ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

$$ کیسه های موسی $$ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

$$ کیسه های موسی $$

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۸ ب.ظ

کان موسى ابن جعفر إذا بلغه عن الرجل ما یکره بعث إلیه بصرة دنانیر، وکانت صراره ما بین الثلاثمائة إلى المائتین دینار، فکانت صرار موسى مثلا - الإمام الکاظم (ع) عند أهل السنة ( الشیخ فارس الحسّون ) نقل از:مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی -

موسی بن جعفر (ع) وقتی از کسی چیزی ناخوشایند به او می رسید کیسه ای دینار برایش می فرستاد! و کیسه های او بین 200 تا 300 دینار داشت! « کیسه های موسی » ضرب المثلی شده بود برای مردم!


__________________________________________________________________


مدتى بود که شخصى دایم نزد امام کاظم علیه السلام مى آمد و فحش و ناسزا مى گفت . بعضى از نزدیکان حضرت که قضیه را چنین دیدند، به ایشان عرض کردند:


- اجازه بدهید ما این فاسق را بکشیم !


حضرت اجازه ندادند و از مکان و مزرعه او پرسیدند و سپس سوار بر مرکبى به مزرعه وى رفتند. آن مرد صدا زد:


- از میان زراعت من نیایید! حاصل مرا پایمال مى کنید!


حضرت آمدند نزدیک ایشان پیاده شدند. با لبخندى در کنارش نشستند و سپس فرمودند:


- چقدر براى زراعت خرج کرده اى ؟


گفت :


- صد دینار.


فرمود:


- چقدر امید دخل دارى ؟


گفت :


- دویست دینار.


فرمود:


- این سیصد دینار را بگیر و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را که امید دارى به تو مرحمت مى کند.


مرد پول را گرفت و پیشانى حضرت را بوسید. حضرت تبسم کرده ، برگشت .


فردا که امام علیه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتى که حضرت را دید گفت :


- الله اعلم حیث یجعل رسالته


اصحاب پرسیدند دیروز چه مى گفت ، امروز چه مى گوید، دیروز فحش ‍ و ناسزا مى گفت ، امروز تعریف و تمجید مى کند؟


حضرت به اصحاب فرمودند:


این که من کردم بهتر است یا آن که شما می خواستید ؟!


منبع:

داستانهاى بحارالانوار جلد 1

محمود ناصرى


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی