ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

مراجع :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مراجع» ثبت شده است

کراماتی از حضرت معصومه ، به روایت مراجع تقلید

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ب.ظ

آیة اللَّه العظمی مکارم شیرازی می گویند:

بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوریهای مسلمان نشین [و از آن جمله جمهوری نخجوان ] مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند که عده ای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.
مقدمات کار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد.

از بین [سیصد نفر داوطلب،] پنجاه نفری که معدل بالایی داشتند و جامع ترین آنها بودند، برای اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان جوانی [بود] که با داشتن معدل بالا، به سبب اشکالی که در یکی از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود.

با اصرار فراوان پدر ایشان، او را می پذیرند.

هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از این کاروان علمی، مسئول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرده و تصویر برجسته ای از آن را به نمایش می گذارد.

جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شکسته می شود.

وقتی کاروان به قم می رسد و در مدرسه مربوطه ساکن می شوند، این جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت [معصومه علیها السلام ] می شود و در همان حال خوابش می برد.

در خواب عوالمی را مشاهده کرده و بعد از بیداری می بیند چشمش سالم و بی عیب است.

او بعد از شفا یافتن به مدرسه بر می گردد، دوستان او با مشاهده این کرامت و امر معجزه آسا دسته جمعی به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل می شوند.
وقتی این خبر به نخجوان می رسد، آنها مصرّانه خواهان این می شوند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش، به آنجا بر گردد که باعث بیداری و هدایت دیگران گردد.

- سی دی تصویری این کرامت به نقل از آیة اللَّه مکارم در واحد فرهنگی آستانه موجود است -



آیة اللَّه حسین مظاهری می گوید:

یکی از خانمهای آقایان طلبه سرطان داشت؛ او خیلی در رنج و عذاب بود، شبی شوهرش در منزل نبوده، درد شدید او شروع می شود، از طرفی بنا بوده عملش کنند و از عمل هم می ترسیده است.

اتفاقاً به پشت بام منزل خویش می رود و چشمش به گنبد حضرت معصومه علیها السلام می افتد. رو به قبر حضرت نموده می گوید:

من زن طلبه ای هستم که زیر پرچم شماست، تقاضا دارم یک لطفی به من بکنید.

او می گوید: ناگهان دیدم دردم ساکت شد.

فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم اصلاً اثری از سرطان و آن غده هایی که در پستان بود ندیدم و بدون عمل از بین رفت.

استاد مظاهری اضافه می کند:

اگر من بخواهم نظیر این قضایا را بگویم: بیش از 50 قضیه می شود.



حضرت آیة اللَّه شیخ مرتضی حائری رحمه الله نقل نموده است که:

شخصی به نام آقا جمال دچار پادرد سختی شده بود؛ به طوری که برای شرکت در مجالس بایستی کسی او را به دوش می گرفت و کمک می کرد.

عصر تاسوعا، آقا جمال به مجلس روضه ای که در مدرسه فیضیّه از طرف آیة اللَّه حائری تشکیل شده بود آمد.

آقا سیدعلی سیف (خدمتگزار مرحوم آیة اللَّه حائری) که نگاهش به او افتاد، به او پرخاش کرد که سیّد این چه بساطی است که در آورده ای؟ مزاحم مردم می شوی؟

اگر واقعاً سیّدی، برو از بی بی شفا بگیر!

 آقا جمال تحت تأثیر این سخن قرار می گیرد و بعد از مجلس روضه خوانی با همراه خود به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف می شود. پس از زیارت و عرض ادب با دل شکسته حال توجّه و توسّلی پیدا می کند و آنگاه به خواب می رود.

در عالم خواب شخصی به او می گوید: بلند شو.

می گوید: نمی توانم.

باز می گوید: می توانی، بلند شو.

و عمارتی را به او نشان داده و می گوید: این بنا از حاج سیدحسین آقاست که برای ما روضه خوانی می کند، این نامه را هم به او بده.

آقا جمال ناگهان [از خواب بیدار شده ] و خود را ایستاده می بیند که نامه ای در دست دارد.

نامه را به سرعت به صاحبش می رساند... .

از آن به بعد سید جمال عوض شد؛ به گونه ای که انگار از جهان دیگری است و غالباً با ذکر خدا و در حال سکوت بود.



شعری در وصف بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها 

از: آیت الله العظمی وحید خراسانی


ای دختـر عقـل و خـواهـر دیـن!       وی گوهـر دُرج عزّ و تمکیـن!
عصـمت شده پـای بنـد مـویـت        ای علم و عمـل مقیـم کویـت!
ای میـــوه شـاخسـار تــوحیــد!         همشیره مـاه و دخت خورشیـد!


شیطان به خطاب "قم" براندند (1)           پس تخت ترا به "قم" نشاندند
کاین خانه بهشت و جای حواست          ناموس خدای جایش اینجاست
انـدر حـرم تـو عـقــل مـاتـست               ایـن خاک که چشمه حیاتست
جسمی که در این زمین نهانست            جانی است که در تن جهـانست


ایــن مــاه منیـر و مهـر تـابـان                   عکسی بـود از قـم و خـراسـان
ایــران شده نــور بـخش ارواح                     مشکوة صفت به این دو مصبـاح
از ایــن دو حـرم دلا چه پرسی؟!                حق داند و وصف عرش و کرسی
هر کس به درت به یک امیدی است             محتاج تر از همه "وحیدی" است


 (1) اشاره به حدیث معروفی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

"در شب معراج چون مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السلام مرا به شانه راست خود گرفت و در زمین به نقطه سرخ رنگی نظر کردم که از زعفران خوش رنگ تر و از مشک خوشبوتر بود. پیرمردی را دیدم که کلاهی بر سر داشت.

از جبرئیل پرسیدم: این نقطه از زمین که در سرخی بهتر از زعفران است کجاست؟ گفت: اینجا محل شیعیان تو و شیعیان وصیّ تو علی علیه السلام است. گفتم: آن پیرمرد کیست؟ گفت: شیطان است. گفتم از مردم چه می خواهد؟ گفت: می خواهد آنان را از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام باز دارد و به فسق و فجور دعوتشان کند.

گفتم: ای جبرئیل مرا پایین ببر. پس با سرعتی بالاتر از برق جهان و سریع تر از روی هم قرار گرفتن پلک چشم فرود آمدیم.

پس حضرت فرمود: ای ملعون "قُمْ؛ برخیز" و در مال و اولاد و زنان دشمنان آنها (شیعیان) شریک باش. به راستی تو را بر شیعیان من و شیعیان علی علیه السلام هیچ گونه سلطنتی نیست. پس آن مکان قم نامیده شد. (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 445.)


برگرفته از:

مبلغان ش 78

پابرهنگان

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ

آیت الله وحید خراسانی:

این فقیه متبحر، آیت الله بروجردی که اینجا خوابیده

این مرد، در اواخر عمرش با آن سن پیری، مطالعه می کرد دقیق ترین خطوط را.

بعد قصه خودش را نقل کرد، گفت:

چشم من به یک دردی مبتلا شد، معالجه هر چه کردم اثر نکرد!!

رفتم برای تشرف به عتبات به بصره که رسیدم، سوار قطار شدم، در آنجایی که من سوار بودم، این زوار پیاده، که عازم زیارت سیدالشهداء بودند، سوار شدند.
یکی از اینها خوابیده بود، من از آن گـِل بین انگشتهای پای این شخص، یک کمی برداشتم، به هر دو چشم مجروحم مالیدم.

به مجرد اینکه آن گـِل را مالیدم، درد برطرف شد و تا این سال محتاج به عینک نشدم!!

این معرفت این فقیه متبحّر است.

اگر آنها این معرفت را ندارند که بفهمند گـِل پای زوّار قبر این خاندان، گـِل پای زوّار قبرشان : می شود شفای درد بی درمان، آن وقت پای برهنه به بقیع بروی با حفظ الصحة مخالف است؟

اگر معرفت مثل این فحل علم را هم نداری، جوراب را پا کن، اما کفش ها را دربیار، آنجا می دانی چه خبر است؟

آنجا جائی است که (ذلک و من یعظم شعائر الله). آن قدرِ متیقن از شعائر الهیّه آن چهار قبر است، تعظیم آن چهار قبر، علامت تقوای دل است.

آنها که پا برهنه اند در بقیع، تقوای دلشان در عملشان مجسّم است.
اهل علم، مردم غافل را از خواب غفلت بیدار کنند، حرمت بقیع را نگه دارند.

به آن قبرهای خراب شده نگاه نکنند.

باید همه پا برهنه آنجا بروند تا به کوریِ چشم آنها که این قبور را خواستند از میان ببرند، روشن بشود که عظمت در حدّی است که سر از پا در این حرم شناخته نمی شود.


منبع:

سایت آیت الله العظمی وحید خراسانی ارشادات، نکته ها وحکایت ها

______________________________________________________________________________________________________

(فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (12) طه - خداوند خطاب به موسی: پس کفشهایت را درآر! که تو در سرزمین مقدس طوی هستی)

مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی در مراسم عزاداری اهل بیت