ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

اُحُد و دو هند : هند جگرخــــوار و هند جگـــــردار!! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

 هند جگر خوار :

در جنگ احد جناب حمزة سیدالشهداء - عموى پیامبر - نزدیک به سى نفر را کشت و خود نیز به شهادت رسید.
هند زن ابوسفیان که در کینه جوئى سر آمد همه زنان عصر خود بود به وحشى ( برده جبیر بن مطعم ) وعده مالی فراوان داد که در صورت قتل حمزه ، نصیب او گردد.

لذا وحشى در کمین نشست و در فرصتی مناسب به جناب حمزه حمله نموده و ایشان را به شهادت رساند.
طبق وعده ، شکم حمزه را پاره کرد و جگر او را به نزد هند آورد. او جگر را به دندان گرفت! اما نتوانست بخورد! از این جهت به هند جگر خوار معروف شد.

پس هند هر زیورى که داشت به وحشى داد و خودش بالاى جسد حمزه آمد و از کینه جوئى ، گوش و دماغ و لب حمزه را برید و با آنها گردن بندی درست کرد!! تا به مکه ببرد و به زنان قریش نشان بدهد!

و زنان دیگر هم به تقلید از او اجساد شهداى دیگر را مثله کردند.

ابوسفیان کینه جو هم وقتى بالاى جسد حمزه آمد سر نیزه را در گوشه دهان حمزه فرو کرد و گفت : اى عاق! بچش.

( و چقدر رفتار این زن و شوهر منو یاد اعمال امروز داعشی های ملعون می اندازد!! شما هم حتما چنین حسی پیدا کردین؟! آیا میشه گفت ارتباطی بین این دو رفتار وجود دارد؟! به نظر من که آری!)


برگرفته از:

یکصد موضوع 500 داستان
سید على اکبر صداقت

از :

منتهی الآمال

______________________________________________________________________________


هند جگردار :

هند همسر عمرو بن جموح به احد آمد و شهیدان و عزیزان خود را از روى خاک برداشت و بر روى شتر انداخت و رهسپار مدینه گردید.

در مدینه انتشار یافته بود که پیامبر (ص ) در صحنه جنگ کشته شده است .

زنان براى یافتن خبر صحیح ، از حال پیامبر، رهسپار (احد) بودند ؛ او در نیمه راه با همسران رسول خدا ملاقات کرد.

آنان از وى حال رسول خدا را سؤ ال نمودند، این زن در حالى که اجساد شوهر و برادر و فرزند خود را بر شترى بسته و به مدینه مى برد مثل این که کوچکترین مصیبت متوجه وى نگردیده بود، با قیافه باز به آنان گفت :

خبر خوشى دارم و آن این که پیامبر (ص ) زنده و سالم است ؛ در برابر این نعمت بزرگ تمام مصائب ، کوچک و ناچیز است!

خبر دیگر این که : خداوند کافران را در حالى که مملو از خشم و غضب بودند به وطنشان برگردانید.

سپس از وى پرسیدند که این جنازه ها از کیست ؟ گفت :

مربوط به من است . یکى شوهرم ، دیگرى فرزندم ، سومى برادرم ، مى برم در مدینه به خاک بسپارم .

( بار دیگر در این صحنه از تاریخ اسلام یکى از عالیترین اثر ایمان که همان ناچیز شمردن مصائب و هضم تمام شدائد و آلام در راه هدف مقدس ‍ است ، تجلى مى کند. مکتب مادیت هرگز نتوانسته است چنین زنان و مردان فداکارى تربیت کند. این افراد براى هدف مى جنگند، نه براى زندگى مادى و نیل به مقام . این داستان ، شگفت انگیز است و هرگز با مقیاسهاى مادى و قواعدى که مادیت براى تحلیل مسائل تاریخى طراحى نموده است ، تطبیق نمى کند. فقط مردان الهى و کسانى که به تاءثیر عالم بالا اعتقاد دارند و مسائل اعجاز و کرامت را حل کرده اند مى توانند داستان را تحلیل نموده و از هر نظر صحیح بدانند )

اینک ادامه داستان :

هند، مهار شتر را در دست داشت ، به سوى مدینه مى کشید. اما شتر به زحمت راه مى رفت .

زنى از زنان رسول خدا (ص ) گفت :

لابد بار شتر سنگین است ، هند در پاسخ گفت :

این شتر بسیار نیرومند است و مى تواند بار دو شتر را بردارد و حتما علت دیگرى دارد. زیرا هر موقع روى شتر را به طرف احد بر مى گردانم ، این حیوان به آسانى مى رود ولى هر موقع آن را به سمت مدینه مى نمایم به زحمت کشیده مى شود و یا زانو به زمین مى زند.

هند تصمیم گرفت که به احد برگردد و پیامبر را از جریان آگاه سازد. او با همان شتر و اجساد به ( احد) آمد و وضع راه رفتن شتر را به پیامبر (ص ) گفت :

پیامبر فرمود :

هنگامی که شوهرت به سوى میدان رفت از خدا چه خواست ؟

وى عرض کرد : شوهرم رو به درگاه خدا کرد و گفت : خداوندا، مرا به خانه ام باز نگردان!

پیامبر فرمود :

علت این امتناع روشن گردید دعاى شوهرت مستجاب شده! خداوند نمى خواهد این جنازه به سوى خانه برگردد.

بر تو لازم است که هر سه جنازه را در این سرزمین ( احد) به خاک بسپارى و بدان که این سه نفر در سراى دیگر پیش هم خواهند بود.

هند در حالى که اشک از گوشه چشمانش مى ریخت از پیامبر درخواست کرد، که از خداوند بخواهند که او نیز در سراى آخرت پیش ‍ آنها باشد.


منبع:

چهل داستان
اکبر زاهرى


  • محمد تدین (شورگشتی)

هند جگرخوار و جگردار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی