ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

مرگ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

مبارزه با مرگ

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۰ ق.ظ

من  از  مرگ  برگشته ام  ...


من  از  مرگ  برگشته ام  ...

 ــ  پیروزمندانه


و  به  تجربه،  انتظار  مرگی  جدید  را  می کشم !


روزی  کامل  تسلیم  خواهم  شد،  که  چیزی  برای  دفاع  کردن  نداشته  باشم !

مرگ و زندگی

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۵ ب.ظ

مرگ بر مرگ نمی گویم!

و درود بر زندگی نمی گویم!

تا مرگ چگونه باشد؟!

و زندگی چگونه؟!

خسته ی خسته ی خسته!

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ

خسته ام خسته...


نه فقط از دنیا

نه فقط از مردم

نه فقط از خویشان


خسته ام از خود

خسته ام از بودن


می خواهم بخوابم

و خواهش می کنم برای بهشت هم کسی بیدارم نکند!!

انتظار

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۱۰ ق.ظ

خشکیدند :

دست ها - 

از سال ها نشستن!

خشکیدند :

چشم ها -

از سال ها رفتن!

انتظار چه میوه دهد بر شاخسار خشک؟!

دل نبند !

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ق.ظ

من از هیچ آدمی بهتر نباشم/مداوم سایه ای بر سر نباشم/عزیزانم! به آبی دل مبندید/که چندی باشم و دیگر نباشم/

راســــــت ترین ...

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ق.ظ

جنبه نداری خواهشا نیا !!!

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ب.ظ

زندگی  

زندگی  

زندگی

زندگی در گذر است 

مثل  رعدی  برقی

مثل اشکی  آهی

و به یک چشم زدن باد در حنجره ات می بندد !

آن زمان ، ساده ترین سخت ترین خواهد بود !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


ختم یک عمر دویدن، قبله ست !

روح چون پوست به تو می چسبد

- اولینی که چنین خواهانت !! -

روح را از تو جدا می خواهند !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


خاطرات تو قطاری شده ، از خاطر تو می گذرند

یا نه ، چون بهمن اندوهی بر درّه ی دل می ریزند !

و تو سنگین خواهی شد !

از خدا خواهی خواست که تو را زودتر از وقت ، سبک گردانند !

تن تو چون طفلی که به زور از او چیزی گیرند، جفت پا را به زمین می کوبد !!

آرزو می کردی در عدم می ماندی !

چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


اشک ها اجرت یک عمر تلاش

اشک ها سوز تو را ننشانند !

اشک ها نیز برای خودشان می ریزند !!

آبرو داری باید کرد !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


پلک تو می گیرد

فکّ تو می افتد

معده با حرکتی ناچیز سرازیر شود !!

بر تو از گربه ی تو می ترسند !!

بر تو از باز شدن می ترسند !!

تو از امروز نجس خواهی بود

و از امروز هیولا خواهی بود

و از امروز تکان های تو با موران است !


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


غسل ها شستن خوراکی قبل از خوردن

و کفن ، سفره ی رنگین سفید 

سفره ، تزئین شده ی سدر

سفره ، تزئین شده ی کافور است !

 

چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


تکه ای گوشت میات تابوت

تکه ی گوشتی و دست به دست

دسته ی مردم و پس دسته ی مور

دوست داری که زجا برخیزی و خلایق را از منبر تابوت نصیحت بکنی


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


و زمانی که نمازت خوانند، یاد اعمال خودت می افتی

- روزه و حجّ و نماز -

وای از کوتاهی ، وای از ناداری !

و زمانی که تو را خاک کنند ، یاد آنی که تو خاکش کردی

آبروها   حق ها    خواهش ها


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


آخرین پرتو نور

آخرین عطر هوا

آخرین روزنه ی رو به حیات

آخر هر چیزی با حسرت مخصوص خودش همراه است !!

از خدا خواهی خواست به عقب برگردی !


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!!


و تو چون شربت سینه که به خورد گل و خاک

و به زور اسم تو را نیز به خورد مرمر

کام مردم شیرین !!


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


قبر ها را بشکاف

این همه در گذر عمر تماشا کردی ، خویش را در گذر گور ببین ...

این تن توست که چون میوه ی رنگین پلاسیده ز هم می پاشد !

این تن تو که چه لذت ها برد !

این تن تو که صفا می دادی !

این تن تو که چقدر آدکلن جذب زمینش می شد !

- استخوان ها عریان ، مار ها می رقصند !! -


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


این لبانی که چها داد و گرفت

این زبانی که چها گفت و نگفت

این نگاهی که چها دید و ندید


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


رژه ی مورچه بر گردن تو

تا که از مانده ی  مرداب رگت آب خورند !

مار هایی که به دور کمرت تاب خورند !

فکر هایی که ز چشمان سرت خواب خورند !


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


و تو یک روز خدا می میری 

باد  می آید و خاک ، سنگ را می شویند !

و تو یک روز برای گذر از خویش به بادی بندی !

و در آن روز ، تو آن جوی حقیری هستی که بناگاه و در خویش شبی دفن شده ست !

و تو گمنام ترین حادثه ای !

چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


روح تو در قفسی بود که خاک

روح تو در قفسی هست که زاغان سیاه

و مگر خیر دعایی

و مگر دست کسی


چند ساعت مانده است ؟!

مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!


مرگ   

مرگ   

مرگ

مرگ ها در راهند ...


شورگشتی


+ البته همه ی نگاه من به مقوله مرگ ، این نیست!

در کنار این روی زشت مرگ ، مرگ ملاقات است با جانان !

مرگ پلی ست از غم های دنیا به نعمت های خالص بی زوال !

و توجه به هر دو روی مرگ آثار خاص خودش را به همراه خواهد داشت و من در این شعر به دنبال آن آثار بوده ام.

آنچنان که رسول (ص) فرموده اند: 

أکثروا من ذکر هادم اللذات، فقیل: یا رسول الله فما هادم اللذات ؟ قال: الموت، فان أکیس المؤمنین أکثرهم ذکرا للموت أشدهم له استعدادا - بحارالانوار ج 79 ص 167

زیاد یاد کنید از درهم شکننده ی لذت ها ! گفتند: آن چیست؟ فرمود: مرگ! و براستی که زیرکترین مؤمنان کسانی اند که بیشترین یاد را از مرگ می کنند و از بیشترین امادگی برای روبرو شدن با آن برخوردارند.

خسته

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۸ ب.ظ

غریبی خسته ام پایی عطا کن/ مرا شوق و تمنّایی عطا کن/ اگر پایان اوجم ، منّتی باز/ خدایا! مرگ زیبایی عطا کن!/

دور از نگهش...

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ق.ظ

دور از نگهش ، آب به چشمم آید!

دنیا همه مرداب به چشمم آید!

ای مرگ! بیا تاب ندارم ، با تو

من بعد مگر خواب به چشمم آید!!

شعری از: شورگشتی

چیزی شبیه خواب

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۳۳ ق.ظ

مرگ

مرگ

مرگ چیز غریبی نیست!

مرگ شبیه خواب است!

شبیه همین خواب هایی که هر شب می روم!

و می دانم اولش کلی غلت زدن دارد!!!

تکرار عمر

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ

بارها حادثه ای برام پیش اومده که احساس کردم به تمام خصوصیاتش قبلا برام اتفاق افتاده بوده !!

احساس کردم زندگیم انگار تکرار میشه!


و اکنون دارم سخت به این آیه می اندیشم:

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا ... - سوره مؤمنون -

... تا وقتی مرگ به سراغشان آید، گویند:

پـروردگـارا! مرا به دنیا بازگـردان تا اعمال صالحى را که ترک گفتم انجام دهم!

- و از طرف خدا ندا می آید: -

هرگز !


می اندیشم:

نکنه این دعا در حق من با هرگز خدا روبرو نشده و مرا برگردانده باشند!!


+ هرچند لحظاتی در زندگی من و همه ما به نوعی وجود داره که می توانست نقطه پایان زندگیمون باشه اما به خیر گذشت و همه اینها رو میشه اجابتی از طرف خدا دانست که می بایست قدرشو بیشتر می دونستیم و متأسفانه ندانسته و نمی دونیم.

سخت می ترسم ...

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

کاش پشه ای بودم

که اشاره انگشتی او را کفایت است !

سخت می ترسم بر خویش

از سخت جانی ام فردا روز !!


مرگ با چهره اخمو

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ

داشتم از روی « عروة الوثقی » این مسأله رو برای مردم توضیح می دادم که :

الثامن: ان لایفعل عنده ما یغیظه آو یضیق خلقه - عروة الوثقی کتاب الطهارة ، فصل استحباب عیادة المرض و آدابها -

هشتمین ادبی که در عیادت از مریض وارد شده این است که :

پیش مریض چیزی که او را به خشم آورد یا خُلقش را تنگ کند، انجام ندهد!


یادم آمد از سالیانی پیش:

اوائل طلبگی م بود، برا مرخصی به خونه رفته بودم که خبر دادند یکی از بستگان به حال احتضار افتاده.

عیادتش رفتم ، حالش مساعد نبود.

کنار بسترش نشستم و براش قرآن می خوندم ؛ خدا رحمتش کنه با یه عشق و ولعی سعی می کرد دستشو به قرآن برسونه!!

در همین وقت فرزندان مرحوم گوشه ی دیگه اطاق، برا امور کفن و دفن و مراسم ختم و پذیرایی صحبت می کردند!!! درسته حالش خوب نبود، اما نه به اون معنا که از اطرافش هم غافل بوده باشه ؛ دیدم پیشانی رو درهم کشید و صورت از اونها برگردوند!

طولی هم نکشید که با همون حالت از دنیا رفت!!


خدایش بیامرزد.

راست ترین و دروغ ترین

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

عنه (علیه السلام): أصدَقُ شَیءٍ الأجَلُ ؛ أکذَبُ شَیءٍ الأمَلُ

علی (ع) :

راست ترین چیز أجَل ( مرگ ) است ؛ و دروغ ترین چیز أمَل ( آرزو ).


- میزان الحکمة باب الامل -