ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

شعر :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

غم عشق

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ب.ظ

دلآبــــی ) اگر غم می پسندد

غمی با عشـــــــق توأم می پسندد!

غـــم دنیـــــا، غــــم روزی، غــــم روز

برای خلـــــق عالــــــم می پسندد!

جنبه نداری خواهشا نیا !!!

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ب.ظ

زندگی  

زندگی  

زندگی

زندگی در گذر است 

مثل  رعدی  برقی

مثل اشکی  آهی

و به یک چشم زدن باد در حنجره ات می بندد !

آن زمان ، ساده ترین سخت ترین خواهد بود !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


ختم یک عمر دویدن، قبله ست !

روح چون پوست به تو می چسبد

- اولینی که چنین خواهانت !! -

روح را از تو جدا می خواهند !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


خاطرات تو قطاری شده ، از خاطر تو می گذرند

یا نه ، چون بهمن اندوهی بر درّه ی دل می ریزند !

و تو سنگین خواهی شد !

از خدا خواهی خواست که تو را زودتر از وقت ، سبک گردانند !

تن تو چون طفلی که به زور از او چیزی گیرند، جفت پا را به زمین می کوبد !!

آرزو می کردی در عدم می ماندی !

چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


اشک ها اجرت یک عمر تلاش

اشک ها سوز تو را ننشانند !

اشک ها نیز برای خودشان می ریزند !!

آبرو داری باید کرد !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


پلک تو می گیرد

فکّ تو می افتد

معده با حرکتی ناچیز سرازیر شود !!

بر تو از گربه ی تو می ترسند !!

بر تو از باز شدن می ترسند !!

تو از امروز نجس خواهی بود

و از امروز هیولا خواهی بود

و از امروز تکان های تو با موران است !


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


غسل ها شستن خوراکی قبل از خوردن

و کفن ، سفره ی رنگین سفید 

سفره ، تزئین شده ی سدر

سفره ، تزئین شده ی کافور است !

 

چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


تکه ای گوشت میات تابوت

تکه ی گوشتی و دست به دست

دسته ی مردم و پس دسته ی مور

دوست داری که زجا برخیزی و خلایق را از منبر تابوت نصیحت بکنی


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


و زمانی که نمازت خوانند، یاد اعمال خودت می افتی

- روزه و حجّ و نماز -

وای از کوتاهی ، وای از ناداری !

و زمانی که تو را خاک کنند ، یاد آنی که تو خاکش کردی

آبروها   حق ها    خواهش ها


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


آخرین پرتو نور

آخرین عطر هوا

آخرین روزنه ی رو به حیات

آخر هر چیزی با حسرت مخصوص خودش همراه است !!

از خدا خواهی خواست به عقب برگردی !


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!!


و تو چون شربت سینه که به خورد گل و خاک

و به زور اسم تو را نیز به خورد مرمر

کام مردم شیرین !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


قبر ها را بشکاف

این همه در گذر عمر تماشا کردی ، خویش را در گذر گور ببین ...

این تن توست که چون میوه ی رنگین پلاسیده ز هم می پاشد !

این تن تو که چه لذت ها برد !

این تن تو که صفا می دادی !

این تن تو که چقدر آدکلن جذب زمینش می شد !

- استخوان ها عریان ، مار ها می رقصند !! -


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


این لبانی که چها داد و گرفت

این زبانی که چها گفت و نگفت

این نگاهی که چها دید و ندید


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


رژه ی مورچه بر گردن تو

تا که از مانده ی  مرداب رگت آب خورند !

مار هایی که به دور کمرت تاب خورند !

فکر هایی که ز چشمان سرت خواب خورند !


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


و تو یک روز خدا می میری 

باد  می آید و خاک ، سنگ را می شویند !

و تو یک روز برای گذر از خویش به بادی بندی !

و در آن روز ، تو آن جوی حقیری هستی که بناگاه و در خویش شبی دفن شده ست !

و تو گمنام ترین حادثه ای !

چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


روح تو در قفسی بود که خاک

روح تو در قفسی هست که زاغان سیاه

و مگر خیر دعایی

و مگر دست کسی


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


مرگ   

مرگ   

مرگ

مرگ ها در راهند ...


شورگشتی


+ البته همه ی نگاه من به مقوله مرگ ، این نیست!

در کنار این روی زشت مرگ ، مرگ ملاقات است با جانان !

مرگ پلی ست از غم های دنیا به نعمت های خالص بی زوال !

و توجه به هر دو روی مرگ آثار خاص خودش را به همراه خواهد داشت و من در این شعر به دنبال آن آثار بوده ام.

آنچنان که رسول (ص) فرموده اند: 

أکثروا من ذکر هادم اللذات، فقیل: یا رسول الله فما هادم اللذات ؟ قال: الموت، فان أکیس المؤمنین أکثرهم ذکرا للموت أشدهم له استعدادا - بحارالانوار ج 79 ص 167

زیاد یاد کنید از درهم شکننده ی لذت ها ! گفتند: آن چیست؟ فرمود: مرگ! و براستی که زیرکترین مؤمنان کسانی اند که بیشترین یاد را از مرگ می کنند و از بیشترین امادگی برای روبرو شدن با آن برخوردارند.