برا پیریت ، نه شیخیت!!
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ق.ظ
آیت الله رضازاده:
از خونه بیرون آمدم به قصد حرم
ماشینی جلو پام توقف کرد
سوار نشده گفت:
حاجی! وهم ورت نداره یه وقت ! برا پیری ت ماشینو نگه داشتم ، نه برا شیخی ت!!
در طول مسیر هم تا می تونست گله کرد و اعتراض!
تا وقتی که دیگه حسابی خودشو خالی کرد...
گفتم : نوبت ما هم شد دو کلمه حرف بزنیم؟!
گفت: بله
شغلت چیه؟!
لوازم یدکی خودرو دارم
همه لوازم یدکی ها خوبن؟!
نه
خوب آخوندا هم یه قشرند مثل سایر اقشار!
گفتم: حالا با همه این حرف و گپ ها ، اگه فرضاً بخوای همسرت رو سفر حج یا کربلا بفرستی!
از تو تموم آدمای کاروان از دکتر و مهندس گرفته تا بازاری و روستایی و... به کدوم یکی می سپاریش؟!
گفت: راستش بهتر از آخوند نمی شناسم!
گفتم: پس بی جهت به شما دارند القا می کنند از شیخا بدتون میاد! اینجوریام نیس!
گفت: راستش درسته ، نمیدونم چرا این حرفا رو زدم؟ ...