برای اولین بار - بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی - اینک : « وب مهربـــــــــــانی » مطلـــــب داری بــــــــــذار مطلــــب نداری بــــــــــــردار ( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد. ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )
******************************* ******************************* تذکر: لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه. بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...
یاد شعری افتادم از خودم در دوران عاشقی در شباب (الان که پیر شدیم خ)
غزل رویای من تا دیده خیال من تو را به چشمم نشاند اشکم تو را در بر گرفت و بر عذارم کشاند سر مست روی تو لبم بوسه به رویت نشاند در سینه سوزان من دل را توانی نماند افتاد اشکم از لبم بر سینه ام چون رسید خود رفت و رویای تو در کنج دل من بماند آن شب به جز یاد رخ تو در دل من نبود آن شب دلم با نور تو ظلمت شب را براند چون صبح از راه رسید تو رفته بودی و عشق در جست و جوی روی تو دل را به هر سو دواند (تابستان 87) خداکنه همه از اول فقط عاشق خدا باشند که اینطور دلشون به هر سو دوان نباشه که مثل دل من از پا بیفته و در جوانی پیر بشه. چون خدا همه جا هست و لازم نیست دنبالش گشت. بقول بابا طاهر : به صحرا بنگرم صحرا ته وینم. به دریا بنگرم دریا ته وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت.نشان از قامت رعنا ته وینم
تو را این بار آدم میکنم، دل... یه چیزی بگم؟ دل، دله دیگه. بد بخت داره وظیفشو انجام میده. قرار نیست دلو آدم کنیم که. دل اگه دل باشه، عقل هم عقل باشه و آدم هم آدم باشه، نیازی نیست این سه تا رو به هم تبدیل کنیم دیگه چون در اون صورت همه چی سرجاشه:) البته میدونم این صرفا یه شعره و خب احساسیه دیگه... ممنونم:))))
پاسخ:
چرا اتفاقا دل داریم آدمه و دل داریم که وحشیه و دل داریم که بزه و دل داریم که ...
دل ادمت میکنم