ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

دغدغه ها :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۶۰ مطلب با موضوع «دغدغه ها» ثبت شده است

دوزیست های تلویزیونی !!

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ


دختر صد هزار تومانی !!

سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ
فرمانده انتظامی مشهد مقدس گفت: زوج شیشه ای که دختر یک ساله خود را به خاطر خرید مواد مخدر فروخته بودند در جریان تحقیقات پلیسی شناسایی و دستگیر شدند.

سرهنگ حجت نیک مرام ، در گفتگو با خبرنگار مهر درباره جزئیات دستگیری متهمان افزود : زن و شوهر شیشه ای که از سه سال قبل خانه خود را پاتوق معتادان ولگرد کرده بودند هفته گذشته دختر یک سال و یک ماهه خود را به فردی معتاد فروختند و ۱۰۰ هزار تومان از او پول گرفتند تا مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه برای خود بخرند که شناسایی و دستگیر شدند .

وی گفت : پدر و مادر مرد جوان متوجه ناپدید شدن نوه شان شدند و گفته های عروس و پسر معتادشان را مبنی بر این که با فردی مشکل داشته اند و آن فرد، کودک شان را ربوده باور نکرد. از این رو پدر بزرگ و مادر بزرگ نگران موضوع فقدانی نوه یک ساله شان را به پلیس اعلام و خواستار پی گیری سریع پرونده شدند.

فرمانده انتظامی مشهد با اعلام اینکه بهای این کودک خرجی سه روز مواد مخدر پدر و مادرش شده بود گفت: در تحقیقات افسران آگاهی کلانتری شهید رجایی مشهد در پیگیری پرونده به سرنخ هایی دست یافتند که نشان می داد فردی معتاد دختریک سال و یک ماهه زوج جوان را با خود برده است.

سرهنگ حجت نیک مرام افزود: با انجام اقدامات گسترده اطلاعاتی و ردزنی های پلیسی، فرد مورد نظر شناسایی و دستگیر شد.

این جوان معتاد ابتدا با تناقض گویی قصد منحرف کردن مسیر تحقیقات پلیس را داشت. اما در برابر شواهد موجود راهی جز بیان حقیقت نداشت و بلافاصله اعتراف کرد دختر را به مبلغ ۱۰۰ هزار تومان از زن و شوهر شیشه ای خریده است.

فرمانده انتظامی مشهد گفت: پلیس در پی گیری های بعدی پرونده پس از گذشت ۲۴ ساعت دختر یک ساله وی را به پدربزرگ و مادربزرگش تحویل داد.

نیک مرام افزود: متهمان این پرونده دستگیر و برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضائی معرفی شده اند.

منبع:

آخرین نیوز

منفورترین حلال

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا (1) سوره طلاق -

اى پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید در زمان عده طلاق گوئید (زمانى که از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکى نکرده باشند) و حساب عده را نگه دارید، و از خدائى که پروردگار شما است به پرهیزید، نه شما آنها را از خانه هایشان بیرون کنید، و نه آنها (در دوران عده ) بیرون روند، مگر اینکه کار زشت آشکارى انجام دهند، این حدود الهى است ، و هر کس از حدود الهى تجاوز کند به خویشتن ستم کرده ، تو نمى دانى شاید خداوند بعد از این ، وضع تازه (و وسیله اصلاحى ) فراهم کند.


طلاق منفورترین حلالها

بدون شک ، قرارداد زوجیت از جمله قراردادهائى است که باید قابل جدائى باشد، چرا که گاه عللى پیش مى آید که زندگى مشترک زن و مرد را با هم غیر ممکن ، یا طاقت فرسا و مملو از مفاسد مى کند، و اگر اصرار داشته باشیم که این قرارداد تا ابد بماند، سرچـشمه مشکلات زیادى مى گـردد، لذا اسلام با اصل طلاق موافقت کرده است ، و هم اکنون نتیجه ممنوع بودن کامل طلاق را در جوامع مسیحى ، ملاحظه مى کنیم که چگونه زنان و مردان زیادى هستند که به حکم قانون تحریف یافته مذهب مسیح (علیه السلام ) طلاق را ممنوع مى شمرند و قانونا همسر یکدیگرند، ولى در عمل جدا از یکدیگر زندگى کرده ، و حتى هر کدام براى خود همسرى غیر رسمى انتخاب کرده اند!

بنابراین اصل مساءله طلاق یک ضرورت است ، اما ضرورتى که باید به حد اقل ممکن تقلیل یابد، و تا آنجا که راهى براى ادامه زوجیت است کسى سراغ آن نرود.

به همین دلیل در روایات اسلامى ، شدیدا از طلاق مذمت گردیده ، و به عنوان مبغوضترین حلالها، از آن یاد شده است ، چنانکه در روایتى از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : ما من شى ء ابغض الى الله عز و جل من بیت یخرب فى الاسلام بالفرقة یعنى الطلاق : (هیـچ عمل منفورتر، نزد خداوند متعال از این نیست که اساس خانه اى در اسلام با جدائى (یعنى طلاق ) ویران گردد).

و در حدیث دیـگـرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : ما من شى ء مما احله الله ابغض الیه من الطلاق : (چیزى از امور حلال ، در پیشگاه خدا مبغوضتر از طلاق نیست ).

باز در حدیث دیگرى از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمده است که فرمود: تزوجوا و لا تطلقوا، فان الطلاق یهتز منه العرش !: (ازدواج کنید و طلاق ندهید که طلاق عرش خدا را به لرزه درمى آورد)!

چـرا چـنین نباشد، در حالى که طلاق مشکلات زیادى براى خانواده ها، زنان و مردان و مخصوصا فرزندان به وجود مى آورد، که آن را عمدتا در سه قسمت مى توان خلاصه کرد:

1 - مشکلات عاطفى -

بدون شک مرد و زنى که سالها یا ماهها با یکدیگر زندگى کرده اند، سـپـس از هم جدا مى شوند، و از نظر عاطفى جریحه دار خواهند شد، و در ازدواج آینده خاطره ازدواج گـذشته ، دائما آنها را نگران مى دارد، و حتى به همسر آینده با یک نوع بدبینى و سوءظن مى نگرند، آثار زیانبار این امر بر کسى مخفى نیست ، و لذا بسیار دیده شده که این گونه زنان و مردان براى همیشه از ازدواج چشم مى پوشند.

2 - مشکلات اجتماعى -

بسیارى از زنان بعد از طلاق شانس زیادى براى ازدواج مجدد، آن هم به طور شایسته و دلخواه ، ندارند، و از این نظر گرفتار خسران شدید مى شوند، و حتى مردان نیز بعد از طلاق دادن همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب کمتر خواهد بود، مخصوصا اگر پاى فرزندانى در میان باشد، لذا غالبا ناچار مى شوند، تن به ازدواجى در دهند که نظر واقع آنها را تاءمین نمى کند، و از این نظر تا پایان عمر رنج مى برند.

3 - مشکلات فرزندان

که از همه اینها مهمتر است ، کمتر دیده شده است که نامادریها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند، و بتوانند خلاء عاطفى فرزندانى را که از آغوش پر مهر مادر بریده شده اند پر کنند، همانگونه که اگر زن سابق فرزند را با خود ببرد، در مورد ناپدرى نیز این صادق است ، البته هستند زنان و مردانى که نسبت به غیر فرزندان خود، پـر محبت و وفا دارند، ولى مسلما تعداد آنها کم است ، و به همین دلیل ، فرزندان بعد از طلاق ، گرفتار بزرگترین زیان و خسران مى شوند، و شاید غالب آنها، سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست مى دهند.

و این ضایعه اى است نه تنها براى هر خانواده بلکه براى کل جامعه ، چـرا که چـنین کودکانى که از مهر مادر یا پدر، محروم مى شوند گاه به صورت افرادى خطرناک درمى آیند، که بدون توجه تحت تاءثیر روح انتقام جوئى قرار گرفته و انتقام خود را از کل جامعه مى گیرند.

اگـر اسلام این همه درباره طلاق سختگیرى کرده ، دلیلش همین آثار زیانبار آن در ابعاد مختلف است .

و نیز به همین دلیل قرآن مجید صریحا دستور مى دهد که هرگاه اختلافى میان زن و مرد پـیدا شود بستـگـان دو طرف در اصلاح آن دو بکوشند، و از طریق تشکیل (محکمه صلح خانوادگى ) از کشیده شدن دو همسر به دادگاه شرع ، یا به مساءله طلاق و جدائى ، مانع شوند.


محکمه صلح خانوادگی

وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا (35) سوره نساء -

در این آیه اشاره به مساءله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده ، مى گوید: (اگر نشانه هاى شکاف و جدائى در میان دو همسر پیدا شد براى بررسى علل و جهات ناسازگارى و فراهم نمودن مقدمات صلح و سازش یک نفر داور و حَکَم از فامیل مرد انتخاب کنید) (و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله ).

و از آنجا که قضاوت نباید یک طرفه باشد مى افزاید: (و یک داور و حَکَم هم از خانواده زن) (و حکما من اهلها).
سپس مى فرماید: (اگر این دو حکم با حسن نیت و دلسوزى وارد کار شوند و هدفشان اصلاح میان دو همسر بوده باشد، خداوند کمک مى کند و به وسیله آنان میان دو همسر الفت مى دهد) (ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما).
و براى اینکه به (حکمین ) هشدار دهد که حسن نیت به خرج دهند در پایان آیه مى فرماید: (خداوند از نیت آنها با خبر و آگاه است ) (ان الله کان علیما خبیرا).

محکمه صلح خانوادگى که در آیه فوق به آن اشاره شد یکى از شاهکارهاى اسلام است .
این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند، از جمله :

1 - محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسى که در این محیط باید به کار رود با مقیاس سایر محیطها متفاوت است ، یعنى همانگونه که در (دادگاههاى جنایى ) نمى توان با مقیاس محبت و عاطفه کارکرد، در محیط خانواده نیز نمى توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بى روح گام برداشت ، در اینجا باید حتى الامکان اختلافات را از طرق عاطفى حل کرد، لذا دستور مى دهد که داوران این محکمه کسانى باشند که پیوند خویشاوندى به دو همسر دارند و مى توانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح تحریک کنند، بدیهى است این امتیاز تنها در این محکمه است و سایر محاکم فاقد آن هستند.

2 - در محاکم عادى قضایى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هرگونه اسرارى که دارند فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى اسرار زناشویى خود را فاش سازند احساسات یکدیگر را آن چنان جریحه دار مى کنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه بازگردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبرى نخواهد بود، و همانند دو فرد بیگانه مى شوند که به حکم اجبار باید وظایفى را انجام دهند، اصولا تجربه نشان داده است که زن و شوهرى که راهى آن گونه محاکم مى شوند دیگر زن و شوهر سابق نیستند.
ولى در محکمه صلح فامیلى یا این گونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمى شود و یا اگر بشود چون در برابر آشنایان و محرمان است ، آن اثر سوء را نخواهد داشت .

3 - داوران در محاکم معمولى ، در جریان اختلافات غالبا بى تفاوتند، و قضیه به هر شکل خاتمه یابد براى آنها تاءثیرى ندارد، دو همسر به خانه بازگردند، یا براى همیشه از یکدیگر جدا شوند، براى آنها فرق نمى کند.
در حالى که در محکمه صلح فامیلى مطلب کاملا به عکس است زیرا داوران این
محکمه از بستگان نزدیک مرد و زن هستند، و جدایى یا صلح آن دو، در زندگى این عده هم از نظر عاطفى و هم از نظر مسؤ ولیتهاى ناشى از آن تاءثیر دارد، و لذا آنها نهایت کوشش را به خرج مى دهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته به جوى بازگردد!

4 - از همه اینها گذشته چنین محکمه اى هیچ یک از مشکلات و هزینه هاى سرسام آور و سرگردانى هاى محاکم معمولى را ندارد و بدون هیچ گونه تشریفاتى طرفین مى توانند در کمترین مدت به مقصود خود نائل شوند.
ناگفته روشن است که حکمین باید از میان افراد پخته و با تدبیر و آگاه دو فامیل انتخاب شوند.
با این امتیازات که شمردیم معلوم مى شود که شانس موفقیت این محکمه در اصلاح میان دو همسر به مراتب بیشتر از محاکم دیگر است .

مساءله حَکَمَین و شرایط آنها و دایره نفوذ حکم و داورى آنها درباره دو همسر در فقه اسلامى مشروحا بیان شده است از جمله اینکه : دو حکم باید بالغ و عاقل و عادل و نسبت به کار خود بصیر و بینا باشند.

اما در مورد نفوذ حُکم و داورى آنها در مورد دو همسر بعضى از فقهاء حکم آن دو را هر چه باشد لازم الاجرا دانسته اند و ظاهر تعبیر به (حکم ) در آیه فوق نیز همین معنى را مى رساند، زیرا مفهوم حکمیت و داورى ، نفوذ حکم است ، ولى بیشتر فقهاء نظر حکمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر، لازم الاجرا دانسته اند و حتى معتقدند اگر حکمین شرایطى بر زن یا شوهر بکنند، لازم الاجرا است اما در مورد جدایى ، حکم آنها به تنهایى نافذ نیست ، و ذیل آیه که اشاره به مساءله اصلاح مى کند با این نظر سازگارتر است . توضیح بیشتر را در این زمینه در کتب فقهى بخوانید.

انگیزه های طلاق

طلاق مانند هر پدیده دیگرى اجتماعى داراى ریشه هاى مختلفى است که بدون بررسى دقیق و مقابله با آن جلوگـیرى از بروز چـنین حادثه اى مشکل است ، و لذا قبل از هر چـیز باید به سراغ عوامل طلاق برویم و ریشه هاى آنرا در جامعه بخشکانیم ، این عوامل بسیار زیاد است که امور زیر از مهمترین آنها است :

الف - توقعات نامحدود زن یا مرد یکى از مهمترین عوامل جدائى است ، و اگر هر کدام دامنه توقع خویش را محدود سازند، و از عالم رؤ یاها و پـندارها بیرون آیند، و طرف مقابل خود را به خوبى درک کنند، و در حدودى که ممکن است توقع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاقها گرفته خواهد شد.

ب - حاکم شدن روح تجمل پـرستى و اسراف و تبذیر بر خانواده ها عامل مهم دیگرى است که مخصوصا زنان را در یک حالت نارضائى دائم نگه مى دارد، و با انواع بهانه گیریها راه طلاق و جدائى را صاف مى کند.

ج - دخالتهاى بیجاى اقوام و بستـگـان و آشنایان در زندگى خصوصى دو همسر، و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم دیگرى محسوب مى شود.

تجربه نشان داده است که اگـر هنـگـام بروز اختلافات در میان دو همسر آنها را به حال خود رها کنند و با جانبدارى از این یا از آن دامن به آتش این اختلاف نزنند چیزى نمى گـذرد که خاموش مى شود، ولى دخالت کسان دو طرف که غالبا با تعصب و محبتهاى ناروا همراه است کار را روز به روز مشکلتر و پیچیده تر مى سازد.

البته این به آن معنا نیست که نزدیکان همیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این است که آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها کنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت کلى و ریشه دار درآمد با توجه به مصلحت طرفین ، و اجتناب و پرهیز از هر گونه موضع گیرى یکجانبه و تعصب آمیز دخالت کنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.

د - بى اعتنایى زن و مرد به خواست یکدیـگـر، مخصوصا آنـچـه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلا هر مردى انتظار دارد که همسرش پاکیزه و جذاب باشد، همچنین هر زن نیز چنین انتظارى از شوهرش دارد، ولى این از امورى است که غالبا حاضر به اظهار آن نیستند، اینجا است که بى اعتنایى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاهر خویش و ترک تزیین لازم ، و ژولیده و کثیف بودن ، همسر او را از ادامه چـنین ازدواجى سیر مى کند، مخصوصا اگر در محیط زندگانى آنها افرادى باشند که این امور را رعایت کنند و آنها بى اعتنا از کنار این مساءله بگذرند.

لذا در روایات اسلامى اهمیت زیادى به این معنى داده شده ، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : لا ینبغى للمرئة ان تعطل نفسها: (سزاوار نیست که زن خود را بدون زینت و آرایش براى شوهرش بماند و در حدیث دیـگـرى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است که فرمود: و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الا قلة تهیئة ازواجهن ! زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز این نداشت که مردان آنها به خودشان نمى رسیدند!!)

ه - عدم تناسب فرهنـگ خانوادگـى و روحیات زن و مرد با یکدیـگـر نیز یکى از عوامل مهم طلاق است ، و این مساءله اى است که باید قبل از اختیار همسر دقیقا مورد توجه قرار گیرد که آن دو علاوه بر اینکه (کفو شرعى ) یعنى مسلمان باشند، (کفو فرعى ) نیز باشند، یعنى تنها تناسبهاى لازم از جهات مختلف در میان آن دو رعایت شود، در غیر این صورت باید از بهم خوردن چنین ازدواجهائى تعجب نکرد.


ایجاد زمینه برای رجوع ( در طلاق رجعی )

لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ نه شما آنها را از خانه هایشان بیرون کنید، و نه آنها (در دوران عده ) بیرون روند .

گـرچـه بسیارى از بیخبران ، این حکم اسلامى را به هنگام طلاق اصلا اجرا نمى کنند، و به محض جارى شدن صیغه طلاق ، هم مرد به خود اجازه مى دهد که زن را بیرون کند، و هم زن خود را آزاد مى پـندارد که از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد، ولى این حکم اسلامى فلسفه بسیار مهمى دارد، زیرا علاوه بر حفظ احترام زن ، غالبا زمینه را براى بازگشت شوهر از طلاق ، و تحکیم پیوند زناشوئى ، فراهم مى سازد.

پـشت پـا زدن به این حکم مهم اسلامى که در متن قرآن مجید آمده است سبب مى شود که بسیارى از طلاقها به جدائى دائم منتهى شود، در حالى که اگر این حکم اجرا مى شد، غالبا به آشتى و بازگشت مجدد منتهى مى گشت .

ولى از آنجا که گـاهى شرائطى فراهم مى شود که نگهدارى زن بعد از طلاق در خانه طاقت فرسا است ، صورتی را استثناء کرده ، مى گوید: (مگر اینکه آنها کار زشت آشکارى را انجام دهند) (إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ).

مثلا آنقدر، ناسازگارى ، بدخلقى ، و بدزبانى با همسر و کسان او کند که ادامه حضور او در منزل ، باعث مشکلات بیشتر گردد.

...
(این حدود و مرزهاى الهى است ، هر کس از حدود الهى تجاوز کند به خویشتن ستم کرده ) (وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).

چـرا که این قوانین و مقررات الهى ضامن مصالح خود مکلفین است ، و تجاوز از آن خواه از ناحیه مرد باشد یا زن لطمه به سعادت خود آنان مى زند.

و در پـایان آیه ضمن اشاره لطیفى به فلسفه عده ، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه اصلى ، مى فرماید: (تو نمى دانى شاید خداوند بعد از این ماجرا وضع تازه و وسیله اصلاحى فراهم سازد) (لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا).

با گذشتن زمان ، طوفان خشم و غضب که غالبا موجب تصمیمهاى ناگهانى در امر طلاق و جدائى مى شود فرو مى نشیند، و حضور دائمى زن در خانه در کنار مرد در مدت عده ، و یادآورى عواقب شوم طلاق ، مخصوصا در آنجا که پاى فرزندانى در کار است ، و اظهار محبت هر یک نسبت به دیگرى ، زمینه ساز رجوع مى گردد، و ابرهاى تیره و تار دشمنى و کدورت را غالبا از آسمان زندگى آنها دور مى سازد.

جالب اینکه در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم : المطلقة تکتحل و تختضب و تطیب و تلبس ما شائت من الثیاب ، لان الله عز و جل یقول لعل الله یحدث بعد ذلک امرا لعلها ان تقع فى نفسه فیراجعها. (زن مطلقه در دوران عده اش مى تواند آرایش کند، سرمه در چشم نماید، و موهاى خود را رنـگـین ، و خود را معطر، و هر لباسى که مورد علاقه او است بپوشد، زیرا خداوند مى فرماید: شاید خدا بعد از این ماجرا وضع تازه اى فراهم سازد، و ممکن است از همین راه زن بار دیگر قلب مرد را تسخیر کرده و مرد رجوع کند)!

همانـگـونه که گفتیم تصمیم بر جدائى و طلاق غالبا تحت تاءثیر هیجانهاى زودگذر است که با گذشت زمان و معاشرت مستمر مرد و زن در یک مدت نسبتا طولانى (مدت عده ) و اندیشه در پـایان کار، صحنه به کلى دگرگون مى شود، و بسیارى از جدائیها به آشتى منتهى مى گردد اما به شرط اینکه دستورهاى اسلامى فوق یعنى ماندن زن در مدت عده در خانه همسر سابق دقیقا اجرا شود.


برگرفته از: تفسیر نمونه

ذیل آیات 1 سوره طلاق و 35 سوره نساء 


درخواست عجیب سیاستمدار الجزایری درباره رمضان

یک شنبه 31 خرداد 1394 - 8:15:7
العالم - پایگاه های خبری مشهور مراکش درخواست رییس اسبق حزب "تجمع برای فرهنگ و دموکراسی" الجزایری از وزیر اوقاف این کشور برای کاهش ایام ماه رمضان به 13 روز را منتشر کردند.

به گزارش روز یکشنبه پایگاه خبری شبکه العالم، سایت های خبری مشهور کشور مراکش (مغرب) که همسایه غربی الجزایر است، درخواست "سعید السعدی" رییس اسبق حزب "تجمع برای فرهنگ و دموکراسی" الجزایر از وزیر اوقاف این کشور برای کاهش ایام ماه مبارک رمضان از 30 روز به 13 روز را منتشر کردند.

روزنامه "هیسپریس" مغرب نوشت: این رهبر سیاسی الجزایری خواسته عجیب خود را در بیانیه ای در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی فیس بوک منتشر کرده است.

وی خواسته خود را اینگونه توجیه کرده است که 30 روز روزه داری در فصل تابستان برابر با 420 ساعت روزه داری است که این میزان ساعت معادل 52 روز روزه داری در فصل پاییز است.

السعدی ایده خود را "روزه هوشمندانه" نامیده و تصریح کرده است که بر اساس حساب و کتاب هایش!!  باید به 13 روز روزه داری در فصل تابستان اکتفا شود.

وی با بیان این که به جای یک ماه کامل روزه داری می توان آنچه آن را "واحد رمضانی" معادل 8 ساعت توصیف کرده، مبنای روزه داری قرار داد، تصریح کرد که بنابراین روزه دار باید 30 "واحد رمضانی" را در فصل تابستان که معادل 13 روز است مبنا قرار دهد.

پایگاه خبری "فبرایر" مغرب در این خصوص نوشت: علمای الجزایر به تفسیر جدید السعدی واکنش نشان دادند و به عنوان مثال شیخ شمسو یکی از شیوخ شبکه النهار الجزایر منطق السعدی را بی پایه و اساس توصیف کرد و اظهارات وی را یاوه گوی محض دانست.

وی از السعدی خواست از ورود به عرصه امور دینی اجتناب و به سیاست اکتفا کند.

_____________________________________________

کسی نیست به ایشان بگوید آخر بنده خدا! کم و زیادی روز و شب ها مگر امری جدید و منحصر به عصر جناب شماست!

نکند؟!!


عمراً همچین سنگ قبری دیده باشین!

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ

قبر افسر سوری که در جنگهای داخلی کشته شده.

_____________________________________________________________________


حکایت شمارهٔ ۱۸:

 توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که:

صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه درو به کار برده!! به گور پدرت چه ماند؟! - خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده -

درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد ، پدر من به بهشت رسیده باشد!!

گلستان سعدی باب هفتم ( در تأثیر تربیت )


انتقاد روحانی مشهور از سخن یکی از مراجع




حجت‌الاسلام محمدرضا زائری، در مطلبی که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، به مهم‌تر بودن مسأله حجاب نسبت به رباخواری اعتراض کرده است.

به گزارش خبرآنلاین، حجت‌الاسلام زائری در مطلب خود در صفحه اینستاگرامش چنین نوشته است:

«در خبرها جملاتی از قول یکی از مراجع تقلید خواندم که باورم نشد، احتمال دادم شیطنت رسانه‌ای باشد نسبت به شخصیت محترمی که دوستشان می‌دارم و مدتی شاگرد درس خارج اصولشان بوده‌ام و برای همین جستجو کردم ولی دیدم متأسفانه گویا صحت دارد (و البته هنوز امیدوارم که معلوم شود خبر نادرست بوده است). خبر این است : "این مرجع تقلید گفت: اکنون پرداختن به مسأله حجاب مهم‌تر از پرداختن به رباخواری است ... و اعمال بدحجابان از رباخواران بدتر است" ... وعلی الاسلام والسلام ...

حالا من نگران اعتقاد و دین خودم هستم که آیا آنچه طی سال‌ها در محضر اساتید از قرآن و حدیث آموخته‌ام که ربا را محاربه علنی و صریح با خدا و یک ریال ربا را از هفتاد بار زنا با مادر خود در کنار کعبه زشت‌تر و بدتر دانسته است و... درست بوده یا نه، شاید هم واقعا این استاد بزرگوار که متخصص علم کلام و فقه هم هستند بهتر می‌دانند و آگاهند و رباخواری آنقدرها هم مهم نیست! راستش تا حالا فکر می‌کردیم طبق کلام امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره سلام‌الله علیهما: " و ترک السرقة إیجابا للعفة " مشکلاتی مانند بی‌حجابی و جرایر و مفاسد اخلاقی ناشی از فساد مالی و سرقت بیت‌المال و رباخواری است و حالا به ما می‌گویند رباخواری خیلی مهم نیست!

آقایان علما، بزرگان قم ... اگر چنین است به ما بگویید تا تکلیف خود را بفهمیم و اگر چنین نیست جلوی این زاویه خطرناک و بدعت عجیب را در طرح اولویت‌ها بگیرید. این همه عالم و مرجع تقلید چرا ساکت هستند و حرف نمی‌زنند؟ آیا از خطورت موضوع مطلع نیستند؟ آیا روایات دال بر قبح ربا را ندیده‌اند؟ آیا روایاتی شدیدتر از اینها در مورد بدحجابی هست که دیگران ندیده اند و بی‌خبرند؟ آیا رابطه علی و معلولی میان مفاسد و فحشاهایی چون بی‌حیایی و بی‌عفتی را با مال حرام و گسترش ربا و رشوه درک نمی‌کنند؟ آیا وضعیت خطرناک بی‌دینی و لامذهبی مردم را مشاهده نمی‌کنند؟

آقایان، بزرگواران، علما، مراجع، غیرتمندان به دین و مذهب، من دست و پای شما را می‌بوسم و نوکریتان را می‌کنم؛ شما که عالم و آگاه و باسواد و مطلع هستید، آیا نشنیده‌اید که "إذا ظهرت البدع فی امتی فعلی العالم أن یظهر علمه وإلا فعلیه لعنة الله و الملائکة أجمعین؟"»

_________________________________________________________________________


یادداشتی بر یادداشت:

اولا این بنده خدا یه چیز یاد گرفته و چیزها یادش رفته! در رأس همه آنها احترام به اساتید و بزرگانی که خود معترف به شاگردی نمودن آنهاست!

بعلاوه بزرگوار! درست است که ربا گناه بزرگی ست اما به هیچ وجه به گستردگی بحث حجاب نیست! یک گناهی ست سنگین اما منحصر در یک قشر جامعه ، و یک گناه شاید سبکتر ولی با همه جامعه سر و کار داره! بنده از شما می پرسم کدام مهمتر است؟!

مفاسد موجود در جامعه را شما بیشتر زائیده ربا می دانید یا لاابالی گری و بی بند وباری و بی عفتی؟! هر چند بخشی از این جرایم مسلما ریشه در مشکلات اقتصادی داشته باشد!

و ضمناً ارتباط بین بی عفتی و حرامخواری طرفینی ست و آنچنان نیست که تنها یکی در دیگری اثرگذار باشد و بس!

و بلکه کسانی قائلند و بیراه نگفته اند که ریشه همه شهوات شهوت جنسی است! 

شما معتقدید همه بی عفتی ها زائیده فقر است؟! در حالی که هزینه های عملهای جراحی و استفاده از لوازم و مواد آرایشی و امور مربوطه اگر به درستی جهت داده بشود قادر است اقتصاد جامعه ای را سر و سامان بخشد!

ایشان که ان شاءالله آن قدر سواد دارند که اسم عناوین ثانویه را شنیده باشند، آیا حجاب از این مقوله نیست؟!

حجاب اینک تبدیل به شعار نظام و علَم حکومت اسلامی شده است! حفظ حجاب به نوعی صحه گذاشتن بر نظام است و کج دهنی به حجاب کج دهنی به نظام!

دشمنان این را فهمیده اند و به جد تلاش برای اشاعه بی حجابی در جامعه اسلامی ما را دارند و تعجب است که ایشان نفهمیده اند!

حفظ نظام را جناب ایشان در رده چندم اولویت های خودشان قرار داده اند؟! اصلاً قرار داده اند؟!!

در نهایت آن چیزی که من می بینم این طرز نوشتن به نوشته انسان مفلوکی شبیه است که سعی دارد با بکارگیری عناوین و کلماتی جدل برانگیز و با مخالف حرف زدن ، نام خودش را به نوعی در جامعه و بر سر زبانها زنده نگه دارد!

او چنان مراجع را خطاب می کند و داد و هوار راه می اندازد که انگار شخصی همسان آنهاست و بلکه بالاتر که به آنها خط بدهد!!

و به ایشان مژده می دهم که بله قطعاً کسانی خواهند بود که شما را با این افکار و منش پرو بال داده و بزرگ کنند آنچنان که به عنوان روحانیی مشهور!! روحانیی روشن فکر ، اسلامشناسی زمان شناس و... معرفیتان نمایند!

اما رفیق! و برادر! به عنوان یک طلبه کوچک که مثل شما شاگردی این استاد ارجمند حوزه را کرده است عرض می کنم آخر الامر شما خواهید ماند و این افکار و این عناوین توخالی و این افراد!

خود دانید.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


... ریـــش و روســــری ...

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

رفعت ساییت کاندیدای حزب اسلامگرای «عدالت و توسعه» در انتخابات پارلمانی ترکیه، با همسرش

                       قبل انتخابات                                                 بعد انتخابات

شمـــــا نظــــرتون در مورد این آدمــــا چیه؟!



گرانترین اثر در تاریخ هنری کشور

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۳۷ ب.ظ

به این تابلو خوب نگاه کنین!

چند مثلاً ! تنه درخت!

چقدر حاضرید براش پول بدین؟!

صدهزار؟ دویست هزار؟ یه میلیون؟ ده میلیون؟

اگر بشنوید گرانقیمت ترین اثر هنری تاریخ کشور پیش روی شماست چه حسی خواهید داشت؟

خبر را ببینین:

______________________________________________________________


تیتر20 -  چهارمین حراج تهران عصر جمعه هشتم خرداد٩٤ خورشیدى در هتل پارسیان آزادى برگزار شد.

این مراسم درشرایطی در حضور ٨٠٠ خریدار و هنر دوست برگزار شد  که حائز رکورد هاى بین المللى فروش شد.

در این مراسم یک اثر نقاشى از سرى تنه درختان سهراب سپهرى با رقم قابل توجه دو میلیارد و ٨٠٠ میلیون تومان عنوان گرانقیمت ترین اثر هنرى به فروش رسیده در داخل کشور ودر سراسر تاریخ هنر کشورمان را به خود اختصاص داد.

در این حراجی با دستیابى به مجموع فروش ٢١ میلیاردى ( بیش از ٦ میلیون دلار در یک شب) هنر ایران همه رکوردهاى مجموع فروش خود در اقصى نقاط دنیا را شکست و در یک ابتکار تازه با ارائه ١٢ اثر هنرى کلاسیک و سنتى بخش مغفول مانده از تاریخ هنرمان را به بازار رسمى هنر پیشنهاد داد.

در این شب طلایى هنر ایران در یک حراج کاملا ایرانى دو تابلوى نقاشى از سهراب سپهرى دو رکورد نخست را با عبور از میلیارد از آن خود کرد؛ رکورد دوم او یک نقاشى دیگر و کوچک تر از سرى تنه درختان، یک میلیارد و ٧٠٠ میلیون تومان چکش خورد؛ اما رکورد سوم همه را غافلگیر کرد: یک اثر زیبا از منوچهر یکتایى ٩٥٠ میلیون تومان فروخته شد؛ نقاشى از طبیعت بى جان بهمن محصص با فروش ٧٢٠ میلیون تومان جایگاه چهارم و نقاشى انتزاعى از سهراب سپهرى با فروش ٧٠٠ میلیون تومان حائز جایگاه پنجم شد.

______________________________________________________________________

نمیدونم من درک نمی کنم زیبایی این تابلو و امثال این تابلو رو ؟!!

یا کسانی که همچنین پولهایی رو میدن ، زیبایی گره گشایی و دست گیری از مردم رو ؟!!

این پول دل چند خانواده نیازمند را می تونست شاد بکنه؟!

خاطر چند جوون جویای کار و زندگی را می تونست راحت کنه؟!

گره از کار چند زندگی در شرف نابودی می تونست باز کنه؟!

اصلا بگو به تعداد درختانی که در این تابلوه!

اون نقش حیاتبخش جاری در زندگی مردم زیباتر و آرامش بخش تر بود؟ یا این تصویر مرده بر دیوار؟!

یا نکنه این آقایان در این مملکت زندگی نمی کنن و از شرایط سخت مردم بی خبرن؟!

با این حس همدردی که در بین ما امت است باید بگیم: اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا





به این عکس خوب نگاه کنید. چه چیزی در آن میبینید. اعلی حضرت شاهنشاه آریامهر(!) همراه با ملکه ی دلبندشان به خانه یک روستانشین فقیر رفته اند و دقایقی را با این خانواده رعیت نشین سپری کرده اند. مادر این خانواده که بعدها پرولتاریای چپها شدند مثل غالب زنان رعایای آندوران احتمالا در پستو و یا مطبخ جای گرفته و تنها بچه ها اجازه داشتند در کنار پدر از فیض حضور و تنها حضور پادشاه بهره ببرند.

ظاهر این عکس شاید حرف خاصی جز ستایش پادشاهی نداشته باشد. پادشاهی عادل و مردم دوست که به خانه رعیت میرود و احوال او را میپرسد. این چیزی بود که دربار اعلی حضرت میخواست نشان دهد. اما...

اما در این صحنه سازی چندان ماهر نبودند. چرا.

اول به پاهای اعلی حضرت نگاه کنید. و همینطور پاهای ملکه. آنها با کفش روی فرش خانه روستایی قدم گذاشتند. فرشی که آن خانواده روی آن خوردو خواب میکند. و نماز میخواند. اما انگار این حرمتها برای اعلی حضرت اریامهر اهمیت نداشت. او تنها به ظاهر ماجرا دلخوش بود و به ژستهای تصنعی. ولی حقیقت انست که ژستهایش هم چندان باور پذیر نیست. نه از طرز نشستنش و نه از...

اما جادوی عکس چیز دیگری میگوید.

جادوی عکس به خصوص عکسهای پرتره در  آنست که چشمهای فردی که در قاب عکاس قرار گرفته تا ظاهر شود هرگز دروغ نمیگوید. در عکس چشمهای هیچ کس دروغ نمیگوید. به چشمهای اعلی حضرت نگاه کنید. هرچیزی میتوان در این چشمها دید الا همدردی- الا همزبانی - الا همنشینی رئوفانه با رعیت. این چشمها نشان میدهد که صاحبش چندان از حضور در این محبس تنگ و کوچک راضی نیست. گیریم که تنها سرپناه رعیت باشد. اما اعلی حضرت تاب ماندن در آن را ندارد - انگار بر میخ نشسته - این چشمها میگوید اعلی حضرت دل همنشینی با این مردم فقیر و ساده را ندارد. تاب سرکردن به اندازه یک وعده نان و نمک در کنار آنان را ندارد. اگرچه او با کبر و غرور بنشیند و صاحبخانه با احترام و چهار زانو. اگرچه تمام درودیوار خانه ی آن روستایی عکس اعلی حضرت باشد و کس و کارش.
____________________________________________________________________

امروز حسب اتفاق در اینستاگرام عکسی دیدم که مرا یاد عکس اعلی حضرت انداخت.




میدانم که بازیگران ما که از نقد ناپذیر پزشکان و وکلا و قومیتها زود به تنگ می ایند و از انها خرده میگرند اما خبلی از آنها الزاما خود نقدپذیر نیستند.

میدانم هستند و بودند روزنامه نگارانی که بخاطر نوشتن - فقط نوشتن - یک متن درباره بازیگری پایشان به دادگاه و زندان کشیده شده. اما آن حقیقت پنهانی که در این عکس برمن رخ نمود باعث شد نقدم را مطرح کنم.

من قصد مقایسه این سه بازیگر را با دیکتاتور و یا ملکه سابق ایران ندارم. بلا تشبیه آنها شر بودند ایشان خیر. اما حس مشترکی در این هردو عکس است.

بازهم به سراغ چشمها بروید. چشمهای سه دختر جوان با لبهای خندان و چهره هایی بزک کرده که نگاه تمام بینندگان را اول بخود جلب میکنند. اصلا خیلیها فقط این سه دختر خندان را می بینند و دیگر هیچ.

اما این سه دختر شاد و خندان تنها  آدمهای توی این عکس نیستند. غیر از  آنها دو مرد کهنسال و یک مرد جوان هم وجود دارند.

بازهم به سراغ چشمها بروید. چشمان دو پیرمردی که احتمالا مهمان دائم خانه سالمندان هستند و امیدی به معجزه ندارند. چشمان آدمهایی که در خانه سالمندان منتظر حضور عزیزانشان حضور فرزندانشان و یحتمل حضور مرگ هستند. آنها را با این سه دختر ترگل ورگل چه کار.

چشمهای این دو پیرمرد میگویند که بین آنها از یکسو و آن سه دختر سرخوش هیچ نسبتی نیست. هیچ فهم مشترکی. هیچ نشانی از همدلی و همزبانی...

هرچند میدانم ممکن است خانم یا خانمهای بازیگر از من ناراحت شوند. اما از آنها میخواهم مرا ببخشند. من این مطلب را نه به خاطر حضور تزئینی آنها در خانه سالمندان و نه به خاطر آنجوانک سرخوش - که یحتمل باشما نیست اما از حضورتان کیفور است - بلکه فقط بخاطر چشمان ایندو پیرمرد کهنسال نوشتم. انگار هیچ نسبتی بین شما با آنها نیست. انگار آنها گلهای ماشین عروس بزک کرده ای هستند که بعد از مراسم دور ریخته میشوند.

دو پیرمرد لااقل در نگاهشان هیچ قرابتی باشما ندارند. شاید بگویید از کجا ندیده و نشناخته اینطور قضاوت میکنید. و من میگویم اولن قضاوت نمیکنم. نشان میدهم. دوما چشمای شان.


ابتداى آتش فساد یا طلاق یک « جرقه » است!

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ق.ظ

ابتداى آتش فساد، یا طلاق یک جرقه است

این جرقه ، رفته رفته شعله مى شود

زین سبب ، باید از بروز این جرقه بیم داشت

ورنه ، شعله ساقه هاى خشک را

مى کشد به کام خویش

مى دهد به دست باد

مى رود هر آنچه بوده ... هرگز این چنین مباد،

هرگز این چنین مباد!

...

مى توان ، باز در کمین صبح روشنى نشست

مى توان ستاره وار

روشناى شب شد و رهى به خانه ها گشود

مى توان ظلمت طلاق را ز چهره حیات خویشتن زدود

مى توان ،خوب بود و خوب بود.


منبع:

الفباى زندگى

جواد محدثی

« آری » به تولید داخلی ( مجموعه طرح )

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ق.ظ


گرامافون بدون صفحه !

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۳ ق.ظ

حاج داوود کریمی:

جوان بودم و شاگردِ تراشکار و باشگاهِ کُشتی می‌رفتم و مذهبی هم بودم و چهارشنبه‌ها به مسجدِ جلیلی پایِ منبرِ آقایِ مهدویِ کنی.

در عینِ حال جوان بودم و گرامافونی در پُشتِ پنجره یکی از مغازه‌های لاله‌زار دلم را بُرده بود. تا اینکه دل به دریا زدم و خریدم‌اش و چون پولِ کافی نداشتم قسطی و بدونِ صفحه موسیقی البته! بعد شک کردم که نکند همین قدرش هم گناه است؟!

رفتم خدمت آقای مهدوی به پُرسشِ شرعی. که بلافاصله گفتند: خریدِ ادواتِ موسیقی بایّ نحوٍ کان حرام است. عرض کردم: به‌خُدا برای قشنگی‌اش خریدم حاج‌آقا! استفاده‌اش که نمی‌کنم! فرمودند: نگهداری‌اش هم حرام است. گفتم: خیلی خوب، پس‌اش می‌دهم. فرمودند: فروش‌اش هم حرام است! گفتم: ای بابا! پس مجانی می‌دهم‌اش به کسی! فرمودند: هدیه دادن‌اش هم حرام است. دیگر واقعا کم آورده بودم. با دلی خونین و دماغی سوخته گرامافونِ بخت برگشته را شکستم در حالیکه تا ماه‌ها از همان چندرغاز حقوق شاگرد تراشکاری قسط‌ش را می‌دادم.

گذشت... تا انقلاب شُد. و یک زمانی من فرمانده سپاهِ تهران شدم و حاج‌آقای مهدوی کنی از مقاماتِ کشور. روزی باید برای گزارشی فوری خدمت‌شان می‌رسیدم و در مراسمی و نشسته در ردیفِ جلویِ تالار وحدت پیدایشان کردم. آن‌بالا و رویِ سن اهالی موسیقی و دامب‌ودومب قطعه پروپیمانی را به جهتِ یکی از مناسبت‌ها اجرا می‌کردند. هاج و واج رفتم جلو... و آهسته کنارِ گوش‌شان پرسیدم: حاج‌آقا! یعنی همه مُشکلِ اسلام مُنحصر به این گرامافونِ بدونِ صفحه ما بود؟


منبع:

تابناک از فیس بوک حسین دهباشی


راه نجــــــــــــــــات در این تصویر است ...

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۲ ق.ظ

شیعـــــه و سنــــی که دســـــت به دســـت هـــــم بدهند ، دیگر چیـــزی به نام داعـــــش وجـــود نخواهـــــد داشت!

ریشه های بی حجابی را بخشکانیم ...

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ


1. ناآگاهی
گروهی با اینکه مسلمان و مسلمان زاده هستند، از احکام و دستورات حجاب آگاهی درستی ندارند.


2. ضعف اعتقادی
عده ای هستند که اسلام آنها شعاری است؛ یعنی فقط به نام مسلمان اند و هیچ گونه پایبندی به دستورات و احکام اسلامی ندارند.


3. برداشت غلط از آزادی
تفسیر غلطی که از آزادی در جوامع غربی و به وسیله وابستگان داخلی آنان ارائه شد، پدیده بی حجابی و یا بدحجابی را برای برخی زنان به ارمغان آورد.
اینان انسان را در بعد مادّی خلاصه کردند و سعادت و خوشبختی او را در این دانستند که از تمامی میدانهایی که برای او باز شده، کاملاً استفاده برد و هرچه لذّت بیشتر باشد، بهتر است. در واقع، مرد به آزادی مطلق حیوانی دست یافت و زن با بی بندوباری در خدمت آزادی مرد قرار گرفت.


4. غرب زدگی
مسئله غرب زدگی و خودباختگی در برابر مظاهر فریبنده غربیان، از خطرناک ترین انحرافاتی است که در جوامع اسلامی و ایران راه یافت. تأثیرپذیران از غرب فکر می کنند که چون آنها از جهت علمی و مادّی پیشرفت کرده اند، تمام کارهای آنان از جمله بی حجابی نشانه ترقی و پیشرفت است. این فکر هنوز هم در میان عده ای وجود دارد که بدحجابی را نشانه متمدن بودن و پیشرفت و حتی پیشرفت علمی می دانند.


5. بهره وری سودجویانه از زنان
رشد نظام سرمایه داری حاکم توأم با رقابتهای اقتصادی در کلّیه زمینه های بهره گیری و استثمار جمعی، موجب شد که زن به عنوان یک وسیله تبلیغاتی در تجارت و فیلمها مطرح شود. این بهره وری در برخی فیلمهای سینمایی داخل نیز مشهود است.


6. دست ناپاکِ استعمارگران
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و الگوپذیری جوامع اسلامی از آن، استعمارگران غربی به خوبی متوجه شدند که زنان محجّبه در پیشرفت انقلاب اسلامی نقش به سزایی داشته اند. به همین جهت، با سرمایه گذاری فراوان وارد میدان شده اند که از طرق مختلف بدحجابی را در جامعه رواج دهند تا جوانان به انحراف کشیده شوند.

در این مورد، بارها و بارها گروهها و باندهایی شناسایی و دستگیر شده اند و همگی اعتراف کرده اند که از طرف غرب خصوصاً آمریکا مأمور بوده اند که بی حجابی و بدحجابی را ترویج نمایند.


7. موضع گیری در مقابل انقلاب
عده ای که از انقلاب اسلامی ناراضی هستند و منافع خویش را از دست داده اند، برای مخالفت و کج دهنی یا اعتراض نسبت به انقلاب از حربه بدحجابی استفاده می کنند.


8. به دنبال شخصیّت کاذب بودن
عده ای از اقشار فقیر که بر اثر عوامل مختلف از روستاها هجرت کرده اند و ساکن شهرها شده اند، با تمام فقر مادّی، برای اثبات پیشرفت خویش نسبت به کسانی که در روستاها باقی مانده اند، با بدحجاب شدن، شخصیت کاذب خود را به رخ آنها می کشند.


9. همسریابی
بعد از انتشار آمارهای غیرواقعی جمعیت افزون دختران در مقابل پسران، این فکر در میان برخی از کسانی که از ایمان قوی برخوردار نبودند، به وجود آمد که در این بازار آشفته و قحط الرجال، هر چه زودتر باید دست به کار شد و پیش از آنکه بازار سیاه پسران نیز ظاهر شود، یکی از آنها را صید و شکار نمود و شاید بهترین دام برای این کار را زلفهای پریشان و لباسهای تنگ و آرایش کذایی دانستند و با همین قصد راهی کوچه ها و خیابانها شدند تا زودتر سهم خویش را از بازار قحط الرجال تصاحب نمایند؛ لذا اغلب دختران که از این طریق با پسران دوست می شوند، انگیزه خود را انتظار برای ازدواج ذکر می کنند، بر عکسِ پسران که بیشتر به دنبال تنوع طلبی و لذت جویی هستند.


10. وجود اقلیّتهای مذهبی
وجود اقلیّتهای مذهبی با موقعیّت مالی بهتر و ظاهر شدن آنان با لباسهای زننده و بی حجاب عامل دیگری است برای ترویج بدحجابی؛ خصوصاً که گاهی دستهای ناپاک خارجی نیز در بین آنان نفوذ می نماید و مسئله، جنبه سیاسی هم پیدا می کند.
شاهد این ادعا، آن است که در شهرها و محلاّتی که این اقلیّتها سکونت دارند، برخی از مسلمانان نیز رنگ و بوی آنها را پیدا کرده اند و با وضع زننده و بدحجابی ظاهر می شوند.


11. وجود گردشگران خارجی
هر چند به قول آقایان، جذب توریست و گردشگران خارجی سودآور و ارز جذب کن است؛ ولی از نظر دینی و فرهنگی آثار مخرّب و زیانباری بر جای می گذارند که از جمله آن بدلباسی و بدحجابی است. این مسئله را آن گاه به خوبی می توان باور کرد که در اکثر شهرها و محلاّتی که گردشگران خارجی رفت و آمد دارند، مردم آنجا از رفتار آنان متأثر شده اند و رنگ و بوی آنان را پیدا کرده اند.


( البته برخی از ریشه های بی حجابی مثل این دو مورد آخر مثل موضع گیری های سیاسی باز از ناحیه جهل نسبت به دستور حجاب و آثار مثبت حجاب است که باید عزیزان را توجیه نمود )


منبع: مبلغان ش 95


زشتی تجملات !!

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

تجمل گرایی و چشم و هم چشمی

از منظر آیت الله مکارم شیرازی


قرآن کریم در سوره مبارکه احزاب می فرماید:« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأزْوَاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلا وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا» سوره مبارکه احزاب(آیه ٢٨و٢٩)

بعد از جنگ مسلمانان با یهودیان بنی قریظه، غنائم جنگی زیادی با نظارت پیامبر صلی الله علیه و اله در میان مسلمانان تقسیم شد. در این شرایط برخی همسران پیامبران به سراغ پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله وسلم آمدند و چیزهایی چون زر و زیور، لباس فاخر، کنیز و.. . از آن حضرت خواستند؛ این مسئله پیامبر صلی الله علیه و اله را نگران کرد، تا جایی که یک ماه به سراغ آنها نرفت و منتظر وحی الهی شدند.

پس از یک ماه این آیات بر پیامبر وحی شد که ای پیامبر به همسرانت بگو اگر به دنبال زر و زیور دنیا و زندگی تجملاتی هستند؛ بگو بیایید من به شما هدیه ای می دهم و بعد طلاق می دهم تا به دنبال دنیا بروید. نخستین پیام این دو آیه این است که ما باید یا به دنبال زندگی تجملاتی و تشریفاتی باشیم و یا خدا و پیامبر(ص) و سعادت جاویدان آخرت را انتخاب کنیم.

تجملات انسان را از خدا غافل می کند

چرا این دو مسئله با هم جمع نمی شود؟ چون از راه حلال به دست آوردن زندگی تجملاتی مشکل یا محال است. امروز اتومبیل هایی با قیمت های میلیاردی و خانه های چند میلیاردی وجود دارد. به دست آوردن اینها از راه حلال کار دشواری است و انسان مجبور است برای به دست آوردن آنها حلال و حرام را با هم مخلوط کند.

عیب دیگر زندگی تجملاتی این است که انسان را از خدا غافل می کند. حفظ چنین زندگی تجملاتی، ساخت قصر ها و خانه ها و... انسان را از خدا غافل، می کند.

عیب سوم این است که این گونه افراد معمولا علاقه دارند که ثروت خود را به دیگران نشان دهند تا دل دیگران را بسوزانند. این سه عیب سبب می شود که دنباله روهای چنین زندگی هایی نتوانند میان زندگی خود و خدا و پیامبر و سعادت جاویدان جمع ببندند.

دنیای مطلوب و ملعون

زندگی دنیا به دو نوع مطلوب و مورد تأیید و زندگی ملعون و مورد پرهیز تقسیم می شود. بر اساس سخن امام صادق علیه السلام؛ دنیا دو نوع است:

  1. ۱. یک دنیا که مورد تأیید است. دنیای کفاف که شامل زندگی ساده و آبرومندانه است که در آن انسان محتاج دیگری نباشد و ساده زیستی را برگزیند و اگر بیشتر از اندازه این زندگی داشته باشد به نیازمندان کمک کند. در این شرایط، زندگی دنیا مزرعه آخرت است.
  2. ۲. در مقابل دنیای ملعون وجود دارد که پر از تشریفات و زرق و برق و اسراف است.

روایاتی که دنیا را تأیید می کند؛ منظور دنیای کفاف و روایاتی که دنیا را مذموم می داند؛ منظور دنیای ملعون است. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند که دنیا را لعن و نفرین نکنید. چرا که دنیا مرکبی است برای اهل ایمان که به وسیله آن به هر سعادتی می رسد و از شر و شرارت نجات می یابند.

دنیا پرستی عقل انسان را می گیرد

علی علیه السلام می فرماید:

دنیا پرستی، عقل انسان را از او می گیرد، گوش انسان را از شنیدن سخنان حکمت آمیز کر می کند و سرانجام انسان را به کیفر دردناک خداوند در دنیا و آخرت گرفتار می کند.

بر اساس روایت امام صادق علیه السلام این فرد همیشه غم و غصه ای دارد که تمام شدنی نیست. آرزوهای دور و درازی دارد که هرگز به آن نمی رسد و امید هایی دارد که به هرجایی می رسد؛ باز هم قانع نیست.

ما بر سر دو راهی زندگی تجملاتی دنیا و سعادت آخرت هستیم. انسان باید زندگی آبرومندانه و ساده ای که به کسی نیاز نداشته باشد تأمین کند و لی این که دچار تجملات زرق و برق شود نادرست است.

هر پیامبری که به شهر و آبادی فرستاده شدند؛ ثروت مندان دنیا پرست با آنها مخالفت کردند. چرا که پیامبران مزاحم درآمد ها و خرج های نامشروع آنها بودند. پیامبران آمده بودند که نحوه درست کسب مال و نحوه درست خرج کردن مال را به آنها نشان دهند. بسیاری از پیامبران نیز با تحریک چنین افرادی کشته شدند.

در مقابل چنین افرادی، اولین گروهی که ایمان می آوردند، جوانان کم درآمد و دارای زندگی ساده بودند. ثروتمندان کافر این افراد را اراذل می نامیدند ولی آنهایی که آلوده هزاران کثافت کاری بودن را آبرومند می دانستند. این تفکر همیشه در تاریخ وجود داشته است.

مشکلات امروزی جامعه

بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما به دلیل زرق و برق های دنیاست. امروز دختران زیادی که سال ها عقد کرده می مانند تا جهیزیه تهیه کنند و پسرانی که سال ها برای تأمین هزینه تجملات جشن عروسی، مراسم خود را به تأخیر می اندازند و بسیاری نیز از ازدواج می مانند؛ به دلیل همین تجملات است. اگر ازدواج ها مانند ازدواج علی و فاطمه علیهماالسلام باشد، چنین مشکلاتی درجامعه به وجود نخواهد آمد.

 

منبع: حوزه نت


8 سال دفاع مقدس هنوز تمام نشده است !!

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ
دردهای تلخ همسران صبور جانبازان اعصاب و روان


همسر یکی از جانبازان اعصاب و روان گفت:
یک‌بار همسرم در خانه عصبانی شده بود و قرص‌هایش را زیاد خورده بود. برای همین حالش بد شد و با اورژانس تماس گرفتیم، اما با اورژانس یک ماشین پلیس هم آمد که این مسئله خیلی مرا ناراحت کرد و گریه کردم.

به گزارش مهرخانه، از آن روزی که کشور عزیزمان مورد تعرض قرار گرفت و جنگ تحمیلی شروع شد و روزهای زیبایی را رزمندگان به دفاع مقدس از مرز و بوم کشور گذرانده اند، 35 سال می گذرد، اما دفاع مقدس هنوز تمام نشده است؛ در شهرها نفس می‌کشد، در کوچه و خیابان راه می‌رود و لحظه‌لحظه بودن خود را مستقیم و غیرمستقیم به ما نشان می دهد. جنگ تحمیلی هنوز در بسیاری از خانه‌ها ادامه دارد و با خانواده‌های زیادی زندگی می‌کند؛ خانواده‌هایی که یادگارانی زنده از روزهای آتش و خون دارند.  دل‌نگرانی‌ از سلامتی عزیزشان زیر بی‌رحمی توپ و تانک، جای خود را به درد و رنج جراحت‌های به یادگار آورده داده باشد. 

آمار جانبازان اعصاب و روان؛ از 43 هزار نفر تا 200 هزار نفر
طبق اعلام عبدالرضا عباس‌پور؛ معاون بهداشت و درمان بنیاد شهیدی و امور ایثارگران، در سال 92 تعداد 560 هزار و 705 جانباز تحت پوشش این بنیاد بودند که 224 هزار نفر آن‌ها جانبازان بالای 25 درصد و 325 هزار نفر زیر 25 درصد بودند. همچنین از این تعداد 11 هزار و 800 جانباز قطع اندام تحتانی، 3 هزار جانباز اندام فوقانی، 2 هزار جانباز قطع نخاع و 4 هزار جانباز چشمی در کشور وجود دارد. حدود 60 هزار جانباز شیمیایی هم در کشور وجود دارد که 517 نفر از آن‌ها در شرایط سخت ریوی هستند و 16 هزار نفر از آن‌ها هم وضعیت متوسطی دارند. در این میان گفته می‌شود 41 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد که‌ 7 هزار نفر از آن‌ها با بیماری شدید اعصاب و روان دست‌وپنجه نرم می‌کنند که این آمار در تهران 3 هزار و 824 جانباز اعلام شده است. 

با این حال، در آمارهای ارائه‌شده ابهاماتی وجود دارد و آمار ضدونقیضی مطرح می‌شود. به‌گونه‌ای که دکتر محمداسماعیل علی‌پور؛ رییس مرکز بهداشت روانی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعلام کرده در میان جانبازان 43 هزار بیمار روان‌پزشکی شناخته‌شده وجود دارد که 7 هزار و 200 نفر از آن‌ها بیمار شدید روانپزشکی هستند. در آمار دیگری، همین مقام اعلام کرده 200 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد. دکتر ابوالفضل ملک‌زاده؛ مدیرکل وقت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در گفتگو با جام‌جم در سال 89 اعلام کرده تعداد واقعی جانبازان اعصاب و روان بیش از 200 هزار نفر تخمین زده می‌شود.

10 بیمارستان و 100 مرکز مشاوره برای خدمت‌رسانی به جانبازان اعصاب و روان
طبق گفته مسئولان، در کل کشور 10 بیمارستان وجود دارد که برای جانبازان اعصاب و روان در نظر گرفته شده است و حدود 100 مرکز مشاوره و مددکاری تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران هم به ارائه خدمات درمانی و مشاوره‌ای به جانبازان اعصاب و روان اختصاص دارد. 

مشکلات جانبازان اعصاب و روان
با این وجود، وضعیت جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با سایر جانبازان بسیار سخت‌تر است و خود جانبازان و خانواده‌هایشان مشکلات بیشتری را تحمل می‌کنند. به گفته دکتر ابوالفضل ملک‌زاده؛ مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران یکی از مشکلات جانبازان اعصاب و روان به این مسئله برمی‌گردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیب‌دیدگی آن‌ها وجود ندارد و همین امر موجب می‌شود در تعیین درصد جانبازی برای آن‌ها مشکلاتی به وجود آید و در نتیجه میزان بهره‌مندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا می‌کند. از سوی دیگر، ازآن‌جایی‌که بیماری‌های اعصاب و روان مانند بیماری‌های جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماری‌ها به جنگ با دشواری‌هایی روبه‌رو است که این مسئله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه می‌کند. 

در این شرایط بار اصلی بیماری جانبازان اعصاب و روان بر دوش خانواده‌های آن‌هاست که روزهای بسیار سختی‌ را به دلیل بیماری همسر یا پدر خود سپری می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از اوقات پیش آمده که تحمل زندگی با چنین جانبازی برای آن‌ها خارج از توان است و در مواردی همسر جانباز از او جدا شده است.

خانواده‌های جانبازان اعصاب و روان در معرض بیماری‌های روحی و آسیب‌های اجتماعی هستند
از سوی دیگر، فرزندان این جانبازان نیز با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شوند؛ زیرا بیماری‌های اعصاب و روان روی اطرافیان نیز اثر می‌گذارد و احتمال ابتلای آن‌ها به بیماری‌های روحی را بالا می‌برد.‌ به‌گونه‌ای که بسیاری از فرزندان جانبازان اعصاب و روان با افسردگی، افت تحصیلی و تعارضات شدید با پدر و سایر اطرافیان دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این مسایل ضرورت توجه هر چه بیشتر نهادهای مسئول در این رابطه را نشان می‌دهد تا حمایت‌های مادی و به‌خصوص معنوی بیشتری از این خانواده‌ها داشته باشند که بیش از خانواده‌های سایر جانبازان در معرض بیماری‌های روحی و آسیب‌های اجتماعی قرار دارند. 

سامره همسر سید صابر موسی‌زاده جانباز 25 درصد اعصاب و روان است که از سال 74 با او زیر یک سقف زندگی می‌کند و حاصل ازدواج او، دو دختر و یک پسر است که دختر اول، در مقطع اول دبیرستان و دختر دوم در مقطع ششم ابتدایی تحصیل می‌کند. فرزند کوچک او هم یک پسر سه‌سال‌ونیمه است. 

جانباز هستی که هستی؛ برای خودت هستی!
خانم موسی‌زاده درباره زندگی مشترک خود با این جانباز اعصاب و روان به خبرنگار مهرخانه گفت: صابر سال 64 مجروح شد و من وقتی با او ازدواج کردم می‌دانستم که جانباز اعصاب و روان است، اما قسمت بود که این ازدواج سر بگیرد. از همان ابتدا که ازدواج کردیم حالت عصبانیت داشت، اما تا سال 89 مشکلش هنوز آنقدر حاد نشده بود که کارش به بستری‌شدن بکشد. همسرم رشته مکانیک صنایع خوانده و در همین زمینه کار می‌کرد، اما سال 89 بیکار شد و این مسئله خیلی او را آزار می‌داد. از طرف دیگر، خاله‌اش هم مریض شد و شوهرخاله‌اش هم فوت کرد. صابر خاله و شوهرخاله‌اش را بیشتر از پدر و مادرش دوست داشت؛ چون خاله‌اش بچه‌دار نمی‌شد و صابر از 5 سالگی با آن‌ها زندگی می‌کرد. از طرف دیگر، برخوردهای بدی از طرف بعضی از مردم می‌دید که باعث رنجش او می‌شد. مثلاً یک‌بار تصادف کرد و دندان‌هایش ریخت و به همین دلیل برای انجام کارهایش به بنیاد جانبازان مراجعه کردیم. یک‌بار که به بیمارستان رفته بود یکی از پرستارها به او گفته بود: جانباز هستی که هستی، برای خودت هستی. 

او افزود: همه اتفاقات بدی که در عرض چند سال در زندگی‌مان پیش آمد، تأثیرات بسیار بدی روی روحیه صابر داشت و باعث شد بیماری او شدیدتر شود و واکنش‌هایی مانند داد و بیداد و شکستن وسایل خانه از خودش نشان دهد. اوایل به خودش آسیب می‌رساند، اما الان گاهی بچه‌ها را هم کتک می‌زند اما بعد از 5 دقیقه به حالت عادی برمی‌گردد و از کاری که انجام ‌داده، ناراحت و پشیمان می‌شود. 

خانم موسی‌زاده درباره بستری‌شدن همسرش در بیمارستان می‌گوید: صابر سه‌بار در بیمارستان بستری شد که بار اول در سال 89 بود که یک ماه کامل بستری شد. بعد از آن هم دوبار هر بار به مدت حدوداً 10 روز بستری شد البته باید بیشتر می‌ماند، اما بی‌قراری می‌کرد و من با رضایت خودم او را به خانه آوردم. الان هم در آشپزخانه یکی از دوستانش مشغول به کار است. 

همسرم معتقد است ما برای درصد گرفتن به جبهه نرفته‌ایم
او درباره حمایت‌های بنیاد شهید بیان داشت: تا وقتی که ما ازدواج کردیم، صابر سراغ گرفتن حقوق از بنیاد نرفته بود. کسانی که به جبهه رفتند عقاید خاص خودشان را داشتند، اما جامعه ما الان جوری شده که اصلاً با اعتقادات این افراد جور نیست. اینها می‌گویند ما برای دفاع از ناموسمان رفتیم، اما الان می‌بینیم که خانم‌ها با چه وضعی بیرون می‌آیند. این مسایل اذیت‌شان می‌کند اما جوان‌های الان می‌گویند شما رفتید جنگ اما قرار نیست ما هم مثل شما باشیم. دختر اولم که به دنیا آمد با زور من رفت و فقط دفترچه بنیاد جانبازان را گرفت تا سال 89 که در بیمارستان صدر بستری شد و یکی از مددکاران آن‌جا مرا راهنمایی کرد که به بنیاد شهید بروم. در آن‌جا برای ما کمیسیونی تشکیل دادند و 25 درصد جانبازی گرفت که فقط مربوط به اعصاب و روان است. البته، همسر من شیمیایی هم هست، اما چون سیگار می‌کشد شیمیایی‌بودنش را قبول نکردند. الان به خانم‌های جانباز اعصاب و روان حق پرستاری می‌دهند که این مبلغ به همراه حقوقی که از طرف بنیاد به شوهرم می‌دهند، تقریباً یک میلیون تومان می‌شود. 

خانم موسی‌زاده درباره رابطه فرزندانش با همسرش گفت: دختر بزرگم خیلی همسرم را دوست داشت، اما به خاطر همین عصبانیت و دادوبیدادهای همسرم رابطه آن‌ها با هم سرد شده است. یکی از پرخاشگری‌های پنهان دخترم این است که علی‌رغم هوش بالایی که دارد درس نمی‌خواند. دو سه بار هم او را نزد روانشناس برده‌ام. من هم هر حرفی می‌زنم می‌گوید تو الکی از بابا دفاع می‌کنی و حق را به او می‌دهی.

حق جانبازان اعصاب و روان تضییع می‌شود
او با بیان این‌که حق جانبازان 25 درصد یا پایین‌تر به‌خصوص جانبازان اعصاب و روان خیلی تضییع می‌شود، بیان کرد: دید همه بیشتر نسبت به جانبازان 70 درصد است؛ درحالی‌که کسانی که به جبهه رفتند به دنبال درصد گرفتن نبودند. آن‌ها برای دفاع از ناموس و مملکتشان رفتند و این اتفاق درصد دادن به جانبازان اتفاق بدی بود. مثلاً دختر من در مدرسه شاهد درس می‌خواند. به او می‌گویند چون پدر شما جانباز 25 درصد است، از 25 درصد شهریه معاف می‌شوی، اما کسی که پدر او جانباز 70 درصد است از کل شهریه معاف است. چرا باید این اتفاقات بیفتد؟ کسی که پا ندارد یک مشکل دارد، اما جانباز اعصاب و روان علاوه بر این‌که خودش اذیت می‌شود خانواده و اطرافیانش هم اذیت می‌شوند. جانباز فقط جانباز 70 درصد نیست، ما جانباز 5 درصد هم داریم. اینها همه با هم رفتند. بین جانبازها فرق نگذارند. 


وقتی همراه با اورژانس ماشین پلیس هم به در خانه جانباز اعصاب و روان آمد
او با اشاره به خاطره‌ای که در طول این سال‌ها خیلی او را آزار داده است، بیان داشت: یک‌بار همسرم در خانه عصبانی شده بود و قرص‌هایش را زیاد خورده بود، برای همین حالش بد شد و با اورژانس تماس گرفتیم، اما با اورژانس یک ماشین پلیس هم آمد که این مسئله خیلی مرا ناراحت کرد و گریه کردم. متأسفانه در کشور ما دید خیلی بدی وجود دارد که تا گفتیم بیمار ما یک جانباز اعصاب و روان است، ماشین پلیس هم همراه با اورژانس آمد. باید دید مردم نسبت به این جانبازان تغییر کند. 

خانم مسافری هم همسر آقای محمود مسافری یکی دیگر از جانبازان اعصاب و روان است که پس از تحمل سال‌ها رنج ناشی از این بیماری در سال 92 طی تصادفی فوت کرد. خانم مسافری به خبرنگار مهرخانه گفت: من همسر دوم آقای مسافری بودم. ایشان از همسر قبلی خود جدا شدند و 3 فرزند داشتند. من سال 70 با ایشان ازدواج کردم. ایشان قبل از ازدواج با من 2 بار دچار جنون آنی شده و در بیمارستان بستری شدند بعد از ازدواجمان هم یک‌بار دچار جنون آنی شد، اما به بیمارستان نرفت. باید بستری می‌شد، اما می‌ترسید چون دفعه قبل او را در بخش اعصاب و روان بستری کرده و دست‌هایش را بسته بودند. برای همین خیلی ناراحت بود و می‌گفت من اصلاً طرف بیمارستان نمی‌روم، نمی‌دانی من در بیمارستان چه عذابی کشیدم. 

او درباره رابطه همسرش با بچه‌ها اظهار داشت: سه فرزند همسرم وقتی او در جبهه بود به دنیا آمدند و او بچگی آن‌ها را ندید. بعد هم که بزرگ شدند با دو پسرش خیلی مشکل داشت و با هم کنار نمی‌آمدند. اما پسر من که کوچک‌تر بود و الان 23 سال دارد، پدرش را درک می‌کرد و با او راه می‌آمد و مشکل خاصی با هم نداشتند.


و خجالت کشیدم از این شعر ...

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ق.ظ

آخدا گوش کن اینک سخنی
سخن بی دل بی خویشتنی

زیر این گنبد مینای خراب
منع ما کرده ای از باده ناب

آ خدا منع می ناب ز چیست
این همه ظلم به احیاب ز چیست

سفره جود بیانداخته ای
خوان آراسته ای ساخته ای

ما سر سفره احسان توایم
چند روزی همه مهمان تو ایم

کس نگوید سر خوان با مهمان
که بخور کشک و نخور بادمجان

یا مخور ماست ضرر دارد ماست
از برای تو خطر دارد ماست

گر چه ما گوش به فرمان باشیم
آ خدا نزد تو مهمان باشیم

در جهان تو اگر باده نبود
جای ما مردم آزاده نبود

گر نه می بود فراهم ما را
خفه می کرد یقین غم ما را

گر دف و چنگ و نی و تار نبود
گر زن و باده مدد کار نبود

همه از غم ورم می کردیم
زحمت از بزم تو کم می کردیم

بفرست آیه ای در مدح شراب
که صوابست و صوابست و صواب

بده آن آیه به جبرائیلت
او هم ار نیست به میکائیلت

او هم ار نیست به اسرافیلت
اوهم ار مرده به عزرائیلت

تا بیارد بدهد دست عماد
تا شود خاطر میخواران شاد

تا درونها زغم آزاد کنی
دل ما سوختگان شاد کنی

تا بنوشیم بیاد تو شراب
زیر این گنبد مینای خراب

_____________________________________________

به عنوان یکی از مهمونای خدا کلی خجالت کشیدم از این شعر !

آ خدا! این بنده ت نماینده ما نبود ها!

آ خدا! لااقل این قدر عقلم دادی و معرفت که اگه اقرار می کنم بر سر سفره تو مهمونم، نمک نخورم و گزاف بگم!!!

آ خدا! عشقمم دادی که وقتی شکممو سیر کردم ، بشینم پای دلم و غصه روزگارو کنارش فراموش کنم!

آ خدا! ممنون که برا حفظ عقلم و عشقم بین ما و شراب و بین ما و دیگران دیوار کشیدی!


ممنونتم که اگر یه بچه ای که عقلش نمی کشه سر سفره ت نشسته و باقاشق چنگالی که بهش دادی میخواد چشمشو دربیاره، میزبانیت رو کامل می کنی و منعش می کنی!


ممنونتم از سفره شاهانه ای که بعد یه عمر وقتی از کنارش بلند میشم هنوز خیلی از نعمتهاتو ندیده ام و نمی شناسم!!

ممنونتم ارباب! ممنون به خاطر فضلت! ممنون بخاطر صبرت! و شرمنده تم بخاطر همه چیز!



« آموزش و پرورش » گلوگاه مبارزه با « فقر »

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ
eranico
www.eranico.com
کد مطلب: 32545  
تاریخ انتشار: 15 اردیبهشت 1394 ساعت 23:00
چاپ

معنای جدید فقر چیست؟

نسل فردای ایران را فقیر تربیت نکنیم!

در ادبیات جدید توسعه، فقیر به کسی گفته می شود که از قدرت انتخاب کمتر و محدودتری در زندگی برخوردار است... باید کاری کنیم تا وقت بچه ها به جای آنکه در راه تجلیل دیروز تلف شود، صرفِ تحلیل امروز و ترسیم فردا گردد و از رؤیاپردازی و ابراز وجود در کلاس خجالت نکشند.

تغییر مفهوم فقر؛ فقر قابلیتی

در ادبیات جدید توسعه، فقیر به کسی گفته می شود که از قدرت انتخاب کمتر و محدودتری در زندگی برخوردار است.

تعریف رایجی که تاکنون از فقر ارائه شده، فقر اقتصادی بوده یعنی به کسی فقیر گفته می‌شد که از درآمد کمتری برخوردار باشد و البته این تعریفی محدود از فقر است. اما به همان نسبت که طی پنجاه سال گذشته در مفهوم توسعه تغییراتی ایجاد شده، معنای فقر نیز با دگرگونی و سیر تطوری همراه بوده است. توسعه از نگاه صرفاً اقتصادی و مبتنی بر تولید ناخالص داخلی (GDP)، به توسعه سیاسی و فرهنگی و تازه تر به توسعه انسانی متمایل شد تا جایی که برنامه های توسعه کشورها را زمانی موفق می دانند که به کاهش فقر بیانجامد. به همین نسبت ما امروز با تحول در مفهوم فقر مواجهیم.

امروز مفهوم فقر دیگر با فقر درآمدی و فقر معیشتی برابر نیست و از فقر فرهنگی، فقر انسانی و در دهه اخیر از "فقر قابلیتی" سخن در میان است. تعبیر اخیر از فقر را "آمارتیاسن" برنده جایزه نوبل اقتصاد مطرح کرده و نظر او و همکارانش به شاخص کاملتری برای سنجش توسعه انسانی کشورها تبدیل شده است.

فقیر به شکل ساده و در معنای جدید کسی است که؛

- دچار بی سوادی و تبعیض های جنسیتی است و به بهداشت و تغذیه سالم دسترسی ندارد.
- نمی تواند از لذت مطالعه بهره مند باشد و علاوه بر نگرانی از نداری، نگرانی های به مراتب بزرگتری همچون ترس از آینده با او همراه است.
- این فرد شاید پول و درآمد کافی هم داشته باشد اما از حضور در فعالیت‌های اجتماعی شرم دارد و یا عرصه مشارکت اجتماعی بر او تنگ است.

اگرچه درآمد پایین، یکی از اضلاع فقر قابلیتی محسوب می شود اما هرگز گویای همه ابعاد آن نیست. داشتن درآمد، رافع همه نیازها نیست. چیره شدن بر نارسایی های زندگی پیچیده امروز صرفاً با درآمد بیشتر ممکن نیست چه بسا با داشتن پول نتواند این نیازها را برطرف کند.

دولتها و ساختارهای اقتصادی و سیاسی که برای نجات شهروندان خود از چنگال فقر، توجه و تمرکز خود را بر افزایش سطح درآمدی مردم معطوف کرده اند، کار اساسی به پیش نبرده اند چرا که زمینه تولید فقر را نشانه نرفته اند. چه بسا کشورهای نفتی که توانسته اند بر فقر درآمدی عموم اقشار غلبه کنند اما فقر قابلیتی همچنان سایه سیاه خود را بر سپهر جامعه و زندگی مردم گسترانده است.

جان کلام اینکه:
- شهروندی که حق اظهار نظر ندارد، فقیر است.
- کسی که قادر به دفاع از حق خود نیست، فقیر است.
- شهروندی که از دسترسی آزاد به اطلاعات محروم باشد، فقیر است.
- شهروندی که به دلیل جنسیت خود از حقوق برابر اجتماعی محروم می ماند، فقیر است.

و اما عریان ترین جلوه "فقر قابلیتی" این است که فرزندانی که در طبقه محروم جامعه متولد می شوند، از فرصت های اجتماعی همسالان خود در طبقات متوسط و مرفه محروم باشند.

فرصت های برابر و دسترس پذیری عادلانه امکانات آموزشی

یکی از راه حل ها برای فائق آمدن بر فقر قابلیتی، فراهم آوردن فرصت های برابر و دسترس پذیری عادلانه امکانات آموزشی برای همه دانش آموزان است. توجه به فرصت های عادلانه و برابر آموزشی نه یک شعار که یک راهبرد کارآمد است. گالبرایت(Galbraith) می گوید: "هیچ جامعه تحصیلکرده ای فقیر نیست و هیچ جامعه بی سوادی ثروتمند نیست، شاید فقر و بی سوادی بالاترین روابط علّی را داشته باشند."

پژوهش های انجام شده بر روی داده های بیش از 50 کشور که توسط سیلوستر (Sylwester) در سال 2002 پیرامون تأثیر مخارج آموزشی بر نابرابری انجام شد، به این نتیجه رسید که آموزش عمومی به ازای هر محصل، به کاهش نابرابری و نرخ فقر کمک کرده است.

در پژوهش میدانی دیگری که در گستره چندین کشور انجام شده است، مشخص شده که هرچه فرصت ها و امکانات آموزشی نابرابر توزیع شوند و دسترسی کم درآمدها و پردرآمدها به آموزش، دچار شکاف بزرگتری شود، نابرابری درآمدها نیز افزایش خواهد یافت. به تعبیر ساده، آموزش و دسترسی برابر همگان به فرصت های آموزشی توان افراد را برای مقابله با شرایط دشوار زندگی بالا می برد.

اجرای عدالت آموزشی به ویژه در مناطق محروم، افراد را از وجود فرصت های شغلی و امکان کار و فعالیت در سایر نقاط آگاه می کند و شاید مهمتر این باشد که کودکان طبقه محروم و نیمه برخوردار در صورت توسعه عادلانه امکانات و فرصتهای آموزشی، قابلیت های بالاتری کسب می کنند تا به شکل پایدارتری از شوره زار فقر خارج شوند.

بهترین کمک به توسعه عدالت آموزشی و کاهش فقر، در کنار اعطای فرصت های برابر آموزشی به همه فرزندان ایران شاید این باشد که آموزش و پرورش باید کمک بیشتری به دانش آموزان برای کشف قابلیت های خودشان نماید.

مدارسِ توانمندساز

تفاوت ظریف توسعه انسانی با الگوهای پیشین توسعه (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ...) را دکتر وحید محمودی ( که یک توسعه پژوه است) در مقاله ای در دو واژه تعریف کرده است: "رسیدنِ" فرد به جای "رساندنِ" او.

در "رسیدن"، قابلیت فرد، نقش اصلی را دارد و در "رساندن"، دخالت اراده های غیر. بدیهی است که تمام لذت کوهنورد مسیریست که خود و با قابلیتهای خود پیموده است.

تا سال های مدید عادت این بود که تا سخن از فقر به میان می آمد، بی پولی و خانواده های آلونک نشین به ذهن متبادر می-شد اما امروز اگرچه آلونک نشینی از مظاهر آشکار فقر است اما منبع و منشأ فقر را در کنار سایر علل و عوامل اجتماعی و سیاسی باید در نظام آموزشی جست و جو کرد که شهروندان فردا را متوجه ثروت بکر انسانی، توانمندی های شگفت انگیز و قابلیت های درونی خود نمی کند. فرد فقیر به فرض آنکه در خانواده ای بی پول و کم درآمد هم متولد شده باشد اما محکوم به فقیر ماندن نیست! او به مدد امکانات و فرصتهای برابر در "مدارس قابل و توانمند ساز" می تواند بر فقر خویش غلبه کند و سرنوشتی متفاوت برای خود رقم بزند.

در خانواده بزرگ فرهنگیان کشور ظرفیتهای بسیار شگفتی وجود دارد اما به همان اندازه که آموزش و پرورش یک دستگاه پهن پیکر دولتی است، با موانع و مسائل عدیده و بعضاً تاریخی هم مواجه است و هیچ گاه بضاعت و منابع موجود در آن به پای انتظارات جامعه نمی رسد.
گذشته از اینها، دلسوزان تعلیم و تربیت کشور هرگز ضربه های خسارت بار سالیان گذشته را که از نتیجه طرح های شتابزده ای مانند تغییر نظام آموزشی به 3-3-6 و گسیل داشتن نیروهای خدماتی، آبدارچی و راننده به کلاس درس به عنوان معلم مقطع ابتدایی! به نظام آموزشی کشور وارد شد، فراموش نخواهند کرد. آموزش و پرورش نیاز به کمک دارد تا بر فقر منابع خود فائق آید و معلمان را که در زمره محبوب ترین مشاغل و صنوف اجتماعی کشور هستند، از دغدغه های بدیهی معاش فارغ سازد.

نقطه آغاز این تغییر سرنوشت، اعطای یک رمز عبور به فرد است!

آموزش و پرورش باید بتواند زمینه رویش فقر را در سرزمین استعدادهای بچه ها از بین ببرد. فقر در کنار ریشه های ساختاری و خرد و کلان خود، ریشه های ذهنی هم دارد که با پرورش قابلیتهای درونی و نیروی مغزی دانش آموزان می توانیم کمک کنیم تا شخصیت هایی توانمندتر و شهروندانی موفق تر برای فردای ایران باشند. پرسش اینجاست که از این یکصدوپانزده هزار مدرسه ایران، چند نفر شخصیت و چهره در مقیاس امیرکبیر، پروفسور سمیعی، ستارخان، بهمن بیگی یا شهید بابایی در آینده خواهیم داشت؟ آیا أصلا چنین انتظاری از دستگاه تعلیم و تربیت منطقی است؟

شاید سهم آموزش و پرورش در کاهش فقر همین باشد که فرمان تعلیم و تربیت کمی هم به سمت خوداتکایی بچرخد.

اگر می خواهیم شهروندان فردای ایران دچار فقر قابلیتی نباشند، باید از همین حالا سکانداران نظام آموزش و پرورش رسمی ایران به جای تربیت نسلی بله قربان گو و پیروِ محض، به دنبال نسلی خلاق، آزاد اندیش و مسول باشند. یادگیری که ارتباطی با واقعیت زندگی نداشته باشد و یادگیرنده را با محتوای آموزشی درگیر نسازد، راه به جایی نمی برد.

همه ما باید ظرفیتهای درون بچه‌ها را غنی‌سازی کنیم. اگر این هسته مرکزی بارور شود محصولی می دهد که آن را توسعه، پیشرفت، ترقی یا وصفی از این قبیل می‌نامند. این غنی‌سازی را باید فراتر از غنی سازی هسته ای دانست. در این غنی سازی خبری از آب سنگین و کیک زرد و سانتریفیوژ نیست. در این غنی‌سازی، استعدادهای نوجوانان و شکوفا شدن آنها در میان است. اگر این استعدادها مجال بروز نیابند، سایر منابع کشور هم آنچنان که باید، به بهره برداری نمی‌رسد. امروز سرمایه انسانی همان قدر اهمیت دارد که در دهه‌های پیش سرمایه فیزیکی و تولید ناخالص. فراموش نکنیم بهترین سال‌های رشد و بالندگی فرزندان این کشور در اختیار مدارس است و اگر نگرش غالب این باشد که تربیت بچه‌ها در جهت شکل‌گیری شخصیت آزاد و متکی به خود و کوشنده و خردورز در آنان باشد، در آینده نزدیک وضعیت ایران بسیار متفاوت از جایگاه امروزش در مقایسه با همسایگان خود خواهد بود.

تقدیس گذشته یا ترسیم آینده؟

باید کاری کنیم تا وقت بچه ها به جای آنکه در راه تجلیل دیروز تلف شود، صرفِ تحلیل امروز و ترسیم فردا گردد.

همه باید کمک کنیم تا بچه های مدرسه به جای تقدیس گذشته به ترسیم آینده بنشینند و از رؤیاپردازی و ابراز وجود در کلاس خجالت نکشند.

بچه‌های امروز سیاهی لشکر نیستند بلکه لشکریان توسعه و رهبران فردای ایران اند. ریشه فقر قابلیتی در تفکری است که جمعیت میلیونی دانش‌آموزان ایران را پیاده نظام سلایق خود فرض کند.
گاهی ما در مدارس، ناخواسته بذر فقر را در ذهن دانش آموزان می‌نشانیم و نتیجه اش کسانی می شوند که در زندگی علیرغم مدرسه دیدن، اما درمانده و ناتوان هستند.

ما آموزش و پرورشی می خواهیم که ذهن یادگیرندگان خود را ثروتمند سازد نه اینکه ناخواسته فرزندان ایران به ویژه کسانی را که به لحاظ اقتصادی فرودست هستند، در برابر محرومیت ها و تبعیض ها مطیع و قانع بارآورد! راه حلی که من عجالتاً آن را تحت عنوان "آموزش و پرورشِ قابلیت محور" می نامم.

قضیه خیلی ساده است: فارغ التحصیلان مدارس و نیز دانشگاهها احساس بی کارکردی می کنند، توان کاریابی و کارآفرینی ندارند، چون روی قابلیت های آنها کار نشده و کمتر از مهارت برخوردار هستند.

تأمل!

 عبارت پایانی :  "به گزارش مرکز ملی آمار ایران 97.5 درصد بیکاران کشور، باسوادند."


منبع:  عصرایران        


___________داعش! لطفاً مرا هم ذبح کن!! 16+

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ب.ظ

خبری که مدتها ست روی آنتن های تلویزیونی و صفحات اینترنت جا خوش کرده و انگار قصد رفتن هم ندارد ، اخبار مربوط به اعدامهای فجیع و همراه با تنوع داعش است!


هدف از این اقدامهای غیر انسانی و سعی در به تصویر کشیدن و انتشار وسیع آن ، نشان دادن خنجر و اشارات انگشت ، چیزی جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و مخصوصا مبارزین در مقابل آنها نیست!

آیا ما به آنها در رسیدن به هدفشان کمک خواهیم کرد؟!


بنده بشخصه اولین صحنه سر بریدنی را که دیدم آنچنان تحت تأثیر قرار گرفته که برای چندین روز از اشتها افتادم !! تصویر مقتول و سرهای بریده از جلو چشمم محو نمی شد!

اما نگاه کردم و نگاه ...

فکر کردم و فکر ...

با هر تصویری که از قربانیان منتشر شد سعی کردم خودم را زیر خنجر آنها ببینم !

با هر اعدامی لوله تفنگ را بر شقیقه ام احساس کردم و آخرین جملاتی که بر زبان می راندم : توبه و تقاضای رحمت الهی و توسل به اولیاء الهی

آری من بارها و بارها توسط داعش ذبح شده و اعدام شده ام!

آری سر من بارها و بارها بریده و بر سینه ام گذاشته شده است!

اکنون از چه باید بترسم؟!


واقعیت این است که راه فراری از مرگ نیست! این که مرگ انسان چطور رقم بخورد هم غالبا در دست او نیست!

صحنه های فجیع تصادفات را کم و بیش دیده ایم ، کمتر از صحنه ذبح است؟!!

زلزله ها و سیل ها و سونامی ها و طوفان ها و سایر بلایای زمینی و آسمانی چه؟؟!

بدنهای پاره پاره ، بدنهای سوخته ، اندامی متلاشی ، تا آنجا که گاه غسلشان هم ناممکن می گردد!


درد جان دادن امری حتمی ست! آنقدر که از آن تعبیر به سکرات مرگ فرموده اند!

« مستی مرگ » چرا که محتضر مانند مستی که بر اثر شرب مسکرات حال خود را نمی فهمد از شدت درد ، تعادل روح و روانی خود را از دست داده و قدرت تشخیص نخواهد داشت!

پس فرقی چندانی بین مردنها نیست ...

مرگ مرگ است! مرگ درد است!

و البته آنجا که درد فائق بر مغز انسان بیاید، احساس دردی هم نخواهد بود ، بدون تفاوت بین اقسام مرگها!


آنچه این گرگهای وحشی با جنازه انجام می دهند تنها من و شما را که کنار نشسته ایم متأثر می سازد وگرنه برای شخص بعد از خروج جان چه فرقی دارد جنازه اش را در پر قو بگذارند یا تکه پاره کنند!


اگر چنین است پس چه بهتر این جان عزیز را در راه عزیزتر از جان فدا کرده و سیه رویی را با رنگ خون پوشانده در محضرش حاضر گردیم!


حضرت امیرالمؤمنین می فرماید:

إن الموت طالب حثیث لا یفوته المقیم ولا یعجزه الهارب، إن أکرم الموت القتل، و الذی نفس ابی طالب بیده لالف ضربة بالسیف أهون علی من میتة على الفراش - بحارالانوار ج97 ص 40 -

مرگ ، شتابان ، در طلب همگان است .

 نه اقامت گزیده و به جهاد روى ننهاده از چنگالش رسته ، نه آنکه از او مى گریزد، عاجزش یافته .

گرامیترین مرگها: مرگ در کارزار است .

سوگند به کسى که جان پسر ابو طالب در دست اوست ، که تحمل هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است از مردن در بستر !!

و حضرت ختمی مرتبت نیز می فرمایند:

والذی نفسی بیده لوددت أنی اقتل فی سبیل الله، ثم احیا، ثم اقتل، ثم احیا، ثم اقتل - میزان الحکمه ش ح 2108 -

قسم به خدایی که جانم در دست اوست ، چقدر دوست دارم که در راه خدا کشته شوم ، سپس زنده سپس کشته ، دوباره زنده و باز کشته گردم!


علاوه بر همه اینها کسی که یک عمر بر سر وسینه زده و سوز سینه اش « ارباب بی سر حسین » بوده است ، کسی که افسوس می خورد در کربلا نبوده است که در رکاب حسین فاطمه باشد ، از اینکه سر او نیز در راهی که سر ابی عبدالله بریده شد - بریده شود واهمه ای نخواهد داشت بالاتر به خود نیز می بالد که باطنش اگر نیست ظاهر او ظاهری حسینی یافته است!


و همه اینها بدون توجه به روایات فراوانی ست که :

مرگ را آغاز شادی مؤمن برمی شمرد! مرگ را ملاقات با اهل بیت و ملائکه و بشارت آنها بر می شمرد! مرگ را پلی به خوشی بر می شمرد!


از امام صادق علیه السلام سؤ ال شد:

آیا مؤ من از قبض روح خود کراهت دارد؟

فرمود: خیر به خدا سوگند هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش ‍ مى آید به او گوید: اى ولى خدا ! ناراحت نباش سوگند به آن کس که محمد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرد من بر تو مهربانترم از پدر مهربان چشمهایت را بگشا و ببین او نگاه مى کند و رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و حضرت على علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان را مشاهده مى کند.

در روایت دیگر دارد :

حرام است بر روح مؤ من از اینکه از بدنش جدا گردد مگر آنکه پنج نور مقدس حضرت محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را مى بیند و چشم مؤ من به جمال آنها روشن مى گرددکافى / 3 / 135؛ بحار / 6/ 191 ؛ 150 موضوع از احادیث اهل بیت ویژه مبلّغان :اکبر دهقان -


و مخصوصا اگر مرگ با شهادت باشد که رسول الله فرمود:

للشهید سبع خصال من الله : اول قطرة من دمه مغفور له کلّ ذنب و الثانیة یقع راءسه فى حجر زوجته من الحور العین و الثالثة یکسى من کسوة الجنة و الرابعة تبتدره خزنة الجنة بکل ریح طیبه ایّهم یاءخذه معه و الخامسة ان یرى منزله و السادسه یقال لروحه اسرح فى الجنة حیث شئت و السابعة ان ینظر فى وجه الله ... - 150 موضوع از احادیث اهل بیت ویژه مبلّغان :اکبر دهقان 0 -

برای شهید هفت چیز از طرف خدا خواهد بود: با اولین قطره خونش تمام گناهانش آمرزیده گردد ، با قطره دوم سر او در دامن حورالعینش قرار می گیرد ، با قطره سوم لباس بهشتی بر او پوشانده می شود ، با قطره چهارم خازنین بهشت هرگونه عطری را پیشکشش خواهند کرد ، با قطره پنجم خانه بهشتی اش را خواهد دید ، با قطره ششم به او گفته می شود هرجای بهشت خواهی آزادی ، و با قطره هفتم نظر می کند به وجه الله!!


سخن ما در این راه ،سخن عدی بن حاتم ( پسر حاتم طائی معروف ) است.

او از سال دهم هجرى که مسلمان شد همواره در خدمت امام علی علیه السلام بود و در جنگ جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب حضرت بوده است و در جنگ جمل یک چشم او مجروح شد و نابینا گشت .

به خاطر کارى وقتى به معاویه وارد شد، معاویه گفت : چرا پسران خود را نیاوردى ؟

گفت : در رکاب امیرالمؤ منین علیه السلام کشته شدند، معاویه زبان دراز کرد و گفت : على در حق تو انصاف نداد که فرزندان ترا به کشتن داد و فرزندان خود را باقى گذاشت !

عدى در جواب فرمود: من با على علیه السلام انصاف ندادم که او کشته شد و من زنده ماندم !!

 اى معاویه! بدان هنوز خشم از تو، در سینه هاى ما وجود دارد!

دانسته باش که قطع حلقوم و سکرات مرگ بر ما آسان تر است از اینکه سخنى ناهموار در حق على بشنویم!! - یکصد موضوع 500 داستان ،سید على اکبر صداقت -


________________________________________________________


به خون گر کشى خاک من، دشمن من - - بجوشد گل اندر گل، از گلشن من

تنم گر بدوزى، به تیرم بسوزى - - جدا سازى اى خصم! سر از تن من

کجا مى توانى، ز قلبم ربایى - - تو عشق میان من و میهن من؟!

مسلمانم و آرمانم شهادت - - تجلّى هستی ست، جان کندن من !

مپندار این شعله افسرده گردد - - که بعد از من، افروزد از مدفن من

نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش - - بتازد به نیرنگ تو، توسن من

کنون روى خلق است، دنیاى جوشان - - همه خوشه ی خشم شد، خرمن من

من آزاده، از خاک آزادگانم - - گل سرو مى پرورد، دامن من

جز از جام توحید، هرگز ننوشم - - زنى گر به تیغ ستم، گردن من !

سگ کشی + سنگ قبر سگ = ما را چه می شود؟!!

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ق.ظ
یک جا سگ کشی به طرز وحشیانه !!
یک جا تهیه سنگ قبر برای سگ !!
چه شده است جامعه ما را؟!
و حتی جالب است اعتراض ما به سگ کشی!!!


ببینید:

1-
سگ‌کشی دردناک با اسید در شیراز!

در یکی از شهرک‌های صنعتی شیراز، سگ‌ها به روشی غیرانسانی با تزریق اسید کشته می‌شوند و پیمانکاران در ازای ارائه هر لاشه ۱۵ هزار تومان دریافت می‌کنند.

به گزارش روز نو، یکی از فعالان دفاع از حقوق حیوانات فیلمی دو دقیقه‌ای از کشتار سگ‌ها را در اختیار فارس، قرار داده است که دل هر بیننده ای را به درد می آورد، در این فیلم، کشتار سگها با تزریق تناوبی اسید نشان داده می‌شود که به گفته این فعال حقوق حیوانات در شیراز، این اقدام، توسط پیمانکاران شهرک صنعتی شیراز انجام گرفته است.

یمانکارانی که در ازای تحویل لاشه هر قلاده سگ، 15 هزار تومان دریافت می کنند و حتی از سوزاندن جسم نحیف یک توله سگ با اسید هم دریغ نمی‌کنند.

2 -
سنگ قبر سگ بازیگر ایرانی+عکس

سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۴۲
یکی از بازیگران سینمای ایران عکسی از سنگ قبر یک سگ منتشر کرد و نوشت: «پگی خانوم بعد از 14 سال رفت».
به گزارش افکارنیوز، ساعد سهیلی بازیگر سینمای ایران در پست اینستاگرامی عکسی از سنگ قبر یک سگ منتشر کرد که با واکنش های اغلب منفی کاربران مواجه شد.

سهیلی که هم اکنون فیلم «رخ دیوانه» را در حال اکران دارد، زیر این عکس نوشت:« پگی خانوم بعد از ۱۴ سال رفت.»
بیشتر کاربران با دیدن این عکس و متن زیر آن کامنت های اغلب خشم آلودی درج کردند و اینکه برای یک سگ هم سنگ قبر درست کنند را زیاده روی و افراط خواندند.

در سینمای کشورمان بازیگران موفقی داریم که الگویی اخلاقی برای جوانان محسوب می‌شوند. اما تعدادی انگشت شماری از بازیگران سعی در تکرار سبک زندگی غربی دارند و دست به کارهایی می‌زنند که با فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی همخوانی ندارد. واکنش‌های مردم در زیر این عکس در قالب کامنت نشان می‌دهد که طرفداران این بازیگران نیز چنین رفتارهایی را نمی‌پسندند.
کد مطلب: 409210
مختار
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۴:۴۶:۳۸
این گونه بازیگرانی باید ممنوع التصویر شوند
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۲۹:۵۶
برا یه سگ ممنوع تصویرش کنند ؟؟؟؟
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۴:۴۷:۳۲
شاید م
 
n
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۴:۴۹:۵۵
شاید منظور ایشان علاقه زیادبه سگش می باشد
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۴:۵۴:۲۶
کاش می برد تو قطعه هنرمندان دفنش می کرد
 
Hassa
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۵:۲۴:۴۳
متاسفم براش
 
ali mans_ori
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۵:۵۸:۵۹
اف بر این گونه هنرمندان به ظاهر مترقی و شیفته فرهنگ غرب


یک قبر هم برای خودت کنارش بگذار سهیلی
 
ایرانی
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۱۰:۵۳:۰۸
الحق حرفی درستی گفته چون خیلی سگش دوست داشت کنارش دفن بشه و با اون محشور بشه
 
جواد
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۰۶:۰۴
با سگه محشور شوی
 
eHSAN
Latvia
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۰۹:۵۳
شخصیت اینگونه افراد معلوم است .حتی لفظ خانم توهین به قشر خانمهاست !!!!!اینها هنرمند نیستند تازه به دوران رسیده اند
 
انسان
Latvia
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۱۱:۱۶
این بازیگر با سگش باید در قطعه حیوانات دفن شوند
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۴۶:۳۶
متاسفمممممم
 
رهگذر
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۵۱:۲۹
بهتر بود دو طبقه می کرد یه طبقه اش را نیز برای خود رزرو می کرد
 
لیلا
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۵۷:۲۲
بازیگر نماس این آقا....
بازیگر واقعی امثال آقای پرستویی.استاد انتظامی و...
خانم معتمدآرایا .خانم تهرانی و..... هستن
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۰۵:۳۸
بسی جای تفکر وتاسف دارد..!؟
 
بهرام
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۱۱:۳۵
مطمئن باش برای سنگ خودت اینگونه گل آرایی صورت نمیگیرد
 
احمد
Sweden
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۱۴:۲۲
ما ایرانیها چرا اینجوری هستیم! خوب طرف دوس داشته اینکارو کرده تموم شد رفت. خوب و بدشم به خودش مربوطه! همیشه ما ایرانیا در حال قضاوت دیگرانیم چرا اخه!!!
افکار نیوز خواهشا نظرمو سانسور نکن!!
 
هادی
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۰۵:۲۷
عزیزم امر به معروف و نهی از منکر یعنی اینکه بی تفاوت نباشیم آخه عزیزم این یه کار فرهنگی البته از نوع منفیه اگه کسی واکنش نشون نده چن روز دیگه طرف عکس قبر مار و گاوش رو به مردم نشون میده این یک پز برای ما فقراست زشته اگه اون با این کارش به ما پز میده ما هم با این کامنت ها انسانیتمون را به اون پز میدیم
 
مریم
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۲:۴۷:۴۸
اخه انسانیتی تو کامنتت کسی نمی بینه که بخوای پزش رو بدی
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۳۵:۲۶
چون ما ایرانیها باید اعمال ورفتارمان نمایشگر یک فرد مسلمان واقعی باشد نه محب یک موجود که از نظر خدا نجس وتماس با آن چندش آور است
 
ک
United Kingdom
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۱۵:۴۵
ما ایرانی جماعت عادت داریم به کار این و آن داشته باشیم می میریم اگه این کارو نکنیم انگار مشگل دیگه ای نداریم فقر بیکاری تورم قسط بانک خونواده های زیادی رو می شناسم چهار جوون بیکار دارند
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۲۵:۳۵
خجالت دارد
 
حسن
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۳۴:۵۱
خجالتو باید اون کسی بکشه که این مزخرفاتو میخونه. راستی شب هفته این هاپومون کیه
 
محمد
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۲۸:۲۰
برای-هنرمندان-متاسفم
 
محمود بی نظیر
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۲۸:۲۶
واقعا بی شخصیت هستی . همون بس که همنشین یه سگ هستی . از ادم بودنت خجالت بکش . چطور با یک حیوون نجس زندگی می کنید.
 
مینا
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۲:۴۹:۵۷
نجس بعضی از ادمها با طرز تفکرشون و عقده های درونیشون هستن نه یه مخلوق خدا
 
تاسف
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۲۹:۱۸
خاک بر سر این سینمای ایران که چنین افراد بی فرهنگی رو نمایش میده.
واقعاً قبیحه.
متاسفم.
مسئولین برای ممنوع التصویر کردن این بازیگر کاری بکنن.
مایه توهینه. واقعاً شرم اوره
 
داود
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۳۴:۵۰
مرحوم مغفوره پگی
 
United States
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۳۵:۵۴
احتمالا خودشو بغلش دفن میکنن
 
mosk
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۴۳:۴۸
جای تاسف می باشد برای سینمای ایران با این بازیگرانش کجا بوده تا حالا این اقای به اصطلاح بازیگر باید بره
 
من
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۴۵:۵۷
خدا رو شکر جا برای دفن خودش هم کنار سگش است
 
حسین
United States
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۴۶:۲۴
کمبود محبت داره بنده خدا
 
مینو
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۵۱:۰۶
ای بمیری خخخخخخخخخخخخخخ پگی خخخخخخخخخخخخ سگ خخخخخخخخخخخخ بازیگر........خخخخخخخخخخخخ :| خخخ
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۰۸:۱۸
خخخخخخخخخخخخخ
 
محمد
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۰۲:۵۰
شرم اوره
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۱۴:۳۶
حالامگه این ساعدسهیلی کی هست که انقدرگنده اش میکنید ؟
 
ناشناس
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۱۷:۵۱
این آقا اولا بچه هستش و بعدش هم احتمالا با سگش بیشتر از انسانا مونس بوده اینکه مشکل نداره.اما استفاده از بعضی واژه ها مناسب نبوده.
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۱۸:۲۷
متاسفم براش
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۱۸:۵۷
خدایا واسه پدرش هم اینجوری ارزش قایل میشه ؟
 
س م
United Kingdom
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۸:۱۹:۴۶
به این افراد هنرمند نمی گویند .
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۲۲:۵۸:۳۳
پگی خانوم سهیلی هههههههههه
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۰:۵۵:۰۲
چه گلهای قشنگی براش گذاشته
 
نظر
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۱:۰۶:۲۰
این کارهای بیهوده الگو گرفتن از غرب است این افراد با این طرز فکر هیچوقت بین مردم دوست داشتنی نمی شوند به جای این همه خرج کردن برای سنگ قبر یک حیوان می توانست به یک مستحق کمک کند
 
م
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۸:۰۳:۳۲
واقعا خجالت داره مگه سگ چه درکی از اطراف داره که بعضی از ما ایرانیا اینقد بها میدیم بهش
 
رضا
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۸:۵۰:۳۰
به نظر همه باید احترام گذاشت.مگر اینکه ایجادمزاحمت برای دیگران باشد.از این همه توهین وبی احترامی متعجبم!!!!
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۰۹:۵۶:۰۹
بعضی افراد خیلی کوته فکرند .دوست دارم بدونم اینا کجا زندگی میکنند اگه تو روستا ویا تو کوه زندگی میکنن به نظر من اونقدر ارتباطات زیاد شده الان تو هر خونه ای اینترنت و گوشی وجود داره که فکر مردم باز بشه .واقعا متاسفم برای این طرز فکر
 
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۴-۰۲-۰۲ ۱۱:۳۳:۵۶
بایدبعد ازمردن این بازیگر آن را درکنار سگش دفن کنندوتاباسگش محشور شود.

____________________________________________________

3 -
و جالب است اعتراض ما به سگ کشی که در اصلاح کارمان هم رگه های افراط دیده می شود عکسی در کنار خانم ابتکار: مرگ مظلومانه تو ... !!!

چرا «ابتکار»به جمع معترضان پیوست؟