زندگی
زندگی
زندگی
زندگی در گذر است
مثل رعدی برقی
مثل اشکی آهی
و به یک چشم زدن باد در حنجره ات می بندد !
آن زمان ، ساده ترین سخت ترین خواهد بود !!
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
ختم یک عمر دویدن، قبله ست !
روح چون پوست به تو می چسبد
- اولینی که چنین خواهانت !! -
روح را از تو جدا می خواهند !!
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
خاطرات تو قطاری شده ، از خاطر تو می گذرند
یا نه ، چون بهمن اندوهی بر درّه ی دل می ریزند !
و تو سنگین خواهی شد !
از خدا خواهی خواست که تو را زودتر از وقت ، سبک گردانند !
تن تو چون طفلی که به زور از او چیزی گیرند، جفت پا را به زمین می کوبد !!
آرزو می کردی در عدم می ماندی !
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
اشک ها اجرت یک عمر تلاش
اشک ها سوز تو را ننشانند !
اشک ها نیز برای خودشان می ریزند !!
آبرو داری باید کرد !!
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
پلک تو می گیرد
فکّ تو می افتد
معده با حرکتی ناچیز سرازیر شود !!
بر تو از گربه ی تو می ترسند !!
بر تو از باز شدن می ترسند !!
تو از امروز نجس خواهی بود
و از امروز هیولا خواهی بود
و از امروز تکان های تو با موران است !
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
غسل ها شستن خوراکی قبل از خوردن
و کفن ، سفره ی رنگین سفید
سفره ، تزئین شده ی سدر
سفره ، تزئین شده ی کافور است !
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
تکه ای گوشت میات تابوت
تکه ی گوشتی و دست به دست
دسته ی مردم و پس دسته ی مور
دوست داری که زجا برخیزی و خلایق را از منبر تابوت نصیحت بکنی
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
و زمانی که نمازت خوانند، یاد اعمال خودت می افتی
- روزه و حجّ و نماز -
وای از کوتاهی ، وای از ناداری !
و زمانی که تو را خاک کنند ، یاد آنی که تو خاکش کردی
آبروها حق ها خواهش ها
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
آخرین پرتو نور
آخرین عطر هوا
آخرین روزنه ی رو به حیات
آخر هر چیزی با حسرت مخصوص خودش همراه است !!
از خدا خواهی خواست به عقب برگردی !
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!!
و تو چون شربت سینه که به خورد گل و خاک
و به زور اسم تو را نیز به خورد مرمر
کام مردم شیرین !!
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
قبر ها را بشکاف
این همه در گذر عمر تماشا کردی ، خویش را در گذر گور ببین ...
این تن توست که چون میوه ی رنگین پلاسیده ز هم می پاشد !
این تن تو که چه لذت ها برد !
این تن تو که صفا می دادی !
این تن تو که چقدر آدکلن جذب زمینش می شد !
- استخوان ها عریان ، مار ها می رقصند !! -
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
این لبانی که چها داد و گرفت
این زبانی که چها گفت و نگفت
این نگاهی که چها دید و ندید
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
رژه ی مورچه بر گردن تو
تا که از مانده ی مرداب رگت آب خورند !
مار هایی که به دور کمرت تاب خورند !
فکر هایی که ز چشمان سرت خواب خورند !
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
و تو یک روز خدا می میری
باد می آید و خاک ، سنگ را می شویند !
و تو یک روز برای گذر از خویش به بادی بندی !
و در آن روز ، تو آن جوی حقیری هستی که بناگاه و در خویش شبی دفن شده ست !
و تو گمنام ترین حادثه ای !
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
روح تو در قفسی بود که خاک
روح تو در قفسی هست که زاغان سیاه
و مگر خیر دعایی
و مگر دست کسی
چند ساعت مانده است ؟!
مرگ ، امروز چه کس را خوانده ست ؟!
مرگ
مرگ
مرگ
مرگ ها در راهند ...
شورگشتی
+ البته همه ی نگاه من به مقوله مرگ ، این نیست!
