ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

ححححاج آقا! بببببریم عععقد :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

ححححاج آقا! بببببریم عععقد

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

یادم نمیره محله ای بودیم صدای زنگ در خونه بلند شد 

متعاقب اون هم ضربات مشت و لگدی که حواله در می شد!

خدایا! چه خبره ؟! با عجله رفتم درو باز کردم

جوونکی عینک ته استکانی ، قیافه کج و کوله با لکنتی که تو زبونش بود!

بریده بریده گفت :

ححححاج آقا! بببببریم عععقد

نگاهی به این طرف و اون طرف کوچه ، کسی نبود!

ناراحت که یعنی یه آدم درست و حسابی تو خانواده اینا نبوده که این طفلک رو با این وضعیت فرستادند؟!

گفتم: باشه کارامو بکنم

با سرعت لباس پوشیدم و اومدم که راه بیفتیم دیدم عجب لنگ هم می زنه بنده خدا!

بین راه ازش پرسیدم حالا عقد کی هست؟!

گفت: خودم!!

تا اینو گفت اولش جا خوردم و بعد حدس زدم که لابد برا تقویت روحیه ش برنامه رو اینجور چیدن که احساس مردانگی و بزرگی کنه و ...

خلاصه رسیدیم در خونه ای...

زنگ رو زد و خودش کناری ایستاد!

خانمی میانسال درو باز کرد ، چشاش با دیدن من داشت از حدقه بیرون می زد!!

گفتم: ببخشین مجلس همینجاست؟!
چشمش که به جوونک افتاد از جلو در کنار رفت و ما رو تعارف منزل کرد.
با ورود ما خود او به سرعت بیرون زد و دو سه دقیقه بعد در معیّت پیرمردی برگشت!
متحیر شده بودم ! شرایط به هیچ عنوان عادی نمی نمود!
پیرمرد به محض ورودش به جوونک حمله ور شد و با نثار پس گردنی و فحش و ناسزا به زبون محلی اونو تحویل جوانی دم در داد و برگشت!
دخترک زیبای منزل که تا اون لحظه ساکت در گوشه ای نشسته بود ، به سمت آشپزخانه دوید و صداش به گریه بلند شد.
همچنان متحیر بودم که پیرمرد شروع به سخن کرد:
حاج آقا! ببخشید فکر کردیم این فلان فلان شده شوخی میکنه!
مرد این خونه راننده بیابونه ، خوبه نبود وگرنه که معلوم نبود چی میشد؟!
انکشف که طرف مستقیم برداشته ما رو برده بود خونه بختش!!
لامصب چه خوش سلیقه هم بود!!!
از خانم معذرت خواهی کردم و با حاجی زدیم بیرون...
گفتم: پدربزرگشین؟!
- بله
- فضولی نباشه، چشمش ضعیفه، زبونش لکنت داره، پاش می لنگه، اما دلیل نمیشه غریزه نداشته باشه!!
اجازه میدین به رفتارتون اعتراض داشته باشم؟!
رفتار رفتار مناسب با یه جوون ولو معلول نبود!
میگه خوب چه کار کنیم؟!
گفتم: زن می خواد زنش بدین...
- زن؟ ، این؟
- بله البته خوب به یکی مثل خودش
هستند دخترانی که به جهت مشکلاتشون آدمای سالم سراغشون نمیرن...
گفتم: این یه نقایصی داره کسی رو بگیرین که با نقایص او به جوری متضاد باشه که در کنار هم کامل بشن.
گفت: یعنی چی؟
گفتم یکی مثلا چشم نداره ولی گوش داره اگه این فرد همنشین بشه به کسی که چشم داره ولی گوش نداره خوب اینجوری میتونن نقایص هم  رو به خوبی پوشش بدن و در کنار هم تبدیل به یه آدم کامل بشن...
+ راستش دلم واقعا براش سوخت! به من واگذار می کردند زنی براش دست و پا می کردم!
حالا زنش نمیدین چرا فحش و ناسزا و کتک؟!
  • محمد تدین (شورگشتی)

ازدواج

معلولین

نظرات  (۱۷)

  • سیّد محمّد جعاوله
  • متشکرم.
    پاسخ:
    ...
  • سرباز جامانده
  • اینا همونان که سنگ اندازی میکنن واس ازدواج جوونا.
    پاسخ:
    ما حق محروم کردن هیچ کسی رو از زندگی نداریم...
    این جوون میخواد زندگی کنه ، کسانش کانّه به او میگن برو بمیر!!!
  • سرباز جامانده
  • :-/ والا.مگه معلول دل نداره؟!تازه این بنده خدام انگار زیاد معلول نیست.
    پاسخ:
    بله همینجوره که فرمودین...
    اصلا گاهی خانواده طرفه که بیماری اونو تشدید می کنه...
    به نظرم این بنده خدا اگه خونه ای بود که وارسیش می کردند شرایط روحی روانی و به تبع اون جسمیش هم بهتر می شد...
    /: ینی توقع داشتین دختربه اون خوشگلیوبدن به یه نفر که پاش میلنگه ولکنت زبون داره /:
    پاسخ:
    نه دیگه خوب نخوندین...
    کبوتر با کبوتر باز با باز
    اللهم ارزقنا زوجة صالحة جمیلة ودودا ولودا عون علی طاعتک
    پاسخ:
    بح بح
    مام که زن داریم زمزمه ش کردیم، دوزنه نشیم خیلی کاره!! خخخخ
  • ....مسعود ....
  • حاج اقا از همون.اول  معلوم بود که قضیه واقعی نیست من که فهمیدم
    پاسخ:
    با کمال معذرت درست نفهمیدین!! خخخخ
    عین واقعیت بود ...
  • یا فاطمة الزهراء
  • حالا چرا زدن طفلکو :(
    من بخاطر مشکلم یه مهدکودک خاص میرفتم بچه هایی که مشکل جسمی داشتن اونجا بودیم یه پسره بود خیلی اوضاعش بد بود هم معلول جسمی بود هم ذهنی کنترل روی خیلی چیزاش نداشت بعد مربی مهد میزدش o_O خودشم که نمیفهمید که بره بگه منو میزنه :/ من از همون سن اعصاب نداشتم :)) مهد رو روی سر اون مربی خراب کردم بعدها هم منو می دید میرفت اون دست خیابون میترسید باز به بابام بگم این همونه هااا :)) 
    پاسخ:
    خانم جان! این پست رو شما باید میذاشتین که بیشتر از ما دیدین...
    متأسفانه تا پیرمرده وارد شد هنوز هیچی نگفته این طفلک شروع به ناله کرد و سرشو بین دو دستاش گرفت معلوم بود که غرییبه با این رفتارها نبود...
    زیاد دیدیم پرخاش نسبت به ضعفای جامعه رو 
    حالا معلول باشه ، کودک ، زن ، پیر ...
    متأسفانه...
    خب از کجا بیارن بخورن و زندگی کنن با این کم بودن شغل به سالمش کار نمیدن به معلول بدن... خدا کنه این بهزیستی و این دولت و مسئولین یه جایی رو تدارک دیده باشند یا تدارک ببینند که این معلولینی که ذهنی مشکل دارند برن اونجا ها زندگی کنند و به اصطلاح یه تحت حمایت مالی این مراکز قرار بگیرند.
    فکر کنم نباشه همچین چیزی وگرنه توی کوچه ما حدود سه نفر معلول و عقب مونده ذهنی هست که سر و مر و گنده اند و فقطط یه کم بخاطر خونه نشینی چقا شدند و صورتشون شبیه آدمای استثناعیه.
    ولی من نظرم در مورد اینکه این دست آدما اگه خونه بشینن آزار نمیبینند یا نمیرسونند کاملا منفیه خدا خودش حافظ همه بندگانش بوده و هست وخواهد بود.اگه بگم سر از کجا ها بعضا در میاره یکی از این سه نفر که گاهی مجنون وار بیرون میره و از بدو ورود به کوچه یه چیزی بر میداره دستش ادای صحبت با گوشی و دوست دخترش رو در میاره و وقتی یکی از بقالی یا مغازه دار یا حالا هر کس بهش میگه محمد آقا داری با نامزدت حرف میزنی؟ میگه آره زنمه دارم میرم خونشون.خلاصه میره برو بیابون خدا شاهده دویست بار رفته هیچیش نشده برگشته یعنی در رفته ا موقع خواب بقیه و غیره اما خدا رو شکر هنوز سالمه و از بقیه چهار ستون بدنش ورزشکاری تره.از منم خیلی بزرگترن همشون.
    حالا اگر مدرسه بذارند بره خیلی به رشد ذهنشون کمک میکنه من خودم حاجی یه استثنائی رو میشناسم مدرسه بیاضیان میرفت و میومد تو بسیج یعنی این آدم از نظر حافظه بهترین حافظه رو داره بین تمام معلولین ذهنی که تا به حال دیدم و ظرفیت شناخت افرادش خیلی بالاست تاما صورتش این رو نمیگه وگرنه هر کی می دید مثل آدم سالم باهاش حرف میزد.یه بار که بخاطر اینکه فقط جای دیگه گول نزنند ببرندش مثل بعضی وقتا این لش های کوچه خیابون بردمش خونشون مادرش درد و دل کرد گفت این که میبینی اینطور نبود از اول اینقدر کلاسای مختلف بردمش تا مثل همه زندگی کنه.میگفتم خدا رو شکر نه خوبه میفهمه به اندازه یه آدم ابتدایی.
    میبینی الان میدونه استخر چیه فوتبال چیه کاردستی چیه رییس کیه میرسه تو بسیج میگه سلام بر رییس بزرگ اصلا اینقدر براش کارتونایی گذاشتن که با حرف زدن و شرایط اجتماعی آشنا بشه اینقدر تدارک دیدن که به یه آدم اول ابتدایی رسیده توی 30 و چند سال و گاهی میذارن بره سرکار اما چون آلزایمر ماننده ذهنش یهوو میره چند روز خونه پیداش نمیشه و چیزای بدی بهش یاد میدن بعضیا که میبرنش تا بهش بخندند و ...
    بگذریم زیاد حرف زدم اما اگه بتونه ذهن و حافظه کوتاه مدتش رو تقویت کنه باور کنید رو به بهبوده.
    راستی هر چند خودم نمونه عاقل معلول ها رو دیدم که ازدواج کردن در حالی که معلول و فلج از این حرفا چند مورد بوده و دیدم.
    این افراد خب میتونن خودشون از فکرشون مخصوصا توی این مدرنیته یه شغلی دست و پا کنند که نون در بیاد ازش.خودمونیم این سوال پیش میاد که چرا ما همین کارو نمیکنیم از فکرمون استفاده نمیکنیم.حتما باید از قوای بدنی چیزی کم داشته باششیم و به اونجا برسیم که با فکر کاری کنیم:(

    ای بابا تا خودمم نقد و برسی نکردم برم هههه :)))))))
    به امیدسلامتی جسم و روح و ذهن همه جامعه بشری

    پاسخ:
    این رو دیگه نمیشه نظر به پست تلقی کرد!
    این خودش یه پست مستقله!
    و خیلی ام خوب گفتین...
    مخصوصا اونجا که بحث اداره زندگی رو اشاره کردین...باید این افراد مورد حمایت قرار بگیرند حالا بهزیستی هم که نشد از طرف خانواده هاشون و دیگران...
    در عین حالی که مثل این بنده خدا حتی امکان کسب و کار هم داشت ... عقب مونده ذهنی به اون معنا نبود...
    یا فاطمه زهرا شما دیگه از من فعال ترید تو این جور موارد که حقی ضایع میشه.
    من تهش اینه با طرف جر و بحث کنم و از اون به بعد سر سنگین بشه راهش رو کج کنه و حرف نزنه.البته خوب کردید از مظلومیت اون کودک دفاع کردید.
    پاسخ:
    کودک نبود ها
    بیست به بالا بود طفلک!!
    ببخشید من فکر کردم گفت مهد کودک.صبر کنید.فهمیدم چی شد.
    یا فاطمه زهرا یک دختر مسلمانم بود که قبل از من نظر داده بود:)))
    اون که صد البته شما کارتون درسته آقای شورگشتی عزیز..
    امیدوارم اون بنده خدا هم که شما میگید زیاد عقب نبود ازدواج کند.
    پاسخ:
    ...
  • نسل چهارمی
  • همه انسان ها حق زندگی و تشکیل خانواده دارند، اتفاقا خیلی حرف زیبایی فرمودید، وقتی خداوند نیمه گمشده ای از آدم را در قبال ازدواج به آنها باز می گرداند، طبیعتا کسی که از لحاظ جسمی دچار معلولیت یا عیب و نقصی هست، همراه کسی به آرامش و تکامل می رسد که بتواند معلولیت آو را درک کند...
    چه بسا عشق شان حقیقی تر از انسان های سالم باشد!

    سپاس از مطالب ارزشمند تان...
    پاسخ:
    خواهش.
    و ممنون از حضور ارزشمندتون.
    بله من معتقدم هرکسی با هر شرایطی که داره کسی در عالم هست که انتظار اومدنشو بکشه...
    به امید خوشبختی همه...
  • دختر مسلمان
  • سلام
    امان امان از ما آدمها !!!!
    تک تک افراد خانواده این طفلک در برابر نادیده گرفتنش و محروم کردنش از زندگی مسئولن... خدایی دلم سوخت...
    پاسخ:
    سلام
    بله شاید به ظاهر تعجب برانگیز باشه اما هستند کسانی که خانواده اونها در صدر ضربه زنندگان به اونها قرار می گیرند...
    دو مساله باید حل شه.اول اینکه کفویت در ازدواج درست تبیین بشه و در اون به اونچه اهل بیت(ع) گفتن اکتفا کنیم.شخصا کفویت در ازدواجو منحصر در کفویت در ایمان و دین و اینا دیدم و جایی ندیدم که از کفویت در سلامت شرایط جسمی و زیبایی و مالی و اینا حرفی زده شده باشن.دوم هم مساله ی عدم سامان دهی اینا بندگان خداس و البته این از بی عرضگی افرادیه که پول میگیرن تا سامون بدن ولی نمیتونن.(این تازه خوشبینانه ترین نگاه به ماجراس.)
    +شما در مورد سالم ها امیدی میبینین که در مورد اینا ببینین؟!عزیزان ما،قضیه ی ساده ی ازدواج نوجوون پونزده شونزده ساله رو تبدیل به تابو کردن،درحالی خودشونو مسوول حکومت اسلامی صدا میکنن.اسلامی که مرد متاهلش با یه قبضه خرما متعه میکرد و پدری که دخترش علامت زنانگیو در منزل شوهر میدید،نظرکرده ی رحمت خدا بود.ببینین چه بلایی سر آقای پورمحمدی اومد.از طرف روحانیون حتى!زبون سرخ میخواد این عرصه که چون باهاش نمیشه رأی آورد،بنظرشون چیز آشغالیه.
    بقول حافظ"یا رب،از ابر هدایت برسان بارانی!"
    پاسخ:
    البته در مورد کفویت نظر من با اونهاست که معتقدند در کفویت شرایط حاکم را هم باید از نظر دور نداشت...
    اگر زمانی وصلتهایی مثل زلفا و جویبر رخ میداد بدون هیچ مشکلی اما امروزه ازدواجهای به ظاهر نرمال هم دوام چندانی نمیارن!
    باید کفویت در سلامت و زیبایی و مالی و سن وسال هم تا جایی که امکان داره لحاظ بشه تا بهونه جدایی ها رو به حداقل رساند...

    ازدواجهای زودهنگام رو هم اونجور که از کلام شما برمیاد (تجربه قاعدگی در خانه شوهر) اصلا بجا و صحیح نمیدونم بخاطر همون تغییراتی که در زندگیها و دیدگاهها و مطالبات مردم رخ داده است در واقع بلوغ فکری که لازمه اداره درست یک زندگی هست برای اغلب این بچه ها حاصل نمیشه و خیلی زود به مشکل برمی خورند ( این رو که نمیخوایم؟! )
    در سایر مواردی که اشاره کردین با شما هم عقیده ام ...
  • ....مسعود ....
  • حاجی منظورم اون پسر لنگ و...  بود که اومد گفت بیاید بریم مراسم عقد. 
    معلوم بود که علکیه
    پاسخ:
    خوب بله چندان معمولی نبود
    اما حمل بر صحت کردم و دنبال فلسفه ش بودم که به ذهنم رسید شاید ایجاد حس مسؤولیت پذیری در این جوون باشه...
    شما میخواین بگین یعنی از اول نباید می پذیرفتم؟! کار درستی بود؟!
  • علی رضا عظیمی راد
  • دیگه
    http://mohajabe.blog.ir/
    پاسخ:
    ...
  • raha ــــــــ
  • خیلی قشنگ و قابل تامل بود...
    پاسخ:
    ممنونم از عنایتتون.
    امید که مؤثر افتد...
    بیچاره
    دلم سوخت براش


    پاسخ:
    افسوس...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی