از یه نفر چند بار مى تونى عیــــــدى بگیرى؟!
رسم کودکان محل بر این بود که در عید نوروز، همدیگر را خبر مى کردند و دسته جمعى براى گرفتن عیدى به خانه مدرس مى رفتند. آقا هم بچه را دوست داشت و ضمن نوازش به هر کدام یک سکه یک ریالى ، عیدى مى داد.
در یکى از اعیاد، کودک همسایه جلوتر از همه سکه را گرفت و رفت و لحظه اى بعد آمد و در گروه کودکان سکه نگرفته که نشسته بودند تا شیرینى بخورند نشست و باز مدرس به او سکه اى داد. این عمل چند بار تکرار شد. مدرس نگاهى به کودک کرد و او را شناخت و فهمید که پسر عباس درشکه چى است که خانواده اى فقیر بودند. از کودک پرسید: تا ظهر چند بار دیگر مى آیى . آن کودک از شدت شرمسارى سکوت کرد. مدرس گفت : عیبى ندارد همدیگر را زیادتر مى بینیم ولى براى اینکه خسته نشوى بنشین اینجا، هشت بار حساب مى کنیم و هشت سکه یک ریالى شمرد و به او داد.
آن کودک از شوق به گریه افتاد. مدرس دستى بر سرش کشید و مشغول دادن عیدى به بچه هاى دیگر شد.
منبع:
داستانهاى مدرس
تالیف : غلامرضا گلى زواره