خوشبختانه بدبخـــــــــت نیستیم!!
یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ (105) سوره هود -
تفسیر:
سعادت که گمشده همه انسانها است و هر کس آن را در چیزى مى جوید و در جائى مى طلبد به طور خلاصه عبارتست از فراهم بودن اسباب تکامل براى یک فرد یا یک جامعه ، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است که همه از آن متنفرند و آن عبارت از: نامساعد بودن شرائط پـیروزى و پـیشرفت و تکامل است .
بنابراین هر کس از نظر شرائط روحى ، جسمى ، خانوادگى ، محیط و فرهنگ ، اسباب بیشترى براى رسیدن به هدفهاى والا در اختیار داشته باشد به سعادت نزدیکتر یا به تعبیر دیگر سعادتمندتر است .
و هر کس گـرفتار کمبودها، نارسائیها، از جهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بى بهره از سعادت خواهد بود.
ولى باید توجه داشت که پایه اصلى سعادت و شقاوت ، اراده و خواست خود انسان است. او است که مى تواند وسائل لازم را براى ساختن خویش و حتى در منطق انبیاء سعادت و شقاوت چـیزى نیست که در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائیهاى محیط و خانوادگـى و وراثت در برابر تصمیم و اراده خود انسان ، قابل تغییر و دگـرگـونى است ، مـگـر اینکه ما اصل اراده و آزادى انسان را انکار کنیم و او را محکوم شرائط جبرى بدانیم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و یا مولود جبرى محیط و مانند آن بدانیم که این نظر بطور قطع در مکتب انبیاء و همچنین مکتب عقل محکوم است .
جالب اینکه در روایاتى که از پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و ائمه اهلبیت (علیهم السلام ) نقل شده ، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت یا اسباب شقاوت گـذارده شده که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامى در این مساله مهم ، آشنا مى سازد و بجاى اینکه براى رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلطى که در بسیارى از اجتماعات وجود دارد، و مسائل بى اساسى را اسباب سعادت و شقاوت مى پـندارند، به دنبال واقعیات عینى و اسباب حقیقى سعادت خواهد رفت .
به عنوان نمونه به چند حدیث پر معنى زیر توجه فرمائید:
1 - امام صادق از جدش امیرمؤمنان على (علیه السلام ) چـنین نقل مى کند: حقیقة السعادة ان یختم للرجل عمله بالسعادة و حقیقة الشقاوة ان یختم للمرء عمله بالشقاوة : حقیقت سعادت این است که آخرین مرحله زندگـى انسان با عمل سعادتمندانه اى پـایان پـذیرد و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحله عمر با عمل شقاوتمندانه اى خاتمه یابد.
این روایت با صراحت مى گـوید مرحله نهائى عمر انسان و اعمال او در این مرحله بیانگر سعادت و شقاوت او است و به این ترتیب سعادت و شقاوت ذاتى را به کلى نفى مى کند و انسانرا در گرو اعمالش مى گذارد و راه بازگشت را در تمام مراحل تا پایان عمر براى او باز مى داند.
2 - در حدیث دیگرى از على (علیه السلام ) مى خوانیم : السعید من وعظ بغیره و الشقى من انخدع لهواه و غروره : سعادتمند کسى است که از سرنوشت دیگران پند گیرد و شقاوتمند کسى است که فریب هواى نفس و غرورش را بخورد.
این سخن على (علیه السلام ) نیز تاکید مجددى است بر اختیارى بودن سعادت و شقاوت و بعضى از اسباب مهم این دو را بیان مى کند.
3 - پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى فرماید:
اربع من اسباب السعادة و اربع من الشقاوة فا لا ربع التى من السعادة المرئة الصالحة و المسکن الواسع ، و الجار الصالح ، و المرکب البهى ء و الاربع التى من الشقاوة الجار السوء و المرئة السوء و المسکن الضیق و المرکب السوء.
چهار چیز از اسباب سعادتند و چهار چیز از اسباب شقاوت :
اما آن چهار چیز که از اسباب سعادتند : همسر صالح ، خانه وسیع ، همسایه شایسته و مرکب خوب و آن چهار چیز که از اسباب شقاوتند : همسایه بد و همسر بد و خانه تنگ و مرکب بد.
با توجه به اینکه این چهار موضوع در زندگى مادى و معنوى هر کس نقش مؤ ثرى دارد و از عوامل پـیروزى یا شکست مى تواند باشد، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن مى شود.
یک همسر خوب انسانرا به انواع نیکیها تشویق مى کند، یک خانه وسیع روح و فکر انسان را آرامش مى بخشد، و آماده فعالیت بیشتر مى نماید، همسایه بد بلا آفرین و همسایه خوب کمک مؤ ثرى به آسایش و حتى پیشرفت هدفهاى انسان مى کند، یک مرکب بدردخور براى رسیدن به کارها و وظائف اجتماعى عامل مؤ ثرى است ، در حالى که مرکب قراضه و زوار در رفته یک عامل عقب ماندگى است ، چرا که کمتر مى تواند صاحبش را به مقصد برساند.
4 - و نیز از پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) این حدیث نقل شده است :
من علامات الشقاء جمود العینین ، و قسوة القلب ، و شدة الحرص فى طلب الرزق ، و الاصرار على الذنب .
از نشانه هاى شقاوت آنست که هرگز قطره اشکى از چشم انسان نریزد، و نیز از علامات آن: سنگ دلى ، و حرص شدید در تحصیل روزى ، و اصرار بر گناه است .
این امور چـهارگـانه که در حدیث فوق آمده امورى است اختیارى که از اعمال و اخلاق اکتسابى خود انسان سرچشمه مى گیرد و به این ترتیب دور کردن این اسباب شقاوت در اختیار خود انسانها است .
اگـر اسبابى را که براى سعادت و شقاوت در احادیث بالا ذکر شده با توجه بر عینیت همه آنها و نقش مؤ ثرشان در زندگى بشر با اسباب و نشانه هاى خرافى که حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زیادى به آن پایبندند مقایسه کنیم به این واقعیت مى رسیم که تعلیمات اسلام تا چه حد منطقى و حساب شده است .
هنوز بسیارند کسانى که نعل اسب را سبب خوشبختى ، روز سیزده را سبب بدبختى .
پـریدن از روى آتش را در بعضى از شبهاى سال سبب خوشبختى ، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى .
پاشیدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و رد شدن زیر نردبان را سبب بدبختى ، و حتى آویزان کردن خرمهره را به خود یا به وسیله نقلیه سبب خوشبختى و عطسه را نشانه بدبختى در انجام کار مورد نظر مى دانند و امثال این خرافات که در شرق و غرب در میان اقوام و ملل مختلف فراوان است .
و چـه بسیار انسانهائى که بر اثر گـرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگى باز مانده اند و گرفتار مصیبتهاى فراوانى شده اند.
اسلام بر تمام این پـندارهاى خرافى قلم سرخ کشیده و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیتهاى مثبت و منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامه هاى عملى و طرز تفکر و عقیده هر کس مى داند که نمونه هائى از آن در چهار حدیث فوق بروشنى بیان شده است .
منبع:
تفسیر نمونه