هنگامی که مشاهده میکند استادش درصدد تکفیر و تفسیق مسلمانان است ... ( نامه ذهبی به ابن تیمیه )
امام شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، متوفای 748ه .ق که خود شاگرد ابن تیمیه بوده هنگامی که مشاهده میکند استادش درصدد تکفیر و تفسیق مسلمانان است، درصدد نصیحت او برآمده و نکاتی را به او تذکر میدهد. این نصیحت نامه که به نام «النصیحة الذهبیة الی ابن تیمیة» معروف است جداگانه با تحقیق چاپ شده است.
به
نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. ستایش مخصوص خداوند است بر ذلّت من، ای
پروردگار من! به من رحم کن و لغزشم را بپوشان و ایمان را برایم حفظ کن. وای
از کمی حزنم، و تأسف بر سنت و رفتن اهلش. و چه قدر مشتاق برادران مؤمن
هستم تا مرا بر گریستن یاری دهند، و چه قدر بر از دست دادن مردانی که
چراغهای علم و اهل تقوا و گنجهای خیرات بودهاند محزونم. آه که چه قدر
حسرت وجود درهم حلال و برادر همدم میخورم.
خوشا به حال کسی که عیب خودش او
را از عیوب مردم باز دارد، و بدا به حال کسی که عیوب مردم او را از عیوب
خودش باز دارد. تا به کی خاشاک را در چشم برادرت میبینی ولی تنه درخت را
در چشم مشاهده نمیکنی؟
تا به کی خود و گفتار و عبارات خود
را مدح میکنی و علما را مذمت مینمایی و به دنبال لغزشهای مردم میباشی
در حالی که میدانی پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) از این کار نهی کرده
است آن جا که میفرماید: (مردگان خود را جز به خیر یاد نکنید؛ زیرا آنان به
آنچه که پیش فرستاده بودند رسیدند).
آری، میدانم که
جواب مرا میدهی تا خودت را یاری کنی، که مصیبت در مورد کسانی است که بویی
از اسلام نبرده و از شریعت محمّد (صلّی الله علیه وسلّم) اطّلاعی ندارند،
در حالی که این امر جهاد است. آری، به خدا سوگند! مقداری از خیر را شناختند
که اگر بنده به آن عمل میکرد پیروز میشد ولی نسبت به بسیاری از امور که
خداوند از آنها نخواسته جاهل شدند. و در حدیث است: (از خوبی اسلام انسان
این است که چیزی را که بیمعناست ترک کند).
ای مرد! تو را
به خدا سوگند! دست از ما بردار؛ زیرا تو اهل محاجّه میباشی با زبانی گویا
که قرار نداشته و آرام ندارد، و بپرهیز از غلط کاری در دین.
پیامبر (صلّی
الله علیه وسلّم) از ورود در مسائلی کراهت داشت و عیب گرفت و از زیاد سؤال
کردن نهی کرد و فرمود: (بیشترین خوفم بر امتم از منافقی است که زبان گویا
دارد!). و زیاد حرف زدن بدون دلیل قلب را میمیراند اگر در حلال و حرام باشد
تا چه رسد به عبارات یونسیه و فلاسفه و این کفریاتی که قلب را کور میکند.
به خدا سوگند که ما در عالم وجود مضحکه شدهایم. پس تا به کی دقایق کفر یا فلسفی را نبش میکنی تا با عقولمان آنها را ردّ کنیم.
ای
مرد! تو سمّهای فلاسفه و مصنفات آنها را چندین مرتبه بلعیدهای و با زیاد
استعمال کردن سمّ، جسم با آن فربه شده و به خدا سوگند که در بدن جای
میگیرد.
چه قدر مشتاق مجلسی هستم که در آن قرآن با تدبر و خشیت با تذکر و سکوت، و با تفکر باشد. و چه مقدار مشتاق مجلسی هستم که در آن ذکر نیکان باشد؛ چرا که هنگام یاد صالحان برکت نازل میشود، نه اینکه هنگام ذکر صالحان آنها را با خواری و لعن یاد کنیم.
در سابق شمشیر حجاج ، و زبان ابن حزم مثل دو برادر بودند که هر دو را با هم جمع کردی.
به خدا سوگند! ما را از ذکر بدعت خمیس و خوردن حبوب رها کن. آنان را در ذکر بدعتهایی یافتند که از اصل ضلالت بود، ولی الآن به عنوان سنت اصیل و اساس توحید مطرح شده که هر کس آن را نشناسد کافر یا الاغ است، و کسی که تکفیر نکند از فرعون کافرتر میباشد و مسیحیان مثل ما به حساب میآیند. به خدا سوگند! در قلبها شکهایی است که اگر ایمانت با شهادتین برای تو سالم بماند تو به سعادت رسیدهای.
ای خسران بر کسی که از تو پیروی کرده و در معرض کفر و از هم پاشیدن قرار گرفته است، خصوصاً در صورتی که دارای علم و ایمان اندک با آرزوهای دراز و شهوانی باشد، ولی چنین شخصی تو را نفع میدهد و میتواند از تو با دست و زبانش دفاع کند در حالی که در باطن با حال و قلبش دشمن توست.
آیا بیشتر پیروانت افراد زمینگیر و غیرمستقل و کمخرد یا افراد صالح بیفهم و شعور نیستند؟! اگر مرا تصدیق نمیکنی تفتیش کن و آنها را با ترازوی عدالت وزن نما.
ای مسلمان! الاغ شهوتت را برای مدح خود پیش انداز، تا به کی با او به رفاقت رفتار میکنی و با نیکان دشمنی مینمایی؟ و تا به کی او را تصدیق میکنی و به نیکان عیب وارد مینمایی؟! و تا به کی او را تعظیم کرده و بندگان خدا را کوچک میکنی، تا به کی با او دوستی میکنی ولی با افراد زاهد دشمنی مینمایی؟! و تا به کی کلام و گفتار خود را میستایی به حدی که ـ به خدا سوگند ـ احادیث صحیحین را ستایش نمیکنی؟!
ای کاش احادیث صحیحین از زبان تو در امان میماند، بلکه در هر وقتی بر آنها با تضعیف کردن و ضربه زدن به آنها و با تأویل و انکار غضب میکنی.
آیا وقت آن نرسیده که از این کارها دست برداری؟! آیا وقت آن نشده که توبه کرده و بازگردی؟! آیا تو در دهه هفتاد خود نیستی که وقت رفتنت نزدیک است؟! آری به یاد ندارم که تو یاد مرگ کرده باشی، بلکه هرکس که یاد مرگ میکرد تو او را سرزنش مینمودی.
گمان نمیکنم که حرف مرا بپذیری و به موعظهام گوش فرا دهی؛ زیرا تو همّت بلندی در نقض این ورقه به چند جلد کتاب داری!! و مرا از پیگیری سخنانم باز میداری و دائماً از خود دفاع میکنی تا به تو بگویم من دیگر ساکت شدم.
اگر وضعیت و حال تو نزد من که برادر و دوست صمیمی من هستی این است ، چه رسد به حال تو نزد کسی که از دشمنان تو به حساب میآید.
و به خدا سوگند که در میان دشمنان تو افرادی صالح و عاقل و فاضل وجود دارند، همانگونه که در میان دوستانت افراد فاجر و دروغگو و جاهل و باطل و کور و گاو [نفهم] هستند.
من از تو راضی هستم که مرا در ملأ عام ناسزا گویی ولی از گفتار من در خفا نفع ببری، همانگونه که در روایت آمده: (خدا رحمت کند کسی را که عیبهایم را به من هدیه دهد). من دارای عیوب بسیاری هستم، وای بر من اگر توبه نکنم، وای از مفتضح شدنم از جانب خدایی که علم غیب بسیار دارد، دوای من عفو و بخشش و گذشت و توفیق و هدایت خداست. و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار عالمیان است و درود خدا بر آقای ما محمّد خاتم پیامبران و بر آل و تمام صحابه او.
منبع:
- ۹۴/۰۲/۳۰