یادی از شهید بهشتی
برشی از کتاب زندگی و مبارزات شهید بهشتی
مرکز اسلامی
اول از همه نام مسجد را از «مسجد ایرانیان» به مرکز اسلامی هامبورگ تغییر
داد. این طوری همه مسلمانان از شیعه و سنی تا ایرانی و غیر ایرانی
میتوانستند با آرامش به آنجا بیایند. بعد هم چون در آلمان مسلمانها
دسترسی به گوشت ذبح شرعی شده نداشتند، دکتر با شهرداری این شهر هماهنگیهای
لازم را انجام داد تا قصاب مسلمانان بتواند هفتهای چند بار به قصابخانه
هامبورگ برود، ذبح کند و گوشت مورد نیاز مسلمانان را تهیه کند.
سه هزار نفر در نماز وحدت
در مرکز اسلامی هامبورگ، صرف داشتن روسری برای ورود خانمها کافی بود؛
بهعلاوه دکتر برای حفظ وحدت میان شیعه و سنی و به دلیل اینکه اهل سنت هم
به این مرکز میآمدند. استفاده از مهر در نماز را ممنوع کرده بود و غالبا
از دستمال کاغذی استفاده میکردند حتی برخی مستحبات قابل حذف در اذان و
اقامه را که برای آنها حساسیتزا بود، حذف کرده بود. نتیجه این شد که در
اعیاد و گاه مواقع عادی بسیاری از اهل سنت پشت سر ایشان نماز میخواندند.
مثلا سال آخر در نماز عید قربان سه هزار نفر شرکت کردند. جالب اینجا بود که
وقتی به ایران بازگشت، خیلیها دکتر را محکوم کردند که وهابی و سنی است و
ولایت امیرالمومنین را قبول ندارد و نسبت به حجاب بیتوجه است.
اتحادیه انجمنهای اسلامی
بچه مسلمانهایی که برای ادامه تحصیل میآمدند، تحت تاثیر انواع و اقسام
تبلیغات قرار داشتند. رها و مظلوم و بیدفاع، و این اتفاق تنها برای
ایرانیها نمیافتاد. هر دانشجوی مسلمانی که از هر کشوری میآمد در معرض
خطر بود برای همین با هماهنگی مسلمانان عرب و پاکستانی و آفریقایی، هسته
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان را تشکیل دادیم و برای این تشکل
برنامهریزی کردیم . سخنرانی و پرسش و پاسخ سادهترین برنامهها بود. در
سال ۴۸، اولین سمینار دانشجویی برای گفتوگو درباره مسائل مهم دانشجویی
دینی، به مدت دو هفته درهامبورگ برگزار شد.
مناظره
تودهایها مکان مناظره را در طبقه دوم یک مشروبفروشی قرار داده بودند.
وقتی وارد شدیم، با میزهایی مواجه شدیم که رویش بساط ورق و آبجو پهن شده
بود و هر کس با یک یا چند دختر دور هریک از آنها نشسته بود. به محض ورود
حصیری را که در این سفرهها به عنوان جانماز با خود میبرد پهن کرد و گفت
من نمازم را نخواندهام. جو جلسه عوض شد بعد هم مجری چند سوال را خواند و
جلسه را ترک کرد و اداره آن را به پدرم سپرد. قدرت بیان دکتر همه را مبهوت
کرده بود. هرچه جلسه بیشتر پیش میرفت، نوع سوالات تغییر میکرد. کار به
جایی رسید که یکی با لحنی تمسخر آمیز پرسید: آقای بهشتی میگویند در بهشت
رودهایی از عسل روان است. تکلیف من چیست که به عسل علاقهای ندارم؟ همه
خندیدند اما دکتر با خونسردی گفت: اول باید ببینیم شما را به بهشت راه
میدهند؟ و بعد برای این مشکل فکری بکنیم. جلسه آنقدر در روحیه بچههای
انجمن اسلامی اروپا، اثر گذاشت که دیگر در هیچ مباحثهای از تودهایها کم
نمیآوردند.
قول
درهامبورگ پسرک ده، دوازده سالهای بود که گه گاه به مسجد رفت و آمد
میکرد. یک روز پیش دکتر آمد و گفت معلم ما گفته راجع به اسلام سوالاتی از
شما بپرسم، کی میتوانم پیش شما بیایم. دکتر دفتر برنامههایش را نگاه کرد و
گفت: فردا ساعت ۵/۴
+++
توی مسیر مسجد بودیم که ماشین خراب شد. مدتی گذشت ولی نتوانستم ماشین را
تعمیر کنم. دکتر یکی دوبار پرسید، چقدر طول میکشد تا ماشین درست شود؟ گفتم
چطور؟ گفت: من ساعت ۵/۴ در مسجد قرار دارم. من که از جریان قرارش با پسرک
خبر داشتم گفتم نگران نباشید. بچه ده دوازه سالهای است میآید. می بیند
شما نیستید. مشغول بازی میشود. ساعت ۵/۵ هم که برسید مسالهای نیست. دکتر
گفت نه من با این بچه ساعت ۵/۴ قرار گذاشته ام و حتما باید سر ساعت در مسجد
باشم. بعد هم یک تاکسی گرفت تا به موقع خودش را به مسجد برساند.
آمریکایی
همین که پایمان به شهر رسید با انبوه دیوار نوشتههایی مواجه شدم که علیه
دکتر بود. الاغ سر راهمان سر بردیدند و “مرگ بر بهشتی” و “بهشتی بهشتی
طالقانی را تو کشتی” گفتند. به همین دلیل در اخلال سخنرانیام به گوشهای
از جنبههای شخصیتی ایشان اشاره کردم. بعد از جلسه بیش از ۲۲ نامه به دستم
رسید که تماما حرفهای رکیک و فحش و ناسزا بود. مرا متهم کرده بودند که از
یک آمریکایی حمایت کردهام و با او همدست هستم. نوشته بودند خانه ۱۵ طبقه
دارد، زن اروپایی دارد و…
یک روز در مجلس خبرگان به دکتر گفتم شما چرا در مقابل این همه توهین از
خودتان دفاع نمیکنید؟ در جواب آیهای خواند و گفت فلانی من نباید از خودم
دفاع کنم، بلکه باید آنقدر ایمان خودم را قوی کنم که خداوند از من دفاع کند
و جواب اینها را بدهد. و چون وعده خدا حق است من به این وعده اعتقاد دارم،
بعد هم افزود دفاع خد ا را نمی توان با دفاع ما مقایسه کرد.
مدرسه حقانی
در سال ۱۳۳۹ به فکر سامان دادن به حوزه علمیه افتادیم. برای برنامه ریزی،
نظم و سازماندهی حوزه با مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتیم، از جمله آقایان
مشکینی، ربانی شیرازی، جنتی و سعیدی.
طرح مدرسه حقانی از همانجا شکل گرفت. طرحی ۱۷ ساله برای آموزش و تربیت
طلاب. بالاخره هم در سال ۴۲ این مدرسه تشکیل شد و مدیریت مدرسه به سید علی
قدوسی-آیت الله شهید- واگذار شد.
علوم جدید مثل جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، و زبان خارجی از دروس اصلی
و اجباری این مدرسه بود. قبل از آن هم سلسله جلساتی را تحت عنوان “کانون
اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان قم” تاسیس کرده بود، برای مباحثه و سخنرانی
برای جوانان. این کانون زیر نظر دکتر مفتح –شهید- اداره میشد.
سید محمد بهشتی حسینی- نگاهی به زندگی و مبارزات شهید دکتر بهشتی- فرشته مرادی
- ۹۴/۰۴/۰۷