کردن و ناکردن !
سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
دوش مى گفت بلبلى با باز
کز چه حال تو خوشتر است از من ؟!
تو که زشتى و بد عبوس و مهیب
تو که لالى و گنگ و بسته دهن !
مست و آزاد روى دست شهان
با دوصد ناز مى کنى مسکن !
من بدین ناطقى و خوشخوانى
با خوش اندامى و ظریفىِ تن
قفسم مسکن است و روزم شب !
بهره ام غصه است و رنج و محن !
باز گفتا که راست مى گوئى
لیک سرّش بود بسى روشن :
دأب تو : گفتن است و ناکردن
خوى من : کردن است و ناگفتن !