ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

آقای عفیف !

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۳ ب.ظ

 

مقام معظم رهبری:

اسلام به مسئله عفاف زن اهمیت می دهد؛ البته عفاف مرد هم مهم است. عفاف، مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند؛ منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی و برتری جسمانی، می تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است. 

- پایگاه اطلاع رسانی حوزه ،مجله پرسمان - تیر 1386، شماره 58 -

بچه مشهد

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ

بِچِه یِ مشهد که بِشی، غم نِدِری حالت خوبه
فوری مِری سمت حرم، وَختی که غم در موکوبه


با مادرت حرفت بِره، یا با بابات درگیری شِه
مِندزی خودتِ تو حرم، می گیری محکم ضریح شه!


حرف مِزِنی، غُر مِزِنی، نق نق بیجا مُکُنی
دردا و رازای دِلِ ، اونجه تو حاشا مُکُنی

یا وختایی که خوشحالی، یا خواستته آقا مِدِه
یَک مشت نخودچیته بِخِر، برو و نذریته بِده!

دم غروب و صبح زود، نقاره هاش صدا مِدَن
هَمچی که انگار اونا هم، دِرَن رضا رضا مِگَن


خادما لبخند مِزِنن، کفشدارا خوش بِش مُکُنن
اینجه همه خادم مِرَن، قدر آقا ره مِدِنن

خوبیِ اینجه تو اییه، اینجه حرم نیس توی قاب
بِرِ ایکه بیگیری جواب، مِری تو صحن انقلاب

سقاخانه آب مُخُوری، پنجره فولاد شُلُغه
هرکی که آمِدِه حرم، گفته نِمِده... دُرُغه!


اشکات نم نم می ریزی، یَک کُنجی پیدا مُکُنی
نگا به گنبد مُکُنی، عقده ی دل وا مُکُنی

سِلام امام مهربون، قربون رنگ گنبدت
بازم طلبیدی آقا؟ فدای ناز پرچمت

راستش آقا گرفتارُم، حاجتامم زیاد شده
حکایت مو و شما، قصه ی برگ و باد شده

وَختی خُودمه مُسپُرم، دست شما غم نِدِرُم
حاجتامه 3 سوت مِدی، دِگه چیزی کم نِدِرُم

بیابید تناسب را ...

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ

عکس اول: یک آقا در بین جمعی خانم !! (اون هم با این شکل وشمایل)


عکس دوم: یک خانم در بین جمعی آقا !!


عکس سوم: این خانم و آقا !

التماس دعای ژنرالها از آیت الله

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ب.ظ

نماز بارانی که به دنیا مخابره شد:

در سال 1363 هجرى قمرى رحمت حقتعالى از شهر قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تا اوایل خرداد حتى قطره اى باران از آسمان نازل نشده بود. دشت و هامون خشک و مزارع در اثر بى آبى پژمرده شده بود و آخرین مراحل حیات خود را طى مى کرد. ابرهاى اندوه و وحشت بر سراسر منطقه سایه افکنده بود و خرمن امید مردم را بر باد مى داد.

در چنین موقعیت خطرناک و ساعات وحشتناکى که امید افراد رفته رفته به ناامیدى مبدّل مى شد و بیم قحطى و غلا این سامان را تهدید مى کرد، نسیم صبح رحمت وزیدن گرفت :

 یگانه مرد ایمان و خداپرستى که در کانون معرفت ، اسرار حقیقت آموخته بود و آن گوهر گرانبهایى که در گنجینه تقوا و فضیلت براى چنین موقعى اندوخته شده بود، با عزمى متین و ایمانى راسخ دامان همّت به کمر زد و تصمیم گرفت به وسیله نماز استسقاء و دعا، از منبع رحمت الهیّه طلب باران نماید و روى عجز و نیاز به درگاه خداوند رحیم بى نیاز آورد.

پس ، اراده خود را به عموم طبقات اعلام کرد و در روز جمعه یک ساعت بعد از طلوع آفتاب عازم گردید تا با رعایت دستور مقدس اسلام مشغول نماز شود.

مردمى که بر اثر سستى ایمان به خداوند، خوش گمان نبودند، به رغم فساد درونى خود، از راه خیرخواهى ، به حضرتش معروض داشتند: ((ممکن است این نماز، بى اثر بماند و به مقام شامخ شما لطمه بخورد!!))

ولى آن رادمرد، با حسن ظنّى که به خداى خود داشت و جز خداى خود هیچ کس را نمى دید و جز سخن حق سخنى نمى شنید، بدین سخنان وقعى نگذارد و فرمود: ((من به دستورى که از شارع اسلام رسیده است عمل مى کنم و وظیفه خود را انجام مى دهم و بیمى از گفته این و آن ندارم . آنچه صلاح باشد، واقع خواهد شد.))

آنگاه طبق مقررّات دینیّه خود با جمعى از مردان با ایمان و با داشتن روزه ، چنانکه دستور رسیده است ، رداى مبارک را از راست به چپ و برعکس ‍ انداخت و با پاى برهنه - مانند عموى بزرگوارش حضرت ثامن الائمّه علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام که در ((مرو)) خراسان براى استسقاء به بیابان رفت - استغفار کنان رهسپار سمت خارج « خاک فَرَج ؛ منطقه ای در قم » گردید و به امید فتح و فرج رو به بیابان نهاد.

این حادثه مصادف با زمانى بود که متّفقین ایران را اشغال کرده و واحدهایى از سربازان انگلیسى و امریکایى در حدود ((خاک فرج )) استقرار یافته بودند.

در این میان چند نفر از دشمنان قرآن از فرقه ضالّه و مضلّه بهائیّه ، به آنها خبر داده بودند که عده زیادى از اهالى در نظر دارند به این محدوده بیایند و چاه آبى را که مورد استفاده شماست پر کنند و بعد براى نابود کردنتان به شما حلمه بیاروند.

نیروهاى متّفقین که این خبر را شنیدند، چون از جریانات و قضایا هیچ اطّلاعى نداشتند و از طرفى هم هیاهوى مردم این گفته ها را تاءیید مى کرد، کاملا براى دفاع آماده شدند و حتى تیربارها را به سوى جمعیت قرار دادند تا هنگام حمله مردم از خود دفاع کنند.

مرحوم آیة اللّه خوانساری که تنها متوجه خدا بود و هدفى خاص داشت ، با نهایت رشادت و متانت به راه خود ادامه داد و با حضور و متجاوز از بیست هزار تن از همراهان ، در حال تضرع و خشوع به ذات مقدس ‍ ربوبى ، نماز استسقاء را بجاى آورد و آن را با خطبه و دعا پایان مى داد.

دلها پرتپش و رنگ از رخ افراد پریده بود. هر کس با خود زمزمه مى کرد که آیا دعا به هدف اجابت خواهد رسید یا خیر؟

متخصّصان اروپایى که در لشکر متّفقین بودند، اوضاع جوّى را به دقّت مورد بررسى قرار داده و اظهار داشتند که علائمى از نزول باران به چشم نمى خورد.

روز دیگر، باز مرحوم آیة اللّه فقید - اعلى اللّه مقامه الشّریف - با جمعى از خوّاص اهل علم با خضوع و خشوع بیشترى به خارج محدوده رفتند و به حکم ((من لجّ بابا ولج)) بر اصرار و استغاثه افزودند و با چشم گریان و دل بریان چنین با خداى تو راز و نیاز کردند: ((خدایا، اگر بندگان تو مخالفت و معصیت تو را مى کنند، تو آنان را به غضب خود و قطع رحمتت ، مؤ اخذه مفرما و بر آنان رحم کن ، که تو ارحم الرّاحمینى .))

آنگاه از قبیل ادعیه ماءثوره و غیر ماءثوره خواندند و به سجده افتادند و با تضرع و زارى تقاضاى نزول رحمت کردند.

ناگهان آثار رحمت حقتعالى در آسمان ظاهر گردید و ابرهاى متراکم ، آسمان قم را پوشانید. مردم به سوى خانه ها روانه شدند، ولى هنوز به مقصد نرسیده بودند که باران سیل آسیایى شروع به بارید کرد و شهر و حومه را سیراب ساخت ، بطوریکه سیل در رودخانه قم به راه افتاد. روح تازه اى در سراسر باغات و مزارع و بیابانهاى سوزان دمیده شد و زمین که بر اثر بى آبى خشک و تفته شده بود، خلد برین گردید.

ظهور این کرامت بزرگ و دعاى سریع الاجابه ، در جهان اثر عجیبى بخشید، بطوریکه ژنرالها و فرماندهان لشکر متّفقین نیز تسلیم مقامات دینى شدند و از آن بزرگوار خواستند براى رفع غائله جنک جهانى دعا فرمایند و مقامات رسمى لندن و واشنگتن وقوع این حادثه شگفت انگیز را از طریق رادیو، در تمام دنیا پخش کردند.

در نتیجه ، حقّانیت دین مبین اسلام و ارزش حوزه علمیّه قم عملا بر جهانیان آشکار گشت و بر آن مردم عادى و عناصر ناپاکى که به دیانت اسلام و حوزه علمیّه قم به نظر منفى و حقارت میگریستند، ثابت شد که مردان پاک و بافضیلتى در عالم هستند که بى واسطه با عالم غیب پیوستگى پیدا مى کنند و مى توانند با نیروى ایمان جهانى را تکان دهند و طبیعت را با اذن خداوند در زیر فرمان آورند.


منبع:

چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران

یدالله بهتاشى

حدیث سوم

- اثنى عشریه ص 245 -

قال النبى (ص ) : یا على! تمنى جبرئیل ان یکون من بنى آدم بسبع خصال و هى الصلوة فى الجماعة و مجالسة العلماء و الصلح بین الاثنین و اکرام الیتیم و عیاده المریض و تشییع الجنازه و سقى الماء فى الحج. فاحرص ذلک .

ترجمه :

پیغمبر خدا (ص ) فرمود:

یا على! (ع ) جبرئیل آرزو داشت که از بنى آدم می بود ، بواسطه این هفت خصلت :

1 - نمازخواندن به جماعت

2 - همنشینی با علماء

3 - آشتی دادن میان دو نفر

4 - اکرام ایتام

5 - عیادت از مریض

6 - حضور در تشییع جنازه

7 - آب رسانی به حجّاج 

پس تو بر این ها حریص باش.


منبع:

زبدة الاحادیث در چهل حدیث و اضافات دیگر

شیخ عباس ایمانى

با اندکی تصرف

آموزش نماز در شش سال !

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ

شیوه تدریجى در آموزش وتربیت ، شیوه اى است که در اسلام به ویژه در عبادات ، مورد توجّه بوده است .

روایات تربیتى اسلام دستور مى دهد:


کودک را سه سال آزاد بگذار، پس از سه سال ، جمله ((لا اله الاّ اللّه )) را به او تعلیم بده .

وقتى که سه سال و هفت ماه و بیست روز شد، دوّمین جمله اى که یاد می دهی((محمد رسول اللّه )) باشد.

وقتى چهار سال تمام شد، صلوات بر پیامبر آموزش داده شود.

در پنج سالگى ، که کودک قدرت تشخیص دست راست و چپ را یافت ، او را رو به قبله قرار ده و به او سجده بیاموز.

در سال ششم ، نماز و رکوع و سجود را آموزش بده ( نماز کامل )

در سال هفتم ، شستن دست و صورت (وضو) را به او بیاموز.

و در سال نهم ، مساءله نماز را جدّى گرفته و اگر سرکشى کرد، با او برخورد تنبیه آمیز داشته باش.


منبع:

یکصد و چهارده نکته در باره نماز

استاد قرائتى

از:وسائل ، ج 15 ص 193


خرید و فروش « گمراهی »

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (6) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آَیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (7) سوره لقمان -

 (6) بعضى از مردم سخنان باطل و بیهوده خریدارى مى کنند تا مردم را از روى جهل و نادانى گمراه سازند، و آیات الهى را به استهزا و سخریه گیرند، براى آنها عذاب خوار کننده است .

(7) هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى شود مستکبرانه روى بر مى گرداند، گوئى آن را نشنیده ، گوئى اصلا گوشهایش سنگین است ! او را به عذاب دردناک بشارت ده .


شأن نزول :

الف - بعضى از مفسران گفته اند که این آیات درباره « نضر بن حارث » نازل شده است ؛ او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مى کرد، و در ضمن ، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مى نمود، و مى گفت : اگر محمد براى شما سرگذشت عاد و ثمود را نقل مى کند، من داستانهاى رستم و اسفندیار، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مى گویم !، آنها دور او را گرفته ، استماع قرآن را ترک مى گفتند.

