ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

دین و مذهب :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۶۱ مطلب با موضوع «دین و مذهب» ثبت شده است

فتاوایی که نقل می شوند اما حقیقت ندارند!

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ق.ظ

شفقنا – مفتیان وهابی و سلفی اظهاراتی را بیان می کنند که برخی از آنها موجب وهن اسلام است. قصد داشتیم از دکتر مهدی فرمانیان، رییس دانشکده مذاهب دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی در مورد علت چنین اظهاراتی از سوی مفتیان و منابعی که آنها در این زمینه استفاده می کنند، بپرسیم، اما دکتر فرمانیان معتقد است، بسیاری از اظهاراتی که از سوی رسانه های سنی و شیعه به یکدیگر نسبت داده می شود، دروغ محض است و هیچ منبع مستحکمی ندارد.

او به شفقنا می گوید: برخی نسبت هایی که رسانه های سنی و شیعه به یکدیگر می دهند تنها باعث ضربه زدن به اسلام و دامن زدن به اختلافات مذهبی شده است. عده ای از فضای اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی سوء استفاده می کنند، به هم تهمت می زنند و فضا را ملتهب تر می کنند. این فضای ملتهب به نفع اسلام، اهل سنت و شیعیان نیست و سود آن را تنها استکبار و استعمار می برد.

متن گفت‌وگوی شفقنا با دکتر فرمانیان را می خوانید:

* اخیرا مشاهده می شود که شیوخ و مفتیان عربستان اظهاراتی را بیان می کنند که باعث تعجب بسیاری از مخاطبان می شود و در پایگاه های ارتباط جمعی جنجال های بسیاری را به همراه دارد. اظهاراتی مانند اینکه "خوردن گوشت همسر مباح است" یا "اینکه همجنس گرایی در اسلام مجاز است" چنین فتواهایی در حقیقت موجب وهن اسلام می شود. چرا در میان مفتی های وهابی و سعودی این اتفاق افتاده و چنین برداشت هایی از اسلام ارایه می شود؟

فرمانیان:‌ بسیاری از فتواهایی که در فضاهای مجازی منتشر می شود صحت ندارد. وهابی ها ظاهرگرا هستند، به ظواهر احادیث اعتماد دارند، نسبت به مساله مصلحت بی تفاوت هستند و به عقل بها نمی دهند و البته این مباحث ارتباطی با مسایل سیاسی ندارد. آنها چون ظاهر گرا هستند خبر واحد را حتی در اعتقادات نیز حجت می دانند. در کتاب های اهل سنت احادیثی وجود دارد که وهابی ها گاهی به آنها استناد می کنند و باعث جنجال هایی می شوند. اما در این میان بسیاری از فتاوی که به وهابیت نسبت داده می شود مانند بسیاری از نسبت هایی که به شیعه داده می شود، دروغ یا تحریف است. چنین روند و رویکردی هیچ سودی ندارد و تنها فضای جنگ مذهبی را بیشتر می کند.

* نسبت های دروغی که می فرمایید از طرف چه کسانی داده می شود؟

فرمانیان:‌ متاسفانه طرفینی است. در سایت های وهابی ها دیده می شود، نسبت هایی به شیعیان زده می شود که هیچ مبنای درستی ندارد. البته در برخی رسانه های شیعه نیز دیده می شود که طبق یک روایت اعتقادی ضعیف السند می گویند به دشمن خود اتهام بزنید. لذا اتهامی زده می شود، در فضای مجازی نقل می شود و رسانه به رسانه انتشار می یابد بدون اینکه رسانه ها به دنبال این باشند که صحبت نقل شده از فلان فرد ولو وهابی از کجا آمده است. این مساله به عنوان مثال در کشور خودمان سایت های تند شیعی از یک فتوا یا سخن یک مقام مذهبی سنی یا سلفی یا وهابی ها تکه ای را برداشته و منتشر می کنند بدون اینکه توضیحات بعدی آنها را بیاورند و همین اقدام موجب برداشت های اشتباه و ناقص می شود.

یکی دیگر از دلایل تحریف سخنان مفتیان شیعه و سنی و انتشار آنها، تخریب طرف مقابل است. مثلا در سایت های شیعه گفته شد که ناصر العمر جهاد نکاح را با محارم مجاز دانسته است، این دروغی است که برخی از سایت ها برای تخریب طرف مقابل نسبت داده اند. از طرف دیگر سایت های وهابی نیز دروغ هایی را به علمای شیعه از جمله به امام خمینی(ره) نسبت داده اند و هم اکنون هم در سایت های آنها قابل مشاهده است!

یا مثال دیگر اینکه سایت های وهابی عکس هایی از شیعیان نشان می دهند و براساس آن عکس می گویند شیعیان اباحه گر هستند و زنان و مردان آنها در مجلس با هم می رقصند! عامه وهابی ها و سلفی ها وقتی چنین سخنانی را در مورد شیعیان می شنوند به راحتی تهمت هایی که به شیعیان زده می شود را قبول می کنند چون تحت تاثیر تبلیغات منفی، شیعه را به عنوان یک مجموعه اباحه گر می شناسند.

از سوی دیگر شیعیان هم با شنیدن سخنانی که در فضای مجازی ما از سوی وهابی ها و سلفی ها منتشر می شود عموم سلفی ها را بی عقل می دانند به همین دلیل هر زمان، هر فتوایی که از طرف آنها به دست شیعیان می رسد به سرعت آن را می پذیرند. در صورتی که وقتی به سایت اصلی سلفی ها رجوع می کنیم بسیاری از چنین اخباری وجود ندارد. چنین رویکرد و روندی از سوی هر دو طرف تنها موجب سوء استفاده دشمنان شده است.

* چطور سوء استفاده می شود؟

فرمانیان:‌ وقتی دو گروه یکدیگر را تخریب کنند و تفکرات نادرستی به هر دو گروه نسبت داده شود، این نسبت ها و تفکرات به غرب می رسد و ذهنیت آنها نسبت به شیعه و سنی براساس همین نسبت ها شکل می گیرد سپس به شایعاتی که سنی ها علیه شیعیان و شیعیان علیه سنی ها درست کرده اند، توجه می کنند، بر این اساس در غرب در یک نسبت کلی تر می گویند که اسلام دین خرافی، بی عقلی و اباحه گر است و توجهی به ارزش های اخلاقی ندارد.

* این وسط فقط اسلام ضربه می خورد.

فرمانیان:‌ دقیقا! ما متاسفانه گاهی خودمان با دست خودمان اسلام را تضعیف می کنیم و اسم آن را کوبیدن طرف مقابل می گذاریم. شاید ما طرف مقابل را کوبیدیم ولی اتفاقی که می افتد تنها ضربه خوردن به اسلام است. حتی جوان خودمان هم شایعاتی که به شیعیان نسبت داده می شود را می شنود و در مورد آن تحقیق نمی کند و از اسلام زده می شود، سپس می گوید که تفکر سکولاریسم بهتر است. متاسفانه مسلمانان از هر گروه داریم به چنین فضایی دامن می زنیم و این مشکل اساسی ماست که با به وجود آمدن شبکه های ماهواره ای، سایت ها و فضای مجازی غیر قابل کنترل شده است.

* طبیعتا مفتیان و بزرگان دو طرف متوجه نسبت های دروغین و آسیب هایی که این نسبت ها به همراه دارد، هستند. چرا اقدام و ممانعت تاثیرگذاری نسبت به این مساله انجام نمی شود؟

فرمانیان:‌ مقام معظم رهبری و حضرت آیت الله مکارم شیرازی می گویند غیبت اهل سنت حرام است چه برسد به اینکه به آنها تهمت و دروغ زده شود؛ اما همه ما از جمله شیعه، سنی و مخصوصا با اقدامات وهابی ها و سلفی ها و داعشی ها هر کدام داریم عملا به سمت جنگ مذهبی می رویم؛ یک نفر با خودسانسوری، نفر دیگر با سکوت و شخص دیگر با تهمت زدن. تنها داریم آب به آسیب دشمن می ریزیم، اختلاف و دعوا را در جهان اسلام بیشتر می کنیم و فقط آمریکا، اروپا، استعمار و استکبار از این مسایل سود می برند.

* اگر آنها از ما اظهارات دروغ مطرح می کنند و برخی رسانه های ما هم متقابلا از آنها اظهارات دروغ می زنند و در این میان هر دو طرف سکوت می کنند و هیچ عکس العملی نشان نمی دهند، برای مخاطبان شاید این برداشت را داشته باشد که حتما این سخنان و نسبت ها درست است وگرنه اعتراضی نسبت به آنها از هر دو طرف صورت می گرفت. چرا ما داریم به این سمت می رویم و بسیاری سکوت کرده ایم؟

فرمانیان:‌ دلیل آن مسایل سیاسی است. عربستانی ها در شبکه های خود به صورت پمپاژ علیه شیعه سخنانی را مطرح می کنند و حتی تهمت و دروغ هم به این سخنان اضافه می کنند؛ از طرف دیگر به عنوان مثال ما با عربستان و سیاست هایش به مشکل برخورده ایم، ما هم همین کار را می کنیم. در این میان چه بسا سایرین سکوت می کنند و معتقدند در این دعوا اگر حرفی زده شود، به نفع طرف مقابل است. در چنین شرایطی اگر یک فرد منصف از هر طرف که باشد اعتراضی کند، کسی به حرفش گوش نمی دهد. به عبارت دیگر بسیاری از ما به خاطر دعواهای سیاسی، خودسانسوری شدیدی داریم که تنها اسلام و مذاهب را می کوبیم و بالطبع اختلافات مذهبی را گسترش می دهیم.

* یعنی مصلحت دین تحت لوای سیاست قرار گرفته است؟

فرمانیان:‌ بله! مصلحت دین تحت لوای سیاست قرار گرفته و در موارد بسیاری عقلانیت کنار گذاشته شده است. عده ای سیاست ماکیاولی پیدا کردند. دیگر صحبت مباحث دینی و شرعی نیست، بلکه اینکه طرف مقابل را با هر وسیله ای بکوبید و تفرقه بیانداز اصل شده است. اگر یک آمارسنجی صورت گیرد، مشاهده می شود که اکثر عربستانی ها، ایرانی ها را دشمن خود می دانند و اکثر ایرانی ها هم دشمن خود را در عربستان می دانند این دقیقا همان چیزی است که آمریکا می خواهد یعنی سیاست زدگی داخلی سپس سیاست زدگی خارجی و در نهایت استفاده تبلیغاتی دشمنان اسلام از دعوای اختلافات داخلی. نهایتا به نظر من به رغم همه اختلافات می توان برای مصلحت بزرگتر که اسلام است قدم های سازنده ای برداشت و رسانه های مذهبی از شیعه و سنی هر کدام می توانند حداقل با پرهیز از انتشار مطالب بی بنیاد یا سست بیناد و پرهیز از انتساب مطالب نادرست به یکدیگر نقشی شایسته ایفا کنند.


« جهاد » در قرآن و تورات و انجیل

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (216) بقره -


ترجمه :

جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى که براى شما ناخوشایند است! و چه بسا چیزى را ناخوش دارید، در حالى که خیر شما در آن است! و چه بسا چیزى را دوست دارید، در حالى که ضرر و شرّ شما در آن است! و خداوند (صلاح شمارا) مى داند و شما نمى دانید!


نکته ها:

O کلمه ((کُره )) به مشقّتى گفته مى شود که انسان از درون خود احساس کند، مانند ترس از جنگ . و ((کَره )) به مشقتى گویند که از خارج به انسان تحمیل شود، مانند حکم اجبارى در آیه ى (اتینا طَوعا او کَرها قالَتا اَتینا طائعین )(612) به آسمان ها و زمین گفتیم : یا با رغبت بیایید یا با اکراه ، گفتند: ما با رغبت مى آییم .


O آیه قبل مربوط به مال دادن بود واین آیه مربوط به جان دادن است .


O اکراه از جنگ : یا به خاطر روحیّه ى رفاه طلبى است ، و یا به جهت انسان دوستى و رحم به دیگران ، و یا بخاطر عدم توازن قوا و برترى دشمن است .

قرآن مى فرماید: شما آثار و نتایج جهاد را نمى دانید و فقط به زیان هاى مادّى و ظاهرى آن توجّه مى کنید، در حالى که خداوند از اسرار و آثار امروز وفرداى کارها در ابعاد مختلفش آگاه است .


O جنگ با همه ى سختى هایى که دارد، آثار مثبت و فوایدى نیز دارد. از جمله :


الف : توان رزمى بالا مى رود.


ب : دشمن جسور نمى شود.


ج : روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه بوجود مى آید.


د : قدرت و عزت اسلام و مسلمین در دنیا مطرح مى شود.


ه‍ : امدادهاى غیبى سرازیر مى گردد.


و : روحیّه ى استمداد از خدا پیدا مى شود.


ز : اجر و پاداش الهى بدست مى آید.


ح : روحیّه ى ابداع و اختراع و ابتکار بوجود مى آید.


جهاد در ادیان دیگر

O برخلاف تبلیغاتى که دنیا براى صلح و علیه خشونت دارد، مسئله جهاد در راه دین ، در تمام ادیان آسمانى بوده و یک ضرورت حتمى است .


O در تورات مى خوانیم :


# ساکنان شهر را بدم شمشیر بکش و اموالشان را جمع نماى .(613)


# همگى ایشان را هلاک ساز و ترحّم منما.(614)


# چون براى مقاتله بیرون روى و دشمن را زیاد بینى ، نترس .(615)


# برادر و دوست و همسایه خود را بکشد تا کفّاره گوساله پرستى باشد.(616)


# موسى جمعیّتى را به سوى جنگ حرکت داد و مقاتله مهمّى صورت گرفت .(617)


O در انجیل متى آمده است :


# گمان مبرید که آمده ام تا سلامتى بر زمین بگذارم ، نیامده ام تا سلامتى بگذارم ، بلکه شمشیر را.(618)


# هرکه جان خود را دریابد (و به جنگ نیاید) آنرا هلاک سازد و هرکه جان خود را به خاطر من هلاک کرد آنرا خواهد یافت .(619)


O در انجیل لوقا مى خوانیم :


# دشمنان را که نخواستند من بر ایشان حکمرانى کنم ، در اینجا حاضر ساخته ، پیش من به قتل رسانید.(620)


# هرکس شمشیر ندارد، جامه خود را فروخته آنرا بخرد.(621)


O در قرآن نیز در سوره هاى آل عمران ،(622) مائده (623) و بقره (624) از وجود جنگ و جهاد در ادیان گذشته ، سخن به میان آمده است .


پیام ها:

1 ملاک خیر وشر، آسانى و سختى و یا تمایلات شخصى نیست ، بلکه مصالح واقعى ملاک است ونباید به پیشداورى خود تکیه کنیم . (عسى ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم )


2 کراهت و محبّت نفسانى ، نشانه ى خیر و شرّ واقعى نیست . (تکرهوا... و هو خیر لکم ... تحبوا... و هو شرّ لکم )


3 جنگ و جهاد در راه دین ، مایه ى خیر است . (کُتب علیکم القتال ... و هو خیر لکم )

4 تسلیم فرمان خدایى باشیم که بر اساس علم بى نهایت به ما دستور مى دهد، گرچه ما دلیل آنرا ندانیم . (واللّه یعلم و انتم لا تعلمون )

-------------------------------------------------------------------------------------------

پاورقی :

612-فصّلت ، 11.


613-تورات ، سِفر تثنیه ، باب 13، جمله 15.


614-تورات ، سفر تثنیه ، باب 7، جمله 3.


615-تورات ، سِفر تثنیه ، باب 20، جمله 1.


616-تورات ، سِفر خروج ، جمله 26.


617-تورات ، سِفر اعداد، باب 31، جمله 34.


618-انجیل متى ، باب 10، جمله 7.


619-انجیل متى ، باب 10، جمله 39.


620-انجیل لوقا، باب 19، جمله 28.


621-انجیل لوقا، باب 22، جمله 36.


622-آل عمران ، 147.


623-مائده ، 24.


624-بقره ، 246.


منبع:

تفسیر نور

به گزارش واحد اطلاع رسانى آستان قدس علوی «  جبار حسین الزبیدى » شهروند عراقى 71 ساله از اهالى شهرستان الخالص در استان دیالى به منظور درمان بینایى خود در ایران به شهر نجف آمد تا از طریق فرودگاه نجف به ایران سفر کند . وى ساعاتى پیش از رفتن به فرودگاه براى زیارت و عرض ارادت به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به بارگاه مطهر شرفیاب شد . اما در کمال ناباوری کرامت و عنایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شامل این زائر با ایمان شد و چشمانش به برکت این امام بزرگوار شفا یافت .

این زائر شفا یافته در این رابطه به واحد اطلاع رسانى آستان گفت : امروز براى سفر به ایران و درمان بینایى خود بلیط تهیه کرده بودم و ساعاتى قبل از رفتن به فرودگاه به زیارت حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم . وقتى روبه روى ضریح مطهر رسیدم به شدت گریه کردم و از امام شفاى چشمانم را طلب کردم . وقتى از حرم بیرون آمدم به یک مغازه صرافى رفتم تا براى سفر و هزینه درمان پول ایرانى تهیه کنم . وقتى مشغول شمارش اسکناسها بودم متوجه شدم چشمانم شفا پیدا کرده است .  

حاج جبار الزبیدى براى تشکر از  حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و عنایت ایشان مجددا به حرم مطهر بازگشت و علىرغم شفاى چشمانش تصمیم گرفت براى زیارت حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام و حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به ایران سفر کند .

منبع:

شبکة الامام علی

دعوا بر سر « طلانوشته های قبر پیغمبر »

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۸ ق.ظ

خیلی از ماها طلانوشته های قبر رسول را دیده ایم ولی خیلی ها هم آن کلمات را نمی شناسند و گوینده آن را و علت دعوایی که سر آن کلمات در عربستان به راه افتاده است.  

اولا آن کلمات دو بیت شعر است که در دو ستون نوشته شده . در ستون اول می گوید:

 یَا خَیْرَ مَنْ دُفِنَت بِالْقَاعِ أَعْظُمُه = فَطَابَ مِنْ طِیبِهِنَّ القَاعُ وَالْأَکَمُ 

و در ستون دوم می گوید:

نَفْسی الفِدَاءُ لِقَبْرٍ أَنْتَ سَاکِنُه = فِیهِ العَفَافُ، وَفِیهِ الجُودُ وَالکَرَمُ

در وهله اول اینچنین برداشت می شود که شاعر آن عرب مسلمانی ست که برای مناسک حج آمده بوده و مقابل قبر رسول الله ایستاده این شعر را انشاد کرده است و سپس بر قبر رسول الله طلانوشتش کرده اند.

و این شعر دعوای گسترده ای را به را ه انداخته است!

یکی می گوید: این شعر توسل به رسول است و جایز نیست چرا که توسل فقط به خدا صحیح است.

و بعضی می گویند: این فقط مدح و ستایشی ست در مورد رسول الله و بی اشکال.

من می گویم: اتفاقا اولی ها درست می گویند این نوعی توسل به پیامبر محسوب می شود و خود این نشانگر این است که پیش از ظهور امثال محمد بن عبد الوهاب توسل به پیامبر از طرف مسلمین صورت می گرفته و کسی هم به آن اعتراضی نداشته است.

اصل داستان را ببینید:

عن العتبی أنه قال کنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم وإذا بأعرابی قد أقبل على ناقة له فنزل وعقلها ودنا إلى حجرة النبی صلى الله علیه وسلم وأنشأ یقول من البسیط یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهن القاع والأکم نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه العفاف وفیه الجود والکرم ثم قال الأعرابی وجدت الله تعالى یقول : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما / وقد جئتک یا رسول الله مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی وانصرف قال العتبی فنمت فرأیت النبی صلى الله علیه وسلم فی النوم فقال لی یا عتبی الحق الأعرابی فقل له إن الله عز وجل قد غفر له - معجم ابن عساکر ش ح 738

عتبی گوید:

در جوار قبر رسول الله نشسته بودم که بیابانگردی سوار بر شتر آمد پس از شتر پیاده شد و آن را بست و به حجره نبی نزدیک شده و اینچنین فی البداهة سرود:

 یَا خَیْرَ مَنْ دُفِنَت بِالْقَاعِ أَعْظُمُه = فَطَابَ مِنْ طِیبِهِنَّ القَاعُ وَالْأَکَمُ 

نَفْسی الفِدَاءُ لِقَبْرٍ أَنْتَ سَاکِنُه = فِیهِ العَفَافُ، وَفِیهِ الجُودُ وَالکَرَمُ

بعد گفت: دیدم خدا می گوید:

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا (64) نساء

پس یا رسول الله! نزدت آمدم در حالی که از گناهم استغفار می کنم و شما را شفیع خودم به درگاه خدا گرفته ام!  

و بعد رفت.

عتبی می گوید: مرا خواب گرفت ؛ در خواب پیغمبر را دیدم فرمود: ای عتبی! خودت را به آن بیابانگرد برسان و بگو: خدا تو را بخشید!

دختر فیلیپینی با شنیدن این صدا مسلمان شد :

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

به گزارش شفقنا، آپریل 27 ساله، جوان فیلیپینی و مدیر فروش یک شرکت معتبر در سال 2010 برای کار وارد امارات شد.

او می گوید وقتی صدای اذان را شنیدم احساس کردم خداوند به طور اختصاصی من را صدا می زند.

این بانوی فیلیپینی می گوید:

 آن موقع هنوز مسلمان نبودم، از روی بالکن خانه ام مردمانی را می دیدم که با لباس های تمیز و مرتب و البته با ملیت های و رنگ های مختلف به سوی مسجد محل می رفتند تا نماز صبح را اقامه کنند.

آپریل که در خانواده کاتولیک مسیحی بزرگ شده بود از این پس به دنبال تحقیق در مورد اسلام افتاد تا اینکه در آگوست گذشته در دادگاه شریعت ابوظبی در امارات با ادای شهادتین به اسلام گروید.

آپریل نام عایِشَة ذَهَب را برای خود برگزید، عایشه که نام همسر پیامبر خدا است و ذهب نیز نام عربی طلا است.

خانم مانیپیس می گوید در دنیایی که خشونت علیه زنان و دختران بیداد می کند، این دین اسلام است که احترام زیادی برای زنان قائل است و آنان را مانند طلا عزیز می دارد.

امسال اولین رمضانی است که این دختر فیلیپینی روزه می گیرد. او پس از مسلمان شدن و فهمیدن این نکته که اسلام به ازدواج اهمیت زیادی می دهد، حالا قصد کرده که حتماً متاهل شود.

عایشه اکنون یک مسلمان روزه دار است؛ او می خواهد روی عربی خود بیشتر کار کند تا قرآن را بهتر و زیباتر بخواند.

عایشه اسلام خود را مدیون اذان است؛ او دوباره در روز عید فطر به همان مسجدی خواهد رفت که اولین بار با نوای اذانش، عاشق اسلام شده بود.

به گزارش پارس کدخبر289483  به نقل از جهان، یکی از مداحان مشهور، جناب آقای حاج عباس حیدرزاده در برنامه نینوا که از شبکه رادیو معارف پخش شد خاطره ای را نقل کرد.

وی گفت:

ایام فاطمیه ای در محضر رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله العظمی خامنه ای مدظله مداحی کردم؛ اواخر مداحی به حضار در مجلس گفتم حالا همه دستها را بیارن بالا و چند مرتبه صدا بزنند « یا زهرا ! » 

بعد از پایان مداحی برای احترام و عرض ادب خدمت مقام معظم رهبری رسیدم، ایشان بعد از احوالپرسی به این مضمون فرمودند:

فلانی! ما در هیچ کجا نه در منابع شیعه و نه در منابع سنی نداریم که در هنگام بردن نامی غیر از خدا دستان خود را بالا ببرید.

از این به بعد این کار را نکنید و به دیگر مداحان هم این مطلب را بگو.

وقتی شما این کار را بکنید بهانه به دست دیگران می افتد و می گویند ببینید آنها در کنار نام خدا برای ائمه هم دستان خود را بالا می برند !

نامه در چاه

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ

«مسیح در شب قدر» عنوان کتابی است که انتشارات «صهبا» دی ماه سال گذشته منتشر کرده است و در آن مجموعه‌ی خاطرات و تصاویر دیدارهای رهبر انقلاب با خانواده های شهدای ارمنی و آشوری منتشر شده است.

این کتاب در بخش 25 خود به ماجرای دیدار رهبر انقلاب با خانواده‌ی شهید «آلفرد گبری» در تاریخ 28 بهمن 1389 می پردازد و این دیدار را از زبان «روبرت گبری» برادر شهید روایت می کند.

به گزارش شفقنا، در بخشی از این روایت «روبرت گبری» به حضور خود در مسجد جمکران اشاره می کند. متن اظهارات برادر شهید و پاسخ رهبر انقلاب به نقل از صفحات 431 و 432 این کتاب به حضور مخاطبان محترم تقدیم می شود:

«[روبرت گبری:] من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می ‎روم. تازه جمکران هم رفته‎ ام. وقتی این را به ایشان می‎ گویم اصلا تا اسم جمکران را می ‎شنوند، یک لبخند زیبا می ‎زنند و می‎ گویند؛ جمکران، به ‎به.

می‎گویم که من نامه نوشته ‎ام و در چاه جمکران انداخته‎ ام.

[آیت ‎الله خامنه‎ ای:] «حالا آن نامه را نمی‎ خواهد آنجا بیاندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می ‎شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می‎ زنی. با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می ‎دهد. تردید در این نداشته باش، درست می ‎شود. نامه ی داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه یک سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آن‎هایی که قدرت کار را دارند، می‎ توانند تصرف کنند، آنها محتاج به نامه نیستند. وقتی خواستی حرف بزنی، دلت به حرکت می ‎آید، به حرف می ‎آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.

من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره ی امام زمان سلام ‎الله علیه. رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی ‎گیرم، راحت نمی ‎شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم، گفتم آقاجان این شعر را برای شما گفته ‎ام، می‎ خوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن،  آهسته البته. هیچ‎کس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می ‎کنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، اینطوری است.»

 

امام ؛ قلب عالم ( مناظره )

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ق.ظ

جمعى از شاگردان امام صادق (ع )، از جمله هشام ، در محضر آن حضرت بودند، امام صادق (ع ) به هشام که در این وقت جوان بود، رو کرد و فرمود:

(آنچه که بین تو و عمروبن عبید (استاد معتزلى ) مناظره و بحث شده ، براى ما بیان کن ).

هشام : (فدایت شوم اى فرزند رسول خدا! من مقام شما را گرامى مى دارم ، و از سخن گفتن در حضور شما شرم دارم ، زیرا زبانم را در محضر شما، یاراى سخن گفتن نیست !).

امام : هرگاه ما دستورى به شما مى دهیم ، اطاعت کنید.


هشام : به من خبر رسید که (عمروبن عبید) روزها در مسجد بصره با شاگردان خود مى نشیند(و درباره امامت و رهبرى ، بحث و گفتگو مى کند، و عقیده شیعه را در مورد مساءله امامت و رهبرى ، بحث و گفتگو مى کند، و عقیده شیعه را در مورد مساءله امامت ، بى اساس جلوه مى دهد).

این خبر براى من بسیار ناگوار بود، از این رو (از کوفه ) به بصره رفتم ، و در روز جمعه به مسجد بصره وارد شدم ، دیدم جمعیت زیادى گرداگرد او حلقه زده اند، و او نیز جامه سیاه پشمى بر تن کرده ، و عبایى به دوش ‍ افکنده ، و حاضران از او سؤ ال مى کردند و او جواب مى داد.

از حاضران تقاضا کردم ، تا در حلقه خود به من جائى بدهند، سرانجام راه باز کردند، و در آخر جمعیت ، بر دو زانو نشستم ، آنگاه مناظره من با او به این ترتیب شروع شد:


هشام ؛ (خطاب به عمروبن عبید):

اى دانشمند، من مرد غریبى هستم ، آیا اجازه دارم از شما سؤ الى کنم ؟

عمرو: آرى اجازه دارى .

هشام : آیا چشم دارى ؟

عمرو: فرزندم ! این سؤ الى است که مطرح مى کنى ، چیزى را که مى بینى چرا از آن مى پرسى ؟

هشام : سؤ الات من همین گونه است .

عمرو: گرچه سؤ الات تو احمقانه است ، ولى آنچه خواهى بپرس .

هشام : آیا چشم دارى ؟

عمرو: آرى .

هشام : به وسیله چشم چکار مى کنى ؟

عمرو: به وسیله چشم ، رنگها و اشخاص و سایر منظره ها را مى نگرم .

هشام : آیا بینى دارى ؟

عمرو: آرى .

هشام : با آن چه استفاده مى برى ؟

عمرو: به وسیله بینى بوها را استشمام مى نمایم .

هشام : آیا زبان و دهان دارى ؟

عمرو: آرى .

هشام : با آن چه نفعى مى برى ؟

عمرو: با زبان طعم غذاها چشیده و درک مى کنم .

هشام : آیا گوش دارى ؟

عمرو: آرى .

هشام : با گوش چه استفاده مى کنى ؟

عمرو: با گوش ، صداها را مى شنوم .

هشام : آیا قلب دارى ؟

عمرو: آرى .

هشام : با قلب ( مغز ) چه مى کنى ؟

عمرو: به وسیله قلب (مرکز ادراکات ) آنچه بر اعضاى بدنم مى گذرد، و بر حواس من خطور مى کند، برطرف کرده ، و صحیح را از باطل تشخیص ‍ مى دهم .

هشام : آیا اعضاء، از قلب ( مغز )  بى نیاز نیستند؟

عمرو: نه ، نه هرگز.

هشام : وقتى که اعضاء بدن ، صحیح و سالم هستند، چه نیازى به قلب دارند؟

عمرو: پسرجانم ! اعضاء بدن در بوئیدن یا دیدن یا شنیدن یا چشیدن ، تردید پیدا کنند، و در امرى از امور دچار حیرت شوند، فورا به قلب (مرکز ادراکات ) مراجعه مى کنند، تا تردیدشان رفع شود و یقین حاصل کنند.

هشام : بنابراین خداوند قلب را براى رفع تردید قرار داده است .

عمرو: آرى .

هشام : اى مرد دانشمند! وقتى که خداوند براى تنظیم اداره امور کشور کوچک تن تو، پیشوایى به نام قلب قرار داده ، چگونه ممکن است که خداى مهربان آنهمه مخلوق و بندگان خود را بدون رهبر، واگذارد، تا در حیرت و شک ، به سر برند و براى رفع شک و حیرت آنها، امام و پیشوا نیافریده باشد، تا مردم در موارد مختلف به او مراجعه کنند!!


در این هنگام ، (عمرو) سکوت عمیقى کرد و لب به سخن نگشود، و پس از زمانى تاءمل ، به هشام گفت :(آیا تو هشام بن حکم نیستى ؟)

هشام : (نه ) (این پاسخ هشام یکنوع تاکتیک بود).

عمرو: آیا با او نشست و برخاست نکرده اى ؟ و در تماس ‍ نبوده اى ؟

هشام : نه .

عمرو: پس تو از اهل کجائى ؟

هشام : از اهل کوفه هستم .

عمرو: پس تو همان هشام هستى .

هشام : در این هنگام ، (عمرو) از جا برخاست و مرا در آغوش کشید و بر جاى خود نشانید، و تا من بر آن مسند نشسته بودم ، سخنى نگفت .


وقتى که سخن هشام به اینجا رسیده امام صادق (ع ) خندید و به هشام فرمود: این طرز استدلال را از که آموخته اى ؟ هشام عرض کرد: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم .

امام صادق (ع ) فرمود:

(هذا والله مکتوب فى صحف ابراهیم و موسى )

:(سوگند به خدا، این گونه مناظره تو در صحف ابراهیم و موسى (ع ) نوشته شده است )


منبع:

داستانهاى اصول کافى جلدهاى 1 و 2

محمد محمدى اشتهاردى


خلاصه ای از بیانات حجت‌الاسلام پناهیان ( رمضان 94 )

فاصله‌گرفتن برخی متدینین از زندگی، به دلیل راحت‌طلبی است نه عشق به بندگی!

زیبایی و هنر دینداری به این است که ما باید درگیر با دنیا باشیم و زندگی‌مان را به نحو احسن اداره کنیم؛ هم باید دنبال زندگی باشیم و هم دنبال بندگی‌ باشیم و الا اینکه انسان کلاً دنیا را ترک کند، هنر نیست، بلکه نوعی راحت‌طلبی است

...

 وقتی شما به «زندگی خوب» مجبور شدید و بعد در ضمن آن به بندگی کردن هم مجبور شدید، تازه هنر دینداری شروع می‌شود!

...

اگر طبق وظیفه، وارد تجارت شدی و دنیاطلب نشدی؛ این درست است.

...

به قول امام صادق(ع) برای اینکه عقل تو کم نشود یا دچار صدمات دیگر نشوی تا آخر عمر تجارت را ترک نکنی.(یَا مُعَاذُ أَضَعُفْتَ عَنِ التِّجَارَةِ أَوْ زَهِدْتَ فِیهَا؟... فَإِنَّ تَرْکَهَا مَذْهَبَةٌ لِلْعَقْلِ؛ کافی/5/149)
...

آدم عاقل منافعش را درنظر می‌گیرد

انسان می‌تواند با عقل خودش به این برسد که زندگیِ خوب چیست.

اگر عقل انسان خوب کار کند، یکی از چیزهایی که در نظر می‌گیرد « منفعت خودش » است.

...

 منتها کلمه منفعت‌طلبی یک مصارف بدی هم دارد: مثل اینکه آدم منفعت خودش را ببیند، ولی منفعت دیگران را نبیند. یا انسان منفعت کوتاه‌مدت خودش را ببیند، ولی منفعت بلندمدت خود را نبیند. اینها بد است. ولی اینکه کلاً انسان منفعت خودش را ببیند و ملاحظه کند، یک مصلحت عقلانی و یک حرکت زیبای معنوی است.


خداپرستی به معنای فراموشی منافع خود نیست

ما در فضای معنوی نمی‌خواهیم منفعت‌طلبی را دور بیندازیم. منفعت‌طلبی-به معنای درست آن- نه‌تنها چیز بدی نیست بلکه خیلی هم معنوی است.

خداپرستی به معنای فراموش کردن منافع خود نیست، اتفاقاً برعکس؛ در آیه کریمه قرآن می‌فرماید:

«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) آدم بدبخت، آدمی است که چون خدا را فراموش کرده، خدا یک کاری می‌کند که او خودش را هم فراموش کند؛ یعنی منافع خودش را هم فراموش کند. کسی که در عرصه حیات، نتواند منافع خودش را تشخیص دهد، آدم بدبخت و مهجور از جانب پروردگار است. 
برای اینکه معلوم شود منفعت‌طلبی چیز بدی نیست، چند نمونه از آیات قرآن را در این زمینه مرور کنیم.

مثلاً خداوند می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»(اسراء/7) اگر کار خوبی انجام می‌دهی، برای خودت داری انجام می‌دهی و اگر کار بدی انجام می‌دهی به ضرر خودت است.

و می‌فرماید: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِه»(عنکبوت/6) کسی که جهاد می‌کند برای خودش دارد جهاد می‌کند.

و می‌فرماید: «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»(لقمان/12) اگر کسی شکر کند، برای خودش شکر کرده است.

و می‌فرماید: «وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ»(فاطر/18) اگر کسی خودش را تزکیه کند، به‌خاطر خودش تزکیه کرده است.

و می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها»(جاثیه/15) اگر کسی کار خوبی انجام داده، به خاطر خودش است.


اگر دین‌داری را به نفع خود بدانیم، سر خدا منّت نمی‌گذاریم

این نگاه به منافع خودمان، از چند جهت برای ما مهم است.

یکی از این جهت که سرِ خدا منّت نگذاریم و فکر نکنیم کاری کرده‌ایم!

متاسفانه بعضاً ما نگاه خوبی به دین نداریم و تصور می‌کنیم در اثر دین‌داری کردن داریم به خدا لطف می‌کنیم!

در حالی که خداوند می‌فرماید: «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»(بقره/130) هر کسی روش حضرت ابراهیم را انتخاب نکند، حماقت کرده و علیه خودش اقدام کرده است.

الان در جامعه ما کسی که دینداری نمی‌کند، به او نمی‌گویند: «نادان» بلکه می‌گویند: او سلیقه‌اش این‌طوری است. این به‌خاطر فرهنگ غلط ما مذهبی‌هاست؛ از بس دین را یک‌طور دیگری تعریف کرده‌ایم.


انسان وقتی گناه می‌کند در واقع به خودش صدمه زده است

امام صادق(ع): إِنَّ الْعَمَلَ السَّیِّئَ أَسْرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکِّینِ فِی اللَّحْم‏؛ کافی/ج2/ص272) و لذا وقتی توبه می‌کند، از خدا می‌خواهد که این صدمه را جبران کند و این چیزی شبیه معجزه است.

گناه کردن مثل این می‌ماند که آدم دستش را بگذارد روی سنگ قصابی، ساطور را بردارد و انگشت‌های خودش را قطع کند، بعد از خدا بخواهد که «خدایا! من یک غلطی کردم، انگشت‌هایم را قطع کردم. حالا بیا وصلش کن» توبه یعنی اینکه «خدایا! من خودم را زده‌ام، من زندگی خودم را خراب کرده‌ام، تو بیا اصلاحش کن.» نه اینکه «خدایا ببخشید که من با گناه تو را ناراحت کردم».


کسی که نگاه حرام می‌کند امکان لذت‌ بردن خودش را در زندگی خانوادگی کم می‌کند، به خودش صدمه می‌زند؛ مهر و محبت را پایین می‌آورد، و کلی بدبختی سر خودش می‌آورد. ما واقعاً وقتی بی‌دینی می‌کنیم به زندگی خودمان ضربه می‌زنیم؛ و ما باید این نگاه را در جامعه توسعه دهیم، تا به جایی برسیم که وقتی که کسی بی‌دینی کرد، اول با تعجب به او نگاه کنیم و بگوییم: «او چرا دارد خودش را می‌زند؟»

...

الان یک نقص به صورت خیلی وحشتناک در نگرش و فرهنگ ما و جامعه ما هست، و آن اینکه به یک آدم بی‌دین می‌گویند: سلیقه‌اش این است! یا می‌گویند: آدم خوب و عاقلی است، ولی دین ندارد!

نمی‌شود که یک آدمی هم خوب و اخلاقی باشد، هم عاقل و فهمیده باشد و هم زندگی خوبی داشته باشد، فقط مشکلش این باشد که دین ندارد! مگر دین چیزی جز این‌هاست؟! شاید دلیل این تصور یا ذهنیت غلط این باشد که ما دین را درست معرفی نکرده‌ایم. شاید یک بخش‌هایی از دین را توضیح نداده‌ایم؛ یا طوری توضیح نداده‌ایم که درست جا بیفتد.


شما اگر صبح به یک پارک بروید و ببینید عده‌ای دارند ورزش می‌کنند، چه نگاهی به آنها پیدا می‌کنید؟ لابد می‌گویید: «چه آدم‌های عاقلی، چه آدم‌های فهمیده‌ای! اینها یک‌ذره مقابل راحت‌طلبی خودشان ایستاده‌اند و دارند منافع خودشان را تأمین می‌کنند. چه آدم‌های باهوشی!» خُب اگر رفتید مسجد و با صف نماز جماعت هم برخورد کردید باید همین تلقی را داشته باشید؛ چه فرقی می‌کند؟ متاسفانه ما وقتی سر صف نماز جماعت می‌رویم، نمی‌گوییم که «اینها دارند منافع خودشان را تأمین می‌کنند، چه آدم‌های باهوشی...»


دینداری یعنی هوشمندی برای بهبود زندگی

پس نگاه‌مان به دین باید یک نگاه واقع‌بینانه، عقلانی و براساس منافع یک انسان باشد.

حالا یک سؤال مطرح می‌کنیم: اگر دین‌داری یعنی اینکه من به نفع خودم کار کنم، اگر دین‌داری یعنی هوشمندی برای بهبود زندگی، اگر فائده و ضرر ثواب و گناه به خود من برمی‌گردد، پس ثواب و اجر الهی به‌خاطر چیست؟ پس خدا برای چه به بنده‌هایش پاداش می‌دهد؟ مگر من برای خودم این‌کارها را انجام نداده‌ام؟! در این صورت، زیبایی و شور عاشقانه دین کجا می‌رود؟  
اجازه بدهید یک روایت بخوانم؛ این روایت یک‌مقدار به ما نشان می‌دهد که چرا وقتی ما عاقلانه به نفع خودمان رفتار خوبی داشته باشیم، خدا از ما تشکر می‌کند؟ این حدیث شریف در واقع یک قصه‌ است ولی نگاه آدم را به دین و به زندگی عوض می‌کند:


چرا خدا حتی قبل از مسلمان شدن، از جعفر‌بن ابیطالب خوشش می‌آمد؟

شما می‌دانید جعفر طیّار (ره) شهیدی بود که خدا دو بال در بهشت به او داد و از این جهت با شهدای دیگر متمایز شد. این شهید بزرگوار قبل و بعد از شهادت، در نزد پیامبر اکرم(ص) خیلی عزیز و محترم بود.
یک‌بار پیامبر اکرم(ص) جعفر بن ابیطالب را صدا زدند و به ایشان فرمودند: خداوند متعال از تو تشکر کرده است، به تو سلام رسانده  و فرموده: من از جعفر، نه بعد از اینکه مسلمان شد خوشم آمد، بلکه قبل از اینکه مسلمان بشود از او خوشم می‌آمد و از او تشکر می‌کنم به خاطر وضع زندگی‌ای که قبل از مسلمان شدن داشته است.(امام محمد باقر(ع): قَالَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی رَسُولِهِ ص أَنِّی شَکَرْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَرْبَعَ خِصَالٍ فَدَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَأَخْبَرَهُ؛ من‌لایحضره‌الفقیه/4/397)
رسول خدا(ص) این را از خداوند متعال می‌شنوند و بعد از آقای جعفر سؤال می‌کنند که شما چه خصلت‌ها یا چه رفتارهایی داشتید که خدا از شما خوشش می‌‌آمده؟ آقای جعفر پاسخ می‌دهد: اگر خداوند متعال نگفته بود، من اینها را نمی‌گفتم، ولی چون شما دستور دادید و خداوند متعال عنوان فرموده، من به شما عرض می‌کنم.  آقای جعفر می‌فرماید: من هیچ‌وقت شراب نخوردم. (با اینکه آن موقع او هنوز مسلمان نشده بود و هنوز حکم حرمت شراب هم نرسید بود) برای اینکه من فهمیدم وقتی که شراب بخورم عقلم زائل می‌شود، لذا بدم آمد و نخوردم.( مَا شَرِبْتُ خَمْراً قَطُّ لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنِّی إِنْ شَرِبْتُهَا زَالَ عَقْلِی؛ همان) دروغ هم  نگفتم، برای اینکه دروغ را خلاف مروت می‌دانستم(وَ مَا کَذَبْتُ قَطُّ لِأَنَّ الْکَذِبَ یَنْقُصُ الْمُرُوءَةَ؛ همان) زنا نکردم، برای اینکه زشتی‌اش را و مجازات دنیایی‌اش را می‌دانستم(وَ مَا زَنَیْتُ قَطُّ لِأَنِّی خِفْتُ أَنِّی إِذَا عَمِلْتُ عُمِلَ بِی) بت نپرستیدم، چون گفتم بت‌پرستی رفتار غیرعاقلانه‌ای است، بت نه نفعی برای من دارد، نه ضرری برای من دارد، پس من برای چه این کار را بکنم؟(وَ مَا عَبَدْتُ صَنَماً قَطُّ لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنَّهُ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ؛ همان)
آن‌وقت پیامبر گرامی اسلام(ص) روی شانه حضرت جعفر دست زد(قَالَ فَضَرَبَ النَّبِیُّ ص یَدَهُ عَلَی عَاتِقِهِ) و بعد فرمود: واقعاً حق است که خدا دو بال به تو بدهد که با آنها در بهشت همراه ملائکه پرواز بکنی(وَ قَالَ حَقٌّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَ لَکَ جَنَاحَیْنِ تَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ)


زشتیِ خیلی از گناهان به‌خاطر این است که احمقانه هستند.

خدا از کسی که به نفع خودش رفتار عاقلانه می‌کند خوشش می‌آید و به او امتیاز می‌دهد. سؤال ما هم این بود که: «وقتی من این کارها را به نفع خودم انجام بدهم، چرا خدا پاداش می‌دهد؟»

خُب خدا از بنده عاقل، خوشش می‌آید و او را تحویل می‌گیرد. خدا از کار احمقانه بدش می‌آید. اصلاً زشتیِ خیلی از گناهان ما به خاطر این است که احمقانه هستند، و لذا خدا می‌فرماید: «من از تو انتظار ندارم که یک‌چنین رفتارهای احمقانه‌ای انجام دهی» جامعه ما همان مقدار که برای عقل، احترام قایل است، باید برای دین هم احترام قایل باشد.


از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام(ص) یک‌بار علی‌بن‌ابیطالب(ع) را نشاندند و به او وصایایی را بیان فرمودند، بعد فرمودند که این وصیت‌های مرا حفظ کن و اگر این وصیت‌های مرا حفظ کنی همیشه در خیر خواهی بود. حضرت در یکی از آخرین فرازهای این وصایا می‌فرماید:

«یَا عَلِیُّ مَنْ تَرَکَ الْخَمْرَ لِغَیْرِ اللَّهِ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ» (من‌لایحضره‌الفقیه/4/353) کسی که شراب خوردن را ترک کند، نه به‌خاطر خدا بلکه همین‌طوری ترک کند، خدا او را از شربت بهشت خواهد نوشاند. «فَقَالَ عَلِیٌّ ع: لِغَیْرِ اللَّهِ؟

امیرالمؤمنین(ع) می‌پرسند: حتی اگر ترک شراب را به‌خاطر خدا انجام نداده باشد باز هم خدا تحویلش می‌گیرد؟ «قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ صِیَانَةً لِنَفْسِهِ یَشْکُرُهُ اللَّهُ عَلَى ذَلِک‏» پیامبر(ص) می‌فرماید: بله به خدا قسم، او به‌خاطر صیانتی که برای خودش انجام می‌دهد خدا از او تشکر می‌کند چون جان خودش را محافظت کرده است.


برخی عوام فکر می‌کنند دینداری یعنی اطاعت از دستوراتِ بی‌ربط خدا!

برخی از عوام فکر می‌کنند دین‌داری یعنی کاری که خدا دستور داده را انجام دهیم، ولی معلوم نیست خدا به چه دلیلی دستور داده؛ یا همین‌طوری خوشش آمده و یک دستوری داده، و حالا اگر ما اطاعت کنیم، خدا خوشش می‌آید که ما این حرفِ-نعوذ بالله- بی‌ربطِ خدا را گوش کرده‌ایم! عوام این‌طوری فکر می‌کنند؛ حالا این عوام ممکن است دانشگاهی باشند، باسواد باشند، حتی طلبه باشند!


امام رضا(ع) می‌فرماید که یک نوشته‌ای آمد که طی آن سؤالی از من پرسیده بودند. سؤال این بود که بعضی از اهل قبله می‌گویند وقتی خداوند متعال دستوری داده است، معلوم نیست که این دستور حتماً برای آدم مصلحتی داشته باشد، همین‌که دستور داده کافی است و ما باید گوش کنیم!
حضرت در پاسخ می‌فرماید: «إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَةَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاک‏»(علل‌الشرایع/2/592)

این‌طوری که ما اهل‌بیت می‌دانیم، هر دستوری که خدا داده است، در آن یک مصلحتی برای بندگان هست، موجب بقاءشان می‌شود، و به آن نیاز دارند؛ و هرچیزی را خدا نهی کرده، انسان‌ها به آن نیاز ندارند، بلکه مُفسد است و فاسد می‌کند و انسان را به سوی فناء و هلاک می‌برد.
بعد می‌فرمایند: این‌طور نیست که اگر خداوند گوشت خوک را حرام کرده، برای این است که از گوشت خوک خوشش نیامده و بعد به ما فرموده باشد: نخورید! بلکه حتماً باید بدانید که این ضررهایی برای انسان دارد(نَظِیرَ مَا أَحَلَّ مِنَ الْمَیْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَیْهَا الْمُضْطَرُّ لِمَا فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنَ الصَّلَاحِ وَ الْعِصْمَةِ وَ دَفْعِ الْمَوْتِ فَکَیْفَ إِنَّ الدَّلِیلَ عَلَى أَنَّهُ لَمْ یُحِلَّ إِلَّا لِمَا فِیهِ مِنَ الْمَصْلَحَةِ لِلْأَبْدَان؛ همان‏)


تلقی ما از دین باید طوری باشد که هرکسی بی‌دینی کرد بگوییم: «به ضرر خودش کار می‌کند»

دین برای زندگی بهتر طراحی شده است. نه‌تنها باید گفت که دین‌داری یعنی عقلانی رفتار کردن، بلکه باید گفت دین‌داری یعنی خیلی عقلانی رفتار کردن، خیلی شیک و خیلی با کلاس بالا رفتار کردن. و الا کسی که می‌خواهد یک زندگی درب و داغون داشته باشد، او اصلاً به دین احتیاج ندارد. او همین‌طوری از افواه مردم یک چیزهایی یاد بگیرد برایش کافی است!
متاسفانه نگاه ما به دین این‌گونه نیست که دین در زندگی دنیایی‌مان به نفع ماست. لذا در جامعه هرکسی بی‌دینی می‌کند نمی‌گوییم: «او دارد به ضرر خودش کار می‌کند او دارد خودش را می‌زند» فقط می‌گوییم: «او دارد بی‌دینی می‌کند، دارد به خدا بی‌احترامی می‌کند، او بی‌ایمان است، او به آخرت اعتقاد ندارد» یعنی تلقی‌مان این‌گونه نیست؛ این در تلقی ما از دین، در نگرش ما نسبت به دین، یک نقیصه است.


اگر دین‌داری، عاقلانه و به نفع خودمان است، چرا خدا پاداش می‌دهد

سؤال ما این بود: اگر دین این‌قدر به نفع ماست و یک رفتار عاقلانه است، پس چرا خدا پاداش می‌دهد؟ دلیل اول این بود که چون اساساً خدا کسی را که رفتار عاقلانه انجام دهد دوست دارد، حتی اگر آن رفتار به‌خاطر خدا نباشد. خدا پاداش می‌دهد چون آدم عاقل را دوست دارد.
دلیل دوم این است که خداوند متعال وقتی می‌بیند بنده‌اش دارد خوب زندگی می‌کند، این خوب زندگی کردن لابد زحمت دارد، و وقتی یک بنده خدا به‌خاطر خوب زندگی کردن به زحمت می‌افتد، خدا قربان صدقه‌‌اش می‌رود، خدا دوستش می‌دارد، می‌فرماید: من این را خلق کرده‌ام و گذاشته‌ام در این دنیا به زحمت بیفتد، لذا خودم جواب زحماتش را می‌دهم.


ما که وقتی تب می‌کنیم، سرما می‌خوریم و ناراحت می‌شویم، خدا گناهان‌مان را پاک می‌کند.

امام صادق(ع): حُمَّى لَیْلَةٍ کَفَّارَةٌ لِمَا قَبْلَهَا وَ لِمَا بَعْدَهَا؛ ثواب‌الاعمال/193)

و پیامبر(ص): السُّقْمُ یَمْحُو الذُّنُوبَ؛ مستدرک‌الوسائل/2/65)

حالا اگر کار کنیم، عرق بریزیم و برای زندگی خوب زحمت بکشیم، خدا به ما پاداش نمی‌دهد؟!

امام باقر(ع) داشتند بیل می‌زدند و کشاورزی می‌کردند. یک نفر آمد گفت: آقا، دیگر شما نمی‌خواهد این‌قدر فکر دنیا باشی! همین‌که کارگرها دارند کار می‌کنند، کافی نیست؟! یعنی رسماً امام باقر(ع) را نصیحت کرد که دل از دنیا بکَن! حضرت فرمود این به‌خاطر دنیاطلبی نیست، کسی که به زحمت می‌افتد برای کار کردن، خدا یک نظر لطفی به او دارد من هم به آن نگاه مهربان و به آن لطف خاص خدا که به کارگر می‌کند محتاج هستم(فَسَلَّمَ عَلَیَّ بِبُهْرٍ وَ قَدْ تَصَبَّبَ عَرَقاً فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ شَیْخٌ مِنْ أَشْیَاخِ قُرَیْشٍ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ فِی طَلَبِ الدُّنْیَا... وَ قَالَ لَوْ جَاءَنِی وَ اللَّهِ الْمَوْتُ وَ أَنَا فِی هَذِهِ‏ الْحَالِ جَاءَنِی وَ أَنَا فِی طَاعَةٍ مِنْ طَاعَاتِ اللَّهِ؛ ارشاد مفید/2/162)

...


سخت است کاری که به نفعت است را به‌خاطر خدا انجام دهی

سومین دلیل هم این است که یک انسانِ با فکر برجسته و عالی، سعی می‌کند کارهایش را به‌خاطر خدا انجام دهد؛ و وقتی همان کاری که به نفعش است را به‌خاطر خدا انجام داد، این یک هنر است. چون سخت است که شما آن کاری که به نفعت است را به‌خاطر خدا انجام دهی. اگر بتوانی همان کاری را که می‌دانی به نفع خودت است را به‌خاطر خدا انجام دهی؛ آن‌وقت خدا شما را خیلی تحویل می‌گیرد.


دلیل چهارم این است که وقتی شما به نفع خودت کار می‌کنی و بعد می‌بینی که خدا این راهنمایی را به تو فرستاده که به نفع خودت کار بکنی و بعد هم خدا به خاطرش به تو پاداش می‌دهد، آن‌وقت یک روحیه منکسرانه‌ای پیدا می‌کنی، یک تواضعی پیدا می‌کنی؛ می‌گویی «خدایا من واقعاً شرمنده‌ام! من به نفع خودم کار می‌کنم ولی تو مدام به من پاداش می‌دهی، خدایا چرا این‌قدر به من لطف می‌کنی...»


کسی که به‌خاطر خدا کاری را انجام می‌دهد، در واقع به‌خاطر خودش انجام داده؛ کسی که عقلاً یک کار خوب انجام می‌دهد، دارد به‌خاطر خودش انجام می‌دهد؛ بعد وقتی می‌بیند که خدا به او پاداش هم می‌دهد، این آدم منکسر می‌شود، شکسته می‌شود، متواضع می‌شود، غرورش گرفته می‌شود، شرمنده خدا می‌شود، شاکر می‌شود و این روحیه خیلی قشنگ است. وقتی این روحیه را پیدا کردی خدا بیشتر به تو پاداش می‌دهد. می‌فرماید این بنده من هیچ تکبر ندارد. از بس به لطف می‌کنم، او هم می‌فهمد که به او لطف کرده‌ام، لذا شرمنده من می‌شود و من هم بیشتر به او لطف می‌کنم. من اصلاً بنده‌ام را آفریده‌ام که به او لطف کنم. دنبال بهانه می‌گردم که به او لطف کنم.


اگر درست زندگی کنی عاشق خدا می‌شوی، و خدا هم جوابت را می‌دهد

دلیل پنجم برای اینکه خدا پاداش می‌دهد: شما وقتی درست زندگی کردی، مهم این است که خودت درست می‌شوی، خودت نرمال می‌شوی، خودت میزان می‌شوی، خودت متعالی می‌شوی و پرواز می‌کنی. و وقتی که متعالی می‌شوی بیشترین کسی را که دوست خواهی داشت، خداست.
اگر درست زندگی کنی، خدا را دوست می‌داری و می‌گویی: «من نمی‌دانم چرا این‌قدر عشق خدا در دلم افتاده است. دوستش دارم و می‌خواهم با او حرف بزنم. می‌خواهم مناجات کنم. هرکسی کسی دارد، من هم تو را دارم...»

بعد شما فکر می‌کنید کسی که خدا را دوست دارد خدا به او جواب نمی‌دهد؟! خب معلوم است که خدا هم دوستش می‌دارد، خدا هم جوابش می‌دهد و او را در آغوش می‌گیرد. اگر درست زندگی کنی عاشق خدا می‌شوی، و خدا هم جوابت را می‌دهد.


برگرفته از:

خبرگزاری فارس


روزه کشیش انگلیسی در ماه مبارک مسلمانان

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ق.ظ

چرا این کشیش انگلیسی روزه می گیرد؟

شفقنا- پدر فیلیپ سامنر کشیش کلیسای سنت پاتریک در اولدهام انگلستان است،

او همچنین از سال 1997 تا 2000، رئیس کنفرانس ملی کشیش های این کشور نیز بوده است. پدر سامنر اولین رئیس مجمع بین الادیان شهر اولدهام هم بوده است.

به گزارش شفقناانگلیسی، پدر سامنر افتخارات زیادی برای کلیسای شهرشان کسب کرده است؛ او که عضو تیم گویندگان شبکه بی بی سی در برنامه دیلی سرویس رادیو 4 نیز می باشد، به نمایندگی از کلیسای انگلیس در اجلاس فرایندهای میان فرهنگی یونسکو در سال 2006 در بارسلونای اسپانیا و همچنین در کنفرانس بین المللی توسعه شهرها در برزیل درسال 2006 نیز سخنرانی کرده است.

اما چه چیز باعث شده که وی به تیتر شفقناانگلیسی تبدیل شود؟

او کشیشی است که به گفته خود ده سال است در ماه مبارک رمضان حداقل به مدت یک روز، روزه می گیرد. اما پرسش اینجاست، او که یک روحانی کاتولیک است چرا باید روزه بگیرد؟ آن هم در ماهی که برای مسلمانان مبارک است!

پدر سامنر می گوید:

روزه داری در ادیان ابراهیمی ازجمله مسیحیت و به ویژه در کلیسای رومن جایگاه ویژه ای داشته و راهبان در روزهایی که به FAST DAYS یا روزهای روزه معروف است بخش زیادی از یک روز را به روزه داری سپری می کنند. البته قوانین این روزه داری با آنچه در میان مسلمانان رسم می باشد، متفاوت است. خوردن یک وعده غذایی و همچنین دو وعده سبک از رسوم این نوع روزه داری محسوب میشود.

سامنر علت روزه داری خود را زندگی در کشوری اعلام می کند که چاقی در آن از سه درصد به 16 درصد در طی سی سال گذشته رسیده است. او می گوید من تلاش می کنم در ماه خداوند، روزه داری کنم تا کمی سبک زندگی خود را تغییر داده باشم.

سامنر در مورد اینکه چرا در ماه مسلمانان روزه داری می کند معتقداست تمام ادیان ریشه های مشترک دارند اما سیاستمداران هیچگاه این موضوع را نفهمیدند و با خط کش خود دور دیگر ادیان و نژادها، خط کشیده اند.

این کشیش کاتولیک می گوید مگر ما در جهان امروز چه مقدار فرصت برای تجربیات متفاوت داریم؟

روزه داری یکی از همان فرصت های استثنایی است چرا که وقتی شما قبل از اینکه آفتاب بیرون آید برمی خیزید و غذایی می خورید تا روزه داری کنید، شوکی به سیستم بدنی شما واردمی شود که مانند یک انرژی برای همه روز شما کفایت می کند.

پدر سامنر در نهایت تعمیق دوستی با هموطنان و همسایگان مسلمان خود را یکی از علل روزه داری خود در ماه مبارک رمضان عنوان می کند.

گفتنی است این کشیش مسیحی از سال 2005 و تحت تاثیر زلزله در منطقه مسلمان نشین کشمیر اقدام به روزه داری کرده است.


منبع: شفقناانگلیسی

ترجمه: شفقنا

_______________________________________________________________________

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183) بقره -

اى افرادى که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شد همان گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شده ، تا پرهیزکار شوید.

_______________________________________________________________________

به گزارش افکارنیوز 

یک عالمه عکس و مدرک می‌ریزد روی میز و از موفقیت‌های مالی‌اش می‌گوید. از شرکت ثروتمندی که در لس‌آنجلس آمریکا دارد و از خوشگذرانی‌هایی که به خاطرش تا آن سر دنیا می‌رفته، برای همه‌شان به اندازه قانع کردن مخاطبش مدرک دارد. او از نظر مالی یک مرد بی‌نیاز است. در ۱۴سالگی از ایران با خانواده‌اش مهاجرت می‌کند به آمریکا و مانند یک آمریکایی بارمی‌آید. خودش می‌گوید: «از نظر اخلاقی من یک بی‌بند و بار تمام‌عیار بودم. برای لذت و سیر کردن غرایز حیوانی، حاضر بودم تا آن سر دنیا هم سفر ‌کنم. اما بعد از ۱۳سال و بعد از هزاران سفر عیاشانه، یک مسافرت متفاوت مرا به کلی تغییر داد. زمانی که بعدازمدت‌ها کتاب قرآن دوباره و خیلی اتفاقی وارد زندگی‌ام شد، از سر جنگ و خصومت بازش کردم و خواندمش اما این کتاب آسمانی با ملایمت مرا دگرگون کرد. محمد عرب این روزها در ایران به سر می‌برد اما هنوز خانه‌اش در لس‌آنجلس است. آمده ایران تا دینش را کامل‌تر کند. در ادامه، ماجرای این تحول بزرگ را از زبان خود او می‌شنویم.

 


ابتدا از زندگی‌تان بگویید؛ از دوران زندگی قبل از ۲۶سالگی‌‌تان.

تا ۱۴سالگی در ایران بودم. در خانه ما هیچ‌کس نماز نمی‌خواند و مذهبی نبود. ۲ خواهر دارم که یکی‌شان از من بزرگ‌تر است. تا آمدیم دست راست و چپ مان را بشناسیم، مهاجرت کردیم به آمریکا. خب، در آن شرایط حساس سنی من به مدرسه‌ای رفتم در لس‌آنجلس. سبک زندگی خانواده‌ام هم طوری بود که خیلی زود با فرهنگ آنجا عجین شدیم. تا به‌خودم آمدم فرهنگ ایرانی و اسلامی را سر بریده بودم و شده بودم یک ملحد و انسانی که ذره‌ای شریعت و دیانت در وجودش یافت نمی‌شد. بعد از دبیرستان وارد دانشگاه فنی شدم و بعد از فارغ‌التحصیلی وارد بازار کار. کارم سریع رونق گرفت. خیلی زود بارم را بستم و صاحب یک شرکت بزرگ تولیدی- تجاری شدم. آن موقع ۲۱سالم بود. با چند تجارت پرسود حساب‌های بانکی‌ام حسابی چاق شد. فشار کاری‌ام کمتر شد و با یک جیب پرپول و وقت کافی شروع کردم به خوشگذرانی؛ خوشگذرانی‌هایی که چاشنی‌اش لهو و لعب بود؛ از خوردن مسکرات و مشروبات الکلی گرفته تا اعمال نامشروعی که از به زبان آوردن‌شان شرمسارم و تنم به لرزه می‌افتد. جولان می‌دادم و جای فاسدی نبود که در آن پا نگذاشته باشم. باورتان نمی‌شود سالی چندبار به سفر‌های طولانی و دور در قاره آمریکا می‌رفتم تا خوشگذرانی کنم. همه این سال‌ها من غرق در منجلاب گناه بودم.

خب چه اتفاقی افتاد که متحول شدید؟


این ماجرا برمی‌گردد به ۲۶سالگی‌ام. راستش آن سال قصد داشتم یک مسافرت به کشور برزیل بروم. شنیده بودم که یک کارناوال در برزیل برگزار می‌شود؛ کارناوالی که در دنیا معروف است و آدمی با افکار و خواسته‌های آن زمان من حاضر بود نیمی از دارایی‌اش را بدهد که در آن کارناوال شرکت کند. تعلل نکردم. یک هتل گران‌قیمت در برزیل رزرو کردم. برای این مسافرت لحظه‌شماری می‌کردم تا اینکه بالاخره زمانش رسید. قبل از رفتن، از خانواده‌ام خداحافظی کردم و گفتم بروم سری هم به خواهر بزرگ‌ترم که خانه‌شان چند خیابان پایین‌تر از خانه‌مان بود بزنم و با او هم خداحافظی کنم. هیچ‌وقت این کار را نمی‌کردم اما یک دفعه دلم هوای خواهر‌زاده‌هایم را کرده بود. رفتم آنجا. موقع خداحافظی وقتی در چهارچوب در بچه‌های خواهرم را می‌بوسیدم خواهرم کتابی آورد و مرا از زیر آن رد کرد. خواهرم آدم چندان مذهبی‌ای نیست محجبه هم نبود. گفتم: « این چه کاری است؟» جواب داد: «این قرآن است. برای اینکه به سلامت بروی و بازگردی از زیر َآن ردت کردم». راستش این کار در خانواده ما تازگی داشت. برایم این آداب و رسوم ناشناخته و عجیب بود، مخصوصا برای منی که حتی نام قرآن را فراموش کرده بودم. پاسخ این کار خواهرم را با قهقهه دادم و گفتم: «از تو بعید است که اینقدر خرافاتی باشی. تو فکر می‌کنی این کتاب می‌تواند مرا در مقابل حوادث و خطرات ایمن نگه دارد!؟ اینها همه خرافات محض هستند». بعد از این اظهارنظر‌های روشنفکر مآبانه، یک درگیری لفظی بین من و خواهرم شکل گرفت که در آخر، کتاب قرآن را با خودم به مسافرت بردم! نه به‌خاطر اینکه آن را بخوانم و از آن درس بگیرم. فقط به این خاطر که بنشینم آن را مطالعه کنم و از آن عیب و ایراد بگیرم! می‌خواستم با ایراداتی که بر کتاب می‌گیرم خواهرم را قانع کنم که دست از این خرافات واهی بردارد.

عازم برزیل شدم. در هتل مجللی که از قبلا رزرو کرده بودم اقامت کردم. خسته راه بودم. اما چشمانم خسته نبود. کتاب را برداشتم تا فقط برای خسته کردن چشمانم کمی بخوانمش. کتاب با ترجمه فارسی بود. از سوره بقره شروع کردم تا اینکه به آیه‌های ۲۳و ۲۴رسیدم؛ آنجا که خداوند می‌فرماید اگر کسی به حقانیت این کتاب شک دارد پس آیه‌ای مانند آن بیاورد و در ادامه خطاب به انسان‌ها می‌فرماید: از حال تا قیامت فرصت دارید که یک آیه مانند این کتاب بیاورید.

این آیه سخت مرا در فکر فرو برد. با خود گفتم یعنی بعد از گذشت ۱۴قرن هیچ بشری نتوانسته آیه‌ای مانند این کتاب بیاورد!؟ این فکر تنم را به لرزه انداخت. با کنجکاوی بیشتری آیه‌هارا دنبال کردم. آن شب نه توانستم بخوابم و نه به کارناوال رفتم! فردای آن روز ساکم را بستم و هتل را ترک کردم. می‌خواستم در یک جای پرآرامش و در سکوت مطلق بنشینم و قرآن را بخوانم. این شد که به آمازون سفر کردم. با کشتی به جزایر سرخپوست‌ها رفتم. در این جزایر سرخپوست‌نشین، سرخپوست‌ها اجازه نمی‌دهند سفید پوستی شب در جزیره اقامت کند اما من در یک دیدار اتفاقی، با رئیس قبیله‌ای از سرخپوست‌ها آشنا شدم. نتیجه این رفاقت کوتاه این بود که آنها به من اجازه دادند مدتی در جزیره‌شان بمانم. فرصت خوبی بود. کتاب قرآن را باز کردم و این‌بار نه برای ایراد گرفتن بلکه از روی شوق و کنجکاوی آیه‌های متبرکش را به فارسی می‌خواندم و حفظ می‌کردم.

چه مدت در جزایر آمریکای جنوبی بودید؟

حدودا یک‌ماه. خانواده از من بی‌خبر بودند و تصور می‌کردند سر به نیست شده‌ام. آخر قرار بود من به یک سفر ۵روزه بروم اما یک‌ماه بود که از من بی‌خبر بودند.

وقتی به آمریکا، به لس‌آنجلس بازگشتید نخستین کاری که کردید چه بود؟

اول خانواده‌ام را از نگرانی بیرون آوردم و بعد رفتم خانه‌ام و تمام ادوات موسیقی و مشروبات الکلی را ریختم درون سطل آشغال. با همه دوستانم که مرا به یاد گذشته‌ام می‌انداختند قطع رابطه کردم. چند ماهی در گوشه خانه نشستم و آیه‌ها را مرور کردم. هر چه بیشتر در مورد آنها تفکر می‌کردم بیشتر به حقانیت و اعجاز این کتاب پی می‌بردم. واقعا از هیچ منظر در این کتاب خللی وارد نیست.

عکس‌العمل خانواده‌تان نسبت به تغییر رفتارتان چگونه بود؟

خیلی زود خانواده‌ام متوجه تغییر رفتار من شدند. یادم هست یک شب قرار بود خانوادگی به کنسرت برویم. خواهر بزرگم، همانی که مرا از زیر قرآن رد کرده بود، آمد و این پیشنهاد را داد اما به او گفتم دیگر از مهمانی‌هایی که اسلام آن را حرام کرده است لذت نمی‌برم. خواهرم به این رفتار و انزواطلبی من اعتراض کرد! درست است که خواهرم به قرآن اعتقاد داشت اما همه واجبات اسلامی را رعایت نمی‌کرد؛ مثلا محجبه نبود. برایم سخت بود که خانواده‌ام در گمراهی باشند. تصمیم گرفتم بعد از اینکه خودم اسلام را شناختم آنها را نیز ارشاد کنم.

چطور خانواده و اطرافیانتان را به دین اسلام دعوت می‌کردید؟

خانواده و اطرافیانم بیشترشان مسلمان بودند اما مثل من تنها نام دین‌شان اسلام بود. آنها از شریعت چیزی نمی‌دانستند. همیشه از آنها یک سؤال می‌پرسیدم. می‌گفتم: « در بین شما چه‌کسی از همه گناهکار‌تر است؟». همه‌شان انگشت اشاره‌شان را به سمت من می‌گرفتند و می‌گفتند:«تو». بعد به آنها می‌گفتم: « وقتی خداوند گناهکارترین فرد در جمع‌تان را هدایت کرده است پس بدانید که این یک حجت است که فردای قیامت نگویید گمراه بودم و حق را از باطل تشخیص نمی‌دادم». همیشه با بحث‌های اینچنینی روی اطرافیانم سعی می‌کردم تأثیر بگذارم. البته بیشتر از همه، تلاش‌هایی بود که من برای تکمیل دین و رفتار دینی انجام می‌دادم.

چه تلاش‌هایی؟

راستش من نماز خواندن بلد نبودم و آیه‌های قرآن را به عربی نمی‌توانستم بخوانم. چند روز بعد از اینکه از سفر برزیل آمدم. متوجه شدم آن زمانی که در جزایر آمازون در قبیله سرخپوست‌ها مشغول قرآن خواندن بودم،‌ ماه مبارک‌رمضان بوده است. می‌دانستم که روزه و نماز بر مسلمان واجب است. من می‌توانستم روزه بگیرم اما نماز خواندن نه. رفتم پیش خواهر بزرگ‌ترم و به او گفتم که می‌خواهم نماز خواندن را یاد بگیرم و او به من قول داد که کسی را پیدا کند تا بتواند به من نماز خواندن یاد بدهد. بعد از این ماجرا چند سی‌دی تلاوت قرآن به زبان عربی تهیه کردم و بیشتر اوقات در اتومبیلم گوش می‌دادم. قرآن را باز می‌کردم و به آیه‌هایی که تلاوت می‌شد گوش می‌دادم. رفته‌رفته قرآن خواندن را فرا گرفتم. مرد عرب مسلمانی هم در لس‌آنجلس به من نماز خواندن آموخت. بعد از آن نشستم حساب و کتاب کردم که چقدر نماز و روزه قضا دارم و از همان روز شروع کردم به بجا آوردن نماز و روزه‌های قضا. غرق شدن من در کتاب آسمانی و آرامشی که با روی آوردن به دین اسلام پیدا کرده بودم همه را شگفت‌زده می‌کرد. اطرافیانم دیده بودند که من تا آخر خط رفته‌ام و چوب خطم از انواع گناه‌ها و لذت‌های دنیوی پر است. وقتی می‌دیدند که لذت‌‌های دنیا، پول و خوشگذرانی نتوانسته‌اند به من آرامشی بدهند که دین آن را به من عطا کرده تحت‌تأثیر قرار‌می‌گرفتند.

کمی از زندگی‌ امروزتان بگوید. شما ازدواج کرده اید؟

بله، من در لس‌آنجلس ازدواج کرده‌ام. در یکی از مراسم عزای سالار شهیدان با مرد مسنی آشنا شدم که بیشتر احکام اسلامی را به من می‌آموخت. او نیز ایرانی بود اما در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده بود. همسر و دخترانش حجاب اسلامی داشتند در لس آنجلس. کم‌کم با این خانواده بیشتر آشنا شدم و با آنها وصلت کردم.

خانواده‌تان اعتراضی به انتخاب‌تان نکردند؟

نه. تا آن موقع خدا یاری‌ام کرده بود و آنها نیز تحت‌تأثیر قرار گرفته بودند تا آنجا که خواهر بزرگم محجبه شد.

از فعالیت‌های‌تان بگویید. گویا شما به‌عنوان سامی یوسف دوم شهرت پیدا کرده‌اید؟

در گذشته موسیقی راک و پاپ کار می‌کردم. در آمریکا وقتی مسلمانان در مراسم‌‌ مذهبی جمع می‌شوند سخنرانی‌ها با زبان اصلی انجام می‌شود اما مداحی‌ها به زبان عربی و فارسی است. این است که انگلیسی زبان‌ها از این مداحی‌ها چیزی نمی‌فهمند. بعد از آشنایی‌ام با دین اسلام و اهل‌بیت(ع) تصمیم گرفتم مداحی‌ها را به زبان انگلیسی برگردانم. این مداحی‌ها همراه با نواهایی است برای تأثیرگذاری بیشتر مداحی‌ها. بله. از این لحاظ کارم به سامی یوسف شباهت دارد.

سؤال آخر. شما با دین اسلام آشنا شده‌‌اید و الان یک مسلمان واقعی هستید. فکر می‌کنید دین اسلام علاوه بر زنده‌کردن فطرت خداپرستی و ایمان به معاد، امامت و نبوت، چه فطرت زیبای دیگری را در شما زنده کرده است؟

حیا و غیرت. دین اسلام دین زنان و مردان باحیا و باغیرت است. شعار نمی‌دهم. من در آمریکا بزرگ شده‌ام و به بیشتر کشورهای اروپایی مسافرت کرده‌ام. حیا و غیرت در میان آنها مرده است. من یک شهروند آمریکایی هستم و خانه، کارخانه و خانواده‌ام در آمریکا هستند اما با وجود این بیشتر روزهای سال را در ایران می‌گذرانم. بحث وطن و وطن پرستی مقوله‌ای جداست اما در این ایران من آرامش دارم. در این کشور حیا و غیرت اسلامی دیده می‌شود. هر چند که برخی معتقدند که این رفتار‌ها دیگر کمرنگ شده است اما برعکس؛ به نظرم شکل و شمایل جامعه تغییر کرده است نه آدم‌های آن.


افکارنیوز کد مطلب: 424631

علاقه به مسیحیت

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ

یادم هست زمانی خواهر بزرگم علاقه به مسیحیت پیدا کرده بود.

پدر می گفت خوب برو گوش بده ؛ اما همان دید انتقادی که نسبت به اسلام را داری را نسبت به مسیحیت نیز داشته باش!

همیشه می گفت: مسیحیت جذابیت عجیبی دارد برای بچه ها و نوجوانان! ولی وقتی سوال های جدی راجع به خدا و انسان در یک جوان پیدا میشود اسلام جواب های متقاعدکننده تری دارد.


یوسف یزدی، فرزند ابراهیم یزدی ( وزیر خارجه دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی ) - پارسینه -
 



آیت الله جوادی آملی:
          

متن پیام ایشان به چهارمین اجلاس اتحادیه اروپایی علماء و تئولوگهای شیعه :

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الائمه الهداة المهدیین سیّما خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء علیهم آلاف و تحیة والثناء بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

مقدم شما بزرگواران و حضّار ارجمند را گرامی می‌داریم و از برگزارکنندگان این همایش وزین حق‌شناسی می‌کنیم و توفیق همگان را که در ارائه مقال یا ارائه مقالات تلاش و کوشش کردند، از خدای سبحان مسئلت می‌کنیم.

محور بحث، صُلح و امنیت جهانی از منظر اسلام است.

مستحضر هستید که اسلام پیام خدا را به جامعهٴ بشری ابلاغ می‌کند. مهم‌ترین پیامی که اسلام از خدای سبحان به جامعهٴ بشری انتقال داده است، همان نظام اَحسن است که فرمود: ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾؛ هم اصلِ هستی را خدا افاضه کرده است که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ و هم حُسن این نظام را خدا عطا کرده است که فرمود: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾.

نظامی اَحسن است که در آن صلح حاکم، امنیّت محفوظ ، و امانت محترم باشد. جامعه جنگجو، جامعه ویران‌شده است. جامعه بی‌امنیت و بی‌امانت در آستانه سقوط است.

وقتی ذات اقدس الهی به برکت کعبه نعمت ویژه‌ای که به سرزمین مکّه داد بیان می‌کند، می‌فرماید: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾؛ خدا به برکت کعبه که قبله و مطاف مسلمین و سرزمین وحی است، امنیت و صلح را برقرار کرده است: ﴿آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾. ملّتی که راه کسی را نمی‌بندد و بیراهه نمی‌رود، چنین ملّتی از نعمت صلح برخوردار بوده و به نعمت امنیت متنعّم است. دین، ما را به همین امور دعوت کرده است.

اگر نظام اَحسن را از ما طلب کرد، نظامی اَحسن است که در آن خون‌ریزی نباشد، امنیت باشد.

قرآن کریم بین مردان طاغی و مردان باتقوا تقابل انداخت و فرمود: برخی اهل طغیان‌ هستند، برخی اهل تقوا هستند؛ مردان باتقوا صلح طلب و امنیت‌طلب هستند، مردان با طغیان ﴿إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً﴾؛ خاصیّت ملوک و ریاست‌مداران طغیان، همین است که در صدد تعدّی هستند، یک؛ وقتی تعدّی کردند، آن سرزمین را به ویرانه تبدیل می‌کنند، دو؛ امّا مردان باتقوا نه تعدّی می‌کنند، نه اگر وارد سرزمینی شدند، اجازه ویران‌گری می‌دهند.

کار تکفیری و سَلفی و داعشی، کار اسلام نیست، کاری که بر خلاف صلح و امنیت منطقه است، کار اسلام نیست.

قرآن کریم که ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً﴾ را بازگو می‌کند و آن را طرد می‌کند؛ در قبال آنان، مردان باتقوایی که ﴿أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی‏ تَقْوی‏﴾ را ارائه می‌کند، تا بتواند بر اساس تقوا، یک جامعهٴ اهل صلح، جامعهٴ اهل امنیت و امانت را بسازد.

نمونه ‌هایی که قرآن کریم از ره‌آورد انبیای الهی بازگو می‌کند، آن است که اینها حامیان و حافظان نظام اَحسن هستند؛ جریان داوُد(سلام الله علیه) و جریان سلیمان(سلام الله علیه) را ارائه می‌کند که اینها رهبران انقلابی بودند و انقلاب کردند، نظام نو آوردند، نظام فرسوده طغیان را از بین بردند: ﴿وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾ شد. آن‌گاه خدای سبحان به این داوُد نعمت‌های فراوانی مرحمت کرد که بخشی از آنها علمی است و قابل دسترسی دانشوران است، برخی از آنها فوق علم است که قابل دسترسی نیست; یعنی راه فکری و علم حصولی ندارد، بلکه به قِداست روح وابسته است. ولایت از این سنخ است، معجزه و کرامت غیبی از این سنخ است که راه فکری ندارد، چون از سنخ علم حصولی نیست، به قداست روح وابسته است. آن‌جا که دعا مستجاب است، آن‌جا که کسی بتواند مُرده‌ای را زنده کند و مانند آن، این کار عقل نظری و اندیشه‌گر نیست، این به قداست روح وابسته است.

در جریان داوُد(سلام الله علیه) که رهبری انقلاب را به عهده داشت، خدای سبحان فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ﴾؛ در کنار ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾ فرمود: ما به داوُد قدرتی دادیم که آهن سرد و سخت در دست او مثل موم نرم می‌شد؛ این کار چون به قداست روح وابسته است، از آن تعبیر به علم نکرد، نفرمود ما تعلیم دادیم که این آهن سرد و سخت را مثل موم نرم کند، نفرمود: «و علّمناه الانة الحدید»، زیرا نرم کردن آهن، کار علمی نیست؛ یعنی راه فکری ندارد که انسان بپرسد، شما چگونه با دست، آهن را مثل موم نرم می‌کنید! به قداست روح وابسته است؛ لذا از سِنْخ علم حصولی و درس و بحث نیست; ولی وجود مبارک داوُد که رهبر انقلاب بود و حکومتی تشکیل داد، با این قدرت غیبی و الهی توانست بر آهن مسلّط شود، از این آهن بهرهٴ صلح و امنیتی برد، نه جنگ و خون‌ریزی؛ با این هنر غیبی و قداست روحی زِره بافت، نه دشنه و شمشیر و تیر و نیزه: ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾؛ ما به او آیین زره‌بافی یاد دادیم.

معنای این آن است که انسان باید قدرت را در راه صلح به کار ببرد، نه جنگ؛ در راه امنیت به کار ببرد، نه هرج و مرج و خون‌ریزی؛ این یک اُسوه‌ای است برای همه ما.

جریان سلیمان (سلام الله علیه) که جزء بخشش‌های الهی بود به داوُد که فرمود: ﴿وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ﴾؛ سلیمان(سلام الله علیه) «هِبةالله» بود به داوُد(سلام الله علیه). این بخشش و عطیهٴ الهی حکومتی تشکیل داد که کم‌نظیر بود: ﴿لَا یَنْبَغِی لِأَِحَدٍ مِنْ بَعْدِی﴾؛ این حکومت کم‌نظیر سلیمانی، قدرت‌های فراوانی را زیرمجموعه خود داشت که تسخیر امور حتی میسور بسیاری از سلاطین نبود و نیست، لکن بهره‌ای که از آن قدرت مرکزی می‌برد، همان صلح و امنیت بود، او توانست از آن قدرت مرکزی ظروف‌های فراوان و رفع نیازها و مانند آن استفاده کند؛ هرگز از قدرت مرکزی سوء استفاده‌ای نداشت، ابزار خونریزی نساخت، ابزار سلامت و صلح ساخت، پس این پدر و پسر که هر دو جزء رهبران الهی بودند، حکومتی تشکیل دادند و امور نظامی را رهبری می‌کردند، هر کدام به نوبهٴ خود از ساختار کارهای جنگی و خون‌ریزی، برخلاف امنیت و امانت؛ هرگز استفاده نکردند.

نتیجه اینکه رهبران الهی برابر ندای خدای سبحان که فرمود: ﴿وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‏ دارِ السَّلامِ﴾؛ جامعه را به سِلم و سلامت و صلح و سازش سوق می‌دهند،

رهبرانی هم که به حکومت رسیدند و انقلاب را رهبری کردند، آنها منزّه بودند از گزند کارهای خون‌ریز و کارهای ناامن هم تمام کارهای خود را در مسیر صلح و امنیت پیاده کردند هم دیگران را به این راه دعوت کردند.

امیدوار هستیم جهان کنونی ـ غرب و شرق ـ به سَمت صلح و امنیت حرکت کنند، خطر داعشی و امثال داعشی به خود آنها برگردد و نظام‌های الهی مشمول ادعیهٴ خاصِّ ولیِّ عصر(ارواحنا فداه) باشند!

مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامی می‌دارم و از برگزارکنندگان این همایش وزین حق‌شناسی می‌کنم.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

_____________________________________________________________________________________


آیت الله صافی گلپایگانی


متن پیام ایشان به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون»

عرض سلام و ادب و احترام به حضرات علماء و روحانیون و مبلّغین عالی‌مقامی دارم که در این اجلاسیه باشکوه تشریف دارند.

حقیر در درجه اول بسیار خرسند هستم که آقایان علماء با یکدیگر اتحاد و اتفاق نظر داشته و چنین جلسات بزرگی را تشکیل داده و با هم در امور مختلف بخصوص مشکلات فعلی جهان اسلام، تبادل آرا و انظار دارند؛ این‌جانب فرصت را غنیمت شمرده، چند نکته را به عرض عزیزان می‌رسانم:

همان‌طور که همه می‌دانیم رسالت دین مقدّس اسلام، رسالت جهانی و فراگیر همه زمان‌ها و مکان‌ها می‌باشد؛ «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً»

پیام قرآن و صدای اسلام و ندای آسمانی توحید، اختصاص به یک زمان و مکان ندارد. این، پیام فطرت و پیام جان بشریت و پیام معنویت است که زمان و مکان را درنوردیده و برای ابد و همیشه، زنده و تازه و پویا و سازنده می‌باشد.

کرامت انسان، مساوات اسلام، توحید و عدالت اسلام، دعوت به صدق و صفا و راستی و محبّت به یکدیگر، و دوری از کینه و حسادت و دشمنی با ظالم و ستمگر و حمایت از مظلوم و محرومین و ایجاد مدینه فاضله‌ی انسانی، همه و همه از پیام‌های حیات‌بخش اسلام و قرآن کریم است که فطرت پاک انسانی، همیشه آنها را خواهان است.

اگر اسلام امروز چنان پیشرفت دارد و دل‌های مردم آگاه و عالم را تصرّف نموده و قرآن کریم این همه جاذبه دارد که دانشمندان بزرگ در مقابل آن سر تعظیم فرود می‌آورند، همه به این جهت است که اسلام، دین عقل و منطق و استدلال و برهان است؛ دینی است که مردم را به تفکّر و تدبّر و اندیشه دعوت می‌نماید و برای عالم و علم، ارزش بسیار زیادی قائل است، اسلام، هرگز از علم و عقل و تدبّر و اندیشه و فطرت پاک جدا نبوده و نیست.

و امروز شما عزیزان و مبلّغین بزرگ که با هم‌اندیشی و هم‌فکری در این جلسه نورانی تشریف دارید، موفقیت خود را مدیون این پیام‌های بزرگ قرآن و معارف نورانی مکتب اهل البیت علیهم السلام می‌دانید.

شما در همه‌جا می‌توانید با عزّت و عظمت و سربلندی راه بروید و در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و تحقیقاتی شرکت کنید و بر دیگران فخر داشته باشید، چون مکتبی که آن را ترویج می‌کنید، مکتب حیات‌بخش انسان‌ها، و مکتب فکر و عقل و فطرت است.

امّا متأسفانه باید گفت چقدر عده‌ای از خرد دور و از خدا بی‌خبر و از اسلام رانده‌شده، به این دین حنیف ضربه زدند و چهره‌ی رحمانی آن را به چهره‌ی خشونت‌طلبی و ظلم و قتل و غارتگری تبدیل نمودند!

چقدر انسان‌های پاک و مظلومی را که سرمایه بزرگ علمی و فکری داشتند و عقیده و دین‌شان پاک و بی‌آلایش بود را کشتند و بزرگ‌ترین ستم را به اسلام و بلکه جهان انسانیت وارد نمودند و می‌نمایند.

وظیفه‌ی بزرگ شما مبلّغین عالی‌مقام این است که چهره‌ی‌ رحمانی اسلام را به جهانیان معرّفی نمایید و از چنین انسان‌نماهایی بیزاری بجویید و اعلام نمایید که اینها نه تنها با اسلام قرابتی ندارند، بلکه از آیین رحمت و محبّت و صفا و صمیمیت اسلامی، هزاران فرسنگ فاصله دارند.

عزیزان من!

حضور شما در اروپا و قارّه‌های دیگر، همه مغتنم است؛ قدر خودتان را بدانید و بر این نعمت بزرگ الهی شاکر باشید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ ایْمُ‏ اللهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ‏ عَلَیْهِ الشَّمْسُ»

ان‌شاء الله تعالی مورد نظر شریف حضرت ولی‌الله الاعظم ارواح العالمین له الفدا بوده، و مشمول لطف و عنایات آن امام رئوف و مهربان باشید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

۲۴ شعبان المعظم ۱۴۳۶

لطف الله صافی

___________________________________________________________________________


آیت الله مکارم شیرازی


پیام ایشان به اجلاس:

قبل از هر چیز تشکیل این جلسه با شکوه را با حضور شما اندیشمندان و فرهیختگان از نقاط مختلف اروپا که برای یکی از مهم ترین مسائل سرنوشت ساز جهان بشریت انجام شده را به همه شما حضار محترم و عزیز تبریک می‌گویم و امیدوارم بتوانید در این جهان طوفانی که از بسیاری از نقاط آن، بوی جنگ می‌آید، گام مؤثری را در راه کمک به صلح بردارید.

شما عزیزان این جلسه را زمانی تشکیل داده‌اید که تعدادی از کشورهای جهان در آتش جنگ می‌سوزند و همین موضوع بهترین دلیل برای ضرورت تشکیل این گونه جلسات است.

اسلام، صلح و امنیت را همچون آب حیات برای جامعه جهانی لازم می‌شمارد و قرآن مجید صلح را خیر مطلق شمرده و می‌فرماید: «وَ الصُّلحُ خَیرٌ»

از سوی دیگر به همه پیروان خود توصیه می‌کند که هرکس دست صلح و دوستی به سوی شما باز کرد، از هر دین و مذهبی که باشد، دست او را بفشارید «وَ لَاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» و در جایی دیگر قرآن در سوره مبارکه ممتحنه تأکید می‌فرماید که خداوند شما را نهی نمی‌کند که نسبت به کسانی که با شما سر جنگ ندارند به آنها نیکی کنید و عدالت را در حق آنها رعایت نمایید. «لا یَنْهَاکُمْ اللَّهُ عَنْ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ»

و بر این اساس همه مسلمین جهان وظیفه دارند که برای پایداری صلح و امنیت جهانی هرچه در توان دارند بکوشند و آتش جنگ را هر کجا ببینند، خاموش کنند.

البته یقین دارم شما عزیزان این گروه وحشی داعش و امثال آنها که نام دولت اسلامی بر خود نهاده‌اند را جزو مسلمانان نمی‌دانید؛ همان‌گونه که ما آنها را از اسلام کاملاً بیگانه می‌شماریم.

ولی متأسفانه که بعضی از دول ظاهراً متمدن برای حفظ منافعشان به این گروه خونخوار، بی رحم و وحشی کمک می‌کنند. ای کاش می‌دانستند که آنها امروز مسلمان‌ها را قتل عام می‌کنند و فردا نوبت خودشان است.


منبع:

حوزه نت


والا داعشی ها حق دارند!

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ

والله داعشی ها حق دارند!

بعضی فقط دنبال یه پنجره اند که پنجه بهش بندازن و حاجت بخوان!!!

حالا پنجره گیرشون نیومده ، یه توپ پارچه به این درخت بدبخت بسته ند!!!

بابا! ما که میگیم توسل به اهل بیت چون خود خدا مجاز شمرده آنچنانی که از آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) بر میاد!

بنابراین می بایست به شدت از موارد مشکوک پرهیز نمود و بیش از این مجوز و بهانه به دست دشمنان نداد.

دخیل بستن به درخت - جاده شاه احمد ، ایلام لرستان -

شهادتین در محضر امام مهربانی

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۳ ب.ظ

مشهد - ایرنا - یکی از اهالی کشور فیلیپین با حضور در اداره امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی با گفتن شهادتین به دین اسلام مشرف شد و مذهب شیعه را برای خود برگزید.

کد خبر: 81640122 | تاریخ خبر: 19/03/1394 - 18:21


مدیر امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی روز سه شنبه در این باره به خبرنگار ایرنا گفت:
'ایزائیلیتو توریون' 44 ساله از استان 'میندانائو' فیلیپین که رئیس اتحادیه وکلا و رئیس دانشکده حقوق این کشور است از جمله گردشگران خارجی است که برای دیدن یا مطالعه در مورد اماکن تاریخی و مذهبی به حرم مطهر وارد می شوند.

سید محمد جواد هاشمی نژاد بیان کرد: این گردشگر فیلیپینی در حضور کارشناسان مذهبی در این اداره مسلمان شد و انگیزه خود برای تشرف به اسلام را نتیجه سالها تحقیق و پی بردن به حقانیت این دین عنوان کرد.

وی افزود: پارسال حضور گردشگران غیرمسلمان در حرم مطهر رضوی در قالب گروه های 20 تا 60 نفره بود که بیشتر این گروه ها از کشورهای آلمان، چین، ژاپن، ایتالیا، تایلند، آمریکا، انگلستان، روسیه، فرانسه و استرالیا به عنوان گردشگر از بخش های مختلف حرم مطهر رضوی دیدن کردند.

هاشمی نژاد گفت: برخی گردشگران خارجی حرم مطهر رضوی متاثر از فضای معنوی حرم یا به واسطه آشنایی با یکی از مسلمانان ایرانی یا در پی مطالعه اسلام و کامل یافتن این دین طی مراسمی که از سوی مدیریت امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی برگزار شده به دین اسلام مشرف شدند که تعداد آنان در سال گذشته 11 نفر از کشورهای اروپایی بود.

وی بیان کرد: این تشرف یافتگان پس از مدتی تدبر و مطالعه در آموزه های اسلام آن را به عنوان دین رهایی بخش، عاقلانه و عاشقانه می پذیرند و در محضر امام مهربانی ها شهادتین را ادا و به دین اسلام مشرف می شوند.

وی گفت: از ابتدای امسال تعداد تقاضای گردشگرهای غیرمسلمان برای بازدید از اماکن مختلف بارگاه منور رضوی افزایش داشته و پیش بینی می شود در سال جاری تعداد تشرف زائران غیرایرانی به حرم رضوی افزایش قابل توجهی نسبت به سال گذشته داشته باشد.

پارسال چهار میلیون و 500 هزار گردشگر غیرایرانی به حرم مطهر رضوی مشرف شدند که از این تعداد حدود 100 هزار گردشگر غیرمسلمان بودند.

مدیریت امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی از واحدهای مربوط به راهنمای زائر، مراسم و محافل، آموزش و نشستهای تخصصی، کلاسهای آموزشی و کارگاههای تخصصی، همایش ها، پاسخگویی به مسائل شرعی، بخش ادب و هنر، کاروانها، گردشگران و تشرف به اسلام تشکیل شده است.


پرسش:

چرا گاهی اعتقادات دینی (اسلام) و مطالب علمی با یکدیگر تضاد دارند؟

پاسخ:

این فکر که « دین با علم سازگار نیست»  از اروپا ریشه گرفته و به سرزمین های دیگر سرایت کرده است.

این ادعا از آنجا سرچشمه گرفت که در دوره رنسانس، در اروپا دانشمندان و محققان زیادی مورد تکفیر و شکنجه کلیسا قرار گرفتند. علت شکنجه این بود که نتایج تحقیقات علمی دانشمندان با نظریه و عقاید کشیش ها مخالف بود!!

مثلاً "گالیله" گفته بود: زمین حرکت می کند، در همان زمان کلیسا به سکون زمین قایل بود و از این رو گالیله را مجبور به توبه کرد(2).

لیکن باید توجه داشت که حقایق قطعی دینی، هرگز با واقعیت های علمی تناقض و مغایرت ندارد.

در دوره رنسانس و پیشرفت های علمی در اروپا، دینی وجود نداشت تا با علم موافق یا مخالف باشد!!

زیرا کتاب آسمانی آن ها تحریف شده بود و انجیل حقیقی که بر حضرت عیسی علیه السلام نازل شده بود، جای خود را به اناجیل چهارگانه - که از ساخته های شاگردان آن حضرت و در بسیاری از موضوعات با هم متناقض می باشند - داده بود.

در نتیجه، عقاید کشیش ها یک سلسله مهملات و خرافات بود که کلیسا برای حفظ موجودیت خود، از آن ها دفاع می کرد و در این راه، جز کشتن و سوزاندن دانشمندانی که کشفیات علمی آن ها خرافات و اوهام مزبور را به باد انتقاد می گرفت، چاره ای نداشت(3).

دین حقیقی (مثل اسلام) هرگز با علم ناسازگار نبوده و نیست، البته، علم جز کشف مجهولات، چیز دیگری نیست ( یعنی ماهیت علم، کشف مجهولات و رسیدن به واقعیات است ) و اگر غیر از این باشد علم نیست، بلکه صرفاً یک تئوری و فرضیه ظن آور است. بسیاری از علوم معاصر از این دسته اند.

مثلاً تئوری تکامل انواع (ترانس فورمیسم) که توسط داروین طرح شد صرفاً یک فرضیه است، لذا تعارض آن با آموزه های قرآنی و روایی، هیچ خللی در اعتقادات ایجاد نمی کند.

بلی، برخی از دستاوردهای علوم، قطعی و یقینی اند و تا کنون هیچ نمونه ای از تعارض این قبیل دستاوردها با اعتقادت مسلم دینی ارائه نشده است؛ زیرا « دین » نیز مانند « علم » حقیقتی است که بوسیله خداوند - که موجد و واضع همان حقایق علمی است - به دست بشر رسیده است.

اگر در موردی ظاهر آیه ای از قرآن، مخالف قانون علمی باشد، باید دانست که یا آن آیه جزو متشابهات است - که باید به وسیله راسخین در علم تأویل شود - و یا آن فرضیه علمی غلط و ناقص بوده و از این رو با ظاهر قرآن مطابقت ندارد.

البته در این صورت باید درباره آن فرضیه تحقیقات مجددی انجام شود؛ چرا که فرضیات و تئوری ها ظنی و نه قطعی هستند، چنان که پس از بطلان هیئت بطلیموس و ثابت شدن حرکت وضعی و انتقالی زمین، می گفتند حالا که زمین حرکت می کند، پس خورشید ثابت است و بر قرآن اشکال می کردند که قرآن می گوید خورشید نیز حرکت می کند، اما دیری نگذشت و ثابت گردید که تصور مزبور باطل بوده و گفته قرآن عین حقیقت است؛ زیرا خورشید هم با تمام ستارگان منطومه خود با سرعت هفتاد هزار کیلومتر در ساعت به سوی ستاره "وگا" در حرکت است و گفته قرآن کریم کاملاً صادق است. آن جا که می فرماید:

"وَاْلشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذَلِکَ تَقْدیرُ اْلْعَزِیزِ اْلعَلِیم"؛ "و خورشید پیوسته به سوی قرار گاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند قادر و تواناست."

دین حقیقی (اسلام) نه تنها با علم مخالف نیست، بلکه مردم را به فراگرفتن و آموختن علوم و فنون مختلف و کشف اسرار طبیعت و قوانین علمی، تحریک و تشویق می کند و در بسیاری از آیات قرآن (متجاوز از هفتصد آیه) رموز خلقت موجودات را تذکر می دهد و حرکت و جنبش فکری برای آدمیان ایجاد می کند تا به دنبال تحقیقات علمی رفته و از سر تا سر طبیعت به نفع خود بهره برداری کنند.

