اوج تعارف!
سه نفر مونده به ما، سینی خورشت تموم شد...
تعارف تعارف آخرین ظرف رو گذاشتند جلو ما:
حاج آقا! نمیشه و زشته و امکان نداره و ...
ما هم از اینهمه ادب و نزاکت مشعوف که سینی جدید از راه رسید...
حالا می خوام خورشت بکشم ، می بینم یه تکه استخون و دو تکه بزرگ دمبه و دو قاشق لپه و مابقیش آب روغن!!
رفقا هم که مشغول تکه پاره کردن گوشتاشونند!!
یعنی اگه مَردین ، اون وقتی که قلمبه های گوشت تو ظرفتون می افته یه کم تعارف بلد باشین!! والا
+ اگه به رفتارامون دقیق نیگا کنیم، اکثراً رو مصلحته که با ادب میشیم!!
+ کی گفته نوشابه چیز بدیه؟! اگه اون روز نبود شاید غذا همون وسط حلقوم ما جا خوش می کرد و پائین نمی رفت!!
+ از یه چیز حلیم خیلی خوشم میاد ، اونم یک دستی شه!!
نکته اخلاقی: خواهشا تو جمع غذا میکشین درست بکشین، نمیتونین؟ غذای یک دست بدین.
نگو حاج آقا! خوب تو ظرف دیگران سرک نمی کشیدی، کار بدیه؟
که خواهم گفت: خودم بهتر می دونم اما مگه میشه تو بیکار باشی و صدای فیش و فیش دور و برتو که به شدت مشغولند بشنوی و خداقوتشون نگی؟! خوب اینم زشته دیگه!!! خخخخخ