مواظب مشاوراتت باش!!
زن و شوهرى با هم نزاع کردند. مرد عصائى بر زوجه زد که بر اثر آن ضربت از دنیا رفت ، بدون اینکه شوهر قصد کشتن او را داشته باشد. مرد از اقوام و خویشان همسر ترسید و براى یافتن چاره کار مدتى اندیشید و چون فکرش بجایى نرسید با یکى از دوستانش مشورت کرد.
مستشار گفت : چاره کار آنست که جوان زیبائى را پیدا کنى و او را بکشى . آنگاه او را کنار جسد زنت قرار دهى ، تا وقتى اقوام همسرت یا اقارب آن جوان از ماجراى قتل مطلع شدند، به ایشان بگوئى : این جوان با زوجه من زنا مى کرد و لذا من هر دو را به قتل رساندم .
مرد ساده ، کلام مستشار را پذیرفت و تصمیم بر اجراى آن گرفت . جلو منزل خود نشست . اتفاقا جوان زیبائى از آنجا مى گذشت ، او را به بهانه اى به داخل منزل آورد و به قتل رساند و جسدش را کنار جسد همسرش قرار داد.
هنگامى که خویشان زن اطلاع یافتند، براى انتقام نزد شوهر آمدند.
شوهر آن زن گفت : من دیدم این جوان با عیال من عمل منافى عفت انجام مى دهد، نتوانستم تحمل کنم ، هر دو را بقتل رساندم .
خویشان زن با مشاهده صحنه و اینکه هر دو در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند، آرام شدند، و اعتراض و اقدامى نکردند.
از سوى دیگر مستشار ظالم با خیالى آسوده در منزل خود نشسته بود، تا اینکه شب فرا رسید و هوا تاریک شد. چون پسرش به خانه نیامد، نگران شد. در جستجوى پسر از منزل خارج شد و به هر کوى و برزن سر زد تا شاید او را پیدا کند.
سرانجام از همه جا نومید گشت و به منزل دوست خود رفت و گفت : آیا به پیشنهاد من عمل نمودى .
گفت : آرى .
مستشار: ببینم آن جوانى را که به قتل رسانده اى کیست ؟
وقتى داخل اطاق شد، دید جوان مقتول ، پسر خود او است !!
***
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: مَن حَفَرَ لاَِخیِه بِئراً وَقَعَ فیها - هر که براى برادرش چاهى بکند؛ خود در آن افتد! -
واقعن خوب بود