بهار دل شده خزون/دردام و از چشام بخون/نشسته ام یه بار دیگه/پا سفره ی ماه رمضون/
بهار دل شده خزون،دردام و از چشام بخون
نشسته ام یه بار دیگه،پا سفره ی ماه رمضون
خدا خدا خدا خدا...
تو گیر و دار زندگی،عادی شده برام خطا
با این همه رو سیاهی،بازم به من گفتی بیا
ای خالق بنده نواز،میخوام که از تو دور نشم
خیلی داره دیر میشه ها،یه کاری کن عوض بشم
ببین دارم داد میزنم،گناه من و بیچاره کرد
تو صحرای هوای نفس،دل من و آواره کرد
ای که تویی به هر زمان،قرار قلب بی قرار
گناهای این بنده ات و،رو حساب جهلش بذار
به زیر بار معصیت،قد کمون اومدم خدا
به محضرت یه بار دیگه،پشیمون اومدم خدا
ببین پاسفره ی دعا،اشکای این سینه زن و
میگه میون گریه هاش،ببخش من و،ببخش من و
ای خالق آلاله ها،ببر من و یه شب حرم
از در خونه ی حسین،کجا رو دارم که برم
آی عاشقا مثل شما،این همه ی حرف منه
فقط امید ما همین،گریه و سینه زدنه
مرثیه خونی کارمه،مثل تموم عالمین
میون گریه هی میگم،حسین حسین حسین حسین
آقا شنیدم که یه روز،خون به دل شما شده
میون گودال بلا،سر از تنت جدا شده
آقا شنیدم سرت و،به روی نیزه ها زدن
با کعب نی حرومی ها،بر تن بچه ها زدن
بین زمین و آسمون،با اشک جاری از دو عین
یه مادری ناله میزد،غریب مادر یا حسین...
***
سفره آماده ،سر سفره گدا آماده
کرم آماده من آماده خدا آماده
این کرم خانه دو ماه است تدارک دیده
قبل مهمان همه جا هست غذا آماده
اینکه اینجائیم از لطف خود اوست نه من
او نخواهد ، نشوم بهر دعا آماده
گر خدا رحم نیارد به من آلوده
نفس من هست به انجام خطا آماده
دل بیمار محال است به درمان نرسد
مطب آماده دل آماده دوا آماده
بی پرو بال به پرواز رسیدن شدنی است
بسکه در ماه خدا هست هوا آماده
توبه بی ذکر علی نیست میسر ولله
ذکر حیدر بکند قلب مرا اماده
طلب کعبه در این ماه طواف یار است
پس چه بهتر که بود کرببلا آماده
وقت یاری گل فاطمه فردای فرج
کاش باشیم کنار شهدا اماده
علی اکبر لطیفیان
جمع بشید عاشقای ماه رمضون
مهمونی داره خدای مهربون
غنی و گدا رو دعوت می کنه
همه عاشقا رو دعوت می کنه
این چه سفره ایِ که دل می بره
صاحب سفره بَدارم می خره
چی بگم که سفره خیلی با صفاست
صاحب سفره ما امام رضاست
سفره عطرش ز گلای یاسشه
سقای سفره عمو عباسشه
ای خدا یه قلب با صفا می خوام
من دیگه برات کربلا می خوام
دوست دارم برم تا بین الحرمین
جون بدم برای اربابم حسین
ای حسین جان به فدای سر تو
من به قربون لب اطهر تو
***
برق خاشاک گنه ، روزه تابستان است
دود این آتش جانسوز به از ریحان است
می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان
آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است
هست در غنچه ی لب بسته ی این ماه نهان
گلستانی که نسیمش نفس رحمان است
مشو از عزت این مهر الهی غافل
که در این مهر بسی گنج و گهر پنهان است
ماهرویی که شب قدر بود یک خالش
در سراپرده ماه رمضان پنهان است
می کند روزه ماه رمضان عمر دراز
مد انعام درین دفتر و این ایوان است
غفلت از تشنگی و گرسنگی کم گردد
که لب خشک بر این بند گران سوهان است
باش با قد دو تا حلقه این در صایب
که مراد دو جهان در خم این چوگان است
صائب تبریزی
- ۹۴/۰۳/۲۸
سال هاست رفته ای و من
هنوز به خودم می لرزم
درست مثل شاخه ای که چند لحظه قبل
پرنده اش پریده باشد!
رضا کاظمی