ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

دیشبم به احیا گذشت! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

دیشبم به احیا گذشت!

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ق.ظ

داشتم به خودم و وضعیت خودم فکر می کردم:

آیا اونجایی که باید باشم قرار گرفته م؟!

رفقا کجا مشغول شدند و من کجام؟!

فردا قراره چه اتفاقی بیفته؟!

روستا هم شد جای کار؟!

فرزندان من و آینده آنها؟!

نمی دونم از گرمی افکارم بود یا هوا واقعا گرم بود؟

هرچه تو رختخواب غلت زدم ، خوابم نبرد که نبرد!

بالشمو برداشتم و رفتم بیرون.

پتویی رو که عصر برا نشستن تو ایوون پهن کرده بودم ، نشون کردم

تا دراز کشیدم نگاهم به سوسوی ستاره ها افتاد

چشمک های ممتد دل بر

تو خونه گرما نذاشت بخوابم، اینجا هم ستاره ها همین قصدو کرده بودند.

خودم رو سپردم به آسمون

enhanced-buzz-wide-7022-1420717644-7

خدایا! چه عظمتی!

الها! چه شکوهی!

هر چه خیره تر نگاه می کردم ستاره های بیشتری رو می تونستم رصد کنم سوار بر هم

یعنی این ریگ های کوچک نورانی خودشون کره ای هستن قدر زمین و بزرگتر حتی؟!

یعنی زمین ما با همه بزرگیش ، ریگیه در کف آسمون؟!

یواش یواش داشت ترس برم میداشت!

از اینجا تا هر ستاره ، از اون ستاره تا ستاره بعدی چقدر مسیره؟!

تازه میگن این دروازه آسمانه و عظمت بعد از اینه!

خدایا! من نسبتم به این کره خاکی پهناور چیه؟

نقطه ای؟! ذره ای؟

نسبت زمینت به کهکشان شیری چه؟

نقطه ای؟! ذره ای؟!

نسبت کهکشانت به همه عالم؟!

نقطه ای؟! ذره ای؟!

نسبت من به کل عالم چیست؟!

احساس خردی و کوچکی عجیبی بهم دست داد!

شروع کردم به خودم و افکار دقایق قبلم خندیدن!

شروع کردم به همه آنها که در کوچه بازار رگهای گردن رو کلفت می کنند و هوار میکشن ، خندیدن

و به جنگ و دعواها

و به نقشه ها و خیانت ها و دوز و کلک ها

و به تب ها و اشک و ناله ها

به همه چیز

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا

شب نه فقط خواب و استراحتش که نگاه به آسمانش مایه آرامش است!

« شب » دیشب احیایم کرد!

  • محمد تدین (شورگشتی)

شب احیا

فکر

نظرات  (۴)

  • چشم به راهم ...
  • قبول باشه...
    پاسخ:
    به دعای شما ...
    واقعا زیبا بود...
    پاسخ:
    سپاس
    من که شعر نو زیاد دوست ندارم ولی این حرف ها بهترین شعر سپیدی بود که خوندم.
    پاسخ:

    شعر که نه !

     ولی دلمو ریختم بیرون!

    میدونم نخواستید شعر بگید برای همین گفتم این "حرفها" اما این شعر هم هست.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی