برای اولین بار - بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی - اینک : « وب مهربـــــــــــانی » مطلـــــب داری بــــــــــذار مطلــــب نداری بــــــــــــردار ( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد. ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )
******************************* ******************************* تذکر: لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه. بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...
غزلی که همین الان سرودم تقدیم به همه بابا ها میکنم: بیکاری ما که بار بابا شده است یارانه ما که یــار بابا شده است او چو بر دوش نهادست این بارم را آدم من و چون حمار بابا شده است دیشب به سرم زد بشوم آدم حسابی دیدم که ضعیف و زار بابا شده است گفتم بروم درس بخوانم با همان پول آماده این کار بابا شده است آخر نه حسابی و نه، آدم نشدم من تـک آدم روزگـــــار بــابــا شـده اسـت
گفتین خاک راه شدین سرچ کردمتا شعری در مورد سر راه نشستن بیارم که به این دو خط زیر بر خوردم.حیفم اومد ننویسم: بعضی زخما رو باید درمان کنی تا بتونی به راهت ادامه بدی اما اما بعضی زخم ها باید بمونن تا هیچوقت راهت رو گم نکنی. :)
واقعا اینطوریه حالا بنده یه دوستی دارم نام نمیبرم که روزگاری اگر دیدیم همدیگه رو و اونروز اون دوست بجای الان که دشمنه بازم دوستم شد غیبت محسوب نشه حرفم ولی باید بگم الان با اینکه فهمیدم این دوست من حکم دشمن رو داره واسه من، ولی هنوزم پیاماش هست و هر روز پیام میده و زخم دل من رو تازه تر میکنه.مدامم داره یادم میندازه بدی هایی که به من کرد. من فکر میکنم با خوندن این جلمه آموزنده فهمیدم اون توی این وانفسا که من دارم به هر رفیقی رو میندازم برای کار جور کردن داره با این کاراش یادممیدازه از کجا زخم خوردم تا دوباره نخورم:)
احسنت
متشکرم