ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

متفرقه ها :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۴۶ مطلب با موضوع «متفرقه ها» ثبت شده است

شتری بر درب نونوایی !!

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۳۳ ق.ظ

شتری بر درب نانوایی...

شنیدین که میگن این شتریه که در هر خونه ای می خوابه!
اما شتر و درب نانوایی رو مطمئنا نشنیدین
نوناش همون وسطش به اندازه یه کف دست اگه قابل خوردن بود و بقیه ش متاسفانه خمیر و غیرقابل مصرف.
به غر و پر مردمم توجه خاصی نمی کرد!
یه روز یکی از پیرمردای اهل محل وارد نونوایی میشه و در حضور مشتریها مجسمه شتری رو جلو نونوا میذاره که از خمیرای کناره های نون درست کرده بود!!!!
قضیه که تو محل پیچید و تصمیم سایر اهل محل برای اجرای این نوع اعتراض تازه فهمید که باید به نظرات مردم توجه بکنه وگرنه ممکنه از فردا گله شتر جلو نونواییش به صف کشیده بشه!!!

طرح قشنگیه که میشه اونو به همه شهرها و نونوایی های کشور کشوند و واحد جدید سنجش کار نونوایی ها قرارش داد!! خخخخخ
هر شتر یه کارت زرد

تازه برا هر شغلی میشه یه شتری تعریف کرد و نوع اعتراضات رو از اعتراضات کم اثر زبونی به این سمت و سو تغییر جهت داد!

شما چندتا شتر در مغاره و کسب و کارتون میشه خوابوند؟!

یه میلیونی ها !!!

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۵ ق.ظ

کلاس اول و دوم ابتدایی تو این روستایی که ما هستیم حدود دوبرابر سومی هاشونن
بگی نگی سوال برانگیزه، نه؟!

یه حساب سرانگشتی و دیدم که بله اینا همون یه میلیونی هان!!
یادتونه که؟!
سال 1389 وعده پرداخت یه میلیونی دولت برا هر نوزاد!
والبته بگمانم نهایت  یکی دوسال هم بیشتر دوام نیاورد

نکته :
فردا اینا عین دهه شصتیا قراره هرجا وارد بشن خرابکاری به بار بیارن یعنی؟!!!
ازالان گفتم که حواس مسئولین جمع باشه! نگن نمیدونستیم!

بعدشم واقعا برام جالبه فکرمیکردم نگاهمون به ازدواج فقط نگاه کاسبانه ست! معلوم شد تو فرزندآوری هم اینجور بودیم!!

در اوج

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۲۹ ق.ظ

در اوج که باشی بال هم نزدی نزدی...

فقط خدا نکند قیچیشان کنند!!!!

ضرب المثل ها اینجور زاده میشن!!!

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

کجاست؟ اونی که هی بلوف میزد اگه من شورا شدم فلان میکنم وبهمان میکنم! اینجارو اینجورمیکنم واونجارواونجور، اینو میارم واونو میبرم، میگیرم ومیسازم و...
 

مجلس زیراعتراضات شدیدیکی ازبزرگان محل کاملاساکت بود. میتونم بگم جمعیت یکی درمیون نفس میکشیدند که من شیخ زدم خرابش کردم!! خخخخ
وقتی باحرارت ادامه داد: کجاست؟ اونی که ادعا می کرد من بیام خاک تو دهنم میکنم وگل بیرون میدم!! 

اینجا بود که نتونستم خودمو نگه بدارم وزدم زیرخنده
مجلس بکلی عوض شد.


بله ضرب المثل ها اینجوری زاده میشن:
( خاک تو دهنم میکنم وگل بیرون میدم )
برا اونا که الکی بلوف میزنند و ادعای زیادی میکنند!

+ جنگ ودعوای بالایی ها بماند میبینم بین این پایین پایینا هم سر یه مقام شورایی چه بگومگوهاکه نیست؟!
تف بر دنیا 

ضد نعلبکی !!!

دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۳۵ ق.ظ

به حکمت قبولش دارم
تو خونه ش نعلبکی یافت نمیشه
اصرارهم داره چایی رو داغ داغ بیارن!!!


دقت که کردم دیدم همه اعضای خانواده پای چای جمع میشن ونبود نعلبکی بهونه ایه برای بیشتر بودن در کنار هم
بهش گفتم خنده چشمکی زد و به نشونه تایید سری تکون داد.

برم منم نعلبکی هامونو بشکنم
شما هم...

گم شده!!!

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ۰۵:۰۵ ق.ظ

اومد تو...
قبل هرسلام وکلامی شروع کرد به ورانداز کردن اطراف!

بعد که انگار از جستجوی چیزی مایوس شده باشه، رو کرد به مغازه دار و گفت:
( ببخشین شما تسبیح منو ندیدین؟!
اشتباه نکنم همینجا جا مونده بود؟! )

مغازه دارم برا رفع تکلیف یه نگاه از سر اکراه به دوروبرش انداخت و به نشانه منفی سرش رو به چپ و راست تکون داد.


پیرمرد ناامیدانه داشت برمی گشت که نگاهش به نگاهم گره خورد - گویا تازه متوجه حضور من شده باشه - سر تو گوشم کرد و با حالتی که از عمق ناراحتیش حکایت میکرد، گفت:
( قیمتی بود!!!
سالها پیش که مشهد رفته بودم، صدوپنجاه هزار تومن پول بابتش داده بودم!
 جنسش چی چیک بود و کجا درستش کرده بودند و ازاین حرفا... )


 یه لبخند معنی داری بهش زدم و شروع کردم به چرخوندن تسبیح هزارتومنی که تو دستم داشتم!!


+ گاهی گمشده اون چیزی که فکر می کنیم، نیست! قبول دارین؟!!

حراج

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۰ ب.ظ

فکر می کردم قیمت دارم!

نظر دیگران هم کم و بیش همین بود!

کاش خودم را به حراج نگذاشته بود!!


+ با رسوایی هم هر چه بجنگی بر آن افزوده ای!!

رفاقت با ثروتمندان

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ب.ظ

هرگز با ثروتمندان دوستی نکن، اگرچه ظاهرش از دور جذاب بیاد!

از اون جهت که معمولاً به اعتبار ثروتشون مورد تعریف و تمجید دیگرانند و بر خورد خلاف ذائقه شون رو به راحتی برنمی تابند!

و چون توانش رو هم دارند احتمال آسیب رسوندن به مخالفینشون احتمال کاملا مورد انتظاری از جانب اونهاست!

اقرار

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ب.ظ

اقرار به اشتباه همواره به معنی پذیرش اشتباه نیست!!

گاهی به انگیزه ی فرار از اعتراضات است!!

شاخه گلی از طرف خدا

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ق.ظ

آدمهای بدی نبودند

آدمهای احمقی بودند

آنهایی که می گفتند: ... عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ ... الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ... (30) توبه


آنها نگران تنهایی خدا بودند!!

و این پیش از آنکه چیزی را برای خدا اثبات کند، بیانگر نیاز جدی و شدید خود انسان به وجود فرزند است!


آری فرزند نعمتی عظیم که به اشاره ی سوره ی کوثر باید به شکرانه ی آن نماز خواند و نحر نمود!

قدر این عطیه ی الهی رو بیش از پیش بدانیم و ارج بنهیم...


رسول الله (صلى الله علیه وآله): 

الولد الصالح ریحانة من الله قسمها بین عباده ... - بحارالانوار ج 43 ص 306 -

حضرت رسول فرمودند: فرزند صالح گلی ست از طرف خدا که بین بندگانش پراکنده فرموده است.

تنور داغ انتخابات

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ق.ظ

میگه: 

در مورد انتخابات ریاست جمهوری یه چیزی بگین...


میگم:

خوب این چه کاریه؟! چارسال قبل که خودتون رفتین پای صندوقای رأی و انتخابش کردین دیگه!!!

وقت و انرژی یه مملکتو هدر بدیم که چی بشه؟!


با تندی میگه:

اون چارسال قبل بود! آدما یه جور نمیمونن! باید معلوم بشه هنو مردم میخوانش یا نه؟!


میگم:

تو که لالایی بلدی، چرا خوابت نمی بره؟!!!خخخخخ


هاج و واج اطرافشو ورانداز میکنه و میگه: 

یعنی چی؟!


میگم: 

مرد حسابی! بیست و پنج ساله هیأت امناء مسجدین! به کنایه، به صراحت، ازتون خواستند کنار برین خوب چرا نمی رین؟!!!

بذارین بقیه هم اگه ثوابی هست، بی نصیب نمونن!!!


میگم:

تازه جالبه از ریاست جمهوری گفتین... حتی اگه کسی بار دوم هم رأی بیاره برای بار سوم حق ثبت نام تو انتخابات رو نداره! قانون درستی هم هست! خوف اینکه ریشه بگیره و دیگه نشه ریاستو ازش گرفت!!


جواب نداشت اما بعید هم میدونم قانع شده باشه!

کاش می شد ...

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۹ ق.ظ

کاش می شد ذخیره کرد...

ساعات وصال را برای روزهای فراق!

چشمانم اما اشک را هم در خود نگه نمی دارند!!

دیدار

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۲۶ ب.ظ

دیدار که میسر شد، گلایه ها تماماً رنگ باختند!

تازه فهمیدم آنچه بین ما بود، بین من و تو نبود! بین ما و دوری بود!!

حائل

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۲۱ ب.ظ

دیواری که بین من و تو حائل شده، تجسّم دیواری ست که بین افکار ما فاصله انداخته است!

بخواهیم به هم نزدیک تر شویم، می بایست افکارمان را به هم نزدیک تر سازیم.

بهشتیان

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۵ ب.ظ

چقدر خوب است...

هر که در اینجا می میرد، شادروان می میرد!

جنت مکان و رضوان جایگاه است!

مرحوم است و مغفور!

فقط نمی دانم این همه آیه ی عذاب، در شأن چه قومی نازل شده اند؟!!

مبارزه با مرگ

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۰ ق.ظ

من  از  مرگ  برگشته ام  ...


من  از  مرگ  برگشته ام  ...

 ــ  پیروزمندانه


و  به  تجربه،  انتظار  مرگی  جدید  را  می کشم !


روزی  کامل  تسلیم  خواهم  شد،  که  چیزی  برای  دفاع  کردن  نداشته  باشم !

خونابه

سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۳۰ ق.ظ
صورتم خیس خیس بود...
کنار لب، زبان سرکی کشید...
مزه ی تو می دادند، خونابه های چشم.

مرگ و زندگی

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۵ ب.ظ

مرگ بر مرگ نمی گویم!

و درود بر زندگی نمی گویم!

تا مرگ چگونه باشد؟!

و زندگی چگونه؟!

در دو سوی عالم

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ق.ظ

- عاطل و باطل -

در دو سوی عالم همدیگر را صدا می زنیم...

کاش می شد بهمشان سنجاق کرد!!

مگر اینجور مرا در آغوش تو می انداختند!

تو را در آغوش من!

درود بر گوگل

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ

بغل هم می آورد

- در یک ردیف -

برهنه را و پوشیده را

فقیر را و شاه را

دوست را و دشمن را


از جستجوگر جز این انتظار نمی رود!!


درود بر گوگل

خدا رحم کرد به آبرومون...

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ

شعر قشنگی خوند

حسابی به وجد اومدم...

خواستم مثل معمول که به بچه ها دست میدم و می بوسمشان، بغلش کنم و ببوسمش که از کنار جایگاه گذشت.


مدتی بعد و در جریان مسابقه ای به روحانی، نامه ای دریافت کردم از دختری کلاس پنجمی که از مشکل کوتاهی قدش گله می کرد!

و اینکه او و برادرش کارهای زیادی به توصیه ی این و اون انجام داده اند اما فایده ای نداشته...


زمان اهدای جوایز متوجه شدم این دختر همون دختری ست که اون شب در جشنواره برنامه اجرا کرده بود!!

خدا رو بی نهایت شکر گفتم که اسباب خجالت خودم و اون بنده خدا فراهم نشد!


شاید لازمه وقتی مجری مراسم، برنامه ای رو اعلان می کنه مختصر اطلاعاتی از برنامه و اجرا کننده ی اون هم بده... لااقل تو این مواقع!


+ راه حل درستی نتونستم بهش ارائه بدم جز اینکه حرکات کششی رو بیشتر انجام بده و اینکه در مواردی میشه به عمل هم امید بست! اما بیشتر سعی کردم اونو به شرایطش قانع و راضی کنم!


به امید رفع گرفتاری همه ی گرفتاران

سنگ صبور

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ق.ظ

می نشینند ... می نشینی

می گریند ... می گریی

آه می کشند ... آب به دستشان می دهی

دعا می کنند ... آمین می گویی

آخر سر طلبکار از کنارت بیرون می روند!

مردم سنگ صبور نمی خواهند، خدا می خواهند!!

حرف دل

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۱۵ ب.ظ

به   پایت   حرف ها   خواهند   بست ...   تا   گاهی   که   خود   حرف   دلت   را   هوار   بزنی !!

خسته ی خسته ی خسته!

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ

خسته ام خسته...


نه فقط از دنیا

نه فقط از مردم

نه فقط از خویشان


خسته ام از خود

خسته ام از بودن


می خواهم بخوابم

و خواهش می کنم برای بهشت هم کسی بیدارم نکند!!

یک دیشب ...

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ب.ظ

دریافت


یک دیشب مثل خودت جواب برگرداندم

لحظه ای خواب به چشمانم نیامد!

به گمانم راز بیدار خوابی های شبانه ی تو را فهمیده باشم!!

ا ن س ا ن

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ

شکر خدا که انسان را حمار آفرید که تعامل کند!

و گاو که سود برساند!

و میمون برای دل کودک!

و شیر به جهت ناموس!

کلاغ که دل به دنیا بندد!

کبوتر که به تفریح و سرگرمی درآید!

طاووس که به سر و وضع خود برسد!


بد آنجاست که هر چیزی باشد و انسان نباشد!!

* خواب دیدم... *

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۱۴ ب.ظ

خواب دیدم به شهر غریبی وارد شده ام

سنجابی نظرم را جلب کرد

به دنبالش راه افتادم

مرا به مغازه ای برد


پیرمردی پشت میز...

نمی دانم چه می فروخت

توجهم تمام معطوف سنجاب بود

آقا! این سنجاب....

گفت:

بله مال خودم است!

گفتم:

می دانی حرام گوشت است؟! و ادرار و مدفوعش نجس؟!

چطور جنس نجس به خلق الله می فروشی؟!


پیرمرد توجهی نکرد!


داشتم فکر می کردم چطور قانعش کنم که سه تا جوان وارد شدند

در دست یکی از آنها کاغذی بود و نوشته ای...

گفت:

پدرجان! می دانی به این دلیل و این دلیل، عرضه ی اجناس مغازه ت به زیان مردم است! می دانی چه می فروشی؟! و به که می فروشی؟! از ما گفتن، دیگر خود دانی!

متوجه اجناس شدم دیدم تمام اجناس ممنوعه ست و من از آن غافل بودم!


پیرمرد فکری کرد و بر حرف آنها صحه گذاشت و توبه کرد!

جریان در شهر پیچید...

در میان استقبال مردم از او، دستش در دست من بود و مردم مرا به عنوان منجی می شناختند!

و من هر چه در جمعیت نگاه انداختم، از آن سه جوان خبری نبود که نبود!!


+ خدا قوت! همه کسانی که گمنام مشغول رصد و اصلاح امور فرهنگی جامعه اید و هرگز به چشم نمی آئید. خدا قوت!

داداش چوپان دروغگو!!

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۱۷ ب.ظ

ضربه ی محکمی زد و فریاد کشید:

« زلزلـــــــــه زلزلــــــــه »

نرده که می لرزید، تمام ساختمان به لرزه در می آمد!

ساکنین از خرد و کلان با سر و وضع خاص خودشان بیرون ریختند!

قهقهه ی او بود که تا آسمان می رسید!


بار دوم هم ضربه ای کوبید و فریاد کشید:

« زلزلـــــــــه زلزلــــــــه »

ساکنین از خرد و کلان با سر و وضع خاص خودشان بیرون ریختند!

و باز قهقهه ی او بود که تا آسمان بلند شده بود!


بار سوم اما صدای او که به « زلزلـــــــــه زلزلــــــــه » برخاست، ساکنین به جای فرار شروع کردند به خندیدن بر او

ولی در نهایت... این صدای خنده ی آنها بود که زیر آوار گم شد!!!!


+ شرط عقل است که خطرات جدی را هرگز به شوخی نبایست گرفت!

دوری

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۷ ب.ظ

چو بودی، تکیه بر تو - یار کردم

چو رفتی، تکیه بر دیوار کردم

به خود لرزید دیوار و فرو ریخت!

وطن در زیر آن آوار کردم!!

گاوصندوق!!

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ب.ظ

گاهی همه چیز در کشوهاست

و گاو صندوق ها حکم یک ردّگم کنی را بیشتر ندارند!!!

گاو صندوق ها را زیاد هم جدی نباید گرفت!!!