امیر شهوت
امیر شهوت ( نه اسیر شهوت ) :
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء مدّتی دور از اهل و عیال در
زنجان به سر می برد.
از یکی از بزرگان شهر خواست زمینه ازدواج موقّتی را برای او
فراهم کند. او نیز دختر زیبای خود را به منزل شیخ فرستاد. هنگامی که شیخ داخل منزل
شد و دختری زیبا و با جمال را دید، تعجب کرد.
پرسید: دختر کیستی؟
گفت: دختر
فلان شخص.
شیخ گفت: آیا قلبا راضی هستی که به عقد شیخ درآیی؟
گفت: بله.
شیخ فرمود:
تو با این حُسن و جمال چرا تا به حال ازدواج نکرده ای؟
گفت: من فردی را دوست می
داشتم، ولی پدرم رضایت نداد و افرادی را که پدرم می پسندید، من راضی نشدم با آنها
ازدواج کنم.
شیخ فرمود: آن فردی را که دوست می داشتی، حاضری با او ازدواج
کنی؟
گفت: اکنون به همسری شما درآمده ام و این امر باعث افتخار من است.
شیخ احساس کرد که دختر به فرد مورد نظرش عشق و محبّت دارد ؛ بلافاصله پدر دختر و جوان مورد نظر را احضار نمود، و همان شب دختر را به عقد او درآورده، به خانه شوهر فرستاد.
منبع:
قصص العلماء