على (ع ) به دنبال کارگرى
روزى شرائط زندگى بر على (ع ) به قدرى تنگ شد که گرسنگى شدیدى امام على (ع ) را فرا گرفت .
امام على (ع ) از خانه بیرون آمد و در جستجوى آن بود تا کارى پیدا شود، و کارگرى کند و با مزد آن گرسنگى خود را رفع نماید.
در مدینه کار پیدا نکرد و تصمیم گرفت به حوالى مدینه (مزرعه اى به فاصله یکفرسخ و نیم مدینه ) برود بلکه آنجا کار پیدا شود، به آنجا رفت ، ناگاه دید زنى خاک علک کرده و جمع نموده است ، با خود گفت : لابد این زن منتظر کارگرى است تا آب بیاورد و آن خاک را براى ساختن ساختمان گل نمایدن نزد آن زن رفت و معلوم شد که او منتظر کارگر است .
پس از صحبت با او، قرار بر این شد که على (ع ) آب از درون چاه بیرون بکشد، و براى هر دلوى ، یک خرما اجرت بگیرد!!
شانزده دلو از چاه (عمیق آنجا) آب بیرون کشید به طورى که دستش تاول زد، آن آبها را طبق قرار داد بر سر آن خاک ریخت .
زن شانزده خرما به امام على (ع ) داد، و آنحضرت به مدینه بازگشت و با پیامبر نشسته آن خرماها را خوردند و گرسنگى آن روزشان برطرف گردید!
منبع:
داستان دوستان جلد 5
محمد محمدى اشتهاردى