تفاوت افراد موفق با ناموفق
کوتاه ترین راه موفقیت
در نظام آفرینش، هر پدیده اى از نخستین روزى که جامه هستى مى پوشد، تا هنگامى که به اوج کمال خود برسد، در دامان مبارزه با مشکلات پرورش مى یابد و این یک ناموس طبیعى است که بر سرتاسر موجودات حکومت مى کند.
هر انسانى در زندگى میل دارد براى به دست آوردن موفقیت، کوتاه ترین راه را برگزیند و هرچه زودتر، از نتیجه کار خود بهره برگیرد; ولى جز با شکیبایى در کارها نمى توان راه را کوتاه کرد و به هدفى که مورد نظر است رسید; امکان هیچ نوع تعالى و پیشرفت بدون این مزیت اخلاقى براى آدمى وجود ندارد.
هرکس ـ چه یک فرد عادى و یا شخص مبتکر و با اراده اى که از هوش و نبوغ فوق العاده برخوردار است ـ اگر بخواهد درهاى موفقیت را به روى خود بگشاید و از وجود خویش ثمرى برگیرد، باید با الهام از نظام آفرینش، در کارها شکیبایى به خرج دهد، به نیروى واقع بینى و تدبیر مجهز باشد و زندگى را در افق پهناور و فروزانى مشاهده کند.
هرگز کارهاى بزرگ به طور آنى و فورى به سامان نمى رسند، براى پیاده کردن طرح ها و نقشه هاى وسیع و به ثمررساندن امور پرارزش و گسترده، وقت و انرژى بسیارى لازم است; فعالیت موقت، هر اندازه هم که درخشان باشد، موفقیت پایدارى به بار نخواهد آورد.
آرى با همت و شکیبایى است که مى توان عوامل گوناگونى را که سد راه پیشرفت مى شوند، از میان برداشت و از روى انبوه سختى ها و دشوارى ها عبورکرد; زیرا پیروزى همواره با یک سلسله مشکلات و ناهموارى ها همراه است.
ما مى بینیم که بعضى افراد در زندگى به پیشرفت هاى عظیمى نایل مى گردند و برخى هم از قافله عقب مى مانند; تفاوت اساسى بین افراد کامیاب و شکست خورده و عقب افتاده در کیفیت فعالیت و میزان ثبات آن ها در برابر عوامل نامساعد زندگى است.
افراد زیادى هستند که هرگاه مانع کوچکى بر سر راهشان قرارگرفت، به جاى آن که در صدد چاره جویى برآیند، از حرکت و فعالیت باز مى مانند; درحالى که داراى توانایى هاى ارزنده اى هستند و یا این که از شاخى به شاخى مى پرند و در مورد هیچ یک از کارها به یک فعالیت جدى توأم با ثبات، مبادرت نمى ورزند، روحیه شان همواره با تزلزل و عدم اعتماد همراه است; غفلت و مسامحه و قصور براى آن ها عادت ثانوى شده است; چنین کسانى هرگز روى موفقیت نخواهند دید.
زندگانى عرصه جهاد دایمى و پیکار شدیدى است که از نخستین دوره حیات تا آخرین لحظات عمر، امتداد دارد و شکیبایى، قوى ترین سلاح برنده این نبرد مى باشد; در این صحنه مبارزه، پیروزى به افراد شجاع و دلیرى اختصاص دارد که در هیچ شرایطى تسلیم موانع نگردند و هرقدر به زمین بخورند بار دیگر به پاخیزند و تلاش خود را از سر گیرند و با سرانگشت تدبیر و درایت گره ها را بگشایند.
اگر قواى معنوىِ ما متوسط و یا حتى ضعیف باشد و از جهت ادراک و هوش خیلى عادى باشیم، در پرتو شکیبایى مى توانیم خود را کامل و نیرومند سازیم.
برداشتن یک مانع و مشکل از میان، ما را براى رفع موانع آینده آماده تر مى سازد و نیروى کشش فراوانى در وجودمان ایجاد مى کند.
هر کار کوچکى سبب مى شود چرخ هاى فعالیت به گردش افتد و شخص را به سوى کارهاى بزرگ تر و عالى ترى هدایت نماید و افکار براى ادامه جنگیدن با مشکلات و تعقیب مقاصد آماده تر گردد.
«دکتر ماردن» نقش دشوارى ها را در پرورش قواى روحى انسان چنین تشریح مى کند:
«همچنان که بهترین افزار و آلات، نیرومندىِ خود را از آتش به دست مى آورند، همچنان بهترین اخلاق ها در تنگناى مشکلاتْ پرورش مى یابند; هرچه الماس محکم تر و درخشان تر باشد، براى تراشیدن آن اصطکاک بیش ترى لازم است».
«کانت» فیلسوف آلمانى اظهار مى دارد:
«یک کبوتر چون در حین پرواز، باد را یگانه حایل و مانع پرواز خود مى بیند، پیش خود خیال مى کند که اگر باد نبود، راحت تر و سریع تر مى توانست به پرواز درآید; در صورتى که اگر باد نبود، کبوتر در خلأ از پرواز عاجز مى ماند و بر زمین مى افتاد; پس همان عنصرى که در حین پرواز به کبوتر فشار مى آورد، خود، عامل اساسى طیران اوست».
تلاشى که براى صعود به محل بلند به عمل مى آید، بسیار با ارزش است ولو نتوانیم خود را به هدفى که منظور نظر ماست برسانیم; مع ذلک ما خواهیم توانست با یک چنین تلاش، خود را نیرومندتر گردانیم.
افراد کاهلى که مغز خود را به کار نمى اندازند و در زندگى هدفى ندارند، بر اثر برخورد با رویدادهاى بزرگ، داراى فضایل و قابلیت هاى بى سابقه گشته، و در زندگى کامیاب مى گردند.
چه بسا جوانانى که پس از مرگِ پدر و یا فقدان دارایى و یا روبه رو شدن با یک مصیبت دیگر، عصاى زیر بغل خود را از دست داده و داراى انرژى غیرعادى و قابلیت شگفت انگیزى شده اند.
زندان، آتش نهفته در وجود بسیارى از افراد را آشکار ساخته است!
هنگامى که خدا مى خواهد مردى را تربیت کند و به مقام والا برساند، او را به مکتبِ احتیاج و نیاز مى فرستد، نه به مکتب توفیق و آسایش.
دو بلوط را که هر دو از یک درخت چیده شده اند و تقریباً مشابه هم هستند، در دو محل جداگانه بکارید; مثلاً یکى را روى کوه و دیگرى را در جنگل انبوه بکارید و ریشه آن ها را تماشا کنید: درخت بلوطى که تنها روى کوه رشد مى کند و در معرض باد و باران و طوفان و بوران قراردارد، به هر طرف ریشه مى دواند و به درختى تناور و سایه گستر مبدل مى گردد; ولى نهال بلوطى که در جنگل کاشته شده، چون زیر سایه درختان دیگر قرارگرفته، به درختى ضعیف و لاغر مبدل خواهدشد.
به همین ترتیب دو پسربچه را که تقریباً مانند هم هستند، در دو محل پرورش بدهید; مثلاً یکى را در محیطى بیندازید که از ایام طفولیت ناچار باشد که با موانع و مشکلات مواجه گردد و او را از ثروت و هرنوع عصاى زیر بغل دیگر محروم بدارید; یک چنین فردى چنان چه زمین بخورد، مجدداً با عزمى راسخ تر، از جاى خود برخواهدخاست و مانند توپى که هرچه شدیدتر بر زمینش بزنند، بلندتر به سوى بالا مى جهد، او هم هرچه مانع بزرگ تر باشد، عزمش راسخ تر خواهدشد; ولى از سوى دیگر طفلى که در ناز و نعمت پرورش یافته و پرستاران رنگارنگ داشته، هرچه آرزو و هوس مى کرده برایش فراهم بوده و پول زیاد در اختیار داشته، در مقابل مشکلات کم تر مقاومت مى کند و زودتر از پاى درخواهدآمد»
قدرت مواجه شدن با مشکلات، در وجود هر انسانى به ودیعت گذارده شده و ما موظفیم براى نبرد با آن ها خود را بسیج کنیم و نیروهاى شگرف خویش را به کار اندازیم.
قواى باطنى انسان منبع سرشارى است که هیچ گاه ذخایر آن پایان نمى پذیرد، بلکه هرچه بیش تر از آن بهره بردارى شود، جوشش زیادترى خواهدکرد; یأس و ناامیدى و عجز از مقاومت در برابر دشوارى ها، به علت فقدان استعداد نیست، بلکه این زنجیرهاى ناامیدى و سستى است که دست و پاى بعضى را مى بندد، و نیروى مقابله با مشکلات را در وجودشان خنثى مى کند.
این افراد در برابر هرنوع شکست جزئى به یک نوع بُهت و حیرت فلج کننده و بى حسى مفرطى دچار مى گردند و حتى ممکن است روحیه آن ها بر اثر یک حادثه ناگهانى و دردناک درهم شکسته شود و تعادل خود را از دست بدهند و ترمیم این ضعف نفسانى از همه نواقص دیگر دشوارتر است.
کسانى که به فعالیت مداوم خود تکیه دارند، بیش از آن هایى که به قریحه و استعداد شخصى خویش متکى هستند، به تعالى و پیشرفت نزدیکند; انسان هرقدر صاحب ادراک و هوش و ذوق باشد، تا این استعداد مقرون به عمل مثبت نباشد، ثمربخش نخواهدبود.
هیچ گاه متفکران جهان از طبقه خاصى برنخاسته اند، بلکه اغلب آنان از کانون سختى ها تجلى کرده و از میان مشکلات، درجات ترقى را آغاز کرده اند; آن هایى که براى خود شخصیت ممتاز و عالى ساخته اند و شهرتشان در آفاق پیچیده است و حتى گاهى اجتماع خود را به اوج افتخار رسانیده اند، فشار سختى و محرومیت بوده که مجبورشان ساخته براى ادامه زندگى با مصایب گوناگون و طاقت فرسا دست و پنجه نرم کنند; همین عامل، سبب ورزیدگى و نیرومندى ایشان شده، و توانسته اند با قاطعیت از نردبان ترقى بالا روند.
مى گویند:
یک دانش آموز چینى که در رشته تحصیلى خود پیشرفتى به دست نیاورده و ناکام شده بود، از شدت یاس و ناامیدى کتاب هایش را جمع کرد و به دور افکند; در همان لحظه مشاهده کرد که زنى مستمند قطعه اى آهن را با سرسختى و کوشش خستگى ناپذیر سوهان مى زند، تا از آن سوزنى درست کند.
مشاهده این صحنه، انقلاب عظیمى در وجودش ایجاد نمود و روحش را به شدت تکان داد و به او درسى آموزنده و پرمعنى آموخت; او تصمیم گرفت به کلاس درس برگردد و به هر قیمتى که هست، با قاطعیت تمام به ادامه تحصیلات بپردازد; این تصمیم را به مرحله اجرا درآورد و در سایه شکیبایى که از خود بروز داد، در ردیف دانشمندان شهیر عصر خود قرار گرفت و یکى از برجسته ترین رجال علمى آن زمان شد.
منبع:
رسالت اخلاق در تکامل انسان
سید مجتبی موسوی لاری