به عنوان مثال خداوند متعال می فرماید:
"قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ..."(4)؛ "بگو در زمین گردش کنید، پس بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟"
و نیز می فرماید:
"قُلِ انْظُرُوا ماذا فِی الْسَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَما تُغْنِی الْایاتُ وَالْنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ"(5)؛ "بگو: نگاه کنید چه چیز [از آیات و نشانه های توحیدش ] در آسمان ها و زمین است؟ اما این آیات و اندرزها به حال کسانی که [به خاطر لجاجت ] ایمان نمی آورند، مفید نخواهد بود."

دراثر همین جهش فکری که قرآن کریم، در مسلمانان به وجود آورد، آنان در تمام رشته های علمی، فنی و طبیعی، پیشرفت عجیبی کرده و بنیان تمدن درخشان اسلامی را پی ریزی نمودند.


اندیشمندان غربی و سازگاری علم با گذاره های دین اسلام

همان طور که در ابتدای سخن اشاره شد، هر چند فرضیه تعارض علم و دین، اولین بار توسط دانشمندان غربی مطرح شد، ولی بسیاری از این دانشمندان به معارض نبودن علم و دین در دین اسلام، اذعان دارند.

چنان که یکی از دانشمندان بزرگ فرانسه به نام "کازنوا" - که استاد دانشگاه کارج در پاریس است - می گوید:
"بسیاری از افراد چنین پنداشتند که آرا و افکار ما برای مسلمین قابل هضم و درک نبوده و به غلط تصور کرده اند که نیروی علمی آنان به اندازه ای نیست که بتوانند به افکار ما پی ببرند. بی گمان این پندار، ناشی از عدم اطلاع از حقایق درخشان آیین اسلام بوده و گویا آنان فراموش کرده اند که تنها کسی که علم را بر عبادت [بدون علم ] ترجیح داده و اعلام داشته است که: فضیلت علم و دانش به مراتب بیشتر و بهتر از عبادت [بدون علم ]است، پیامبر اسلام بوده و کدام رئیس و پیشوای دینی و کدام کشیش روحانی بزرگ است که چون پیامبر اسلام با این جرأت و شهامت به چنین گفتاری محکم و سخنی متین پرداخته [باشد]، همان گفتار عالی و همان اندیشه درخشانی که هم اکنون و در عصر جدید با همه ترقیات و تحولاتی که نصیب علم گردید، حیات علمی و فکری ما بر هیمن اصل استوار است.(6)"

دکتر "هورتن" دانشمند آلمانی می گوید:
"اسلام بین دین و دانش، وحدت و هماهنگی کامل برقرار ساخته و در میان ادیان مختلف، تنها دینی است که توانسته است این اتحاد و سازش را حفظ نماید.(7)"

"ویل دورانت" می گوید:
"شیمی به عنوان یکی از علوم، تقریباً از اختراعات مسلمانان است؛ زیرا آن ها مشاهده دقیق و تجزیه علمی و توجه به ثبت نتایج را بر محصول کار - یونانیان که چنان که می دانیم به بعضی تجربیات و فرضیات مبهم انحصار داشت - بیفزودند، انبیق را اختراع کردند و نام آن نیز از ایشان است. تعداد زیادی از مواد را تجزیه کردند، درباره سنگ ها تألیفاتی داشتند، مواد قلیایی و اسیدها را مشخص کردند، درباره موادی که به یکی از این دو تمایل دارد، مطالعه کردند، درباره صدها داروی طبی تحقیق کردند و صدها داروی تازه ساختند.(8)"

"گوستاولوبون" می گوید:
"اعراب (مسلمین) در کارها از روی آزمایش و تجربه پیش می رفتند و نخستین ملتی بودند که در جهان پی به اهمیت آن بردند.(9)"

"مسیودولامبر" در کتاب "تاریخ علم هیئت" می نویسد:
"اگر در میان یونانیان دو یا سه نفر دانشمند در علم هیئت دیده می شوند، در میان مسلمین، افراد بسیاری دانشمند هیئت دیده می شود و در علم شیمی یک دانشمند هم یافت نمی شود که از طریق تجربه وارد تحقیق آن شده باشد، ولی در اسلام، صدها از این قبیل اشخاص دیده می شوند. در نتیجه، همین روش تجربی باعث شد تا مسلمین توانستند به اکتشافات مهمی نایل شوند. اینان در مدت سه یا چهار قرن توانستند به اکتشافاتی نایل گردند که یونانیان در زمانی بیش از این ها نتوانستند به کمتر از آن دست یابند. و همین میراث علمی یونانیان بود که چون به رومی ها منتقل گشت، سال های زیادی نتوانستند از آن هیچگونه استفاده ای را ببرند، ولی هنگامی که به دست مسلمین افتاد، تحولی در آن ایجاد کرده و آن را به صورت دیگری به دست بازماندگان خود سپردند.(10)"

همچنین گوستاولوبون می گوید:
"خدمتی که اسلام و مسلمین به پیشرفت علوم کردند تنها اکتشافات علمی آن ها نبود، بلکه آن ها با تأسیس مدارس و تألیف کتاب های علمی سبب انتشار علم شدند و از این جهت، حق بزرگی به گردن اروپائیان پیدا کردند و ما به اثبات رسانیدیم که قرن ها مسلمین نسبت به ملت های مسیحی، سِمَت استادی داشته اند و ما به برکت اسلام و مسلمین توانستیم از علوم قدمای یونان و روم، اطلاع پیدا کنیم و [در طول زمان ] دانشگاه های ما همواره نیازمند کتاب هایی بوده اند که از زبان عربی به لاتین ترجمه می شد.(11)"

همانطور که در مطالب بالا گفته شده، مسلمین تحول و پیشرفت عجیبی را در جهان به وجود آوردند، به حدی که وقتی "انیشتن" (بزرگترین ریاضی دان و فیزیکدان غرب)، اکتشافات گذشتگان را تحت الشعاع قرار داده بود، یکی از دانشمندان مسلمان مصری به نام "دکتر علی مصطفی" کتابی علمی نوشت و در آن خطای انیشتن را ثابت کرد. از این رو انیشتن او را برای کمک در بحث های علمی برگزید. وی تنها کسی بود که در مباحث ماده و اتم با انیشتن همکاری می کرد(12).

همچنین دانشمند عالیقدر شیعه مرحوم "خواجه نصیر الدین طوسی" درباره تسطیح زمین و تربیع دایره و مساحت و اشکال کروی و منحنی ها، کتابی تحت عنوان "الشکل القطاع" نگاشته که - طبق گفته صاحب نظران همین فن - حقیقتاً در مثلثات می توان آن را در نوع خود بی نظیر دانست.

غربی ها کتاب نامبرده را به زبان های لاتین، فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده اند و قرن ها مورد مراجعه دانشمندان اروپائی بوده است و بسیاری از معلومات و اطلاعات آنان درباره مثلثات مستوی و کروی مرهون کتاب نامبرده است. مرحوم محقق طوسی، اول کسی است که حالات ششگانه مثلثات کروی قائم الزاویه را اظهار و در کتاب مذکور آورده است(13).

با توجه به مطالب گذشته، در می یابیم که دین هیچ گونه تضادی با علم ندارد و اگر مواردی پیدا شود که گزاره ای دینی با فرضیه ای علمی تعارض دارد، در این صورت باید درباره آن فرضیه، تحقیقات مجددی انجام گیرد، زیرا فرضیات و تئوری های علمی ظنی بوده و قطع آور نیستند.


منابعی جهت مطالعه بیشتر

1. مدخل مسائل جدید علم کلام، استاد علامه جعفر سبحانی.
2. مبانی معرفت دینی، فصل چهارم، محمد حسین زاده، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی 1.
3. راه تکامل، جلدهای 3، 4، 5، احمد امین، مترجم: احمد بهشتی و ادیب لاری.
4. وام داری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران، محمد آراسته خو.
5. اسلام و علم جدید، عبدالرزاق نوفل، ترجمه: حسین وجدانی.


  • پاورقــــــــــــــــــــی




1) اقتباس از: در ساحل اندیشه، اکبر اسد علیزاده (قم - مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، چاپ اول، 1380 ه.ش).
2) در بیست و ششم فوریه 1616 دستگاه تفتیش افکار به گالیله اخطار کرد که دست از عقاید خود (اعتقاد به حرکت زمین) بردارد، گالیله این را نادیده گرفت و بر عقاید خویش تأکید کرد و عاقبت در 12 آوریل حکم دستگیری او صادر و زندانی شد. در نتیجه او را در دادگاه مجبور به توبه کردند. (ویل و آریل دورانت. تاریخ تمدن، (آغاز عصر خود)، ترجمه اسماعیل دولتشاهی (طهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368 چاپ دوم)، ج 7، ص 712 - 716.
3) ر،ک: فضل اللَّه کمپانی، ماهیت و منشأ دین، (تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1352 ه.ش)، ص 21.
4) عنکبوت/20.
5) یونس/101.
6) عبد الرزاق نوفل، اسلام و علم جدید، ترجمه: حسین وجدانی، ص 384.
7) همان، ص 385.
8) ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصر ایمان)، بخش اول، ترجمه ابوالقاسم طاهری (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1368) ج 4، ص 313، فصل 12.
9) دکتر گوستاولوبون فرانسوی، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، (تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم، 1358)، ص 545 - 546.
10) همان.
11) همان.
12) ر،ک: احمد امین، راه تکامل، ترجمه احمد بهشتی، (طهران، دارالکتب الاسلامیه)، ج 3، ص 51.
13) ر،ک: محمد جواد مغنیه، فلاسفة الشیعة حیاتُهم و آراؤهم، (قم، دارالکتاب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1987)، ص 105 - 106.


منبع:

مبلغان ش 33


رمز و راز « طواف خلاف عقربه ساعت »!

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ

چرا زائران خانه خدا خلاف جهت عقربه‌های ساعت طواف می‌کنند؟

چرا زائران خانه خدا خلاف جهت عقربه‌های ساعت طواف می‌کنند؟

احکام و دستورهای اسلامی هر یک راز و رمزهایی دارد که دستیابی به آنها انسان را در اعتقادات دینی قوی‌تر و راسخ‌تر می‌سازد. بسیاری از این اسرار و معارف از زبان معصومین علیهم السلام در روایات و احادیث دینی نقل شده و برخی نیز به تدریج با گسترش علم و دانش بشری کشف گردیده است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سازمان حج و زیارت ، احکام و دستورهای اسلامی هر یک راز و رمزهایی دارد که دستیابی به آنها انسان را در اعتقادات دینی قوی‌تر و راسخ‌تر می‌سازد. بسیاری از این اسرار و معارف از زبان معصومین علیهم السلام در روایات و احادیث دینی نقل شده و برخی نیز به تدریج با گسترش علم و دانش بشری کشف گردیده است.

در این میان مناسک و اعمال حج یک مجموعه رمز آلود است که هر یک از فروع آن دارای اسرار نهفته ای است.

یکی از احکام حج آن است که حاجی باید در هنگام طواف جانب چپ بدنش به سمت کعبه باشد. سمت چپ قرار دادنِ کعبه یکی از واجبات طواف است که ترک عمدی یا سهوی آن موجب باطل شدن طواف می‌شود.

عالمان علوم دینی و تجربی هر یک فلسفه و اسرار خاصی را برای آن برشمرده اند که ذیلا برخی از آنها را ملاحظه می‌کنید:

برخی گفته اند:

 1 - علت این که کعبه باید در جانب چپ طواف کننده باشد آن است که این حالت ناظر به این حقیقت است که فرد می‌باید با توجه به معنا و حقیقت طواف، سمت چپ بدن خویش را که نماد اعتقاد و عملکرد اصحاب شمال (یسار) است، به طرف کعبه محصور و محدود کند و راه را بر بینش و روش باطل شیطان ببند. [۱]

چرا که از برخی احادیث استفاده می‌شود که سمت چپ، نماد دشمنی و مخالفت با ولایت اهل بیت محسوب می‌شود. مانند این حدیث که که در ذیل آیه «هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ» (سوره بلد، آیه ۱۹) بیان گردیده که می‌فرماید: «الْمَشْأَمَةُ أَعْدَاءُ آلِ مُحَمَّد: اصحاب شمال، دشمنان آل محمّد می‌باشند» (تفسیر القمی، ج ۲، ص ۴۲۳) و نیز روایت شده است که رسول خدا خطاب به نقض کنندگان عهد فرمودند: «أَخَذْتُمْ بَعْدِی ذَاتَ الشِّمَالِ وَ ارْتَدَدْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ الْقَهْقَری: شما بعد از من به سمت چپ منحرف شده و با سیر قهقرایی، به بینش قبل از هدایت خود بازمی گردید.» (امالی، شیخ طوسی، ص ۹۴)

برخی دیگر گفته اند:

2 - علت آن که سمت چپ باید به سمت کعبه باشد آن است که: طواف ملائکه در بیت المعمور به سمت چپ است.

3 - یا به این دلیل است که گردش اجزای تمام اشیا و اجرام آسمانی به سمت چپ است

4 - و یا این که جهت طواف به سمتی است که قلب انسان در آن سمت است؛ چون کعبه قلب زمین است. [۲]

5 - برخی محققان: با بررسی عوامل فیزیکی علل دیگری را در این باره طرح کرده اند از جمله این که دکتر حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی می‌گوید: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه‌های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می‌گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.

تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است.

در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه‌های ساعت بچرخد، پنج نیرو به آن وارد می‌شود که جمع این نیروها و انرژی‌ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان‌ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می‌شود.

اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می‌شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می‌داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان‌ها هستند به سمت بیرون پرتاب می‌شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی‌شد.

حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می‌شد حتماً در دین ما تأکید بر این می‌شد که باید در جهت عقربه‌های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.

درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم باید گفت هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می‌شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می‌شود به همین دلیل اکثر مراجع می‌گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می‌دهد.

پی نوشت:


[۱] نمادها و رمزواره‏‌های حج (نشانه ‏های الهی در سرزمین وحی)، مجتبی شریفی.

[۲] چهار صد و شصت نکته نورانی درباره حج، رحمان یوسف پور.


منبع : پایگاه حوزه نت 


هتاکی به روحانیت و پاسخ آیت الله مکارم

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ

چند نکته در مورد هتاکی به روحانیت:

1-
از آنجا که روحانیت شیعه و حوزه های علمیه و دولتمردانی که از حوزه ها برخاسته اند همیشه مانع مهمی بر سر راه جهانخواران بوده و هستند و تجربه تاریخ نشان داده با معاملات سیاسی نمی توان آن ها را فریب داد و وادار به تسلیم کرد، همیشه مخصوصا در این زمان هجوم بی منطق و وحشیانه ای بر ضد روحانیت و حوزه های علمیه آغاز شده که هماهنگی کامل با اخباری که از غرب می رسد دارد و هدف اصلی آن است که با مغلطه و سفسطه، روحانیت را از مردم جدا کنند تا به آسانی به اهدف شوم خود برسند و بر این کشور اسلامی مسلط شوند .

2- گاه می گویند:
در کجای قرآن و احادیث چیزی به نام روحانیت آمده است؟

جواب این سؤال روشن است .

از آن زمان که قرآن کریم فرمود:

فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (43) نحل -

آنچه را نمی دانید از اهل ذکر (علمای دین) بپرسید.

روحانیت شکل گرفت .

آن روز که فرمود:

وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122) توبه -

 باید مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند، گروهی در میدان کارزار در برابر دشمن بایستند و گروه دیگری در مدینه احکام دین را یاد بگیرند و به جنگجویان، بعد از بازگشت از میدان نبرد، تعلیم دهند.

علمای دین به عنوان فقیهان معرفی شدند .

آن روز که قرآن می فرمود:

یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ - مجادله آیه 11 -

خداوند مؤمنان و صاحبان علم را درجاتی داده است.

از آن ها به عنوان عالمان یاد نمود .

آن روز که امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه شقشقیه فرمود:

وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ - نهج البلاغه، خطبه 3 -

خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکم پروری ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.

آن ها علماء نامیده شدند .

همچنین ده ها آیه یا روایت دیگر که از عالمان دینی به عناوین مختلف یاد شده است.

حتی قبل از اسلام نیز علمای دینی در تمام مذاهب جهان رهبری پیروان آن دین را بر عهده داشته اند .

بنابراین علمای دین (روحانیون) همچون طبیبان و مهندسان و سایر علمای علوم دیگر در طول تاریخ در جوامع بشری بوده و هستند و جز بی خبران آن را انکار نمی کنند .

جالب این که هیچ رادع و مانعی در کار نیست که هر کس مایل باشد و استعداد کافی در خود ببیند وارد حوزه ها شود و حداقل بعد از ده سال تحصیل به صورت یک عالم دینی در آید .

3- گاه می گویند: چرا در روحانیت سلسله مراتب است، این را از کلیسا گرفته اید!؟

راستی عجیب است! کدام مرکز علمی در دنیا سراغ دارید که در میان دانش پژوهانش سلسله مراتب نیست؟!

آیا کسی که دو سال در حوزه ها درس خوانده با کسی که سی سال به بحث و تحقیق مشغول است یکسان می باشد؟

حقیقت این است که توسل به این شیوه های بی ارزش حکایت از آن می کند که مساله از جای دیگری دنبال می شود؟

4- گاه می گویند: چرا مردم باید در احکام دینی تقلید کنند؟ تقلید کار میمون است؟!!

گفتن این سخن آن هم در دنیای تخصص ها که هزاران رشته تخصصی وجود دارد و هیچ کس نمی تواند در بیش از دو یا سه رشته صاحب نظر باشد و در بقیه رشته ها باید پیرو و «مقلد» آگاهان و متخصصان آن رشته باشد، راستی حیرت انگیز و شرم آور است .

همه به هنگام بیماری به پزشک مراجعه می کنند و دستورات او را بی کم و کاست به کار می بندند، بنابراین همه میمون هستند؟!!

در اطاق عمل علاوه بر طبیب جراح، گاه چند متخصص حضور دارند، متخصص بیهوشی، متخصص قلب، متخصص دیابت و هر کدام نظر دیگری را محترم شمرده و پیروی می کند، پس همه آن ها . . . هستند؟

همه مجلسیان « مسایل مهم » را قبلا به دست کارشناسان می سپارند و از آن ها نظرخواهی می کنند، آیا همه آن ها ... !!

اگر شی ء مشکوکی پیدا شود همه می گویند دست به آن نزنید تا کارشناس برای خنثی کردن بمب و مواد منفجره بیاید، پس همه ... !!! 

تکرار می کنم توسل به این شیوه های غیر منطقی و مبتذل دلیل روشنی است بر این که این نهال شوم از جای دیگری آب می خورد .

5- و سرانجام می گویند:
چرا علمای دین و مراجع با بازاریان و مردم ارتباط دارند و هزینه های حوزه های علمیه از وجوه شرعیه مردم است؟ آیا این موجه عوام زدگی نخواهد شد؟!

راستی مضحک است که همه جا می گویند « ملاک رای مردم است » و «مردم سالاری دینی افتخار است » ولی در مورد حوزه ها و مراجع که می شود، مردم عوام الناس می شوند و توجه به نظرات آن ها عوام زدگی؟

حقیقت این است که یکی از بزرگترین افتخارات حوزه های علمیه استقلال آن ها از حکومت ها و تکیه بر مردم است .

استقلال حوزه های علمیه از اصول تغییرناپذیر حوزه ها است و در اساسنامه حوزه ها که در سال های اخیر به ثبت رساندیم به آن تصریح شده، ممکن است نهادهای دولتی یا اوقاف گاهی کمک به بنای مدارس دینی کنند، اما اداره حوزه ها فقط با کمک های مردم و به وسیله مراجع دینی بوده و خواهد بود .

حال اگر ناآگاهان هتاک آن را عیب می شمرند، ما این عیب را می پذیریم .

نمی دانم چرا گروه های سیاسی این افراد هتاک را از خود دور نمی کنند؟! چرا دستگاه قضایی، در برابر این همه اهانت به دین و روحانیت و مردم سکوت اختیار کرده است؟!


از بیانات حضرت آیت الله مکارم شیرازی
در درس نهج البلاغه


چهار شنبه 13 خرداد 1394 - 13:15:11
العالم - خاندان آل سعود که در تخریب آثار تاریخ چهارده قرن پیش اسلام هیچ تردیدی به خود راه نداده است اکنون با بازسازی کاخ های اجداد ش درپی زنده نگه داشتن تاریخ خود و فرقه وهابیت است!!

به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، روزنامه السفیر به نقل از نیویورک تایمز خاطرنشان کرد، اجداد خاندان سلطنتی آل سعود بیش از 250 سال پیش با محمد بن عبدالوهاب برای سیطره بر عربستان هم پیمان شدند و با اعلام جهاد علیه مخالفان فرقه وهابیت هر مخالفی را از جلوی پای خود برداشتند و بیشتر شبه جزیره عربستان را به سیطره خود درآوردند. 

ائتلاف سعودی ها و محمد بن عبدالوهاب زمینه ساز تشکیل نظام حاکم آل سعود شد و این نظام در چند سال گذشته با کمک درآمدهای نفتی فرقه افراطی وهابیت را به بزرگترین فرقه در جهان اسلام تبدیل کرد و عربستان که مهد وهابیت است، هم اکنون به محل گردشگری تبدیل شده است. 

صدها کارگر هم اکنون کاخ های گِلی اجداد آل سعود را در منطقه الدرعیه در نزدیکی ریاض پایتخت عربستان بازسازی می کنند!! و موزه هایی برای زنده نگه داشتن تاریخ آل سعود می سازند!! و در نزدیکی این کاخ ها نیز مدرسه ای شکیل برای نشر افکار محمد بن عبدالوهاب احداث می شود!!

سلمان بن عبدالعزیز پادشاه جدید عربستان دستور بازسازی کاخ های اجداد خود را صادر کرده است و می خواهد این کاخ ها را به اماکن سیاحتی تبدیل کند و با این کار تاریخ آل سعود را زنده نگه دارد.

به گفته یکی از پیمانکاران که نام خود را فاش نکرد؛ پیش بینی می شود که بازسازی کاخ های آل سعود 2 سال طول بکشد و هزینه اش نزدیک به 500 میلیون دلار شود.   

به ادعای "عبدالله الرکبان" عضو کمیته توسعه شهر ریاض و مکلف به بازسازی کاخ های آل سعود؛ مردم عربستان باید بدانند که نظام کشورشان براساس افکار و عقاید درست شیخ محمد بن عبدالوهاب تشکیل شده است ولی مورخان و علمای دینی برخلاف ادعای این مسئول عربستانی معتقدند که شیخ عبدالوهاب نَه تنها افکار و عقاید درستی نداشت بلکه برای آرای دیگران نیز ارزشی قائل نبود.

" دیوید کامِنز " استاد تاریخ دانشگاه دیکینسِن که کتابی درباره وهابیت نوشته است، می گوید: شیخ محمد بن عبدالوهاب آرای هیچیک از مخالفان فرقه خود را نمی پذیرفت و هر فردی که با افکار شیخ عبدالوهاب مخالفت می کرد، یا مجبور به پذیرفتن افکار این شیخ می شد! یا اینکه باید در هر لحظه منتظر حمله طرفدارانش می بود!!

اجداد آل سعود پس از سیطره بر مکه مکرمه و مدینه منوره اولین نظام حکومتی را در منطقه الدرعیه تشکیل دادند ولی امپراتوری عثمانی بساط حکومت آنها را به طور کلی برچید و سرانجام ملک عبدالعزیز بن آل سعود با همدستی نوادگان شیخ محمد بن عبدالوهاب نظام حکومتی دیگری را در سال 1932 پایه گذاری کرد که این نظام تا به امروز قدرت و ثروت عربستان را به انحصار خود درآورده است. 

شیخ عبدالوهاب مدعی است که قبور انبیا، اولیا و بزرگان دینی باید تخریب شود زیرا هیچ فرد و چیزی به غیر از خدا نباید مقدس شمرده شود و با برگزاری اعیاد دینی نیز مخالف بود.

نظام آل سعود که با برگزاری اعیاد دینی مخالفت می کند و تاکنون بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی را تخریب کرده است، اینک برای زنده نگه داشتن تاریخ خود کاخ های پیشینیان خویش را بازسازی می کند و موزه هایی برای نگه داشتن اشیای برجای مانده از آنها می سازد و مدرسه ای به نام مؤسسه عبدالوهاب برای انتشار افکار و عقاید گمراه و منحرف محمد بن عبدالوهاب احداث می کند.


خدای مؤنّث !!!

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۹ ق.ظ

گروه زنان مسیحی در انگلیس: از این پس خدا را باید با ضمیر مونث خطاب کرد!

شفقنا:

 یک گروه مسیحی از زنان انگلیسی خواستار صداکردن خداوند با ضمیر مونث شده است.

به گزارش راشاتودی، این گروه از زنان مسیحی در کلیسای انگلیس می گویند:

خطاب کردن خداوند با ضمیر مردانه دیگر بس است و باید خدا را زنانه صدا کرد!! 

این گروه اعلام کرده از این پس خداوند را با ضمیر مردانه HE خطاب نمی کنند بلکه با ضمیر زنانه SHE صدا خواهند کرد!!

این گروه اعلام کرده قرون متمادی است که صفات و زبان مردانه حول نام خداوند متمرکز شده و دیگر باید خدا را زنانه صدا کرد!

درخواست این گروه زنانه مسیحی در انگلیس که با نام گروه واچ ( زنان و کلیسا) شناخته می شود درحالی بیان می شود که کلیسای این کشور اوایل امسال اسقف شدن زنان را نیز تائید کرد.

روو جودی استوول از مسئولان گروه واچ می گوید ما قصد داریم صفات اختصاصی مردانه برای خداوند را دور بریزیم!!

او گفته آموزه های مسیحیت ارتدوکس می گوید خداوند جنسیت ندارد و در زنانگی و مردانگی در رفت و آمد است و فراتر از جنسیت است؛ پس وقتی خداوند را با ضمیر مردانه خطاب قرار می دهیم تمام ویژگی های مردانه به ذهن متبادر می شود و این خواست ما نیست. او با اشاره به اسقف شدن زنان و تاثیر این اتفاق بر خواسته های این گروه اظهار امیدوار کرده اولین اقدام اسقف های زن در انگلیس برداشتن صفت ها و ضمایر مردانه از روی اسم خداوندباشد.

______________________________________________________________________________________

______________________________________________________________________________________


کسی نیست به اینها بگوید: اینجا که جای دعوای زن و مردی نیست ،کتمان کنیم یا نه ، برتری نیروی مردانه بر زنانه از مسلمات است، و خواندن خداوند قادر مطلق به آن مناسب تر است تا زنی که مثل مرد نیست! وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى(36) آل عمران -


خداوند در آیه شریفه إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا (117) نساء - از بتهای کم اثر تعبیر به اناث فرموده است! و گفته:

آنها غیر از خدا تنها اناث - بتهائى راکه اثرى ندارند -  میخوانند و (یا) فقط شیطان سرکش و ویرانگر را مى خوانند.


و نیز گله مند است از اینکه حتی فرشتگان او را دختر بخوانند به همان جهت که به نوعی القا کننده ضعف و ناتوانی او و فرشتگان اوست!


أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى (21) تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى (22) إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآَبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى (23) سوره نجم -

21 - آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟ (در حالى که به زعم شما دختران کم ارزش تر از پسرانند).

22 - در این صورت این تقسیمى است غیر عادلانه !

23 - اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (نامهائى بى محتوا و اسمهائى است بى مسمى !) و هرگـز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده ، آنان فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پیروى مى کنند در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است .


کاش ضمایر و افعالی می داشتیم ، نه مردانه نه زنانه!

آن وقت می شد خدا را آنچنانی که شایسته اش هست صدا زد :

... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (11) شوری -


اما حالا که نیست ، فارغ از احساسات مردانه و زنانه ، کدام ضمایر و افعال مناسب تر با خداست؟؟؟!!


بعلاوه شما که مسیحی هستید چطور می شود به خدای پدر معتقد باشید و ضمایرش را مؤنث بکار گیرید؟!!!

مگر آنچنانی که مردانی از فرهنگ شما تغییر جنسیتی داده و انوثیت را برگزیده اند ، خدایتان را هم تغییر جنسیت بدهید و خدای مادرش کنید!!!


دیدگاه علماء و دانشمندان شیعه در مورد امکان تشرف به محضر حضرت حجت(ع):

1 ـ مرحوم سید مرتضى (قدس سره) مى فرماید:

«إنّا غیر قاطعین على أنّ الإمام(علیه السلام) لا یصل إلیه أحد ولایلقاه بشر، فهذا أمر غیر معلوم ولا سبیل إلى القطع علیه

ما قطع نداریم که در زمان غیبت، کسى امام (علیه السلام) را زیارت نکند. زیرا موضوع عدم تشرّف به حضور حضرت، روشن نیست و راهى نیست که انسان به آن قطع پیدا کند».

در این مورد چنین ایراد شده که اگر سبب غیبت و استتار حضرت، ترس و خوف از ستمگران است، پس باید حضرت براى دوستان و شیعیان خودشان که خوفى از ناحیه آنان براى حضرتش نیست، ظاهر باشد.

مرحوم سید مرتضى(قدس سره) در ضمن جواب هایى که از این ایراد داده است، مى فرماید:

«إنّه غیر ممتنع أن یکون الإمام(علیه السلام) یظهر لبعض أولیائه ممّن لایخشى من جهته شیئاً من أسباب الخوف، فإنّ هذا ممّا لا یمکن القطع على ارتفاعه وامتناعه و إنّما یعلم کلّ واحد من شیعته حال نفسه ولاسبیل له إلى العلم بحال غیره

هیچ مانعى ندارد که امام (علیه السلام) براى بعضى از دوستان خود که ترسى از جانب آنان نباشد، ظاهر شود. زیرا امکان چنین زیارتى، چیزى نیست که بتوان قطع و یقین به امتناع آن پیدا کرد و هر کدام از شیعیان، به حال خود آگاه است و کسى را راهى به سوى آگاهى از حال دیگران نیست» [ یعنى ممکن است افراد به زیارت حضرت موفق شوند و ما ندانیم ]

2 ـ شیخ طوسى(قدس سره) در این مورد مى فرماید:

«الأعداء وإن حالوا بینه و بین الظهور على وجه التصرّف و التدبیر، فلم یحولوا بینه و بین لقاء من شاء من أولیائه على سبیل الاختصاص

گر چه دشمنان ـ اسلام ـ مانع ظهور و تصرّف و تدبیر امام زمان (علیه السلام) شده اند، لکن نتوانستند مانع شوند!! از این که بعضى از دوستان آن حضرت به طور اختصاصى شرفیاب حضور آن جناب گردند».

در سخنى دیگر، این عالم فرزانه جهان اسلام و تشیّع مى فرماید:

«لایجب القطع على استتاره عن جمیع أولیائه

بر معتقدین به امامت آن حضرت، واجب نیست که اعتقاد داشته باشند آن بزرگوار از تمام دوستانش پنهان و مخفى است».

همچنین در مسأله غیبت، شیخ طوسى(رحمه الله) مى فرماید:

«نحن نجوز أن یصل إلیه کثیر من أولیائه والقائلون بإمامته

ما جایز مى دانیم که بسیارى !! از دوستان و شیعیان ـ حضرت مهدى (علیه السلام) ـ در غیبت کبرى به وى دسترسى پیدا کنند».

و نیز در همان رساله غیبت فرموده است:

«لا نقطع على استتاره عن جمیع أولیائه، بل یجوز أن یبرز لأکثرهم ولایعلم کلّ إنسان إلاّحال نفسه

ما یقین نداریم که امام زمان (علیه السلام) از تمام دوستان خود پنهان باشد، بلکه ممکن است براى بسیارى از آنان ظاهر شود و هر کس به حال خودش آگاه است نه دیگران [ تا ملاقات را نسبت به همه نفى کند] »

3 ـ سید بن طاووس خطاب به فرزندش مى فرماید:

«والطریق مفتوحة إلى إمامک(علیه السلام) لمن یرید اللّه جلّ شأنه عنایته به و تمام إحسانه إلیه

راه به سوى امام زمان تو، براى کسى که مورد عنایت و احسان خداوند قرار گیرد، باز است!!! ».

همچنین در فرمایش دیگرى مى فرماید:

«وإذ کان(علیه السلام) غیر ظاهر الآن لجمیع شیعته فلا یمتنع أن یکون جماعة منهم یلقونه وینتفعون بمقاله وفعاله ویکتمونه

اکنون که حضرت مهدى (علیه السلام) براى تمام شیعیان ظاهر نمى باشد، مانعى نیست که گروهى از شیعیان با حضرت ملاقات نمایند و از گفتار و کردار وى بهره مند گردند، و این مطلب را پنهان بدارند».

4 ـ آخوند خراسانى صاحب «کفایة الأصول» در بحث اجماع مى فرماید:

«وإن احتمل تشرّف بعض الأوحدی بخدمته ومعرفته أحیاناً

گر چه محتمل است که بعضى از فرزانگانِ یگانه، به خدمت آن حضرت شرفیاب گردند و حضرتش را بشناسند».

5 ـ محقق نائینى نیز در همان بحث مى فرماید:

«نعم، قد یتّفق فی زمان الغیبة للأوحدی التشرّف بخدمته وأخذ الحکم منه(علیه السلام)

گاهى ممکن است بعضى از بزرگان شایسته، شرفیاب خدمت حضرت شوند و حکم خدا را نیز از وى بگیرند».

6 ـ آیة اللّه العظمى گلپایگانى در جواب سؤالى که از ایشان در مورد امکان تشرف به حضور حضرت بقیة اللّه (علیه السلام) شده است، آن را ممکن دانسته که متن سؤال و جواب را ذکر مى کنیم:

سؤال: چه کار باید کرد تا امام زمان (علیه السلام) را ملاقات کرد؟

جواب: به طور کلى براى تشرّف به حضور ایشان نمى توان راهى را که همه کس به آن برسند ارائه داد مگر عدّه معدودى [ که به ملاقات آن حضرت نائل مى شوند ، دیگران ] از این فیض عظیم به نحوى که آن حضرت را بشناسند محروم هستند. مع ذلک عمل به تکالیف شرعیّه و جلب رضایت و خشنودى آن حضرت و بعضى اعمال مثل چهل شب به مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضى از اشخاصى که مصلحت باشد، خواهد بود.


منبع:

جلوه هاى پنهانى امام عصر علیه السلام

حسین على پور

انتشارات مسجد مقدس جمکران


« انتظار فرج » و ملزومات آن

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۹ ق.ظ

گذری بر کتاب « آفتاب مهر » و نظر به دو کلیدواژه اصلی مهدویت یعنی « انتظار فرج » و « وظایف منتظران » :


« فرج »؛ یعنی نصرت، پیروزی و گشایش.

و مقصود : نصرت و پیروزی حکومت عدل علوی بر حکومت‌های کفر و شرک است.

بنابراین « انتظار فرج » یعنی : انتظار تحقق یافتن این آرمان بزرگ و جهانی.


و « منتظر حقیقی » کسی است که به حقیقت‌، خواهان تشکیل چنین حکومتی باشد.

این خواسته، آنگاه جدی و راست است که شخص منتظر، عامل به عدل و گریزان از ستم و تباهی باشد و گرنه انتظار فرج، در حد یک ادعا و شعار بی محتوا باقی خواهد بود.


از این رو در روایات آمده است که: « انتظار فرج » خود، فرج است! زیرا کسی که حقیقتاً منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تأسیس حکومت عدل گستر او است، زندگی خود را بر پایه عدل و داد استوار می‌سازد.

او انسانی است که حضور و غیبت امام، در نحوه رفتار و سیر و سلوکش تفاوتی ایجاد نمی‌کند و پیش از تشکیل حکومت عدل او، چنین حکومتی را در زندگی خود پایدار ساخته است!


«انتظار فرج» یعنی:

ـ معرفت امام معصوم و عادل و پیشوای فضیلت؛

ـ ایمان به امامت رهبری الهی و عدالت‌پیشه؛

ـ عشق به عدالت و ارزشهای انسانی؛

ـ امید به آینده‌ای روشن و نویدبخش؛

ـ تلاش برای برقراری حکومتی عدل پیشه و عدل گستر؛

ـ رعایت موازین و قوانین دینی و اخلاقی؛

ـ داشتن روحیه تعهد و مسؤولیت پذیری.


این انتظار فرج است که بهترین اعمال و بهترین عبادت است و چنین منتظری‌، مقامی عالی دارد و هرگاه در زمان غیبت از دنیا برود، به منزله کسی است که پس از ظهور حضرت حجت (عج) زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد می‌کند.


کوتاه سخن اینکه حقیقت انتظار، آن است که انسان منتظر و چشم به راه، خود و محیطش را برای آمدن منتظر و منجی موعود آماده کند.

این آمادگی، بسته به فرد مورد انتظار، معنا و ارزش می‌یابد. برای مثال، کسی که منتظر زائر بیت‌الله است و مسافر او از سفر مکه می‌آید، طبعاً معنای انتظار برای او این است که خانه را مرتب کند و وسایل پذیرایی را فراهم سازد و…. منتظر امام زمان (عج) نیز به کسی گفته می‌شود که خود را برای آمدن چنین بزرگ‌مردی آماده کند.

طبیعی است که باید خود را در گروه بندگان صالح قرار دهد، دین را در زندگی خود جاری سازد و دیگران و محیط را برای آمدنش مهیا کند.

از این رو انتظار فرج، بنا بر فرمایش پیامبر اکرم (ص) افضل اعمال است و هر کس که تلاش درونی او برای عبادت و عبودیت و کوشش بیرونی او برای زمینه‌سازی و جهت دهی مردم و محیط بیشتر باشد، موفق‌تر است.

انتظار فرج، به معنای امید به آینده روشن و تحقّق ارزش‌ها و خوبی‌ها است.

چنین نگاهی، به انسان، شور و نشاط و حرکت می‌دهد؛ به گونه‌ای که هم در پی اصلاح خود اقدام می‌کند و هم محیط خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

منتظر، ساکت و ساکن نمی‌ماند، بلکه کارها و تلاش‌های خود را برای زمینه‌سازی در راستای تحقّق ظهور انجام می‌دهد. چنین فردی‌ در جامعه، نه تنها خود را از انحرافات اعتقادی و عملی به دور نگه می دارد؛ بلکه سعی در ساختن و اصلاح کردن جامعه نیز دارد.

بنابراین، انتظار، نه تنها یک عمل فردی که یک کار جمعی و تشکیلاتی است که به طور مداوم، جامعه و افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهد و می‌تواند ضامن سلامت فکری و عملی فرد و جامعه باشد.


نیز انتظار، سبب استقامت و پایداری مسلمانان برابر فشارها و سختی‌ها می‌شود و از یأس و ناامیدی آنان، جلوگیری می‌کند و به این شکل، راه را برای غلبه و پیروزی آنها هموار می‌کند.


با این وصف، انتظار، ظرفیّت و توانایی فراوانی برای تحقق جامعه آرمانی و اسلامی موعود، ایجاد می‌کند که در سایه اعمال فردی و جمعی، کمتر به چشم می‌خورد؛ به همین سبب با فضیلت‌ترین عمل‌ها شمرده شده است.


باید توجه داشت؛ «انتظار» حقیقتی است که از رفتار و کردار فهمیده می‌شود؛ بنابراین، نمی‌توان هر کس را که مدّعی دوستی و ولایت امام زمان (عج) است، در شمار دوستان و منتظران حضرتش قلمداد کرد.


منتظر واقعی امام زمان (عج) باید رفتارش به گونه‌ای باشد که هر لحظه، منتظر ظهور امام و آماده خدمت در راستای اهداف مقدس او باشد.

کسی که بخواهد اینگونه باشد، وظایفی بر عهده او است که مهمترین آن‌ها عبارت است از:


1 - معرفت و شناخت امام زمان (عج)

در روایات ما، تأکید فراوان شده است که انسان باید امام زمان خود را بشناسد؛ چون پیمودن مسیر درست و صراط مستقیم الهی، جز به معرفت او ممکن نخواهد بود.

پیامبر عزیز اسلام (ص) فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جَاهِلیَّةً»؛ هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.

البته، شناخت حضرت، مراتبی دارد. یک مرتبه از آن، شناخت تاریخی و شناسنامه‌ای حضرت است و مرتبه بالاتر، شناخت جایگاه امام و ویژگی‌های والای او است.


2 - الگو پذیری از رهبر و مقتدای خود

آدمی باید از رهبر و مقتدای خود الگو گرفته و منش و رفتار خود را شبیه او قرار دهد تا بتواند او را همراهی کند. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: خوشا به حال آنان که قائم خاندان مرا درک کنند؛ در حالی که پیش از دوران قیام، به او و امامان پیش از او اقتدا کرده و از دشمنان ایشان، اعلام بیزاری کرده باشند. آنان، دوستان و همراهان من و گرامی‌ترین امت، نزد من هستند.

از مهم‌ترین رفتارهایی که باید از بزرگان دین الگو گرفت، ورع و حسن خلق است.

امام صادق (ع) در روایتی فرمود: هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائم (عج) باشد، باید منتظر باشد و در حال انتظار، به پرهیز‌کاری و اخلاق نیکو رفتار کند.


3 -  همواره به یاد حضرت بودن

 اگر کسی به حقیقت، منتظر محبوب خود باشد، پیوسته در اندیشه او خواهد بود. منتظر واقعی، سعی می‌کند در همه حال، به یاد آن بزرگوار باشد و با یاد حضرت، دل و جان خود را زنده نگه دارد و اعمال خود را از انحراف و کجی‌ها حفظ کند. یاد آن حضرت، با خواندن دعاهای آن بزرگوار، توسّل به آن عزیز، صدقه دادن برای سلامتی ایشان، انجام دادن خیرات به نیابت حضرت، دعا کردن برای تعجیل فرجش، ندبه کردن در فراق این امام همام و تجدید پیمان در یاری حضرت مهدی(عج) تحقق می یابد.


4- تلاش برای حفظ ایمان در زمان غیبت

 از آنجا که در زمان غیبت، خطرات فراوانی برای ایمان و عمل پیش می‌آید و فکرها و مذاهب انحرافی در مسیر انسان پیدا می‌شود و دوستان‌نمایان شیطانی سعی در گمراهی انسان دارند، انسان منتظر، پیوسته در حفظ ایمان و عمل خود می کوشد. در این زمینه، او پیرو مجتهد جامع الشرایط مورد سفارش و توجه امامان معصوم علیهم‌السلام است؛ زیرا او کسی است که از نظر علمی و عملی، مورد تأیید آن حضرت قرار گرفته است.


5 - زمینه‌سازی برای ظهور.

منتظر واقعی، با درک صحیح معنای انتظار، می‌کوشد زمینه ظهور امام زمان (عج) را تقویت کند؛ بنابراین، هم به اصلاح نفس و خودسازی می‌پردازد و هم با امر به معروف و نهی از منکر، سعی در ساختن جامعه دارد پس او فردی متعهد برابر خود و جامعه خویش است.


برگرفته از : خبرگزاری فارس



آقا سیدعلی ( صاحب ریاض ) از خط علامه حلی در حاشیه یکی از کتابهایش نقل می کند که:

علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبدالله الحسین علیه السلام می رفت و بر حماری سوار بود و تازیانه ای برای راندن حیوان در دست داشت .

از روی اتفاق در اثنای راه شخصی پیاده بر او وارد شد و به همراهی او در آمد و در طول مسیر فتح باب مسئله و مکالمه نمود .

علامه دانست که او مردی است عالم و خبیر و لذا در مقام سؤال از برخی مشکلات علمی بر آمد و دید او حلال مشکلات است .

علامه فهمید که وحید و یگانه عصر است، زیرا کسی چون خود ندیده بود و خودش هم در این مسائل متحیر مانده بود .

تا آنکه در اثنای راه بحثی به میان آمد که آن شخص بر خلاف علامه فتوی داد، علامه انکار کرد و گفت: این فتوی بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری که وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم . آن مرد گفت: دلیل این حکم حدیثی است که شیخ طوسی - علیه الرحمة - در کتاب تهذیب خود نوشته است . علامه گفت: چنین حدیثی در تهذیب ندیده ام که شیخ طوسی یا دیگران نقل کرده باشند . آن شخص گفت: آن نسخه از کتاب تهذیب را که در اختیار داری فلان مقدار ورق بزن، در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید .

وقتی علامه این گونه جواب شنید متحیر گردید که این شخص کیست که چنین از غیب سخن می گوید . سپس علامه برای استظهار و استخبار از او سؤال نمود - در حالی که از غایت تفکر و تحیر تازیانه از دستش به زمین افتاد -:

آیا مثل این زمان که غیبت کبری در آن واقع گردیده درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد یا نه؟!

آن شخص چون این سخن را شنید به سوی زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علامه گذاشت و سپس فرمود:

چگونه امکان ندارد و حال آنکه هم اکنون دست او در میان دست تو می باشد!!

علامه به محض اینکه این سخن را شنید از بالای حیوان خود را بر پاهای مبارک آن حضرت انداخت و شروع به بوسیدن کرد و از غایت شوق از هوش رفت و هنگامی که به هوش آمد کسی را ندید; لذا افسرده و ملول گردید و پس از مراجعت به خانه کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آن حدیث را در همان موضع که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود و لذا در حاشیه کتاب به خط خود نوشت:

این حدیثی است که مولای من صاحب الامر علیه السلام مرا به آن خبر داد .


منبع:

قصص العلماء

میرزا محمد تنکابنی


غایب هست و غایب نیست!!

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ب.ظ

هست و غایب هست و  غایب نیست!

با چند مقدمه:


1 - خدا فیاض است
همه هستی، از ذرات تا کهکشان ها تماما به فعل خداوند تحقق یافته اند و خداوند همه را آفریده و هستی داده است. بنابراین هستی بخش (فیض تکوینی) خداست. همین طور خداوند بشر را از طریق تشریع قوانین و تعیین احکام به صراط مستقیم هدایت می کند (فیض تشریعی). خداوند هم خالق است هم رب.

2 - واسطه برای فیض رسانی
می دانیم که عالم ما، عالم سببیـّت است و هر چیزی براساس وسایط مخصوص خود وجود می یابد و دوام می آورد، در نظام حکیمانه پروردگار وسایطی برای این فیض رسانی برگزیده شده اند که اولیای خدا هستند. این اشخاص در هر دو زمینه (تکوینی و تشریعی) سبب فیض خدا هستند و خداوند «وجود بخشی » و «هدایت بخشی » را از طریق آن ها به موجودات دیگر می دهد. لذا درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ( المفوض الیه دین الله) - بحارالانوار ج 52 ص 20 - وارد شده است.

3 - قطع فیض با نبودن ولی الله (واسطه)
اگر ارتباط بخشی بین خدا و خلق (در هستی بخشی و هدایت دهی) به هر دلیل از بین مخلوقات حذف شود، ارتباط نیز از بین می رود و فیض الهی، دیگر مجرای نزولش را از دست می دهد. این است معنای «لو لا الحجة لساخت الارض باهلها - مستدرک سفینة البحار ج 5 - اگر حجت خدا نباشد، زمین اهلش را فرو می برد».

4 - ولی الله تا آخر جهان باقی است
خداوند طبق اراده خود مجرایی برای ارتباط با مخلوقات در نظر گرفته است و تا موجودات هستند، این وسیله و مجرا نیز پایدار است و امکان دوام مخلوقات بدون ولی الله امکان ندارد، پس تنها زمانی که جهان به پایان برسد، می توان نبود او را تصور کرد.

غیبت تنها گزینه ممکن
با توجه به آنچه یاد شد، در صورتی که حضور آخرین ولی خدا و واسطه فیض خدا در بین مخلوقات امکان پذیر نبود، چه باید کرد؟ اولین و ساده ترین پاسخ این است که او هم همانند دیگر پیامبران به طور طبیعی از بین مخلوقات حذف شود و به شهادت برسد، اما این فرض صحیح نیست زیرا با حذف امام، زمین بدون حجت و بدون واسطه و رابطه فیض می شود که مخالف خواست و اراده خداوند است.

پاسخ دیگر این است که اگر امام امکان حضور در بین مخلوقات را نداشت، به طور ظاهری از دیده آن ها پنهان شود. به این ترتیب هم مجرا و رابط فیض زنده می ماند و هم در برابر موانع حضور چاره ای اندیشیده می شود و این است معنای خورشید پشت ابر که در روایات آمده است
. - نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 150، ص 208، و الذی بعثنی بالنبوة انهم لینتفعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب. ینابیع الموده، ج 3، ص 170 و از زبان امام زمان، کمال الدین، ص 485 -

هر چند که غایب است آن گل ز چمن           از فیض وجود اوست گیتی گلشن

هر چند که در ابر نهان باشد ، هست              از پرتو آفتاب، عالم روشن


یک نکته
با توجه به موضوع مجرای فیض بودن به این نتیجه می رسیم که غیبت حجت خدا، غیبت کلی نیست، بلکه این عدم حضور جزئی است; یعنی، غیبت عدم حضور در یک شان از شئون ولایتی است و آن معاشرت با مردم و هدایت مستقیم اجتماع بشری و تشکیل حکومت اسلامی است.

اما در شؤون دیگر حاضر و فعال است. پس غیبت در همه شؤون برای ولی خدا و خلیفه او معنا نخواهد داشت. لذا در یکی از زیارت های امام عصر می خوانیم: « السلام علیک یا حجة الله التی لا تخفی! »
- بحارالانوار ج 99 ص 117 -  


برگرفته از:

مبلغان 22

آیا داعش همان سفیانی ست؟؟!

