با تو جز به خوبی تا نکرده بودم
و تو جز به بدی جوابم ندادی
آنها که می شناختند گفتند دشمن ترینی
جدی ات نگرفتم
تا آن گاه که بر سینه ام نشسته ات دیدم
خواهم شکست تو را در میان آینه ها امشب
خواهم شکست تو را امشب...
متعاقب این پست:
به خودم می گویم:
نکند تا امروز که فکر می کردی اطرافت پر است از دوست، چنین نبوده باشد؟!
نکند غریبی بوده ای که دوره ات کرده اند به آسیب؟!
نکند تنها دوست تو همان بود که کلامش به مذاقت تلخ آمد؟!
نکند همه کسانی که به بهترین القاب صدایت می زنند، نیستند جز دشمن یا در حکم آن؟!
در شفیق بودن رفقای وبلاگی ام شکی ندارم...
از اینها که احتمال تخریب و تضعیف، به انگیزه های حسادت و رقابت و غیره منتفی ست
کامنت های شما حاوی این پیام بود:
حاجی! تقلایت برای توجیه ناراحتی ، تقلا برای خروجت از اتهام است!
حاجی! گویی نگویی گرفتار نامی!!
شاید واقع امر چنین باشد بی آنکه خود توجهی بدان داشته باشم...
منی که نسخه برای دیگران می نویسم، برای خودم بایست کاری می کردم ... و کردم
آری دوستان! از امروز آخدا وب مهربانی برای من حکم اطاق ترک را خواهد داشت...
کاری به دنیای بیرون ندارم، اما اینجا از همه دوستانی که لطف می کنند و کامنت میگذارند، عاجزانه استدعا دارم از این به بعد و به صورت مرتب کامکنتهای روزانه شون رو با این عنوان شروع بفرمایند:
« ممّدآقا! سلام »
آنقدر این رو تکرار کنید که تا اسم ممدآقایی رو از گوشه کنار شنیدم، ناخودآگاه صورت بچرخانم که : بله بفرمائید.
آنقدر که هر کسی به بیان وارد شد و از ممدآقای بیان پرسید بگویند: شورگشتی
پس با اجازه دوستان، من بعد اگر خطاب دیگری غیر از این باشد، توسط مدیر سایت حذف خواهد گردید...
ممنون از همراهیتون
امضا: ممّدآقا
+ ان شاءالله که این پست، خود به دستور هوا نبوده نباشد!!!