خدا رحم کرد به آبرومون...
شعر قشنگی خوند
حسابی به وجد اومدم...
خواستم مثل معمول که به بچه ها دست میدم و می بوسمشان، بغلش کنم و ببوسمش که از کنار جایگاه گذشت.
مدتی بعد و در جریان مسابقه ای به روحانی، نامه ای دریافت کردم از دختری کلاس پنجمی که از مشکل کوتاهی قدش گله می کرد!
و اینکه او و برادرش کارهای زیادی به توصیه ی این و اون انجام داده اند اما فایده ای نداشته...
زمان اهدای جوایز متوجه شدم این دختر همون دختری ست که اون شب در جشنواره برنامه اجرا کرده بود!!
خدا رو بی نهایت شکر گفتم که اسباب خجالت خودم و اون بنده خدا فراهم نشد!
شاید لازمه وقتی مجری مراسم، برنامه ای رو اعلان می کنه مختصر اطلاعاتی از برنامه و اجرا کننده ی اون هم بده... لااقل تو این مواقع!
+ راه حل درستی نتونستم بهش ارائه بدم جز اینکه حرکات کششی رو بیشتر انجام بده و اینکه در مواردی میشه به عمل هم امید بست! اما بیشتر سعی کردم اونو به شرایطش قانع و راضی کنم!
به امید رفع گرفتاری همه ی گرفتاران