ندیده مهر مادرى چو خاتم پیمبران فاطمه را خداى او به جاى مادر آورد!
به ساقى اى صبا! بگو، حاجت ما برآورد
ساغرى از براى ما، ز آب کوثر آورد
به ساغر لطیفه گو، بگو لطیفه اى بگو
که مطرب از ره وفا، چنگ به مضمر آورد
بگو به ماه آسمان ، به خود نبالد این قَدَر
که ماه بى قرین من ، سر از افق در آورد
ماه جمادى آمده ، موقع شادى آمده
باز منادى آمده ، به نخل دل بر آورد
دوباره گشته این جهان به رتبه ، برتَر از جنان
که حقّ به خیل بانوان، هادى و رهبر آورد
دوش شنیدم این ندا که امشب از ره وفا
براى ختم الانبیاء ، خدیجه دختر آورد
چه دخترى که مظهر شرم و حیا و عفّت است
چه عفّتى که عصمتش صفاى دیگر آورد
نیافریده ذات حقّ به جز خدیجه مادرى
که دخترى چو فاطمه پاک و مطهّر آورد
به بحر رحمتش، خدا بیافرید یک صدف
که یازده گهر از او و صُلب حیدر آورد
خدا براى عقل کلّ، دخترى همچو برگ گل
به کورى دو دیده ی مرده ی أبتر آورد
بهر نثار مقدمش ز فرّ و شادى و شعف
لعل گهر ، طبق طبق ، مریم و هاجر آورد
به شأن دخت مصطفى، جبریل امشب از سَما
چو برگ گل ورق ورق آیه ز داور آورد
ندیده مهر مادرى چو خاتم پیمبران
فاطمه را خداى او به جاى مادر آورد!
شعر از:
ژولیده نیشابوری