هدیه وزیـــــــــــر
یکی از وزراء معاصر سید رضی رحمه الله می گوید:
"خدای تعالی،
نوزادی به سید رضی کرامت فرمود. من هزار دینار در طبقی گذاشتم و به رسم هدیه و چشم
روشنی برای او فرستادم. رضی آن وجه را رد کرد و گفت:
وزیر می داند که من از هیچ کس
چیزی قبول نمی کنم.
بار دیگر آن طبق را فرستادم و گفتم:
این وجه برای آن مولود است،
دخلی به شما ندارد.
باز پس فرستاد و گفت:
کودکان ما نیز چیزی از کسی قبول نمی کنند!
بار سوم فرستادم و گفتم:
این مبلغ را به قابله بدهید.
این بار نیز باز گردانید و
گفت:
وزیر می داند که زنان ما را زنان بیگانه قابلگی نمی کنند، بلکه قابله ایشان از
زنان خود ما هستند و اینان نیز چیزی از کسی نمی پذیرند!!
برای بار چهارم آن مبلغ را
فرستادم و گفتم:
این مبلغ از آنِ طلّابی باشد که در خدمت شما درس می خوانند.
سید
رضی فرمود:
طلّاب خود حاضرند، هر کس هر قدر می خواهد، بردارد!
آن گاه یکی از طلّاب
برخاست و یک دینار را برداشت و گفت:
دیشب برای روغن چراغ احتیاج پیدا کردم و کلید
درِ خزانه شما که وقف بر طلّاب است، نبود.
از این رو، از بقّال نسیه روغن چراغ گرفتم. اکنون این دینار را برداشتم تا قرض خود را ادا کنم... و سرانجام آن طبق دینار را رد کردند و نپذیرفتند."
بعد از این قضیه سید دستور داد به تعداد طلّاب ، کلید مخزن وجوهات تهیه شود! ( که هر کس پولی لازم داشت خود بردارد و ببندد!! )
منبع:
مبلغان ش 75