سرقت از بیت المال ...
روزى عقیل برادر امیرالمؤمنین على علیه السلام از ایشان درخواست کمک مالى کرد و گفت:
من تنگدستم مرا چیزى بده .
حضرت فرمود:
صبر داشته باش تا میان مسلمین تقسیم کنم ، سهمیه ترا خواهم داد.
عقیل اصرار ورزید.
على علیه السلام به مردى گفت دست عقیل را بگیر و ببر در میان بازار، بگو قفل دکانى را بشکند و آنچه در میان دکان است بردارد!!!
عقیل در جواب گفت:
می خواهى مرا به عنوان دزدى بگیرن؟!
على علیه السلام فرمود:
پس تو می خواهى مرا سارق قرار دهى که از بیت المال مسلمین بردارم و به تو بدهم؟؟!!
عقیل گفت:
پیش معاویه می روم!!
فرمود:
تو دانى و معاویه!
پیش معاویه رفت و از او تقاضاى کمک کرد.
معاویه او را صد هزار درهم داد و گفت:
بالاى منبر برو و بگو على با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم!!!
عقیل بر منبر رفت ، پس از سپاس و حمد خدا گفت:
مردم! من از على دینش را طلب کردم ؛ على مرا که برادرش بودم رها کرد و دینش را گرفت!!!
ولى از معاویه درخواست نمودم ، مرا در دینش مقدم داشت !!
صاحب روضات الجنات میگوید:
در روایت دیگرى است که معاویه گفت بر منبر رو و على را لعن کن! عقیل بالا رفت و گفت مردم معاویه مرا گفته که على را لعنت کنم پس شما معاویه را لعنت کنید!!
داستانها و پندها جلد 1
مصطفى زمانى وجدانى
- ۹۴/۰۳/۱۰
WwW.HisChat.IR
چت روم شلوغ هیس چت چت روم چت
مــــــرســـــی :)