علی بن اسماعیل یک آدم نانجیبی است آمده مدینه استاندار شده در زمان امام سجاد (ع).
خیلی بدی کرد!
به حدی بدی و ظلم کرد که امام سجاد در جلسه ای فرمودند : از دست علی بن اسماعیل دلم خون است!
گناهش پاپیچش شد ، از طرف عبدالملک مروان دستور دادند او را عزل کنند به درختی ببندند و آنجا هر کس بیاید و به او جسارت کند.
این بدبخت را بستند به درخت ؛ مردم می آمدند آب دهان به او می انداختند توهینش می کردند کتکش می زدند سنگش می زدند اینطوری.
راوی می گوید: می دانستم که امام سجاد از دست او خیلی عصبانی ست گفتم بروم خانه امام ببینم چه خبر است؟!
می گوید: آمدم دیدم آقا امام سجاد فرستاده اند دنبال اصحاب و اصحاب را جمع کرده اند برای آنها منبر رفته اند می فرمایند:
اصحاب من! این شخص ، عزیز بوده است ذلیل شده این بدبختی برای او بس است!!
شما مواظب باشید یکدفعه به او توهین نکنید!!
این دیگر افتاده ، این دیگر بدبخت شده.
حال که افتاده شما دیگر به او توهین نکنید حالا که ذلیل شده شما او را ذلیل تر نکنید.
بعد هم این آیه را خواندند: خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (199) اعراف -
می گوید: فردا همین امام سجادی که دستور می داد نزدیک نروید ؛ من رفتم ببینم چه خبر است دیدم که دارد می آید.
از دور تا علی بن اسماعیل چشمش افتاد به امام رنگش تغییر کرد!
آقا آمدند از دور فرمودند: علی بن اسماعیل! سلام علیکم!
بعد آمدند دست تلطّف گذاشتند روی شانه علی بن اسماعیل ، فرمودند:
دل خوش دار که نامه ای نوشته ام به عبدالملک مروان که تو را از این ذلت نجات بدهد! و همین چند روز جواب نامه می آید و تو از این ذلت نجات پیدا می کنی!!
منبع:
تربیت فرزند از نظر اسلام
آیت الله مظاهری
از « آیت الله کوهستانى » پرسیدم (1) شما چگونه به این مقام رسیدید؟
فرمود:
به وسیله جهاد با نفس.
سپس افزود:
من در نجف در صحن حضرت امیر علیه السلام حجره اى داشتم و مشغول تحصیل علم بودم و با کمال قناعت وسادگى زندگى مى کردم.
یک روز از جانب مادرم یک طاقه پارچه قبایى از جنس بَرَک (2) خوب به دست من رسید، من از دیدن آن پارچه خوب و عالى احساس خوشحالى کردم.
ولى ناگهان به فکرم رسید که این قباى نو و قیمتى ، فردا از من عباى نو و قیمتى مى خواهد! روز دیگر باید نعلین مناسب آنها تهیه کنم! و این لباسهاى نو ، خانه نو و سپس اثاثیه نو مى خواهند!!!
بالاخره فکرم به اینجا رسید که هر چه زودتر این طاقه برک ، تا مرا گرفتار هوا ونفس نکرده او را از خود دور کنم. صبح زود بردم به یک طلبه مستحقى دادم تا این که خیالم راحت شد.
(1) سؤال کننده: (حاج صفر على نیک زاد) از تجار متدین (نیکا)
(2) بَرَک نوعی پارچه نرم و چسبان و ضخیم است که از پشم شتر یا کرک بز با دست میبافند و از آن جامه زمستانی میدوزند. برک مرغوب از کرک بز و نوع پست تر آن از پشم شتر بافته میشود. برک از لطافت و استحکام خاصی برخوردار است و از آن عمدتاً برای تهیه و دوخت کت مردانه استفاده میکنند.
منبع:
مقامات مردان خدا
على میر خلف زاده
صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (138) بقره -
رنگهاى غیر خدائى را بشوئید!
به دنبال دعوتى که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان - دائر به تبعیت از برنامه هاى همه انبیاء - شده بود، در این آیه به همه آنها فرمان مى دهد که:
تنها رنگ خدائى را بپذیرید (که همان رنگ ایمان و توحید خالص است ) (صبغة الله ).
سپس اضافه مى کند:
چه رنگى از رنگ خدائى بهتر است ؟ و ما منحصرا او را پرستش مى کنیم (و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون ).
و به این ترتیب ، قرآن فرمان مى دهد همه رنگهاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگهاى تفرقه انداز را از میان بردارند و همگى به رنگ الهى در آیند.
مفسران نوشته اند که در میان مسیحیان معمول بود که فرزندان خود را غسل تعمید مى دادند، گاه ادویه مخصوص زرد رنگى به آب اضافه مى کردند و مى گفتند: این غسل مخصوصا با این رنگ خاص باعث تطهیر نوزاد از گناه ذاتى که از آدم به ارث برده است مى شود.
قرآن بر این منطق بى اساس ، خط بطلان مى کشد و مى گوید:
بهتر این است که به جاى رنگ ظاهر و رنگهاى خرافاتى و تفرقه انداز، رنگ حقیقت و خدائى را بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگى پاک گردد.
راستى چه تعبیر زیبا و لطیفى است ؟
اگر مردم رنگ خدائى بپذیرند یعنى : « رنگ وحدت و عظمت و پاکى و پرهیزکارى ، رنگ بى رنگى و عدالت و مساوات و برادرى و برابرى ، رنگ توحید و اخلاص » مى توانند در پرتو آن به همه نزاعها و کشمکشها که هر گاه بى رنگى اسیر رنگ شود به وجود مى آید، از میان بردارند، و ریشه هاى شرک و نفاق و تفرقه را بر کنند.
در حقیقت این همان بى رنگى و حذف همه رنگها است .
در احادیث متعددى از امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر این آیه نقل شده که (مقصود از: (صبغة الله ) آئین پاک اسلام است این حدیث نیز اشاره به همان است که در بالا گفته شد.
- تفسیر نمونه -
در حدیث آمده است :
شخصى در دیوار خانه ى خود سوراخى ایجاد مى کرد، امام صادق علیه السّلام پرسید: چرا اینکار را انجام مى دهى ؟! جواب داد: تا دود اجاق منزل بیرون رود. امام فرمود: مى توانى این منظور را داشته باشى که روزنه ى ورود روشنایى قرار دهى تا اوقات نماز را بشناسى .
یعنى اگر بناست در دیوار روزنه اى ایجاد شود، چرا تنها براى بیرون کردن دود باشد؟ چرا براى ورود نور نباشد؟!
بله مى توان به هر کارى ، رنگ خدایى داد.
- تفسیر نور -
علی (ع) :
لَذَّةُ الکِرامِ فِی الاِطعامِ و لَذَّةُ اللِئامِ فی الطَّعام .
لذت بزرگان در غذا دادن است ، و لذت فرومایگان در غذا خوردن.
*
*
چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش
چون رنده ز کار خویش بی بهره مباش
تعلیم ز ارّه گیر در امر معــــاش :
نیمی سوی خود می کش و نیمی می پاش
منبع:
بر کرانه کلام علی
حسین ایمانی
متوکل عباسى مى کوشید با اتکاء بر نیروى نظامى خویش مخالفانش را بترساند.
به همین جهت ، یک بار لشگر خود را - که به نود هزار تن مى رسید - دستور داد که توبره اسب خویش را از خاک سرخ پر کنند و در صحراى وسیعى ، آنها را روى هم بریزند.
سربازان به فرمان متوکل عمل کردند و از خاک هاى ریخته شده ، تپه بزرگی به وجود آمد، که آنرا تپه توبره ها نامیدند.
متوکل بر بالاى تپه رفت و امام هادى علیه السلام را به نزد خود فراخواند و گفت :
« شما را خواستم تا لشگر مرا تماشا کنید ! »
- به علاوه ، او دستور داده بود همه ، لباس هاى جنگ بپوشند و سلاح بر گیرند و با بهترین آرایش و کاملترین سپاه از کنار تپه عبور کنند -
منظورش ترسانیدن کسانى بود که احتمال مى داد بر او بشورند و در این میان بیشتر از امام هادى علیه السلام نگران بود که مبادا به پیروانش فرمان نهضت علیه متوکل را بدهد.
حضرت هادى علیه السلام به متوکل فرمود:
« آیا مى خواهى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟! »
متوکل پاسخ داد:
- آرى !
امام دعایى کرد! ناگهان میان زمین و آسمان از مشرق تا مغرب از فرشتگان مسلح پر شد!!
خلیفه از مشاهده این منظره غش کرد!
وقتى که بهوش آمد، امام هادى علیه السلام به او فرمود:
« ما در کارهاى دنیا با شما مسابقه نداریم ما به کارهاى آخرت ( امور معنوى ) مشغولیم ، آنچه درباره ما فکر مى کنى درست نیست. »
منبع:
داستانهاى بحارالانوار جلد 1
محمود ناصرى
شرکت در یک مراسم افطاری یا جشنهای مشترک، میتواند شبکه حمایتی برای کودکتان ایجاد و او را از کاری که انجام میدهد، مطمئنتر کند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- فاطمه علیزاده-
امروزه کمتر کسی را پیدا میکنید که نداند آموزش کودکان در سنین کودکی ستونهای رفتاری آنان در بزرگسالی را میسازد. مهمتر از آن، کمتر کسی را میبینید که برای این آموزش و تربیت، دغدغه نداشته باشد و برنامهریزی نکند یا زمانی را به خواندن مباحث مختلف در این زمینه اختصاص ندهد. در دنیای امروز و روزگار ما، نیاز به ارتباط معنوی با هستی و بالا بودن سطح هوش هیجانی یکی از مهمترین شاخصههای شخصیت آدمها بهحساب میآید. کودکان از همه نظر به ما نیازمندند و داشتن هویت ارزشی نیز یکی از مهمترین نیازهای آنان بهحساب میآید. از طرفی، ایجاد این هویت و پرورش معنویت در کودکان، مهارتی است که والدین باید آن را بیاموزند و کمی بیشتر از دیکته یک رفتار مذهبی و فراتر از شیوه دستوری آن به کودک، روی آن وقت بگذارند. به خرج دادن کمی ذکاوت در آموزش رفتارهای مذهبی، کودکانی سالم و با هویت را خواهد ساخت. اگر تا به حال گمان میکردید که کودکان خودشان از سطح جامعه، مفاهیم مذهبی را دریافت میکنند و بعدترها آن را اجرا میکنند، سخت در اشتباهید؛ از قدیم گفتهاند «کودک به بزرگترش نگاه میکند». یادتان باشد که شما باید برای ایجاد این هویت، محیطی را فراهم کنید و برای آن برنامه داشته باشید تا این بستر در کودکتان شکل بگیرد. اگر دغدغه داشتن یک کودک سالم و با هویت را در سر دارید، برای آن وقت بگذارید. ما امروز چند راهکار برای آمادهسازی کودکان و نوجوانان برای روزه گرفتن را بررسی خواهیم کرد؛ با ما همراه شوید.
رمضان را جشن بگیریم
ما هر طور که با مسائل برخورد کنیم، نحوه رفتار کودکانمان و نگرش آنان را
شکل میدهیم. اگر هر سال برای آمدن عید غوغایی در خانهمان برپاست و همه در
تکاپوی خانهتکانی و خرید لباس عید هستند، به کودکانمان یاد میدهیم که
این بخش از سال برایمان اهمیت ویژهای دارد و ما خود را برای آمدن آن آماده
میکنیم. رفتارهای ما در ماه مبارک رمضان نیز میتواند به کودکمان
بفهماند که در زمان خاصی قرار گرفتهایم و باورهای خاصی را در او زنده کند؛
یا اینکه رفتارمان چنان بیاهمیت و بیشوق باشد و از کنار اینماه چنان
بگذریم که برای کودکمان فرقی نداشته باشد که در ماهرمضان قرار دارد یا
ماه دیگری. یادتان باشد برای ساخت فضای ذهنی کودک باید او را در
رفتارهایتان شریک کنید؛ برای افطاری و سحری هیجان داشته باشید و این هیجان
را به کودکتان منتقل کنید. از آداب اینماه برایش بگویید و از او بخواهید
بعضی از آنها را رعایت کند و مهمتر از همه او را در فعالیتهایی که صرفا
مخصوص اینماه است، از مراسم افطاری گرفته تا دعاها و مجالس مخصوص
شبهایماه رمضان مشارکت دهید. برای اینکه کمی حال و هوای خانهتان را هم
عوض کنید، میتوانید چند طرح از فانوسهای کاغذی را روی کاغذ ترسیم کنید و
با کمک طلقهای رنگی برای آن شیشه بسازید و آن را روی ورودی خانهتان نصب
کنید. یا اینکه بههمراه کودکتان با کاغذهایهای رنگی و یک روبان،
ریسههایی درست کنید و آن را روی در اتاقش بچسبانید.
با بهترین لفظ او را صدا کنید
سحری خوردن و بیدار شدن هنگام سحر برای همه کودکان جذاب است. آنها گمان
میکنند که کار بزرگانهای را انجام میدهند و از این حس خشنودند. اگر
کودکتان در سنین کم مثلا 5سالگی قرار دارد و درخواست میکند او را برای سحر
بیدار کنید، امکان این تجربه را برای او فراهم کنید اما یادتان باشد برای
بیدارکردن کودکان و نوجوانانی که روزه میگیرند، از الفاظ و لحن مناسب
هنگام بیدار کردن برای سحر استفاده کنید. برخوردهای مناسب شما هنگام بیدار
کردن کودک از خواب، باعث خوشایندترشدن روزه برای آنها میشود. تکان
دادنهای شدید یا به کاربردن تحکم و الفاظ نامناسب موجب میشود کودک با
افکاری منفی از خواب بیدار شود. برای این رفتارتان هم درماه مبارک فکر
کنید و چند لفظ دلنشین و خوشایند را برای دلبندتان انتخاب و او را با نوازش
از خواب سحر یا عصر بیدار کنید.
دعای فرشتهها مستجاب است
اگر کودکتان در سنی قرار دارد که بر او واجب است روزه بگیرد، نخستین تجربه
روزه گرفتن از مهمترین تجربههای اوست؛ این تجربه را دستکم نگیرید. تمام
تلاشتان را بکنید تا نخستین تجربه روزهداری را برای فرزندانتان جذاب کنید.
آنها کار بزرگی انجام میدهند و همقدم با بزرگترها در این ضیافت خدا شرکت
میکنند. برایشان هدیه بخرید و برای هدیههایشان برنامهریزی کنید و هیچ
وقت به آنها پول ندهید! برای تشویق کودکتان هدیه را در زمان افطار و در
میان جمع به او بدهید. یادتان باشد که حتما او را در میان جمع تشویق کنید و
از او بخواهید تا در میان جمع برای همه دعا کند، زیرا او فرشتهای است که
دعایش مستجاب میشود.
یک دورخیز خوشایند
اگر کودکانتان هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند، فرصتماه مبارک رمضان امسال را
از دست ندهید و از همین روزها آنها را برای روزهداری در سالهای بعد
آماده کنید. والدین برای مواجهه کودکان با برخی موقعیتها، برنامههای
تمرینی دارند، مثلا تلاش میکنند تا قبل از رفتن به مدرسه، به کودک نوشتن و
خواندن یاد بدهند یا حداقل او را با اصول کلی آن آشنا کنند. این موضوع
نشان میدهد والدین میدانند باید کودک را برای رویارویی با موقعیت جدید،
آموزش داد اما جالب اینجاست که بسیاری از پدران و مادران گمان میکنند که
آموزش رفتار عبادی را باید تا آمدن سن تکلیف و حتی بعدتر از آن به تأخیر
بیندازند. این در حالی است که در سیره امام معصوم علیهالسلام به صراحت و
یقین آمده است که کودکانشان را قبل از سنین تکلیف آماده انجام وظایف دینی
میکردند. روزههای کودکانه و کله گنجشکی، نمونهای از آمادهسازی است؛
این شیوه را 2تا 3سال قبل از رسیدن به سن تکلیف اجرا کنید.
خلاقیت داشته باشید
در روزههای امسال، تا میتوانید به کودکان کمک کنید که ساعتهای شب، از
افطار تا سحر را بیدار بمانند. در میان هدایایی که برایشان میخرید،
کتابهای مذهبی بخرید و در این فرصت شب بیداری، برایشان کتاب بخوانید یا یک
بازی مذهبی ترتیب بدهید. با این شیوه هم از فضیلت شب زندهداری در شبها
برخوردار میشوید، هم کودکتان فرصت مناسبی برای خوردن و آشامیدن پیدا
میکند و هم بخشی از ساعات طولانی روزهداری را در خواب به سر میبرد. در
طول روز هم برنامههایی برای او درنظر بگیرید تا بیشتر سرگرم انجام آنها
باشد. حواستان بیشتر از قبل به خورد و خوراک کودکان باشد. آنها خیلی وقتها
یادشان میرود که تشنه هستند و باید آب بخورند. بهعنوان یکی از هدیهها،
برایشان یک دست ظرف غذاخوری جدید و جذاب هدیه بخرید. غیر از وعده اصلی غذا
بهعنوان تنقلات، به جای چیپس و پفک که عطش را زیاد میکنند، از مغز بادام و
پسته استفاده کنید. در طول شب یکیدو نوشیدنی دلچسب با انواع شیر و بستنی و
میوه برایشان تهیه کنید.
او را قانع کنید
مهم است که با کودکانتان حرف بزنید حتی اگر گمان میکنید آنها چیزی از دین
یا مفاهیم دینی نمیفهمند، اما باید با زبان ساده مفاهیم را برایشان توضیح
دهید. یادتان باشد که اصل مهم این است که شما برای کودکتان و هویتی که قرار
است برای او بسازید، وقت و حوصله بگذارید. فلسفه روزهداری را به بیان
ساده برای کودک مطرح کنید. تمامی احکام اسلام دارای زیر بنای عقلی و مزایای
معنوی و مادی است اما باید آنها را به زبان ساده برای کودک بیان کرد.
میتوانید به او بگویید که خداوند دوست دارد روزه دار باشیم تا به یاد
افراد نیازمند بیفتیم. یا ما با روزه تمرین میکنیم تا بیشتر مراقب اعمال
خود باشیم.
خوش اخلاق باشید
یادتان باشد که خودتان یک الگوی معنوی برای فرزندانتان هستید. یکی از
مهمترین اثرات روزهداری، تربیت نفس و ایجاد اخلاق خوش و صبورانه در انسان
است. گاهی با برخوردهای تند و زنندهتان میتوانید احساس منفی را در
کودکان شکل بدهید. برای استراحت خود و فرزندانتان زمانی را تعیین کنید و
مانع بازی کردن یا تماشای کارتونهای دلخواهشان نشوید. اگر کودکتان را
برای روزهداری در سالهای بعد آماده میکنید بهطور افراطی و با برخورد
نامناسب او را از خوردن و آشامیدن منع نکنید. حواستان باشد که در طول ساعات
روزهداری با عبارات نامناسب برای بیان ضعف و گرسنگی، یا مشکل دانستن
سحرخیزی و شکایت از انجام امورماه مبارک رمضان به کودکان و نوجوانان
پیامهای منفی ندهید تا احساسات و نگرشهای نامناسب در آنها شکل نگیرد.
ساعتهای استراحت خودتان و فرزندتان را مشخص کنید. اگر در شبهای رمضان
ساعتهای خوابیتان را تغییر میدهید، آن را به اطلاع فرزندتان برسانید تا
او بداند دلیل این تغییر چیست.
مثل کوه محکم
از روزهداران کوچکتان در برابر امواج منفی دیگران دفاع کنید. شاید در دور
و بر شما هم افرادی پیدا شوند که ظاهرا دلسوزتر از شما برای فرزندتان
هستند؛ افرادی که با لحنی ترحمبرانگیز به کودک روزهدارتان میگویند «آخی،
روزه گرفتن برای تو خیلی زوده !» در این مواقع در کمال آرامش و البته با
قاطعیت از فرزندتان حمایت کنید و با بیانی ساده در باب چند جمله کوتاه از
او دفاع کنید. او حتما عاشق پشتیبانی شما خواهد شد و بهخودش، شما و
روزهداریاش افتخار خواهد کرد. میتوانید برای یکی از برنامههایی که در
راستای حمایت از کودکتان انجام میدهید، از دوستانش برای افطار دعوت کنید.
خانوادههایی که از نظر نگرش به روزه گرفتن فرزندان و احساس مسئولیت تربیتی
برای فرزندانشان مشابه و همراه شما هستند و نیز کودکان و نوجوانان همسن
فرزند خود را که تجارب روزهداری خوشایند دارند را انتخاب کنید. اگر
میتوانید، با آنها در مجالس دعا شرکت کنید. افطاری دادن و دعوت از خانواده
ایشان، شرکت در یک مراسم افطاری یا جشنهای مشترک، میتواند شبکه حمایتی
برای کودکتان ایجاد و او را از کاری که انجام میدهد، مطمئنتر کند.
برای کودکتان سفره ویژهای بچینید
بوی دارچین روی هلیم، بوی نان سنگک کنجدی و ریحان تازه و شوق رسیدن به اذان
مؤذنزاده، همهشان خاطرات خوب و خوش این روزهاست که دعا دعا میکنیم در
لایههای عمیق ذهن کودکانمان جا خوش کنند. در دنیای کودکان که پر است از
تخیل، شاید بزرگترین آرزو، رویای بزرگ شدن باشد و روزهداری یکی از کارهای
دوست داشتنی و جذاب بزرگترهاست که کودکان عاشق انجام آن هستند. اما
روزهداری در کودکی شرایط ویژهای دارد که والدین تنها درصورت فراهم کردن
آن شرایط، باید از کودکانشان انتظار روزهداری داشته باشند. یکی از
مهمترین وظایف پدران و مادران در زمان روزهداری، توجه به تغذیه کودکان
است. کودکان در سن رشد به سر میبرند و باید برنامه غذاییشان بهنحوی
تامین شود که تمام مواد مغذی به بدنشان برسد. برای این کار، سحری را جدی
بگیرید و بهعنوان یک وعده غذای کامل با آن برخورد کنید و هرگز آن را حذف
نکنید. برای داشتن یک سحری کامل، تمام گروههای غذایی شامل لبنیات، گوشت،
نان و غلات، سبزیجات و میوهها را آماده کنید. با توجه به اینکه حجم معده
فرزندتان کوچک است، از او بخواهید تا یک ساعت قبل از سحری، وعده میوه را
میل کند تا مانع یبوست در او شود. تنقلات و آجیلها را هم در طول ساعت شب
به او تعارف کنید تا میل خوردن او به سحری کم نشود. تا جایی که میتوانید
چربی و سرخکردنیها یا غذاهای پرحجم و نفاخ را از وعده سحری حذف کنید.
خورشهای کمچرب و غذاهای کبابی یا بخارپز بهترین گزینه برای سحری پرقوت
هستند. مصرف قندهای پیچیده، نانهای سبوسدار و حبوبات، در وعده سحر، باعث
میشوند بچهها در طول روز، کمتر گرسنه شوند و راحتتر بتوانند روزهداری
را تحمل کنند.
حواستان باشد که آب، شیر و سایر مایعات باید در حد اعتدال مصرف شود چون اگر بچهها کمتر از حد معمول، آب یا مایعات بنوشند در طول روز، با مشکل کم آبی مواجه میشوند و ممکن است به کلیههایشان فشار وارد شود. بهتر است هر شب علاوه بر آب و چای، یکیدو نوشیدنی خوشمزه و مقوی برای کودکانتان درست کنید. از انواع بستنی و میوه یا شیر و عسل نیز در ترکیب نوشیدنیها استفاده کنید. یکی از سادهترین نوشیدنیها شیر موز است که میتوانید به آن مقداری بستنی وانیلی و یا میوههای دیگر مانند انبه اضافه کنید و در نهایت آن را در یک لیوان دوست داشتنی بریزید، یک نی خوشرنگ درونش بگذارید و با چند تکه میوه تزئین کنید. بر سر سفره افطار از کودکان بخواهید تا روزهشان را با مواد قندی طبیعی مانند خرما یا عسل باز کنند. هرگز نوشیدنی یخی مانند آب یخ، یا نوشابههای گاز دار را سر سفره افطار نیاورید. به کودکان یک نوشیدنی گلاب و نبات یا چای ولرم تعارف کنید تا با نوشیدن آن، معدهشان برای غذاهای سفتتر آمادگی پیدا کند. افطاری بچهها باید مانند وعده صبحانه کمحجم و پرکالری و زود هضم باشد. حواستان باشد کودکتان پرخوری نکند، اگر کودکتان ولع فراوانی برای خوردن غذاهای سفره دارد، با آرامش به او اطمینان بدهید که تا سحر میتواند کمکم همه آنها را بخورد و در این حالت معدهاش آرامتر خواهد بود. اگر کودکتان افطاری سبکی میل کرده است، حتما در 2ساعت بعد، یک ساندویچ کوچک و سبک برای او بگیرید یا یک شام پر انرژی و البته سبک برای او فراهم کنید. یک ساندویچ فیله مرغ و کاهو یا یک تکه کوکو یا کتلت و سبزی گزینههای مناسبی برای شام هستند. در زمان روزهداری کودکتان حتما سری به پزشک او بزنید و اگر لازم است، مولتیویتامین مخصوص کودکان را با نظر پزشک برای او تهیه کنید.
جمعى از شاگردان امام صادق (ع )، از جمله هشام ، در محضر آن حضرت بودند، امام صادق (ع ) به هشام که در این وقت جوان بود، رو کرد و فرمود:
(آنچه که بین تو و عمروبن عبید (استاد معتزلى ) مناظره و بحث شده ، براى ما بیان کن ).
هشام : (فدایت شوم اى فرزند رسول خدا! من مقام شما را گرامى مى دارم ، و از سخن گفتن در حضور شما شرم دارم ، زیرا زبانم را در محضر شما، یاراى سخن گفتن نیست !).
امام : هرگاه ما دستورى به شما مى دهیم ، اطاعت کنید.
هشام : به من خبر رسید که (عمروبن عبید) روزها در مسجد بصره با شاگردان خود مى نشیند(و درباره امامت و رهبرى ، بحث و گفتگو مى کند، و عقیده شیعه را در مورد مساءله امامت و رهبرى ، بحث و گفتگو مى کند، و عقیده شیعه را در مورد مساءله امامت ، بى اساس جلوه مى دهد).
این خبر براى من بسیار ناگوار بود، از این رو (از کوفه ) به بصره رفتم ، و در روز جمعه به مسجد بصره وارد شدم ، دیدم جمعیت زیادى گرداگرد او حلقه زده اند، و او نیز جامه سیاه پشمى بر تن کرده ، و عبایى به دوش افکنده ، و حاضران از او سؤ ال مى کردند و او جواب مى داد.
از حاضران تقاضا کردم ، تا در حلقه خود به من جائى بدهند، سرانجام راه باز کردند، و در آخر جمعیت ، بر دو زانو نشستم ، آنگاه مناظره من با او به این ترتیب شروع شد:
هشام ؛ (خطاب به عمروبن عبید):
اى دانشمند، من مرد غریبى هستم ، آیا اجازه دارم از شما سؤ الى کنم ؟
عمرو: آرى اجازه دارى .
هشام : آیا چشم دارى ؟
عمرو: فرزندم ! این سؤ الى است که مطرح مى کنى ، چیزى را که مى بینى چرا از آن مى پرسى ؟
هشام : سؤ الات من همین گونه است .
عمرو: گرچه سؤ الات تو احمقانه است ، ولى آنچه خواهى بپرس .
هشام : آیا چشم دارى ؟
عمرو: آرى .
هشام : به وسیله چشم چکار مى کنى ؟
عمرو: به وسیله چشم ، رنگها و اشخاص و سایر منظره ها را مى نگرم .
هشام : آیا بینى دارى ؟
عمرو: آرى .
هشام : با آن چه استفاده مى برى ؟
عمرو: به وسیله بینى بوها را استشمام مى نمایم .
هشام : آیا زبان و دهان دارى ؟
عمرو: آرى .
هشام : با آن چه نفعى مى برى ؟
عمرو: با زبان طعم غذاها چشیده و درک مى کنم .
هشام : آیا گوش دارى ؟
عمرو: آرى .
هشام : با گوش چه استفاده مى کنى ؟
عمرو: با گوش ، صداها را مى شنوم .
هشام : آیا قلب دارى ؟
عمرو: آرى .
هشام : با قلب ( مغز ) چه مى کنى ؟
عمرو: به وسیله قلب (مرکز ادراکات ) آنچه بر اعضاى بدنم مى گذرد، و بر حواس من خطور مى کند، برطرف کرده ، و صحیح را از باطل تشخیص مى دهم .
هشام : آیا اعضاء، از قلب ( مغز ) بى نیاز نیستند؟
عمرو: نه ، نه هرگز.
هشام : وقتى که اعضاء بدن ، صحیح و سالم هستند، چه نیازى به قلب دارند؟
عمرو: پسرجانم ! اعضاء بدن در بوئیدن یا دیدن یا شنیدن یا چشیدن ، تردید پیدا کنند، و در امرى از امور دچار حیرت شوند، فورا به قلب (مرکز ادراکات ) مراجعه مى کنند، تا تردیدشان رفع شود و یقین حاصل کنند.
هشام : بنابراین خداوند قلب را براى رفع تردید قرار داده است .
عمرو: آرى .
هشام : اى مرد دانشمند! وقتى که خداوند براى تنظیم اداره امور کشور کوچک تن تو، پیشوایى به نام قلب قرار داده ، چگونه ممکن است که خداى مهربان آنهمه مخلوق و بندگان خود را بدون رهبر، واگذارد، تا در حیرت و شک ، به سر برند و براى رفع شک و حیرت آنها، امام و پیشوا نیافریده باشد، تا مردم در موارد مختلف به او مراجعه کنند!!
در این هنگام ، (عمرو) سکوت عمیقى کرد و لب به سخن نگشود، و پس از زمانى تاءمل ، به هشام گفت :(آیا تو هشام بن حکم نیستى ؟)
هشام : (نه ) (این پاسخ هشام یکنوع تاکتیک بود).
عمرو: آیا با او نشست و برخاست نکرده اى ؟ و در تماس نبوده اى ؟
هشام : نه .
عمرو: پس تو از اهل کجائى ؟
هشام : از اهل کوفه هستم .
عمرو: پس تو همان هشام هستى .
هشام : در این هنگام ، (عمرو) از جا برخاست و مرا در آغوش کشید و بر جاى خود نشانید، و تا من بر آن مسند نشسته بودم ، سخنى نگفت .
وقتى که سخن هشام به اینجا رسیده امام صادق (ع ) خندید و به هشام فرمود: این طرز استدلال را از که آموخته اى ؟ هشام عرض کرد: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم .
امام صادق (ع ) فرمود:
(هذا والله مکتوب فى صحف ابراهیم و موسى )
:(سوگند به خدا، این گونه مناظره تو در صحف ابراهیم و موسى (ع ) نوشته شده است )
منبع:
داستانهاى اصول کافى جلدهاى 1 و 2
محمد محمدى اشتهاردى
وصیت:
امشب دل تنگ مرا اشکم روایت می کند
امشب خدیجه با تو ای اسما! وصیّت می کند
ای آشنایم! بشنو نوایم
(جان تو و زهرای من)
اسماء ببر از من پیام بر خاتم پیغمبران
برگو کنار تربتم امشب بیا قرآن بخوان
جانم فدایت در بین امت
(جان تو و زهرای من)
اسماء بهار عمر من امشب به پایان می رسد
زهرا سرش بر سینه ام من بر لبم جان می رسد
ترسم که آهش باشد پناهش
(جان تو و زهرای من)
آن شب که پیوند گل یاس و صنوبر می شود
آن شب که زهرا کوثر قرآن حیدر می شود
با مهربانی تا می توانی
(جان تو و زهرای من)
آن شب که جسمش را علی شوید به اشک دیدگان
بر پیکر مجروح او اسما! بریز آب روان
اسما! علی را بنما تسلّا
(جان تو و زهرای من)
شعر از : جعفر رسول زاده
دهم رمضان (سال ده بعثت) نقطه پایان بر 25 سال همراهی
خدیجه، بانوی آسمانی با رسول خدا صلی الله علیه و آله بود; بانویی مبارکه، (1)
طاهره، راضیه، مرضیه، زکیه، صدیقه، کبری، (2) شامخه، (3) فاضله، کامله (4) و عفیفه
(5) که 55 سال قبل از بعثت چشم به جهان گشوده و از سال 15 قبل از بعثت (دهم ربیع
الاول) در کنار برگزیده الهی قرار گرفته بود و سرانجام بعد از قریب 25 سال همراهی و
همگامی، در 65 سالگی چشم از جهان فرو بست و رسول الهی را در فراقی جانسوز تنها
گذاشت.
این واقعه دردناک که به فاصله اندکی از وفات ابوطالب علیه السلام
روی داد، چنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را متاثر کرد که آن سال را «عام
الحزن » نامید. به نقل علامه مجلسی بعد از این واقعه خانه نشین شده و کمتر از خانه
بیرون می رفت. (6)
مروری بر نحوه خاکسپاری خدیجه علیها السلام و یادکرد
دایمی پیامبر از وی، میزان این حزن و اندوه را به خوبی نشان می دهد:
وقتی خدیجه
وفات یافت، پیامبر به شدت گریه کرد و زمانی که قبر آن بانوی بزرگوار حاضر شد،
پیامبر همان گونه که اشک از چشمانش ریزان بود، وارد قبر شد و خوابید و افزون تر از
قبل گریست، (7) او را دعا کرد و برخاست و با دست خویش همسرش را در قبر گذاشت. (8)
پیامبر در سالگرد وفاتش نیز گریه کرد (9) و به زنانش فرمود: گمان نکنید مقامتان از
او بالاتر است. زمانی که کافر بودید، ایمان آورد و مادر فرزندانم است.» (10)
حتی سال ها بعد که می خواستند خبر خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه
علیها السلام را به پیامبر بدهند و یادی از خدیجه شد، چشمانش پر از اشک شد و زمانی
که ام سلمه از علت گریه اش پرسید، فرمود:
« خَدِیجةُ وَ أَینَ مِثلُ خدیجة صَدَّقَتنِی حِینَ یُکَذِّبُنِی
النَّاسُ و أیَّدَتنِی عَلَی دِینِ اللهِ و أعانَتنِی علیه بِمالِها اِنَّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ أمَرَنِی أن اُبَشِّرَ
خَدِیجةَ بِبَیتٍ فِی الجَنَّةِ مِن قَصرِ الزُّمُرُّدِ لا صَعبَ فیه و لا نَصَب; (11)
خدیجه و
کجاست مثل خدیجه؟ زمانی که مردم تکذیبم کردند، مرا تصدیق کرد. بر دین خدا یاری ام
کرد و با مالش به کمکم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصری زمردین در بهشت
که سختی و محنتی در آن نیست، بشارت دهم.»
این همه تجلیل و بزرگداشت از مقام
خدیجه علیها السلام ما را بر آن می دارد که اندکی پیرامون شخصیت خدیجه علیها السلام
سخن بگوییم و شاخصه هایی که خدیجه علیها السلام را به چنین مرتبه ای رسانده است
برشماریم.
در این مقاله پیرامون ویژگی های رفتاری خدیجه علیها السلام نسبت
به پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خواهیم گفت.
1 - نگرش ارزشی
اولین ویژگی حضرت خدیجه علیها السلام نسبت به پیامبر، درک ارزش های واقعی
او در برابر فریبندگی های ظاهری و دنیوی بود. او معنای کمالات انسانی را به خوبی
شناخت و چون توانست آن را تنها در وجود پیامبر اکرم بیابد، حاضر شد تمام شخصیت و
دارایی خود را برای درک آن فدا کند. او در این راه هم از مال خود گذشت، هم از
موقعیت اجتماعی اش. خدیجه برای درک این کمال واقعی، قالب های جاهلی را شکست و بهایی
سنگین از جمله قطع رابطه زنان، حتی تا زمان تولد حضرت فاطمه علیها السلام را به جان
خرید. خدیجه علیها السلام این نوع نگرش خود را هنگام ابراز تمایل به ازدواج، این
گونه با پیامبر مطرح کرد:
«یابن عم انی رغبت فیک لقرابتک و سعلتک فی قومک و
امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک; (12) ای پسر عمو، من به خاطر خویشاوندی، شرافت تو
در بین مردم، امانت داری، خوش خلقی و راستگویی ات به تو تمایل پیدا کردم.»
این نوع نگرش و رفتار، در جامعه ای که عموم توده ها براساس ظواهر و زرق و
برق های دنیوی روابط خود را پایه ریزی می کنند، نمی توانست بدون پی آمدهای تلخ و
ناگوار باشد، لذا به فاصله ای اندک از پخش خبر ازدواج وی با امین قریش، گروهی از
زنان به عیب جویی از وی روی آوردند و در محافل خود او را سرزنش کردند.
آنان می گفتند: «او با این همه حشمت و شوکت با یتیم ابوطالب که جوانی فقیر است ازدواج کرد. چه ننگ بزرگی!»
خدیجه علیها السلام در مقابل این جهالت ها ساکت ننشست و آن ها را به صرف نهار دعوت کرد و بعد از پایان مراسم گفت:
«ای زنان! شنیده ام شوهران شما (و
خودتان) در مورد ازدواج من با محمد صلی الله علیه و آله خرده گرفته اید و عیب جویی
می کنید، من از خود شما می پرسم آیا در میان شما، شخصیتی مثل محمد وجود دارد؟ آیا
در گستره مکه و اطراف آن شخصیتی در فضائل و اخلاق نیک، مانند او سراغ دارید؟ من به
خاطر این ویژگی ها با او ازدواج کردم و چیزهایی از او دیده ام که بسیار عالی است.
پس شایسته نیست شما این گونه سخن بگویید و نسبت های ناروا به دیگران دهید.»
زنان قریش بعد از این سخنان خدیجه، همگی سکوت اختیار کردند و به تدریج
پراکنده شدند. (13)
این شیوه استدلال خدیجه هر چند عمق ارزش گرایی در
انتخاب ها را نشان می داد، برای جامعه جاهل و متعصب آن روز قابل درک نمی نمود، لذا
زنان لجوج قریش به حالت قهر با او رفتار می کردند. آن ها دیگر به خدیجه سلام نمی
کردند و نزد او نمی رفتند حتی تا سال پنجم بعثت که حضرت زهرا علیها السلام متولد
شد، نیز این شیوه رفتاری همچنان پا برجا بود. لذا حتی هنگام وضع حمل، او را تنها
گذاشته و پیام فرستادند که:
«تو با ما مخالفت و با یتیم ابوطالب ازدواج کردی، ما
هرگز نزد تو نمی آییم و در هیچ کاری کمک نمی کنیم!!» این حجم از کینه ورزی ها
دل خدیجه را آزرد تا آن جا که خداوند چهار بانوی پاکیزه (ساره، آسیه، مریم،
صفورا دختر شعیب پیامبر) را به یاری او فرستاد و به این سان خدیجه پاداش عشق و
علاقه به کمالات انسانی را دریافت کرد و فرزندش فاطمه زهرا علیها السلام را نیز به
دنیا آورد. (14)
2 - احترام به شخصیت پیامبر
خدیجه به رغم اموال فراوان و موقعیت اجتماعی ویژه ای که داشت، در برخورد با رسول اکرم همواره حرمت او را پاس می داشت و کوچک ترین رفتاری که نشانی از اظهار برتری دهد از خود بروز نمی داد. جلوه ای عالی از این رفتار را می توان در ماجرای عروسی آن دو سراغ گرفت. آن گاه که مراسم عقد و جشن پایان یافته بود و پیامبر می خواست به خانه عمویش ابوطالب برگردد، ملکه بطحا و بانوی قریش که اینک همسر او شده بود، این گونه او را مخاطب قرار می دهد:
«اِلَی بَیتِکَ فَبَیتِی بَیتُکَ وَ أنَا جارِیَتُک; (15) به خانه خودتان وارد شوید، خانه من خانه شماست و من کنیز شما هستم.»
و البته این همه احترام و پاسداشت به خاطر عقیده و
ایمان او به توحید بود و بس. (16)
3 - تلاش برای جلب رضایت
خدیجه علیها السلام تمام توان خود را به کار می برد تا امور منزل را مطابق میل پیامبر اداره کند. از جمله چون به میزان علاقه پیامبر به عبادت آگاه بود، چنان رفتار می کرد که پیامبر به راحتی به عبادت و راز و نیازش مشغول باشد و حضور خدیجه را مانعی برای عباداتش نداند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت، در هر ماه چند بار و نیز همه ساله ماه رمضان را در غار حرا به تفکر و عبادت خداوند می گذراند (17) و این عمل بعد از ازدواج نیز ادامه داشت.
لذا امام هادی علیه السلام می فرمود: «پیامبر
اسلام پس از سفر تجاری شام، درآمدش را بین فقرا تقسیم کرد و هر روز بامداد به فراز
کوه حرا می رفت و به تماشای شگفتی های خلقت مشغول می شد و تحت تاثیر عظمت خدا قرار
می گرفت و خدا را آن گونه که شایسته بود عبادت می کرد.» (18)
خدیجه علیها
السلام با درک چنین روحیاتی از پیامبر، هرگز برای او مزاحمتی ایجاد نمی کرد و همیشه
با همدلی و همراهی او را بدرقه می کرد، غذایش را به وسیله حضرت علی علیه السلام به
بالای کوه می فرستاد و گاه خود نیز با حضرت همراه می شد.
علامه مجلسی به نقل از
صحاح اهل سنت می نویسد: «در آن ماه رمضان که پیامبر در کوه حرا به سر می برد و وحی
و بعثت آغاز می شد، حضرت علی و خدیجه و یکی از غلامان در حضورش بودند.» (19)
برای نمونه تنها یکی از این عبادت های پیامبر 40 روز به درازا کشید که
خدیجه علیها السلام تمام این مدت را به تنهایی گذراند.
چنین عبادت های
طولانی به طور طبیعی می توانست موجب ناراحتی، دلشوره ها و نگرانی های مختلفی برای
خدیجه شود، اما او نه تنها اعتراض نمی کرد بلکه با رسول خدا همراهی نیز می نمود،
لذا پیامبر صلی الله علیه و آله که خود متوجه نگرانی های خدیجه بود، عمار یاسر را
نزد خدیجه فرستاد و پیام داد که: «ای خدیجه! گمان نکن کناره گیری من به خاطر بی
اعتنایی به تو است، بلکه پروردگارم چنین فرمود تا امر خود را اجرا کند. جز خیر و
سعادت فکر دیگری نکن. خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات
می کند. پس وقتی شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت کن.» (20)
همراهی
و همدلی خدیجه و تلاش او برای کسب رضایت رسول اکرم به حدی بود که وقتی هنگام وفات
در ضمن وصیت هایش به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «من در حق شما کوتاهی کردم،
مرا عفو کن »، پیامبر فرمود: «هرگز از تو تقصیری ندیدم و تو نهایت تلاش خود را به
کار بردی و در خانه من بسیار خسته شدی.» (21)
4 - تصدیق و تایید پیامبر
روایات بسیاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که گویای اهمیت رویکرد خدیجه به پیامبر در آن فضای جاهلی و غربت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.
وقتی که حتی بسیاری از بستگان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز پیامبر را تنها گذاشتند و حتی کمر همت به نابودی او بستند، خدیجه به محمد صلی الله علیه و آله روی آورد و با او پیمانی جاودانی بست و تا لحظه آخر زندگی بر عهد و پیمانش استوار ماند.
پیامبر نیز با درک چنین فضیلتی از خدیجه بود که همواره تاکید می کرد «این مثل خدیجة »
از جمله زمانی که هاله، خواهر خدیجه برای زیارت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه آمد، پیامبر با دیدن او به یاد خدیجه افتاد و از شدت تاثر به خود لرزید.
بعد از رفتن او، عایشه پرسید: چه قدر از پیر زن قریش که سال خوردگی صورتش را
چروکین و سرخ کرده بود یاد می کنی با این که امروز روزگار او را نابود کرده و
خداوند همسری بهتر به شما بخشیده است!؟ پیامبر فرمود:
«هرگز، به خدا سوگند!
بهتر از خدیجه هیچ گاه نصیبم نشد، او هنگامی به من ایمان آورد که مردم مرا تکذیب می
کردند و ... .» (22)
عبدالله بن مسعود نمونه ای از مشاهدات خود پیرامون
ایمان خدیجه را آن زمان که هیچ کسی به پیامبر ایمان نیاورده بود، اینگونه بیان می
کند: «نخستین چیزی که از اسلام دانستم این بود که با عموهایم و تعدادی از اعضای
قبیله، وارد مکه شدیم. چون می خواستیم مقداری عطر بخریم ما را به عباس بن عبدالمطلب
راهنمایی کردند. او بالای چاه زمزم، در کنار کعبه نشسته بود. زمانی که پیش او نشسته
بودیم، دیدیم مردی که دو لباس سفید پوشیده بود و گیسوان و ریش پر و دندان های سفید
و ... داشت و چهره اش مثل ماه می درخشید، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد. در طرف
راست او یک نوجوان و پشت سرش بانویی پوشیده را دیدم. آن ها کنار حجرالاسود رفتند.
ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست کشید، سپس آن نوجوان و بعد آن بانو. آن گاه هر سه به
طواف کعبه مشغول شدند. وقتی هفت بار طواف کردند، کنار حجر اسماعیل آمدند و نماز
جماعت خواندند. آن مرد هنگام تکبیر دست هایش را تا کنار گوشش بلند می کرد تا به
قنوت نماز رسیدند. قنوت را طولانی کردند تا آن که نماز تمام شد. من که چنین چیزی
ندیده بودم، از ابن عباس پرسیدم: آیا دین جدیدی به مکه آمده است؟ من چنین دینی را
در مکه ندیده بودم؟ گفت: این مرد برادرزاده من، محمد بن عبدالله است و آن نوجوان
برادرزاده دیگرم علی بن ابی طالب و آن خانم هم همسر محمد; خدیجه دختر خویلد است. به
خدا قسم غیر از این سه نفر کسی در روی زمین به این دین اعتقاد ندارد.» (23)
5 - انفاق اموال
پیرامون مظاهر ثروت خدیجه نوشته اند:
«هشتاد هزار شتر، اموال تجاری او را حمل و نقل می کردند، بارگاهی از حریر سبز با ابریشم بر بام خانه اش برافراشته بودند که مردم رفت و آمد می کردند و به فقرا کمک می شد، چهار صد غلام و کنیز امور اقتصادی و شخصی او را اداره می کردند.» (24)
با این همه او بلافاصله بعد از ازدواج نزد عمویش ورقة بن نوفل رفت و اموال فراوانی به او داد و گفت:
این ها را نزد محمد صلی الله علیه و آله ببر و بگو این اموال هدیه به شماست و هرگونه بخواهی در آن ها تصرف کن و هر چه غلام و کنیز و ثروت و ملک دارم، همه را به احترام حضرت، به او بخشیدم.
ورقة بن نوفل نیز کنار کعبه آمد و بین زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدای بلند گفت:
ای عرب! بدانید که خدیجه شما را شاهد می گیرد که خود و
همه ثروت خود از غلامان، کنیزان، املاک، دام ها، مهریه و هدایایش را به محمد صلی
الله علیه و آله بخشیده است و همه آن ها هدیه ای است که محمد آن را پذیرفته است و
این کار خدیجه به خاطر علاقه و محبت او به محمد صلی الله علیه و آله است. شما در
این باره گواه باشید و گواهی دهید.» (25)
دامنه این یاری مالی به سال های
اولیه ازدواج ختم نیافت بلکه هنگام محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب و حتی بعد از آن
نیز اموال خدیجه نقش اساسی در نجات اسلام و مسلمانان از نابودی ایفا کرد تا آنجا که
پیامبر در ماجرای شعب فرمود:
«هیچ ثروتی، هرگز مثل ثروت خدیجه به من سود نرساند.»
(26)
طبق بعضی روایات در ماجرای محاصره، از اموال خدیجه چیزی نماند و به
نقل از حضرت خدیجه علیها السلام «چیزی جز دو پوست باقی نماند که هنگام استراحت یکی
را زیرانداز و دیگری را روانداز قرار می دهیم ».
در این مدت ابوالعاص بن ربیع،
داماد حضرت خدیجه، شترها را با گندم و خرما با شگردهای مختلف به آن ها می رساند و
در طول سه سال محاصره، مصارف آنان از اموال خدیجه تامین می شد. (27)
6 -
تحمل پذیری و صبر
خدیجه صبر و تحمل را در زندگی با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیشه خود ساخت و در برابر فشارهای مختلف همسایه های مشرک، زنان متعصب، محاصره اقتصادی و... بردباری و تحمل پذیری ویژه ای از خود نشان می داد.
از جمله این وقایع
می توان به واقعه شعب اشاره کرد که نقش مهمی نیز در تحلیل قوای جسمانی خدیجه علیها
السلام داشت، به اندازه ای که به فاصله اندکی از پایان محاصره، آن بانوی بزرگوار
وفات یافت. در این محاصره یاران پیامبر (چهل نفر) جز چهار ماه حرام سال را در گرمای
داغ تابستان و بیابان خشک و... تحمل می کردند و در این زمان بانوی محمد که 63 تا 65
ساله بود، علاوه بر صرف اموال، خود نیز در شمار محاصره شدگان بود.
میزان
فشاری را که بر محاصره شدگان وارد می شد می توان از گزارش سعد وقاص فهمید. او می
گفت: شبی از دره بیرون آمدم، از شدت گرسنگی تمام توانم را از دست داده بودم، چشمم
به پوست خشکیده شتری افتاد، آن را برداشتم و بعد از شستن و پختن و کوبیدن، با آب
خمیر مخلوط کردم و سه روزی با آن به سر بردم.» (28)
بنت الشاطی از
نویسندگان عرب در مورد میزان تحمل خدیجه علیها السلام در این دوران می نویسد:
خدیجه
در سنی نبود که تحمل آن همه رنج برایش آسان باشد، و از کسانی نبود که در جریان
زندگی با تنگی معیشت خو گرفته باشد. اما در عین حال و با وجود کهولت سن، سختی هایی
را که در اثر محاصره در شعب وارد می شد تا سر حد مرگ تحمل کرد. (29)
در این
دوره حتی برخی بستگان پیامبر نیز با بی رحمی تمام بر این فشارها می افزودند که از
جمله آن ها می توان از ابوجهل نام برد که مانع می شد تا حکیم بن حزام برای عمه اش
خدیجه علیها السلام که در شعب بود، حتی از اموال خود خدیجه آذوقه برساند. (30)
7 - انیس و غم زدای پیامبر
با این همه سختی و فشار، خدیجه خم به ابرو
نمی آورد و در تمام دوران زندگی قبل و بعد از بعثت به سان بانویی شفیق، بر گرد وجود
پیامبر می گشت و با سیمای خندان خود غم ها را از رخ پیامبر می زدود و در این بین به
سان یاور، وزیر و کمک رسانی توانمند او را یاری می کرد.
ابن هشام می نویسد:
خدیجه به پیامبر ایمان آورد، گفتارش را تصدیق کرد و او را یاری داد و ...
خداوند به وسیله او به پیامبرش آرامش داد به نحوی که هیچ خبر ناراحت کننده
ای از قبیل رد و تکذیب را نمی شنید مگر این که خداوند به وسیله خدیجه گشایش برایش
ایجاد می کرد. وقتی خدا پیامبرش را به خدیجه برمی گرداند، دشواری ها را بر او آسان
می کرد و تصدیقش کرده، اعمال مردم را (که موجب آزار شده بود) بی اهمیت جلوه می داد.
رحمت خدا بر او باد. (31)
حجم سنگین فشارهای قریش و مشرکان با این سخن
پیامبر روشن می شود که: «مَا اُوذِیَ نَبِیٌّ بِمِثلِ ما اُوذِیتُ; (32) هیچ پیامبری مثل من آزار
ندید.» و خدیجه علیها السلام در تمام این آزارها، یار و غم زدای پیامبر بود.
علامه مجلسی می نویسد: در سال های آغازین بعثت بود که حضرت رسول اکرم صلی
الله علیه و آله با سیمایی غمگین و محزون از غار حرا به خانه برگشت. خدیجه علیها
السلام می گوید، به پیامبر گفتم: نشانه اندوه در چهره ات می بینم، چه شده است؟
فرمود: علی از من جدا شده و معلوم نیست کجاست؟ [ عده ای از مسلمانان به خاطر پرهیز
از گزند مشرکان پراکنده شده بودند و میان علی علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و
آله نیز فاصله افتاده بود] در مورد آسیب رسانی مشرکان به وی نگرانم!
به
رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: بر شترم سوار می شوم، یا او را می یابم و
یا مرگ بین من و او فاصله می اندازد.
خدیجه سوار شتر شد و به جست و جو
پرداخت تا آن که قیافه کسی را دیده بر او سلام کرد و از صدای جوابش فهمید علی است
... آن گاه به سوی خانه برگشت و با دادن خبر سلامتی علی، پیامبر را خوشحال کرد به
اندازه ای که پیامبر یازده بار شکرا للمجیب گفت.
8 - مجاهدت و دفاع از رسول
خدا صلی الله علیه و آله
از مصادیق مجاهدت خدیجه علیها السلام می توان به موضوع پذیرش اسلام در سال های جهل و گمراهی و نیز تقیه شدید در شرایط خوفناک و وحشتناک آن عصر اشاره کرد.
میزان خطرات پذیرش اسلام در آن دوره به حدی بود که امام صادق علیه
السلام می فرمود: پیامبر خدا پنج سال در مکه به طور پنهانی می زیست، علی و خدیجه با
او بودند و اسلام خود را پنهان و به شدت تقیه می کردند. (33)
علاوه بر این
خدیجه علیها السلام در مقام دفاع از پیامبر نیز برمی آمد.
از جمله اصبغ بن نباته می گوید:
عصر روز جمعه در مسجد در حضور علی علیه السلام بودیم که مردی بلند قامت به
نام سواد بن قارب خدمت امام آمد. او بعد از رد و بدل شدن مطالبی گفت: از یمن سوار
شتر شدم و به سوی مکه آمدم. با نخستین کسی که روبه رو شدم ابوسفیان بود. بر او سلام
کردم و پیرامون خاندان قریش پرسیدم، گفت: مشکلی نیست فقط یتیم ابوطالب دین ما را
فاسد کرده است.
گفتم نام او چیست؟ گفت: محمد و احمد. پرسیدم کجاست؟ گفت با
خدیجه دختر خویلد ازدواج کرده و در خانه اوست. مهار شتر را کشیدم و به خانه خدیجه
رفتم و در زدم. خدیجه پشت در آمد و پرسید: کیستی؟ خود را معرفی کردم و گفتم: می
خواهم با محمد ملاقات کنم.
او این گونه پاسخ داد:
«اذهب الی عملک ماتذرون
محمدا یاویه ظل بیت قد طردتموه و هربتموه و حصنتموه اذهب الی عملک;
به
دنبال کار خود برو، محمد را رها نمی کنید تا در پناه خانه اش بیاساید. شما او را از
خود دور کردید و فراری دادید و در مقابلش سنگربندی کردید، برو به دنبال کارت.»
پیامبر فرمود: ای خدیجه در را بگشا .
وقتی وارد شدم سیمای نورانی پیامبر را
دیدم و به رسالت او ایمان آوردم و بعد از وداع به یمن برگشتم. (34)
یک بار
هم که جهال عرب با سنگ پرانی حضرت را زخمی کردند و در پی او تا خانه خدیجه آمدند و
خانه را سنگ باران کردند، خدیجه بیرون آمد و گفت: آیا از سنگباران کردن خانه زنی که
نجیب ترین قوم شماست، شرم ندارید؟ و مردم با شنیدن این سخن شرمنده و متفرق شدند و
آن گاه خدیجه به مداوای همسرش شتافت.
در همین واقعه بود که پیامبر از سوی خداوند به
او سلام رساند و خدیجه در برابر سلام الهی گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و
علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول الله السلام و برکاته.» (35)
منبع:
مبلغان ش 23
زیبایی و هنر دینداری به این است که ما باید درگیر با دنیا باشیم و زندگیمان را به نحو احسن اداره کنیم؛ هم باید دنبال زندگی باشیم و هم دنبال بندگی باشیم و الا اینکه انسان کلاً دنیا را ترک کند، هنر نیست، بلکه نوعی راحتطلبی است
...
وقتی شما به «زندگی خوب» مجبور شدید و بعد در ضمن آن به بندگی کردن هم مجبور شدید، تازه هنر دینداری شروع میشود!
...
اگر طبق وظیفه، وارد تجارت شدی و دنیاطلب نشدی؛ این درست است.
...
به قول امام صادق(ع) برای اینکه عقل تو کم نشود یا دچار صدمات دیگر نشوی تا آخر عمر تجارت را ترک نکنی.(یَا مُعَاذُ أَضَعُفْتَ عَنِ التِّجَارَةِ أَوْ زَهِدْتَ فِیهَا؟... فَإِنَّ تَرْکَهَا مَذْهَبَةٌ لِلْعَقْلِ؛ کافی/5/149)
...
آدم عاقل منافعش را درنظر میگیرد
انسان میتواند با عقل خودش به این برسد که زندگیِ خوب چیست.
اگر عقل انسان خوب کار کند، یکی از چیزهایی که در نظر میگیرد « منفعت خودش » است.
...
منتها کلمه منفعتطلبی یک مصارف بدی هم دارد: مثل اینکه آدم منفعت خودش را ببیند، ولی منفعت دیگران را نبیند. یا انسان منفعت کوتاهمدت خودش را ببیند، ولی منفعت بلندمدت خود را نبیند. اینها بد است. ولی اینکه کلاً انسان منفعت خودش را ببیند و ملاحظه کند، یک مصلحت عقلانی و یک حرکت زیبای معنوی است.
خداپرستی به معنای فراموشی منافع خود نیست
ما در فضای معنوی نمیخواهیم منفعتطلبی را دور بیندازیم. منفعتطلبی-به معنای درست آن- نهتنها چیز بدی نیست بلکه خیلی هم معنوی است.
خداپرستی به معنای فراموش کردن منافع خود نیست، اتفاقاً برعکس؛ در آیه کریمه قرآن میفرماید:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) آدم بدبخت، آدمی است که چون خدا را فراموش کرده، خدا یک کاری میکند که او خودش را هم فراموش کند؛ یعنی منافع خودش را هم فراموش کند. کسی که در عرصه حیات، نتواند منافع خودش را تشخیص دهد، آدم بدبخت و مهجور از جانب پروردگار است.
برای اینکه معلوم شود منفعتطلبی چیز بدی نیست، چند نمونه از آیات قرآن را در این زمینه مرور کنیم.
مثلاً خداوند میفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»(اسراء/7) اگر کار خوبی انجام میدهی، برای خودت داری انجام میدهی و اگر کار بدی انجام میدهی به ضرر خودت است.
و میفرماید: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِه»(عنکبوت/6) کسی که جهاد میکند برای خودش دارد جهاد میکند.
و میفرماید: «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»(لقمان/12) اگر کسی شکر کند، برای خودش شکر کرده است.
و میفرماید: «وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ»(فاطر/18) اگر کسی خودش را تزکیه کند، بهخاطر خودش تزکیه کرده است.
و میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها»(جاثیه/15) اگر کسی کار خوبی انجام داده، به خاطر خودش است.
اگر دینداری را به نفع خود بدانیم، سر خدا منّت نمیگذاریم
این نگاه به منافع خودمان، از چند جهت برای ما مهم است.
یکی از این جهت که سرِ خدا منّت نگذاریم و فکر نکنیم کاری کردهایم!
متاسفانه بعضاً ما نگاه خوبی به دین نداریم و تصور میکنیم در اثر دینداری کردن داریم به خدا لطف میکنیم!
در حالی که خداوند میفرماید: «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»(بقره/130) هر کسی روش حضرت ابراهیم را انتخاب نکند، حماقت کرده و علیه خودش اقدام کرده است.
الان در جامعه ما کسی که دینداری نمیکند، به او نمیگویند: «نادان» بلکه میگویند: او سلیقهاش اینطوری است. این بهخاطر فرهنگ غلط ما مذهبیهاست؛ از بس دین را یکطور دیگری تعریف کردهایم.
انسان وقتی گناه میکند در واقع به خودش صدمه زده است
امام صادق(ع): إِنَّ الْعَمَلَ السَّیِّئَ أَسْرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکِّینِ فِی اللَّحْم؛ کافی/ج2/ص272) و لذا وقتی توبه میکند، از خدا میخواهد که این صدمه را جبران کند و این چیزی شبیه معجزه است.
گناه کردن مثل این میماند که آدم دستش را بگذارد روی سنگ قصابی، ساطور را بردارد و انگشتهای خودش را قطع کند، بعد از خدا بخواهد که «خدایا! من یک غلطی کردم، انگشتهایم را قطع کردم. حالا بیا وصلش کن» توبه یعنی اینکه «خدایا! من خودم را زدهام، من زندگی خودم را خراب کردهام، تو بیا اصلاحش کن.» نه اینکه «خدایا ببخشید که من با گناه تو را ناراحت کردم».
کسی که نگاه حرام میکند امکان لذت بردن خودش را در زندگی خانوادگی کم میکند، به خودش صدمه میزند؛ مهر و محبت را پایین میآورد، و کلی بدبختی سر خودش میآورد. ما واقعاً وقتی بیدینی میکنیم به زندگی خودمان ضربه میزنیم؛ و ما باید این نگاه را در جامعه توسعه دهیم، تا به جایی برسیم که وقتی که کسی بیدینی کرد، اول با تعجب به او نگاه کنیم و بگوییم: «او چرا دارد خودش را میزند؟»
...
الان یک نقص به صورت خیلی وحشتناک در نگرش و فرهنگ ما و جامعه ما هست، و آن اینکه به یک آدم بیدین میگویند: سلیقهاش این است! یا میگویند: آدم خوب و عاقلی است، ولی دین ندارد!
نمیشود که یک آدمی هم خوب و اخلاقی باشد، هم عاقل و فهمیده باشد و هم زندگی خوبی داشته باشد، فقط مشکلش این باشد که دین ندارد! مگر دین چیزی جز اینهاست؟! شاید دلیل این تصور یا ذهنیت غلط این باشد که ما دین را درست معرفی نکردهایم. شاید یک بخشهایی از دین را توضیح ندادهایم؛ یا طوری توضیح ندادهایم که درست جا بیفتد.
شما اگر صبح به یک پارک بروید و ببینید عدهای دارند ورزش میکنند، چه نگاهی به آنها پیدا میکنید؟ لابد میگویید: «چه آدمهای عاقلی، چه آدمهای فهمیدهای! اینها یکذره مقابل راحتطلبی خودشان ایستادهاند و دارند منافع خودشان را تأمین میکنند. چه آدمهای باهوشی!» خُب اگر رفتید مسجد و با صف نماز جماعت هم برخورد کردید باید همین تلقی را داشته باشید؛ چه فرقی میکند؟ متاسفانه ما وقتی سر صف نماز جماعت میرویم، نمیگوییم که «اینها دارند منافع خودشان را تأمین میکنند، چه آدمهای باهوشی...»
دینداری یعنی هوشمندی برای بهبود زندگی
پس نگاهمان به دین باید یک نگاه واقعبینانه، عقلانی و براساس منافع یک انسان باشد.
حالا یک سؤال مطرح میکنیم: اگر دینداری یعنی اینکه من به نفع خودم کار کنم، اگر دینداری یعنی هوشمندی برای بهبود زندگی، اگر فائده و ضرر ثواب و گناه به خود من برمیگردد، پس ثواب و اجر الهی بهخاطر چیست؟ پس خدا برای چه به بندههایش پاداش میدهد؟ مگر من برای خودم اینکارها را انجام ندادهام؟! در این صورت، زیبایی و شور عاشقانه دین کجا میرود؟
اجازه بدهید یک روایت بخوانم؛ این روایت یکمقدار به ما نشان میدهد که چرا وقتی ما عاقلانه به نفع خودمان رفتار خوبی داشته باشیم، خدا از ما تشکر میکند؟ این حدیث شریف در واقع یک قصه است ولی نگاه آدم را به دین و به زندگی عوض میکند:
چرا خدا حتی قبل از مسلمان شدن، از جعفربن ابیطالب خوشش میآمد؟
شما میدانید جعفر طیّار (ره) شهیدی بود که خدا دو بال در بهشت به او داد و از این جهت با شهدای دیگر متمایز شد. این شهید بزرگوار قبل و بعد از شهادت، در نزد پیامبر اکرم(ص) خیلی عزیز و محترم بود.
یکبار پیامبر اکرم(ص) جعفر بن ابیطالب را صدا زدند و به ایشان فرمودند: خداوند متعال از تو تشکر کرده است، به تو سلام رسانده و فرموده: من از جعفر، نه بعد از اینکه مسلمان شد خوشم آمد، بلکه قبل از اینکه مسلمان بشود از او خوشم میآمد و از او تشکر میکنم به خاطر وضع زندگیای که قبل از مسلمان شدن داشته است.(امام محمد باقر(ع): قَالَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی رَسُولِهِ ص أَنِّی شَکَرْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَرْبَعَ خِصَالٍ فَدَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَأَخْبَرَهُ؛ منلایحضرهالفقیه/4/397)
رسول خدا(ص) این را از خداوند متعال میشنوند و بعد از آقای جعفر سؤال میکنند که شما چه خصلتها یا چه رفتارهایی داشتید که خدا از شما خوشش میآمده؟ آقای جعفر پاسخ میدهد: اگر خداوند متعال نگفته بود، من اینها را نمیگفتم، ولی چون شما دستور دادید و خداوند متعال عنوان فرموده، من به شما عرض میکنم. آقای جعفر میفرماید: من هیچوقت شراب نخوردم. (با اینکه آن موقع او هنوز مسلمان نشده بود و هنوز حکم حرمت شراب هم نرسید بود) برای اینکه من فهمیدم وقتی که شراب بخورم عقلم زائل میشود، لذا بدم آمد و نخوردم.( مَا شَرِبْتُ خَمْراً قَطُّ لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنِّی إِنْ شَرِبْتُهَا زَالَ عَقْلِی؛ همان) دروغ هم نگفتم، برای اینکه دروغ را خلاف مروت میدانستم(وَ مَا کَذَبْتُ قَطُّ لِأَنَّ الْکَذِبَ یَنْقُصُ الْمُرُوءَةَ؛ همان) زنا نکردم، برای اینکه زشتیاش را و مجازات دنیاییاش را میدانستم(وَ مَا زَنَیْتُ قَطُّ لِأَنِّی خِفْتُ أَنِّی إِذَا عَمِلْتُ عُمِلَ بِی) بت نپرستیدم، چون گفتم بتپرستی رفتار غیرعاقلانهای است، بت نه نفعی برای من دارد، نه ضرری برای من دارد، پس من برای چه این کار را بکنم؟(وَ مَا عَبَدْتُ صَنَماً قَطُّ لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنَّهُ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ؛ همان)
آنوقت پیامبر گرامی اسلام(ص) روی شانه حضرت جعفر دست زد(قَالَ فَضَرَبَ النَّبِیُّ ص یَدَهُ عَلَی عَاتِقِهِ) و بعد فرمود: واقعاً حق است که خدا دو بال به تو بدهد که با آنها در بهشت همراه ملائکه پرواز بکنی(وَ قَالَ حَقٌّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَ لَکَ جَنَاحَیْنِ تَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ)
زشتیِ خیلی از گناهان بهخاطر این است که احمقانه هستند.
خدا از کسی که به نفع خودش رفتار عاقلانه میکند خوشش میآید و به او امتیاز میدهد. سؤال ما هم این بود که: «وقتی من این کارها را به نفع خودم انجام بدهم، چرا خدا پاداش میدهد؟»
خُب خدا از بنده عاقل، خوشش میآید و او را تحویل میگیرد. خدا از کار احمقانه بدش میآید. اصلاً زشتیِ خیلی از گناهان ما به خاطر این است که احمقانه هستند، و لذا خدا میفرماید: «من از تو انتظار ندارم که یکچنین رفتارهای احمقانهای انجام دهی» جامعه ما همان مقدار که برای عقل، احترام قایل است، باید برای دین هم احترام قایل باشد.
از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام(ص) یکبار علیبنابیطالب(ع) را نشاندند و به او وصایایی را بیان فرمودند، بعد فرمودند که این وصیتهای مرا حفظ کن و اگر این وصیتهای مرا حفظ کنی همیشه در خیر خواهی بود. حضرت در یکی از آخرین فرازهای این وصایا میفرماید:
«یَا عَلِیُّ مَنْ تَرَکَ الْخَمْرَ لِغَیْرِ اللَّهِ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ» (منلایحضرهالفقیه/4/353) کسی که شراب خوردن را ترک کند، نه بهخاطر خدا بلکه همینطوری ترک کند، خدا او را از شربت بهشت خواهد نوشاند. «فَقَالَ عَلِیٌّ ع: لِغَیْرِ اللَّهِ؟!»
امیرالمؤمنین(ع) میپرسند: حتی اگر ترک شراب را بهخاطر خدا انجام نداده باشد باز هم خدا تحویلش میگیرد؟ «قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ صِیَانَةً لِنَفْسِهِ یَشْکُرُهُ اللَّهُ عَلَى ذَلِک» پیامبر(ص) میفرماید: بله به خدا قسم، او بهخاطر صیانتی که برای خودش انجام میدهد خدا از او تشکر میکند چون جان خودش را محافظت کرده است.
برخی عوام فکر میکنند دینداری یعنی اطاعت از دستوراتِ بیربط خدا!
برخی از عوام فکر میکنند دینداری یعنی کاری که خدا دستور داده را انجام دهیم، ولی معلوم نیست خدا به چه دلیلی دستور داده؛ یا همینطوری خوشش آمده و یک دستوری داده، و حالا اگر ما اطاعت کنیم، خدا خوشش میآید که ما این حرفِ-نعوذ بالله- بیربطِ خدا را گوش کردهایم! عوام اینطوری فکر میکنند؛ حالا این عوام ممکن است دانشگاهی باشند، باسواد باشند، حتی طلبه باشند!
امام رضا(ع) میفرماید که یک نوشتهای آمد که طی آن سؤالی از من پرسیده بودند. سؤال این بود که بعضی از اهل قبله میگویند وقتی خداوند متعال دستوری داده است، معلوم نیست که این دستور حتماً برای آدم مصلحتی داشته باشد، همینکه دستور داده کافی است و ما باید گوش کنیم!
حضرت در پاسخ میفرماید: «إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَةَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاک»(عللالشرایع/2/592)
اینطوری که ما اهلبیت میدانیم، هر دستوری که خدا داده است، در آن یک مصلحتی برای بندگان هست، موجب بقاءشان میشود، و به آن نیاز دارند؛ و هرچیزی را خدا نهی کرده، انسانها به آن نیاز ندارند، بلکه مُفسد است و فاسد میکند و انسان را به سوی فناء و هلاک میبرد.
بعد میفرمایند: اینطور نیست که اگر خداوند گوشت خوک را حرام کرده، برای این است که از گوشت خوک خوشش نیامده و بعد به ما فرموده باشد: نخورید! بلکه حتماً باید بدانید که این ضررهایی برای انسان دارد(نَظِیرَ مَا أَحَلَّ مِنَ الْمَیْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَیْهَا الْمُضْطَرُّ لِمَا فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنَ الصَّلَاحِ وَ الْعِصْمَةِ وَ دَفْعِ الْمَوْتِ فَکَیْفَ إِنَّ الدَّلِیلَ عَلَى أَنَّهُ لَمْ یُحِلَّ إِلَّا لِمَا فِیهِ مِنَ الْمَصْلَحَةِ لِلْأَبْدَان؛ همان)
تلقی ما از دین باید طوری باشد که هرکسی بیدینی کرد بگوییم: «به ضرر خودش کار میکند»
دین برای زندگی بهتر طراحی شده است. نهتنها باید گفت که دینداری یعنی عقلانی رفتار کردن، بلکه باید گفت دینداری یعنی خیلی عقلانی رفتار کردن، خیلی شیک و خیلی با کلاس بالا رفتار کردن. و الا کسی که میخواهد یک زندگی درب و داغون داشته باشد، او اصلاً به دین احتیاج ندارد. او همینطوری از افواه مردم یک چیزهایی یاد بگیرد برایش کافی است!
متاسفانه نگاه ما به دین اینگونه نیست که دین در زندگی دنیاییمان به نفع ماست. لذا در جامعه هرکسی بیدینی میکند نمیگوییم: «او دارد به ضرر خودش کار میکند او دارد خودش را میزند» فقط میگوییم: «او دارد بیدینی میکند، دارد به خدا بیاحترامی میکند، او بیایمان است، او به آخرت اعتقاد ندارد» یعنی تلقیمان اینگونه نیست؛ این در تلقی ما از دین، در نگرش ما نسبت به دین، یک نقیصه است.
اگر دینداری، عاقلانه و به نفع خودمان است، چرا خدا پاداش میدهد
سؤال ما این بود: اگر دین اینقدر به نفع ماست و یک رفتار عاقلانه است، پس چرا خدا پاداش میدهد؟ دلیل اول این بود که چون اساساً خدا کسی را که رفتار عاقلانه انجام دهد دوست دارد، حتی اگر آن رفتار بهخاطر خدا نباشد. خدا پاداش میدهد چون آدم عاقل را دوست دارد.
دلیل دوم این است که خداوند متعال وقتی میبیند بندهاش دارد خوب زندگی میکند، این خوب زندگی کردن لابد زحمت دارد، و وقتی یک بنده خدا بهخاطر خوب زندگی کردن به زحمت میافتد، خدا قربان صدقهاش میرود، خدا دوستش میدارد، میفرماید: من این را خلق کردهام و گذاشتهام در این دنیا به زحمت بیفتد، لذا خودم جواب زحماتش را میدهم.
ما که وقتی تب میکنیم، سرما میخوریم و ناراحت میشویم، خدا گناهانمان را پاک میکند.
امام صادق(ع): حُمَّى لَیْلَةٍ کَفَّارَةٌ لِمَا قَبْلَهَا وَ لِمَا بَعْدَهَا؛ ثوابالاعمال/193)
و پیامبر(ص): السُّقْمُ یَمْحُو الذُّنُوبَ؛ مستدرکالوسائل/2/65)
حالا اگر کار کنیم، عرق بریزیم و برای زندگی خوب زحمت بکشیم، خدا به ما پاداش نمیدهد؟!
امام باقر(ع) داشتند بیل میزدند و کشاورزی میکردند. یک نفر آمد گفت: آقا، دیگر شما نمیخواهد اینقدر فکر دنیا باشی! همینکه کارگرها دارند کار میکنند، کافی نیست؟! یعنی رسماً امام باقر(ع) را نصیحت کرد که دل از دنیا بکَن! حضرت فرمود این بهخاطر دنیاطلبی نیست، کسی که به زحمت میافتد برای کار کردن، خدا یک نظر لطفی به او دارد من هم به آن نگاه مهربان و به آن لطف خاص خدا که به کارگر میکند محتاج هستم(فَسَلَّمَ عَلَیَّ بِبُهْرٍ وَ قَدْ تَصَبَّبَ عَرَقاً فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ شَیْخٌ مِنْ أَشْیَاخِ قُرَیْشٍ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ فِی طَلَبِ الدُّنْیَا... وَ قَالَ لَوْ جَاءَنِی وَ اللَّهِ الْمَوْتُ وَ أَنَا فِی هَذِهِ الْحَالِ جَاءَنِی وَ أَنَا فِی طَاعَةٍ مِنْ طَاعَاتِ اللَّهِ؛ ارشاد مفید/2/162)
...
سخت است کاری که به نفعت است را بهخاطر خدا انجام دهی
سومین دلیل هم این است که یک انسانِ با فکر برجسته و عالی، سعی میکند کارهایش را بهخاطر خدا انجام دهد؛ و وقتی همان کاری که به نفعش است را بهخاطر خدا انجام داد، این یک هنر است. چون سخت است که شما آن کاری که به نفعت است را بهخاطر خدا انجام دهی. اگر بتوانی همان کاری را که میدانی به نفع خودت است را بهخاطر خدا انجام دهی؛ آنوقت خدا شما را خیلی تحویل میگیرد.
دلیل چهارم این است که وقتی شما به نفع خودت کار میکنی و بعد میبینی که خدا این راهنمایی را به تو فرستاده که به نفع خودت کار بکنی و بعد هم خدا به خاطرش به تو پاداش میدهد، آنوقت یک روحیه منکسرانهای پیدا میکنی، یک تواضعی پیدا میکنی؛ میگویی «خدایا من واقعاً شرمندهام! من به نفع خودم کار میکنم ولی تو مدام به من پاداش میدهی، خدایا چرا اینقدر به من لطف میکنی...»
کسی که بهخاطر خدا کاری را انجام میدهد، در واقع بهخاطر خودش انجام داده؛ کسی که عقلاً یک کار خوب انجام میدهد، دارد بهخاطر خودش انجام میدهد؛ بعد وقتی میبیند که خدا به او پاداش هم میدهد، این آدم منکسر میشود، شکسته میشود، متواضع میشود، غرورش گرفته میشود، شرمنده خدا میشود، شاکر میشود و این روحیه خیلی قشنگ است. وقتی این روحیه را پیدا کردی خدا بیشتر به تو پاداش میدهد. میفرماید این بنده من هیچ تکبر ندارد. از بس به لطف میکنم، او هم میفهمد که به او لطف کردهام، لذا شرمنده من میشود و من هم بیشتر به او لطف میکنم. من اصلاً بندهام را آفریدهام که به او لطف کنم. دنبال بهانه میگردم که به او لطف کنم.
اگر درست زندگی کنی عاشق خدا میشوی، و خدا هم جوابت را میدهد
دلیل پنجم برای اینکه خدا پاداش میدهد: شما وقتی درست زندگی کردی، مهم این است که خودت درست میشوی، خودت نرمال میشوی، خودت میزان میشوی، خودت متعالی میشوی و پرواز میکنی. و وقتی که متعالی میشوی بیشترین کسی را که دوست خواهی داشت، خداست.
اگر درست زندگی کنی، خدا را دوست میداری و میگویی: «من نمیدانم چرا اینقدر عشق خدا در دلم افتاده است. دوستش دارم و میخواهم با او حرف بزنم. میخواهم مناجات کنم. هرکسی کسی دارد، من هم تو را دارم...»
بعد شما فکر میکنید کسی که خدا را دوست دارد خدا به او جواب نمیدهد؟! خب معلوم است که خدا هم دوستش میدارد، خدا هم جوابش میدهد و او را در آغوش میگیرد. اگر درست زندگی کنی عاشق خدا میشوی، و خدا هم جوابت را میدهد.
برگرفته از:
خبرگزاری فارس
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (144) آل عمران -
شأن نزول:
این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احد است و آن اینکه در همان حال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدائى بلند شد و کسى گفت : محمد را کشتم ... محمد را کشتم ...
این درست همان دم بود که مردى بنام (عمرو بن قمیئه حارثى ) سنگی به سوی پیامبر پرتاب کرد، پیشانى و دندان آن حضرت شکست و لب پائین وى شکافت و خون صورت وى را پوشانید.
در این موقع دشمن مى خواست پیامبر را به قتل برساند که مصعب بن عمیر یکى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در این میان کشته شد، و چون او شباهت زیادى به پیامبر داشت دشمن چنین پنداشت که پیغمبر در خاک و خون غلطیده است و لذا این خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانید.
انتشار این خبر به همان اندازه که در روحیه بت پرستان اثر مثبت داشت، در میان مسلمانان تزلزل عجیبى ایجاد کرد! جمعى که اکثریت را تشکیل مى دادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مى شدند! حتى بعضى در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند!!
اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (علیه السلام ) و ابو دجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مى کردند از جمله انس بن نضر به میان آنها آمد و گفت :
اى مردم اگر محمد صلى اللّه علیه و آله کشته شد، خداى محمد کشته نشده ، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید، پس از ایراد این سخنان به دشمن حمله نمود تا کشته شد.
ولى به زودى روشن گردید که پیامبر زنده است و این خبر اشتباه بوده است یا دروغ ، آیه فوق در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
تفسیر :
فرد پرستى ممنوع
با استفاده از حوادث جنگ احد آیه حقیقت دیگرى را به مسلمانان مى آموزد و آن اینکه اسلام آئین فرد پرستى نیست و به فرض که پیامبر در این میدان شربت شهادت مى نوشید وظیفه مسلمانان بدون تردید ادامه مبارزه بود، زیرا با مرگ یا شهادت پیامبر، اسلام پایان نمى یابد بلکه آئین حقى است که تا ابد جاویدان خواهد ماند.
مساءله فرد پرستى یکى از بزرگترین خطراتى است که مبارزات هدفى را تهدید مى کند، وابستگى به شخص معین اگر چه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش براى پیشرفت ، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و این وابستگى یکى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است .
مبارزه پیامبر صلى اللّه علیه و آله با فرد پرستى یکى دیگر از نشانه هاى حقانیت و عظمت او است زیرا اگر او به خاطر شخص خویش قیام کرده بود لازم بود این فکر را در مردم تقویت کند که همه چیز به وجود او بستگى دارد و اگر او از میان برود همه چیز پایان خواهد یافت ، ولى رهبران راستین همانند پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله هیچگاه مردم را به چنین افکارى تشویق نمى کنند، بلکه به شدت با آن مبارزه مى کنند، و به آنها مى گویند:
هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد.
و لذا قرآن با صراحت در آیه فوق مى گوید: (محمد تنها فرستاده خدا است ، پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرائى کنید؟ و به آئین بت پرستى بازگردید؟) (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم ).
...
سپس مى فرماید: (آنها که عقب گرد کنند و به دوران کفر و بت پرستى باز گردند تنها به خود زیان مى رسانند نه به خدا) (و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا).
زیرا با این عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلکه آنچه را بدست آورده اند نیز به سرعت از دست خواهند داد.
در پایان آیه به اقلیتى که در جنگ احد، على رغم همه مشکلات و انتشار خبر شهادت پیغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده و کوششهاى آنها را مى ستاید و آنها را به عنوان شاکران و کسانى که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند معرفى مى کند و مى گوید: خداوند این شاکران را پاداش نیک مى دهد) (و سیجزى الله الشاکرین ).
درسى را که این آیه درباره مبارزه با فردپرستى مى دهد درسى است براى همه مسلمانان در همه قرون و اعصار
آنها باید از قرآن بیاموزند که :
مسائل هدفى هرگز نباید قائم به شخص یا اشخاص باشد بلکه باید بر محور یک سلسله اصول و تشکیلات ابدى دور بزند که با تغییر افراد یا فوت آنان حتى اگر پیامبر بزرگ خدا باشد آن کار تعطیل نگردد.
اصولا رمز بقاى یک مذهب و یا یک تشکیلات همین است ، بنابراین برنامه ها و تشکیلاتى که قائم به شخص هستند تشکیلاتى نا سالم و غیر طبیعى محسوب مى شوند که به زودى متلاشى خواهند شد.
