ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

پابرهنه در آتش! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

پابرهنه در آتش!

دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ب.ظ

مأمون رقى نقل مى کند:


روزى خدمت امام صادق علیه السلام بودم ، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرده ، نشست . آن گاه عرض کرد:
__ یابن رسول الله ، امامت حق شماست زیرا شما خانواده راءفت و رحمتید، از چه رو براى گرفتن حق قیام نمى کنید؟! در حالى که یک صد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهاى بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!
امام فرمود:
__ اى خراسانى ! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.

به کنیزى دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى که شعله هاى آن ، قسمت بالاى تنور را سفید کرد.
به سهل فرمود:
__ اى خراسانى ! برخیز و در میان این تنور بنشین !
خراسانى شروع به عذر خواهى کرد و گفت :
__ یابن رسول الله ! مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر!
امام فرمود:
__ ناراحت نباش ! تو را بخشیدم .

در همین هنگام ، هارون مکى ، در حالى که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام کرد. امام پاسخ سلام او را داد و فرمود:
__ نعلین را بیانداز و در تنور بنشین !
هارون نعلینش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد!!

امام با خراسانى شروع به صحبت کرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن مى گفت که گویا سال هاى دراز در آنجا بوده اند. سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است . سهل مى گوید، بر سر تنور که رسیدم ، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است . همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد!

امام به سهل فرمود:
در خراسان چند نفر از اینان پیدا مى شود؟!
عرض کرد:
__ به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.

آن جناب نیز فرمودند:
آرى ! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت مى شد، ما قیام مى کردیم .


منبع:

داستانهاى بحارالانوار جلد 1
محمود ناصرى


  • محمد تدین (شورگشتی)

پابرهنه در آتش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی