دارد.
روزى بیست میلیون از سنگهاى آسمانى بر اثر انفجارات خورشید و سایر ستارگان با سرعت چهل کیلومتر در ثانیه به سوى زمین پرتاب مى شوند. ولى خوشبختانه اطراف زمین را گازهائى (آتمسفر) به ضخامت هشت کیلومتر فرا گرفته که به منزله سپرى است که از زمین در مقابل این امواج خطرناک و سنگهاى آسمانى محافظت مى کند. اگر این کمربند ایمنى گرد زمین نمى بود، از برخورد این سنگها با زمین ، زلزله هاى عظیم وخوفناکى به طور مستمر در زمین به وقوع مى پیوست .

شایان ذکر است فاصله زمین تا خورشید در حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر است . و درجه حرارت سطح خورشید شش هزار درجه و در اعماق آن به بیست میلیون درجه سانتیگراد مى رسد. وزن خورشید 330 هزار و حجم آن 390\1 هزار برابر زمین مى باشد.


******************************************************************************************

حدیث قدسى:

لو ان الخلائق نظروا الى عجائب صنعى ما عبدوا غیرى و لوانهم نظروا الى لطائف برى ما اشتغلوا الى شیى ء سواى .

ترجمه :

اگر مردم در شگفتیهاى نظام خلقت مى اندیشیدند، جز مرا نمى پرستیدند. و اگر در ریزه کاریهاى من دقت کنند، به چیزى غیر از من انس نگیرند.

امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود:

لا عبادة کالتفکر فى صنعة الله عز و جل .
هیچ عبادتى مانند اندیشیدن در آفرینش الهى نیست.


منبع:

کشکول جبهه

نسخه اى براى گناه کردن!!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

مردى خدمت امام حسین علیه السلام رسید، و عرض کرد:

شخص ‍ گنه کارى هستم و نمى توانم خود را از معصیت نگهدارم! لذا نیازمند نصایح آن حضرت مى باشم .

امام علیه السلام فرمودند:

پنج کار را انجام بده ، بعد هر گناهى مى خواهى بکن!

اول : روزى خدا را نخور، هر گناهى مایلى بکن !

دوم : از ولایت خدا خارج شو، هر گناهى مى خواهى بکن !

سوم : جایى را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهى مى خواهى بکن !

چهارم : وقتى ملک الموت براى قبض روح تو آمد اگر توانستى او را از خودت دور کن و بعد هر گناهى مى خواهى بکن !

پنجم : وقتى مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهى مایلى انجام بده !

اسرار عدد ( هفــــــت )

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ

علماء علم اعداد عدد هفت را عدد کامل مى دانند. زیرا این عدد از دو عدد زوج (4) و فرد (3) بدست مى آید که هر یک در فردیت و زوجیت خود داراى کمال است . اما کامل بودن عدد سه ، چون اولین عدد فردى است که جذر ندارد. و اما کامل بودن عدد چهار، چون اولین عدد زوجى است که جذر دارد.
همچنین گفته اند: وجه کامل بودن عدد هفت آنست که حاصل جمع عدد فرد اول (3) با عدد زوج ثانى (4) و یا عدد زوج اول (2) با عدد فرد ثانى (5) عدد هفت مى شود. در هر حال بدون تردید در عدد هفت سرى نهفته است . زیرا بسیارى از امور تکوینى و تشریعى موافق با عدد هفت مى باشد.

در قرآن 24 بار عدد هفت بکار رفته ، در حالى که هیچ عددى به این اندازه در قرآن ذکر نشده است . به همین جهت عدد هفت در عرف قداست یافته و بسیارى از موارد را با عدد هفت نامگذارى مى کنند.

شایان ذکر است عدد دو 15 بار، عدد سه 22 بار، عدد چهار 12 بار، عدد ده 9 بار، عدد دوازده 6 بار و عدد چهل 4 بار، در قرآن آمده است.

آیات متضمن عدد هفت عبارت است از:

1 - هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا ثم استوى الى السماء فسویهن سبع سموات
2 - مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة ماة حبة
3 - و قال الملک انى ارى سبع بقرات سمان یاءکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر یابسات
4 - یوسف ایها الصدیق افتنا فى سبع بقرات سمان یاءکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر یابسات لعلى ارجع الى الناس لعلهم یعلمون * قال تزرعون سبع سنین داءبا .... ثم یاءتى من بعد ذلک سبع شداد یاءکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون

5 - تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن
6 - و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق
7 - قل من رب السموات السبع و رب العرش العظیم
8 - فقضیهن سبع سموات فى یومین

9 - الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن
10 - الذى خلق سبع سموات طباقا
11 - سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما
12 - الم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقا

13 - و بنینا فوقکم سبعا شدادا
14 - و لقد اتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم
15 - فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فى الحج و سبعة اذا رجعتم
16 - و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب

17 - و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم
18 - و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله 


 بعضى از امور طبیعى، شرعى، عرفى که تعداد آنها با عدد هفت تعیین شده است:

1 - عدد آسمانها هفت است : رفیع ، قیدوم ، مادوم ، ارقلون ، هیفون ، عروس ، عجما.
2 - اصول اسماء الهى هفت است : حى ، قادر، عالم ، مرید، متکلم ، جواد، مقسط.
3 - قرآن هفت بطن دارد.

4 - قراء مشهور هفت نفر هستند.
5 - فاتحة الکتاب هفت آیه دارد.
6 - دوزخ داراى هفت در مى باشد.

7 - اصول رنگها هفت رنگ است .
8 - دریاها در قرآن هفت است .
9 - هفت عضو اصلى بدن : سر، سینه ، پشت ، دو دست و دو پا.

10 - هفته ، هفت روز است .
11 - تکبیرات افتتاحیه نماز هفت تکبیراست .
12 - طواف کعبه در حج هفت شوط است

13 - سعى بین صفا و مروه هفت بار است .
14 - در سجده باید هفت موضع بدن روى زمین قرار گیرد.
15 - حضانت مادر براى دختر تا هفت سالگى است .

16 - اصحاب کهف هفت نفر بودند.
17 - فرشتگان هفت صنف هستند.
18 - رسول خدا هفت فرزند داشت .

19 - عدد رمى جمرات در هر نوبت هفت مى باشد.
20 - حجابهاى الهى هفت است .

21 - دوزخ هفت طبقه است .
22 - ابتلاء ایوب پیامبر هفت سال بود.
23 - خورشید و ماه هفت لایه و پوسته دارد.

24 - ساختمان کلمه از نظر علم صرف هفت قسم است .
صحیح است و مثال است و مضاعف
لفیف و ناقص و مهموز و اجوف
25 - افعال قلوب در علم نحو هفت فعل است : حسبت ، ظننت ، خلت ، علمت ، راءیت ، وجدت ، زعمت .

26 - هفت خوان رستم
27 - هفت شهر عشق .
28 - اقالیم سبعه : یاءجوج و ماءجوج ، روم ، چین ، افریقا، بابل ، فلسطین .

29- هفت سین نوروز

و...


منبع:

کشکول جبهه

( آسایـــــش خاطر ) با ...

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۳ ب.ظ


گم شده انسان ها:

بشر در صحنه پرغوغاى حیات، بیش از هر چیز به «آسایش خاطر» نیازمند است.

در میدان نبرد زندگى کسى که بدون این سلاح مشغول پیکار شود، مبارزه اش منتهى به شکست خواهد گردید، هرقدر بار زندگى سنگین تر باشد، این نیازمندى هم به همان نسبت بیشتر خواهد بود.

باید دید چگونه مى توان از اسارت هیجانات و آشفتگى ها نجات یافت و در آغوش آسایش جاى گرفت؟!

جستجوى ثروت، قدرت، شهرت و امکانات مادى براى به چنگ آوردن آسایش بیهوده است و کلیه مساعى شخص در این راهها به هدر خواهد رفت; زیرا سرچشمه آسایش در نهاد خود انسان جریان دارد، همچنانکه منبع بدبختیها نیز همان دنیاى درونى است. آن چنانکه مى توان از ذخایر گرانبهاى نیروهاى باطنى براى این منظور; یعنى آسایش واقعى و آرامش درونى استفاده کرد، در مقتضیات خارجى پیدا نمى شود، چه تمام منابع رفاه خارجى و همه وسایل و ابزارى که در این راه به کار برده مى شود، موقتى و زودگذر است و محال است انسان را به آسایش کامل برسانند. بنابراین، تنها ثروت اندیشه و خصایص اخلاقى است که زوال نمى پذیرد و انسان را از توسل به امور ناپایدار کاملاً بى نیاز مى کند.

از گفته هاى «اپیکتتوس» فیلسوف نامى یونان است که:

«باید به مردم آموخت که سعادت و نیکبختى را در آن جایى که آنها کورکورانه جستجو مى کنند نمى توان بدست آورد، سعادت حقیقى در قدرت و قوت نیست; زیرا «مبرد» و «اقلیوس» با وجود قدرت و توانایى فوق العاده، خوشبخت نبودند. سعادت در ثروت و تمول بسیار نیست; زیرا «کروسوس» با همه گنجها و خزاین بى شمار خویش سعادتمند نبود و در اقتدارات دولتى و اختیارات سیاسى نیست; زیرا «کنسولهاى رم» با همه اقتدارات وسیع خود خوشبخت نبودند و در مجموع تمام این مزایا و عطایا هم نیست; زیرا «نرو» و «سارد ناپال» و «آگامنن» با آنکه تمام آنها را در حیطه تصرف خود داشتند معذلک همیشه آه مى کشیدند و مى گریستند و بازیچه دست حوادث و اتفاقات بودند. سعادت حقیقى را هرکس باید در نفس و ضمیر خویش جستجو کند!».

باید گفت حل بسیارى از معماهاى شگفت انگیز طبیعت و افزایش و تکمیل تجهیزات زندگى عصرکنونى، براى فراهم آوردن یک زندگى خالى ازتشویش کافى نیست واین امورنه تنها نتوانسته است از تألمات و رنجهاى زندگى بکاهد، بلکه نگرانیها و تشویشهاى تازه اى رابا خود به ارمغان آورده است. بنابراین، براى بیگانه شدن با ناکامیها و رنجهاى مداوم زندگى و عقب زدن ابرهاى تیره اى که روح ما را در برمى گیرند، به افکار روشن نیاز مبرم داریم.

( فکر ) بزرگترین نیروى فعال دنیاى ماست و همچنانکه بشر را بر دنیاى مادى مسلط کرده و تغییر شگرفى در همه شؤون حیات پدید آورده است، مى تواند آسایش وى را نیز تأمین کند. از همین جا نقش اساسى فکر و اثر شگرف آن در زندگى بشر روشن و آشکار مى گردد.
یک مغز درخشان، منبع فیض بخشى است که فکر انسان را به بالاتر از اندیشیدن درباره نیازمندیهاى مادى و برآوردن آن ترقى داده، و او را باعالم دیگرى آشنا مى سازد. افکار عمیق و عالى مانع آن است که شخص فهیم دستخوش آشفتگى گردد، آنکه قواى فکرى اش نافذ و قوى تربیت شده و مرکز ثقل در وجودش قرار دارد، در برخورد با حوادث تلخ و ناگوار، به جاى اتخاذ رویه منفى، عاقلانه و مثبت فکر مى کند و تدبیرى مى اندیشد و همچون صخره، تزلزل ناپذیر و استوار، پابرجا مى ماند.

براى رهایى یافتن از سلطه هیجانات و اینکه کشتى حیات ما گرفتار طوفانهاى افراط و تفریط نشود، باید کنترلى در افکار خویش به وجود آوریم تا تفکرات صحیح رهبرى ما را به عهده گیرند و تمام قواى روحى ما را، در مقابل عوامل زیانبخش و مولد هیجان مجهز و آماده کنند.

یکى از دانشمندان غربى مى گوید:

«شاید در استطاعت ما نباشد که دوستان و رفقا و یا کسانى را که از حیث اخلاق یا جهات دیگر شبیه ما هستند انتخاب نماییم، ولى در انتخاب افکار، آزاد هستیم; زیرا در کشور عقل، حاکم مطلق و فاعل مایشاء هستیم و در آنجا مقتضیات و ظروف و مؤثرات و یا چیزهاى دیگرى که از عالم خارج باشند، وجود ندارند که در افکار و عقول ما تحکم کنند و یا ما را مجبور سازند افکارى را که نمى خواهیم اختیار نماییم پس بر ما لازم است به افکار صحیح بپردازیم و هرفکرنارسایى رادوراندازیم. همیشه مابه سویى مى رویم که افکارما متوجه آن طرف است; به عبارت دیگرافکارمااست که مارابه هرجهت که بخواهد مى برد پس نباید به خود اجازه دهیم به هیچ نوع افکار بدى بپردازیم و نباید به آنچه از آن بیزاریم اجازه دهیم که عقل ما را مشغول کند; زیرا همین ها هستند که ما را اسیر بند و بلا مى کنند. همیشه باید به فکر کمال بود نه نقص. باید خود را به پرحرارت ترین امیدها و عالیترین هدفها مشغول نمود; زیرا سرّ هر موفقیت و سعادتى فقط فکر سالم است و بس».


نتایج و ثمرات خوش بینى:

همان طور که آسایش جسمانى به وسیله انواع بیماریها مختل مى گردد، آسایش فکرى نیز در اثر عوامل گوناگون و عادات و صفات مذموم اختلال پیدا مى کند. زیرا «فکر» با آن همه نیرومندى براى رشد خود از «اخلاق» بى نیاز نخواهد بود و هنگامى انسان طعم خوشبختى را مى چشد که به موهبت اخلاق آراسته شود و فعالیتهاى فکرى و اخلاقى با یکدیگر هماهنگ گردد، پس مى بایست به نیروى اراده، صفات جانکاه را که چون ابرى تیره افق زندگى را تاریک مى سازد، از وجود خویش ریشه کن نمود و به جاى آن عوامل مولد آرامش را جایگزین ساخت.

از عواملى که به آسایش فکرى کمک مى کند، حس «خوش بینى» و اعتماد به مردم است. براى کسى که در میدان زندگى قرار دارد، خوش بینى یک نوع تضمین و اطمینان است، برخلاف بدبینى که فعالیت فکرى را متوقف مى کند و از رشد و کمال و قدرت آن مى کاهد.

خوش بینى همچون برقى است که در آسمان حیات مى درخشد، در پرتو آن افق فکر وسعت یافته و علاقه به نیکى در مغز آدمى رشد مى کند و بدین وسیله در طرز جهان بینى شخص پیشرفتى حاصل مى گردد، دنیا در جلوه گاه چشم خوشبین رنگ دلپذیرترى دارد. فرد خوش بین همه چیز و همه کس را در روشنایى نگریسته و درباره آنها قضاوت مى کند، غمها و رنجها را کمرنگ و امید و آرزوها را شعله ورتر نشان مى دهد و تحت تأثیر همین صفت همواره روابط ظاهرى و معنوى و عاطفى خویش را با افراد اجتماع حفظ مى نماید.

هیچ چیز نمى تواند به اندازه خوش بینى از رنج انبوه مشکلات زندگى بکاهد، کسى که از این مزیت اخلاقى برخوردار است، نه تنها هنگام رضایت، فروغ مسرّت برچهره اش سایه مى اندازد، بلکه على رغم عوامل منفى و دشواریها، روحیه خویش را با آنها تطبیق و مشکلات را با رأى صایب و نیروى امید، به آسانى حل مى کند و همواره از کانون روحش جرقه هاى اطمینان و نشاط مى درخشد.

احتیاج به جلب اعتماد اشخاص مختلف در زندگى ضرورى است، براى پیدایش اعتماد باید اصل خوش بینى در معاشرتها و برنامه زندگى افراد وجود داشته باشد; این حقیقتى است که به طور مستقیم در سعادت فرد و جامعه اثر دارد. اعتماد و عدم اعتماد یکى از عوامل رشد یا شکست اجتماع است، هرقدر تماسهاى مردم با یکدیگر عمیق تر باشد، پیشرفت اجتماع بیشتر خواهد بود.

گسترش روح اطمینان و همکارى و الفت میان مردم؛ نخستین ثمره اجتماعى خوش بینى است، برخوردارى از یک زندگى مسالمت آمیز که براساس ارتباط عمیق قلبى استوار باشد، از این راه امکان پذیر خواهد شد، برعکس در محیطى که حسن ظن وجود ندارد و افراد به یکدیگر با نظر شک و تردید مى نگرند، اصول همکارى رعایت نمى شود، بلکه در جزئیات امور براى هم اشکال تراشى نموده و تزاحم ایجاد مى کنند. قهراً چنین اجتماعى، صورتى ظاهرى و سطحى دارد و فاقد آثار و نتایج سودبخش است.

دانشمندى مى گوید:«خوش بینى شکل ظاهرى ایمان است، تا ایمان و امید، وجود نداشته باشد هیچ کارى نمى توان انجام داد!».
اعتماد شخص به دیگران هرقدر بیشتر باشد، اعتماد متقابل دیگران نسبت به وى بیشتر است و این یک نحوه عکس العملى است که خواه و ناخواه در زندگى پیش مى آید، اما نباید فراموش کرد که بین «خوش بینى» و «خوش باورى» تفاوت بسیار است، چه خوش بینى این نیست که انسان یکباره تسلیم افراد ناشناخته شده و بدون آنکه در مقام کنجکاوى و آزمایش برآید، به گفته دیگران ترتیب اثر دهد، به علاوه نبایستى خوش بینى را درباره کسانى که ناپاکى و آلودگى آنها هویداست تعمیم داد; زیرا خوش بینى یک اصل استثنا ناپذیر نیست که در هر شرایط و موقعیتى و نسبت به همه کس قابل انطباق باشد. انسان خوش بین در عین حال که به مردم حسن ظن دارد و اعمال آنها را به صورت صحیحى تفسیر مى کند، حزم و مآل اندیشى را از دست نداده و همواره رفتارش آمیخته با احتیاط و عملش توأم با دقّت است.


خوش بینى از نظر اسلام

اسلام با ایجاد نیروى ایمان در قلوب پیروان خود، اصل خوش بینى و اعتماد را در میان آنها گسترش داده، و مسیر اجتماع را به محیط مطلوبى که مملو از اطمینان و آرامش است، سوق مى دهد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به اندازه اى به این صفت برجسته آراسته بود که حتى منافقین مى خواستند حضرتش را به خوش باورى و سادگى متهم سازند و این خصلت ممتاز وى را به صورت زننده و نامطلوبى منعکس کنند.

مسلمانان موظفند نسبت به یکدیگر «حسن ظن» داشته و خوش بین باشند و عمل یکدیگر را به وجه صحیح و مشروعى تفسیر نمایند، هیچ کس مجاز نیست بدون در دست داشتن گواه قطعى و روشن، کردار مسلمانى را مغرضانه تلقى کرده و حمل بر فساد کند.
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:

«ضَعْ اَمْرَ اَخِیکَ على اَحْسَنِه حتّى یأتِیکَ ما یَغْلِبُکَ مِنه وَلا تَظْنُنْ بِکَلِمَة خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَأَنتَ تَجِدُ لَها فِی الْخَیرِ مَحْملاً  ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 614 - کردار برادر ایمانى خود را به بهترین وجهى توجیه کن و تا هنگامى که جمله اى داراى یک احتمال صحیح و درست باشد، در مورد آن گمان بد نبر».

یکى از ثمرات و نتایج خوش بینى جلب دوستى مردم و پیدایش الفت و صمیمیت است.
امیرمؤمنان حضرت على(علیه السلام) با جملات گوناگون، ثمرات و نتایج خوش بینى را بیان مى فرماید:

«مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنّاسِ جازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة ـ غررالحکم، ج 2، ص 687 - هرکس به مردم خوش بین باشد، محبت و دوستى آنها را پاداش مى گیرد».

«خود را مجبور کنید که با هر کس تماس بگیرید فقط خصایص خوب و مزایاى اخلاقى و روحى او را ببینید و این خصایص و مزایا را در مغز خود بزرگتر کنید اگر بتوانید به دقّت، این موضوع را در مغزتان جاى دهید زندگیتان خیلى خوشتر مى شود و هرکس به شما قیافه صلح و صفا نشان خواهد داد و هرکس خواهد کوشید که با شما رابطه دوستانه برقرار کند» -دکتر ماردن -

خوش بینى واعتماد حتى ممکن است در طرز فکر و رفتار افراد آلوده نیز اثر مثبت ببخشد و خلاصه از عواملى است که مى تواند زمینه اصلاح اخلاق چنین افرادى را فراهم سازد:

«حُسْنُ الظَّنِّ یُنْجى مِنْ تَقَلُّدِ الاِْثْمِ  ـ همان، ج 1، ص 378 - اعتماد و حسن ظن، مردم را از پیروى گناه و رذائل نجات مى دهد».

«به تازگى با یکى از مدیران «اتحادیه رستورانها» ملاقات کردم این اتحادیه مرکب از بیست و شش رستوران است که به طرز مخصوصى اداره مى شود که آن را «طرز شرافت» نام نهاده اند، در این بنگاهها که از سال 1885 تأسیس شده هرگز صورت حساب پیش مشترى نمى گذارند، شما هرچه میل دارید سفارش مى دهید و خودتان حساب غذایى را که صرف کرده اید مى کنید و در وقت بیرون رفتن وجه را به صندوق مى دهید و مى روید، نه بازبینى، نه بازرسى، نه ورقه حسابى و نه حواله صندوقى هیچ در کار نیست. من از روى حیرت به مدیر گفتم البته بازرس پنهانى دارید; زیرا که از همه مشتریها مطمئن نمى توان بود. مدیر گفت:«خیر ما هیچ مراقبتى نمى کنیم همین قدر مى دانیم که به طور کلى طرز کار ما صحیح است و الا ممکن نبود که متجاوز از نیم قرن بتوانیم این کار را گذرانده کسب خود را ترقى دهیم» در این رستوران هرکس احساس مى کند که او را مردى شرافتمند و خوش حساب دانسته اند از این رو، همه واردین از فقیر و غنى و سارق وسایل، مى خواهند لایق اعتمادى باشند که نسبت به آنها شده است».

مستر«لاویس»که دراین امورکارشناس ومجرب است مى گفت: «اگر با شخص حقه باز نابکارى سروکار پیدا کردید و خواستید او را به خیر و صلاح دعوت کنید چنان وانمایید که به او اطمینان دارید با او مثل مردى شرافتمند و محترم رفتار نمایید آن شخص چنان فریفته اطمینان شما خواهد شد که حتماً براى اینکه واقعاً شایسته و لایق آن شود به کوشش خواهد افتاد».

«دیل کارنگى»:
«به طفل اعتماد کنید; یعنى چنین با او رفتار کنید که گویى هیچ خلافى مرتکب نشده است; یعنى برگذشته قلم فراموشى بکشید; یعنى فرارى یا مختلس و یا شخص کثیفى که قواعد بهداشت را مراعات نمى کند و یا بالأخره کسى را که مخل نظم عمومى است، عهده دار وظایف مهمى کنید. گذشته از این، دقت کنید تا افعال وى نشان دهد که منش اصلى او بهتر شده و واقعاً شایسته آن اعتماد بوده است. با خوشرفتارى و اعتماد مى توان موانع را از بین برد از این رو، مى توان گفت که بیشتر افعال ناپسند عکس العمل هایى است که جهت جبران وضعى بوجودآمده است.

«سریل برت» راههاى بسیار عالى براى رفتار باغرایز پیشنهاد مى کند. او معتقد است که: باید بطفلى که دزدى مى کند پول سپرد کسى را که علاقه به ولگردى دارد باید به کارى گماشت که فعالیت بدنى داشته و مطابق ذوق او باشد».

«ژیلبرت روبن»
«خوش بینى» آسایش خاطر انسان را تأمین مى کند:

«حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَسَلامَةُ الدّینِ  ـ غررالحکم، ج 1، ص 376 - خوش بینى سبب آسودگى دل و سلامتى دین است».
«حسن ظن» رنجها و حوادث ناگوار زندگى را بر انسان آسان مى سازد:«حُسْنُ الظَّنِّ یُخَفِّفُ الْهَمَّ  ـ همان، ص 377 - خوش بینى و اعتماد، بار گران غم و اندوه را سبک مى گرداند».

«هیچ چیز به اندازه خوشبینى نمى تواند زندگى را زیباتر سازد از رنجهاى آن بکاهد و راه موفقیت را هموار سازد همانطورى که از بیمارى و عوارض خطرناک وحشت دارید از افکار اندوهبار نیز بترسید و درهاى فکرتان را براى افکار خوشبینانه باز بگذارید به این ترتیب از دیدن اینکه با چه آسانى از قید افکار سیاه نجات یافتید تعجب خواهید کرد» - دکتر ماردن -

رفتار مسلمانان نسبت به یکدیگر باید طورى باشد که بدبینى و سوءظن در میان جامعه ریشه ندواند، لذا امیر مؤمنان(علیه السلام) توصیه مى کند که براساس خوش بینى، با دیگران رفتار کنید و اگر سایرین نسبت به شما حسن ظن دارند، بارفتار خود به حس خوش بینى آنها لطمه نزنید و موجبات بدبینى آنان را نسبت به خویش فراهم نسازید:

«مَنِ انْتَجَعَکَ مُؤَمِّلا فَقَدْ اَسْلَفَکَ حُسْنَ الظَّنِّ بِکَ فَلا تُخَیِّبْ ظَنَّهُ - همان، ج 2، ص 680 - هرکس در دل خود نسبت به تو احساس خوش بینى کرده و امید سود و منفعتى دارد، مبادا با رفتار خود حسن ظن او را دگرگون سازى و خوش بینى اش را به زیان تبدیل کنى».

همچنین حضرت على(علیه السلام) تخیلات و گمانهاى اشخاص را میزان سنجش عقل و خرد آنها قرار داده است:

«ظَنُّ الاِْنْسانِ مِیزانُ عَقْلِهِ وَفِعْلُهُ اَصْدَقُ شاهِد عَلى اَصْلِهِ - همان، ج 2، ص 474 - ظن و گمان انسان میزان سنجش عقل او و کردارش راستگوترین گواه بر پاکى یا بد گهرى اوست».

بنا به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترتیب اثر ندادن به خیالات و دنبال ظن و گمان نرفتن نشانه قدرت روحى و آسایش خاطر است:

«مَنْ کَذَّبَ سُوءَ الظَّنِّ بِاَخیهِ کانَ ذا عَقْل صَحیح وَقَلْب مُسْتَریح - همان، ص 676 -  هرکس سوء ظن خود نسبت به دیگران را تکذیب و به آن ترتیب اثر ندهد، صاحب عقلى نیرومند و سالم و دلى آسوده است».

«ثابت شده است که هرکس داراى طبیعتى قوى و روحى بزرگ است طبعاً شادمان و مسرور و امیدوار مى شود و به همه چیز و به همه کس با نظر اعتماد و اطمینان مى نگرد. خردمندان و صاحب نظران در پس هر ابر ظلمانى و تیره، آفتابى درخشنده و نورانى مى بینند. در پشت هر بدبختى و محنتى، دورنماى اقبال و سعادتى مشاهده مى کنند از هردرد و مصیبتى، زور و قوتى تازه مى گیرند و هر غم و رنج و اندوهى جرأت و معرفت و دانش جدیدى به آنها مى بخشد. اینگونه طبایع خوشبخت و سعادتمندند و به صاحبان آنها بایستى انصافاً رشک برد; زیرا همیشه در گوشه چشم آنها یک نور خوشحالى و مسرت و در گوشه لبشان یک تبسم فیلسوفانه دیده مى شود قلب این اشخاص مانند آفتاب مى درخشد و به هرچه که نظر بیندازند آن را به رنگهاى روشن و دلنشین رنگ آمیزى مى کنند». - ساموئیل اسمایلز -

امام صادق(علیه السلام) خوش بینى را از حقوق مسلمانان بر یکدیگر مى شمارد:

«إنّ مِنْ حَقِّ الْمُؤمِنِ عَلى الْمُؤمِنِ ... واَنْ لا یَکْذِبَهُ ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 545 ـ 546 - یکى از حقوق مؤمن بر برادر ایمانى اش آن است که او را در گفتارش تصدیق نموده و تکذیب وى نکند».

مهمترین نیرویى که سبب پیدایش خوش بینى مى شود، «ایمان» است.

اگر مردم داراى ایمان کامل باشند، قهراً به یکدیگر اعتماد مى کنند، درد جانفرساى بى ایمانى است که حسن ظن را از افراد سلب و به جاى آن سوء ظن و بدگمانى را جایگزین مى سازد.

یک مسلمان واقعى و خوشبین دلش لبریز از ایمان و اعتماد به پروردگار است، در لحظاتى که احساس ناتوانى مى کند به قدرت بالاتر و عالیتر از قدرت خویش اتّکا مى کند، در دشواریها از خداوندى که منبع بزرگترین نیروهاست، یارى مى طلبد و همین موضوع در تهذیب روح و اخلاق وى اثر عمیقى مى بخشد.


منبع:

بررسی مشخصات اخلاقی روانی

سید مجتبى موسوى لارى

چهــار چیز در چهــار چیز!!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۵۶ ب.ظ

الإمام علی (علیه السلام):

إن الله أخفى أربعة فی أربعة: أخفى رضاه فی طاعته، فلا تستصغرن شیئا من طاعته، فربما وافق رضاه وأنت لا تعلم. وأخفى سخطه فی معصیته، فلا تستصغرن شیئا من معصیته، فربما وافق سخطه معصیته وأنت لا تعلم. وأخفى إجابته فی دعوته، فلا تستصغرن شیئا من دعائه، فربما وافق إجابته وأنت لا تعلم. وأخفى ولیه فی عباده، فلا تستصغرن عبدا من عبید الله، فربما یکون ولیه وأنت لا تعلم - میزان الحکمة ش ح 2523 -

خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان ساخته است:
الف: خشنودى خود را در اطاعتش؛ پس هیچ اطاعتى از او را سبک مشمار؛ زیرا ممکن است همان مرضى خدا باشد وتو ندانى!
ب: خشم خود را در معصیتش؛ پس هیچ گناهى را کوچک مشمار؛ مبادا خشم خدا در آن باشد وتو غافل باشى!
ج: اجابت خود را درمیان دعاها؛ پس هیچ خواسته اى را ناچیز مپندار؛ شاید همان دعا ندانسته مستجاب شود!
د: ولى خود را درمیان مردم؛ پس احدى را حقیر مشمار؛ شاید او ولى خدا باشد وتو ندانستى!

رهبرى؛ شورا یا فرد؟!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۲ ب.ظ

 

رهبرى؛ شورا یا فرد؟!

موضوعى که هر از گاهى بر زبان افراد رانده مى شود؛ اما به راستى کدام یک؟!


از آنجا که جوامع از افراد و بالتبع سلائق مختلف شکل گرفته اند؛ وجود یک ختم کننده براى هر جامعه اى که بخواهد به اختلافات فرصت عرض اندام ندهد و به هرج و مرج نینجامد؛ امرى ضرورى ست -کسى که دیگران ملتزم به اطاعت او باشند و نه او از دیرگان-

تفسیر نمونه ذیل ایات 7 و 8 حجرات می گوید:

(( این آیات بار دیگر تاءکید مى کند که وجود (رهبر الهى ) براى نمو و رشد یک جمعیت لازم است ، مشروط بر اینکه (مطاع ) باشد نه (مطیع ) پیروان خود. فرمان او را بر دیده گذارند نه اینکه او را براى اجراى مقاصد و افکار محدود خود تحت فشار قرار دهند؛ نه تنها در مورد رهبران الهى این اصل ثابت است که در مسأله (مدیریت ) و (فرماندهى ) همه جا این امر باید حکومت کند.))

بله آنجا که خداوند متعال براى یک اجتماع دو نفره در قالب خانواده؛ رئیس و مرئوس مشخص مى فرماید وپذیرش آن را دلیل بر صالح بودن مى داند در اجتماعات بزرگ تر تا برسد به کل اجتماع مسأله چگونه خواهد بود؟

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ... - 34 سوره نساء - مردان ، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتریهایى که (از نظر نظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان ) مى کنند، و زنان صالح آنها هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده ، مى کنند.

و آن کسى که قرار است در نظام اسلامى خدمت ختم کنندگى وفصل الخطابى را به مردم ارائه دهد رهبرى نظام ست با آن شرایط سخت و سنگینش!

اینک سؤال اساسى این است که این غرض با چه شکل وقیافه اى بهتر قابل حصول است؟ فردى یا گروهى؟!

یکى از جهانى که در ایه 23 شورى: قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ مى شود بیان کرد: تأثیر عمیق محبت و مودت در اطاعت و تمکین محبین است و تحقق محبت فردى از گروهى به مراتب ساده تر و ریشه دارتر و قابل حفظ تر خواهد بود.

از طرفى پذیرش جمع - به معنى حقیقى اش - به معنى پذیرش آراء متفاوت بوده و خواه ناخواه - روزى نه؛ روزى دیگر- آن تفاوت وتضاد در بدنه اجتماع هم سرایت کرده و قوه اى که انتظار مى رود ختم کننده مناقشات باشد؛ خود گرفتار مناقشات گردد!

از این روست که حق جل وعلى در ایه 29 زمر مى فرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ خداوند مثالى زده است : مردى را که مملوک شرکائى است که درباره او پیوسته به مشاجره مشغولند، و مردى را که تنها تسلیم یکنفر است ، آیا این دو یکسانند؟ حمد مخصوص خدا است ولى اکثر آنها نمى دانند!!

لذا با ایه 159 آل عمران: وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ در کنار توصیه عقل کل به مشورت؛ محکم کارى را در مقام بیان تکلیف لازم شمرده؛ به نحوى که در مرحله ابلاغ تنها وتنها یک حرف مطرح باشد وسایر دیدگاه ها به فراموشى سپرده شود و این وحدت با رهبر واحد قطعا میسورتر خواهد بود .

البته ناگفته نماند با توجه به غیر معصوم بودن رهبرى؛ مهمترین امتیازى را که در شورا مى توان قائل شد پرهیز از خودرأیى و دیکتاتورى رهبرى ست آنچنان که حضرت امیر(ع) مى فرماید: من استبد برأیه هلک.

اما این معنا در نظام جمهورى اسلامى قابل ترسیم نیست. چرا که علاوه بر شرایط اولیه اى که در مورد رهبرى ذکر شده است؛ ایشان از وجود مشاورانى متعدد- متعهد ومتخصص – بهره مى گیرند و مهمتر از همه مجلس خبرگان فارغ از حب وبغض هاى سیاسى وحزبى؛ ناظر بر رهبرى و فعالیت هاى ایشان هستند!

 

یک سر و گردن بلندتر از دیگران!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۴۶ ب.ظ

شعار بزرگ اسلام
هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و این موضوع در دنیاى امروز به صورت گسترده ترى دیده مى شود.

مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پیروان خود را به کلیسا دعوت مى کنند، ولى در اسلام براى این دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، که به مراتب رساتر و مؤ ثرتر است.

جذابیت و کشش این شعار اسلامى به قدرى است که به قول نویسنده تفسیر المنار، بعضى از مسیحیان متعصب هنگامى که اذان اسلامى را مى شنوند، به عمق و عظمت تاثیر آن در روحیه شنوندگان اعتراف مى کنند.

سپس نامبرده نقل مى کند که در یکى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را دیده اند که به هنگام اذان مسلمین اجتماع کرده تا این نغمه آسمانى را بشنوند!

چه شعارى از این رساتر که با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانیت و یگانگى آفریدگار جهان و گواهى به رسالت پیامبر او اوج مى گیرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نیک و نماز و یاد خدا پایان مى پذیرد، از نام خدا الله شروع مى شود و با نام خدا ( الله ) پایان مى پذیرد، جمله ها موزون ، عبارات کوتاه ، محتویات روشن ، مضمون سازنده و آگاه کننده است .

و لذا در روایات اسلامى روى مساله اذان گفتن تاکید زیادى شده است در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که اذان گویان در روز رستاخیز از دیگران به اندازه یک سر و گردن بلندترند!
این بلندى در حقیقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت کردن دیگران به سوى خدا و به سوى عبادتى همچون نماز است .

صداى اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنین افکن مى شود، مانند نداى آزادى و نسیم حیات بخش ‍ استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستین را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افکند، و یکى از رموز بقاى اسلام است.

شاهد این گفتار اعتراف صریح یکى از رجال معروف انگلستان - گلادستون از سیاستمداران طراز اول انگلیس - است که در برابر جمعى از مسیحیان چنین اظهار مى داشت : تا هنگامى که نام محمد در ماذنه ها بلند است و کعبه پابرجا است و قرآن رهنما و پیشواى مسلمانان است امکان ندارد پایه هاى سیاست ما در سرزمینهاى اسلامى استوار و برقرار گردد!

اما بیچاره و بینوا بعضى از مسلمانان که گفته مى شود اخیرا این شعار بزرگ اسلامى را که سندى است بر ایستادگى آئین و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار، از دستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامه هاى مبتذلى گذاشته اند، خداوند آنها را هدایت کند و به صفوف مسلمانان باز گرداند!!

بدیهى است همانطور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است ، باید کارى کرد که به صورتى زیبا و صداى خوب ادا شود، نه اینکه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آن پایمال گردد.

- تفسیر نمونه ذیل آیه 58 مائده -


کاربردهاى اذان واقامه:

اذان واقامه به جز نمازهاى یومیه کاربردهاى دیگرى هم دارد:

مستحب است:

1- اذان در گوش راست نوزاد واقامه در گوش چپ او؛ روز تولدش یا قبل از افتادن ناف.

2- و همچنین مستحب است اذان در بیابان هاى وحشت زا.

3- و همچنین اذان در گوش کسى که چهل شب گوشت نخورده وهرکه بد خلق و خو شده و بهترست در گوش راستش باشد؛ وهمچنین حیوان چموش - العروة الوثقى فصل فى الاذان والاقامة -


متن فرمان امام در مورد تأسیس بنیاد شهید

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۱۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شیخ مهدى کروبى ایدالله تعالى

ملت شریف ایران مى داند که نهضت اسلامى و پیروزى انقلاب اسلامى مرهون فداکارى قشرهاى مختلف ملت است که در صف اول باید شهداى انقلاب رحمة الله علیهم و کسانى که در این راه معلول و آسیب دیده شده اند محسوب داشت . لهذا باید رسیدگـى کامل به خاندان شهدا و آسیب دیدگـان و معلولین در این راه ، چه در راه انقلاب و چه قبل و بعد از آن به نحو احسن و با مراعات احترام آنان بشود. ابتدا لازم است سازمانى به سرپرستى جنابعالى و هیاءتى از معتمدین متدین و آگاه و آشنا بدین گونه امور، براى این مقصد مهم تاءسیس شود که اجراى طرح هاى مفید آن ، ملت و دولت انقلابى دین خود را در مقابل این گـروه فداکار در راه انقلاب اسلامى ادا نمایند، شوراى انقلاب موظف است براى این شروع مهم ، بودجه کافى تصویب نماید و در اجراى آن سرعت عمل به خرج دهد و دولت و متصدیان امور موظف هستند مواد زیر را مورد تصویب و اجراى سریع قرار دهند:

1 - اولویت فرهنگى : یعنى در مدارس و دانشگاه با تسهیلات مقتضى وارد شوند!!!

2 - اولویت اقتصادى : یعنى مسکن ، وسائل زندگى و سایر مایحتاج زندگى براى آنان تهیه گردد!!!

3 - اولویت در استخدام : یعنى خانواده شهدا و معلولین در استخدام دولتى اولویت داشته و آنان که قدرت خدمت دارند به استخدام دولت درآیند!!!

4 - کارت مجانى براى سوار شدن آنان در اتوبوس هاى دولتى داخل شهرها تهیه گردد!!!

5 - کارت نیمه بها براى استفاده از وسائل نقلیه بین شهرى مثل قطار و هواپیما و غیره!!!

6- تشکیل دفترچه مخصوص براى قدرت خرید از تعاونى هاى دولتى!!!

7 - بیمه درمانى و استفاده از کارت ویژه خرید دارو!!! 

8 - قراردادن حقوق رسمى براى معلولین که قدرت کار ندارند و خانواده شهدا بالنسبه به افراد آن خانواده!!!

9 - ایجاد برنامه هائى در رادیو به عنوان معلولین و خانواده شهدا!!!

10 - سازمان موظف است بدون فوت وقت ، معلولین و آسیب دیدگانى که احتیاج به معالجه دارند تحت علاج قرار دهد و در صورتى که با تصدیق طبیب لازم است براى معالجه به خارج از کشور بروند، اسباب مسافرت و مخارج معالجه آنان را فراهم نماید.!!!

ضمنا متذکر مى شود که اگر سازمان در موارد مرقومه به اشکالى برخورد نمود و یا از طرف بعضى متصدیان اهمالى شد، اینجانب را مطلع نمایند تا در رفع آن به طور مقتضى عمل نمایم .


روح الله الموسوى الخمینى
تاریخ : 27\12\58
  

باربی ها هم جاسوسی می کنند

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۰ ب.ظ

مدل جدید عروسک‌های باربی به علت امکانات پیشرفته ارتباطیش به عامل نگرانی تازه‌ای در زمینه نقض حریم شخصی افراد مبدل شده است.

به گزارش خبرنگار فارس به نقل از مشبل، این عروسک که سلام باربی نام دارد دارای دکمه ای است که با فشردن آن میکروفون عروسک به کار می افتد و صدای بچه ای که در حال بازی است ضبط شده و این اطلاعات بر روی سرورهای کلود آپلود می‌شود.
فناوری تشخیص صوتی این عروسک تشخیص صدای ضبط شده هر کودک را نیز در آینده ممکن می‌کند. نتیجه این فناوری این است که عروسک باربی هر کودک نام وسایل و متعلقاتش را به یاد می‌آورد و در گفتگو با کودک به سرگرمی‌های مورد علاقه‌اش اشاره می کند.
مجموعه امکانات این گوشی که اولین بار در نمایشگاه بین‌المللی اسباب بازی آمریکا در معرض دید علاقمندان قرار گرفت از همین حالا مورد اعتراض مدافعان حریم شخصی قرار گرفته و آنها خواستار حذف برخی امکانات این عروسک‌ها شده‌اند. معترضان مذکور می‌گویند شرکت سازنده عروسک با هدف کسب منافع مالی قصد دارد افراد را از دوره کودکیشان تسخیر کرده و از علائق و شخصیت آنها مطلع شود.
مخالفان این نوع عروسک‌ها پیکاری موسوم به رهایی کودکان از کسب و کار تجاری به راه انداخته‌اند و دادخواستی را علیه شرکت سازنده عروسک موسوم به Mattel امضا کرده‌اند. در این دادخواست تصریح شده که عروسک یاد شده کودکان را در معرض تبلیغات مختلف تجاری قرار داده و آنها را آسیب پذیر خواهد کرد.
این عروسک هوشمند سوالات بسیاری را از کودکان می‌پرسد که از جمله آنها می‌توان به نام پدر و مادر، علائق وی و ... اشاره کرد. بدیهی است که این اطلاعات می توانند در آینده کارکردهای تبلیغاتی و تجاری پیدا کنند و به آگهی دهندگان امکان می دهند تا در سال‌های بعد کودکان را بمباران تبلیغاتی نمایند.


تازه مسلمان

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۷ ب.ظ

تازه مسلمانى را به جرم بى نمازى نزد قاضى آوردند.

قاضى : چرا نماز نمى خوانى؟

تازه مسلمان : مگر دو سال پیش که مسلمان شدم خود شما به من نگفتید: تو در واقع الان از مادر متولد شده اى ؟!

قاضى : بله ، من این مطلب را گفتم!

تازه مسلمان : نماز که بر طفل دو ساله واجب نیست!!

رمــــــز عملیات هاى صـــــدر اسلام!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ

امام صادق(ع):

شعار ما(اهل بیت): یا محمد! یا محمد!

شعار جنگ بدر: یا نصر الله! اقترب اقترب

شعار جنگ أحد: یا نصر الله! اقترب

جنگ بنی نضیر: یا روح القدس! أرح

جنگ بنی قینقاع: یا ربنا! لایغلبنک

جنگ طائف: یا رضوان!

جنگ حنین: یا بنی عبد الله! یا بنی عبد الله!

جنگ احزاب: حم لا ینصرون

جنگ بنی قریظة: یا سلام! أسلمهم

جنگ بنى مصطلق: ألا إلى الله الامر

جنگ حدیبیة: ألا لعنة الله على الظالمین

جنگ خیبر: _-یوم القموص-: یا علی! ائتهم من عل

جنگ فتح: نحن عباد الله حقا حقا

جنگ تبوک: یا أحد! یا صمد!

جنگ بنی ملوح: أمت أمت!

جنگ صفین: یا نصرالله!

شعار جنگى حسین علیه السلام: یا محمد!

شعار ما (اهل بیت): یا محمد!


منبع:

بحارالانوار ج 19 ص 163

شهادت در جنابت!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (62) - سوره مبارکه نور

شأن نزول:

در بعضى از روایات مى خوانیم که:

این آیه در مورد حنظلة بن أبى عیاش نازل شده است که در همان شب که فرداى آن جنگ احد در گرفت مى خواست عروسى کند، پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با اصحاب و یاران مشغول به مشورت درباره جنگ بود، او نزد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و عرضه داشت که اگر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به او اجازه داد.

صبحـگـاهان به قدرى عجله براى شرکت در برنامه جهاد داشت که موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معرکه کارزار گردید، و سرانجام شربت شهادت نوشید.

پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) درباره او فرمود: فرشتگان را دیدم که حنظله را در میان آسمان و زمین غسل مى دهند!، لذا بعد از آن حنظله به عنوان غسیل الملائکه نامیده شد.


تقلید گوسفندى!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۰۷ ب.ظ

و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباؤ هم لا یعقلون شیا و لا یهتدون (170)
و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمى فهم لا یعقلون (171) - سوره مبارکه بقره -


تقلید کورکورانه ممنوع:

اشاره به منطق سست مشرکان در مساءله تحریم بى دلیل غذاهاى حلال ، و یا بت پرستى ، کرده ، مى گوید: (هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید مى گویند ما از آنچه پدران و نیاکان خود را بر آن یافتیم پیروى مى کنیم ) (و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا).


قرآن بلافاصله این منطق خرافى و تقلید کورکورانه از نیاکان را با این عبارت کوتاه و رسا محکوم مى کند: (آیا نه این است که پدران آنها چیزى نمى فهمیدند و هدایت نیافتند)؟! (اولو کان آباؤ هم لا یعقلون شیئا و لایهتدون ).
یعنى اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحبنظر و افراد هدایت یافته اى بودند جاى این بود که از آنها تبعیت شود، اما با اینکه مى دانند آنها مردمى نادان و بى سواد و موهوم پرست بودند پیروى آنها چه معنى دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست ؟!


مساءله قومیت و تعصبهاى قومى آنجا که به نیاکان مربوط مى شود از روز نخست در میان مشرکان عموما، و در میان غیر آنها غالبا وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.


ولى خداپرست با ایمان این منطق را رد مى کند و قرآن مجید در موارد بسیارى پیروى و تعصب کورکورانه از نیاکان را شدیدا مذمت کرده است و این منطق را که انسان چشم و گوش بسته از پدران خود پیروى کند کاملا مردود مى شناسد.


اصولا پیروى از پیشینیان اگر به اینصورت باشد که انسان عقل و فکر خود را دربست در اختیار آنها بگذارد این کار نتیجه اى جز عقبگرد و ارتجاع نخواهد داشت ، چرا که معمولا نسلهاى بعد از نسلهاى پیشین با تجربه تر و آگاهترند.


ولى متاءسفانه این طرز فکر جاهلى هنوز در میان بسیارى از افراد و ملتها حکومت مى کند که نیاکان خود را همچون بت مى پرستند، یک مشت آداب و سنن خرافى را به عنوان اینکه آثار پیشینیان است بدون چون و چرا مى پذیرند، و لفافه هاى فریبنده اى همچون حفظ ملیت و اسناد تاریخى یک ملت بر آن مى پوشانند...


 و شاید یکى از عوامل اصلى اشاعه و انتقال خرافات از نسلى به نسل دیگر محسوب میشود، گویا مرگ یکنوع مصونیت و قداست براى گذشتگان ایجاد مى کند و آنها را در هاله اى از احترام و تقوا فرو میبرد!


شک نیست که روح قدردانى و رعایت اصول انسانى ایجاب مى کند که پدران و اجداد و نیاکان محترم شمرده شوند، اما نه به این معنى که آنها را معصوم از خطا و اشتباه بدانیم ، و از نقد و بررسى افکار و آداب آنها خوددارى کنیم ، و از خرافات آنها کورکورانه تبعیت نمائیم .
زیرا این عمل در واقع یکنوع بت پرستى و منطق جاهلى است ، بلکه باید در عین احترام به حقوق و افکار و سنتهاى مفیدشان ، سنن غلط آنها را بشدت درهم شکست.


عجب این است که بعضى از دانشمندان و حتى اساتید دانشگاه را مى بینیم که از این نقطه ضعف بر کنار نمانده و گاهى با کمال شگفتى به خرافات مضحکى همچون پریدن از روى آتش در روزهاى آخر سال تن در میدهند و میل دارند آتش پرستى نیاکان را به نوعى زنده کنند و در حقیقت منطقى جز منطق اعراب زمان جاهلیت ندارند.



قابل توجه اینکه درباره نیاکان آنها در آیه فوق مى خوانیم : آنها نه چیزى مى فهمیدند، و نه هدایت یافته بودند یعنى از دو کس مى توان پیروى کرد: کسى که خود داراى علم و عقل و دانشى باشد، و کسى که اگر خودش دانشمند نیست هدایت دانشمندى را پذیرفته است .
اما پیشینیان آنها نه خود مردى آگاه بودند، و نه رهبر و هدایت کننده اى آگاه داشتند، و مى دانیم تقلیدى که خلق را بر باد مى دهد همین تقلید نادان از نادان است که (اى دو صد لعنت بر این تقلید باد)!.


در آیه بعد به بیان این مطلب مى پردازد که چرا این گروه در برابر این دلائل روشن انعطافى نشان نمى دهند؟ و همچنان بر گمراهى و کفر اصرار مى ورزند؟ 

مى گوید: 

مثال تو در دعوت این قوم بى ایمان به سوى ایمان و شکستن سد تقلیدهاى کورکورانه همچون کسى است که گوسفندان و حیوانات را (براى نجات از خطر) صدا مى زند ولى آنها جز سر و صدا چیزى را درک نمى کنند (و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء).
آرى آنها به گوسفندان و حیواناتى مى مانند که از فریادهاى چوپان خیرخواه و دلسوز چیزى جز سر و صدائى که فقط تحریک آنى در آنها دارد نمى فهمند.


و در پایان آیه براى تاءکید و توضیح بیشتر اضافه مى کند (آنها کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزى درک نمى کنند)! (صم بکم عمى فهم لایعقلون )


وجه شباهت میان کافران و گوسفندان:

تقلیدهاى کور کورانه و پیروى هاى بى دلیل است زیرا در میان گوسفندان تقلید و پیروى چشم و گوش بسته امر طبیعى است ، چنان که گفته اند:

چون ز تلّى بر جهد یک گوسفند
گله گله گوسفندان مى جهند


نقولا الحدّاد مى گوید:

((اگر در گذرگاه تنگى عصایى را به طور افقى نصب کنیم و چند گوسفند را یکى یکى و پشت سر هم از آن راه باریک عبور دهیم ، مشاهده مى کنیم که گوسفند اوّل وقتى به عصا مى رسد براى گذشتن از آن مانع ، جهش مى کند و گوسفندان بعد نیز از روى چوب مى پرند و خود را به آن طرف مى رسانند اگر پس از عبور نیمى از گوسفندان ، چوب را برداریم ، اوّلین گوسفندى که مانع از سر راهش ‍ برداشته شده چون ناظر پریدن گوسفند پیش از خود بوده وقتى به آن نقطه مى رسد، جهش مى کند و گوسفندان بعد نیز یکى پس از دیگرى در آن محل از جا مى جهند. پرش نیمه اول گوسفندان روى ضرورت و براى گذشتن از مانع است ولى نیمه دوّم این عمل را بر اثر تقلید تکرار مى کنند)).


برگرفته از:

تفسیر نمونه - ذیل ایات :170 و171 بقره و 103 مائده-

و

چهل مثل از قرآن
 حسین حقیقت جو

قیمت باد!!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ب.ظ

گویند:

مروان حکم با جمعى در مسجد به نماز جماعت مشغول بود؛ ناگهان صدائى از او شنیده شد!

ابن اشعث که یکى از ماءمومین بود، بیدرنگ نمازش را قطع کرد و از مسجد بیرون رفت و چنان وانمود کرد که این صدا از وى بود نه از مروان!
پس از اتمام نماز و افتراق صفوف ، ابن اشعث نزد مروان آمد و گفت : قیمت باد را بده و گرنه حقیقت را به مردم مى گویم .
مروان هم براى حفظ آبروى نداشته اش مبلغ هنگفتى به او داد.

مناجات خواجه عبدالله

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ق.ظ


الهى آنچه تو کشتى ، آب ده ، و آنچه عبدالله کشت ، بر آب ده .

الهى ما معصیت مى کردیم و دوست تو محمد مصطفى (ص ) اندوهگین مى شد ودشمنت ابلیس شاد. فرداى قیامت اگر مرا عقوبت کنى باز دوست اندوهگین ودشمنت شاد شود .الهى دو شادى به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست منه .
الهى اگر کاسنى تلخ است از بوستان است ، و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است.

الهى چون توانستم ، ندانستم ، و چون دانستم ، نتوانستم .

الهى اگر چه طاعت بسیار ندارم ، اما جز تو کسى را ندارم ، اى دیر خشم زود آشتى .

الهى همچون بید به خود مى لرزم که مباد آخر به جوى نیرزم .

الهى اگر دوستى نکردم دشمنى هم نکردم ، اگر چه بر گناه مصرم اما بر یگانگى تو مقرم .

الهى دست گیر که دستاویز نداریم ، و بپذیر که پاى گریز نداریم .

الهى هر که را عقل دادى چه ندادى ، و هر که عقل ندادى چه دادى ؟

الهى مگو چه آورده اى که رسوا شوم ، و مپرس چه کرده اى که رو سیاه شوم .

الهى اگر مجرمم مسلمانم ، و اگر گناهکارم پشیمانم .

الهى چون حاضرى تو را چه جویم و چون ناظرى تو را چه گویم .

الهى آنرا که خواهى آب در جوى او روان است و آن را که نخواهى چه درمان است ؟

الهى گل بهشت در چشم عارفان خار است ، و جوینده تو را با بهشت چه کار است ؟

الهى اگر تن مجرم است ، دل مطیع است ، و اگر بنده بد کار است ، کرم تو شفیع است .

الهى روزگارى تو را مى جستم و خود را مى یافتم ، اکنون خود را مى جویم و تو را مى یابم .

الهى چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر، و چون در خود نگرم ازجمله خاکسارانم و خاک بر سر.

الهى از هر دو جهان مهر تو گزیدم و جامه پلاس پوشیدم و پرده عافیت دریدم .

الهى عمر خود برباد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان لعین را شاد کردم .

الهى اگر چه بهشت چشم و چراغ است ، ولى بى دیدار تو درد و داغ است .

الهى اگر نفسى به تو پردازم ، به حور و قصور کى نازم .

الهى جمال ترا است ، باقى همه زشتند، و زاهدان مزدور بهشتند.

الهى همه از تو ترسند و عبدالله از خود، زیرا که از تو همه نیک آید و از وى همه بد.

الهى خواندى ، تاءخیر کردم ، فرمودى ، تقصیر کردم ، هیهات ، هیهات ، آنچه کردم بى تدبیر کردم .

الهى تو همه و ما هیچ ، تو هوشیارى و ماگیچ ، سخن همین است ، بر ما مپیچ .

الهى آنچه در دست من است ندانم روزى کیست ، و آنچه روزى من است ندانم در دست کیست .

الهى پاکان را استغفار باید کرد، ناپاکان را چه کار باید کرد؟

الهى اگر تو مرا به جرم من بگیرى ، من ترا به کرم تو بگیرم ، زیرا کرم تو از جرم من بیش است .

الهى همه ترسند که فردا چه خواهد شد، ولى عبدالله مى ترسد که دى چه رفته است .

الهى اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم ، و اگر به کردار است بر پشه و مور محتاجم .

الهى هرکه ترا شناخت ، هر چه غیر تو بود بینداخت .

دعاء جهــــــــــاد

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۱ ب.ظ

امام صادق علیه السلام طبق روایت فرمود:

امیرالمؤ منین على علیه السلام هنگامى که مى خواست با دشمن بجنگد این دعا را مى خواند:

اللهم انک اعلمت سبیلا من سبلک جعلت فیه رضاک و ندبت الیه اولیائک وجعلته اشرف سبلک عندک ثوابا و اکرمها لدیک مآبا و احبها الیک مسلکا ثم اشتریت فیه من المؤ منین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل اللّه فیقتلون و یقتلون وعداً علیک حقاً فاجعلنى ممن اشترى فیه منک نفسه ثم وفى لک ببیعه الذى بایعک علیه غیر ناکث و لاناقض عهدا و لامبدل تبدیلا بل استیجاباً لمحبتک و تقربا به الیک فاجعله خاتمة عملى و صیر فیه فناء عمرى وارزقنى فیه لک و به مشهدا توجب لى به منک الرضا و تحبط به عنى الخطایا وتجعلنى فى الاحیاء المرزوقین بایدى العداة و العصاة تحت لواء الحق و رایة الهدى ماضیا على نصرتهم قد ما غیر مول دبرا و لا محدث شکا
اللهم و اعوذ بک عند ذلک من الجبن عند موارد الاهوال و من الضعف عند مساورة الابطال و من الذنب المحبط للاعمال فاحجم من شک او امضى بغیر یقین فیکون سعیى فى تباب و عملى غیر مقبول.

ترجمه:

بار الها! تو راهى از راههایت را نشان دادى و رضاى خویش را در آن راه قرار دادى ، و اولیاء خود را به آن راه دعوت کردى و آن را بهترین راهها از حیث ثواب ، و بلند مرتبه ترین راهها از حیث مقام ، و دوست داشتنى ترین راهها از حیث مسلک قرار دادى .

سپس جانها و مالهاى مؤ منان را در این راه در مقابل بهشت خریدى به اینکه در راه خدا قتال کنند و بکشند و کشته شوند، و این وعده حق و راستى بر عهده تواست ، پس مرا از کسانى قرار بده که در این راه جانشان را به تو مى فروشند و به معامله اى که با تو کرده اند وفا مى کنند بدون اینکه در معامله خیانت ورزند، یا عهد خود را با تو بشکنند و یا تبدیلى در آن ایجاد نمایند، بلکه به گونه اى باتو معامله کنم که مستوجب محبت و لطف تو شوم و به وسیله این معامله به تو نزدیک گردم و در قرب تو جاى گیرم .

پس این راه را پایان کار من و پایان عمرم را در این راه قرار بده و در این راه و براى تو و به وسیله معامله با تو شهادتى نصیبم فرما که موجب رضاى تو باشد و گناهانم به وسیله این معامله پاک شود.

اى خداوند بزرگ! مرا در میان کسانى قرار ده که زنده هستند و روزى مى خورند. و شهادت مرا به دست دشمنان و سرکشان ، تحت لواء حق و پرچم پر افتخار اسلام قرار بده . در حالى که بر نصرت ایشان قادر هستم و یک گام از مقابل دشمن به عقب بر نگردم و هیچ شک و تردیدى در این راه برایم پدید نیاید.

پروردگارا! در این راه جهاد به تو پناه مى برم از ترس و سستى هنگام وحشتها ومواقع خطر، و از ضعف و ناتوانى هنگام تهاجم دشمنان ، و از گناهى که اعمال نیک مرا از بین ببرد، تا اینکه به واسطه ترس و ضعف از روى شک و تردید بر دشمن حمله کنم و بدون یقین به حقانیت راه بر او پیروز گردم و در نتیجه تلاشم در هلاکت و عمل من غیر قابل قبول باشد.


منبع:

کشکول جبهه؛ از:

بحار الانوار کتاب الفتن و المحن باب 55 وسائل الشیعة 11/ 104 فروع کافى 5 / 46.

دو آیه از قرآن دربردارنده تمام حروف الفباء!

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۵۷ ب.ظ

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا یَغْشَى طَائِفَةً مِنْکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مَا لَا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (154) - سوره مبارکه ال عمران

ترجمه:

154 - سپس به دنبال این غم و اندوه؛ آرامشى بر شما فرستاد، این آرامش به صورت خواب سبکى بود (که در شب بعد از حادثه احد) جمعى از شما را فرو گرفت اما جمع دیگرى در فکر جان خویش بودند (و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت ) آنها گمانهاى نادرستى درباره خدا همچون گمانهاى دوران جاهلیت داشتند، و مى گفتند: (آیا چیزى از پیروزى نصیب ما مى شود؟) بگو (همه کارها (و پیروزیها) بدست خدا است ، آنها در دل خود امورى را پنهان مى دارند که براى تو آشکار نمى سازند مى گویند: (اگر سهمى از پیروزى داشتیم در اینجا کشته نمى شدیم !) بگو (اگر هم در خانه هاى خود بودید آنهائى که کشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مى ریختند (و آنها را به قتل مى رساندند) و اینها براى این است که خداوند آنچه در سینه شما پنهان است بیازماید و آنچه در دلهاى شما (از ایمان ) مى باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینه ها است با خبر است .

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا (29) - سوره مبارکه فتح -

ترجمه:

29 - محمد(ص) فرستاده خدا است و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پـیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى ، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است ، این توصیف آنها در تورات است. و توصیف آنها در انجیل همانند زراعتى است که جوانه هاى خود را خارج ساخته ، سپس به تقویت آن پرداخته ، تا محکم شده ، و بر پاى خود ایستاده است ، و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شـگـفتى وامى دارد! این براى آن است که کافران را به خشم آورد، خداوند کسانى از آنها را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است .

فقط ( الله )

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۴۰ ب.ظ

مریدى از مرادش پرسید:

بهترین ذکر چیست ؟

گفت : لااله الا الله - خدایى نیست مگر الله -

مرید: پس چرا شما به ذکر ( الله ) اکتفاء مى کنید؟!

مراد: انفاس به دست قدرت او است؛ مى ترسم چون لا اله بگویم، قبض روح شوم و فرصت گفتن الا الله را نیابم!!

علامت تعجب هاى على(ع) !!!

