ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

دین و مذهب :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۶۱ مطلب با موضوع «دین و مذهب» ثبت شده است

کتب اربعه امامیه ، صحاح سته اهل سنت

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

کتب اربعه امامیه:

1 - کافى تاءلیف ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینى متوفى 329 هجرى قمرى .
2 - من لایحضره الفقیه تاءلیف ابو جعفر محمد بن بابوبه قمى معروف به شیخ صدوق متوفى 381 ه‍ق .
3 - تهذیب الاحکام تاءلیف ابوجعفر محمد بن حسن طوسى متوفى 460 ه‍ق .
4 - استبصار تاءلیف ابو جعفر محمد بن حسن طوسى متوفى 460 ه‍ق .

مجموع احادیث کتب اربعه 344/44 حدیث مى باشد.
چون اسامى مؤ لفین کتب اربعه محمد بود به محمدون ثلاث شهرت یافتند.


صحاح سته اهل سنت:

1 - صحیح بخارى : متوفى 256 ه‍ ق مشتمل بر 9200 حدیث .
2 - صحیح مسلم : متوفى 261 ه‍ ق مشتمل بر 7275 حدیث .
3 - سنن ابن ماجه : متوفى 273 ه‍ق مشتمل بر 4341 حدیث .
4 - سنن ابى دواد: متوفى 275 ه‍ ق مشتمل بر 4800 حدیث .
5 - سنن ترمذى : متوفى 279 ه‍ ق مشتمل بر 5000 حدیث .
6 - سنن نسائى متوفى 303 ه‍ ق مشتمل بر 5000 حدیث .

( مجموع احادیث صحاح سته 616\35 حدیث می باشد)


منبع:

کشکول جبهه

( لا ) و ( لنا )

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبکر و عمر که در طرفین حضرت بودند، قدم می زدند. عمر گفت:

« یا ابالحسن! أنت بیننا کالنّون فی لنا »

یعنی : یا علی! تو در بین ما مثل نون « لنا » می باشی ( و منظورش این بود که ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست! )

حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود:

« لَوْ لَمْ أَکُنْ بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا »

یعنی : اگر من در بین شما نبودم، شما « لا » می شدید و هیچ بودید!!!


منبع:

لطائف الطوائف، ص 25.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز در ذیل آیه 14 سوره عنکبوت درباره طول عمر امام زمان(عج) می‌نویسد:


«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»­

و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس در میان آنان هزار سال، به استثناى پنجاه سال، درنگ کرد-ولى جز اندکى از مردم به سخن او گوش ندادند- پس طوفان (قهر خداوند) آنان را در حالى ­که ستمگر بودند، فرا گرفت.


نکته‌ها:

1. قرآن، با بیان عمر طولانى انسان­‌های گذشته، آن را امری ممکن و شدنی خوانده است.«أَلْفَ سَنَةٍ»

2. تنها پیامبرى که مدت رسالتش در قرآن بیان شده، حضرت نوح(ع) است، البته طبق این آیه 950 سال، مدت رسالت آن حضرت تا زمان طوفان است!! اما مدت پیامبری ایشان پس از طوفان و سال­‌های عمرش بیان نشده است.

3. عمر طولانى دادن به بشر، برای خداوند محال نیست؛ همان­گونه که او حضرت مهدى(عج) را قرن‌ها زنده نگه داشته تا حکومت عدل جهانى را بر پا کند، گر چه جسم تمام مردم پس از کهولت سن فرسوده می‌­شود، ولى آن حضرت به گفته بزرگان دین، همچنان در چهره انسان چهل­‌ ساله ثابت است و این جاى تعجب نیست.

در صورت همه‏ ما، موى ابرو و مژه ده‌‏ها سال ثابت است، در صورتى که موى سر و صورت همواره در حال تغییر و تحول است، با آنکه آب و غذا و هوا و محل هر دو مو، یکى است. آرى! خداوند می‌‏تواند انسانى را ثابت و دیگران را متغیر قرار دهد.

4. گاهی پرسیده می‌شود که چگونه عمر بیش از هزار سال حضرت مهدى(عج) را باور کنیم؟ 

پاسخ آن است که در آیه‏ 259 سوره‏ بقره مى‏‌خوانیم:

شخصى ـ که به گفته‏ روایات و تفاسیر، عُزیر نام داشت ـ از کنار یک آبادى عبور می­‌کرد که دیوارهاى آن بر روى سقف‏هایش فرو ریخته بود و مشخص بود که مدتی طولانى از مرگ ساکنین آن­جا و زمان تخریبش می‌‌گذرد، با خود گفت: «خداوند چگونه ساکنین اینجا را پس از مرگشان زنده مى‌‏کند؟».

خداوند در همان لحظه جان او را گرفت و پس از صد سال زنده کرد و به او گفت: «چقدر درنگ کردى؟»، گفت: «یک روز یا بخشى از یک روز!»، خداوند فرمود: «نه؛ بلکه صد سال است که در اینجا مانده‏اى، به غذا و نوشیدنى خود که همراه داشتى، نگاه کن که با گذشت سال­ها تغییر نکرده است، به الاغ خود نگاه کن که هیچ اثرى از آن باقى نمانده است، ما زنده شدن تو را نشانه و حجتى براى مردم قرار مى‏‌دهیم، اکنون به استخوان‏هاى الاغ مرده خود بنگر و ببین که چگونه آن­ها را به هم پیوند مى‏‌دهیم و بر آن­‌ها گوشت مى‏‌پوشانیم و زندگى دوباره به آن مى‌­بخشیم‏».

طبق این آیه، غذا و نوشیدنى به مدت صد سال تغییر نکرد!! در حالى ­که به طور طبیعى می­‌بایست پس از چند روز فاسد مى‏شد، صد سال برابر 5200 هفته است و خداوند غذایى که فقط یک هفته سالم می­‌ماند را 5200 برابر عمر طبیعى‏‌اش سالم نگاه داشت، اکنون به سراغ عمر امام زمان(عج) مى‌‏رویم که هنوز حتى به حد 20 برابر عمر طبیعى نرسیده است، بنابراین نه دلیل عقلى بر محدود کردن عمر انسان داریم و نه عمر طولانى، چیز محالى است.

از طرفى تعجب ما از طولانى بودن عمر به خاطر مقایسه آن با خودمان و قدرت محدود خودمان است، در حالی ­که نمونه‏‌هاى دیگرى از طول عمر نیز در تاریخ و طبیعت وجود دارد؛ از جمله: مدت رسالت حضرت نوح(ع) 950 سال، اصحاب کهف و خواب چند صدساله آن­ها، عمر چندین هزارساله نوعى ماهى و برخى از درختان و... . آرى! خداوندى که به استخوان، قدرت شنیدن و به پیه چشم، قدرت دیدن مى‌‏دهد، مى‏‌تواند عمر انسان را نیز طولانى کند.

متأسفانه برخی در پذیرفتن مسائل منطقی دین، دیرباور هستند،

اگر یک روزنامه‏ خارجى گفته باشد که یک ماهى در اقیانوس اطلس پیدا شده است که سه میلیون سال عمر دارد، فوراً باور می‌کنند، اما اگر 150 حدیث داشته باشیم که امام زمان(عج) زنده است و هزار و سیصد سال عمر دارد، مى‏‌گوید: از نظر علمى نمى‌‏شود!!


 1- حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنِ ابْنِ أَبِى مُلَیْکَةَ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ « فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى ، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى »

رسول الله(ص): فاطمه پاره تن من است؛ هرکس او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است!

منبع: صحیح بخارى  باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَمَنْقَبَةِ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ بِنْتِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم ( 41 )


 2- فَقَالَ لَهَا أَبُو بَکْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ « لاَ نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ » . فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ .

ابوبکر به فاطمه گفت: رسول الله فرموده از ما کسى ارث نمى برد؛ و ماترک ما صدقه است! پس فاطمه دختر رسول الله به غضب آمده با ابوبکر قهر کرد و این قهر تا مرگش ادامه داشت!! و بعد رسول الله شش ماه زندگى نمود!

منبع: صحیح بخارى کتاب فرض الخمس(1)


3- إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا

 آنها که خدا و پیامبرش را آزار مى دهند لعنت خدا در دنیا و آخرت براى آنان است! و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است!

منبع: سوره مبارکه احزاب ایه 57 -


4- أُولَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیرًا

 آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را لعن نموده ؛ و هر کس را خدا لعن کند، یاورى براى او نخواهى یافت!

منبع: سوره مبارکه نساء آیه 52

خطبه ها را تغییر دادند!!

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ب.ظ

ابو سعید خدرى نقل میکند که :

مروان بن حکم امیر مدینه بود، براى اقامه نماز عید با او به صحرا رفتم ، وقتى به مصلى رسیدیم دیدم کثیر بن صلت منبرى درست کرده و مروان میخواست پیش از نماز عید؛ خطبه بخواند - در صورتى که خطبه نماز عید بعد از نماز است - لباسش را گرفته پائین کشیدم ولى او لباسش را از دستم کشید و به منبر رفت و خطبه خواند.
گفتم : بخدا سوگند که سنت رسول خدا را تغییر داده اید، گفت :

اى ابو سعید! آنچه تو میدانى از بین رفت! گفتم : آنچه من میدانم بهتر است از آنچه نمیدانم!

مروان گفت: نه؛ چون مردم بعد از نماز براى شنیدن سخنان ما نمى نشینند لذا خطبه ها را جلو انداخته ایم!


مدرک :
کتاب الغدیر ج 8 ص 263



علامه مجلسى رحمه الله در بحارالانوار ج 20، ص 382 از کاذرونى نقل کرده :

رسول خدا صلى الله علیه و آله در سال ششم هجرت براى خود مهرى تهیه کرد، چون قصد نامه نوشتن به شاهان و امراء داشت ، به حضرتش گفتند: پادشاهان نامه بى مهر را اهمیت نمى دهند، در ذوالحجه همان سال شش نفر از صحابه ، نامه هاى آن حضرت را براى پادشاهان و امراى وقت بردند...

عبدالله بن حذاقه نامه آن حضرت را به کسرى خسروپرویز پادشاه ایران برد، عمروبن عبدالله ضمرى ، به نجاشى پادشاه حبشه ، حاطب بن ابى بلتعه به مقوقس پادشاه مصر، دحیة بن خلیفه کلبى ، به قیصر پادشاه روم ، شجاع بن وهب به ابى شهر پادشاه غساسى شام ، و سلیط بن عمرو عامرى به پادشاه یمن .و در نقل یعقوبى و دیگران : علاءبن حضرى را نیز با نامه به منذربن ساوى پادشاه بحرین فرستاد.


نامه حضرت رسول به خسرو پرویز:

بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الى کسرى عظیم فارس سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهدان لااله الاالهل وحده لاشریک له و ان محمدا عبده و رسوله ، ادعوک بدعایة الله فانى رسول الله الى الناس کافة لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین اسلم تسلم فان ابیت فعلیک اثم المجوس

ترجمه:

به نام خداى رحمان رحیم

نامه اى است از محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله به کسرى بزرگ فارس ، سلام بر آنکه از هدایت پیروى کند، و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهى دهد که معبودى جز خدا نیست ، یکتا و بى شریک است و محمد بنده او و پیامبر اوست ، من تو را بدین خدا دعوت مى کنم زیرا که به همه مردم پیامبرم ، تا انداز کنم آنان را که حق شنو هستند و وعده عذاب بر کافران محقق شده است! اسلام بیاور تا سلامت باشى! اگر از پذیرفتن این دعوت امتناع کنى ، گناه ملت مجوس بر عهده توست!

خسرو پرویز به عبدالله حذاقه اجازه ورود به دربار داد، یکى از درباریان گفت : نامه را به من بدهید تا به شاه برسانم ، گفت نه باید خودم به او بدهم ، فرمان رسول الله چنین است ، خسرو گفت بگذارید، بیاورد، او نامه را به دست خسرو داد خسرو گفت : یکى از دبیران آن را بخواند، دبیر چنین خواند: من محمد رسول الله الى کسر عظیم فارس!

خسرو از این که حضرت نام خودش را پیش از او نوشته بود آتش گرفت ، فریاد کشید و نامه را پاره کرد بى آنکه از مضمون آن مطلع شود بعد گفت عبدالله بن حذاقه را از دربار بیرون کند، عبدالله چون جریان راچنین دید بر شترش نشست و راه مدینه را در پیش گرفت ، خسرو پس از فروشدن خشمش ، او را خواست گفتند: رفته است ، عبدالله چون به مدینه آمد، جریان را به حضرت گزارش کرد، حضرت فرمود: او با این کار حکومت خودش را پاره کرده ست : قال صلى الله علیه و آله: مزق کسرى ملکه 

در مناقب آمده : کسرى نامه حضرت را پاره کرد و او را تحقیر نمود و گفت : این کیست که مرا به دین خود مى خواند و نام خود را پیش از نام من مى نویسد آنگاه در جواب آن حضرت مقدارى خاک فرستاد، حضرت فرمود: خدا حکومتش را پاره کند چنان که کتاب مرا پاره کرد و در جواب من خاک فرستاد، شما مالک خاک او خواهید شد: مزق الله ملک کما مزق کتابى و بعث الى بتراب اما اءنکم تملکون اءرضه 

سپس خسرو به فرماندار یمن که باذان نام داشت ، نوشت :

به من خبر رسید که در زمین تو مردى است مى گوید: من پیامبرم او را دست بسته پیش من به فرست ، باذان نامه خسرو را با دو نفر محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد و به آن حضرت (به اصطلاح ) دستور داد که با آن دو پیش خسرو برود، آن دو طائف آمده و از آنجا رسول خدا صلى الله علیه و آله را از مردى سراغ گرفتند، مرد گفت او در مدینه است ، آن دو به مدینه آمد.

بعد به محضر حضرت آمده گفتند: شاهنشاه ملک الملوک کسرى به ملک باذان فرمان داده کسى را پیش شما بفرستد و شما را پیش او ببرد، او ما را محضر شما فرستاده ، اگر امتناع کنید خودتان و قومتان را به هلاک انداخته و دیارت را خراب کرده اى .
آن دو در زى فارسیان بوده ریشهاى خویش را تراشیده و سبیلها را بلند کرده بودند، حضرت با دیدن قیافه آن دو ناراحت شد، فرمود: واى بر شما کى به شما گفته شد که چنین کنید؟ پیشواى ما چنین فرمان داده است فرمود: ولى پروردگار من فرمان داده ریشم را بلند و شاربم را کوتاه نمایم ، بروید فردا پیش من بیایید...
فردا که آن دو محضر حضرت آمدند، فرمود: پروردگار من پیشواى شما را در فلان ماه و فلان شب و فلان ساعت کشت ، پسرش شیرویه را بر او مسلط گردانید، گفتند: مى دانى چه مى گویى ؟! ما با نامه نوشتن تو به خشم آمدیم حالا بدتر از آن را مى گویى ؟ این سخن را نوشته و به ملک باذان اطلاع مى دهیم !
فرمود: آرى به او از من این مطلب را خبر بدهید و بگویید: دین من و سلطه من به تمام حیطه حکومت کسرى خواهد رسید... و به او بگویید: اگر اسلام بیاورى آنچه در دست دارى به تو مى دهم و تو را بر قومت حاکم مى گردانم ، بعد به یکى از آن دو کمربندى داد که با طلا و نقره مرصع بود، و بعضى از شاهان به وى اهداء کرده بود، آنها چون به یمن آمدند جریان را به باذان نقل کردند، باذان گفت : به خدا این سخن پادشاه نیست ، من فکر مى کنم آن شخص پیامبر است چنانکه خود مى گوید، منتظر باشیم اگر گفته او حق باشد بى شک پیامبر است وگرنه درباره او فکر مى کنیم .

چندى نگذشت که نامه اى از شیرویه به باذان رسید، من پدرم کسرى را کشتم ، زیرا که ظالم بود، و اشراف فارس را کشت ، چون نامه من به تو رسید از مردم براى من بیعت بگیر و با مردى که (رسول الله صلى الله علیه و آله ) به خسرو نامه نوشته بود کارى نداشته باش تا فرمان من به تو برسد، باذان چون نامه شیرویه را خواند، گفت : این شخص ‍ لاشک پیامبر است ، لذا اسلام آورد و از ایرانیان آنها که در یمن بودند اسلام آوردند.

خسرو پرویز نوه انوشیروان بیست و سومین پادشاه ساسانى است که در سال 628 میلادى به دست پسرش شیرویه به قتل رسید چون در نظر داشت پسر دیگرش مردانشاه را به جانشینى خود برگزیند، این بر شیرویه گران آمد، و به قتل وى مصمم گردید.


منبع:

از هجرت تا رحلت
مؤ لف : سید على اکبر قریشى

با اندکى تصرف

سخت تر از سخت!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ب.ظ

محمد بن قیس از امام باقر علیه السلام نقل مى کند:

جمعیت زیادى در محضر امیرالمؤ منین علیه السلام بودند. شخصى برخاست و از حضرت سؤ الاتى کرد. و آشکار شد که او را معاویه فرستاده تا مسائلى را که پادشاه روم از معاویه کرده و او از جواب عاجز مانده ، از حضرت امیر بپرسد.

یکى از آن سؤ الات این بود:
ما عشرة اشیاء بعضها اشد من بعض ؟
- آن ده چیزى که یکى از دیگرى سختتر است چیست ؟ -

حضرت امیر پاسخ را بر عهده امام مجتبى گذاشت و ایشان در جواب فرمود:


1 - سخت ترین چیزى که خداوند آن را آفریده ، سنگ است .

2 - سخت تر از سنگ ، آهن است که به وسیله آن سنگ شکسته مى شود.

3 - سخت تر از آهن ، آتش است که آهن را ذوب مى کند.

4 - سخت تر از آتش ، آب است که آتش را خاموش مى کند.

5 - سخت تر از آب ، ابر است که آب را با خود در فضا حمل مى کند.

6 - سخت تر از ابر، باد است که ابر را به حرکت در مى آورد.

7 - سخت تر از باد، فرشته اى است که باد را مى فرستد.

8 - سخت تر از فرشته موکل بر باد، عزرائیل است که او را مى میراند.

9 - سخت تر از عزرائیل ، مرگ است که عزرائیل را مى میراند.

10 - سخت تر از مرگ ، فرمان پروردگار است که مرگ را نیز نابود مى سازد.


در اینجا مرد شامى گفت : گواهى مى دهم که تو به راستى ، فرزند رسول خدائى ، و حضرت على علیه السلام به امر حکومت از معاویه سزاوارتر است .
آنگاه مرد شامى پاسخ سؤ الات را نوشته و براى معاویه برد و معاویه هم براى قیصر روم فرستاد.
پس از چندى از پادشاه روم نامه اى به دست معاویه رسید که در آن نوشته شده بود:

اى معاویه! چرا با سخن دیگرى با من سخن مى گوئى ، و پاسخى که از خودت نیست ، به من مى دهى . به مسیح سوگند، این جواب از تو نیست و جواب جز از خاندان رسالت نمى باشد.

فقط ( الله )

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۴۰ ب.ظ

مریدى از مرادش پرسید:

بهترین ذکر چیست ؟

گفت : لااله الا الله - خدایى نیست مگر الله -

مرید: پس چرا شما به ذکر ( الله ) اکتفاء مى کنید؟!

مراد: انفاس به دست قدرت او است؛ مى ترسم چون لا اله بگویم، قبض روح شوم و فرصت گفتن الا الله را نیابم!!

ازدواج مادر و فرزند!

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ب.ظ

ازدواج مادر و فرزند


عاصم بن حمزه گوید:

صداى جوانى را شنیدم که مى نالید ومى گفت : یا احکم الحاکمین! بین من و مادرم حکم کن .
عمر گفت : چرا به مادر خود نفرین مى کنى ؟
جوان گفت : مادرم نه ماه مرا در شکم خود حمل کرده و دو سال به من شیر داده است . اکنون که رشد کرده ، و خوب و بد را از یکدیگر تمیز داده ، دست راست را از چپ باز مى شناسم ، مرا طرد و از خود نفى مى کند ، و مى گوید مرا نمى شناسد!

عمر دستور داد مادرش را احضار کنند.
ماءموران آن زن را به همراه چهار برادرش ، و چهل نفر دیگر آوردند؛ همگى گواهى دادند این زن فرزندى ندارد و شوهر نکرده است ، و این جوان پسر دروغگوئى است که مى خواهد این زن را در میان عشیره خود رسوا کند.

عمر گفت : اى جوان در مقابل شهادت ایشان چه مى گوئى ؟
جوان : بخدا سوگند، آن زن مادر من است . و ادعاى خود را تکرار کرد.
عمر: اى زن این جوان چه مى گوید ؟
زن سوگند یاد کرد که آن پسر را نمى شناسد.
عمر: آیا بر گفته خود شاهد دارى ؟
زن : آرى این چهل نفر شهود من هستند.
آنان نزد عمر گواهى دادند که او هرگز ازدواج نکرده است .

عمر دستور داد: پسر جوان را زندانى کنند و از شهود تحقیق بعمل آید. اگر عدالت آنان احراز شد بر این پسر جوان حد مفترى بزنید.


