وصیتنامه :
حاجی اومده بود وصیتشو بنویسه
میگم نماز و روزه هاتو که همه رو انجام دادی؟! میگه تمام و کمال.
میگم الحمدلله
بدهی مالی چی؟! داری؟!
میگه تو بگو یک ریال
میگم خوش بحالت یعنی میخوای بگی خمس و زکاتی به گردنت نیست؟!
برا ثانیه هایی زل میزنه به زمین و چیزی نمیگه!
میگم مظالم چی؟! به گردنت نیست؟! میگه یعنی چی؟! میگم اموالی که به نوعی قاطی مالت شده باشه وصاحبشو نشناسی؟!
میگه چه عرض کنم؟!
میگم کفاره و نذر و؟!
ساکت فقط گوش میده
میگم مهر حاج خانمو لابد دیگه پرداخت کردی یا بهت بخشیده؟! میگه فرصت نشده راجعش صحبت کنیم!!
میگم واسه امروز دیگه بسه
بقیه وصیتت بمونه ایشالا بعد
نماز و روزه هات رو هم یه تاملی روش بکن جوونی بوده بیماری بوده سفر بوده. ها؟!
میگه شاید
+ همینو میخواستم ازش بشنوم
درسته انسانی که شک داره نماز و روزه قضا به گردنشه لازم نیست اتیان بکنه، اما خوبیش اینه که خودشو دیگه طلبکار از خدا ندونه!
احساس بکنی پیمونه ت پره خطرناک میشه!
مخصوصا که خودشونو بدهکار هم نمیدونستن ومعلوم شد که آقا ابربدهکاره وخبر نداره خخخخ
- ۹۷/۱۱/۱۹