ب - بعضى دیگر گفته اند که این قسمت از آیات در باره مردى نازل شده که کنیز خواننده اى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مى کرد و او را از یاد خدا غافل مى ساخت .

مرحوم « طبرسى » مفسر بزرگ ، بعد از ذکر شأن نزول دوم مى گوید:

حدیثى که از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در این زمینه نقل شده شأن نزول فوق را تأیید مى کند، چرا که آن حضرت (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن ، و اثمانهن حرام و قد نزل تصدیق ذلک فى کتاب الله : (و من الناس من یشترى لهو الحدیث...

آموزش دادن کنیزان خواننده ، و خرید و فروش آنها حرام است و درآمدى که از این راه به دست مى آید نیز حرام است ، گواه این مطلب چیزى است که خداوند در کتابش فرموده : و من الناس من یشترى لهو الحدیث


غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین !

در این آیات ، سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه (محسنین ) و (مؤمنین ) قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند.

در اینجا سخن از جمعیتى است که سرمایه هاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مى گیرد، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مى خرد!


نخست مى فرماید: (بعضى از مردم ، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مى کنند تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى ، از راه خدا گمراه سازند) (و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ).

(و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند) (و یتخذها هزوا).

و در پایان آیه اضافه مى کند: (عذاب خوار کننده از آن این گروه است ) (اولئک لهم عذاب مهین ).


خریدارى کردن سخنان باطل و بیهوده :

1 - یا به این گونه است که به راستى افسانه هاى خرافى و باطل را با دادن پول به دست آورند، آنچنان که در داستان (نضر بن حارث ) خواندیم .

2 - و یا از این طریق است که براى ترتیب دادن مجالس لهو و باطل و خوانندگى کنیزان خواننده خریدارى کنند، چنانکه در حدیث پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ضمن شان نزول بیان شد.

3 - و یا صرف کردن مال به هر صورت و به هر طریقى که به وسیله آن به این هدف نامشروع یعنى سخنان باطل و بیهوده برسند.


عجب اینکه این کوردلان مطالب باطل و بیهوده را به گرانترین قیمت خریدارى مى کردند، اما آیات الهى و حکمت را که پروردگار، رایگان در اختیارشان گذارده نادیده مى گرفتند.


4 - این احتمال نیز وجود دارد که خریدارى (اشتراء) در اینجا معنى کنائى داشته باشد و منظور از آن هر گونه تلاش و کوشش براى رسیدن به این منظور است .


و اما ( لهو الحدیث )، مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که هر گونه سخنان یا آهنگهاى سرگرم کننده و غفلت زا را که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مى کشاند در بر مى گیرد.

خواه از قبیل (غنا) و الحان و آهنگهاى شهوت انگیز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ ، بلکه از طریق محتوى انسان را به بیهودگى و فساد، سوق مى دهد.

و یا از هر دو طریق ، چنانکه در تصنیفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است که هم محتوایش گمراه کننده است و هم آهنگش !

و یا مانند داستانهاى خرافى و اساطیر که سبب انحراف مردم از (صراط مستقیم ) الهى مى گردد.

و یا سخنان سخریه آمیزى که به منظور محو حق و تضعیف پایه هاى ایمان مطرح مى شود، همانند چیزى که از ابوجهل و یارانش نقل مى کنند که رو به قریش مى کرد و مى گفت : (مى خواهید شما را از (زقّوم ) که (محمد) ما را به آن تهدید مى کند اطعام کنم ؟! سپس مى فرستاد و (کره و خرما) حاضر مى کردند و مى گفت : این همان (زقوم ) است !

و به این ترتیب آیات الهى را بباد استهزاء مى گرفت .

به هر حال ( لهو الحدیث ) معناى گسترده اى دارد که همه اینها و مانند آن را فرا مى گیرد، و اگر در روایات اسلامى و سخنان مفسرین روى یکى از اینها انگشت گذارده شده است هرگز دلیل بر انحصار و محدودیت مفهوم آیه نیست .

در احادیثى که از طرق اهل بیت (علیهم السلام ) به ما رسیده تعبیرهائى دیده مى شود که بیانگر همین وسعت مفهوم این کلمه است :

از جمله در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : الغناء مجلس لا ینظر الله الى اهله ، و هو مما قال الله عز و جل (و من الناس ‍ من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله ): (مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل ، مجلسى است که خدا به اهل آن نمى نگرد، (و آنها را مشمول لطفش قرار نمى دهد) و این مصداق همان چیزى است که خداوند عزوجل فرموده (بعضى از مردم هستند که سخنان بیهوده خریدارى مى کنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند).


تعبیر به ( لهو الحدیث ) بجاى (الحدیث اللهو) گویا اشاره به این است که هدف اصلى آنها همان لهو و بیهودگى است ، و سخن ، وسیله اى براى رسیدن به آن است .


جمله ( لیضل عن سبیل الله ) نیز مفهوم وسیعى دارد که هم گمراه کردن اعتقادى را شامل مى شود آنچنان که در داستان نضر بن حارث و ابو جهل خواندیم و هم منحرف ساختن اخلاقى آنچنان که در احادیث غنا آمده است .


تعبیر ( بغیر علم ) اشاره به این است که این گروه گمراه و منحرف حتى به مذهب باطل خود نیز ایمان ندارند، بلکه صرفا از جهل و تقلیدهاى کورکورانه پیروى مى کنند، آنها جاهلانى هستند که دیگران را نیز به جهل و نادانى خود گرفتار مى سازند.

این در صورتى است که تعبیر ( بغیر علم ) را توصیف براى گمراه کنندگان بدانیم ، اما بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که توصیفى براى (گمراه شوندگان ) باشد، یعنى مردم جاهل و بیخبر را ناآگاهانه به وادى انحراف و باطل مى کشانند.


این بیخبران گاه از این هم فراتر مى روند، یعنى تنها به جنبه هاى سرگرمى و غافل کننده این مسائل قانع نمى شوند، بلکه سخنان لهو و بیهوده خود را وسیله اى براى استهزاء و سخریه آیات الهى قرار مى دهند، و این همان است که در آخر آیه فوق به آن اشاره کرده ، مى فرماید: و یتخذها هزوا.


اما توصیف عذاب به ( مهین - خوار کننده و اهانت بار -) به خاطر آن است که جریمه باید همانند جرم باشد، آنها نسبت به آیات الهى توهین کردند، خداوند هم براى آنها مجازاتى تعیین کرده که علاوه بر دردناک بودن توهین آور نیز مى باشد.


آیه بعد به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده ، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مى کند و مى گوید: (هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى شود مستکبرانه روى بر مى گرداند، گوئى آیات ما را نشنیده ، گوئى اصلا گوشهایش سنگین است ) و اصلا هیچ سخنى را نمى شنود (و اذا تتلى علیه آیاتنا ولى مستکبرا کان لم یسمعها کان فى اذنیه وقرا).

و در پایان ، کیفر دردناک چنین کسى را اینگونه بازگو مى کند: (او را به عذاب دردناک بشارت ده )! (فبشره بعذاب الیم ).


تعبیر به ( ولى مستکبرا ) اشاره به این است که رویگرداندن او تنها به خاطر مزاحمت با منافع دنیوى و هوسهایش نیست ، بلکه از اینهم فراتر مى رود و انگیزه استکبار و تکبر در برابر خدا و آیات خدا که بزرگترین گناه است در عمل او نیز وجود دارد.

جالب اینکه نخست مى گوید: (آنچنان بى اعتنائى به آیات الهى مى کند که گوئى اصلا آن را نشنیده و کاملا بى اعتنا از کنار آن مى گذرد) سپس اضافه مى کند: (نه تنها این آیات را نمیشنود، گوئى اصلا کر است و هیچ سخنى را نمى شنود)!

جزاى چنین افراد نیز متناسب اعمالشان است همانگونه که عملشان براى اهل حق دردآور بود، خداوند مجازاتشان را نیز دردناک قرار داده ، و به عذاب الیمشان گرفتار مى سازد!

توجه به این نکته نیز لازم است که تعبیر به ( بشّر ) (بشارت ده ) در مورد عذاب دردناک الهى متناسب با کار مستکبرانى است که آیات الهى را به باد سخریه مى گرفتند و بوجهل صفتانى که (زقوم جهنم ) را با کره و خرما تفسیر مى کردند!


نکته ها :

1 - تحریم غنا

بدون شک « غنا » به طور اجمال از نظر مشهور علماى شیعه حرام است و شهرتى در سرحد اجماع و اتفاق دارد.

بسیارى از علماى اهل سنت نیز بر این عقیده تأکید کرده اند، هر چند بعضى از آنها استثناهائى براى آن قائل شده اند، و شاید بعضى از این استثناها در حقیقت استثناء نباشد و خارج از موضوع غنا محسوب شود (و به اصطلاح تخصصا خارج است ).


(قرطبى ) در ذیل آیات مورد بحث در همین زمینه چنین مى گوید:

(غناى معمول در میان گروهى از مردم ، هر گاه مشتمل بر اشعار عاشقانه در باره زنان و توصیف زیبائیهاى آنان ، و ذکر شراب و محرمات دیگر باشد، همه علما در حرمت آن متفقند، چرا که مصداق لهو و غناى مذموم مى باشد، و اما اگر از این امور خالى گردد، مختصرى از آن در اعیاد و جشنهاى زفاف جائز است ، و همچنین براى نشاط بخشیدن به هنگام انجام کارهاى مشکل ، آنگونه که در تاریخ اسلام در مساله حفر خندق آمده ، و یا اشعارى که (انجشه ) به هنگام حرکت قافله به سوى مکه در حجة الوداع براى تحریک شتران مى خوانده است ، اما آنچه امروز در میان (صوفیه ) معمول است که انواع آلات طرب را در این زمینه به کار مى برند حرام است ).

آنچه را که قرطبى به صورت استثناء بیان کرده از قبیل خواندن (حدى ) (آواز مخصوص ) براى شتران یا اشعار مخصوصى که مسلمانان با آهنگ به هنگام حفر خندق مى خواندند به احتمال قوى اصلا جزء غنا نبوده و نیست ، و شبیه اشعارى است که گروهى با آهنگ مخصوص در راهپیمائیها یا مجالس جشن و عزادارى مذهبى مى خوانند.


در منابع اسلامى دلائل زیادى بر تحریم غنا در دست است که از جمله آیه فوق و من الناس من یشترى لهو الحدیث ...

و بعضى دیگر از آیات قرآن مى باشد که حداقل طبق روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده بر غنا تطبیق گردیده ، و یا غنا از مصادیق آن شمرده شده است .

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که در تفسیر آیه و اجتنبوا قول الزور (حج - 30) فرمود: قول الزور الغنا: (سخن باطل همان غنا است ).

و نیز همان امام (علیه السلام ) در تفسیر آیه و الذین لا یشهدون الزور (فرقان - 72) فرمود: (منظور از آن غنا است ).


و در تفسیر همین آیه مورد بحث ، روایات متعددى از امام باقر (علیه السلام ) و امام صادق (علیه السلام ) و امام على بن موسى الرضا (علیهم السلام ) نقل شده است که یکى از مصداقهاى ( لهو الحدیث ) را که موجب (عذاب مهین ) است « غنا » معرفى کرده اند.


علاوه بر این روایات فراوان دیگرى - منهاى تفسیر آیات - در منابع اسلامى دیده مى شود که تحریم غنا را بطور مؤکد بیان مى کند.

در حدیثى که از (جابر بن عبدالله ) از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده مى خوانیم : کان ابلیس اول من تغنى : (شیطان اولین کسى بود که غنا خواند).

و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) چنین آمده است : بیت الغناء لا - تؤ من فیه الفجیعة ، و لا تجاب فیه الدعوة ، و لا یدخله الملک : (خانه اى که در آن غنا باشد، ایمن از مرگ و مصیبت دردناک نیست ، و دعا در آن به اجابت نمى رسد، و فرشتگان وارد آن نمى شوند).

و در حدیث دیگرى از همان امام (علیه السلام ) مى خوانیم : الغناء یورث النفاق ، و یعقب الفقر: (غنا، روح نفاق را پرورش مى دهد و فقر و بدبختى مى آفریند).

در حدیث دیگر که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده از جمله کسانى را که ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است زن خواننده و کسى است که اجرتى به او مى دهد و کسى که آن پول را مصرف مى نماید! (المغنیة ملعونة ، و من اداها ملعون ، و آکل کسبها ملعون ).


در منابع معروف اهل سنت نیز روایات متعددى در این زمینه نقل شده است .

از جمله روایتى است که در « در المنثور » از جمع کثیرى از محدثین از ابى امامة از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کرده است که فرمود: لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن و اثمانهن حرام : (تعلیم زنان خواننده حلال نیست ، و همچنین خرید و فروش این کنیزان ، و چیزى که در مقابل آن گرفته مى شود نیز حرام است ).

نظیر همین معنى را نویسنده التاج از ترمذى و امام احمد نقل کرده است (التاج جلد 5 صفحه 287).

(ابن مسعود) از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل مى کند که فرمود: الغناء ینبت النفاق فى القلب کما ینبت الماء البقل : (غنا روح نفاق را در قلب پرورش مى دهد همانگونه که آب گیاهان را)!.


روى هم رفته روایاتى که در این زمینه نقل شده است بقدرى زیاد است که به حد تواتر مى رسد، و به همین دلیل اکثر علماى اسلام فتوى به حرمت داده اند.

علاوه بر علماى شیعه که تقریبا در این سخن اتفاق نظر دارند، تحریم آن از « ابوحنیفه » نیز نقل شده است ، و هنگامى که از « احمد بن حنبل » پیشواى معروف اهل سنت درباره غنا سؤ ال کردند در پاسخ گفت : ینبت النفاق : (روح نفاق را در آدمى مى رویاند)!.

و « مالک » پیشواى دیگر اهل سنت در پاسخ این سؤ ال گفت : یفعله الفساق : (مردم فاسق به دنبال آن مى روند)!

و « شافعى » تصریح کرده است که شهادت اصحاب غنا قبول نیست ، و این خود دلیل بر فسق آنها است .

از اصحاب شافعى نیز نقل شده که فتواى شافعى را تحریم مى دانند، بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند.


2 - غناء چیست ؟

در حرمت غناء چندان مشکلى وجود ندارد، مشکل « تشخیص موضوع غناء » است .

آیا هر صوت خوش و زیبائى غنا است ؟

مسلماً چنین نیست ، زیرا در روایات اسلامى آمده و سیره مسلمین نیز حکایت مى کند که قرآن و اذان و مانند آن را با صداى خوش و زیبا بخوانید.

آیا غنا هر صدائى است که در آن (ترجیع ) (رفت و آمد صدا در حنجره و به اصطلاح غلت دادن ) باشد؟ آن نیز ثابت نیست .


آنچه از مجموع کلمات فقهاء و سخنان اهل سنت در این زمینه مى توان استفاده کرد این است که: « غناء » آهنگهاى طرب انگیز و لهو و باطل است .

و به عبارت روشنتر: غناء آهنگهائى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى باشد.

و باز به تعبیر دیگر: غناء به صوتى گفته مى شود که قواى شهوانى را در انسان تحریک مى نماید، و انسان در آن حال احساس مى کند که اگر در کنار آن صدا، شراب و فساد جنسى نیز باشد کاملا مناسب است !.


این نکته نیز قابل توجه است که:

 گاه یک « آهنگ » هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم « محتواى آن » به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها « آهنگ » غنا است به این ترتیب که اشعار پر محتوى یا آیات قرآن و دعاء و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیاشان و فاسدان است ، و در هر دو صورت حرام مى باشد.


ذکر این نکته نیز لازم است که گاه براى غنا دو رقم معنى ذکر مى شود (معنى عام ) و (معنى خاص )، معنى خاص همان است که در بالا گفتیم یعنى آهنگهاى تحریک شهوات و متناسب مجالس فسق و فجور.

ولى معنى عام هر گونه صوت زیبا است ، و لذا آنها که غنا را به معنى عام تفسیر کرده اند بر آن دو قسم قائل شده اند (غناى حلال ) و (غناى حرام ).

منظور از غناى حرام همان است که در بالا گفته شد و منظور از غناى حلال صداى زیبا و خوشى است که مفسده انگیز نباشد، و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد.

بنابراین در اصل تحریم غنا تقریبا اختلافى نیست ، اختلاف در نحوه تفسیر آن است .

البته (غنا) مصادیق مشکوکى نیز دارد (مانند همه مفاهیم دیگر) که انسان به راستى نمى داند فلان صوت مناسب مجالس فسق و فجور است یا نه ؟ و در این صورت به حکم اصل برائت محکوم به حلیت است (البته بعد از آگاهى کافى از مفهوم عرفى غنا طبق تعریف فوق ).


و از اینجا روشن مى شود صداها و آهنگهاى حماسى که متناسب میدانهاى نبرد و یا ورزش و یا مانند آن است دلیلى بر تحریم آن نیست .

البته در زمینه غنا بحثهاى دیگرى نیز وجود دارد از قبیل پاره اى از استثناها که بعضى براى آن قائل شده اند، و جمعى آن را انکار کرده اند، و مسائل دیگر که باید در کتب فقهى از آن سخن گفت .


آخرین سخنى که در اینجا ذکر آن را لازم مى دانیم این است که آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است .


3 - فلسفه تحریم غنا

دقت در مفهوم (غنا) با شرائطى که در شرح موضوع آن گفتیم ، فلسفه تحریم آن را به خوبى روشن مى سازد.

در یک بررسى کوتاه به مفاسد زیر برخورد مى کنیم :


الف : تشویق به فساد اخلاق -

تجربه نشان داده است - و تجربه بهترین شاهد و گواه است - که بسیارى افراد تحت تاثیر آهنگهاى غناء، راه تقوى و پرهیزکارى را رها کرده ، و به شهوات و فساد روى مى آورند.

مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است و آنچه به این مفاسد دامن مى زند همان غناء است .

در بعضى از گزارشهائى که در جرائد خارجى آمده مى خوانیم که در مجلسى که گروهى از دختران و پسران بودند، و آهنگ خاصى از غناء در آنجا اجرا شد آنچنان هیجانى به دختران و پسران دست داد که به یکدیگر حمله ور شدند و فجایع زیادى بار آوردند که قلم از ذکر آن شرم دارد.

در تفسیر (روح المعانى )، سخنى از یکى از سران (بنى امیه ) نقل مى کند که به آنها مى گفت : از غنا بپرهیزید که حیا را کم مى کند، شهوت را مى افزاید شخصیت را در هم مى شکند، جانشین شراب مى شود، و همان کارى را مى کند که مستى انجام مى دهد.

و این نشان مى دهد که حتى آنها نیز به مفاسد آن پى برده بودند.

و اگر مى بینیم در روایات اسلامى کرارا آمده است که غنا روح نفاق را در قلب پرورش مى دهد اشاره به همین حقیقت است ، روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و کناره گیرى از تقوا و پرهیزکارى است .

و نیز اگر در روایات آمده است که فرشتگان در خانه اى که غنا در آن است وارد نمى شوند به خاطر همین آلودگى به فساد است ، چرا که فرشتگان پاکند و طالب پاکیند، و از این محیطهاى آلوده بیزارند.


ب - غافل شدن از یاد خدا -

تعبیر به (لهو) که در تفسیر (غنا) در بعضى از روایات اسلامى آمده است ، اشاره به همین حقیقت است که غناء انسان را آنچنان مست شهوات مى کند که از یاد خدا غافل مى سازد.

در آیات فوق خواندیم که (لهو الحدیث )، یکى از عوامل (ضلالت ) از (سبیل الله ) است ، و موجب (عذاب الیم ).

در حدیثى از على (علیه السلام ) مى خوانیم : کل ما الهى عن ذکر الله فهو من المیسر: (هر چیزى که انسان را از یاد خدا غافل کند (و در شهوات فرو ببرد) آن در حکم قمار است .)


ج - آثار زیانبار بر اعصاب -

غنا و موسیقى در حقیقت ، یکى از عوامل مهم تخدیر اعصاب است ، و به تعبیر دیگر مواد مخدر گاهى از طریق دهان و نوشیدن وارد بدن مى شوند، (مانند شراب ).

و گاه از طریق بوئیدن و حس شامه (مانند هروئین ).

و گاه از طریق تزریق (مانند مرفین ).

و گاه از طریق حس سامعه است (مانند غنا).

به همین دلیل گاهى غنا و آهنگهاى مخصوصى ، چنان افراد را در نشئه فرو مى برد، که حالتى شبیه به مستى به آنها دست مى دهد، البته گاه به این مرحله نمى رسد اما در عین حال تخدیر خفیف ایجاد مى کند.

و به همین دلیل بسیارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد، خواه تخدیر آن خفیف باشد یا شدید.


(توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقیدانان نشان مى دهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتیهاى روحى گردیده اند، تا آنجا که رفته رفته اعصاب خود را از دست داده ، و عده اى مبتلا به بیماریهاى روانى شده ، و گروهى مشاعر خود را از کف داده ، و به دیار جنون رهسپار شده اند، دستهاى فلج و ناتوان گردیده بعضى هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شده اند).

در بعضى از کتبى که در زمینه آثار زیانبار موسیقى بر اعصاب آدمى نوشته شده است حالات جمعى از موسیقى دانان و خوانندگان معروف آمده است که به هنگام اجراى برنامه گرفتار سکته و مرگ ناگهانى شده ، و در همان مجلس جان خود را از دست داده اند.


کوتاه سخن اینکه آثار زیانبخش غنا و موسیقى بر اعصاب تا سر حد تولید جنون ، و بر قلب و فشار خون ، و تحریکات نامطلوب دیگر به حدى است که نیاز به بحث زیادى ندارد.

از آمارهائى که از مرگ و میرها در عصر ما تهیه شده چنین استفاده مى شود که مرگهاى ناگهانى نسبت به گذشته افزایش زیادى یافته است ، عوامل این افزایش را امور مختلفى ذکر کرده اند از جمله افزایش غنا و موسیقى در سطح جهان .


د - غنا یکى از ابزار کار استعمار -

استعمارگران جهان همیشه از بیدارى مردم ، مخصوصا نسل جوان ، وحشت داشته اند، به همین دلیل بخشى از برنامه هاى گسترده آنها براى ادامه استعمار، فرو بردن جامعه ها در غفلت و بى خبرى و ناآگاهى و گسترش انواع سرگرمیهاى نا سالم است .

امروز مواد مخدر تنها جنبه تجارتى ندارد، بلکه یک ابزار مهم سیاسى ، یعنى سیاستهاى استعمارى است ، ایجاد مراکز فحشاء، کلوپهاى قمار و همچنین سرگرمیهاى ناسالم دیگر، و از جمله توسعه غنا و موسیقى ، یکى از مهمترین ابزارى است که آنها براى تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند، و به همین دلیل قسمت عمده وقت رادیوهاى جهان را موسیقى تشکیل مى دهد و از برنامه هاى عمده وسائل ارتباط جمعى همین موضوع است .


منبع:

تفسیر نمونه

با اندکی تصرف

 بسیاری از مسلمانان و غیر مسلمانان دنیا دوست دارند بدانند در داخل کعبه ای که مسلمانان هرسال برای حج به آنجا مشرف می شوند و روزانه پنج نوبت برای نمازهای واجب و همچنین مستحبات به آن رو می کنند ( و من اضافه می کنم دفن اموات و ذبح حیوانات و ... ) چه چیزهایی وجود دارد ؟!

عکس هایی از « یاسر احمد » که در تاریخ شنبه 30 می 2015  از داخل کعبه مشرفه گرفته و به همراه توضیحات در اینستاگرام خود منتشر کرده است.


1 - عکس اولی : پایه ای از خانه کعبه را نشان می دهد که آیه « “رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ {127} رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ - سوره بقره - » در آن کار گذاشته شده است.


2 - لوحی که بر آن نام مبارک محمد صلى الله علیه وسلم نوشته شده و آن مکانی ست که پیامبر وقتی داخل کعبه شد در آنجا نماز گذارد.


3 - نشانه ای بر زمین که محل دقیق نماز پیامبر را نشان می دهد.


4 - چراغ های آویزان بین ستون های خانه خدا .

 5


5 - دربی که به پشت بام کعبه می رود.


6 - دیواری که بر آن حک شده: (بسم الله الرحمن الرحین الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام على أشرف المرسلین سیدنا محمد وعلى آله وصحبه أجمیعن قد جرى تجدید سلم الکعبة المشرفة بأمر من حضرة صاحب الجلالة خادم الحرمین الشریفین الملک خالد بن عبد العزیز آل سعود تقبل الله منه صالح الأعمال آمین وذلک فی شهر ربیع الأول من عام 1397 هجریة - نوسازی نردبان کعبه به دستور ملک خالد در ربیع الاول 1397 قمری - )

7


7 - دستگاه بخور مدرن

 برگرفته از :

نجوم مصریة


چاکر علی

دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ب.ظ

عُمَر بن عبدالعزیز هشتمین خلیفه بنى امیه و بهترین فرد آنهاست .

وى که در سال 99 هجرى به خلافت رسید مردى وارسته ، عدالت پیشه و به عکس سایر خلفاى بنى امیه نسبت به خاندان پیامبر رؤوف و مهربان بود.

وى نکوهشى را که خلفاى پیش از وى در منابر و مساجد و مجامع عمومى و خصوصى از امیرمؤمنان و اهل بیت عصمت مى نمودند بکلى قدغن کرد.

ملک « فَدَک » را که تعلق به فاطمه زهراء (ع ) دختر پیغمبر داشت و حق مسلم فرزندان آن حضرت بود، و از زمان ابوبکر خلیفه اول با زور غصب کرده بودند، به اولاد زهراء (ع ) برگردانید.

راه و رسم دیندارى و احترام به مردان شایسته اسلام را دوباره زنده کرد و دستور داد حقوق اهل بیت را چنانکه مى باید بپردازند و در بزرگداشت آنها سعى بلیغ مبذول دارند.

ابراز علاقه عمر بن عبدالعزیز و اعتقاد راسخ او نسبت به شخص امیر مؤ منان مرهون دو کس بود:

نخست پدرش که روزى با زبان گویاى خود در منبر مدینه خطبه مى خواند ولى تا به نام على رسید و خواست طبق معمول بنى امیه از آن حضرت نکوهشى کند، زبانش به لکنت افتاد و رنگش دگرگون شد، و چون بعد از منبر پسر از پدر علت پرسید، پدر سوابق درخشان مولاى متقیان را برشمرد و گفت چگونه زبان من اجازه مى دهد نسبت به چنین بزرگمردى ناسزا بگویم ؟

و دیگر معلم وى عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود صحابى معروف است که او را از نکوهش امیرمؤمنان بر حذر داشت و عمر نیز نصیحت استاد را پذیرفت و مهر على در لوح دلش نقش بست .


یزید بن مورق گفت :

در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز من در شام بودم . عمر بن عبدالعزیز دستور داده بود به هر غریب نیازمندى دویست درهم عطا کنند.

روزى من رفتم نزد وى دیدم عبائى پشمى پوشیده و تکیه به بالشى داده و با نهایت سادگى که دور از مقام خلافت بود لمیده است .

عمر بن عبدالعزیز از من پرسید:

- تو کیستى ؟

- مردى از اهل حجاز هستم .

- از کدام نقطه حجاز؟

- از اهل مدینه مى باشم .

- از کدام قبیله مدینه ؟

- از قبیله قریش .

- از کدام تیره قریش ؟

- از بنى هاشم .

- چه نسبتى با بنى هاشم دارى ؟

- از چاکران على هستم .

- کدام على ؟

چون مى دانستم بنى امیه میانه اى با على (ع ) ندارند، سکوت کردم .

عمر بن عبدالعزیز پرسید:

- ها؟ کدام على ؟

گفتم : پسر ابوطالب !

با اداى این سخن عمر بن عبدالعزیز تکان خورد و درست نشست و عبا را به دور افکند، سپس دست روى سینه خود گذاشت و گفت :

به خدا من هم چاکر على هستم !

آنگاه گفت : من عده اى از اصحاب رسول خدا را دیدم که گواهى مى دادند پیغمبر (ص ) فرمود: (هر کس مى داند که من مولى و آقاى او هستم بداند که على نیز آقا و مولاى اوست ).

سپس رو کرد به (مزاحم ) غلام مخصوص خود و گفت : به افراد غریب چقدر عطا مى کنى ؟ گفت : دویست درهم . عمر گفت : به این مرد به خاطر دوستى و ارادتى که به على (ع ) دارد پنجاه دینار طلا بده !

بعد از من پرسید: از ما حقوق دارى ؟ گفتم ! نه . گفت : اى (مزاحم ) نامش را در طومار حقوقداران ثبت کن ، آنگاه به من گفت : برگرد به مدینه که مانند دیگران از حقوق مرتب به تو خواهد رسید.


منبع:

داستانهاى ما ج 2

على دوانى

از:

اغانى ابوالفرج اصفهانى ، جلد9 ص 262

گام به گام

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۴ ب.ظ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ... (21) سوره نور -

ای مؤمنین! از گامهای ( تدریجی ) شیطان پیروی نکنید ؛ که اگر کسی پیروی کند او را ( سرانجام ) وادار به فحشاء و بدی خواهد کرد!!

محل برپایی نماز عید پیامبر (ص)

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ق.ظ

پیامبر صلى الله علیه وآله ، نماز عید فطر و قربان را با انبوه مسلمین در بیابان و در فضاى باز اقامه می کردند.

هوا که گرم می شد مسلمین مى دیدند پاره ابری در بالاى سر حضرت آمده و بر رسول خدا صلى الله علیه وآله و نمازگزاران سایه مى افکند.

و اکنون در این محل که در امتداد صحن جدید حرم نبوى صلى الله علیه وآله در مدینه قرار گرفته ، مسجدى وجود دارد که گاهى به آن مسجد مصلى مى گویند، ولى نام معروف آن « مسجد غمامة » است ، واژه غمامة به معنى پاره ابر است.

این نام یادآور خاطره نماز پرشکوه و ملکوتى پیامبر صلى الله علیه وآله با مسلمانان ، و سایه افکندن ابر بر سر پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمین مى باشد.


برگرفته از:

داستانها و حکایتهاى مسجد ش 142 

غلامرضا نیشابورى


* از « هلال » می پرسند ...

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (189) بقرة -

درباره هلالهاى ماه از تو سؤ ال مى کنند، بگو: (آنها، بیان اوقات (و تقویم طبیعى ) براى (نظام زندگى ) مردم و (تعیین وقت ) حج است ...

(الْأَهِلَّةِ ) جمع (هلال ) به معنى ماه در شب اول و دوم است. و بعضى گفته اند در سه شب نخستین (هلال ) نام دارد و بعداً به آن (قمر) مى گویند. و بعضى بیش از آن را هلال نامیده اند.

مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البیان ) و بعضى دیگر از مفسران بزرگ معتقدند که این واژه در اصل از « اِستِهلالِ صَبِىّ ، یعنى گریه کودک در آغاز تولد » گرفته شده سپس براى آغاز ماه به کار رفته و نیز در آنجا که حاجیان صداى خود را به لبیک بلند مى کنند (أهَلَّ القَومُ بِالحَجِّ ) گفته مى شود.

ولى از کلمات راغب در مفردات عکس این استفاده مى شود که اصل این واژه را همان هلال ماه مى داند که (استهلال صبى ) (گریه کردن کودک ) از آن گرفته شده است .

به هر حال از جمله (یَسْأَلُونَکَ ) که به صورت فعل مضارع به کار رفته معلوم مى شود این سؤ ال کرارا از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) شده است .

سپس مى فرماید: 
(بگو اینها بیان اوقات (طبیعى ) براى مردم و حج است ) (قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ ).

هم در زندگى روزانه از آن استفاده مى کنند و هم در عبادتهایى که وقت معینى در سال دارد در حقیقت ماه یک تقویم طبیعى براى افراد بشر محسوب مى شود که مردم اعم از باسواد و بیسواد و در هر نقطه اى از جهان باشند مى توانند از این تقویم طبیعى استفاده کنند نه تنها آغاز و وسط و آخر ماه را مى توان با آن شناخت بلکه با دقت شبهاى ماه را نیز مى توان تشخیص داد و بدیهى است نظام زندگى اجتماعى بشر بدون تقویم یعنى یک وسیله دقیق و عمومى براى تعیین تاریخ امکانپذیر نیست به همین دلیل خداوند بزرگ براى نظام زندگى این تقویم جهانى را در اختیار همگان قرار داده است .

اصولا یکى از امتیازات قوانین اسلام این است که دستورات آن بر طبق مقیاسهاى طبیعى قرار داده شده است زیرا مقیاسهاى طبیعى وسیله اى است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمى گذارد.
اما به عکس مقیاسهاى غیر طبیعى در اختیار همه نیست حتى در عصر ما هنوز همه مردم نتوانسته اند از مقیاسهاى جهانى استفاده کنند.
لذا مى بینیم اسلام مقیاس را گاهى وجب ، گاهى گام و گاهى بند انگشتان و گاهى طول قامت و در مورد تعیین وقت ، غروب آفتاب و طلوع فجر و گذشتن خورشید از نصف النهار و رؤ یت ماه قرار داده است .
و از این جا امتیاز ماههاى قمرى بر شمسى روشن مى شود گرچه هر دو از حرکات کواکب آسمان گرفته شده ولى ماههاى قمرى براى همه قابل مشاهده است در حالى که ماههاى شمسى را فقط منجّمان با وسایلى که دارند تشخیص مى دهند که مثلا در این ماه خورشید در مقابل کدام یک از صورتهاى فلکى و کدام برج آسمانى است .

منبع:
تفسیر نمونه
___________________________________________________________________________________
___________________________________________________________________________________

تفسیر قمست دوم آیه:
وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (189) بقرة -
و (آن چنان که در جاهلیت مرسوم بود که به هنگام حج ، که جامه احرام مى پوشیدند، از در خانه وارد نمى شدند، و از نقب پشت خانه وارد مى شدند، نکنید!) کار نیک ، آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید، بلکه نیکى این است که پرهیزگار باشید! و از در خانه ها وارد شوید و تقوا پیشه کنید، تا رستگار گردید!

هر کارى راهى دارد و باید از مجراى طبیعى و راهش وارد شد. براى انجام هرکار زمان مناسب ، شیوه مناسب و رهبر مناسب لازم است .
همانگونه که زمان از طرف خداوند به وسیله ماه و هلال معیّن مى شود، رهبرى نیز باید از طرف خداوند تعیین شود.
بنابراین معناى آیه چنین است :
از هلال براى وقت شناسى استفاده کنید و در روش انجام امور، به دستورات آسمانى و رهبران مراجعه کنید و بیراهه نروید. سعادت و خوشبختى ، راهى دارد که باید از راهش وارد شد و در انتخاب زمان ، روش و رهبر از خدا بترسید تا شاید رستگار شوید.
امام صادق علیه السّلام فرمود:
مراد از آیه (وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا) آن است که: 
هر کارى را از راهش وارد شود.
و امامان معصوم علیهم السّلام فرمودند:
ما آل محمّد باب خداوند هستیم . 
و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: 
من شهر علمم و على درب آن است .

منبع:
تفسیر نور

سرویس بهداشتی یا سالن اجلاس؟!

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ

کارگر خوش سلیقه

شاید باورتان نشود اما دورافتاده ترین سرویس بهداشتی عمومی در تهران تمام زندگی یک پیرمرد ۶۳ ساله است. آنقدر که بخشی از درآمدش را صرف زیباسازی آن می‌کند.
سراپا سفید پوشیده است با ریش های سفیدی که به لباس هایش هم می آیند و با دستان زخمی پر از بریدگی و خون مردگی که به دردشان پا نمی دهد. چون هنوز برای کار کردن به آنها احتیاج دارد. کار جوهره پیرمرد ۶۳ ساله قوچانی است. چیزی که او را بعد از سه سال بازنشستگی هنوز به این پارک وصل کرده است و نمی تواند از آنچه اینجا بنا کرده دل بکند.

ساده و بی شیله پیله حرف می زند. بین هر دوتا جمله دعایمان می کند و احوالمان را می پرسد و ناراحت است که ماه رمضان به دیدنش آمده ایم و برای پذیرایی دستش بسته است. در یک روز گرم تابستانی برای دیدن «برات طریقتی» یا همان «عمو برات» به بزرگترین پارک تهران در کنج نقشه پایتخت رفتیم تا از او درباره زندگی و کارش در متفاوت ترین سرویس بهداشتی بپرسیم.

 

اوایل همه مخالف بودند

عموبرات متولد ۱۳۳۲ در قوچان است. از بیست سالگی که پایش را به تهران گذاشته در سالن های غذاخوری و تالارهای پذیرایی کار کرده است. حالا هم بیشتر از ۱۰ سال است که در پارک آزادگان واقع در جنوب شرقی پایتخت کار می کند. ۴ فرزند دارد و به ما می گوید یکی از پسرهایش که کارشناسی ارشد خوانده همین روزهاست که بایدسربازی برود. وقتی از این سرویس بهداشتی عجیب و گلکاری شده می پرسیم برمی گردد به ۷ سال پیش، به زمانی که تصمیم گرفت محل کارش که شاید به نظر برخی افتخارآمیز نباشد را زیبا کند: 

« ۷ سال پیش گلکاری و تزئین این دستشویی را آغاز کردم. خیلی با خوشحالی و ذوق این کار را انجام می دادم. اما برخی می گفتند مگر سالن اجلاس است؟ مگر عروسی گرفته ای؟ 

حتی عده ای می گفتند مردم خرابشان می کنند اما من گوش نمی دادم و کار خودم را می کردم. اوایل گل‌های طبیعی می آوردم. یکبار همین نزدیکی یک کامیون گل و گیاه چپ کرد و بارش به زمین ریخت. دیگر گل‌ها به کارش نمی آمدند چندتا برداشتم و اینجا گذاشتم. اما چون درو دیوار را مجبورم با مواد شیمیایی بشورم گل‌های طبیعی نمی مانند و از بین می روند. برای همین با گل‌های مصنوعی تزیین شان کردم.»

 

ورود با کفش‌ ممنوع!

هزینه تمام گل‌ها و تزیینات دستشویی را خود عموبرات از جیب خودش داده است. از این بابت هم هیچ نگران نیست چون خودش دوست دارد این کارها را انجام بدهد. روزهای اول خانواده هم خیلی باکارش موافق نبودند اما بعد از آنکه مسئولان و پیمانکاران پارک تحویلش گرفتند و با انعام و کمی اضافه حقوق قدردانی کردند نظرشان عوض شد. واکنش های مردم به این دستشویی زیبا هم بی نظیر بوده آنقدر که خودش می گوید هر روز کلی از مردم انعام می گیرد.

خیلی ها از جاهای دور برای دیدن این دستشویی به این پارک می آیند.

راست هم می گوید همینطور که داریم با عموبرات حرف می زنیم پسربچه ای کنار دستشویی دوربین موبایلش را روشن کرده تا از این مکان شگفت انگیز عکس و فیلم بگیرد.

عموبرات هر لحظه دور این دستشویی می گردد و به قول خودش همیشه دستمال به دست ایستاده تا مبادا لک و کثیفی از چشمش جا بیفتد.

تا حرف‌هایش را از زبان خودش نشنوید باور نمی کنید که شاید همین سرویس بهداشتی تمام دنیای این مرد باشد.

با ذوق عجیبی می گوید:« خیلی از پارک های بالای شهر من را می خواهند که بروم متصدی سرویس بهداشتی های آنجا باشم. اما هم مسئولان این پارک اجازه ندادند هم اینکه مسیرش هم برایم خیلی دور بود. خب من خانه ام نزدیک همین جاست آنجا رفتن برایم سخت است ضمنا من ۷ سال برای این دستشویی زحمت کشیدم. دیگر از سن من گذشته که بروم جای دیگری همه چیز را از صفر شروع کنم. مردم اینجا همه مرا می شناسند کلی دعایم می کنند. هربار می آیند با من سلام و علیک می کنند و با من عکس می اندازند.»

البته این دستشویی زیبا قوانینی هم دارد. شما باید به محض ورود کفش‌هایتان را در آورید و با دمپایی های تمیزی که عمو برات برایتان گذاشته به داخل دستشویی بروید و روی فرش هایش راه بروید. او هم قول می دهد در زمان استفاده شما از سرویس بهداشتی از کفش هایتان مراقبت کند. اگر هم برگشتید و با یک لیوان آب خنک مواجه شدید تعجب نکنید چون عموبرات هوای مهمان هایش را دارد.

 

این دستشویی رقص نور دارد!

تمام فکر و ذکر عمو برات این دستشویی است. آنقدر که شب ها خوابش را می بیند:

«این دستشویی همه زندگی من است. من شب‌ها خواب اینجا را می بینم. مثلا خواب می بینم کثیف شده یا اینکه خدای نکرده آتش گرفته و با استرس از خواب بیدار می شوم.»

تزئین این دستشویی تنها ایده اش نیست. او به تازگی قفسه هایی خریده که می خواهد برای راحتی مردم داخل دستشویی ها نصب کند تا با خیال راحت وسایل و تلفن همراهشان را آنجا بگذارند. برای دستشویی رقص نور و ریسه های رنگی هم گذاشته که اگر شب‌ها به این پارک بروید با این نورهای رنگی راحت آنجا را پیدا می کنید. اما آخرین ایده اش برای اینجا خرید بلندگو و باند است. عموبرات می خواهد برای کسانی که از این سرویس بهداشتی استفاده می کنند موسیقی پخش کند. وقتی می گویم اصلا این فکرها چطوری به ذهنش می رسد فقط یک جواب ساده می دهد: «من اینجا را خیلی دوست دارم. برایش همه کار می کنم» با اینکه این پارک دستشویی های زیادی دارد هیچ کدام شبیه دستشویی عموبرات نیست. به خاطر همین می گوید بعضی ها برای دستشویی رفتن حاضرند مسیر زیادی را بیایند تا از این دستشویی استفاده کنند. اما کارهای عموبرات فقط به این دستشویی ختم نمی شود. او هرازچندگاهی به خارج از شهر می رود و از کارخانه های سیمان و بیابان ها برای کارگران پارک کیسه جمع می کند تا آنها نخاله و چمن ها را داخلش بریزند. تا حالا هم کلی پول و کیف پیدا کرده که تا پیدا شدن صاحبشان در اتاقش از آنها نگهداری می کند. برای همین شاید گفتنش اغراق نباشد که برکت این پارک به عمو برات بسته است.

 

مردم برای تشکر من هدیه می دهند

متصدی زیبا ترین سرویس بهداشتی دنیا برای خودش خیلی معروف است. همان اول هم که سراغش می رویم با لحن مهربانی ما را پذیرا می شود و می گوید: « من مخلص همه خبرنگارها هستم.» تا الان هم با کلی رسانه های ایرانی و خارجی حرف زده و از همین طریق یک کربلا و مکه رفته است.

با شرم و خجالتی می گوید:

«یکی از دفعاتی که به برنامه ای دعوت شدم. خانمم گفت که بگو باغبان هستی و حالا همچین کاری هم کرده ای. من را به همین اسم معرفی کردند اما وقتی برنامه شروع شد گفتم که من مسئول این دستشویی هستم. من به کارم افتخار می کنم. افتخار دارد که پیرمرد بی سوادی مثل من در این سن و سال اینطوری کار می کند. خیلی هم کارم را دوست دارم

بسیاری از رسانه های خارجی نیز سراغ عمو برات رفته اند: «یکبار یک نفر از خارج آمده بود تا با من مصاحبه کند. بعد از مصاحبه به من خرده گرفتند که می دانی با رسانه بیگانه حرف زدی؟ من هم گفتم من که این چیزها را نمی دانم. من گفتم من خاک پای مردم ایران هستم.»

عموبرات شب‌های تعطیلی که پارک شلوغ می شود دلش نمی آید ۹ شب در ها را ببندد و برود. برای همین اگه ایام تعطیل به چند روز هم بکشد عموبرات شب ها پارک می خوابد تا مهمانان پارک معذب نباشند.

مردمی هم که او را می شناسند برایش هدیه می آورند از چیزهای کوچک بگیرید تا کت و شلوار و پارچه. همین محبت هاست که عموبرات را بعد از سه سال بازنشستگی اینجا نگه داشته است و با افتخار می گوید:

«در خیلی از سخنرانی ها و همایش ها از من حرف می زنند و به کارمندانشان می گویند من را الگو قرار دهند


دلم می خواهد بروم مسجد کوفه خدمت کنم

عمو برات از خارج از کشورهم مشتری دارد. خودش می گوید تنها آرزویش این است که یکبار دیگر کربلا برود. 

با خوشحالی می گوید که مسجد کوفه از او خواسته اند که برود مسئولیت سرویس بهداشتی آنجا را به عهده بگیرد.

این جمله را با خوشحالی می گوید انگار که توی دلش قند آب می شود بعد هم ادامه می دهد که اگر بتواند می خواهد با خانمش برود آنجا و باقی عمرش را آنجا خدمت کند و چه چیزی بهتر؟ مصاحبه که تمام می شود باهمان ژست ساده کارگری اش می ایستد و چندتایی عکس می گیرد. پشت سرمان دعا می کند و آخر سر با صدای بلند می گوید اگر مشهد بروم زیر ایوان طلا برایتان مخصوص صلوات می فرستم.

برگرفته از مهر و تیتر20


نقل است که :

میر ابوالقاسم فِندِرِسکى در ایام سیاحت به یکى از ولایات کفّار (نصاری) رسید و با اهل آنجا از هر نوع گفتگو و اختلاط نمود.

روزى جمعى از اهل آن ولایت گفتند:

از جمله امورى که دلالت بر حقیّت مذهب ما و بطلان مذهب شما مى کند آن است که : معابد و کلیساى ما که حال قریب به دوهزار سال یا سه هزار سال است که بنا شده و مطلقاً اثر خرابى و سستى در آن راه نیافته و اکثر مساجد شما به صدسال باقى نمى ماند و خراب مى شود! و نظر بر اینکه حقیقت هر چیزى حافظ آن است پس مذهب ما برحقّ است!!

سید در جواب گفته که :

بقاى معابد شما و خراب شدن معابد ما نه باین سبب است ؛ بلکه به جهت آن است که در مسجد ما عبادات صحیحه بجا آورده مى شود و طاعت پروردگار در آنجا مى شود، و نام آفریدگار عظیم در آنجا مذکور مى شود « بناء » طاقت تحمل آن را ندارد و خراب مى شود!!

و امّا معابد شما نظر بر اینکه از اینها خالیست و بعضى از اعمال فاسده و باطله در آن بعمل مى آید باین جهت فتور و سستى در آن بهم نمى رسد و اگر نه بجهت این عبادات مى بود مساجد ما بیش از معابد شما و کنایس شما باقى مى ماند!

و اگر عبادات ما و نام پروردگار ما در معابد شما برده شود ، لحظه اى طاقت تحمل آن را ندارد و خراب مى شود!

گفتند: 

امتحان این امریست سهل! تو بیا و داخل در معابد ما شو، و در آنجا بطریق خود عبادتى کن تا صدق و کذب قول تو معلوم گردد!!

سیّد قبول نمود، توکّل بر پروردگار نموده استمداد از ارواح طیّبه اجداد طاهرین خود جسته وضو ساخته و رفت در کنیسه اعظم ایشان که در نهایت استحکام و متانت ساخته بودند و قریب به دو سه هزار سال بود که مطلقاً اثر فتور و سستى در آن بهم نرسیده بود، و جمعى کثیر از اهل آن ولایت به نظاره حاضر شدند!

سیّد بعد از داخل شدن ، اذان و اقامه نماز گفته و پس از نیّت یکمرتبه دست را به جهت تکبیرة الاحرام بلند کرد و به آواز بلند گفت اللّه اکبر و از کنیسه بیرون دوید! فى الفور سقف کنیسه فرود آمده دیوارهاى آن برهم ریختند!!


منبع:

خزائن

ملا احمد نراقی

- با اندکی تصرف -

گویند: بنا به وصیت خود بر قبر او بنا و ساختمانی ساخته نشده است.

_________________________________________________

مولانا ابوالقاسم بن ابوطالب میرحسینی فِندِرسکی مشهور به میرفندرسکی (حدود ۱۰۱۹-۹۴۲ه.خ./۱۰۵۰-۹۷۰ه.ق./۱۶۴۰-۱۵۶۳م.)، حکیم و دانشمند دوره صفوی است. نیاکان او از سادات بزرگ استرآباد و از نوادگان موسی کاظم بودند [۱] و جد وی به نام «میرصدرالدین» در روستای جعفرآباد نامتلو از توابع فندرسک استرآباد صاحب زمین بود و پس از تاجگذاری شاه عباس یکم (۹۹۶ ه.ق.) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاه عباس خدمت می‌کرده است و مورد احترام بوده است.

ابوالقاسم مقدمات علوم را در استرآباد فراگرفت، ولی بعداً برای تحصیل به قزوین وسپس اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی که از شاگردان افضل‌الدین محمد ترکه اصفهانیبود به تحصیل فلسفه و علوم دیگر پرداخت. اما بعداً به خاطر اینکه محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادی‌طلب و تقلیدناپذیر او سازگاری نداشت، مانند استادش چلبی‌بیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان - که دارای محیطی آزاد و به دور از تعصب بود - شد.

میرفندرسکی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی و آقا حسین خوانساری بوده است و چندین تن از مدرسان حکمت معروف آن دوره، مانند ملاصادق اردستانی، محمدباقر سبزواری، آقاحسین خوانساری، میرزا رفیعای نائینی و شیخ رجبعلی تبریزی از شاگردان او بوده‌اند.

حکایاتی درباره تیزهوشی، بلندمرتبگی، و بی پروایی او در پاسخ گفتن به خرده‌گیریهای حاکمان و شاهان نقل کرده‌اند، که نشاندهنده دقت نظر، نیروی ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی و آزادمنشی اوست.

مقبره او در تخت فولاد اصفهان (تکیه میر فندرسکی) از آثار تاریخی است.

- از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد -


احمق الناس

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ
علی (ع) :

أحمَقُ النّاسِ مَن ظَنَّ اَنَّهُ أعقَلُ النّاسِ
کم خردترین مردم کسی ست که بپندارد خردمندترین آنان است!!

هر انسانی طبق فطرت کمال جویی خود ، دنبال کمال و کسب مدارج عالی ست.

گرچه انسان ها در مصداق کمال و راه رسیدن به آن اختلاف دارند ، اما آنچه مهم و مسلّم است این است که:

انسان وقتی دنبال چیزی می رود که به آن احساس نیاز کند و خود را محتاج رسیدن به آن بداند.

کسی که خود را خردمندتر از همه بداند ، در واقع خود را مستغنی می داند و نه نیازمند.

از این رو هیچ گاه در صدد کسب فضایل و معارف بیشتر برنمی آید ، بلکه راه ترقّی و تکاملش را به دست خویش مسدود می سازد.

چنین شخصی از نادان ترین افراد است.

منبع:
بر کرانه کلام علی
حسین ایمانی

عکس هایی قشنگ از عالم حیوانات

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ق.ظ








ثواب قرآن خواندن جوان مؤمن ...

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

عن ابى عبدالله علیه السلام قال:

 من قرأ القران و هو شاب مؤمن اختلط القرآن بلحمه و دمه و جعله الله مع السفره الکرام البرره و کان القرآن حجیزا عنه یوم القیامه و یقول یا رب ان کل عامل قد اصاب اجر عمله غیر عاملى فبلغ به کریم عطایاک فیکسوه الله عزوجل حلتین من حلل الجنه و یوضع على راسه تاج المکرامه ثم یقال هل ارضیناک فیه فیقول القران یا رب قد کنت ارغب له فیما هو افضل من هذا قال فیعطى الامن بیمینه و الخلد بیساره ثم یدخل الجنه فیقال له اقرا آیه و اصعد درجه ثم یقال له بلغنا به و ارضیناک فیه فیقول اللهم نعم قال و من قراه کثیرا وتعاهده من شده حفظه اعطاه الله اجر هذا مرتین - ثواب الاعمال و عقاب الاعمال مرحوم شیخ صدوق ، ثواب من قرا القران و هو شاب مؤ من -

 امام صادق علیه السلام فرمودند:

جوان مؤمنى که قرآن بخواند قرآن با گوشت و خونش مخلوط مى شود و عامل همنشینى او با فرشتگان بزرگوار وحى که هرگز مرتکب گناهى نشده اند، خواهد شد.

و در روز قیامت نیز قرآن مانعى براى او در مقابل آتش خواهد بود ؛ قرآن در آن روز (خطاب به خداوند) مى گوید:

هر عمل کننده اى به پاداش عمل خود رسید ؛ جز عمل کنندگان به من ! پس بهترین عطایاى خود را به او عنایت فرما.

خداوند عزوجل نیز دو لباس بهشتى به او مى پوشاند و بر سرش تاج کرامت مى گذارد.

آنگاه خطاب به قرآن مى فرماید: آیا راضى شدى ؟

و قرآن مى گوید: من بهتر از این را براى او مى خواستم .

آنگاه خداوند در امان بودن را به دست راست و جاودانگى را به دست چپش مى دهد.

سپس ‍ وارد بهشت مى شود ، و در بهشت به او مى گویند: یک آیه بخوان و یک درجه بالا برو !

آنگاه به قرآن خطاب مى شود: به آرزویت رسیدى و راضى شدى ؟!

و قرآن مى گوید: خداوندا! بله .

امام علیه السلام ادامه دادند:

کسى که خیلى قرآن بخواند و آن را حفظ نماید، خداوند دوبار این ثواب را به او عطا خواهد کرد!



کوچکی که بزرگ می شود !!

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیمًا (31) سوره نساء -

این آیه به کسانى که از گناهان کبیره پرهیز مى کنند، بشارت مى دهد که خداوند گناهان صغیره آنان را مى بخشد و این پاداشى است که به این گونه افراد داده شده است ، مى فرماید:

(اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم ، و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم )


 نکته مهمى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که گناهان صغیرهطبق آنچه از قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود - در چند مورد تبدیل به کبیره مى گردد:


1 - در صورتى که تکرار گردد! 

همانطور که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: لَا صَغِیرَةَ مَعَ الاِصرَارِ؛ هیچ گناهى با تکرار صغیره نیست!


2 - در صورتى که گناه را کوچک بشمرد و تحقیر کند!

در نهج البلاغه مى خوانیم : أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صاحِبُهُ ؛ شدیدترین گناهان آن است که مرتکبش آن را کوچک بشمرد.


3 - در صورتى که از روى طغیان و تکبر و گردنکشى در برابر فرمان پروردگار انجام شود.

این موضوع را از آیات مختلفى اجمالا مى توان استفاده کرد از جمله آیه 37 نازعاتفَأَمَّا مَنْ طَغَى (37) وَآَثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا (38) فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى (39) اما آنها که طغیان کنند و زندگى دنیا را مقدم بشمرند جایگاهشان دوزخ است .


4 - در صورتى که از افرادى سر بزند که موقعیت خاصى در اجتماع دارند.

چنانکه قرآن درباره همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله ) در سوره احزاب آیه 30 مى گوید: یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا (30) ای زنان پیامبر!اگر شما کار زشت آشکاری انجام دهید مجازات آن را دو برابر خواهید دید، و این بر خدا آسان است.

و از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) نقل شده که فرمود: مَن سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیهِ وِزرُها و وِزرُ مَن عَمَلَ بِها لَا یَنقُصُ مِن أوزارِهِم شَیئاً ؛ هر کس سنت بدى بگذارد گناه آن بر او است و همچنین گناه تمام کسانى که به آن عمل کنند، بدون اینکه از گناه آنها چیزى کاسته شود!


5 - در صورتى که از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار کند!

چنانکه از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) نقل شده که فرمود: مَن أذنَبَ ذَنباً وَ هُوَ ضاحِکٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ بَاکٍ ؛ هر کس گناهى کند درحالى که خندان باشد در آتش وارد مى شود در حالى که گریان است!


6 - در صورتى که عدم مجازات سریع خداوند را در برابر گناه خود دلیل بر رضایت خدا بشمرد.

و خود را مصون از مجازات و یا محبوب در نزد خدا بداند، چنانکه قرآن در آیه 8 مجادله از زبان بعضى از گناهکاران مغرور نقل مى کند که آنها در پیش ‍ خود مى گویند: ... لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (8) چرا خداوند ما را مجازات نمى کند) و سپس قرآن اضافه مى کند که : آتش دوزخ براى آنها کافى است.


منبع:

تفسیر نمونه


شهریارِ علی

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۱ ق.ظ

آیت اللّه مرعشى رحمة اللّه علیه بارها مى فرمودند:

شبى توسلى پیدا کردم تا یکى از اولیاى خدا را در خواب ببینم .

آن شب در عالم خواب ، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام با جمعى حضور دارند.

حضرت فرمودند: شعرایِ اهل بیت را بیاورید.

دیدم چند تن از شعراىِ عرب را آوردند.

فرمودند: شعراىِ فارس زبان را نیز بیاورید، آن گاه محتشم و چند تن از شعراى فارسى زبان آمدند.

فرمودند: شهریار ما کجاست ؟ 

شهریار آمد. 

حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان ! 

شهریار این شعر را خواندند:


على! اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را ؟!

که به ماسوا فکندى همه سایه ی هما را

دل اگر خداشناسى همه در رخ على بین

به على شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو على گرفته باشد سرِ چشمه ی بقا را

مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو اى گداى مسکین ! درِ خانه على زن

که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را

به جز از على که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا ؟!

به جز از على که آرد پسرى ابوالعجایب

که عَلَم کند به عالم شهداى کربلا را ؟

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو على که مى تواند که به سر برد وفا را ؟

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیّرم چه نامم شه ملک لافتى را !

به دو چشم خونفشانم هله اى نسیم رحمت

که ز کوى او غبارى به من آر، توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چو پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویى قضاى گردان به دعاى مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم ؟

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى

به پیام آشنایى بنوازد آشنا را

ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا !


آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى فرمودند:

وقتى شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم .

چون من شهریار را ندیده بودم ، فرداى آن روز پرسیدم که شهریارِ شاعر کیست ؟ 

گفتند: شاعرى است که در تبریز زندگى مى کند.

گفتم : از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.

چند روز بعد شهریار آمد، دیدم همان کسى است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر علیه السّلام دیده ام !

 از او پرسیدم : این شعر ((على اى هماى رحمت ! )) را کى ساخته اى ؟!!

شهریار با حالت تعجب از من سؤ ال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟! چون من نه این شعر را به کسى داده ام و نه درباره آن با کسى صحبت کرده ام !

مرحوم آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى به شهریار مى فرمایند:

چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام تشریف دارند. حضرت ، شعراى اهل بیت را احضار فرمودند. ابتدا شعراى عرب آمدند. سپس فرمودند: شعراى فارسى زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمود: شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعرى که مطلع آن را به یاد دارم ، خواندید.

شهریار فوق العاده منقلب مى شود و مى گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلاً عرض کردم ، تاکنون کسى را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى فرمودند:

وقتى شهریار، تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت ، معلوم شد مقارن ساعتى که شهریار آخرین مصراع شعر خود را تمام کرده ، من آن خواب را دیده ام .

ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند:

یقیناً در سرودن این غزل ، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلى با این مضامین عالى بسراید البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا رحمة اللّه علیه است . خوشا بر شهریار که مورد توجه و عنایت جدّش قرار گرفته است . آرى ، این بزرگواران ، خاندان کرم هستند و همه ما در ذیل عنایات آنان به سر مى بریم .


منبع:

کرامات مرعشیّه

على رستمى چافى


دشمن ترین و دوست ترین اقوام از نگاه قرآن

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ق.ظ

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آَمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ (82) وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آَمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (83) وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ (84) فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ (85) وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآَیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (86) سوره مائده -


کینه توزى یهود و نرمش نصارى :

در نخستین آیه « یهود » و « مشرکان » در یک صف قرار داده شده اند و  « مسیحیان » در صف دیگر .

در آغاز مى گوید: 

سرسخترین دشمنان مومنان ، یهود و مشرکان هستند، و با محبتترین آنها نسبت به مومنان مدّعیان مسیحیتند (لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصارى ).

تاریخ اسلام به خوبى گواه این حقیقت است ، زیرا در بسیارى از صحنه هاى نبردهاى ضد اسلامى ، یهود بطور مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشتند و از هر گونه کار شکنى و دشمنى خود دارى نمى کردند، افراد بسیار کمى از آنها به اسلام گرویدند، در حالى که در غزوات اسلامى ، کمتر مسلمانان را مواجه با مسیحیان میبینیم و نیز افراد زیادى از آنها را مشاهده مى کنیم که به صفوف مسلمین پیوستند.


سپس قرآن دلیل این تفاوت روحیه و خط مشى اجتماعى را طى چند جمله بیان کرده ، مى گوید:

مسیحیان معاصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) امتیازاتى داشتند که در یهود نبود.

1در میان آنها جمعى دانشمند بودند که به اندازه دانشمندان دنیاپرست یهود در کتمان حقیقت کوشش نداشتند (ذلک بان منهم قسیسین ) 2و نیز در میان آنها جمعى تاریک دنیا بودند که درست در نقطه مقابل حریصان یهود گام برمى داشتند، هر چند گرفتار انحرافاتى بودند ولى باز در سطحى بالاتر از یهود قرار داشتند (و رهبانا).

3 - بسیارى از آنها در برابر پذیرش حق خاضع بودند و تکبرى از خود نشان نمى دادند، در حالى که اکثریت یهود به خاطر اینکه خود را نژاد برتر مى دانستند، از قبول آئین اسلام که از نژاد یهود برنخاسته بود سر باز میزدند (و انهم لا یستکبرون ).

4 - به علاوه جمعى از آنان (همانند همراهان جعفر بن ابی طالب و جمعى از مسیحیان حبشه ) هنگامى که آیات قرآن را مى شنیدند، اشک شوق از دیدگانشان بخاطر دست یافتن به حق سرازیر مى شد (و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق ).

و با صراحت و شهامت و بی نظرى صدا مى زدند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم ، ما را از گواهان حق و همراهان محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و یاران او قرار ده (یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین ).

آنها بقدرى تحت تاثیر آیات تکان دهنده این کتاب آسمانى قرار مى گرفتند که مى گفتند: چگونه ممکن است ما به خداوند یگانه و حقایقى که از طرف او آمده است ایمان نیاوریم در حالى که انتظار داریم ما را در زمره جمعیت صالحان قرار دهد. (و ما لنا لا نؤ من بالله و ما جائنا من الحق و نطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصالحین ).

البته باید بگوئیم این مقایسه بیشتر درباره یهود و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، زیرا یهود با اینکه داراى کتاب آسمانى بودند، بخاطر دلبستگى بیش از اندازه به مادیات ، در صف مشرکانى قرار گرفته بودند که از نظر مذهبى با آنها هیچ وجه اشتراکى نداشتند، در حالى که در ابتدا، یهودیان مبشّران اسلام محسوب مى شدند و انحرافاتى همانند تثلیث و غلو مسیحیت را نداشتند، اما دنیا پرستى شدید آنها را به کلى از حق بیگانه کرد، در حالى که مسیحیان آن عصر چنین نبودند.

ولى تاریخ گذشته و معاصر به ما مى گوید: مسیحیان قرون بعد درباره اسلام و مسلمین ، مرتکب جنایاتى شدند که دست کمى از یهود نداشت!

جنگهاى طولانى و خونین صلیبى در گذشته و تحریکات فراوانى که امروز از ناحیه استعمار کشورهاى مسیحى بر ضد اسلام و مسلمین مى شود چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد، بنابر این نباید آیات فوق را به عنوان یک قانون کلى در باره همه مسیحیان دانست جمله هاى اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ... و ما بعد آن ، گواه بر این است که این آیات درباره جمعى از مسیحیان معاصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل شده است .

در دو آیه بعد به سرنوشت این دو طایفه و پاداش و کیفر آنها اشاره شد، نخست مى گوید: آنها که در برابر افراد با ایمان ، محبت نشان دادند، و در مقابل آیات الهى سر تسلیم فرود آوردند، و با صراحت ایمان خود را اظهار داشتند، خداوند در برابر این به آنها باغهاى بهشت را پاداش مى دهد که از زیر درختان آن نهرها جارى است و جاودانه در آن میمانند و این است جزاى نیکوکاران (فاثابهم الله بما قالوا جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و ذالک جزاء المحسنین )

و در مقابل ، آنها که راه دشمنى را پیمودند و کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند اهل دوزخند (و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب الجحیم ).


منبع:

تفسیر نمونه


صُمٌّ بُکْم

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۴ ب.ظ

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آَبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ (170) وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (171) بقره -

170- و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مى گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروى مى نمائیم! حتی اگر پدران آنها چیزى نمى فهمیدند و هدایت نیافتند؟!

171- مثال (تو) در دعوت کافران مثال کسى است که (گوسفندان و حیوانات را براى نجات از چنگال خطر) صدا مى زند، ولى آنها چیزى جز سر و صدا نمى شنوند (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمى کنند) این کافران (در حقیقت ) کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزى نمى فهمند! 

پیام ها:

1 - ارزش چشم و گوش و زبان ، به آن است که مقدّمه ى تعقّل باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. (صم بکم عمى فهم لایعقلون )

2 - راه شناخت : پرسیدن ، گوش کردن و دیدن همراه با تفکّر است . (صم بکم عمى فهم لایعقلون )

3 - اشخاص بى تفاوت در برابر دعوت حقّ، پنج صفت تحقیرآمیز دارند:

مثل حیوانند، کورند، کرند، لالند و بى عقلند. (مثل الّذین کفروا... فهم لایعقلون ) - تفسیر نور -



نامه در چاه

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ

«مسیح در شب قدر» عنوان کتابی است که انتشارات «صهبا» دی ماه سال گذشته منتشر کرده است و در آن مجموعه‌ی خاطرات و تصاویر دیدارهای رهبر انقلاب با خانواده های شهدای ارمنی و آشوری منتشر شده است.

این کتاب در بخش 25 خود به ماجرای دیدار رهبر انقلاب با خانواده‌ی شهید «آلفرد گبری» در تاریخ 28 بهمن 1389 می پردازد و این دیدار را از زبان «روبرت گبری» برادر شهید روایت می کند.

به گزارش شفقنا، در بخشی از این روایت «روبرت گبری» به حضور خود در مسجد جمکران اشاره می کند. متن اظهارات برادر شهید و پاسخ رهبر انقلاب به نقل از صفحات 431 و 432 این کتاب به حضور مخاطبان محترم تقدیم می شود:

«[روبرت گبری:] من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می ‎روم. تازه جمکران هم رفته‎ ام. وقتی این را به ایشان می‎ گویم اصلا تا اسم جمکران را می ‎شنوند، یک لبخند زیبا می ‎زنند و می‎ گویند؛ جمکران، به ‎به.

می‎گویم که من نامه نوشته ‎ام و در چاه جمکران انداخته‎ ام.

[آیت ‎الله خامنه‎ ای:] «حالا آن نامه را نمی‎ خواهد آنجا بیاندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می ‎شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می‎ زنی. با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می ‎دهد. تردید در این نداشته باش، درست می ‎شود. نامه ی داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه یک سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آن‎هایی که قدرت کار را دارند، می‎ توانند تصرف کنند، آنها محتاج به نامه نیستند. وقتی خواستی حرف بزنی، دلت به حرکت می ‎آید، به حرف می ‎آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.

من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره ی امام زمان سلام ‎الله علیه. رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی ‎گیرم، راحت نمی ‎شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم، گفتم آقاجان این شعر را برای شما گفته ‎ام، می‎ خوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن،  آهسته البته. هیچ‎کس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می ‎کنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، اینطوری است.»

 

 یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (6) الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (7) فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ (8) انفطار -

6 - اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته ؟؟؟!

7 - همان خدایى که تو را آفرید و منظم ساخت !

8 - و در هر صورتى مى خواست تو را ترکیب نمود !


کلام امیرالمؤمنین علی (ع) هنگام تلاوت این آیه:

آنکه از او چنین پرسشى شده ، دلیلش نادرست ترین دلیلهاست و فریب خورده اى است که عذرش در خور پذیرفتن نیست ، اصرار مى ورزد که درنگش در عالم جهالت به درازا کشد.

اى انسان ! چه کسى تو را به گناهکارى دلیر کرد ؟ و چه چیز تو را به پروردگارت مغرور نمود ؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویش دلبسته ساخت ؟!

آیا دردت را درمانى نیست ؟! آیا از این خواب گران دیده نمى گشایى ؟!
چرا آنسان ، که به دیگران مهر مى ورزى به خود مهربان نیستى ؟!
بسا کسى را در تابش آفتاب بینى و از سر ترحم بر او سایه افکنى یا بیمارى پیکرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگریى .
پس از چیست که بر درد خویش شکیبا هستى و بر مصیبتهاى خود صبور و پایدارى ؟!
از چیست که بر جان خود، که در نزد تو عزیزترین جانهاست ، سرشکى نمى بارى ؟!
چرا شبیخون کیفر خداوندى از خواب غفلتت برنمى انگیزد و حال آنکه ، نافرمانیهایت تو را به ورطه قهر او افکنده است ؟!
پس به نیروى عزم و تصمیم دردى را که بر دل تو سستى آورده ، درمان کن و به بیدارى و هوشیارى خواب غفلت از دیدگان بزداى . خدا را اطاعت کن و به یاد او انس بگیر. و در نظر آر، آن حالت را که تو از او روى گردانیده اى و او به تو روى آورده است .
تو را به بخشایش ‍ خویش فرا مى خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به دیگرى روى نهاده اى !!
بلند و برتر است آن خداى توانا که کریم و بزرگوار است ؛ و تو اى بنده بیمقدار ناتوان در نافرمانى او! چه گستاخى !! و حال آنکه ، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشایش او مى گردى !
خداوند نه فضل و بخشایش خود را از تو دریغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت . بلکه ، چشم بر هم زدنى ، از نعمتى که بر تو ارزانى مى دارد و پرده اى که بر گناهان تو مى کشد یا بلایى که از تو مى گرداند بى بهره نبوده اى ! پس ، چه گمان برى به او، اگر فرمانش برى ؟!!!
به خدا سوگند، اگر این حال میان تو و دیگرى که در قدرت و توان همسنگ تو مى بود، پدید آمده بود، تو خود نخستین کسى بودى که خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نکوهش مى کردى !!
به راستى ، دنیا تو را نفریفته ، تو خود فریفته آن شده اى !
دنیا هر چیز را که از آن عبرتى توان گرفت ، برایت آشکار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود!
دنیا که تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده مى دهد، صادقتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گوید یا فریبت دهد! و بسا که تو اندرز دهندگانش را متهم داشتى و راست گفتارانش را به دروغ نسبت دادى !
اگر دنیا را در سرایهاى ویران و زمینهاى خالى شده از مردمان بشناسى ، بینى که چه پندهاى نیکو و اندرزهاى رسایت مى دهد. پس آن را دوستى مهربان خواهى یافت که هرگز نخواهد که تو به تباهى افتى .
دنیا چه خوش سرایى است ، ولى براى کسى که بدان دل نبندد ! و چه دلپذیر جایى است ، ولى براى کسى که آن را وطن اصلى خویش نداند ! 
فرداى قیامت نیکبختان دنیا کسانى هستند که امروز از آن گریزان اند.
آنگاه که زمین بلرزد و قیامت با همه هول و هراسش در رسد و به هر آیینى ، پیروان آن پیوندند و به هر معبودى ، پرستندگانش و به هر پیشوایى ، فرمانبرانش ، چشمى به فضا باز و گامى آهسته بر زمین نهاده نماند، جز آنکه ، در دستگاه عدل الهى جزاى آن بحق داده شود.
بسا حجتها که در آن روز باطل گردد و رشته عذرها گسسته شود.
از اعمال خود وسیلتى بجوى تا عذرت پایدار و حجتت ثابت بماند.
از آنچه براى تو نمى ماند توشه اى برگیر که براى تو بر جاى ماند.
مهیاى سفر خود باش . 
به برق رهایى خود نظر افکن که از کجا مى زند و بر مرکب جدّ و جهد خود بار برنه .

منبع:
 کلام 214 - و من کلام له ع قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ یا اءَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ:
سایت شهید آوینی

شب قدر کدام شب است؟!

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ق.ظ

شب قدر کدامین شب است ؟

در اینکه لیلة القدر در ماه رمضان است تردیدى نیست ، چرا که جمع میان آیات قرآن همین معنى را اقتضاء مى کند.

از یکسو مى گـوید: قرآن در ماه رمضان نازل شده شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآَنُ بقره - 185) و از سوى دیـگـر مى فرماید: در شب قدر نازل گردیده إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ قدر -1 )


ولى در اینکه کدام شب از شبهاى ماه رمضان است ؟ گفتگو بسیار است. 

در این زمینه تفسیرهاى زیادى شده ، از جمله شب اول ، شب هفدهم ، شب نوزدهم ، شب بیست و یکم ، شب بیست و سوم ، شب بیست و هفتم ، و شب بیست و نهم .


ولى مشهور و معروف در روایات این است که در دهه آخر ماه رمضان و شب بیست و یکم یا بیست و سوم است ، لذا در روایتى مى خوانیم که در دهه آخر ماه مبارک پـیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) تمام شبها را احیا مى داشت و مشغول عبادت بود.


و در روایتى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است که شب قدر: شب بیست و یکم یا بیست و سوم است ، حتى هنگامى که راوى اصرار کرد کدام یک از این دو شب است و گفت : اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت کنم کدام یک را انتخاب نمایم ؟! امام (علیه السلام ) تعیین نفرمود، و افزود، مَا أیسَرَ لَیلَتَینِ فِیما تَطلُبُ : چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى !


ولى در روایات متعددى که از طرق اهل بیت (علیهمالسلام ) رسیده است بیشتر روى شب بیست و سوم تکیه شده ، در حالى که روایات اهل سنت بیشتر روى شب بیست و هفتم دور مى زند.


در روایتى از امام صادق (علیه السلام ) نیز نقل شده که فرمود:

التَّقدِیرُ فِى لَیلَةِ القَدرِ تِسعَةَ عَشَرَ، وَ الاِبرامُ فِى لَیلَةِ اِحدَى وَ عِشرِینِ وَ الاِمضاءُ فِى لَیلَةِ ثَلاثَ وَ عِشرِین

تقدیر مقدرات در شب نوزدهم ، و تحکیم آن در شب بیست و یکم ، و امضاء در شب بیست و سوم است.

و به این ترتیب بین روایات جمع مى شود.


ولى به هر حال هاله اى از ابهام شب قدر را به خاطر جهتى که در ذیل به آن اشاره مى شود، فرا گرفته است .


چرا شب قدر مخفى است ؟

بسیارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در میان شبهاى سال ، یا در میان شبهاى ماه مبارک رمضان براى این است که مردم به همه این شبها اهمیت دهند، همانگونه که خداوند رضاى خود را در میان انواع طاعات پـنهان کرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و غضبش را در میان معاصى پنهان کرده تا از همه بپرهیزند، دوستانش را در میان مردم مخفى کرده تا همه را احترام کنند، اجابت را در میان دعاها پنهان کرده تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در میان اسمائش مخفى ساخته تا همه را بزرگ دارند، و وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.


منبع:

تفسیر نمونه


موهبتی مخصوص ...

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ق.ظ

در بعضى از تفاسیر آمده است که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

یکى از بنى اسرائیل لباس جنـگ در تن کرده بود و هزار ماه از تن بیرون نیاورد و پـیوسته مشغول (یا آماده ) جهاد فى سبیل الله بود!

اصحاب و یاران تعجب کردند و آرزو داشتند چـنان فضیلت و افتخارى براى آنها نیز میسّر مى شد، آیه نازل گشت و بیان کرد که : لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) سوره قدر - شب قدر از هزار ماه برتر است!


موهبتی مخصوص

در حدیثى از پـیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمده است که فرمود:

اِنَّ اللهَ وَهَبَ لِاُمَّتِى لَیلَةَ القَدرِ لَم یُعطِها مَن کانَ قَبلَهُم : خداوند به امت من شب قدر را بخشیده ، و أحَدى از امتهاى پیشین از این موهبت برخوردار نبودند!!


برگرفته از :
تفسیر نمونه 
ذیل سوره قدر

« حرف گنده تر از دهان » یک شهید !!

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ

بسمه تعالی

“حرف گنده تر از دهان”

شهادت را با هیچ چیز عوض نمی کنم…

پ ن۱: هنگام شهادت یقین دارم آقا اباعبدالله (ع) میان بالا سر آدم .

پ ن۲: در واقع به خاطر همینه که شهادت رو با هیچ چیز عوض نمی کنم!

 حتی زیارت حرم ارباب اونم اروز اربعین .

پ ن: اما از اونجایی که هنوز فکر می کنم اندازه شهادت نشدم 

دلتنگ حرم ارباب شدم! مثل همیشه

مهدی صابری

سی ام آبان ماه ۱۳۹۳

ناگفته نماند مهدی سه ماه بعد در حمایت از حرم عمه سادات (س) با لب عطشان توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید.


منبع: افکارنیوز


سنگین ترین مهریه عالم

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

قاتل على (ع )

ابن ملجم یکى از آن نه نفر زهّاد و خشکه مقدّس هاست که می روند در مکّه و آن پیمان معروف را مى بندند و مى گویند همه فتنه ها در دنیاى اسلام معلول سه نفر است : على ، معاویه ، عمرو عاص .

ابن ملجم نامزد مى شود که بیاید على (ع ) را بکشد.

قرارشان کى است ؟

شب نوزدهم ماه رمضان .

چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟

ابن ابى الحدید مى گوید: 

نادانى را ببین ! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند، گفتند: چون این عمل ما یک عبادت بزرگ است آن را در شب قدر انجام بدهیم که ثوابش بیشتر باشد.

ابن ملجم آمد به کوفه و مدتها در کوفه منتظر شب موعود بوده در این خلالهاست که با دخترى به نام « قطام » که او هم خارجى و هم مسلک خودش است آشنا مى شود، عاشق و شیفته او مى گردد، شاید تا اندازه اى مى خواهد آن فکرها و قرار مدارها را فراموش کند. وقتى که می رود با او مسأله ازدواج را در میان بگذارد او مى گوید: من حاضرم ولى مهر من خیلى سنگین است . 

این هم از بس که شیفته اوست مى گوید: هر چه بگویى حاضرم .

مى گوید سه هزار درهم ، مى گوید مانعى ندارد. یک برده ، مانعى ندارد. یک کنیز، مانعى ندارد. چهارم : کشتن على بن ابى طالب .

اوّل که خیال مى کرد در مسیر دیگرى غیر از مسیر کشتن على (ع ) قرار گرفته است ، تکان خورد. گفت ما مى خواهیم ازدواج کنیم که خوش زندگى کنیم ، کشتن على که مجالى براى ازدواج و زندگى ما نمى گذارد. گفت : مطلب همین است . اگر مى خواهى به وصال من برسى باید على را بکشى . زنده ماندى که میرسى ، نماندى هم که هیچ .

مدتها در شش و پنج این فکر بود. خودش شعرهایى دارد که دو شعر آن چنین است :

ثَلاثةُ آلافٍ و عبدٌ و قِینَةٌ

و قَتلُ علىٍّ بِالحسامِ المُسَمَّمِ

و لا مَهرَ أعلَى مِن علىٍّ و اِن عَلا

و لا فَتکَ الّا دُونَ فَتکِ ابنِ مُلجَمِ

مى گوید: این چند چیز را به عنوان مهر از من خواستن بعد خودش میگوید: در دنیا مَهرى به این سنگینى پیدا نشده - و راست هم میگوید - مى گوید: هر مهرى در دنیا هر اندازه بالا باشد این قدر نیست که به حد اعلى برسد. مهر زن من خون على است . بعد مى گوید: و هیچ ترورى در عالم نیست و تا دامنه قیامت واقع نخواهد شد مگر اینکه از ترور ابن ملجم کوچکتر خواهد بود!! - و راست هم گفت -

آن وقت ببینید على چه وصیّت مى کند؟ 

على در بستر مرگ که افتاده است دو جریان را در کشورى که پشت سر خود مى گذارد مى بیند یکى جریان معاویه و به اصطلاح قاسطین ، منافقینى که معاویه در رأس آنهاست و یکى هم جریان خشکه مقدسها که خود اینها با یکدیگر تضاد دارند. حالا اصحاب على بعد از او چگونه رفتار بکنند؟ فرمود: بعد از من اینها را نکشید: لا تَقتُلُوا الخَوارِجَ بَعدِى درست است که اینها مرا کشتند، ولى بعد از من دیگر اینها را نکشتید، چون بعد از من شما هر چه که اینها را بکشند به نفع معاویه کار کرده اید، نه به نفع حق و حقیقت و معاویه خطرش خطر دیگرى است فرمود: لا تَقتُلُوا الخَوارِجَ بَعدِى فَلَیسَ مَن طَلَبَ الحَقَّ فَأخطاهُ کَمَن طَلَبَ الباطِلَ فَأدرَکَهُ خوارج را بعد از من نکشید، آن که حق را مى خواهد و اشتباه کرده مانند آن کسى که از ابتدا باطل را مى خواسته و به آن رسیده است نیست . اینها احمق و نادانند ولى او از اوّل دنبال باطل بود و به باطل خودش هم رسید.

على با کسى کینه ندارد، همیشه روى حساب حرف مى زند. همین ابن ملجم را که گرفتند و اسیر کردند آوردند، خدمت مولى على (ع ). حضرت با یک صداى نحیفى (در اثر ضربت خوردن ) چند کلمه با او صحبت کرد فرمود: چرا این کار را کردى ؟ آیا من بد امامى براى تو بودم ؟

یک بار مثل اینکه تحت تأثیر روحانیّت على قرار گرفته باشد، گفت : أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (19) زمر - آیا یک آدم شقى و جهنمى را تو مى توانى نجات دهى ؟ من بدبخت بودم که چنین کارى کردم !

و هم نوشته اند که یک بار که على (ع ) با او صحبت کرد با على با خشونت سخن گفت ، گفت : على ! من آن شمشیر را که خریدم با خداى خودم پیمان بستم و دعا کردم که به توسط آن ، بدترین خلق خدا کشته شود و همیشه از خدا چنین خواسته ام و دعا کرده ام.

فرمود: اتفاقا این دعاى تو مستجاب شده است چون خودت را با همین شمشیر خواهند کشت !!


برگرفته از:

حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید آیة الله مرتضى مطهرى

محمّد جواد صاحبى



روضه شهیدین/بیروت/مزار شهدای حزب الله لبنان/مزار شهید محمد رباعی
وصیت شهید بر سنگ کوچک بالاسر قبر شریف مشخص است.
شهادت + معرفت = خوشا به حالش

رونمایی از جوایز قرآنی داعش !! ( عکس)

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ
اعلامیه داعش برای مسابقه حفظ قرآن کریم
گروه داعش با برگزاری مسابقه‌ای برای عناصر این گروه تروریستی، جایزه آنان را زنان اسیر اعلام کرده است.

به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، گروه داعش دراعلامیه ای به عناصر این گروه در مناطق مختلف، اعلام کرده است که مسابقه حفظ قرآن کریم را برگزار می کند.

دراین اعلامیه آمده است کسانی که می خواهند دراین مسابقات شرکت کنند، بایستی برای ثبت نام به نزد { به لفظ آنها ائمه} یکی از سرکرده های داعش که نام آن ها در اعلامیه قید شده است، بروند.

داعش برای این مسابقه ، جوایز متعددی در نظر گرفته است که جایزه های نفر اول تا سوم این مسابقات، هر کدام یک زن اسیر در نزد این گروه  و نفر چهارم تا دهم ، مبالغ نجومی است که کم ترین آن صد هزار لیره سوریه است.
دراین اعلامیه آمده است که نتیجه مسابقه روز 21 رمضان اعلام خواهد شد و توزیع جوایز در شب عید فطر انجام می شود.

________________________________________________________________________________________


اما تصاویر این زنان از نجوم مصریه:

زنانی با چشمانی غم آلود!

کرم به کریمان

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۱ ق.ظ

روزى امام حسن مجتبى علیه السلام در یکى از باغستان هاى شهر مدینه قدم مى زد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانى در دست دارد و یک لقمه خودش مى خورد و یک لقمه هم به سگى که کنارش بود مى داد تا آن که نان تمام شد.

حضرت با دیدن چنین صحنه اى ، به غلام خطاب کرد و فرمود:

 چرا نان را به سگ دادى و مقدارى از آن را براى خود ذخیره نکردى ؟

غلام به حضرت پاسخ داد:

زیرا چشم هاى من از چشم هاى ملتمسانه سگ خجالت کشید و من حیا کردم از او این که من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند.

امام حسن علیه السلام فرمود: ارباب تو کیست ؟

پاسخ گفت : مولاى من ابان بن عثمان است .

حضرت فرمود: این باغ مال چه کسى است ؟

غلام جواب داد: این باغ مال ارباب و مولایم مى باشد.

پس از آن حضرت اظهار داشت : تو را به خدا سوگند مى دهم که از جایت برنخیزى تا من باز گردم .

سپس حضرت حرکت نمود و به سمت ارباب غلام رفت ؛ و ضمن گفتگوهایى با أبان بن عثمان ، غلام و همچنین باغ را از او خریدارى نمود؛ و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: اى غلام ! من تو را از مولایت خریدم .

پس ناگاه غلام از جاى خود برخواست و محترمانه ایستاد.

سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: این باغ را هم خریدارى کردم ؛ و هم اکنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده ؛ و این باغ را نیز به تو بخشیدم.


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از إ مام حسن مجتبی (ع )

عبداللّه صالحى

از: تاریخ ابن عساکر ترجمة الا مام الحسن علیه السلام : ص 148، ح 249، احقاق الحقّ: ج 11، ص 146