باغم کچلی گرفته!!!
شب گله کردم:
« یه کم تأمل و تحمل خوبه!
تا بلند میشم برا تفسیر ، می بینم مسجد رو خالی کردین! »
صبحش یه بنده خدایی تو کوچه بهم برخورد، مثل اینکه حرف دیشبم بهش برخورده باشه !! گفت:
حاج آقا! تقصیر شما نیست!
اگه مثل ما برین بیابون و علف بزنین همچین فرمایشی رو نمی کردین!!!
+ نمی دونم چرا بعضیا کار خودشونو فقط به کار بودن قبول دارند؟!!!
( جلسه اولیاء مربیان بود یکی می گفت معلمیم شد کار؟
زیر سقف ، پشت میز بشینی و «بابا آب داد» یاد بدی؟!!! )
+ همین افرادی که خستگی و کمبود وقت رو بهونه فرار از مسجد وقرآن وتفسیر می کنند، روزانه چند ساعت وقتشونو پای تلویزیون و گوشی و ... هدر میدن؟! خدا عالمه!!
+ کسی نیست بهشون بگه اگه شما دوست دارین اصطلاحاً کارِ تون به جاش بخوره و باغ و زراعتتون سر حال و سر زنده باشه، ما هم همین حسو داریم!!
باغ و زراعت ما همین مردم مسجدی اند!!
آدم افسرده میشه با این بی حالی و بی انگیزگی !! والا
باغ مردم !!!
باغ ما !!!