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۴ ق.ظ
آیا داعش از نشانه های ظهور است؟
به گزارش پارس به نقل از فرهنگ نیوز، 
به نظر میرسد در پشت پرده تشکیل داعش، اتاق فکرهای جریان باطل، یهود، صهیونیسم مسیحی و سرویس های اطلاعاتی غربی، هستند و با مطالعه گسترده در ادبیات آخرالزمانی، تلاش کرده اند تا به خیال خام خود، مدیریت وقایع نزدیک به ظهور منجی آخرالزمان، را در دست بگیرند. شاهد بر اینکه علاوه بر تشکیل داعش و سوء استفاده از پرچم های سیاه در بشارت های پیامبر، از تشکیل گروه ترویستی خراسان، این بار با سوء استفاده از پرچم هایی از ناحیه خراسان (رایات من قبل خراسان)، خبر می دهند. تا با شبیه سازی کاریکاتوری از علائم ظهور، تحولات و وقایع نزدیک به ظهور را در دست بگیرند. تلاش های مضحک "محور غربی ــ عبری ــ عربی" و "ائتلاف صهیون – صلیبی – سلفی" برای سوء استفاده از روایات ملاحم و شبیه سازی کاریکاتوری از روایات آخر الزمانی، همچنان ادامه خواهد داشت تا امر بر همگان، مشتبه شود.

 
شبهه خروج سفیانی 
هجوم مغول‌وار لشکر وحشت سلفی، داعش، به سرزمین «عراق» پس از «سوریه»، به ناگهان زنگ خطر را برای ساکنان شرق اسلامی به صدا در آورد. پیشروی عجیب و غریب در جغرافیای بزرگی از دو سرزمین سوریه و عراق، کشتار بی‌رحمانه و مثال زدنی بی‌گناهان شیعه، مثله کردن اجساد، ذبح بی‌گناهان و شعار دولت اسلامی عراق و شام و بالأخره پرچم سیاه این جنایتکاران، این گمان را به ذهن بسیاری از ساکنان ایران، عراق و ... متبادر ساخت که این واقعه در مسیر خروج سفیانی و پیش‌قراولان آن است. همان که در روایات ائمّه دین علیهم السلام از او و هجمه‌اش، به عنوان اوّلین نشانه حتمیّه ظهور امام مهدی، یاد شده است.
 

 یکی از نشانه‌های سفیانی به عنوان نشانه حتمی ظهور، شیعه‌کشی و دشمن اهل بیت بودن است، در حدیث معتبری از امام باقر(ع) چنین آمده است: «فَإِنَّ حَنَقَهُ وَ شَرَهَهُ إِنَّمَا هِیَ عَلَى شِیعَتِنَا»(1)؛ شدت خشم و حرص او تنها بر شیعیان ماست، گروه تروریستی داعش نیز در این نشانه شبیه سفیانی است، اما آیا می‌توان به صرف یک مشابهت چنین حکم کرد که این گروه همان سفیانی روایات و احادیث است؟ روشن است که برای اثبات این ادعا، باید، تمام روایات مربوط به سفیانی، در نظر گرفته شود. این مقاله در پی پاسخ گویی به این پرسش روز می باشد.
 
تفاوت های داعش و سفیانی
داعش، همان سفیانی نیست، تفاوت بین داعش و سفیانی، بیش از 10 مورد است:
1- اختلاف در رنگ پرچم سفیانی و داعش. پرچم سفیانی سرخ رنگ است در حالیکه پرچم داعش، سیاه می باشد.
2- محل خروج سفیانی وادی یابس است در حالی که محل داعش در شمال سوریه و عراق است.
3- بر اساس روایات اسلامی، سفیانی شخص خاصی است در حالی که داعش جریان است. سفیانی، شخص محور است در حالیکه داعش، بیشتر جریان محور است.
4- نسب و نام سفیانی در روایات آمده است که سفیانی از نسل ابوسفیان و یزید بن معاویه است اما در مورد رهبر داعش، ابوبکر بغدادی چنین چیزی را نمی توان بررسی نمود.
5- در روایات قدرت سپاه سفیانی بسیار هولناک ذکر شده است تا جایی که به سرعت شام و عراق را می گیرد در حالی که داعش از چنین قدرتی برخوردار نیست و هنوز نتوانسته است بر کل منطقه سوریه مسلط شود.
6- سفیانی بیش از 15 ماه حکومت نمی کند. در صورتی که داعش بیش از 15 ماه تشکیل شده است و چند سال است که در سوریه در حال جنگ است و هنوز نتوانسته است بر کل منطقه سوریه تسلط پیدا کند. در حدیث معتبری امام صادق(ع) فرمود: «مِنْ أَوَّلِ خُرُوجِهِ إِلَى آخِرِهِ خَمْسَةَ عَشَرَ شَهْراً سِتَّةُ أَشْهُرٍ یُقَاتِلُ‏ فِیهَا فَإِذَا مَلَکَ الْکُوَرَ الْخَمْسَ مَلَکَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَ لَمْ یَزِدْ عَلَیْهَا یَوْماً»: از اول قیام سفیانی تا آخر کارش 15 ماه است. شش ماه می‌جنگد و پنج آبادی را می‌گیرد و نه ماه حکومت می‌کند و یک روز هم بیشتر نمی‌شود.
در روایت دیگری امام صادق(ع) این پنج منطقه را در شام نام می‌برد: «مَلَکَ کُوَرَ الشَّامِ الْخَمْسَ دِمَشْقَ وَ حِمْصَ وَ فِلَسْطِینَ وَ الْأُرْدُنَّ وَ قِنَّسْرِینَ»: مناطق پنجگانه آمده در روایات اکنون چهار کشور سوریه، لبنان، فلسطین و اردن است.
طبق این بیان اولاً سفیانی کسی است که شش ماه بتواند چهار کشور را بگیرد و بسیار روشن است که این نشانه به هیچ وجه قابل تطبیق بر داعش نیست، ثانیاً کل شورش و حکومت سفیانی از ظهور تا افولش بیش از پانزده ماه نخواهد بود، در حالی که داعش بیش از دو برابر این مدت است که شر و ضرر آن متوجه کشورهای اسلامی شده است و حتی یک کشور را هم نتوانسته است بگیرد. علاوه بر اینکه، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «یَخْرُجُ بِالشَّامِ فَیَنْقَادُ لَهُ‏ أَهْلُ‏ الشَّام»: سفیانی شورش می‌کند و اهل شام از او پیروی می‌کنند، در حالی که روشن است مردم سوریه به طور کامل، داعش را حمایت نکردند.
7- طبق روایات، سفیانی پس از سرکوب مخالفان اش در شام، هدفی جز حمله به عراق ندارد، از این‌رو، با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار می‌شود، اما در میانه راه، در منطقه‌ای به نام قرقیسیا (شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات) جنگی هولناک درمی‌گیرد و بسیاری کشته می‌شوند. آنگاه سپاه سفیانی پس از پیروزی در نبرد قرقیسیا به صورت هم‌زمان با دو سپاه مختلف به مدینه و عراق یورش خواهد برد. در حالی که داعش، در میانه حمله به عراق، چنین نبردی (جنگ قرقیسیا) را انجام نداد.
8- اگر داعش، سفیانی است، پس باید خراسانی و یمانی نیز خروج کرده باشند، در حالیه هنوز جنین مساله ایی رخ نداده است. در حدیث معتبری امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ أَمْرَ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ‏ فِی‏ رَجَب» و در حدیث معتبر دیگری امام صادق(ع) فرمودند: «خُرُوجُ الثَّلَاثَةِ الْخُرَاسَانِیِّ وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی‏ سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِد». طبق این دو روایت سفیانی در ماه رجب و همزمان با خراسانی و یمانی شورش خواهد کرد، روشن است که به هیچ وجه این نشانه قابل تطبیق بر داعش نیست، زیرا هنوز نه خراسانی قیام کرده نه یمانی.
9- و اگر داعش، همان سفیانی است، باید طبق روایات، علاوه بر حمله به عراق، لشکری را نیز به سمت کشور عربستان و شهر مدینه و مکه، فرستاده باشد، در حالیکه همگان می دانند، چنین اتفاقی نیفتاد.
 
فتنه شام و سوریه تا ظهور ادامه خواهد یافت
مستندات بسیاری بر حوادث شام، در سال‌های قبل از ظهور امام زمان، اشاره می‌کنند. مهم‌ترین آنها روایت جابر در کتاب «الغیبه» نعمانی، است که از امام محمّد باقر (ع) نقل می‌کند که فرمودند:
«ای جابر! قائم ظهور نمی‌کند تا آنکه فتنه‌ای شام را فراگیرد و اهل شام به دنبال خلاصی از آنند؛ امّا راهی برای آن نمی‌یابند.» (2)
و نیز در کتاب ملاحم و فتن ابن طاووس به نقل از کتاب «عقد الدّرر» از منابع اهل سنت، چنین نقل شده است:
«در شام، فتنه‌ای خواهد بود که آغازش همچون بازی کودکان است. هر چه این فتنه از یک طرف آرام و خاموش می‌شود، از جانب دیگر سربرمی‌آورد و پایان نمی‌پذیرد تا آنکه منادی از آسمان ندا سر می‌دهد. آگاه باشید که تنها فلانی (امام عصر) امیر است…» (3)
سناریوی غرب در مواجهه با گروه های سلفی تکفیری و داعش، آن است که این گروه ها را به عنوان نیروی موثری جمع آوری کرده اما در نهایت به عنوان نیروی مزاحم در منطقه نگه می دارد. یعنی این گروه ها همچون طالبان در افغانستان، محدود می شوند اما از بین نمی روند و دائم برای دولت های اسلامی به ویژه عراق و سوریه خطرآفرین خواهند شد. به عبارت دیگر این مناطق همیشه آبستن حوادث غیر منتظره و ناگهانی خواهند شد و کشورها در هاله ای از بی امنیتی فرو می رود.
 
شبیه سازی کاریکاتوری از نشانه های ظهور و احیای توهم جنگ آرماکدون
 آگاهی مراکز مطالعات مذهبی غربی و یهودی از دریافت‌های مهدوی و آخرالزّمانی مسلمانان و امکان شبیه‌سازی نشانه‌های یاد شده در روایات، از مسیر وارد آوردن جریان‌های سلفی تکفیری، طیّ چند سال اخیر، این امکان را فراهم آورده است تا جمعیّت بزرگی از مسلمانان دچار شبهه شده و گمان برند که حرکت سلفی تکفیری از شام و پس از آن، حمله به عراق، همان واقعه پیش‌گویی شده در روایات و احادیث آخرالزّمانی اسلامی است.
 
وجود باور مذهبی و ظهور منجی موعود در میان مسلمانان و انتظار دیدار این واقعه شریف در این عصر و زمان، به امید خلاصی از همه ظلم‌ها و ستم‌های چندوجهی، این امکان را در این منطقه حسّاس از شرق اسلامی فراهم آورده است تا به ناگهان و با مشاهده نشانه‌های وقوع این امر عظیم، پای در میدان حادثه بگذارند. درست در همین شرایط است که اتّفاق و اتّحاد صلیب و صهیون می‌تواند با یک گام بزرگ، ضمن تخلیه همه توان و انرژی نهفته در میان ساکنان این سرزمین در منازعات قومی، قبیله‌ای و مذهبی، پروژه آرمگدون را عملیاتی کرده و سلطه جهانی خود را در قالب حکومت جهانی بنی‌اسرائیلی با محوریّت فلسطین اشغالی تکمیل نماید.
 
به‌رغم بسیاری از شباهت‌ها میان داعش و سفیانی، اما در واقع تقاوت ها نیز بسیار است؛ اگر چه آن ملعون آخرین، سفیانی اموی، نیز دست‌پروده یهود و مورد حمایت یهودیان خواهد بود. حال چنانچه مسلمانان، به ویژه شیعیان آل محمّد با این پیش فرض وارد معرکه شوند، پیش از آنکه مجال ضربه زدن جدّی به این جماعت را پیدا کنند و قبل از آنکه مولا و سرورمان اذن قیام پیدا کنند، این مستضعفان در مسلخ طرّاحی شده ائتلاف خونین صلیب و صهیون، ممکن است خسارت فروان ببینند. زیرا شیعیان جهادگر، تنها گروه مقابله کننده با حرکت‌های تمامیّت‌خواهانه صلیبی و صهیونی‌اند و بزرگترین مانع در اجرای آخرین مرحله از پروژه حکومت جهانی یهود.
 
اجرای پروژه شبیه‌سازی و کاریکاتوری واقعه ظهور موعود و منجی، توسط اتّحاد صلیب و صهیون (اسرائیل و آمریکا)، آرزوی دیرینه و قدیمی جریان باطل است که از سال ها قبل و با حضور میدانی جریان سلفی و وهابی و اهل سنت تکفیری، مجال تحقّق پیدا می‌کند.
 
جمع بندی
بین داعش و سفیانی، شباهت های فراوانی است. و همین باعث تطبیق داعش با سفیانی در میان عده ای از شیعیان و مشتاقان و منتظران ظهور، شده است. به گونه ای که این شوق شیعیان در نگاه پیروان دیگر ادیان نیز، جلوه خاصی پیدا کرده و مداخله ایران و حزب الله لبنان در امور سوریه را به مثابه آمادگی ایران و حزب الله برای جنگ با سفیانی و اسرائیل دانسته اند.
 

 در جهان عرب و در میان اهل سنت نیز، پیشگویی ها و تطبیق ها، بسیار بیشتر از گذشته شده و رفتارهای داعش، را با مفاهیم  و گزاره های دینی، ربط داده اندو اما در طرف جبهه کفر و نفاق، دشمنان نیز با سوء استفاده از این شوق، و با بدل سازی داعش با سفیانی، و بزرگ نمایی اختلاف بین شیعه و سنی، با القاء مصنوعی و زودرس جنگ شیعیان با دشمنان امام مهدی، با عنوان پیام های دینی جنگ آخرالزمان در سوریه ، و حتی معرفی کردن داعش به عنوان ارتش امام مهدی، سعی در غفلت امت اسلام از دشمن اصلی (اسرائیل و آمریکا) دارند و متاسفانه تا حدودی نیز موفق شده اند. طرافداران اندیشه توراتی و آرماگدونی مسیحیت، حملات گروههای تکفیری را در عراق در پازل آخرالزمانی غرب، مورد توجه شدید قرار داده اند. حتی اندیشمندان و کارشناسان دینی دنیای غرب، پا را از این هم فراتر گذاشته، و داعش را به عنوان نماد اسلام واقعی در دنیای غرب، معرفی  می کنند و عنوان می کنند که مسیر ترسیمی همه مسلمانان، سرانجامی واحد دارد و آن همانا، مسیر داعش است. تاسف بار نیز، داعشی ها نیز با سوء استفاده از گفتمان مهدویت و با تکیه بر اخبار ملاحم و فتن در منابع حدیثی اهل سنت و بویژه روایات پرچم های سیاه و احادیث فضائل شام (سوریه) وانمود می کنند که زمینه ساز برپایی دولتی به واقع اسلامی در گستره جهان اسلام و مقدمه ساز و زمینه ساز ظهور منجی اسلامی، هستند.
 
اما آنچه مطرح می شود که داعش، همان سفیانی است، ثابت نیست. بلکه ممکن است، داعش، زمینه ساز و فراهم کننده و مقدمه خروج سفیانی باشد. و داعشی ها، در هنگام خروج آن ملعون در صف یاران و لشکریان سفیانی، قرار گیرند. به عبارت دیگر داعش، سفیانی نیست، بلکه داعش، از نشانه های خروج سفیانی است.
 
شبیه‌سازی حرکت داعش و سایر جریانات سلفی در سوریه و شمال «آفریقا» (دامس، جبهه النّصره و…) با جریانات پیش‌گویی شده در روایات و احادیث آخرالزّمانی در سال‌های قبل از ظهور، نمی‌بایست ما را فریفته و دچار شبهه کند. این پیش‌فرض عواقبی بس خطرناک دارد. حدّاقل خسارت این شبهه، نومید شدن مستضعفان و شیعیان از ظهور امام، است.

بنابر تصریح برخی روایات، شماری از مردم، نادانسته در اثر نومیدی، دل به انکار امام می‌سپارند.

و نکته مهم در مباحث مهدویت، این است که احادیث مهدویت، قطعه های مختلف یک پازل واحد محسوب می شوند و جدا از هم نباید، بررسی شوند. اگر نشانه های ظهور را جدا از هم و مستقل از یکدیگر بررسی کنیم به نتایج واقعی و مطلوب نخواهیم رسید.
 
پی نوشت:
1) الغیبة للنعمانی؛ ص300
2) نعمانی، الغیبۀ، ص ۲۹۰
3) ابن طاووس، فتنه ها و آشوب های آخرالزمان، ص
۳۰


خبرگزاری تسنیم-مهدی آقاموسی طهرانی:

«کورت وسترگارد» مثل همه روزهای عادی زندگی‌اش به دفتر روزنامه «یولیاندس پوستن» رفت تا کاریکاتورهای جدیدش را تحویل دهد. کاریکاتورهایی که همراه با 10 هنرمند دانمارکی دیگر با موضوع پیامبر اسلام کشیده شده بود. اثر کورت بیشتر از همه سر و صدا کرد و بلافاصله اعتراض‌ مسلمان‌ها به کاریکاتور موهن شروع شد. هرچند کورت در مصاحبه‌ای اعلام کرد که از کارش پشیمان شده و می‌داند که اشتباه کرده است، اما چیزی تغییر نکرد و فشارها به روزنامه دانمارکی ادامه داشت. او دو سال بعد در یک سانحه آتش‌سوزی جانش را از دست داد.

آن روزها و در سال 2005، پاملا گِلِر 47 ساله با چهار دخترش درگیر جدایی از همسرش مایکل بود. گلر تحلیلگر معمولی روزنامه نیویورک دیلی بود و چند سالی هم جزو ناشران نیویورک آبزرور بود. حملات 11 سپتامپر او را بکلی عوض کرده و باعث شد تا از اسلام و مسلمانان متنفر باشد. او فعالیت‌هایش علیه مسلمانان را با راه‌اندازی یک وبلاگ شخصی به نام «اطلس شراگ» شروع و کاریکاتورهای روزنامه دانمارکی را در آن منتشر کرد.


پاملا گلر همراه رابرت اسپنسر در یکی از تجمع‌های SIOA

چند سال بعد او با رابرت اسپنسر که 12 کتاب ضد اسلامی منتشر کرده است، متحد شد و سازمان "اسلامی سازی آمریکا را متوقف کنید"(SIOA) را پایه‌گذاری کرد. خرید تبلیغات ضد اسلامی روی اتوبوس‌های نیویورک و میامی جزو اولین پروژه‌های این سازمان بود. ارتباطات گلر بعدها خیلی گسترده‌تر شد و حامیانی جدی پیدا کرد. حامیانی از جنس موشه یعلون، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی.


پاملا گلر در کنار موشه یعلون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی

گلر معتقد است: «اسلام یک نژاد نیست، یک ایدئولوژی است. یک ایدئولوژی افراطی، افراطی ترین ایدئولوژی که زمین تاکنون به خود دیده است.

فکر نمی‌کنم بسیاری از مسلمانان غرب بدانند زمانی که 5 بار در روز نماز می‌خوانند درواقع 5بار به مسیحیان و یهودیان نفرین می‌فرستند. مسلمان اعتدال‌گرا وجود ندارد.»


از سمت راست: پاملا گلر، رابرت اسپنسر و گیرت ویلدرز

سال 2008 بود که «گیرت ویلدرز» سیاستمدار هلندی و عضو مجلس نمایندگان این کشور، دوباره از کاریکاتورهای «کورت وسترگارد» در فیلم ضد اسلامی‌اش به نام «فتنه» استفاده کرد. فیلمی که به سوزاندن قرآن ختم شد. ویلدرز بیش از 40 بار به سرزمین‌های اشغالی سفر کرده و معتقد است: «اسرائیل خط اول دفاع غرب در برابر اسلام است.»

در سال‌های پس از مرگ کورت -همان روزنامه نگار دانمارکی- کاریکاتورهای او به بهانه‌های مختلف بازنشر شده است. کریستوفر بالین روزنامه‌نگار شناخته شده آمریکایی در یکی از مقاله‌هایش می‌نویسد: «کاریکاتورهای ضد اسلامی بخشی از پروژه «برخورد تمدن‌ها» است که «نئوکان‌»های صهیونیست پیش می‌برند. هدف آنها ایجاد تعارض مصنوعی میان به اصطلاح «غرب مسیحی» با دولت‌ها و مردم مسلمان است.»

SIOA فعالیت‌هایش را بر مبارزه با سازمان‌های اسلامی و برپایی تظاهرات‌های ضد اسلامی متمرکز کرد. وقتی امام جمعه نیویورک در سال 2009 قصد داشت تا یک ساختمان متروکه را تبدیل به یک مرکز اسلامی کند، با فضا سازی انبوه گلر و دیگر اسلام ستیزان آمریکا مواجه شد. تظاهرات کردند، به خیابان آمدند و مسلمانان را تهدید کردند.

پای گلر و اسپنسر حتی در اتفاقات و کشتار نروژ در سال 2011 هم باز شد. «آندرس بریویک» جوان نروژی ابتدا یک خودروی بمب‌گذاری شده را در نزدیک ادارات اسلو منفجر کرد و بعد به محل اردوی هوادارن حزب کارگر حمله کرد. در مجموع این دو حمله 77 نفر کشته شدند. بریویک پس از دستگیری به پلیس گفت که اقدامش برای هشدار به نروژی‌ها در مورد خطر ترویج اسلام ضروری بوده است و قصد داشته تا با ترور اوباما در زمان دریافت جایزه صلح نوبل،‌ این پیام را به دنیا منتقل کند. چرا بریویک فکر می‌کرد که کشته شدن اوباما، چنین پیامی دارد؟

بریویک پیش از حمله یک بیانیه 1500 صفحه‌ای منتشر کرد که در آن بیشتر از 162 بار از اسپنسر و مقالاتش یاد کرده بود. او گفته است که وبلاگ اطلس شراگِ پاملا گلر یکی از منابع مورد رجوعش بوده است.

گلر و تیم اسلام هراسی او معتقدند که رئیس جمهور آمریکا مسلمان است. گلر در هشتم ژانویه 2009 در وبلاگ اطلس شراگ درباره اوباما می‌نویسد: «او در زمان دانشجویی‌اش در سال 1981، سه هفته را در پاکستان گذرانده است. در اوایل دهه 80، فقط دو دلیل می‌توانست برای سفر به پاکستان وجود داشته باشد؛ جهاد و مواد مخدر. به‌نظر من او برای مواد مخدر رفته است و با جهاد برگشته است. او سپس نام خود را پس از برگشتن از این سفر از بری سوئتورو به باراک حسین اوباما تغییر داده است.»

بریویک در اولین جلسه دادگاهش با سلام نظامی مخصوص نازی‌ها مقابل قاضی می‌نشیند

هرچند اسپنسر بارها تلاش کرد که اقدامات بریویک را بی‌ربط با خودش بخواند اما گلر همین کار را هم نکرد و مدعی شد: «بریویک رهبران آینده این کشور را هدف قرار داده بود که مسئول هجوم هزاران مسلمان هستند.»

همان‌روزها آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با سران نظام تحلیلی از این اتفاق ارائه دادند. تحلیلی که پای «نئوکان‌ها» جریان افراطی آمریکا را وسط کشید. ایشان گفتند: «یک مسئله‌ دیگر، رشد جریانهای افراطی و جریانهای تروریستی در غرب و بخصوص در اروپاست؛ از نئونازی‌های اروپا بگیرید تا نئوکان‌های آمریکا، که دولت قبلی آمریکا از همین‌ها بود؛ این‌ها صریحاً اعلام افراطی‌گری می‌کنند. رئیس جمهور سبک‌سر قبلی آمریکا علناً اعلام کرد که جنگ صلیبی در پیش است؛ آغاز جنگ صلیبی را اعلام کرد! دیگر از این افراطی‌گری بالاتر معنی ندارد. بعد هم حمله کردند به دو کشور اسلامی. کارهای دیگری هم در برنامه‌هاشان بود که خداوند به آنها مهلت نداد و شکست خوردند. خب، اینها مسائل مهمی است. این حادثه‌ای که در نروژ اتفاق افتاد، نباید آن را به صورت یک حادثه‌ موردی دید. اینجور حوادث غالباً معلول جریانهای طولانی‌ای است که یک جا خودش را نشان می‌دهد و بروز می‌کند، و بروز کرد.»

یکسال بعد و در 2012 میلادی باز هم گلر حاشیه ساز شد. بعد از افشای این خبر که یک تفنگدار آمریکایی در افغانستان با ادرار کردن روی اجساد کشته شدگان افغانستانی‌ به آنها بی حرمتی کرده است، لئون پانتا وزیر دفاع وقت آمریکا این کار را «واقعا اسفناک» توصیف کرد اما گلر گفت که عاشق این تفنگدار آمریکائیست: «من عاشق این تفنگداران دریایی هستم.  شاید این تفسیری کافرانه از رسم اسلامی غسل و آماده کردن اجساد برای تدفین باشد.»

چند ماه قبل دوباره تبلیغات اتوبوسی گلر و دوستانش شروع شد و آن‌ها با قراردادی 30000دلاری، اجازه نصب تبلیغات ضد اسلامی روی 84 اتوبوس پنسیلوانیا را برای یک‌ماه دریافت کردند.

روی یکی از این بیلبوردها نوشته شده است: «نفرت اسلام از یهود: این در قرآن آمده است. دو سوم همه کمک‌های ایالات متحده به سوی کشورهای اسلامی می‌رود. به این نفرت پایان دهید، کمک به کشورهای اسلامی را پایان دهید.» در بیلبوردی دیگر تصویر هیتلر و محمد افندی آمین الحسینی، ملی‌گرای عرب فلسطینی مشهور دیده می‌شود تا پیام برابری اسلام و فاشیسم را منتقل کند.

سخنگوی شرکت حمل ونقل شهری سانفرانسیسکو درواکنش به اعتراض مردم به خبرنگاران گفت: «ما از این که اینگونه آگهی‌های تبلیغاتی اهانتی به مردم محسوب می‌شود متاسفیم؛ اما متمم قانون اساسی آمریکا آزادی بیان و اظهارات اهانت آمیزی از این دست را آزاد شمرده است.»


پاملا گلر و دیوید هورویتز

برابری اسلام و فاشیسم یک کد مشترک در سال‌های فعالیت ضد اسلامی SIOA بوده است. کدی که سال‌هاست تکیه کلام دیوید هورویتز رئیس مرکز آزادی (مرکز تحقیقات فرهنگی-ملی) است. او دارای لابی گسترده‌ای میان صهیونیست‌ها است و تامین مخارج اقدامات اسپنسر و گلر برعهده اوست. هورویتز یکی از سفارش دهنده‌های اصلی در اقدامات اسلام هراسی است. کد دیگر گلر برای قدرت بخشیدن به موج اسلام‌هراسی، برابری یهود و صهیونیسیم بود. کدی که خط ابطال آن یهودیان ضد صهیونیست و ضد نئوکان‌ها بودند. یهودیانی که با گلر مخالفند و ناراحتند از اینکه صهیونیست‌ها زیر برند یهود علیه اسلام فعالیت می‌کنند.

وقتی هورویتز به دانشگاه کارولینای شمالی رفته بود تا برای دانشجویان دوباره از اسلام و فاشیسم و نازی بگوید، با یک واکنش غافلگیر کننده مواجه شد. اینجا دیگر مثل دانشگاه کالیفرنیا و ماساچوست همه چیز عادی و باب میل او نبود. «چرا اسرائیل در خاورمیانه قربانی است؟» این عنوان سخنرانی هورویتز بود که بازهم به مقایسه مسلمانان و نازی‌ها پرداخت. هنوز 20 دقیقه از سخنرانی‌اش نگذشته بود که تقریبا تمامی دانشجویان از صندلی‌های خود برخاستند و سالن را ترک کردند.

نویسنده کتاب «هرچه مردم آمریکا در مورد جهان باید بدانند» تنها توانست 20 دقیقه با دانشجویان آمریکایی صحبت کند.

حالا هورویتز دفاتر زیادی در دانمارک، هلند، انگلستان، آمریکا، بلژیک، فرانسه و ... را مدیریت می‌کند و هر کدام از آن ها به شکلی به «اسلام‌گرایی را متوقف کنید» خدمت می‌کنند: یکی با کاریکاتوریست‌های دانمارکی، گریت ویلدرز با فیلم «فتنه»، تری جونز با قرآن‌سوزی‌‌هایش، دیگری پشت میزهای تحریر شارلی ابدو، بریویک با ترورهای وحشیانه‌اش، گلر با تجمعات خیابانی و تبلیغات اتوبوسی و ... .

انتهای پیام/

_________________________________________________________________


1 - وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ... بقره 222 -

و از تو، درباره خون حیض سوال مى کنند، بگو: چیز زیانبار و آلودهاى است ، از این رو در حالت قاعدگى ، از زنان کناره گیرى کنید! و با آنها نزدیکى ننمایید، تا پاک شوند!

زنان در هر ماه به مدت حد اقل سه روز و حد اکثر ده روز قاعده مى شوند و آن عبارت از خونى است که با اوصاف خاصى که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج مى گردد، زن را در چنین حال حائض و آن خون را خون حیض مى گویند، آیین کنونى یهود و نصارا احکام ضد یکدیگر در مورد آمیزش مردان با چنین زنانى دارند که براى هر کس حالت استفهام ایجاد مى نماید


جمعى از یهود مى گویند معاشرت مردان با اینگونه زنان مطلقا حرام است هر چند که به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگى در یک اطاق باشد مثلا مى گویند جائى که زن حائض بنشیند مرد نباید بنشیند، اگر نشست باید لباس خود را بشوید و الا نجس است ، و نیز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را باید شستشو دهد، بطور خلاصه زن را در این مدت یک موجود ناپاک و لازم الاجتناب مى دانند.


در مقابل این گروه نصارا هستند که مى گویند: هیچ گونه فرقى میان حالت حیض زنان و غیر حیض نیست ، همه گونه معاشرت حتى آمیزش جنسى با آنان بى مانع است !


مشرکین عرب به خصوص آنها که در مدینه زندگى مى کردند، کم و بیش به خلق و خوى یهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند یهود رفتار مى کردند و در زمان عادت ماهیانه از آنها جدا مى شدند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهاى غیر قابل گذشت سبب شد که بعضى از مسلمانان از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این باره سئوال کنند، در پاسخ آنان این آیه نازل شد


2 - وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا (29) سوره اسراء -

هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آنرا مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى

شبیه این:

وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا (67) فرقان-

آنها کسانى هستند که به هنگام انفاق نه اسراف مى کنند و نه سختگیرى ، بلکه در میان این دو حد اعتدالى را رعایت مى کنند.


3 - وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا (110) اسراء -

نمازت را نه بلند بخوان و نه آهسته و در میان این دو راهى (معتدل ) انتخاب کن.

این باید الگـوئى باشد براى همه اعمال ما و تمام برنامه هاى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى ، باید همه اینها دور از افراط کاریها و تندرویها، و تفریط کارى و مسامحه و سهل انگارى باشد، و اصل اساسى (و ابتغ بین ذلک سبیلا) که در آیه فوق آمده همه جا رعایت گردد.


4 - ... وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ (8) رعد -

و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد.

اینها همه اشاره به آن است که هیچ چیز در این عالم بیحساب نیست ، حتى موجوداتى را که گاهى در جهان طبیعت ، ما بیحساب و کتاب فرض مى کنیم همه آنها دقیقا حساب و کتاب دارند، چه ما بدانیم یا ندانیم ، و اصولا حکیم بودن خداوند، نیز مفهومى جز این ندارد، که همه چیز در آفرینش او برنامه و حد و اندازه دارد.

و نیز این درس را مى توانیم بیاموزیم که جامعه انسانیت که جزئى از مجموعه نظام هستى است اگر بخواهد سالم زندگى کند باید این اصل ( کل شى ء عنده بمقدار ) بر سراسر آن حکومت داشته باشد، از هر گونه افراط و تفریط و کارهائى که حساب و کتاب در آن نیست بپرهیزد، و در تمام نهادهاى اجتماعى حساب و کتاب را حاکم سازد.


 5 - وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا... 143 بقره -

همان گونه (که قبله شما یک قبله میانه است ) شما را نیز امت میانه اى قرار دادیم (که در حد اعتدال که میان افراط و تفریط هستید) تا گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما...


امت اسلامى یک امت میانه:

کلمه (وسط) در لغت هم به معنى حد متوسط در میان دو چیز آمده ، و هم به معنى جالب و زیبا و عالى و شریف ، و این هر دو ظاهرا به یک حقیقت باز مى گردد زیرا معمولا شرافت و زیبائى در آن است که چیزى از افراط و تفریط دور باشد و در حد اعتدال قرار گیرد.


چه تعبیر جالبى در اینجا قرآن درباره امت اسلامى کرده است ، آنها را یک امت میانه و معتدل نامیده .


معتدل از (نظر عقیده ) که نه راه (غلو) را مى پیمایند و نه راه (تقصیر و شرک )، نه طرفدار (جبرند) و نه (تفویض )، نه درباره صفات خدا معتقد به (تشبیهند) و نه (تعطیل ).


معتدل از نظر ارزشهاى معنوى و مادى ، نه به کلى در جهان ماده فرو میروند که معنویت به فراموشى سپرده شود، و نه آنچنان در عالم معنى فرو میروند که از جهان ماده به کلى بى خبر گردند نه همچون گروه عظیمى از یهود جز گرایش مادى چیزى را نشناسند و نه همچون راهبان مسیحى به کلى ترک دنیا گویند.


معتدل از نظر علم و دانش ، نه آنچنان بر دانسته هاى خود جمود دارند که علوم دیگران را پذیرا نشوند، و نه آن گونه خود باخته اند که به دنبال هر صدائى برخیزند.


معتدل از نظر روابط اجتماعى ، نه اطراف خود حصارى مى کشند که از جهانیان به کلى جدا شوند، و نه اصالت و استقلال خود را از دست مى دهند که همچون غربزدگان و شرقزدگان در این ملت و آن امت ذوب شوند!.


معتدل از نظر شیوه هاى اخلاقى ، از نظر عبادت ، از نظر تفکر

و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگى و حیات .


یک مسلمان واقعى هرگز نمى تواند انسان یک بعدى باشد، بلکه انسانى است داراى ابعاد مختلف ، متفکر، با ایمان ، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع ، مهربان فعال ، آگاه و با گذشت .


تعبیر به حد وسط، تعبیرى است که از یکسو مسأله شاهد و گواه بودن امت اسلامى را مشخص مى سازد، زیرا کسانى که در خط میانه قرار دارند مى توانند تمام خطوط انحرافى را در چپ و راست ببینند!


و از سوى دیگر تعبیرى است که دلیل مطلب نیز در آن نهفته است ، و مى گوید: اگر شما گواهان خلق جهان هستید به دلیل همین اعتدال و امت وسط بودنتان است .


اگر آنچه را در معنى امت وسط در بالا گفتیم در ملتى جمع باشد بدون شک ، طلایه داران حقند، و شاهدان حقیقت ، چرا که برنامه هاى آنها میزان و معیارى است براى بازشناسى حق از باطل .


 جالب اینکه در روایات متعددى که از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام ) براى ما نقل شده مى خوانیم :
 نحن الامة الوسطى ، و نحن شهداء الله على خلقه و حججه فى ارضه ... نحن الشهداء على الناس ... الینا یرجع الغالى و بنا یرجع المقصر:

(مائیم امت میانه ، و مائیم گواهان خدا بر خلق ، و حجتهاى او در زمین ، مائیم گواهان بر مردم غلو کنندگان باید به سوى ما باز گردند و مقصران باید کوتاهى را رها کرده و به ما ملحق شوند.)

بدون شک این روایات همانگونه که بارها گفتهایم مفهوم وسیع آیه را محدود نمى کند، بلکه بیان مصداقهاى کامل این امت نمونه است ، و بیان الگوهائى است که در صف مقدم قرار دارند.

                          

برگرفته از:

تفسیر نمونه

        

الوفاق:

رقم الخبر: 77246التاریخ: 1394/3/8 16:05
جمال الخاشقجی: على السنة تقبیل ید السید السیستانی


تحلیل گر سیاسی سعودی « جمال قاشقچی » دستیار سردبیر مجله «اخبار العرب» انگلیسی مقاله ای شجاعانه در این مجله - که از مجلات مشهور عربی ست - نوشته که تعجب اهل سنت را از طرفی و سلفی های تکفیری را از سوی دیگر برانگیخته است!

او گفته که مرجعیت دینی آیت الله العظمی سید علی سیستانی ست که  عملیات های انتقام جویانه شیعیان را متوقف کرده و مانع شده است که عراق در دریای خون فرو رود!

این تحلیل گر مشهور پرسیده است :

اگر او هم همان راهی را می رفت که شبه نظامیان سلفی رفته اند و فتوای به قتل اهل سنت می داد چه اتفاقی رخ می داد؟؟؟!!!

آیا در امکان یک شیعی نیست که خودرو بمب گذاری شده ای را روز جمعه مقابل مسجدی سنی منفجر کند و افرادی را به قتل برساند؟!

آیا می شود برای عراق با وجود این شبه نظامیان و قتل عامها تصور موفقیتی کرد؟!

و اضافه کرده:

آن شخصی که در صفوف شیعیان ایجاد آرامش کرده ایشان است

و سزاوار است شیخ الازهر و مفتی عربستان و شیخ قرضاوی و دیگران به نجف آمده دست بوسی حضرتش کنند!

در بخش دیگری از این مقاله آمده است:

نویسنده مشهور آمریکایی « توماس فریدمن » چند هفته پیش اعلام کرده بود که « آیت الله سیستانی شایسته دریافت جایزه « صلح نوبل » است » به جهت نقش برجسته ایشان در برگزاری اولین انتخابات آزاد در عراق آنچنانی که ایشان در مقابل توطئه تأخیر انتخابات هم کاملا هشیارانه برخورد کردند!

قاشقچی می گوید:

من فقط به همین مقدار که فریدمن گفته بسنده نمی کنم بلکه آیت الله سیستانی را نامزد جایزه « دعوت برای همبستگی اسلامی » که ملک فیصل اختصاص داده  هم می دانم.

و افزوده است دلایلی که من بر شایستگی آیت الله سیستانی آورده ام جدا از دلایل فریدمن و دیگران است و البته مهمتر از آن ها.

براستی که حضرت ایشان تلاش گسترده ای را داشته است جهت منع از روشن شدن آتش جنگ بین شیعه و سنی در عراق  کما اینکه ایشان شیعه را فرا خوانده است به برخوردی عاقلانه و توأم با صبر و تحمل با اهل سنت و سلفی ها.



تشابهات جالب وهابیون امروز با خوارج دیروز:


وهابیسم کم و بیش ادامه همان خط خوارج است.

یکی از مصداقهای روشن فتنه در دین اسلام که همه مسلمانان به آن اذعان دارند: ظهور خوارج و دشمنی آشکار آنان با علی علیه السلام و ریختن خون مسلمانان بی گناه به دست آنها است که مثالی روشن از فساد و تباهی است.

اگر امروز به سخنان وهابیون دقت کنیم، نشانه های نیرنگ را همچون پیروان عمرو عاص در آنان می یابیم، چرا که ادعای بی نیازی قرآن از وجود مفسر توسط ایشان، دروغی بیش نیست و هر یک از اینها دایم به تفسیر قرآن اشتغال دارند؛ گویی درباره قرآن، تنها تفسیر اهل بیت نارواست!!!!! و باید کنار گذاشته شود.

وهابیون پس از نفی تفسیر آل محمد، میدان قرآن را برای هر کسی باز می گذارند تا افرادی چون ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب - آن گونه که می خواهند آن را به خورد مسلمانان بدهند!!!!

همان گونه که می دانیم، در جنگ صفین، پس از پراکنده شدن لشکر علی علیه السلام به وسیله شعار « حاکم کردن قرآن » عمرو عاص و معاویه بودند که حاکم شدند، نه قرآن!!

گذشته از مشابهت مبانی فکری وهابیون و خوارج، در عملکرد این دو گروه هم نکات گفتنی وجود دارد.


1 - می دانیم که پس از جنگ صفین، خوارج در محلی بیرون از کوفه تجمع می کنند!! و پیوسته به قتل و غارت و تجاوز مسلمانانی که بی خبر از همه جا به راه خود می رفته اند، مشغول می شوند، تا جایی که به زنان باردار و کودکان نیز رحم نمی کنند!!!

ایشان ریختن خون کسی را که درباره اش تنها احتمال پیروی علی علیه السلام داده شود، مجاز و بلکه ثواب می شمارند و اثبات این مدعا را هم لازم نمی دانند!!!!

اعمال خشونت و کشتار بی دلیل مسلمانان به صرف انتساب به تشیع و پیروی اهل بیت، یکی از الگوهای رفتاری خوارج است که امروزه آن را بی کم و کاست در وهابیون می بینیم.

می دانیم که مفتیان وهابی برای کشتن شیعیان، اجر و ثواب قائلند و بر همین پایه، هر ساله شاهد قتل عام شیعیان بی دفاع حتی در حال انجام مناسک مذهبی و در فضای مقدس مساجد هستیم.

بدون شک، بمب گذاری، آن هم برای قتل مسلمانان، که حتی تشیع همه آنان هم قطعی نیست، چیزی جز تمسک وهابیون به شیوه های عملی خوارج نیست!


2 - یکی دیگر از ویژگیهای عملی خوارج، گرایش به عبادت کورکورانه و تعبد افراطی و در عین حال، عاری از تفقه و درک در بین این جماعت بوده است.

در این مورد هم همسویی وهابیون با خوارج را در نماز جماعت اجباری و تحمیلی در مکه و مدینه!! می بینیم.

همه کسانی که حج را به جای آورده اند، با این مسئله روبه رو شده اند. در مکه و مدینه، معامله و کسب و کار در ابتدای وقت نماز ممنوع است و هر کس در این باره کوتاهی کند، محل کارش توسط حکام سعودی تعطیل می شود.

به ظاهر، نماز نخواندن مردم در این دو شهر برای آل سعود زیان آور و برای عوام فریبی وهابیون مشکل ساز است!!!

در این باره هم ناراستی و نیرنگ بازی این قوم به سادگی جلوه گر می شود!!! چرا که در دین اسلام، هیچ گونه دستوری برای اجبار مردم به انجام عبادت وجود ندارد و عبادت، امری است که هر فرد باید با رضایت و میل درونی به آن بپردازد.

جالب تر آنکه در شهر ریاض، که زائران اجازه ورود به آن را ندارند، نه تنها وضع این گونه نیست، بلکه بزرگترین کازینوها و مراکز فساد جهان دایر هستند! گویی عبادت خداوند در این شهر ساقط می شود!!!!



تفاوتهای وهابیون امروز با خوارج دیروز:


1. خوارج با ادعای اینکه حکم از آن خداست، مسلمانان را می کشتند و وهابیها با تهمت شرک.

2. خوارج جنین یک زن شیعه را درون شکمش سربریدند و وهابیها هزاران کودک و بچه را در انفجارها تکه پاره می کنند!

3. خوارج تنها شیعیان را کافر می دانستند، حال آنکه وهابیها غیز از خود، همه را کافر می دانند!!!!!

4. خوارج پول نداشتند، ولی اینها ثروت کلان برخی حاکمان اسلامی و پشتوانه پولی استکبار جهانی را دارند.

5. آنان دشمن اصلی خویش (معاویه) را فراموش کردند و اینها آمریکاو اسرائیل را !


منبع:

مبلغان ش 94



شیخ حسین انصاریان:

چندی پیش قرار ملاقاتی با جانشین اسقف اعظم ارامنه جهان در ارمنستان داشتم که قرار بود تا نیم ساعت ادامه داشته باشد؛ پس از آغاز صحبت‌ها،‌ مطالبی برای این اسقف رده دوم بیان کردم که گفت‌وگو به بیش از 2 ساعت و 20 دقیقه به طول انجامید؛ در نهایت وی دو جمله عجیب خطاب به من بیان کرد؛ می‌گفت مطالبی که شما از قرآن به عنوان اصول اسلامی، توحید و اخلاق بیان کردید، من در ترجمه ارمنی قرآن دیده بودم اما امروز حقیقت این آیات را به من چشاندید.

وی ادامه داد: پس از اتمام صحبت‌ها، بر خلاف دیپلماسی مرسوم که مأمور وی باید من را به سوی موزه کلیسا رهنمون می‌کرد، خود به همراه من آمد و در نهایت نیز تا سوار شدن اتومبیل مرا همراهی کرد و گفت، زبان شما نرم و با محبت است؛ بسیار هنرمندانه توانستید شیرینی‌های تشیع را به ما انتقال دهید.

 من تا پیش از این تمام مسلمانان را به یک چشم می‌دیدم و می‌پنداشتم که شیعیان هم همچون داعش، ‌القائده و طالبان هستند اما شما اسلام را برای من تفکیک کردید تا حقیقت این دین را تنها در مکتب اهل‌بیت(ع) ببینم.

حجت الاسلام والمسلمین انصاریان یادآور شد:

آقای امین زاده که در گذشته سفیر ایتالیا بود نیز از خروج جانشین اسقف اعظم ارامنه جهان از حدود دیپلماسی خبر داد که این رفتارش متأثر از بیان اعتقادات ناب اهل‌بیت معصومین(ع) بود.


منبع:

حوزه نت به نقل از خبرگزاری رسا


علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائى ؛ فرمود:

کوربن معتقد بود که در دنیا یگانه مذهب زنده و اصیل که نمرده است مذهب شیعه است .

روزى به هانرى کربن گفتم :

در دین مقدّس اسلام تمام زمینها و مکانها بدون استثناء محل عبادت است ، اگر فردى بخواهد نماز یا قرآن بخواند یا سجده کند یا دعا کند در هر جا مى تواند، بنابراین اگر فردى از مسیحیان در وقتى از اوقات حالى پیدا کرد مثلاً در نیمه شب در خوابگاه منزل خود است و خواست خدا را بخواند چه مى کند؟ او باید صبر کند تا روز یکشنبه ، کلیسا را باز کنند، این معنى قطع رابطه بنده است با خدا.

در پاسخ گفت : بلى این اشکال در مذهب مسیحیت هست .

همچنین روزى به کربن گفتم : اگر در دین مقدس اسلام ، انسان حاجتمند حالى پیدا کند، طبق همان حال و حاجت خدا را مى خواند امّا در دین مسیح ، خدا اسماء حسنى ندارد اگر شما مثلاً حالى پیدا کردید چه خواهید کرد؟! در پاسخ گفت : من در مناجاتهاى خود صحیفه مهدّویه علیه السّلام را مى خوانم .


منبع:

مهر تابان ، ص 48

_________________________________________________________________________________________

هانری کوربن:

تا کنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ می‌کردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایسته‌است، به دنیای غرب معرفی نشده‌است. بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کرده‌اند.

آنچه پس از پژوهش‌های علمی بدان رسیده‌ام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه - که نسبت به این آیین واقع بینی دارد - باید نگاه کرد!

....

کربن - هنگامی که از مفهوم بازگشت به وطن در سهروردی سخن می‌گوید - امامان شیعی را نمونه عالی جلای وطن کردگان می‌داند که باید از آنها پیروی نمود: «ما مطیع و پیرو تعلیمات ائمة اطهار هستیم که خود، سیماهای تأثرانگیز و نافذی از جلای وطن کردگان و اشخاص عدل و برحقّی که شکنجه دیده‌اند، می‌باشند.»[۱۱


کوربن در ادامه در باب امام غایب نیز می‌آورد:

او سیمایی است که جمع دوازده امام و چهارده معصوم را کامل می‌کند. او امام قائم است که وجود غایب او نیز حکومت‌های عالم را دچار اضطراب ساخته است!![۱۲]

 مهندس سیدعبدالباقی طباطبایی - فرزند ارشد علامه - می‌گوید:

یک روز پدر رو به ما نمود و با نشاط خاصی گفت: این پروفسور به اسلام (تشیع) مؤمن شده است؛ ولی شرایط اقتضا نمی‌کند تا آن را رسماً و علناً بر زبان جاری کند. چند صباحی که از این فرموده پدر گذشت، یک روز کربن درباره حضرت مهدی (عج) سخنان پرشوری ایراد نمود و ضمن آن گفت:

من به خاطر بحث درباره شیعه و رسیدن به حقایق این مذهب، نزدیک بود پست تحقیقاتی خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم!!

پدر، وقتی از این موضوع مطلع شد، بسیار مسرور و مشعوف گردید و گفت: نگفتم این پروفسور کربن، مؤمن به تشیع شده است و رویش نمی‌شود که صریحاً اعتراف کند.

علامه به یکی از شاگردان خود گفته بود: کربن دعاهای صحیفه مهدویه را می‌خواند و می‌گریست.[۱۳]

البته ادعای علامه چندان دور از واقعیت نیست، چنانکه سید حسین نصر نیز می‌گوید: کربن همواره خود را به صورت «ما ایرانیان» یا «ما شیعیان» مورد خطاب قرار می‌داد.[۱۴]

رضا داوری اردکانی نیز می‌گوید: کربن وقتی مطالب مهمی را که بدان می‌اندیشید، از زبان بزرگان و اولیای دین و ائمه معصومین (ع) می‌شنید، غرق شادی می‌شد.[۱۵]

حسن حسن‌زاده آملی (متولد ۱۳۰۷) نیز که از شاگردان علامه طباطبایی و در عداد حکمای الهیِ معاصر ایران است، از خاطرة حضور خود در مجلسی به همراه علامه و کربن یاد می‌کند که در آن بحثی پیرامون ولایت در اندیشه شیعه درگرفته بود و هانری کربن خطاب به علامه می‌گوید:

من نه تنها اندیشة شیعه، بلکه به سرّ ولایت در شیعه واقفم![۱۶]

...

منبع:

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد