و خجالت کشیدم از این شعر ...
آخدا گوش کن اینک سخنی
سخن بی دل بی خویشتنی
زیر این گنبد مینای خراب
منع ما کرده ای از باده ناب
آ خدا منع می ناب ز چیست
این همه ظلم به احیاب ز چیست
سفره جود بیانداخته ای
خوان آراسته ای ساخته ای
ما سر سفره احسان توایم
چند روزی همه مهمان تو ایم
کس نگوید سر خوان با مهمان
که بخور کشک و نخور بادمجان
یا مخور ماست ضرر دارد ماست
از برای تو خطر دارد ماست
گر چه ما گوش به فرمان باشیم
آ خدا نزد تو مهمان باشیم
در جهان تو اگر باده نبود
جای ما مردم آزاده نبود
گر نه می بود فراهم ما را
خفه می کرد یقین غم ما را
گر دف و چنگ و نی و تار نبود
گر زن و باده مدد کار نبود
همه از غم ورم می کردیم
زحمت از بزم تو کم می کردیم
بفرست آیه ای در مدح شراب
که صوابست و صوابست و صواب
بده آن آیه به جبرائیلت
او هم ار نیست به میکائیلت
او هم ار نیست به اسرافیلت
اوهم ار مرده به عزرائیلت
تا بیارد بدهد دست عماد
تا شود خاطر میخواران شاد
تا درونها زغم آزاد کنی
دل ما سوختگان شاد کنی
تا بنوشیم بیاد تو شراب
زیر این گنبد مینای خراب
_____________________________________________
به عنوان یکی از مهمونای خدا کلی خجالت کشیدم از این شعر !
آ خدا! این بنده ت نماینده ما نبود ها!
آ خدا! لااقل این قدر عقلم دادی و معرفت که اگه اقرار می کنم بر سر سفره تو مهمونم، نمک نخورم و گزاف بگم!!!
آ خدا! عشقمم دادی که وقتی شکممو سیر کردم ، بشینم پای دلم و غصه روزگارو کنارش فراموش کنم!
آ خدا! ممنون که برا حفظ عقلم و عشقم بین ما و شراب و بین ما و دیگران دیوار کشیدی!
ممنونتم که اگر یه بچه ای که عقلش نمی کشه سر سفره ت نشسته و باقاشق چنگالی که بهش دادی میخواد چشمشو دربیاره، میزبانیت رو کامل می کنی و منعش می کنی!
ممنونتم از سفره شاهانه ای که بعد یه عمر وقتی از کنارش بلند میشم هنوز خیلی از نعمتهاتو ندیده ام و نمی شناسم!!
ممنونتم ارباب! ممنون به خاطر فضلت! ممنون بخاطر صبرت! و شرمنده تم بخاطر همه چیز!
- ۹۴/۰۲/۳۱