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ

وَ قَالَ (ع):

عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ اَلْفَقْرَ اَلَّذِی مِنْهُ هَرَبَ وَ یَفُوتُهُ اَلْغِنَى اَلَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ فَیَعِیشُ فِی اَلدُّنْیَا عَیْشَ اَلْفُقَرَاءِ وَ یُحَاسَبُ فِی اَلْآخِرَةِ حِسَابَ اَلْأَغْنِیَاءِ

وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ اَلَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَةً

وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِی اَللَّهِ وَ هُوَ یَرَى خَلْقَ اَللَّهِ

وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ اَلْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَى مَنْ یَمُوتُ

وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ اَلنَّشْأَةَ اَلْأُخْرَى وَ هُوَ یَرَى اَلنَّشْأَةَ اَلْأُولَى

وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ اَلْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ اَلْبَقَاءِ


ترجمه:

1- تعجب مى کنم از بخیل که شتاب مى کند به فقرى که از آن فرارى ست! و از دست مى دهد بى نیازیى را که طالبش است!

در دنیا فقیرانه زندگى مى کند ودر آخرت مثل ثروتمندان حساب پس مى دهد!!

2- و تعجب مى کنم از متکبرى که دیروزش نطفه بود و فردایش مردار! (که چگونه تکبر ورزد!)

3- و تعجب مى کنم از کسى که در خدا شک مى کند در حالى که خلقت خدا را به چشم خود مى بیند!

4- و تعجب مى کنم از کسى که مرگ را فراموش کرده در حالى که مرگ دیگران را شاهد است!

5- و تعجب مى کنم از کسى که زندگى آخرت را انکار مى کند در حالى که زندگى دنیا را دیده است ( اویى که یک بار ما را آفرید؛ آیا نمى تواند دوباره بیافریند؟!! )

6- و تعجب مى کنم از کسى که در پى آبادى دنیاى فانى هست و در پى آبادى سراى باقى نیست!


منبع:

  نهج البلاغة؛ باب المختار من حکم أمیر المؤمنین ش 126

واعظى به سلطانى گفت :

اگر تو در حالى که عطش دارى ، از نوشیدن آب منع شوى ، جرعه اى آب را به چند مى خرى ؟
گفت : به نیمى از سلطنت.

پرسید: اگر نتوانستى بول کنى ، چقدر مى دهى تا بتوانى ؟
پاسخ داد: نیم دیگر سلطنت .

گفت : پس سلطنتى که به یک جرعه آب ، و یک بول کردن مى ارزد، ترا نفریبد!

بدترین ها و بهترین ها از زبان على(ع)

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ

از زبان على(ع)

بدترین ها:
1 - بدترین کارها آنست که نیکى را از بین ببرد و گناهان را جلب نماید.

2 - بدترین عقاید آن است که مخالف با شریعت باشد.
3 - بدترین گرفتاریها و مصیبتها، جهل و نادانى است .
4 - بدترین زنان او است که به شوهر خود تمکین ننماید.
5 - بدترین فرزندان آنست که فرمان پدر و مادر خود را اطاعت نکند.
6 - بدترین خصلتها، دروغگوئى و دو روئى است .
7 - بدترین حاکمان کسى است که بیگناه از او بترسد.
8 - بدترین فرماندهان کسى است که هواى نفس بر او امیر باشد و فرمان دهد.
9 - بدترین قاضى او است که در قضاوت خود ستم کند.
10 - بدترین رئیس او است که به زیر دستان جور و ستم روا دارد.
11 - بدترین عمل آنست که آخرت انسان را تباه سازد.
12 - بدترین وزیر کسى است که وزیر اشرار و بد کاران باشد.
13 - بدترین مدح و ستایش آنست که بر زبان اشرار و بدان جارى گردد.
14 - بدترین سخن آنست که بعضى از آن بعض دیگر را نقض کند.
15 - بدترین دانشها آنست که به آن عمل نشود.
16 - بدترین اموال آنست که حق الله از آن خارج نگردد.
17 - بدترین دوستان کسى است که هنگام آسایش به تو بپیوندد و هنگام گرفتارى با تو قطع رابطه کند.
18 - بدترین شهرها شهرى است که در آن امنیت نباشد.

19- بدترین مردم کسى است که خود را بهترین مردم بداند.
20 - بدترین بخششها آنست که با تاءخیر و با منت باشد.

بهترین ها
1 - بهترین سلاطین او است که ریشه ظلم را بخشکاند و عدالت را زنده نماید.
2 - بهترین دانشها آن است که سودمند و همراه با عمل باشد.
3 - بهترین ستایشها آنست که بر زبان نیکان جارى گردد.
4 - بهترین خنده ، تبسم است .
5 - بهترین کارها آنست که انسان را از سختیهاى آخرت خلاصى بخشد.
6 - بهترین بخششها آنست که در موقع حاجت و بدون منت باشد.
7 - بهترین مستشار، خردمندترین و با تجربه ترین مردم است .
8 - بهترین سخن ، راستى است .
9 - بهترین امیران کسى است که بر نفس اماره اش امیر باشد.
10 - بهترین مردم کسى است که به مردم بیشتر سود برساند.
11 - بهترین اموال آنست که ترا کفایت کند و نیازمندیهاى ترا بر طرف سازد.
12 - بهترین بندگان او است که اگر نیکى نماید، شاد گردد و اگر بدى کند، از خداوند آمرزش طلبد.
13 - بهترین صدقات ، صدقه پنهانى و بدون سؤ ال است .
14 - بهترین ارث پدران به فرزندان ، ادب و تربیت است .
15 - بهترین شکرها و سپاسگزاریها آنست که ضامن زیادتى نعمت باشد.
16 - بهترین مواهب الهى ، عقل است .
17 - بهترین پندها آنست که انسان را از زشتى باز دارد.
18 - بهترین نیکیها آنست که به احرار و آزادگان برسد.
19 - بهترین دوستان کسى است که در راه امتثال فرامین الهى و انجام تکالیف دینى بر تو سخت گیرد و با تو درشتى کند.
20 - بهترین حلال مشکلات ، یاد خدا است .


منبع:

کشکول جبهه

اخلاص یعنى این:

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۱ ق.ظ

عابدى چهل سال روزه مى داشت . هیچکس بدان آگاهى نمى یافت .

زیرا غذایش را از خانه با خود به سر کار مى برد و در راه خدا صدقه مى داد.

اهل خانه تصور مى کردند او در محل کار غذا مى خورد،

و همکارانش مى پنداشتند براى صرف غذا به خانه خود مى رود!

ز گهواره تا گور دانش بجوى

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ

ابو ریحان بیرونى در حال احتضار بود؛ یکى از دانشمندان به دیدنش آمد.
ابوریحان از او در باره یک مطلب علمى سوال کرد.

گفت : اکنون وقت سؤ ال و جواب و مباحثه نیست .

ابوریحان اصرار کرد و گفت : عقل حکم مى کند دانستن بهتر از ندانستن است؛ اگر بدانم و از این دنیا بروم بهتر است از اینکه این نکته علمى را ندانم و از این دنیا رخت بر بندم!

پس مرد دانشمند پاسخ سؤ ال ابوریحان را داد و از جاى برخاست تا به خانه اش برود؛ ولى هنوز از منزل خارج نشده بود که ابوریحان بدرود حیات گفت و صداى شیون از اهل خانه بلند شد!

سه کله پوک!

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۲۶ ب.ظ

دو نفر احمق با یکدیگر همسفر شدند.

اولى : اگر بدانى هر چه از خدا بخواهى بتو مى بخشد، از او چه تقاضا مى کنى ؟
دومى : یک گله گوسفند که از دیدن آنها لذت ببرم .
دومى : اگر تو بدانى خدا خواسته ات را اجابت مى کند، چه چیزى از او مى خواهى ؟
اولى : یک گرگ که گوسفندان ترا پاره پاره کند.
دومى : گرگ تو، گوسفندان مرا !؟
اولى : بله گرگ من ، گوسفندان ترا !!

نزاع و درگیرى آغاز مى شود.

سوارى از راه مى رسد؛ سبب نزاع را مى پرسد؛ فورا یک ظرف بزرگ عسل مى آورد و روى زمین مى ریزد و به آن دو مى گوید:

خون من مثل این عسل بریزد، اگر شما دو نفر احمق نباشید!!!

حاجت ...

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ب.ظ

روزى هشام بن عبدالملک خلیفه اموى ، سالم بن عبدالله زاهد را در مسجد الحرام دید.

به او گفت : حاجتى از من بخواه .
سالم : حیا مى کنم در خانه خدا، از غیر خدا چیزى بخواهم .

هنگامى که سالم از مسجد بیرون رفت؛ هشام به دنبال او از مسجد خارج شد و گفت:

اینجا که خانه خدا نیست پس از من چیزى بخواه .

سالم : از حاجات دنیوى بخواهم یا حاجات اخروى ؟.
هشام : حاجات اخروى به دست من نیست؛ دنیوى بخواه!
سالم : من حوائج دنیوى خویش را از کسى که مالک همه چیز است نخواستم، چگونه از آن کس که مالک چیزى نیست طلب کنم!