برای اولین بار - بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی - اینک : « وب مهربـــــــــــانی » مطلـــــب داری بــــــــــذار مطلــــب نداری بــــــــــــردار ( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد. ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )
******************************* ******************************* تذکر: لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه. بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...
آره وجدانا آدم بایست کار خودش رو بکنه و کاری به کار اطرافیان نداشته باشه. باید هر موقعی که کار مهمی بود بهشون توجه کرد، اون هم اگر فرصت باشه.
مثلا: من تو محیط کار زمونی که شرکت می رفتم، وسطش همکارا بعضا صدا می کردند و میدونستم کار زیاد مهمی ندارند و فقط میخوان بگن بیا کمی هم بشین و از این حرفا در حالی که برای من کار مهمتر بود و اصلا توجهی نکردم. بعد که رفتم متوجه شدم وقت چایی خوردن بود و اختیار داشتم برم اما نرفتم بعدا پرسیدن چرا صدا کردیم نیومدی گفتم ببخشید اما اگر میومدم ممکن بود مشکلی پیش میومد.و این طور میشد که با توضیحی که دادم ناراحت نشدند.
پاسخ:
نباید به حرف دیگران که معمولا روی مبنای درستی هم ادا نمیشه توجه زیادی کرد...
ولی آقای شور گشتی عزیز.داداش بعضی وقت ها آدم به اطرافش از روی تنهایی و بیکاری و فقر و بد بختی و با دیده حسرت و افسوس و گاهی هم رشک و حسد نگاه میکنه و این چیزی جز رنج در پی نداره چرا که وقتی میبینه دیگران رو آنها هم بیکار نمیمونند و نیش و کنایه هایی به زبان بدن یا زبان دهن میارن که آدم رو بد تر میسوزونه.(درباره منِ نوعی گفتم وگرنه منظور شعر شما شاید چیز دیگری باشه.)
پاسخ:
در یک کلمه : امان از زبون
ممنون داداش!
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.