غرور جوانی---------
دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ
نوجوانیه و غرور!
داشتند از زور و قدرت خودشون و خاک کردن حریفاشون می گفتن که بهشون گفتم :
اما این جوری که شما فکر می کنین نیست!!
یه غریبه رو میشناسم که ادعای شکست همه ی بچه های محل را داره!!
حسابی ناراحت شدن و گفتن :
اگه مرده بیاد مسابقه!
گفتم :
باشه غروب بیاین فلانجا
دم غروب همه شون اومده بودند ، گفتند :
کجاست طرف تا حسابشو کف دستش بذاریم!!
گفتم:
فعلا که اذونه ، بریم مسجد وضو بگیریم و نماز بخونیم تا بعد!
نماز رو خوندند و گفتند :
بریم دیگه که دیر شد!
گفتم :
نه دیگه لازم نیست! دماغشو حسابی به خاک مالیدین!!
گفتند :
حاجی! کی رو میگی؟!
گفتم :
« شیطان »