ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

علامه حلی در حاشیه یکی از کتاب هایش: این حدیثی ست که مولای من صاحب الامر (ع) مرا به آن خبر داد!! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه


آقا سیدعلی ( صاحب ریاض ) از خط علامه حلی در حاشیه یکی از کتابهایش نقل می کند که:

علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبدالله الحسین علیه السلام می رفت و بر حماری سوار بود و تازیانه ای برای راندن حیوان در دست داشت .

از روی اتفاق در اثنای راه شخصی پیاده بر او وارد شد و به همراهی او در آمد و در طول مسیر فتح باب مسئله و مکالمه نمود .

علامه دانست که او مردی است عالم و خبیر و لذا در مقام سؤال از برخی مشکلات علمی بر آمد و دید او حلال مشکلات است .

علامه فهمید که وحید و یگانه عصر است، زیرا کسی چون خود ندیده بود و خودش هم در این مسائل متحیر مانده بود .

تا آنکه در اثنای راه بحثی به میان آمد که آن شخص بر خلاف علامه فتوی داد، علامه انکار کرد و گفت: این فتوی بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری که وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم . آن مرد گفت: دلیل این حکم حدیثی است که شیخ طوسی - علیه الرحمة - در کتاب تهذیب خود نوشته است . علامه گفت: چنین حدیثی در تهذیب ندیده ام که شیخ طوسی یا دیگران نقل کرده باشند . آن شخص گفت: آن نسخه از کتاب تهذیب را که در اختیار داری فلان مقدار ورق بزن، در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید .

وقتی علامه این گونه جواب شنید متحیر گردید که این شخص کیست که چنین از غیب سخن می گوید . سپس علامه برای استظهار و استخبار از او سؤال نمود - در حالی که از غایت تفکر و تحیر تازیانه از دستش به زمین افتاد -:

آیا مثل این زمان که غیبت کبری در آن واقع گردیده درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد یا نه؟!

آن شخص چون این سخن را شنید به سوی زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علامه گذاشت و سپس فرمود:

چگونه امکان ندارد و حال آنکه هم اکنون دست او در میان دست تو می باشد!!

علامه به محض اینکه این سخن را شنید از بالای حیوان خود را بر پاهای مبارک آن حضرت انداخت و شروع به بوسیدن کرد و از غایت شوق از هوش رفت و هنگامی که به هوش آمد کسی را ندید; لذا افسرده و ملول گردید و پس از مراجعت به خانه کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آن حدیث را در همان موضع که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود و لذا در حاشیه کتاب به خط خود نوشت:

این حدیثی است که مولای من صاحب الامر علیه السلام مرا به آن خبر داد .


منبع:

قصص العلماء

میرزا محمد تنکابنی


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۱)

سلام ؛
پست مفیدی بود ؛ خوشحال می شم از آخرین مطلب سایت من دیدن کنی .

عنوان مطلب : جاینت ، هشتمین شگفتی جهان


اگر تونستی نظرت را هم بگو !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی