ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

به قلم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۹۲۳ مطلب با موضوع «به قلم من» ثبت شده است

یک راه برخورد با آدمای غد ...

جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ب.ظ

گاهی آدمای غد و خودخواهی دور و برت هستند که دقیقا نمیدونی چه طور باهاشون رفتار کنی

هرچه باهاشون خوب تا بکنی اونها رو در واقع بر اخلاق زشتشون راسخ تر هم کرده ای!

یک راهش آن چیزی ست که از آقا امیرمؤمنین نقل شده که گاهی با این افراد می بایست مثل خودشون برخورد کرد بلکه به خود بیاند و متوجه زشتی کارشون بشن.

التکبر على المتکبرین هو التواضع بعینه - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، الحکم المنسوبة الی امیرالمؤمنین علی ش 410 -

تکبر با افراد متکبر ، عین تواضع است.

بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکر خالصانه و عمیق خود را از ملت فهیم و دین مدار ایران که متعاقب این پست ( من سال هاست «سیزده بدر» را «سیزدهم» نمی روم! ) در خانه نشسته و سیزده بدر را به نحو کامل تحریم نمودند ، اعلام داشته و عزت و سرفرازی همگان را از درگاه خداوند متعال خواستاریم !!!

اجرکم عند الله

با تشکر ویژه از خانم باران بهاری !!! خخخخ

اسمش چی بود؟!

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ب.ظ

احوالپرسی شو بیش از حد طولانی می کنه!

اونقدری که متوجه تعجب من شد

حالا دیگه همه مأمومین از مسجد خارج شده اند

« خدایا! چی می خواستم بپرسم؟! »

پیرمرد - در حالی که به شدت به ذهنش فشار میاره - در صورتم خندید و این رو گفت.

لحظاتی هم به مکث گذروند و مثل اینکه چیزی به خاطرش نیومده باشه، اضافه کرد:

« انگاری واقعاً چیز گرفته ام !

اسم وامونده ش چی بود؟!! »

خنده م به خنده ش در آمیخت !

گفتم:

« شکر خدا که مثل خیلی ها راه مسجد رو فراموش نکرده این !! »

دستم رو به شونه ش گذاشتم و به همراهیش ادامه دادم :
« دعا کن ما هم یه جاهایی آلزایمر بگیریم! »

من سال هاست «سیزده بدر» را «سیزدهم» نمی روم!

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۲۵ ق.ظ
13 فروردین ؛ روز طبیعت

طبیعت گردی و جهان گردی جزء موضوعاتی ست که علاوه بر اقبال مردمی از پشتوانه ای دینی نیز برخوردار است.
هر چند اهداف دینی و غیر دینی آن قابل مقایسه با هم نباشد.
در طبیعت گردی و جهان گردی دینی « طبیعت ، و بر و بوم » به مثابه کلاسی درسی می مانند که می بایست در آن اندیشه کرد و چشم عبرت بین را باز.

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (137) ال عمران

پیش از شما، سنتهایى وجود داشت (و هر قوم ، طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهایى داشتند؛ که شما نیز؛ همانند آنرا دارید) پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟!

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) عنکبوت - 

بـگـو: در زمین سیر کنید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده ؟! سپس خداوند (به همین گونه ) جهان آخرت را ایجاد مى کند!! خداوند بر هر چیز قادر است .

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (42) روم -

بـگـو: در زمین سیر کنید و بنـگـرید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه بود؟! بیشتر آنها مشرک بودند.

 أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (17) وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (18) وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (19) وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (20) غاشیه -
17 - آیا آنها به شتر نمى نگرند که چگونه آفریده شده ؟!

18 - و به آسمان نگاه نمى کنند که چگونه بر پا شده ؟!
19 - و به کوهها که چگونه در جاى خود نصب گردیده ؟!
20 - و به زمین که چگونه مسطّح گشته است؟!


لا اقلش این است که اگر کلاس درسی نیست محفل گناهی هم نباشد!

اما آنچه ما امروزه از سیزده بدر شاهد هستیم جز این است.

هجوم مور و ملخانه جمعیت به سمت پارکها و دار و درخت ها ، و پیامد آن : حضور تنگاتنگ خانواده ها در کنار هم ، اختلاط محرم و نامحرم ، ظهور غلیظ تبعیضات طبقاتی در نوع تفریحات و تغذیه و غیره زیر نگاه معصومانه و حساس کودکان و دختران ، موسیقی و رقص و ...

و من سال هاست سیزده بدر را سیزدهم نمی روم!

"زن"و "من"

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

« زن » اگر یعنی : « مادرم »

« زن » اگر یعنی : « همسرم »

« زن » اگر یعنی : « عمه و خاله و خواهرانم »

« زن » اگر یعنی : « همین نازدانه دخترانم »

« زن » یعنی : « همه کس و همه چیز من »

>>> به زنم میگم :

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۱۹ ب.ظ

زنم رو صدا می زنم:

« ذکرالله! »

لب بر می چینه

میگم:

« فرمایش خداست (الا بذکرالله تطمئن القلوب)

آخه آرام قلبم تو هستی ! »

گل از گلش می شکفه


و صدا می زنم:

« نعمت الله! »

میگه:

« واقعاً نعمتم؟! »

میگم:

« اونش بمونه ، منظورم اینه یه اصلاحی بری بد نیست !!! »

نیم نگاهی از سر حیا و می خندد !


+ پیشاپیش روز زن بر همه زنان نجیب سرزمینم مبارک

بهــــــــانـ ـ ـ ـ ه

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ب.ظ

می رفت که روی هم پلاسیده شوند !

از صفحه ی روزگار برچیده شوند !

« عشق تو » بهانه دست نااهلان داد !

از چشم تو گفتند که خود دیده شوند !!!


سروده : محمد شورگشتی

پرواز تا بی نهایتــــــــــ ـ ـ ـ

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ

قال رسول الله (ص) : الصلوة معراج المؤمن - مستدرک سفینة البحار ، جزء 6 صفحه 343 -


هواپیما را دیده ای که برای بالا رفتن ابتدا مسافتی را بر زمین سیر می کند و بعد به پرواز در می آید و وقت فرود آمدن آهسته بر زمین نشسته و پس از طی مسافتی متوقف می گردد.

نماز هم عروج است.

اذان و اقامه تشریع شد که ما را آماده ی کندن از خاک و خاکیان به سمت خداوند عالمیان نماید!

تکبیرة الاحرام آغاز این پرواز عظیم است.

بعد از تجربه ی دقایق سخت و سنگین عروج ، فرود را با سلام بر رسول که در مرتبه بالاتری از خاک هست و متعاقب آن سلام بر خود و بندگان صالح خدا و حضار ، برنامه ریزی کرده و با تعقیبات آن را به فرودی طبیعی و کامل مبدل می سازد.


پروازتان بی نقص

کارشناس که باشی...

شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ب.ظ

کارشناس که باشی

داغون نمی شی .

اما اگر شدی

جمله ای که آرومت کنه ، نیست !!


+ حالم بگی نگی بده !

چراش رو بگم یه جوریه که اگر کسی مختصر آشنایی باهام داشته باشه و پی اش رو بگیره ، چیزایی دستگیرش میشه و من اینو نمی خوام !

+ ارتباطی به پست قبلیم هم نداره

آوار

شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

غم ها همه روی هم تلنبار شدند

دادند به هم دست و به هم یار شدند

ماندند که تو به من بگویی : « برگرد »

آن گاه به روی سرم آوار شدند !!


سروده: محمد شورگشتی

تذکر استاد

شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ق.ظ

در ایام نوروز یادی کردیم از استاد ...

ده سالی هست از دار دنیا رحلت فرموده اند.

روزی امتحانی گرفته و در حاشیه برگه یکی از دوستان مطلبی را متذکر شده بودند.

این بنده خدا خودش که نتوانست، به چند نفر دیگر نشان داده آنها نیز از فهم آن اظهار عجز نمودند!

به ناچار به خود استاد مراجعه کرده و جویای فرمایششان شده بودند که ایشون - خدا رحمتشان کند - با تحکم خاصی فرموده بود:

نوشته م :

« خوش خط تر بنویسید !!! »

گـــــــــوشت

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ

خانمی تو لیست خریدش گوشت رو بزرگ تر و پر رنگ تر از بقیه نوشته بود!

_ ببخشید قصابی ...

_ کمی جلوتر

یکی یکی تابلو مغازه ها رو از جلو چشمم میگذروندم

« مرغ و ماهی »

کمی اون طرف تر:

« گوشت گاو و شتر »

به به اینو :

« فقط گوشت نر »

و یه دفعه ناخواسته مورمورم شد وقتی چشمم به این نوشته خورد :

« گوشت سجاد!!! »


+ فکر دل آدم رو که نمیکنن !!

+ یه سؤال : آیا قانونی جدی! در مورد امکنه مجاز برای کسب و کارهای مختلف، و همچنین نحوه نامگذاری آنها داریم؟! یا هر کسی با هر کسبی هر جایی که بخواد و با هر اسم و نامی که بخواد منعی متوجهش نیست!

کم نیست مغازه هایی که کنار همند اما هیچ سنخیتی با هم ندارند و بلکه بعضا مجاورت اونها به لحاظ بهداشتی و یا امنیتی خطرناک هم میتونه باشه و کم نیست اسامی خارجی ، اسامی بی ربط ، اسامی فریب دهنده ، اسامی چندش آور و و و

رابطه دعای نوروز و ظهور مهدی (ع)

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ق.ظ

یا مُقَلِّبَ القُلوبِ وَ الأبصارِ! یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ والنَّهارِ! یا مُحَوِّلَ الحَولِ و الأحوالِ! حَوِّل حالَنا إلَی أحسَنِ الحال

در دعای نوروز ، ابتداءً خدا را می خوانیم به « دگرگون کننده » و « تغییر دهنده » و « تدبیر گر »

و پس از آن نیکوترین حالت را از او درخواست می داریم.


از خود پرسیده ای نیکوترین حالتی را که می شود برای اشخاص و جوامع تصور کرد ، کدام است؟!

جز ظهور حضرت صاحب الامر چیزی بهتر می تواند باشد؟!


ظهوری توأم با برچیده شدن ظلم و فساد و اجرای عدالت ، برپایی حکومت واحد جهانی و برقراری صلح و صفا و صمیمیت ، سرازیر شدن برکات زمینی و آسمانی و ...


لذا در روایتی از امام صادق می خوانیم:

... وَ ما مِن یَومِ نِیرُوز إلّا و نَحنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الفَرَجَ ... نوروزی نیست مگر آنکه ما در آن توقع فرج داریم - بحارالانوار ج 52 ص 308 -


تعجیل در ظهورش صلوات

کوچ

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ق.ظ

تلخ بود اما حق ...

وقتی « ز » را از تابلوی ورودی روستای « زروند » خط زده بودند !!


+ زَروَند: روستایی از توابع شهرستان نیشابور و جدیدا شهرستان فیروزه

+ هر روز بر آمار روستاهای خالی از سکنه افزوده میشود و متأسفانه تاکنون دولتمردان ما طرحی درست و حسابی برای جلوگیری از این معضل پر پیامد و پر حاشیه پیاده ننموده اند!

در حضور مینا

شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ

رسمی و با ابهت تمام وارد می شن:

سلام علیکم

احوال مبارک؟!

متعلّقین محترم چطورند؟

راضی به تکلف نبودیم بزرگوار!

نیم ساعت از حضورشون نگذشته، سوت و ادا و شکلک است که از حضرات صادر میشه!

صحنه هایی رو امشب میشه دید که تکرارشون در حالت عادی از محالات به شمار میاند !

و تمام این اتفاقات نیست مگر به خاطر حضور مینا

پرنده کوچک تقلیدگری که چند روزی در نبود صاحبش مهمون خونه ی ما شده ست!


لحظاتتان مینایی

سخت می ترسم ...

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

کاش پشه ای بودم

که اشاره انگشتی او را کفایت است !

سخت می ترسم بر خویش

از سخت جانی ام فردا روز !!


رو آب دریا

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ب.ظ

مث خونی که تو رگ ها می دوه

یاد تو - توی دل ما می دوه

می دوم من پی تو ، تو می دوی

می دوه کویر و ... دریا می دوه

من کجا و تو ؟! تو چون پهلوونی -

به سرش گرفته دنیا - می دوه

پی یوسفی اگه ؟ پا بدوون

نه فقط چشم زلیخا می دوه !

هر چه می دوم رسم ... نمی رسم

مث اون کسی که درجا می دوه !

کی زنم جوانه ؟! تا به استخون -

تو که نیستی سوز سرما می دوه !

سهم من از عاشقی: گریه ی شور

عارفی رو آب دریا می دوه !


سروده ای از : محمد شورگشتی

دو ریالیـــــــ

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ

صحنه ای دیدم ؛ یادم آمد از جریانی مربوط به سال ها قبل :


اجتماعی دینی قرار بود برگزار  بشه ؛ جمعیت تو حسینیه به انتظار نشسته بودند.

من هم تنها و غریب گوشه ای کز کرده و چهره شرکت کنندگان رو داشتم مرور می کردم!

دیدم بنده خدایی در حالی که مشغول گپ وگفت با بغل دستیش هست، یه سکه دو تومانی - از این دوتومانی های قدیم - به پیشانیش فشار میده و ول کن هم نبود!

ماندم که یعنی چه؟!

تمام حواسم رو به خودش معطوف کرده بود!

وقتی سکه را برداشت و پیشونی قرمز شده ش رو دیدم تازه فهمیدم که ای دل غافل!!! ...



+ یعنی بعضیا دوریال هم نمی ارزند!

زن-زنی !!!

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ

دیشب یادواره شهدا ...

یکی از روستاهای نیشابور ...

چند هزار میهمان ...

مردا همکف ...

زنها فوقانی ...

مسجد جای سوزن انداختن نیست ...

سخنران مدعوّ از تهران ...

تعریف و تمجید مجری ( حجة الاسلام دکتر... کارشناسِ... ریاستِ... عضوِ... )

آقا در محل که مستقر شد سر و صدای خانما خیلی اذیتش می کرد انگار !!!

خانما ساکت ...

اگه اینا حرف بزنن من حرف نمی زنم ...

از تهران بلند شدم اومدم که ...

_ آخر سر جمله ای گفت که من از خجالت عرق کردم  _

خانما! میگن حسینیه دارند شام میدن !!!!


+ به خدا بعضی حقشون نیست این همه بلندشون کنن !!!

حاج آقا! دهه فاطمیه چند روزاست؟؟؟!!!

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ
از عجایب روزگار ما : تغییر و تحولاتی ست که هر چند سال یک بار ، در کمیت و کیفیت عزاداری خانم فاطمه زهرا (س) ابلاغ و اعمال می گردد.

روزی دو دهه فاطمیه درست می کنند:
دهه فاطمیه اول و دهه فاطمیه دوم
- بماند بعضی تا سه دهه فاطمیه ، و بلکه 45 روز عزا پیشنهاد داده و رفتار کرده و می کنند!! -

سیاست آقایان اما در چند سال اخیر عوض می شود و عمده تبلیغات بر این اساس قرار می گیرد که فاطمیه اول که از روایتی ضعیفتر برخوردار است سه روز ( روز شهادت و روز قبل و بعد آن ) و فاطمیه دوم پنج روز ( روز شهادت و دو روز قبل و دو روز بعد آن ) حرمت نگه داشته شود!!

امسال مجددا توصیه فرمودند : روی دو فاطمیه پنج روزی کار کنید!!!

بسیار جالب است وقتی نام دهه بر زبان مردم نشسته و بعد سؤال می کنند:
حاج آقا! دهه فاطمیه چند روز است؟!!!

معلوم نیست چه باید بکنیم؟!! چرا که معلوم نیست چه دارند می کنند؟!

آیا واقعا نمی دانند و نمی فهمند تغییرات پی در پی و بی حساب و کتاب، و ظهور اختلاف بین مراکز و مراجع تصمیم گیر ، راه را بر حرمت شکنی نسبت به مقدسات باز خواهد کرد؟!

آیا عمدی در کار است؟!
یا اوضاع چنان متغیر است که تغیر مرتب در اجرای برنامه های مذهبی را بطلبد؟!

چرا سایر مناسبت ها دست خوش چنین تغییرات سریعی نمی گردند؟!

به اندک تأملی می توان دریافت که « فاطمیه » مظلومانه مورد بهره برداری سیاسی افراد و جریان ها قرار گرفته و می گیرد! و این هوشیاری فاطمیون را بیش از پیش می طلبد!!

عزاداریهاتون مقبول

نون درآری با یه لقمه نون

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ق.ظ

نمیشناختمش

پیرمرد که خیلی بدگویی شو می کرد !

تو کار خرید و فروش ماشینه

می گفت: کمترین کارش اینه ...

یه کف دست نون میذاره داشبورد

جلو مشتری محکم میکوبه به ماشین و میگه:

« به خود خدا ، به قرآن ، به ابوالفضل ، تو این ماشین نونه !!! از ما گفتن !! »

گفتم: امان از این ظاهر سازیها ، حالا مثلاً دروغ نگفته باشه ، تدلیس و فریب رو چه می کنه؟!


+ توریه - همین کاری که این بنده خدا میکنه - آنجاست که انسان به جهت مصالحی مجبور به دروغ باشه که توصیه فرمودند لااقل ظاهرش رو درست کنه.

مثلا دنبال کسی افتادند که به ناحق بهش آسیب برسونند، به این بنده خدا برخورده میگن فلانی رو ندیدی؟! و او با آنکه دیده ، مثلا یه گام برمیداره و میگه اینجا که ایستادم کسی رو ندیدم...

نوچ که نوچ

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ب.ظ

گفتم :

دختره گناه کرده باباش معتاده ؟!

خوب این طفلکم جهیزیه می خواد!

جواب طرف :

نوچ !!!

می ترسی هزینه دود کنه ، به خانمش بسپر :

نوچ !!!

اصلا خودمون جنسشو می خریم می بریم در خونه ش :

نوچ !!!

*

یه شبی از کمیته اومده بودن برا جمع آوری کمک جهیزیه

نیگاش می کردم کلی پول داد !!

مأمور کمیته گفت:

بخشی از این ، هزینه ی جهیزیه ی دخترانی میشه که سرپرست معتاد دارند !!!!


+ فامیل و همسایه و آشنا قطعا در باب انفاقات مقدم بر دیگرانند حالا چرا بعضی حاضرند برا غریبه ای که اصلا نمیشناسند و میزان نیازشو نمی دونند هزینه کنند ولی برا شناس خودشون نه ، نمی دونم!

رسم حماقت

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ

میگه :

« تو منطقه ی ما ، داماد یه بسته ی اسکناس تا نخورده از جیب مبارکش در میاره و زیر کف و سوت ممتدّ تماشاگرا ، دونه به دونه میده دست عروسش.

به آخرین قطعه که رسید ، ریز ریز می کنه می پاشه رو سر و کله ی او ! »

میگم :

« خوب بچرخونه دور سرش و بندازه صندوق صدقات بهتر نیست؟! »

میگه :

« خوب رسمه! »

میگم :

« حماقتم مگه رسم میشه ؟!! »


+ چیزی تا رسم چهارشنبه سوری نمونده ها !

ع ن ک ب و ت

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ق.ظ

« مرده » بود بر تار !

مدتی بود زیر نظرش داشتم

پشه ها با آسایش در اطرافش پرواز می کردند !

خواستم بساطش را به سیخی برچینم...

پشه ای بر تار نشست !

عنکبوت « زنده » شد !!


لولــــــوی حجابـــــــ

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ق.ظ

گروهی داشتیم آلبوم عروسی یکی از فامیلا رو نیگاه می کردیم...

یه جاهایی که نامحرمی حضور داشت، چادر بر سر و روی خانم انداخته بودند و جاهایی که کسی نبود، سر و سینه و بر و روی عروس بود که جلوه می کرد!

مثل ما که « حجاب » و « بی حجاب » میگیم ، دخترک سه ساله ای که با ما قاطی شده و نظاره گر عکسا بود ، عکسهای پوشیده رو می گفت: « لولو » و عکسای برهنه رو می گفت: « بی لولو » !!!


+ فکر کنید چه فیلم و داستان هایی تحویل بچه داده ایم که پوشیدگی را برابر با لولوگری می داند و آن وقت چطور فردای روزگار به این دخترک می شود گفت که: بیا و لولو شو ! خواهد پذیرفت؟!

پرتقال خونــــــــــی

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۴۱ ب.ظ

در عصر صنعت و تمدن و علم و اطلاعات، باور بعضی چیزا خیلی سخته.

منزل یه بنده خدایی رفته بودم

بساط میوه شون پهن بود

چشمم افتاد ، گفتم : به به! داشتین پرتقال خونی می خوردین؟!

طرف جا خورد!

بلند شد و دوید به سمت آشپزخانه...

به خیالم میخواد برا ما هم یه پیش دستی بیاره!

شروع کرد دهانشو آب کشیدن!!!

اومد که پرتقالها رو هم دور بریزه!! گفتم:

عمو! اینارو اشتباهاً « خونی » اسم گذاشتن و ما هم به اشتباه « خونی » گفتیم !

این پرتقال قرمزه! پاک پاک و حلال حلال !


اولین توصیه را پدر خانمم کرد

علاوه استاد من هم بود

فرمودند:

« از همین اول زندگی همدیگر را زیبا صدا بزنید، اسم همسرت را خشک و خالی نبر! مخصوصا پیش دیگران! »

الان تو فامیل آقا محمد یعنی من ؛ و فاطمه خانم یعنی همسر من.

جایی که معمولا «محمد» را «ممّد» و «فاطمه» را «فاطی» صدا می زنند!!!!


اما پدر مرحومم در اولین باری که به منزلشان رفتیم ، با کمال مهربانی من و همسرم را فرا خواند ، دست در گردنمان انداخته فرمودند:

« بعد از این اولین کسی که برای توی مَرد ، مهم است زنت باشد!! و برای توی زن ، شوهرت !!

گاهی دیگران چیزهایی می گویند و دستورات و فرمایشاتی دارند، احترام آنها را مخصوصا اگر بزرگترند به ظاهر رعایت کنید، اما عملا به چیزی رفتار کنید که خود با هم تفاهم کرده اید - حتی اگر آن فرد خود من باشم - »


و من در ازدواج فرزندانم، مضاف بر این دو توصیه ، به عنوان پدر سفارش خواهم کرد:

« وظایفی را که هر کدام از زن و شوهر در مقابل دیگری دارید ، معلق بر هم نکنید!

از اول با خود چنین شرط کنید که : در طول زندگی ، من به وظایف و مسئولیت های خود در قبال همسرم به نحو أحسن عمل خواهم کرد ، او به وظیفه اش عمل بکند یا نکند. »


و به عنوان کارشناس مذهبی که مشکلات زن و شوهرها را کم ندیده و نشنیده است، این آیه قرآن را بر آنها خواهم خواند:

« هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ أنتُم لِباسٌ لَهُنَّ

برای هم لباس باشید!

لباس علاوه بر اینکه زینت است، محافظ و پوشاننده هم هست.

پوشاننده عورت و عیوب و محافظ از آسیب ها و خطرات.

و این وقتی میسر است که در مسائل جنسی و زناشویی به صورت کامل تهییج و ارضاء صورت بگیرد.

امری که جز با رعایت بهداشت و نظافت فردی، حفظ تر و تازگی روحی و بدنی ، و تنوع در آمیزش ، محقق نخواهد شد. »


ایام به کام

یک کلام عمیق :

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۵۰ ب.ظ

کم سن و سال بودم و به قول معروف هنو آدم حسابمون نمی کردن ...

منزل یکی از فامیلا ، توپی انداختیم وسط !

از بدشانسی خورد به لامپ و ... بله دیگه !

سر و صدایی به راه افتاد که نگو و نپرس!

هر کسی سعی می کرد دیگری رو مقصر قلمداد کنه...

پدر خانه که خدا حفظش کنه، با اخم وارد جریان شد و با ژستی خاص بفرمود:

« هیچ وقت یادتون نره، وقتی فاجعه ای رخ داد با عکس العملای بعدی بر عمق اون نیفزایین!! »


خیلی ربط به توپ و لامپ نداشت ، اما کلام عمیق و بزرگی بود!


حمله به خانه عالِم !!

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ

اهل و عیال جا انداخته بودند و منم داشتم مسواک می زدم و همینجور فکر می کردم که صدایی هولناک منو به خود اورد

خدایا! این دیگه چی بود؟!

نکنه آخرش این میز لق لقوی تلویزیون پایی بهش خورد و سقوط کرد؟!

نکه دخترا تو ورجه وورجه قبل خواب سرشون به در و دیوار خورده باشه؟!

نکنه؟

مسواک به دهن از آشپزخونه به سمت اطاق دویدم که نزدیک بود با خانم ، بچه ها که اونها از اطاق داشتند به سمت آشپزخونه فرار می کردند برخورد کنم!

گرد و خاک بود که بلند شده بود!

پرسیدم چی شده ؟!

دخترا ترسیده  بودند

بابایی نزدیک بود سقف رو سرمون بریزه!

کمی که گرد و خاک فرو نشست ؛ نگاه کردیم - چشتون روز بد نبینه -

قسمتی از سقف که ریخته بود بماند، ولوله موریانه بود!

چند روز قبلش برای اولین بار تو عمرم موریانه دیده بودم و صاحب خونه رو مطلع کردم تنها گفت: دود که راه بندازی میمیرن!

نیمی از اسپندایی رو که تابستاون از بیابونای شورگشت جمع کرده بودیم اوردیم و دود کردیم

تنها اتفاقی که افتاد یکی یکی موریانه ها از سقف به زمین می افتادند اما سرو مرو گنده

ترسیدم به کتابا حمله ور بشن، تو همون دود غلیظ مگس کش به دست نشستم و هی سرفه کردم و موریانه کشتم!

خانمی هر از گاهی درو باز می کرد مطمئن بشه زنده م !

صبح به هیأت امناء وصاحب خونه خبرشو دادم

گفتند: پوست درخت آلو باید بیاییم و بسوزونیم، شمام باید چند ساعتی از خونه بیرون برین!

فعلا که نیومدن


+ ناشکر نیستیم اما گمان نمی کنم بسیاری از کسانی که به زندگی روحانیت ایراد می گیرند حاضر باشند فقط چند روز تو همچین خونه هایی سر کنند!

+ شانس اوردم اگه اون وقت پای کامپیوتر بودم دقیقا رو سر خودم ریخته بود! شکر خدا فقط کامپیوترم خاک بر سر شد!

+ یادم اومد از یکی از خونه های عالم که تو صحن حیاطش مار دیدیم، رتیل دیدیم، تو اطاق و هالش بارها و بارها عقرب دیدیم ، هر چند آسیبی بهمون نرسید اما دلهره ش کم نبود - راستش می ترسیدم خجالت زده خانواده خانمم بشم! -

« خوراک مسموم     برای بچه های معصوم »

اسمی که من بر این نوع برنامه های تولیدی شبکه پویا می گذارم.

خود ببینید و قضاوت کنید:


نقاشی اول:

یک خروس ، یک مرغ ، دو جوجه

نقاشی دوم:

یک خروس زیبا با طوقی طلایی


نقاشی ها با فاصله بر دیوار چسب می خورند...


حسنی نقاش از اطاق بیرون میرود...


تصویرها جان می گیرند...


حوادثی که به ترتیب به وقوع می پیوندند:


1 - مرغ با دیدن خروس دوم چشمان را دریده و همینجور عشق است که از خود بروز میدهد!!!...


2 - خروس اول به شدت با نوک بر سر مرغش می کوبد...


3 - جنگ دو خروس ها با قوقولی قوقول های پی در پی و قدقد هیجانی مرغ آغاز می گردد...


4 - نقاش که حالا وارد اطاق شده است به هردو جنگجو مدال طلایی می دهد!!!...


5 - خروس ها در کنار هم قرار می گیرند!!!...


6 - خوشحال ترین فرد در این بین « خانم مرغه » است!!!!!!


>>> تلویزیون جمهوری اسلامی ، شبکه پویا ، برنامه حسنی و ترانه هایش ، امروز سه شنبه 11 اسفند 1394 .


+ واقعاً که ...