هنگامى که جوان را به سوى زندان مى بردند، امیرالمؤ منین علیه السلام ایشان را ملاقات کرد.
جوان فریاد زد: اى پسر عم رسول خدا! من جوان مظلومى هستم و ماجرا را براى حضرت نقل کرد.
حضرت امیر فرمان داد: او را نزد عمر برگردانند تا در حضور وى ، حضرت میان این جوان و آن زن حکم فرماید.پس سخن زن و شاهدان او را شنید. همه سخن اول خود را تکرار کردند.
حضرت فرمود: امروز میان شما چنان قضاوت کنم که مرضى خداوند باشد.
خطاب به زن فرمود: آیا ولى دارى ؟
گفت : آرى ، اینان برادران من هستند.

پس به آنان فرمود: آیا شما به هر چه حکم کنم راضى مى شوید ؟
گفتند : آرى .

آنگاه حضرت فرمود: من خدا و همه شما را شاهد مى گیرم که این جوان را به این زن به چهار صد درهم تزویج کردم . سپس به قنبر فرمود: برو دراهم را بیاور، به این جوان بده . به جوان نیز امر کرد آن دراهم را در دامن این زن بریز، دست او را بگیر و برو، و نزد ما باز نگردى مگر غسل جنابت کرده باشى .
چون زن این سخنان را شنید، فریاد کشید: النار النار و خطاب به امیرمؤ منان کرد: آیا مى خواهى مرا به پسرم تزویج کنى ؟ بخدا سوگند، او پسر من است .آنگاه حقیقت را گفت . برادرانم مرا با مرد پستى تزویج کردند و من از آن مرد این پسر را آوردم .شوهرم از دنیا رفت .و زمانى که پسرم به سن بلوغ رسید، برادرانم گفتند: باید او را از خود طرد کنم . و من از ترس آنان چنین کردم . بخدا سوگند، او پسر من و دلم برایش کباب است .
سپس آن زن دست فرزند خود را گرفت و براه افتاد.

در اینجا عمر با صداى بلند گفت : لولا على لهلک عمر - اگر على نبود؛ عمر هلاک مى شد! -


منبع:

کشکول جبهه به نقل از:

فروع کافى / ج 5 / ص 423.
وشبیه این در الغدیر/ ج 6 / ص 104.


فاطمــــــــــه(س) خطاب به عمر ابن خطاب:

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ

إن فاطمة علیها السلام - لما أن کان من أمرهم ما کان - أخذت بتلابیب عمر فجذبته إلیها ثم قالت:

وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اءکْرَهُ اءنْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ اءنّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اءجِدُهُ سَریعَ الاْجابَةِ.


ترجمه:

فاطمه(س) بعد از آن اتفاقات؛ لباس عمر را گرفته به سمت خود کشید و فرمود:

سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم که عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى که خدا را قسم مى دادم و نفرین مى کردم ؛ و به سرعت آن را اجابت شده می دیدم!


منبع:

کافى (باب مولد الزهراء)

نکات علمی شگفت انگیر درباره نماز و وضو!

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ق.ظ


وضو و معالجه بیماری ها:

وضو سبب رفع بسیاری از بیماریها می شود. دلیلش اثر آب سرد بر روی نقاط حساس بدن در قسمتهایی است که وضو می گیریم. جالب این است که در دین اسلام نقاط طب سوزنی مخصوصا در وضو رعایت شده است.برای مثال، آقایان باید آب را از پشت آرنج بریزند. ولی خانمها باید آب را از قسمت تای دست بریزند. چونکه نقاط طب سوزنی در آقایان و خانها در بعضی از نقاط فرق می کند.

این را هم بدانید که با تحریک نقاط طب سوزنی بوسیله آب سرد وضو، خط سیر چهارده نصف النهار را تحریک می کنیم و باعث سرحالی، شادابی، تسکین دردها، نیروی جسمانی وروحی و معالجه بسیاری از بیماریها می گردد.و همچنین تمامی اعضاء داخلی بدن را تقویت می کند.از جمله: ریه ها، روده بزرگ، معده، قلب، کلیه ها، کبد و…


ایجاد نیرو و نشاط با وضو:

در احادیث آمده که بعد از وضو، بدن را با چیزی خشک نکنیم وبگذاریم خودش خشک شود. دلیل آن اینست که بدن در برابر سرمائی که حس می کند، خود به خود درجه حرارت آن بالا می رود تا بدن را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیرپوست می شودو اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عظلات زیر پوست می رسد و باعث نیرو و نشاط می گردد.


