ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

اوج تعارف! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

اوج تعارف!

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۱۲ ب.ظ

سه نفر مونده به ما، سینی خورشت تموم شد...

تعارف تعارف آخرین ظرف رو گذاشتند جلو ما:

حاج آقا! نمیشه و زشته و امکان نداره و ...

ما هم از اینهمه ادب و نزاکت مشعوف که سینی جدید از راه رسید...

حالا می خوام خورشت بکشم ، می بینم یه تکه استخون و دو تکه بزرگ دمبه و دو قاشق لپه و مابقیش آب روغن!!

رفقا هم که مشغول تکه پاره کردن گوشتاشونند!!

یعنی اگه مَردین ، اون وقتی که قلمبه های گوشت تو ظرفتون می افته یه کم تعارف بلد باشین!! والا

+ اگه به رفتارامون دقیق نیگا کنیم، اکثراً رو مصلحته که با ادب میشیم!!

+ کی گفته نوشابه چیز بدیه؟! اگه اون روز نبود شاید غذا همون وسط حلقوم ما جا خوش می کرد و پائین نمی رفت!!

+ از یه چیز حلیم خیلی خوشم میاد ، اونم یک دستی شه!!


نکته اخلاقی: خواهشا تو جمع غذا میکشین درست بکشین، نمیتونین؟ غذای یک دست بدین.

نگو حاج آقا! خوب تو ظرف دیگران سرک نمی کشیدی، کار بدیه؟

که خواهم گفت: خودم بهتر می دونم اما مگه میشه تو بیکار باشی و صدای فیش و فیش دور و برتو که به شدت مشغولند بشنوی و خداقوتشون نگی؟! خوب اینم زشته دیگه!!! خخخخخ

  • محمد تدین (شورگشتی)

تعارف

خورشت

نظرات  (۱۱)

  • چشم به راهم ...
  • :)))
    پاسخ:
    :)
    صدای فیش و فیش 
    پاسخ:
    آره دیگه 
    کنایه از مشغولیت عمیق!!! خخخخ
  • بابا لنگ دراز
  • حاجی!قانون سفره رو بلد نیستیا!
    نخوری٬میخورن!
    بخور تا خورده نشی :))
    پاسخ:
    ببخشین این کتاب قانون رو از کجا میشه پیداش کرد؟!!
    بد به کار ما میاد !!! خخخخخ
  • بابا لنگ دراز
  • کتابش در دست چاپه :)
    ولی باید از محیط زندگی کسبش کرد :) اکتسابیه :)
    پاسخ:
    ما هم که کاسب نیستیم!!! خخخخ
    یعنی هیچی دیگه
  • یا فاطمة الزهراء
  • توی دورهمیای ما هم پیش میاد غذا کم بیاد ولی من چون همیشه خودم غذا رو میارم میدونم کجا بشینم D: شما هم برای چیدن سفره کمک کن خب :/ والاااا
    پاسخ:
    بابا مجلس مردم بلند بشی که چی بشه؟!!
    حالا اگه اومدن و همه بلند شدند چی؟!
    طرحتون رأی نیاورد!!!
  • یا فاطمة الزهراء
  • هوووم نمیدونم جاهایی که من دعوت میشم میدونن من خودم صاحبخونه ام :)) خودم از خودم پذیرایی میکنم همیشه :دی 
    طرح های من کلا واسه وقتاییه که بتونین با آدمای جمع راحت باشین :/ کلا ردن :دی مثلا طرح دیگه اینکه خودتون از قبل حتی منو بدین :)) من اینکار رو کردم چند بار :دی پررو نیستمااا فقط خعلی راحتم :دی
    پاسخ:
    ما هرگز شما نمیشیم!!! خخخ
    متشکرم 
    پاسخ:
    خواهش
    خخخخخخخ
    پاسخ:
    :)
  • سیّد محمّد جعاوله
  • ای بابا
    اینجا که بخور بخوره
    پاسخ:
    اینجا کجاست؟!

    مثلا نگرفتم چی گفتین!!!
    حاج آقا گشنمون شد
    خخخ
    پاسخ:
    این مطلبو قبل ناهار گذاشتم 
    خوندنش تو این ساعت اصلاً صلاح نیست!!! خخخخخخ
    سلام.توی فامیلای ما بری تا سینی غذا رو کلا خالی نکنند مرحله مرحله تو بخوری ول کن نیستند.
    و وقتی میگی بهشون که خوردم سیرم دیگه میل ندارم...
    میگن: نه هنوز که چیزی نخوردی ما دیدم.

    و یه دایی دارم که اصلا این اخلاقای مذخرف رو نداره که همه چی رو بزور بزاره توی ظرف غذا یا میوه مهمون و نهایتا یه بار تعارف میکنه و دیگه کار نداره طرف بر میداره یا نه...
    خلاصه این دایی ما یه بار در جواب آخر که خونه فامیل ها میگفتن: نه هنوز که چیزی نخوردی ما دیدم.
    برگشت خوب جوابشون رو داد گفت : ببینم مگه شما لقمه هایی رو که من میذارم توی دهنم رو می شمارید؟!!

    که دیگه از این تعارفات الکی و زورکی راحت شد یک بار برای همیشه :)
    ------------------------------
    +اصلا امروزا مهمونی مسافرت های فامیلی خیلی تشریفاتی و مختصر شده!
    قبلا ها همه بزرگتر با بزرگتر دور هم جمع میشدن حرف می زدند...اوووه کو تا ناهار یه بار ناهار ساعت 2 میخوردیم یه بار زود آماده میشد حوصله داشتن ساعت 12 میخوردیم یه بار اصلا خود مادر من غذا درست می کرد.
    بچه ها برای خودشون بازی میکردن و و و .
    اما الان میریم خونه دایی میبینی دایی رفته خرید کنه بعد از دو ساعت میاد در حالی که ما نشستیم تک و تنها توی هال پذیرایی و داریم شیرین و چای میل می کنیم و با بچه ها بازی می کنیم.یعنی میزبان ما بچه ها هستند و هر کس از دختر دایی و زن داییو عروس داییو هر کسی رفته چپیده توی آشپز خونه بیرون هم نمیاد که سنگ تموم بزاره مثلا برای یه ذره غذایی که ما برای ناهار میل می کنیم.
    یکی نیست رفتیم صله رحم چهار کلوم نه دو کلوم باهاش حرف بزنیم و پاشیم بریم یا برای نهار یه چی دور همی بخوریم و بچسبه بهمون اینقدر مجلل سفره آرایی می کنند و همش توی آشپز خونه هستند که آدم نمیتونه با وجودی که مسافره و آبو هواش نمیسازه زیاد غذا بخوره ، غذا زیاد نخوره و میزبانش سر سفره ناراحت میشه و تازه بماند که سر ناهار همه رو تازه میبینیم و شروع به قصه تعریف کردن  و سلام حال احوال پرسی می کنیم..
    ای بابا حرف که زیاده بخواهیم بزنیم.فقط خواستم بگم قدیما خوب بود.

    پاسخ:
    سلام و سپاس.
    با دایی تون کاملا موافقم
    ________________
    مطلب من در مورد مجالس بزرگ تر از مهمونی های فامیلی و متعارف بود.
    که به دلیل شلوغی، مشکلاتی من جمله همانی که در متن اشاره کردم به وجود می آورد...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی