شانسه که ما داریم؟!
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۵ ق.ظ
احوالپرسی شو بیش از حد طولانی می کنه!
اونقدری که متوجه تعجب من شد
حالا دیگه همه مأمومین از مسجد خارج شده اند
« خدایا! چی می خواستم بپرسم؟! »
پیرمرد - در حالی که به شدت به ذهنش فشار میاره - در صورتم خندید و این رو گفت.
لحظاتی هم به مکث گذروند و مثل اینکه چیزی به خاطرش نیومده باشه، اضافه کرد:
« انگاری واقعاً چیز گرفته ام !
اسم وامونده ش چی بود؟!! »
خنده م به خنده ش در آمیخت !
گفتم:
« شکر خدا که مثل خیلی ها راه مسجد رو فراموش نکرده این !! »