رابطه نماز با میدان مغناطیسی و بارهای الکتریکی:

همانطور که می دانید، در بدن ما میلیونها عصب وجود دارد که کار انتقال پیام در بدن ما بوسیله تحریک الکتریکی این عصبها صورت می گیرد. در اثر شارش بار در اطراف آنها، در بدن ما یک میدان تشکیل می شود و میدان بدن ما در اثر فعالیت همزمان میلیونها عصب به وجود می آید.

میدان مغناطیسی بدن و امواج مغزی در معرض خطر:

بنابر تحقیقات پرفسورلای، امواج مغناطیسی خارجی که از نیروگاه های برق یا وسایل برقی مثل سشوارو … ساتع می شود، به DNA سلولهای مغزی آسیب می رساند و قابلیت ترمیم را در آنها از بین می برد.و همچنین این میدانها باعث اختلال در میدان مغناطیسی طبیعی بدن می شوند.

55 تا 70 درصد از بدن ما را آب فرا گرفته است و مولکولهای آب به صورت دو قطبی هستند و زمانی که ما در معرض یک میدان مغناطیسی خارجی قرار می گیریم، این مولکولها در جهت آن میدان قرار می گیرند و این پدیده باعث می شود، نظم میدان مغناطیسی ما به هم بریزد.

علاوه بر عوامل خارجی یکسری عوامل داخلی نیز وجود دارند که باعث می شوند اختلال در میدان بدن ایجاد شود. مهمترین آنها بارهای الکتریکی هستند که هنگام شارش بار در عصب، در اطراف آن به وجود می آیند و به صورت الکتریسته ساکن در بافتهای بدن ذخیره می شوند و میدانی که در اطراف این بارها به وجود می آیند در میدان بدن ایجاد خلل می کنند. این بارها به خصوص در نقاطی که تراکم اعصاب بیشتر است ذخیره می شوند و به دلیل این که هم تراکم زیادی دارند و هم در نزدیکی عصبهای بیشتر و مهمتری قرار دارند، برای بدن به شدت مضر هستند. از جمله این نقاط ناحیه سر، دستها و قسمت مچ پا به پایین است.

به ظاهر ما روزانه تنها دقایقی را در معرض میدان مغناطیسی هستیم. مثل موبایل، سشوار و… اما در طول دوران زندگی خود در معرض میدان مغناطیسی بسیار قوی هستیم وآن میدان مغناطیسی زمین است.

نماز و میدان مغناطیسی:

آنگونه که از تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین پیداست، به طور شگفت انگیزی اگر انسان در هر نقطه ای از زمین رو به قبله بایستد، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق می گردد و در مدتی که در نماز است میدان بدنش منظم می شود.

نماز وبارهای الکتریکی:

همان طور که قبلا اشاره شد، بارهای زائدی که در اثر تحریکات الکتریکی اعصاب به وجود می آیند هم شبیه میدان بدن بر امواج مغزی اثر سوء دارند. این اثرات در نواحی که اعصاب در آن تحرک بیشتری دارند، خطرات جدیتری ایجاد می کنند. و باید هر چه سریعتر از آن نواحی دور شوند.

به طرز حیرت آوری می بینیم که این نواحی، دقیقا نواحی هستند که در وضو شسته می شوند( سر، دست، مچ پا به پایین) و بنابر تحقیقات صورت گرفته، بهترین راه دفع این بارهای زائد، استفاده از یک ماده رساناست. سریعترین و ارزانترین و بی ضررترین ماده برای این کار، آب است. جالب این جاست که آب هر چه خالص تر باشد، سریعتر بارهای ساکن را از بدن ما به اطراف گسیل می دهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسانها سفارش شده این اثر را ندارد.

نماز و امواج مغزی:

با دفع بارهای زائد بدن در وضو، امواج مغزی در ایده آل ترین حالت قرار می گیرند. علاوه بر آن حالت تمرکزی که در هنگام نماز در انسان به وجود می آید، تشعشع امواج آنها را به اندازه قابل توجهی بالا می برد و توانایی مغز را در تولید این امواج بالا می برد.