در کنار این روی زشت مرگ ، مرگ ملاقات است با جانان !
مرگ پلی ست از غم های دنیا به نعمت های خالص بی زوال !
و توجه به هر دو روی مرگ آثار خاص خودش را به همراه خواهد داشت و من در این شعر به دنبال آن آثار بوده ام.
آنچنان که رسول (ص) فرموده اند:
أکثروا من ذکر هادم اللذات، فقیل: یا رسول الله فما هادم اللذات ؟ قال: الموت، فان أکیس المؤمنین أکثرهم ذکرا للموت أشدهم له استعدادا - بحارالانوار ج 79 ص 167 -
زیاد یاد کنید از درهم شکننده ی لذت ها ! گفتند: آن چیست؟ فرمود: مرگ! و براستی که زیرکترین مؤمنان کسانی اند که بیشترین یاد را از مرگ می کنند و از بیشترین امادگی برای روبرو شدن با آن برخوردارند.
مرگ
مرگ
مرگ چیز غریبی نیست!
مرگ شبیه خواب است!
شبیه همین خواب هایی که هر شب می روم!
و می دانم اولش کلی غلت زدن دارد!!!
بارها حادثه ای برام پیش اومده که احساس کردم به تمام خصوصیاتش قبلا برام اتفاق افتاده بوده !!
احساس کردم زندگیم انگار تکرار میشه!
و اکنون دارم سخت به این آیه می اندیشم:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا ... - سوره مؤمنون -
... تا وقتی مرگ به سراغشان آید، گویند:
پـروردگـارا! مرا به دنیا بازگـردان تا اعمال صالحى را که ترک گفتم انجام دهم!
- و از طرف خدا ندا می آید: -
هرگز !
می اندیشم:
نکنه این دعا در حق من با هرگز خدا روبرو نشده و مرا برگردانده باشند!!
+ هرچند لحظاتی در زندگی من و همه ما به نوعی وجود داره که می توانست نقطه پایان زندگیمون باشه اما به خیر گذشت و همه اینها رو میشه اجابتی از طرف خدا دانست که می بایست قدرشو بیشتر می دونستیم و متأسفانه ندانسته و نمی دونیم.
کاش پشه ای بودم
که اشاره انگشتی او را کفایت است !
سخت می ترسم بر خویش
از سخت جانی ام فردا روز !!
داشتم از روی « عروة الوثقی » این مسأله رو برای مردم توضیح می دادم که :
الثامن: ان لایفعل عنده ما یغیظه آو یضیق خلقه - عروة الوثقی کتاب الطهارة ، فصل استحباب عیادة المرض و آدابها -
هشتمین ادبی که در عیادت از مریض وارد شده این است که :
پیش مریض چیزی که او را به خشم آورد یا خُلقش را تنگ کند، انجام ندهد!
یادم آمد از سالیانی پیش:
اوائل طلبگی م بود، برا مرخصی به خونه رفته بودم که خبر دادند یکی از بستگان به حال احتضار افتاده.
عیادتش رفتم ، حالش مساعد نبود.
کنار بسترش نشستم و براش قرآن می خوندم ؛ خدا رحمتش کنه با یه عشق و ولعی سعی می کرد دستشو به قرآن برسونه!!
در همین وقت فرزندان مرحوم گوشه ی دیگه اطاق، برا امور کفن و دفن و مراسم ختم و پذیرایی صحبت می کردند!!! درسته حالش خوب نبود، اما نه به اون معنا که از اطرافش هم غافل بوده باشه ؛ دیدم پیشانی رو درهم کشید و صورت از اونها برگردوند!
طولی هم نکشید که با همون حالت از دنیا رفت!!
خدایش بیامرزد.
عنه (علیه السلام): أصدَقُ شَیءٍ الأجَلُ ؛ أکذَبُ شَیءٍ الأمَلُ
علی (ع) :
راست ترین چیز أجَل ( مرگ ) است ؛ و دروغ ترین چیز أمَل ( آرزو ).
- میزان الحکمة باب الامل -