گل سگ
چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ب.ظ
سگه چند تا توله دنیا آورده بود...
صبحها که برا نماز می رفتم اول اونها رو داخل جوب (جوی) سرِ راه تماشا می کردم و بعد می رفتم.
دیروز خبری ازشون نبود...
امروز حساس شدم، قبل از اینکه به جوبه برسم چشام رو تیز کردم، بالای جوب دیدمشون.
فقط مونده بودم که چرا اینجوری اند؟! گوش اینا کجاس؟ دمشون کجاس؟!
نزدیک تر که شدم دیدم اونی که دیده م اصلا سگ نیست، و یه بوته گله!!
یه بوته گل که اینهمه مدت از اونجا که برام مهم نبوده متوجه وجودش هم نشده بودم!!!
خود این تلنگری بود برام!
اما تلنگر بزرگتر این بود که نکنه در سایر امور هم چیزی رو از پیش برا خودمون مسجّل و قطعی تلقی کرده باشیم و اونها رو به زور بر ذهنیّات خودمون بخوایم تطبیق بدیم؟!!
و خوب چون حقیقتش هم هیچ وقت برامون رو نمیشه، علی الدوام در اشتباه خودمون باقی بمونیم و نفهمیم که نفهمیدیم!!
معلومه صبحا تو خواب میرین و میاین