حالات نماز:

ایستادن در نماز:

ایستادن در نماز، باعث تقویت حالت تعادلی بدن شده و قسمت مرکزی مخچه که محل کنترل اعمال و حرکات ارادی است را تقویت می کند. این عمل باعث می شود تا فرد با صرف کمترین نیرو و انرژی به انجام صحیح حرکات بعدی بپردازد.

وقتی چشمها در حالت نماز ثابت می ماند، جریان فکر هم خود به خود آرام شده و در نتیجه تمرکز فکر افزایش می یابد. ثابت ماندن چشم باعث بهبود ضعف و نواقصی چون نزدیک بینی می شود و به لحاظ روانی باعث افزایش مقاومت عصبی فرد شده و بی خوابی و افکار نا آرام را از انسان دور می کند.

رکوع در نماز:

تقویت ماهیچه های شکم، حفظ سلامت دستگاه گوارش و رفع یبوست مزمن، سوء هاضمه و بی اشتهایی از خواص رکوع در نماز است.کارشناسان می گویند در حالت رکوع ماهیچه های اطراف ستون مهره ها منبسط می شود که در تعادل و آرام کردن سمپاتیک موثر است.مدت زمان خواندن ذکر رکوع نیز باعث تقویت عظلات صورت، گردن، ساق پا و رانها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمتهای مختلف بدن سرعت می بخشد. تنظیم متابولیسم بدن، فراهم نمودن زمینه از بین رفتن اکثر بیماریها از بدن، کمک به افزایش حالت استواری و استحکام مغز از دیگر خواص رکوع در نماز است.

سجده در نماز:

سجده، ستون مهره های بدن را تقویت کرده و درد های سیاتیک را آرام می کند. سجده علاوه بر از بین بردن یبوست و سوء هاضمه، پرده دیافراگم را تقویت کرده و به دفع مواد زاید بدن به دلیل فشرده شدن منطقه شکمی کمک می کند.سجده همچنین باعث افزایش جریان خون در سر شده، که این امر با تغذیه غدد باعث حفظ شادابی، زیبایی و طزاوت پوست می شود.

حالات سجده به واسطه باز کردن مهره ها از یکدیگر، باعث کشیده شدن اعصابیکه قسمتهای مختلف بدن را به مغز وصل می کند شده و این اعصاب را در یک حالت تعادلی قرار می دهد که این امر برای سلامت انسان بسیار حائز اهمیت است.

اگر فاصله مهر از نمازگزار به اندازه حدودا یک وجب جلوتر از حالت معمولی باشد، کشش بیشتری در کمر حس می شود که باعث مداوای کسانی که دیسک و یا ناراحتی کمر دارند می شود. و اگر کسی که سالم است این کار را انجام دهد، هیچ گاه دچار دیسک و ناراحتی کمر نمی شود.

سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد شده و عصبانیت را تسکین می دهد. سجده قدرت درک و فهم را زیاد می کند. دلیلش این است که در سجده به پیشانی ما فشار می آید و باعث می شود که کاملا روی پیشانی متمرکز شویم ( اگر در این حالت به نوک بینی مان نگاه کنیم، خود به خود به پیشانی فشار می آید ) .

نشستن بعد از نماز:

استحکام بخشیدن و تقویت عضلات پاها و رانها، کمک به نفخ معده و روده، بهبود فتق و… از خواص نشستن بعد از نماز است.


سخن آخر

این مطالب فقط بعضی از دلایل علمی در نماز بود و به هیچ عنوان نمی توانیم بگوییم که دلیل اصلی گزینش و چینش این حرکات توسط پروردگار حکیم این نکات علمی بوده است و بنده معتقدم که دلایل گنجاندن نماز در دین ما حکمتهای معنوی و علمی است که هنوز بشر از درک تمام آنها عاجز مانده است.برای پی بردن به برخی از اثار و دلایل معنوی نماز می توانید کتاب “پرتوی از اسرار نماز” نوشته محسن قرائتی را مطالعه بفرمایید.در ضمن چون نماز فلسفه ی خاص خود را دارد که معراج مومن و مایه ی قرب به حق است باید آن را فقط برای خداوند متعال خواند و نه به انگیزه فواید و آثاری از این دست. ولی آگاهی از این دست نظرات علمی نیز می تواند برای برخی مفید باشد و دلیلی باشد برای پای بند بودن به دستورات دین.


منبع:

سایت ائمه جمعه