مجلس عقیقه بود
بچه هه اذیت می کرد
مامانش - مثلا درِ گوشی - بهش داشت می گفت:
اگه ساکت نشی حاج آقا پا میشه سیاه و کبودت می کنه!!
اونجور گفت که خیلیا مثل خودم شنیدند!
گفتم:
ظاهرا امشب باید روضه مظلومیت آخوندا رو بخونم!!
آخه مادر من! به عوارض این گونه حرف و صحبتا توجه داریم؟!
کدوم حاج آقایی تا حالا بچه ای رو زده؟!
صداش زدم گفتم: کوچولو! اسمت چیه؟!
چیزی نگفت!
- میای یه دستی به عمو بدی؟!
دوید پشت مامانش
گفتم: آهان! میخوای دالی بازی کنی؟!
باشه؛ ولی بچه ها میدونند حاج آقاها بچه های خوب رو ،مثل همین آقا پسری که به حرف بزرگتراش گوش میده و الانم پشت مامانش قایمه، خیلی دوست دارند!
تازه یه وقتایی بهشون جایزه هم میدن!!
دیدم از پشت سنگر داره یواشکی سرک می کشه!
+ چه افکار مسمومی رو با دست خودمون تو ذهن بچه ها مون داریم تزریق می کنیم؟ نمیدونم!
اون وقت بزرگتر که میشن مامانه مراجعه می کنه به روحانی:
نمیدونم چرا بچه م نماز نمیخونه؟! از مسجد فراریه؟! از دین بدش میاد؟! من اهل نماز، باباش اهل نماز، این به کی رفته خدا عالمه؟!
+ فقط آخوندا هم نیستند، از دکترا هم میترسونیم بچه ها رو، از پلیسا هم و از خیلیای دیگه...
+ ممّدم ...