دست چین
جمعه, ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ق.ظ
همینجور که میوه ی طرف رو می کشید سعی داشت به نوعی اونو از رفتن پای صندوق ها مأیوس کنه...
رأیمو که دادم در برگشت دیدم هنوز با وانتش تو کوچه ها می چرخه
جلو رفتم:
- سیبت چند ؟
- 2000
یه نگاهی انداختم و گفتم:
« اووه ماشالا خرابم که داره!!
حاضرم پول بیشتری بدم اما میوه سالم به خونه ببرم! »
سرمو پائین انداختم که یعنی دارم میرم ، پلاستیک رو به سمتم آورد و گفت:
حاجی! خودت سوا کن
من هم که انتظار این حرفو می کشیدم خنده به لب گفتم:
با این حساب دیگه بهانه ای برا نخریدن نمی ماند!!
در حالی که میوه ها رو درهم و برهم!! داخل پلاستیک مینداختم ، انگشت جوهریمو بالا آوردم و گفتم:
تو مدرسه هم برگه میدن و میگن سوا کن ، حیفه آدم از دست بده !!
پلاستیکو دادم برا کشیدن ، گفت:
« حاجی! هدیه از طرف من !
اون مسأله هم به چشم ! »
چشمشو بوسیدم و از هم خداحافظی کردیم.