اما متاءسفانه و روى هم رفته غالب تشکیلات جوامع اسلامى هنوز قائم به اشخاص است و به همین دلیل بسیار زود از هم مى پاشد، مسلمانان باید با الهام از آیه فوق مؤسسات گوناگون خود را آنچنان پى ریزى کنند که از اشخاص لایق کاملا بهره گیرى شود اما در عین حال وابسته به شخص آنها نباشد.
منبع:
تفسیر نمونه
یکى از پزشکان قم نقل مى کرد:
هنگامى که خبر دادند امام خمینى (قدّس سرّه ) دچار ناراحتى قلبى شده اند، خود را به بالین ایشان رسانده و فشار خونشان را گرفتم .
فشار ایشان ، عدد 5 را نشان مى داد که از نظر طبى خیلى خطرناک بود، کارهاى اولیه را انجام دادم و پس از دو ساعت که قدرى وضع بهتر شده بود، ولى قاعدتا امام نمى توانستند و نمى بایستى حرکت کنند، آماده حرکت شدند.
عرض کردم : آقا جان ! چرا برخاستید؟
فرمودند: نماز!
عرض کردم : آقا شما در فقه مجتهدید و من در طبّ ! حرکت شما به فتواى طبّى من حرام است ، خوابیده نماز بخوانید.
ایشان با دقّت به نظر من عمل کردند و خوابیده نماز خود را خواندند.
منبع: داستان دوستان ج 5 ش 99
محمد محمدى اشتهاردى
_________________________________________________________________________________
یکی از نکات حائز اهمیت توجه به این نکته است که احکام اسلامی متناسب با توان افراد سبک و سنگین می شود .
و مسلمان واقعی آن است که همه وقت تسلیم حکم صادره از شرع باشد.
مثلا در آیات ذیل که مربوط به روزه ماه رمضان است می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183) أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184) شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآَنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (185) بقره -
کسانى که در ماه رمضان در حضر باشند باید روزه بگیرند، اما آنها که بیمار یا مسافرند روزهاى دیگرى را بجاى آن روزه مى گیرند (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر).
تکرار حکم مسافر و بیمار در این آیه و آیه قبل ممکن است از این نظر باشد که:
بعضى به گمان اینکه خوردن روزه مطلقا کار خوبى نیست به هنگام بیمارى و سفر اصرار داشته باشند روزه بگیرند! لذا قرآن با تکرار این حکم مى خواهد به مسلمانان بفهماند همانگونه که روزه گرفتن براى افراد سالم یک فریضه الهى است افطار کردن هم براى بیماران و مسافران یک فرمان الهى مى باشد که مخالفت با آن گناه است - تفسیر نمونه -
_______________________________________________________________________
توجه به فتاوایی در مورد روزه مریض:
پرسش 100 - اگر گرفتن روزه باعث شود بیماری دیرتر بهبود یابد، تکلیف چیست؟!
همه مراجع: نباید روزه بگیرد.
پرسش 101 - اگر بیمار با اعتقاد به اینکه روزه برایش ضرر دارد روزه بگیرد ، حکم چیست؟
همه مراجع:
اگر روزه بگیرد ، صحیح نیست! و باید پس از ماه رمضان آن را قضا کند!!
پرسش 102 - کسی که می داند یا احتمال قوی می دهد که اگر روزه بگیرد ، به زخم معده یا سنگ مثانه دچار می شود ، آیا روزه بر او واجب است؟!
همه مراجع: اگر احتمال عقلایی می دهد ، روزه بر او واجب نیست.
پرسش 103 - کسی که ناراحتی کلیه دارد و باید برای جلوگیری از آن در طول روز ، چندین بار از آب و مایعات استفاده کند ، حکم روزه او چه می شود؟
همه مراجع: اگر برای جلوگیری از بیماری کلیه ، نیاز به نوشیدن آب یا سایر مایعات در طول روز باشد ، روزه گرفتن بر او واجب نیست.
پرسش 105 - چشم من ضعیف است و می ترسم روزه برایم ضرر داشته باشد ، تکلیف من چیست؟!
همه مراجع: اگر ترس ضرر عقلایی باشد ، روزه بر شما واجب نیست و اگر تا ماه رمضان سال بعد هم بیماری ادامه یافت ، قضا هم واجب نیست و تنها برای هر روز 750 گرم گندم یا جو یا آرد و ... به عنوان کفاره به فقیر بدهید
( البته ضعف چشم خصوصیتی ندارد و هر بیماریی که از این رمضان تا رمضان آینده ادامه داشته باشد و روزه ضرری باشد همین است )
پرسش 106 - به علت درس خواندن و امتحانات (مثلا) ضعف و سستی بر من غالب می شود، آیا می توانم روزه ها را بخورم؟!
همه مراجع: این گونه ضعف و سستی ها تا حدودی لازمه روزه است و برای نوع افراد پیش می آید و به جهت آن نمی توان روزه را خورد. ولی اگر ضعف به حدی برسد که تحمل آن بسیار سخت و مشکل باشد ، خوردن آن اشکال ندارد.
تبصره: انسان می تواند در این شرایط به مسافرت برود ( احتیاطا بیش از بیست و دو نیم کیلومتر ) و روزه خود را بخورد و به وطن برگردد. در این صورت لازم نیست تا مغرب از خوردن و آشامیدن خودداری کند. و خوب بعد! قضای آن را به جا آورد و کفاره هم ندارد.
پرسش 108 - آیا احتمال ضرر مجوز ترک روزه می شود ، یا اطمینان به ضرر لازم است؟ میزان در مقدار ضرر چیست؟!
همه مراجع (بجز سیستانی، تبریزی، وحید) : آنچه باعث افطار می شود: ترس ضرری است که منشأ عقلایی داشته باد و میزان در مقدار آن عرف عقلاء است به گونه ای که اثر مترتب بر روزه را ضرر بدانند.
آیات عظام سیستانی، تبریزی، وحید : آنچه باعث افطار می شود: ترس ضرری ست که منشأ عقلایی داشته باشد و مقدار ضرر باید قابل توجه باشد.
پرسش 109 - ملاک در ضرر ، تشخیص پزشک است یا خود شخص؟!
همه مراجع: تشخیص خود بیمار ملاک است. همین اندازه که ترس نسبت به ضرر عقلایی باشد کافی ست. خوف ضرر گاهی از قول متخصص و زمانی از تجربه مریض های مشابه و گاهی هم از تجربه خود انسان به دست می آید.
پرسش 110 - اگر انسان شک داشته باشد که روزه برایش ضرر دارد یا نه ، ولی پزشک او را از گرفتن روزه منع می کند ، تکلیف چیست؟
آیات عظام امام، خامنه ای، صافی، فاضل، نوری: اگر از گفته پزشک برای او ترس پیدا شود و احتمال عقلایی بدهد که روزه برایش ضرر دارد ، نباید روزه بگیرد.
آیات عظام تبریزی، وحید :در فرض یاد شده اگر پزشک متخصص و مورد اعتماد باشد ، باید به گفته اش عمل کند.
آیات عظام بهجت و سیستانی: اگر از گفته پزشک برای او ترس پیدا شود و احتمال عقلایی بدهد که روزه برایش ضرر دارد ، می تواند روزه نگیرد.
آیت الله مکارم: اگر از گفته پزشک برای او ترس پیدا شود و احتمال عقلایی بدهد که روزه برایش ضرر دارد، نباید روزه بگیرد. و اگر با تجربه خودش دریافته که ضرر ندارد باید روزه بگیرد. در صورت شک می تواند یکی دو روز را تجربه کند و بعد طبق دستور بالا عمل نماید.
پرسش 112 - روزه گرفتن برای زن باردار - که نمی داند روزه برای جنین ضرر دارد - چه حکمی دارد؟
همه مراجع: اگر بر اثر روزه ، ترس ضرر بر جنین داشته باد کافی ست ونباید روزه بگیرد.
( همچنین است زن شیر ده اگر روزه باعث کمی شیر و ناراحتی بچه شود یا برای خود مادر ضرر داشته باشد - پرسش 114 -)
پرسش 120 - دختری که به حد بلوغ رسیده ولی به واسطه ضعف بنیه ، نمی تواند روزه بگیرد وقضای آن را تا دو سه سال به جا آورد ، تکلیف او چیست؟
همه مراجع (بجز مکارم و تبریزی) :اگر گرفتن روزه برای او ضرر دارد یا تحمل آن برایش زحمت و مشقت زیاد دارد ، روزه بر او واجب نیست ولی ترک آن به صرف برخی عذرها جایز نیست. و هر زمان توانست باید قضای آن را بجا آورد.
آیت الله مکارم: در فرض یاد شده روزه بر او واجب نیست و باید هر روز یک مد طعام( 750 گرم - اگر از خود مال دارد -) بدهد و قضای این روزه ها هم بر او واجب نیست.
(آیت الله تبریزی هم چون فوت کردندو مقلد در این سنین ندارند نیازی به ذکرش نبود)
منبع پرسش و پاسخها:
پرسش وپاسخهای دانشجویی دفتر هفدهم احکام روزه
شاعر: عطار
مرحوم مدرّس ( قدّس سرّه ) را پس از ده سال تبعید، به خانه خرابه اى در شهر « کاشمر » آورده بودند. این خانه کوچک در کنار قبرستان شهر قرار داشت . به مأموران دستور داده بودند که از آن خانه با دقت مراقبت کنند و آن پیرمرد زندانى را زیرنظر داشته باشند، به آنان گفته شده بود که پیرمرد، بزرگترین دشمن رضا شاه است .
روزهاى آخر ماه رمضان بود، « آیت اللّه سید حسن مدرس » در حالی که آهسته آهسته عصایش را بر زمین مى زد و زیر لب صلوات مى فرستاد، داخل اتاقش رفت .
حالا دیگر از او فقط مقدارى پوست و استخوان مانده بود اما با همان حالش ، همه روزهاى ماه رمضان را روزه گرفته بود، براى او سختى در زندگى چیز تازه اى نبود با سختى ، دوستى دیرینه اى داشت .
او خود را از جوانى به کم غذایى عادت داده بود و از همان دوران ، روزهاى زیادى را با کارهاى سخت گذرانده بود. در ایام تحصیل ، روزهاى پنجشنبه و جمعه را عملگى کرده بود تا پول تحصیل خود را درآورد.
وى در کنار سماور کوچکى که در کنار اتاقش ، غل غل مى کرد؛ روى زمین نشست و مقدارى چاى در قورى ریخت و آن را روى سماور گذاشت ، بعد به آهستگى برخاست ، سجاده اش را برداشت و بر زمین پهن کرد، در آن دنیاى بزرگ ، فقط آن سجاده کوچک و کهنه بود که اشکهاى چشم مدرس را دیده بود.
مدرس ، رو به قبله نشست و با صداى بلندى مشغول خواندن قرآن شد. در همان لحظه در اتاقش باز شد و سه مأمور بدون خبر وارد شدند.
مدرس به آرامى روى برگرداند و زیر لب گفت : سلام !
سه مأمور با بى احترامى داخل اتاق شدند و نشستند. مدرس هم بدون توجه به آنها، مشغول خواندن قرآن شد. آن سه مأمور خیلى آهسته با یکدیگر مشغول صحبت شدند؛ اما مدرس اصلاً به آنها توجهى نداشت .
سرکار جهانسوزى رو به مدرس کرد و با صداى بلندى گفت : آهاى سیّد! چاى نمى خورى ؟!
مدرس بدون اینکه بازگردد، جواب داد: افطار که بشود، مى خورم .
تا اذان مغرب چیزى نمانده بود، آن سه نفر دوباره مشغول صحبت شدند، مدرس برخاست و شروع به خواندن نماز مستحبى کرد.
از دور صداى ضعیف اذان مى آمد، جهانسوزى برخاست و در حالى که به مدرس خیره شده بود، به سماور نزدیک شد. مدرس سر بر سجده گذاشته بود و ذکر مى گفت . او به تندى یک استکان چاى ریخت . یکى دیگر از مأموران ، پاکت کوچکى را که در دست داشت ، داخل استکان خالى کرد، دست آن مأمور مى لرزید، از داخل پاکت ، گرد سفید رنگى به داخل استکان سرازیر شد، همین که مدرس سلام نماز را داد، جهانسوزى استکان چاى را نزدیک مدرس برد و گفت : چایى بخور!
مدرس ، با همان آرامش ، استکان را برداشت ، بعد از گفتن بسم اللّه چاى را با یک دانه قند سر کشید.
سپس برخاست و در حالى که یک دور از عمامه اش را از سرش باز کرده و روى گردنش انداخته بود، آماده نماز شد.
هر سه مأمور با اضطراب ، مدرس را نگاه مى کردند.
آنها هر لحظه انتظار داشتند که پیکر نحیف و استخوانى مدرس نقش بر زمین شود! اما مدرس در رکعت سوم هم قیام کرد و نمازش را با آرامش ادامه داد! آن سه با تعجب به همدیگر نگاه کردند!
سمّ بر بدن او اثر نکرده بود!!
وقتى مدرس سر از سجده برداشت و نشست ، آن سه نفر به سوى مدرس هجوم بردند، دو تن از آنها، دستها و پاهاى مدرس را گرفتند و یکى از آنها عمامه را به دور گلوی مدرس پیچید و دو سوى آن را با قدرت تمام کشید!
مدّتى بعد، دیگر حتى صداى خِرخِر ضعیف نفسهاى مدرس هم شنیده نشد! چشمهایش بسته شد و پیکرش سست گردید و از هم وارفت ، آرى او به خدا پیوسته بود. - خدایش رحمت کند -
منبع:
چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران
یدالله بهتاشى
احادیث ویژه ماه مبارک رمضان
|
برداشت شما از تصاویر زیر چیه؟!
نمی دونم چی حدس زدین؟!
خبر را ببیننین:
__________________________
مردی در آلمان موقع طلاق از همسرش تمام داراییهای مشترکشان را تقسیم کرد و برای اینکه این کار را به نحو احسن انجام دهد، واقعا همه چیز را به دو نیم قسمت کرد!
مجله مهر: طبق قانون طلاق در کشورهای غربی زن و شوهر باید هنگام جدا شدن اموال خود را به صورت مساوی با هم تقسیم کنند. این مرد آلمانی هم به همسر سابقش «لورا» گفت که میخواهد تمام لوازم مشترکشان را به دو تکه مساوی قسمت کند.
وی دلیل این کارش را در دادگاه بیوفایی همسر سابقش دانست. او پس از انجام این کار، وسایل نصفهنیمهاش را در سایتی در آلمان به حراج گذاشت. پس احتمالا کسی که این وسط بیشتر از همه ضرر کرده، لوراست که با انبوهی از وسایل قطعهقطعهشده به دنبال راهی برای فروش آنهاست!
به گزارش افکارنیوز
یک
عالمه عکس و مدرک میریزد روی میز و از موفقیتهای مالیاش میگوید. از
شرکت ثروتمندی که در لسآنجلس آمریکا دارد و از خوشگذرانیهایی که به خاطرش
تا آن سر دنیا میرفته، برای همهشان به اندازه قانع کردن مخاطبش مدرک
دارد. او از نظر مالی یک مرد بینیاز است. در ۱۴سالگی از ایران با
خانوادهاش مهاجرت میکند به آمریکا و مانند یک آمریکایی بارمیآید. خودش
میگوید: «از نظر اخلاقی من یک بیبند و بار تمامعیار بودم. برای لذت و
سیر کردن غرایز حیوانی، حاضر بودم تا آن سر دنیا هم سفر کنم. اما بعد از
۱۳سال و بعد از هزاران سفر عیاشانه، یک مسافرت متفاوت مرا به کلی تغییر
داد. زمانی که بعدازمدتها کتاب قرآن دوباره و خیلی اتفاقی وارد زندگیام
شد، از سر جنگ و خصومت بازش کردم و خواندمش اما این کتاب آسمانی با ملایمت
مرا دگرگون کرد. محمد عرب این روزها در ایران به سر میبرد اما هنوز
خانهاش در لسآنجلس است. آمده ایران تا دینش را کاملتر کند. در ادامه،
ماجرای این تحول بزرگ را از زبان خود او میشنویم.
ابتدا از زندگیتان بگویید؛ از دوران زندگی قبل از ۲۶سالگیتان.
تا
۱۴سالگی در ایران بودم. در خانه ما هیچکس نماز نمیخواند و مذهبی نبود. ۲
خواهر دارم که یکیشان از من بزرگتر است. تا آمدیم دست راست و چپ مان را
بشناسیم، مهاجرت کردیم به آمریکا. خب، در آن شرایط حساس سنی من به مدرسهای
رفتم در لسآنجلس. سبک زندگی خانوادهام هم طوری بود که خیلی زود با فرهنگ
آنجا عجین شدیم. تا بهخودم آمدم فرهنگ ایرانی و اسلامی را سر بریده بودم و
شده بودم یک ملحد و انسانی که ذرهای شریعت و دیانت در وجودش یافت نمیشد.
بعد از دبیرستان وارد دانشگاه فنی شدم و بعد از فارغالتحصیلی وارد بازار
کار. کارم سریع رونق گرفت. خیلی زود بارم را بستم و صاحب یک شرکت بزرگ
تولیدی- تجاری شدم. آن موقع ۲۱سالم بود. با چند تجارت پرسود حسابهای
بانکیام حسابی چاق شد. فشار کاریام کمتر شد و با یک جیب پرپول و وقت کافی
شروع کردم به خوشگذرانی؛ خوشگذرانیهایی که چاشنیاش لهو و لعب بود؛ از
خوردن مسکرات و مشروبات الکلی گرفته تا اعمال نامشروعی که از به زبان
آوردنشان شرمسارم و تنم به لرزه میافتد. جولان میدادم و جای فاسدی نبود
که در آن پا نگذاشته باشم. باورتان نمیشود سالی چندبار به سفرهای طولانی و
دور در قاره آمریکا میرفتم تا خوشگذرانی کنم. همه این سالها من غرق در
منجلاب گناه بودم.
خب چه اتفاقی افتاد که متحول شدید؟
این
ماجرا برمیگردد به ۲۶سالگیام. راستش آن سال قصد داشتم یک مسافرت به کشور
برزیل بروم. شنیده بودم که یک کارناوال در برزیل برگزار میشود؛ کارناوالی
که در دنیا معروف است و آدمی با افکار و خواستههای آن زمان من حاضر بود
نیمی از داراییاش را بدهد که در آن کارناوال شرکت کند. تعلل نکردم. یک هتل
گرانقیمت در برزیل رزرو کردم. برای این مسافرت لحظهشماری میکردم تا
اینکه بالاخره زمانش رسید. قبل از رفتن، از خانوادهام خداحافظی کردم و
گفتم بروم سری هم به خواهر بزرگترم که خانهشان چند خیابان پایینتر از
خانهمان بود بزنم و با او هم خداحافظی کنم. هیچوقت این کار را نمیکردم
اما یک دفعه دلم هوای خواهرزادههایم را کرده بود. رفتم آنجا. موقع
خداحافظی وقتی در چهارچوب در بچههای خواهرم را میبوسیدم خواهرم کتابی
آورد و مرا از زیر آن رد کرد. خواهرم آدم چندان مذهبیای نیست محجبه هم
نبود. گفتم: « این چه کاری است؟» جواب داد: «این قرآن است. برای اینکه به
سلامت بروی و بازگردی از زیر َآن ردت کردم». راستش این کار در خانواده ما
تازگی داشت. برایم این آداب و رسوم ناشناخته و عجیب بود، مخصوصا برای منی
که حتی نام قرآن را فراموش کرده بودم. پاسخ این کار خواهرم را با قهقهه
دادم و گفتم: «از تو بعید است که اینقدر خرافاتی باشی. تو فکر میکنی این
کتاب میتواند مرا در مقابل حوادث و خطرات ایمن نگه دارد!؟ اینها همه
خرافات محض هستند». بعد از این اظهارنظرهای روشنفکر مآبانه، یک درگیری
لفظی بین من و خواهرم شکل گرفت که در آخر، کتاب قرآن را با خودم به مسافرت
بردم! نه بهخاطر اینکه آن را بخوانم و از آن درس بگیرم. فقط به این خاطر
که بنشینم آن را مطالعه کنم و از آن عیب و ایراد بگیرم! میخواستم با
ایراداتی که بر کتاب میگیرم خواهرم را قانع کنم که دست از این خرافات واهی
بردارد.
عازم برزیل شدم. در هتل مجللی که از قبلا رزرو کرده بودم
اقامت کردم. خسته راه بودم. اما چشمانم خسته نبود. کتاب را برداشتم تا فقط
برای خسته کردن چشمانم کمی بخوانمش. کتاب با ترجمه فارسی بود. از سوره بقره
شروع کردم تا اینکه به آیههای ۲۳و ۲۴رسیدم؛ آنجا که خداوند میفرماید اگر
کسی به حقانیت این کتاب شک دارد پس آیهای مانند آن بیاورد و در ادامه
خطاب به انسانها میفرماید: از حال تا قیامت فرصت دارید که یک آیه مانند
این کتاب بیاورید.
این آیه سخت مرا در فکر فرو برد. با خود گفتم یعنی بعد
از گذشت ۱۴قرن هیچ بشری نتوانسته آیهای مانند این کتاب بیاورد!؟ این فکر
تنم را به لرزه انداخت. با کنجکاوی بیشتری آیههارا دنبال کردم. آن شب نه
توانستم بخوابم و نه به کارناوال رفتم! فردای آن روز ساکم را بستم و هتل را
ترک کردم. میخواستم در یک جای پرآرامش و در سکوت مطلق بنشینم و قرآن را
بخوانم. این شد که به آمازون سفر کردم. با کشتی به جزایر سرخپوستها رفتم.
در این جزایر سرخپوستنشین، سرخپوستها اجازه نمیدهند سفید پوستی شب در
جزیره اقامت کند اما من در یک دیدار اتفاقی، با رئیس قبیلهای از
سرخپوستها آشنا شدم. نتیجه این رفاقت کوتاه این بود که آنها به من اجازه
دادند مدتی در جزیرهشان بمانم. فرصت خوبی بود. کتاب قرآن را باز کردم و
اینبار نه برای ایراد گرفتن بلکه از روی شوق و کنجکاوی آیههای متبرکش را
به فارسی میخواندم و حفظ میکردم.
چه مدت در جزایر آمریکای جنوبی بودید؟
حدودا
یکماه. خانواده از من بیخبر بودند و تصور میکردند سر به نیست شدهام.
آخر قرار بود من به یک سفر ۵روزه بروم اما یکماه بود که از من بیخبر
بودند.
وقتی به آمریکا، به لسآنجلس بازگشتید نخستین کاری که کردید چه بود؟
اول
خانوادهام را از نگرانی بیرون آوردم و بعد رفتم خانهام و تمام ادوات
موسیقی و مشروبات الکلی را ریختم درون سطل آشغال. با همه دوستانم که مرا به
یاد گذشتهام میانداختند قطع رابطه کردم. چند ماهی در گوشه خانه نشستم و
آیهها را مرور کردم. هر چه بیشتر در مورد آنها تفکر میکردم بیشتر به
حقانیت و اعجاز این کتاب پی میبردم. واقعا از هیچ منظر در این کتاب خللی
وارد نیست.
عکسالعمل خانوادهتان نسبت به تغییر رفتارتان چگونه بود؟
خیلی
زود خانوادهام متوجه تغییر رفتار من شدند. یادم هست یک شب قرار بود
خانوادگی به کنسرت برویم. خواهر بزرگم، همانی که مرا از زیر قرآن رد کرده
بود، آمد و این پیشنهاد را داد اما به او گفتم دیگر از مهمانیهایی که
اسلام آن را حرام کرده است لذت نمیبرم. خواهرم به این رفتار و انزواطلبی
من اعتراض کرد! درست است که خواهرم به قرآن اعتقاد داشت اما همه واجبات
اسلامی را رعایت نمیکرد؛ مثلا محجبه نبود. برایم سخت بود که خانوادهام در
گمراهی باشند. تصمیم گرفتم بعد از اینکه خودم اسلام را شناختم آنها را نیز
ارشاد کنم.
چطور خانواده و اطرافیانتان را به دین اسلام دعوت میکردید؟
خانواده
و اطرافیانم بیشترشان مسلمان بودند اما مثل من تنها نام دینشان اسلام
بود. آنها از شریعت چیزی نمیدانستند. همیشه از آنها یک سؤال میپرسیدم.
میگفتم: « در بین شما چهکسی از همه گناهکارتر است؟». همهشان انگشت
اشارهشان را به سمت من میگرفتند و میگفتند:«تو». بعد به آنها میگفتم: «
وقتی خداوند گناهکارترین فرد در جمعتان را هدایت کرده است پس بدانید که
این یک حجت است که فردای قیامت نگویید گمراه بودم و حق را از باطل تشخیص
نمیدادم». همیشه با بحثهای اینچنینی روی اطرافیانم سعی میکردم تأثیر
بگذارم. البته بیشتر از همه، تلاشهایی بود که من برای تکمیل دین و رفتار
دینی انجام میدادم.
چه تلاشهایی؟
راستش
من نماز خواندن بلد نبودم و آیههای قرآن را به عربی نمیتوانستم بخوانم.
چند روز بعد از اینکه از سفر برزیل آمدم. متوجه شدم آن زمانی که در جزایر
آمازون در قبیله سرخپوستها مشغول قرآن خواندن بودم، ماه مبارکرمضان بوده
است. میدانستم که روزه و نماز بر مسلمان واجب است. من میتوانستم روزه
بگیرم اما نماز خواندن نه. رفتم پیش خواهر بزرگترم و به او گفتم که
میخواهم نماز خواندن را یاد بگیرم و او به من قول داد که کسی را پیدا کند
تا بتواند به من نماز خواندن یاد بدهد. بعد از این ماجرا چند سیدی تلاوت
قرآن به زبان عربی تهیه کردم و بیشتر اوقات در اتومبیلم گوش میدادم. قرآن
را باز میکردم و به آیههایی که تلاوت میشد گوش میدادم. رفتهرفته قرآن
خواندن را فرا گرفتم. مرد عرب مسلمانی هم در لسآنجلس به من نماز خواندن
آموخت. بعد از آن نشستم حساب و کتاب کردم که چقدر نماز و روزه قضا دارم و
از همان روز شروع کردم به بجا آوردن نماز و روزههای قضا. غرق شدن من در
کتاب آسمانی و آرامشی که با روی آوردن به دین اسلام پیدا کرده بودم همه را
شگفتزده میکرد. اطرافیانم دیده بودند که من تا آخر خط رفتهام و چوب خطم
از انواع گناهها و لذتهای دنیوی پر است. وقتی میدیدند که لذتهای دنیا،
پول و خوشگذرانی نتوانستهاند به من آرامشی بدهند که دین آن را به من عطا
کرده تحتتأثیر قرارمیگرفتند.
کمی از زندگی امروزتان بگوید. شما ازدواج کرده اید؟
بله،
من در لسآنجلس ازدواج کردهام. در یکی از مراسم عزای سالار شهیدان با مرد
مسنی آشنا شدم که بیشتر احکام اسلامی را به من میآموخت. او نیز ایرانی
بود اما در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بود. همسر و دخترانش حجاب اسلامی
داشتند در لس آنجلس. کمکم با این خانواده بیشتر آشنا شدم و با آنها وصلت
کردم.
خانوادهتان اعتراضی به انتخابتان نکردند؟
نه. تا آن موقع خدا یاریام کرده بود و آنها نیز تحتتأثیر قرار گرفته بودند تا آنجا که خواهر بزرگم محجبه شد.
از فعالیتهایتان بگویید. گویا شما بهعنوان سامی یوسف دوم شهرت پیدا کردهاید؟
در
گذشته موسیقی راک و پاپ کار میکردم. در آمریکا وقتی مسلمانان در مراسم
مذهبی جمع میشوند سخنرانیها با زبان اصلی انجام میشود اما مداحیها به
زبان عربی و فارسی است. این است که انگلیسی زبانها از این مداحیها چیزی
نمیفهمند. بعد از آشناییام با دین اسلام و اهلبیت(ع) تصمیم گرفتم
مداحیها را به زبان انگلیسی برگردانم. این مداحیها همراه با نواهایی است
برای تأثیرگذاری بیشتر مداحیها. بله. از این لحاظ کارم به سامی یوسف شباهت
دارد.
سؤال آخر. شما با دین اسلام آشنا شدهاید و
الان یک مسلمان واقعی هستید. فکر میکنید دین اسلام علاوه بر زندهکردن
فطرت خداپرستی و ایمان به معاد، امامت و نبوت، چه فطرت زیبای دیگری را در
شما زنده کرده است؟
حیا و غیرت. دین اسلام دین زنان و
مردان باحیا و باغیرت است. شعار نمیدهم. من در آمریکا بزرگ شدهام و به
بیشتر کشورهای اروپایی مسافرت کردهام. حیا و غیرت در میان آنها مرده است.
من یک شهروند آمریکایی هستم و خانه، کارخانه و خانوادهام در آمریکا هستند
اما با وجود این بیشتر روزهای سال را در ایران میگذرانم. بحث وطن و وطن
پرستی مقولهای جداست اما در این ایران من آرامش دارم. در این کشور حیا و
غیرت اسلامی دیده میشود. هر چند که برخی معتقدند که این رفتارها دیگر
کمرنگ شده است اما برعکس؛ به نظرم شکل و شمایل جامعه تغییر کرده است نه
آدمهای آن.
افکارنیوز کد مطلب: 424631
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد عشق و طرب و باده، به وقتسحر افتاد
افطار به مى کرد برم پیر خرابات گفتم که تو را، روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده وضو گیر که در مذهب رندان در حضرت حق این عملت بارور افتاد
امام خمینی (ره )
پیام امام خمینى به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان:
بسم الله الرحمن الرحیم
باحلول ماه مبارک رمضان ، ماه عبادت و سازندگى ، ماه تجدید قواى معنوى ، شهرالله الاعظم که در آن عموم مسلمانان در صف واحد متوجه به موضع قدرت لایزال و تجهیز در مقابل قواى طاغوتى هستند، لازم است با توحید قدرت و قدرت واحده در مقابل طاغوت هاى زمان و چپاولگران بین المللى بپا خیزند و از ممالک اسلامى دفاع کنند، دست خائنان را کوتاه و امید آنان را قطع نمایند.
اکنون عموم مسلمانان و مستضعفان و خصوصا ایران عزیز و لبنان و فلسطین مغصوب ، مراحل حساسى را در پـیش دارند. ایران با اخلالگران وابسته به رژیم و منحرفین و صهیونیسم جهانى و لبنان و فلسطین با اسرائیل دشمن اسلام و مسلمین و مفسد آدمخوار روبروست .
اکنون برادران مسلمان ما در فلسطین و لبنان گرفتار تجاوزات غیر انسانى اسرائیل اند و اگر خداى نکرده اسرائیل در آن میدان پیروز شود، دامنه تجاوزاتش را به سایر کشورها نیز خواهد کشید. مقتضى است در اجتماعات ماه مبارک به برادران فلسطینى و لبنانى دستجمعى دعا شود. ( البته الان اسامی جدیدی را هم باید به این لیست اضافه کرد )
لازم است در آستانه فرا رسیدن ماه مبارک رمضان مطالبى را تذکر دهم :
1 - در این موقع حساس که بیش از هر وقت دیگر احتیاج به اجتماعات اسلامى داریم ، لازم است ملت مسلمان ما در تمام بلاد به مساجد روى آورند و نهضت را از راه مساجد که دژهاى محکم اسلامند، زنده نگه دارند و با شعارهاى اسلامى نهضت را پیش برند.
2 - خطباء محترم و اهل منبر، مردم را به وحدت کلمه و ادامه نهضت و تقوى و صبر انقلابى دعوت کنند و از اختلاف و تفرقه که اساس شکست و عقب ماندگى است بترسانند و با یاد آورى جهاد سید مظلومان و مصیبات وارده بر آن حضرت ، ملت را به مجاهدت تا پیروزى نهائى و رسیدن به حکومت اسلامى در تمامى ابعادش فرا خوانند.
ذکر فداکارى ها و مجاهدات مجاهدین صدر اسلام ، نه تنها در امروز، بلکه تا ابد اسلام را زنده نگه مى دارد.
3 - لازم است علماء جمیع بلاد، از مرکز تا دورترین استان ها و شهرستانها براى رسیدن به هدف اسلامى تشریک مساعى نمایند ...
4 - من با پـشتیبانى ملت عظیم مسلمان ، از موضع قدرت به بدخواهان نهضت اسلامى و به توطئه گران راست و چپ اخطار مى کنم که دست از افساد و توطئه بردارید و براى مصالح کشور به ملت بپیوندید و از نفاق و خدمت به اجانب بپرهیزید و گمان نکنید با این حرکات جاهلانه مى توانید ملت را از مسیر خود باز دارید و نیز به مطبوعات و رسانه هاى جمعى همین اخطار را اکیدا مى کنم!
آزادى غیر از توطئه است .
از توطئه هاى خلاف مصالح عالیه اسلام و کشور و ملت جدا جلوگیرى مى شود و من در صورت احساس خطر جدى ، مسائل را با ملت عزیزم در میان مى گذارم تا ملت دلیر، خود تصمیم لازم را بگیرد، که تا به حال در مسائل مختلف ، تصمیم قاطعانه گرفته است .
5 - اینجانب به برادران اسلامى ، در همه کشورها خصوصا به برادران عرب و ملت عظیم عرب که پیشتازان اسلامند، خطر عظیم اجانب ، خصوصا صهیونیسم را کرارا اعلام کرده ام . لازم است در شهر رمضان که ماه اجتماعات اسلامى است ، مومنین در مجامع عمومى پرده از توطئه هاى این غول جهانخوار برداشته و خطرات دشمن انسانیت را بر ملا کنند.
6 - لازم است از متفکرین بزرگ جهان اسلام دعوتى به عمل آید تا ابعاد مختلف انقلاب کبیر اسلامى ایران تشریح گردد و ضرباتى که این انقلاب بر پـیکر جهانخواران بین المللى زده است ارزیابى گردد تا تبلیغات سوء دشمنان انقلاب اسلامى ما نقش بر آب گـردد.
از خداوند متعال عظمت اسلام و کشورهاى اسلامى را خواستارم .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
روح الله الموسوى الخمینى
تاریخ : 58/5/8
چهار خصلت خدا پسند:
خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وحى کرد که:
من ( خدا ) از جعفر بن ابى طالب به خاطر چهار صفت قدردانى مى کنم!!!
پیغمبر صلى الله علیه و آله جعفر را خواست و موضوع را به ایشان خبر داد.
جعفر عرض کرد:
اگر خداوند به شما وحى نمى کرد، من هم اظهار نمى کردم! ( به نظر من خود همین صفت آنقدر برجسته و بزرگ است که به تنهایی شایسته قدردانی دیگری می باشد! )
یا رسول الله! من هرگز شراب ننوشیدم ؛ زیرا مى دانستم که اگر بنوشم عقلم نابود مى شود! ( و امتیاز من از سایر حیوانات به عقلم است )
و هرگز دروغ نگفتم ؛ زیرا دروغ خلاف مروت و ضد کمال انسان است!
و هرگز زنا نکرده ام ؛ زیرا ترسیدم با ناموسم همان عمل انجام بشود!
و هرگز بت پرستی نکردم ؛ زیرا مى دانستم که بت پرستى منفعتى ندارد.
رسول خدا دست مبارکش را بر شانه وى زد و فرمود:
سزاوار است که خداوند به تو دو بال مرحمت کند، تا در بهشت پرواز کنى!
منبع:
داستانهاى بحارالانوار جلد 1
محمود ناصرى
با کمی تصرف
حجة الاسلام حسینی بوشهری (مدیر حوزه های علمیه ):
علامه طباطبایی همیشه مقید بودند که نزدیک غروب ، حرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه علیها السلام باشند و وقتی به حرم میرسیدند بر ضریح حضرت بوسه میزدند و پس از آن روزه خود را باز میکردند!!
وقتی از شهید مطهری میپرسند: چرا تا این حد به علامه طباطبایی ارادت دارید؟! میگفت چون استاد من استاد خاصی است که روزهاش را با بوسه زدن بر ضریح اهل بیت (ع) باز میکند!!
منبع:
سایت فارس
__________________________________________________________________________________
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لـــب است!
آری افطار رطـــب در رمضـان مستحب است!
________________________________________________________________________________
بهار دل شده خزون،دردام و از چشام بخون
نشسته ام یه بار دیگه،پا سفره ی ماه رمضون
خدا خدا خدا خدا...
تو گیر و دار زندگی،عادی شده برام خطا
با این همه رو سیاهی،بازم به من گفتی بیا
ای خالق بنده نواز،میخوام که از تو دور نشم
خیلی داره دیر میشه ها،یه کاری کن عوض بشم
ببین دارم داد میزنم،گناه من و بیچاره کرد
تو صحرای هوای نفس،دل من و آواره کرد
ای که تویی به هر زمان،قرار قلب بی قرار
گناهای این بنده ات و،رو حساب جهلش بذار
به زیر بار معصیت،قد کمون اومدم خدا
به محضرت یه بار دیگه،پشیمون اومدم خدا
ببین پاسفره ی دعا،اشکای این سینه زن و
میگه میون گریه هاش،ببخش من و،ببخش من و
ای خالق آلاله ها،ببر من و یه شب حرم
از در خونه ی حسین،کجا رو دارم که برم
آی عاشقا مثل شما،این همه ی حرف منه
فقط امید ما همین،گریه و سینه زدنه
مرثیه خونی کارمه،مثل تموم عالمین
میون گریه هی میگم،حسین حسین حسین حسین
آقا شنیدم که یه روز،خون به دل شما شده
میون گودال بلا،سر از تنت جدا شده
آقا شنیدم سرت و،به روی نیزه ها زدن
با کعب نی حرومی ها،بر تن بچه ها زدن
بین زمین و آسمون،با اشک جاری از دو عین
یه مادری ناله میزد،غریب مادر یا حسین...
***
سفره آماده ،سر سفره گدا آماده
کرم آماده من آماده خدا آماده
این کرم خانه دو ماه است تدارک دیده
قبل مهمان همه جا هست غذا آماده
اینکه اینجائیم از لطف خود اوست نه من
او نخواهد ، نشوم بهر دعا آماده
گر خدا رحم نیارد به من آلوده
نفس من هست به انجام خطا آماده
دل بیمار محال است به درمان نرسد
مطب آماده دل آماده دوا آماده
بی پرو بال به پرواز رسیدن شدنی است
بسکه در ماه خدا هست هوا آماده
توبه بی ذکر علی نیست میسر ولله
ذکر حیدر بکند قلب مرا اماده
طلب کعبه در این ماه طواف یار است
پس چه بهتر که بود کرببلا آماده
وقت یاری گل فاطمه فردای فرج
کاش باشیم کنار شهدا اماده
علی اکبر لطیفیان
جمع بشید عاشقای ماه رمضون
مهمونی داره خدای مهربون
غنی و گدا رو دعوت می کنه
همه عاشقا رو دعوت می کنه
این چه سفره ایِ که دل می بره
صاحب سفره بَدارم می خره
چی بگم که سفره خیلی با صفاست
صاحب سفره ما امام رضاست
سفره عطرش ز گلای یاسشه
سقای سفره عمو عباسشه
ای خدا یه قلب با صفا می خوام
من دیگه برات کربلا می خوام
دوست دارم برم تا بین الحرمین
جون بدم برای اربابم حسین
ای حسین جان به فدای سر تو
من به قربون لب اطهر تو
***
برق خاشاک گنه ، روزه تابستان است
دود این آتش جانسوز به از ریحان است
می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان
آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است
هست در غنچه ی لب بسته ی این ماه نهان
گلستانی که نسیمش نفس رحمان است
مشو از عزت این مهر الهی غافل
که در این مهر بسی گنج و گهر پنهان است
ماهرویی که شب قدر بود یک خالش
در سراپرده ماه رمضان پنهان است
می کند روزه ماه رمضان عمر دراز
مد انعام درین دفتر و این ایوان است
غفلت از تشنگی و گرسنگی کم گردد
که لب خشک بر این بند گران سوهان است
باش با قد دو تا حلقه این در صایب
که مراد دو جهان در خم این چوگان است
صائب تبریزی
__________________________________________________________________________________
یکی از شایعترین شکایات در ماه رمضان ، بوی بد دهان به علت خشکی دهان است که به هنگام روزه گرفتن حاصل می شود. در اینجا چند مورد راهنمایی را برای از بین بردن بوی بد دهان برایتان قرار داده ایم.
در طول روز بهداشت دهان خود را فراموش نکنید. برخی از افراد به هنگام روزه گرفتن از مسواک زدن دندان های خود اجتناب می کنند ، در صورتی که تا زمانی که شما آنرا قورت ندهید ، روزه باطل نخواهد شد.به طور منظم و مانند روزهای دیگر دندان ها را در طول روز مسواک کنید. از دهانشوی کمتر استفاده کنید چرا که باعث خشک شدن دهان می شود و برای از بین بردن ذرات ریز لابه لای دندان ها از نخ دندان استفاده کنید.
توصیه می شود که نوشیدن حداقل 2 تا 3 لیوان آب را در طول شب فراموش نکنید چرا که نوشیدن آب بیشتر باعث می شود که آب زیادی در بدن ذخیره شده و بدن در طول روز آب کافی داشته باشد در این صورت با مشکل بوی بد دهان مواجه نمی شوید.
از خوردن غذاهایی مانند پیاز و سیر که طعم و بوی بدی را به دهن می دهند اجتناب کنید .چرا که بوی بد این نوع مواد غذایی به راحتی از بین نمی رود .
پنیر حاوی فسفات زیادی می باشد که بهتر است در این روزها به مقدار زیادی مصرف شود و علاوه بر آن پنیر غنی از کلسیم می باشد که برای جلوگیری از خشکی دهان بسیار موثر است. همانطور که می دانید خشکی دهان یکی از علل ایجاد بوی بد دهان است..
ویتامین C در بدن از طریق خوردن مواد غذایی مانند پرتقال و خربزه باید تامین شود و همچنین برای جلوگیری از رشد باکتری ها باید میوه های طبیعی و تازه بخوریم و از خوردن مکمل ها که باعث تولید بوی بد دهان می شود جلوگیری کرد.
باید در این روزها ازادویه جات مانند رزماری، نعناع و هل در درست کردن غذاها استفاده کرد چرا که باعث از بین بردن بوی بد دهان خواهد شد.
کشیدن سیگار در بد بو شدن دهان تاثیر بسزایی دارد. ماه رمضان بهترین زمان برای ترک سیگار می باشد.
شاخه هایی که مصرف آنها کمک زیادی به کشتن باکتری ها و از بین بردن بیماری های دهان و لثه خواهد کرد که این یکی از توصیه های حضرت محمد (ص) می باشد.
منبع: سیمرغ
قبر افسر سوری که در جنگهای داخلی کشته شده.
_____________________________________________________________________
توانگر زادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که:
صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه درو به کار برده!! به گور پدرت چه ماند؟! - خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده -
درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد ، پدر من به بهشت رسیده باشد!!
گلستان سعدی باب هفتم ( در تأثیر تربیت )
متن پیام ایشان به چهارمین اجلاس اتحادیه اروپایی علماء و تئولوگهای شیعه :
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الائمه الهداة المهدیین سیّما خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء علیهم آلاف و تحیة والثناء بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما بزرگواران و حضّار ارجمند را گرامی میداریم و از برگزارکنندگان این همایش وزین حقشناسی میکنیم و توفیق همگان را که در ارائه مقال یا ارائه مقالات تلاش و کوشش کردند، از خدای سبحان مسئلت میکنیم.
محور بحث، صُلح و امنیت جهانی از منظر اسلام است.
مستحضر هستید که اسلام پیام خدا را به جامعهٴ بشری ابلاغ میکند. مهمترین پیامی که اسلام از خدای سبحان به جامعهٴ بشری انتقال داده است، همان نظام اَحسن است که فرمود: ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾؛ هم اصلِ هستی را خدا افاضه کرده است که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ و هم حُسن این نظام را خدا عطا کرده است که فرمود: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾.
نظامی اَحسن است که در آن صلح حاکم، امنیّت محفوظ ، و امانت محترم باشد. جامعه جنگجو، جامعه ویرانشده است. جامعه بیامنیت و بیامانت در آستانه سقوط است.
وقتی ذات اقدس الهی به برکت کعبه نعمت ویژهای که به سرزمین مکّه داد بیان میکند، میفرماید: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾؛ خدا به برکت کعبه که قبله و مطاف مسلمین و سرزمین وحی است، امنیت و صلح را برقرار کرده است: ﴿آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾. ملّتی که راه کسی را نمیبندد و بیراهه نمیرود، چنین ملّتی از نعمت صلح برخوردار بوده و به نعمت امنیت متنعّم است. دین، ما را به همین امور دعوت کرده است.
اگر نظام اَحسن را از ما طلب کرد، نظامی اَحسن است که در آن خونریزی نباشد، امنیت باشد.
قرآن کریم بین مردان طاغی و مردان باتقوا تقابل انداخت و فرمود: برخی اهل طغیان هستند، برخی اهل تقوا هستند؛ مردان باتقوا صلح طلب و امنیتطلب هستند، مردان با طغیان ﴿إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً﴾؛ خاصیّت ملوک و ریاستمداران طغیان، همین است که در صدد تعدّی هستند، یک؛ وقتی تعدّی کردند، آن سرزمین را به ویرانه تبدیل میکنند، دو؛ امّا مردان باتقوا نه تعدّی میکنند، نه اگر وارد سرزمینی شدند، اجازه ویرانگری میدهند.
کار تکفیری و سَلفی و داعشی، کار اسلام نیست، کاری که بر خلاف صلح و امنیت منطقه است، کار اسلام نیست.
قرآن کریم که ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً﴾ را بازگو میکند و آن را طرد میکند؛ در قبال آنان، مردان باتقوایی که ﴿أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی﴾ را ارائه میکند، تا بتواند بر اساس تقوا، یک جامعهٴ اهل صلح، جامعهٴ اهل امنیت و امانت را بسازد.
نمونه هایی که قرآن کریم از رهآورد انبیای الهی بازگو میکند، آن است که اینها حامیان و حافظان نظام اَحسن هستند؛ جریان داوُد(سلام الله علیه) و جریان سلیمان(سلام الله علیه) را ارائه میکند که اینها رهبران انقلابی بودند و انقلاب کردند، نظام نو آوردند، نظام فرسوده طغیان را از بین بردند: ﴿وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾ شد. آنگاه خدای سبحان به این داوُد نعمتهای فراوانی مرحمت کرد که بخشی از آنها علمی است و قابل دسترسی دانشوران است، برخی از آنها فوق علم است که قابل دسترسی نیست; یعنی راه فکری و علم حصولی ندارد، بلکه به قِداست روح وابسته است. ولایت از این سنخ است، معجزه و کرامت غیبی از این سنخ است که راه فکری ندارد، چون از سنخ علم حصولی نیست، به قداست روح وابسته است. آنجا که دعا مستجاب است، آنجا که کسی بتواند مُردهای را زنده کند و مانند آن، این کار عقل نظری و اندیشهگر نیست، این به قداست روح وابسته است.
در جریان داوُد(سلام الله علیه) که رهبری انقلاب را به عهده داشت، خدای سبحان فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ﴾؛ در کنار ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾ فرمود: ما به داوُد قدرتی دادیم که آهن سرد و سخت در دست او مثل موم نرم میشد؛ این کار چون به قداست روح وابسته است، از آن تعبیر به علم نکرد، نفرمود ما تعلیم دادیم که این آهن سرد و سخت را مثل موم نرم کند، نفرمود: «و علّمناه الانة الحدید»، زیرا نرم کردن آهن، کار علمی نیست؛ یعنی راه فکری ندارد که انسان بپرسد، شما چگونه با دست، آهن را مثل موم نرم میکنید! به قداست روح وابسته است؛ لذا از سِنْخ علم حصولی و درس و بحث نیست; ولی وجود مبارک داوُد که رهبر انقلاب بود و حکومتی تشکیل داد، با این قدرت غیبی و الهی توانست بر آهن مسلّط شود، از این آهن بهرهٴ صلح و امنیتی برد، نه جنگ و خونریزی؛ با این هنر غیبی و قداست روحی زِره بافت، نه دشنه و شمشیر و تیر و نیزه: ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾؛ ما به او آیین زرهبافی یاد دادیم.
معنای این آن است که انسان باید قدرت را در راه صلح به کار ببرد، نه جنگ؛ در راه امنیت به کار ببرد، نه هرج و مرج و خونریزی؛ این یک اُسوهای است برای همه ما.
جریان سلیمان (سلام الله علیه) که جزء بخششهای الهی بود به داوُد که فرمود: ﴿وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ﴾؛ سلیمان(سلام الله علیه) «هِبةالله» بود به داوُد(سلام الله علیه). این بخشش و عطیهٴ الهی حکومتی تشکیل داد که کمنظیر بود: ﴿لَا یَنْبَغِی لِأَِحَدٍ مِنْ بَعْدِی﴾؛ این حکومت کمنظیر سلیمانی، قدرتهای فراوانی را زیرمجموعه خود داشت که تسخیر امور حتی میسور بسیاری از سلاطین نبود و نیست، لکن بهرهای که از آن قدرت مرکزی میبرد، همان صلح و امنیت بود، او توانست از آن قدرت مرکزی ظروفهای فراوان و رفع نیازها و مانند آن استفاده کند؛ هرگز از قدرت مرکزی سوء استفادهای نداشت، ابزار خونریزی نساخت، ابزار سلامت و صلح ساخت، پس این پدر و پسر که هر دو جزء رهبران الهی بودند، حکومتی تشکیل دادند و امور نظامی را رهبری میکردند، هر کدام به نوبهٴ خود از ساختار کارهای جنگی و خونریزی، برخلاف امنیت و امانت؛ هرگز استفاده نکردند.
نتیجه اینکه رهبران الهی برابر ندای خدای سبحان که فرمود: ﴿وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ﴾؛ جامعه را به سِلم و سلامت و صلح و سازش سوق میدهند،
رهبرانی هم که به حکومت رسیدند و انقلاب را رهبری کردند، آنها منزّه بودند از گزند کارهای خونریز و کارهای ناامن هم تمام کارهای خود را در مسیر صلح و امنیت پیاده کردند هم دیگران را به این راه دعوت کردند.
امیدوار هستیم جهان کنونی ـ غرب و شرق ـ به سَمت صلح و امنیت حرکت کنند، خطر داعشی و امثال داعشی به خود آنها برگردد و نظامهای الهی مشمول ادعیهٴ خاصِّ ولیِّ عصر(ارواحنا فداه) باشند!
مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامی میدارم و از برگزارکنندگان این همایش وزین حقشناسی میکنم.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
_____________________________________________________________________________________
آیت الله صافی گلپایگانی
متن پیام ایشان به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون»
عرض سلام و ادب و احترام به حضرات علماء و روحانیون و مبلّغین عالیمقامی دارم که در این اجلاسیه باشکوه تشریف دارند.
حقیر در درجه اول بسیار خرسند هستم که آقایان علماء با یکدیگر اتحاد و اتفاق نظر داشته و چنین جلسات بزرگی را تشکیل داده و با هم در امور مختلف بخصوص مشکلات فعلی جهان اسلام، تبادل آرا و انظار دارند؛ اینجانب فرصت را غنیمت شمرده، چند نکته را به عرض عزیزان میرسانم:
همانطور که همه میدانیم رسالت دین مقدّس اسلام، رسالت جهانی و فراگیر همه زمانها و مکانها میباشد؛ «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً»
پیام قرآن و صدای اسلام و ندای آسمانی توحید، اختصاص به یک زمان و مکان ندارد. این، پیام فطرت و پیام جان بشریت و پیام معنویت است که زمان و مکان را درنوردیده و برای ابد و همیشه، زنده و تازه و پویا و سازنده میباشد.
کرامت انسان، مساوات اسلام، توحید و عدالت اسلام، دعوت به صدق و صفا و راستی و محبّت به یکدیگر، و دوری از کینه و حسادت و دشمنی با ظالم و ستمگر و حمایت از مظلوم و محرومین و ایجاد مدینه فاضلهی انسانی، همه و همه از پیامهای حیاتبخش اسلام و قرآن کریم است که فطرت پاک انسانی، همیشه آنها را خواهان است.
اگر اسلام امروز چنان پیشرفت دارد و دلهای مردم آگاه و عالم را تصرّف نموده و قرآن کریم این همه جاذبه دارد که دانشمندان بزرگ در مقابل آن سر تعظیم فرود میآورند، همه به این جهت است که اسلام، دین عقل و منطق و استدلال و برهان است؛ دینی است که مردم را به تفکّر و تدبّر و اندیشه دعوت مینماید و برای عالم و علم، ارزش بسیار زیادی قائل است، اسلام، هرگز از علم و عقل و تدبّر و اندیشه و فطرت پاک جدا نبوده و نیست.
و امروز شما عزیزان و مبلّغین بزرگ که با هماندیشی و همفکری در این جلسه نورانی تشریف دارید، موفقیت خود را مدیون این پیامهای بزرگ قرآن و معارف نورانی مکتب اهل البیت علیهم السلام میدانید.
شما در همهجا میتوانید با عزّت و عظمت و سربلندی راه بروید و در دانشگاهها و مراکز علمی و تحقیقاتی شرکت کنید و بر دیگران فخر داشته باشید، چون مکتبی که آن را ترویج میکنید، مکتب حیاتبخش انسانها، و مکتب فکر و عقل و فطرت است.
امّا متأسفانه باید گفت چقدر عدهای از خرد دور و از خدا بیخبر و از اسلام راندهشده، به این دین حنیف ضربه زدند و چهرهی رحمانی آن را به چهرهی خشونتطلبی و ظلم و قتل و غارتگری تبدیل نمودند!
چقدر انسانهای پاک و مظلومی را که سرمایه بزرگ علمی و فکری داشتند و عقیده و دینشان پاک و بیآلایش بود را کشتند و بزرگترین ستم را به اسلام و بلکه جهان انسانیت وارد نمودند و مینمایند.
وظیفهی بزرگ شما مبلّغین عالیمقام این است که چهرهی رحمانی اسلام را به جهانیان معرّفی نمایید و از چنین انساننماهایی بیزاری بجویید و اعلام نمایید که اینها نه تنها با اسلام قرابتی ندارند، بلکه از آیین رحمت و محبّت و صفا و صمیمیت اسلامی، هزاران فرسنگ فاصله دارند.
عزیزان من!
حضور شما در اروپا و قارّههای دیگر، همه مغتنم است؛ قدر خودتان را بدانید و بر این نعمت بزرگ الهی شاکر باشید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ ایْمُ اللهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ»
انشاء الله تعالی مورد نظر شریف حضرت ولیالله الاعظم ارواح العالمین له الفدا بوده، و مشمول لطف و عنایات آن امام رئوف و مهربان باشید.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
۲۴ شعبان المعظم ۱۴۳۶
لطف الله صافی
___________________________________________________________________________
آیت الله مکارم شیرازی
پیام ایشان به اجلاس:
قبل از هر چیز تشکیل این جلسه با شکوه را با حضور شما اندیشمندان و فرهیختگان از نقاط مختلف اروپا که برای یکی از مهم ترین مسائل سرنوشت ساز جهان بشریت انجام شده را به همه شما حضار محترم و عزیز تبریک میگویم و امیدوارم بتوانید در این جهان طوفانی که از بسیاری از نقاط آن، بوی جنگ میآید، گام مؤثری را در راه کمک به صلح بردارید.
شما عزیزان این جلسه را زمانی تشکیل دادهاید که تعدادی از کشورهای جهان در آتش جنگ میسوزند و همین موضوع بهترین دلیل برای ضرورت تشکیل این گونه جلسات است.
اسلام، صلح و امنیت را همچون آب حیات برای جامعه جهانی لازم میشمارد و قرآن مجید صلح را خیر مطلق شمرده و میفرماید: «وَ الصُّلحُ خَیرٌ»
از سوی دیگر به همه پیروان خود توصیه میکند که هرکس دست صلح و دوستی به سوی شما باز کرد، از هر دین و مذهبی که باشد، دست او را بفشارید «وَ لَاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» و در جایی دیگر قرآن در سوره مبارکه ممتحنه تأکید میفرماید که خداوند شما را نهی نمیکند که نسبت به کسانی که با شما سر جنگ ندارند به آنها نیکی کنید و عدالت را در حق آنها رعایت نمایید. «لا یَنْهَاکُمْ اللَّهُ عَنْ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ»
و بر این اساس همه مسلمین جهان وظیفه دارند که برای پایداری صلح و امنیت جهانی هرچه در توان دارند بکوشند و آتش جنگ را هر کجا ببینند، خاموش کنند.
البته یقین دارم شما عزیزان این گروه وحشی داعش و امثال آنها که نام دولت اسلامی بر خود نهادهاند را جزو مسلمانان نمیدانید؛ همانگونه که ما آنها را از اسلام کاملاً بیگانه میشماریم.
ولی متأسفانه که بعضی از دول ظاهراً متمدن برای حفظ منافعشان به این گروه خونخوار، بی رحم و وحشی کمک میکنند. ای کاش میدانستند که آنها امروز مسلمانها را قتل عام میکنند و فردا نوبت خودشان است.
منبع:
حوزه نت
برترى ماه رمضان و ثواب روزه آن:
حدیث : 1
عن جابر عن ابى جعفر علیه السلام قال قال: یا جابر من دخل علیه شهر رمضان فصام نهاره و قام وردا من لیله و حفظ فرجه و لسانه و غض بصره و کف اذاه خرج من الذنهوب کیوم ولدته امه قال قلت له جعلت فداک ما احسن هذا من حدیث قال ما اشد هذا من شرط.
ترجمه :
امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند: اى جابر! کسى که به ماه رمضان برسد و روز آن را روزه گرفته ، پاره اى از شبش را عبادت کند، فرج و زبان خود را حفظ کرده ، چشمش را از حرام بپوشاند و از آزار مردم بپرهیزد، همانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان بیرون مى رود.
جابر مى گوید گفتم : فدایت گردم ، چه حدیث خوبى ! حضرت فرمودند: و چه شرط سختى !
حدیث : 2
عن ابى جعفر علیه السلام قال کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا نظر الى هلال شهر رمضان استقبل القبله یوجهه ثم قال اللهم اهله علینا بالامن و الایمان و السلامه و الاسلام و العافیه الجملله و الرزق الواسع و دفع الاسقام و تلاوه القرآن و العون على الصلاه و الصیام اللهم سلمنا لشهر رمضان و سلمه لنا و تسلمه منا حتى ینقضى شهر رمضان و قد غفرت لنا قم یقبل بوجهه على الناس فیقول یا معاشر المسلمین اذا طلع هلال شهر رمضان غلت مرده الشیاطین و فتحت ابواب السماء و ابواب الجنان و ابواب الحرمه و غلقت ابواب النار و استجیبت الدعا و کان لله عند کل فطر عتقاء یعتقهم من النار و نادى مناد کل لیلاه هل من سائدل هل من سمتغفر اللهم اعط کل منفق خلفا و کل ممسک تلفا حتى اذا طلع هلال شوال نودى الومنون آن اغدوا الى جوائزکم فهو یوم الجائزه ثم قال ابوجعفر اما و الذى نفسى بیده ما هى بجائز الدنانیر و الدراهم .
ترجمه :
امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که به هلال ماه رمضان مى نگریستند، رو به قبله نموده و دعا مى کردند: (اللهم اهله علینا بالامن و الایمان و السلامه و الاسلام و العافیه المجلله و الرزق الواسع و دفع الاسقام و تلاوه القرآن و العون على الصلاه و القیام . اللهم سلمنا لشهر رمضان و سلمه لنا و تسلمه منا حتى ینقضى شهر رمضان و قد غفرت لنا.)
آنگاه رو به مردم نموده و مى فرمودند: اى مسلمانان ! هنگامى که هلال ماه رمضان ظاهر شد، شیطانهاى رانده شده زنجیر مى شوند، درهاى آسمان ، درهاى بهشتها و درهاى رحمت گشوده مى شودند، درهاى جهنم بسته شده ، دعا مستجاب شده و به هنگام هر افطار خداوند آزاد شدگانى دارد که آنها را از آتش جهنم آزاد مى کند و هر شب منادى ندا مى دهد: (آیا سائلى هست ؟ آیا استغفار کنندهاى هست ؟ خدایا به هر خرج کننده اى عوض و به هر بخیلى تلف عنایت فرما)
و هنگامى که هلال شوال حلول کند، به مؤ منین ندا مى کنند، بامدادان براى گرفتن جایزه بروید که آن روز، روز جایزه است . آنگاه امام باقر علیه السلام فرمودند: هان سوگند به کسى که جانم به دست اوست ، این جایزه درهم و دینار نیست .
حدیث : 3
عن زراره عن ابى جعفر علیه السلام لما انصرف من عرفات و سار الى منى دخل المسجد فاجتمع الیه الناس یسالونه عن لیله القدر فقام خطیبا فقال بعد الثناء على الله اما بعد فایکم سالتمونى عن لیله القدر فلم اطوها عنکم لانى لم اکن بها عالما اعملوا ایها الناس انه من ورد علیه شهر رمضان و هو صحیح سوى فصام نهاره و قام وردا من لیله و واظب على صلاته و هاجر الى جمعته و غدا الى عیده فقد ادرک لیله القدر و فاز بجائزة الرب قال فقال ابو عبدالله علیه السلام فاز و الله بجوائز لیست کجوائز العباد.
ترجمه :
امام باقر علیه السلام آن هنگام که از عرفات بازگشته و رهسپار منى بود، وارد مسجد شد، مردم گرد او جمع شده و درباره لیلة القدر از او سوال کردند. حضرت در آن جا سخنرانى نموده و پس از ثناى الهى فرمودند: هر کدام از شما که درباره شب قدر از من سوال کنید، آن را از شما پنهان نمى کنم . چون همانا من نیز آن را نمى دانم .
اى مردم ! بدانید همانا هر کسى با صحّت و سلامت به ماه رمضان برسد و روزش را روزه گرفته ، مقدارى از شبش را عبادت کند، مراقب نمازش باشد و به نماز جمعه اش ونماز عید فطر برود، قطعا شب قدر را درک کرده و به جایزه پروردگار دست یافته است .
راوى مى گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: بخدا سوگند به جوایزى رسیده است که مانند جوایز بندگان نیست .
حدیث : 4
ابى جعفر علیه السلام قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله لما حضر شهر رمضان و ذلک فى ثلاث بقین من شعبان قال لبلال ناد فى الناس فجمع الناس فصعد المنبر فحمد الله و اثنى علیه ثم قال ایها الناس آن هذا الشهر قد حضرکم و هو سید الشهور لیلة فیه خیر من الف شهر تغلق فیه ابواب النار و تفتح فیه ابواب الجنان فمن ادرکه فلم یغفر له فابعده الله و من ادرک و الدیه فل یغفر له فابعده الله و من ذکرت عنده فلم یصل على فلم یغفر له فابعده الله عزوجل .
ترجمه :
امام باقر علیه السلام نقل مى نماید که رسول خدا صلى الله علیه و آله در آستانه ماه مبارک رمضان یعنى سه روز از شعبان باقى مانده ، به بلال فرمودند: در میان مردم جار بزن .
هنگامى که مردم جمع شدند، پیامبر صلى الله علیه و آله بالاى منبر رفته و خدا را حمد و ثنا گفته ، سپس فرمودند: اى مرم ! همانا این ماه فرا رسیده ، ماهى که سرور ماههاست .
شبى در آن است که از هزار ماه بهتر است . درهاى جهنم در آن بسته شده و درهاى بهشت در آن گشوده مى گردد.
کسى که آن را درک کند و آمرزیده نشود، خداوند آن را از خود دور کند. و کسى که پدر و مادر خود را درک کند و آمرزیده نشود، خداوند او را از خود دور کند. و کسى که من نزد او ذکر شوم و بر من صلوات نفرستد، خداوند عزوجل او را از خود دور کند.
حدیث : 5
عن على علیه السلام قال لما حضر شهر رمضان قال رسول الله صلى الله علیه و آله فحمد الله واثنى علیه ثم قال ایها الناس کفاکم الله عدوکم من الجن و قال (ادعونى استجب لکم ) و وعدکم الاجابه الا و قد و کل الله لکل شیطان مرید سبعه من ملائکته فلیس بمحلول حتى ینقضى شهر کم هذا الا و ابواب السماء مفتحه من اول لیله منه الا و الدعا فیه مقبول .
ترجمه :
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هنگامى که ماه رمضان فرا رسید. رسول خدا صلى الله علیه و آله ایستاد و حمد و ثناى الهى را بجا آورد و سپس فرمود: اى مردم ! خداوند شما را از شر دشمنان جنیتان حفظ کرد. و فرمود (ادعونى استجب لکم) و به شما وعده اجابت داد.
آگاه باشید که بر هر شیطان رانده شده هفت فرشته گمارده شده است و تا پایان این ماه آن شیطان رها نشود (و بدین ترتیب آن شیاطین بر شما تسلطى ندارند). آگاه باشید که از اولین شب آن درهاى آسمان گشوده مى شود. آگاه باشید که دعا در آن مقبول است .
حدیث : 6
عن محمد بن مروان قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول آن لله عزوجل فى کل لیله من شهر رمضان عتقاء و طلقاء من النار الا من افطر على مسکر فاذا کان آخر لیله منه اعتق فیها مثل ما اعتق فى جمیعه .
ترجمه :
راوى مى گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا خداى عزوجل در هر شب ماه رمضان آزاد شدگان و رهایى یافتگانى از آتش دارد، مگر کسى که با مست کننده اى افطار نماید.
و هنگامى که شب آخر فرار سد در آن شب به تعداد همه کسانى که در این ماه آخر آزاد کرده است ، آزاد مى نماید.
حدیث : 7
عن ابى جعفر علیه السلام قال خطب رسول الله صلى الله علیه و آله النس فى آخر جمعه من شعبان فحمد الله و اثنى علیه ثم قال ایها الناس قد اظلکم شهر فیه لیلة خیر من الف شهر و هو شهر رمضان فرض الله صیامه و جعل قیام لیله فیه بتطوع صلاه کمن تطوع بصلاه سبعین لیله فیما سواه من الشهور و جعل لمن تطوع فیه بخصله من خصال الخیر و البر کاجر من ادى فریضه من فرائض الله عزول و من ادى فریضه من فرائض الله کمن ادى سبعین فریضه فیما سواه من الشهور و هو شهر الصبر و آن الصبر ثوابه الجنه و هو شهر المواساه و هو شهر یزیدالله فیه رزق الومنین و من فطر فیه مومنا صائما کان له عندالله بذلک عتق رقبه و مغفره لذنوبه فیما مضى فقیل له یا رسول الله لیس کلنا نقدر على آن نفطر صائما فقال آن الله حکیم یعطى هذا الثواب من لم یقدر الا على اکثر من ذلک و من خفف فیه على مملوک خفف الله عزوجل و العتق من النار و لا غنى بکم فیه عن اربعه خصال خصلتین ترضون الله بهما و خصلتین لا غنى بکم عنهما اما اللتان ترضون الله بهما فشهاده آن لا اله الا الله و انى رسول الله و اما اللتان لاغنى بکم عنهما فتسالون الله فیه حوائجکم و الجنه و تسالون الله فیه العافیه و تعوذون به من النار.
ترجمه :
امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله علیه و آله در آخرین جمعه شعبان سخنرانى نموده و پس از حمد و ثناى خداوند فرمودند: اى مردم ! نزدیک است ماهى فرا برسد که در آن شبى است بهتر از هزار ماه و آن ماه ، ماه رمضان است .
خداوند روزه آن را واجب نموده و عبادت یک شب را با نمازى مستحب ،مانند عبادت هفتاد شب با نمازى مستحب در سایر ماهها قرار داده است .
و پاداش کسى را که در این ماه مبادرت به عمل خیر و نیک مستحبى بنماید، مانند پاداش کسى قرار داده است که واجبى از واجبات خداى عزوجل را بجا آورد!
و کسى که یک واجب از واجبات خداوند را بجا آورد ، مثل کسی ست که هفتاد واجب را در غیر این ماه بجا آورده باشد!
و همانا این ماه ، ماه صبر است! و ثواب صبر بهشت است .
این ماه ، ماه مواسات و برابری است .
و آن ماهى است که خداوند در آن رزق مؤ منین را افزایش مى دهد.
کسى که به مؤ من روزه دارى در آن افطار بدهد. بخاطر این عمل (پاداش ) آزادى یک بنده و آمرزش گناهان گذشته اش را خواهد داشت .
عرضه داشتند: اى رسول خدا! همه ما توانایى افطارى دادن به روزه دار را نداریم .
آن حضرت صلى الله علیه و آله فرمودند: همانا خداوند کریم است . به کسى هم که جز بر مقدارى شیر یا شربت آب گوارایى یا چند دانه خرماى ریز توانایى ندارد و نمى توانند بیش از این بدهد، نیز این ثواب را عنایت مى فرمایند.
کسى که در آن بر بنده خود آسان گیرد، خداى عزوجل نیز در حساب بر او آسان گیرد.
و آن ماهى است که اولش رحمت ، وسطش آمرزش ، و آخرش اجابت و آزادى از آتش است .
و در آن شما از چهار چیز بى نیاز نیستید: دو چیز که خداوند را با آن راضى مى کنید و آن گواهى به این است که هیچ خدایى جز خداى یگانه نیست و همانا من رسول خداوند هستم ؛ و دو چیزى که شما به هیچ وجه از آن بى نیاز نیستید و آن اینکه حاجتهاى خود و ( در رأس آن ) بهشت را از خداوند خواسته ، و از خدا عافیت و ( در رأس آن ) پناهندگی از جهنم را بطلبید.
حدیث : 8
عن ابى عبدالله علیه السلام فى حدیث طویل فى آخره ان ابواب السماء تفتح فى رمضان و تصفد الشیاطین و تقبل اعمال المومنین نعم الشهر شهر رمضان کان یسمى على عهد رسول الله صلى الله علیه و آله المرزوق .
ترجمه :
امام صادق علیه السلام در آخر یک حدیث طولانى فرمودند: درهاى آسمان در رمضان باز مى شود، شیاطین کند و زنجیر مى شوند و اعمال مؤمنین پذیرفته مى شود.
ماه رمضان خوب ماهى است و در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله به این ماه مرزوق (ماهى که روزیش را داده اند) مى گفتند.
حدیث : 9
عن ابى عبدالله علیه السلام قال ان لله فى لیلة من شهر رمضان عتقاء من النار الا من افطر على مسکر او مشاحنا او صاحب الشاهین قال قلت و اى شى صاحب الشاهین قال الشطرنج.
ترجمه :
امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا خداوند در شبى از ماه رمضان آزادشدگانى از آتش دارد، مگر کسى که با مست کننده اى افطار کند، کینه توزى کند یا صاحب شطرنج باشد.
حدیث : 10
عن حمران انه سأل ابا جعفر علیه السلام عن قول الله عزوجل (انا انزلناه فى لیله مبارکه ) قال نعم هى لیله القدر و هى من کل سنه فى شهر رمضان فى العشر الاواخر فلم ینزل القران الا فى لیله القدر قال الله عزوجل (فیها یفرق کل امر حکیم ) قال یقدر فى لیله القدر کل شى ء یکون فى تلک السنه الى مثلها من قابل من خیر او شر او طاعه او معصیه او مولود و اجل او رزق فما قدر فى تلک اللیله و قضى فهو من المحتوم و لله فیه المشیئه قال قلت له لیله القدر خیر من الف شهر اى شى عنى بها قال العمل الصالح فیها من الصلاه و الزکاه و انواع الخیر خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیله القدر و لو لا ما یضاعف الله للمومنین ما بلغوا ولکن الله عزوجل یضاعف لهم الحسنات .
ترجمه :
راوى مى گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم شب مبارکى که در آیه (انا انزلناه فی لیلة مبارکة) آمده است ، چه شبى است ؟
آن حضرت علیه السلام فرمودند: این شب ، شب قدر است که هر سال در دهه آخر ماه رمضان قرار دارد. و قرآن نازل نشده ، مگر در شب قدر.
خداى عزوجل مى فرمایند (فیها یفرق کل امر حکیم) در این شب هر خیر و شر، طاعت و معصیت ، تولد و مرگ و رزقى از آن شب به مدت یک سال معین و مشخص مى شود.
و آنچه قرار است در این شب واقع شود، حتما اتفاق خواهد افتاد، البته خداوند مى تواند هر چیزى را تغییر دهد.
عرض کردم : (لیلة القدر خیر من الف شهر) یعنى چه ؟ آن حضرت علیه السلام فرمودند: انواع اعمال نیک و خوبیها در این شب بهتر از همین اعمال در هزار ماه است که در آن شب قدر نباشد. و اگر خداوند ثواب مؤمنین را مضاعف نمى نمودند ، آنان به چنین ثوابى نمى رسیدند و در هر حال خداوند است که حسنات آنان را چند برابر مى نماید.
حدیث : 11
عن سعید بن جبیر قال سالت ابن عباس ما لمن صام رمضان و عرف حقه قا تهیا یا ابن جبیر حتى احدثک بما لمن صام رمضان و عرف حقه قال تهیا یا ابن جبیر حتى احدثک بما لم تسمع اذناک و لم یمر عى قلبک و فرغ نفسک لما سالتنى عنه فما اردته علم الاولین والاخرین قال سعید بن جبیر فخرجت من عنده فتهیات له من الغد فبکرت الیه من طلوع الفجر فصلیت الفجر ثم ذکرت الحدیث فحول و جهه الى فقال اسمع منى ما اقول سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول لو علمتم ما لکم فى رمضان لزدتم لله شکرا اذا کان اول لیله منه غفر الله لامتى الذنوب کلها سرها و علانیتها و رفع لکم الفى الف درجه و بنالکم خمسین مدینه و کتب الله لکم یوم الثانى بکل خطوه تخطونها فى ذلک الیوم عباده سنه و ثواب نبى و کتب لکم صوم سنه واعطاکم الله یوم الثالث بکل شعره على ابدانکم قبه فى الفردوس من دره بیضاء فى اعلاها اثنا عشر الف بیت من النور فى اسفلها عشر الف بیت من النور فى کل بیت الف سریر على کل سریر حوراء یدخل علیکم کل یوم الف ملک مع کل ملک هدیه ...
و للجنة بابا یقال لها الریان لا یفتح ذلک الى یوم القیامه ثم یفتح للصائمین و الصائمات من امه محمد صلى الله علیه و آله ثم ینادى رضوآن خازن الجنه یا امه محمد هلموا الى الریان فتدخل امتى فى ذلک الباب الى الجنه یا امه محمد هلموا الى الریان اى شهر یغفر له و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم .
سعید بن جبیر مى گوید از ابن عباس پرسیدم کسى رمضان را روزه بگیرد و حق آن را بشناسد، چه پاداشى دارد؟
او در جواب گفت : آماده شو ابن جبیر تا چیزى به تو بگویم که گوشهایت آن را نشنیده و بر دلت نگذشته است! خود را براى آنچه که از من پرسیدى فارغ ساز که آنچه پرسیدى علم اولین و آخرین است .
سعید بن جبیر مى گوید رفتم و فردا به هنگام طلوع فجر به سرعت خود را به او رسانیده ، نماز صبح را خواندم و مطلب را یاد آورى کردم . او به من رو کرده و گفت : آنچه را مى گویم بشنو.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: اگر مى دانستید در رمضان چه پاداشى براى شما نهفته است ، بیش از این شکر مى کردید.
هنگامى که شب اول آن فرا رسید، خداوند حتما گناهان امتم را مى بخشد، همه آنها را آشکار آن و پنهان آن را و دو هزار هزار درجه شما را بالا مى برد و پنجاه شهر براى شما مى سازد.
شب دوم ... شب سوم ... ( روایت طولانی ست و تا شب سی ام پاداشهایی را بیان می دارد تا آنجا که می فرماید: )
بهشت درى بنام ریان (سیراب ) دارد که تا روز قیامت باز نمى شود، آنگاه براى مردان و زنان روزه دار امت محمد صلى الله علیه و آله گشوده مى شود. آنگاه (رضوان ) خزانه دار بهشت ندا مى دهد، اى امت محمد! به در (ریان ) بیایید و بدین ترتیب ، امت من از این در وارد بهشت مى شوند. اکنون اگر کسى در ماه رمضان آمرزیده نشود، در کدام ماه آمرزیده خواهد شد! هیچ نیرو و قدرتى نیست ، مگر از خداى بلند مرتبه و بزرگ .
حدیث : 12
عن ابن عباس قال کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا دخل شهر رمضان اطلق کل اسیر و اعطى کل سائل .
ترجمه :
ابن عباس: روش رسول خدا صلى الله علیه و آله این بود که به هنگام فرا رسیدن ماه رمضان هر اسیرى را آزاد و به هر سائلى مالى عطا مى نمود.
منبع:
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال
مرحوم شیخ صدوق (ره )
تقویم 1
از:
تقویم شیعه
عبدالحسین نیشابوری
رمضان المبارک
ماه مبارک رمضان ماه پر خاطره اى است . روزهاى 1،3،4،6،10،12،13،14،15،16،17،19،20،21،23،24 یاد آور لحظاتى حساس از تاریخ اسلام است . هم یادمانهاى خوش و هم روزهاى حزن انگیز در این ماه به چشم مى خورد.
ولادت امام حسن مجتبى (علیه السلام ) و معراج پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دو خبر سرور آفرین در این ماه است . مرگ ابولهب ، ابن ملجم ، عایشه مروان ، زیاد بن ابیه ، حجاج ثقفى نیز روزهاى نابودى دشمنان اهل بیت (علیهم السلام ) است . از سوى دیگر شهادت حضرت زهرا (علیها السلام ) بنابر قولى ، ضربت خوردن و شهادت امیر المؤ منین (علیه السلام )، وفات حضرت خدیجه (علیها السلام ) و حضرت نفسیه (علیها السلام ) و شهادت مختار روزهاى حزن آل محمد (علیهم السلام ) است .
جنگ بدر، طائف ، تبوک و فتح مکه روزهاى تاریخ ساز اسلام است . عروج حضرت عیسى (علیه السلام ) به آسمان ، نزول قرآن ، مراسم عقد اخوت ، دعاى باران توسط پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نیز وقایع مهم تاریخى هستند.
بدعت نماز تراویح توسط عمر، ورود محمد بن ابى بکر به مصر، بیعت با امام مجتبى (علیه السلام )، آمدن نامه هاى اهل کوفه براى امام حسین (علیه السلام )، حرکت حضرت مسلم به سمت کوفه ، ولایتعهدى امام رضا (علیه السلام ) و ضرب سکه به نام آن حضرت ، هر یک یاد آور فرازهایى از برگهاى اسلام اند.
1 ماه رمضان
در شب اول ماه مبارک رمضان غسل و زیارت امام حسین (علیه السلام ) وارد شده است (1).
الف - ولایتعهدى امام رضا (علیه السلام )
در 7 رجب سال 200 ماءمون عباسى نامه اى به امام رضا (علیه السلام ) نوشت ، و آن بزرگوار را براى ولایت عهدى خویش به مرو فراخواند(2) در روز اول ماه رمضان سال 201 ه مردم با حضرت رضا (علیه السلام ) به ولایتعهدى بیعت کردند(3)، و بعضى ششم این ماه نقل کرده اند.
در این روز در سال 65 ه مروان بن حکم در سن 81 سالگى در دمشق به درکات جحیم شتافت ، و مدت خلافت او 9 ماه بود(4).
مروان پسر حکم بن ابى العاص بود و به ((وزغ بن وزغ )) ملقب گردیده بود. او و پدرش مورد لعن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) واقع شدند، حتى عایشه به مروان گفت : شهادت مى دهم که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) پدرت را لعن کرد در حالیک تو در صلب او بودى .
مروان در عداوت با خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و اهل بیت (علیهم السلام ) خصوصا امیر المؤ منین (علیه السلام ) از زمان عثمان تا آخر ایام خود بسیار کوشید. بعد از آنکه عثمان او و پدرش حکم را از طائف بر خلاف امر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به مدینه بازگردانید، خمس افریقیه را به مروان داد و فدک را هم به او واگذار کرد و او را وزیر و کاتب خود قرار داد.
او در ایام خلافت عثمان فتنه ها بپا کرد. در جنگ جمل تیرى زد و طلحه را کشت و بعد از فتح هنگامى که اسیر شد حسنین (علیهم السلام ) را شفیع قرار داد و امیر المؤ منین (علیه السلام ) او را رها کرد. به حضرت عرض کردند: از او بیعت بگیر. فرمود: همانا دست او دست یهودى است ، چه اینکه یهود به مکر و حیله معروفند.
بعد از آن که مروان به معاویه پیوست هرگاه حکومت شهرى به او داده مى شد، در ترویج سب امیر المؤ منین (علیه السلام ) مجد و مصر بود. او در مدینه هر جمعه بر منبر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بالا مى رفت و در حضور مهاجرین و انصار امیر المؤ منین (علیه السلام ) را سب مى کرد. مروان بعد از هلاک شدن یزید به جاى وى نشست ، و همسر او را به عقد خود در آورد و نه ماه خلافت کرد. همسر یزید زهرى در غذاى او ریخت که لال شد و آخر الآمر متکابر دهان او گذاشت ، و باکنیزان روى او نشستند تا اینکه در اول ماه رمضان به درک واصل شد(5).
در اول ماه رمضان سال 9 ه جنگ تبوک به وقوع پیوست (6) این جنگ را فاضحه نیز مى گویند، زیرا منافقین مدینه و کسانى که قصد کشتن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را در عقبه داشتند رسوا و مفتضح شدند.
به لشکرى که در این جنگ شرکت ((جیش العسره )) مى گویند، زیرا در سختى و زحمت فراوان ، با اینکه ایام جمع آورى محصول بود به جنگ رفتند. حرکت لشکر در ماه رجب بود که 30 هزار نفر حرکت کردند و فقط هزار نفر سواره بودند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: ((کفش فراوان با خود بیاورید))، و در مسیر هر دو نفر به یک خرما سد جوع مى کردند و آب هم کمیاب بود. در این جنگ عده اى از زنها نیز همراه حضرت حرکت کردند.
از سوى دیگر 82 نفر از منافقین مدینه با عذر تراشى به جنگ نرفتند و در مدینه ماندند تا در غیاب آن حضرت خانه آن حضرت را غارت کنند و خانواده ایشان را از مدینه بیرون نمایند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) امیر المؤ منین (علیه السلام ) را به جاى خود در مدینه خلیفه قرار داد و منافقین کلماتى گفتند که خاطر مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) را آزردند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به آن حضرت فرمود: اءما ترضى اءن تکون منى بمنزله هارون من موسى الا اءنه لا نبى بعدى ...؟
در بازگشت از تبوک چهل نفر از منافقین که همراه حضرت بودند، تصمیم گرفتند وقتى شتر حضرت بالاى گردنه مى رسد کدوها را پر از ریگ نمایند و به زیر دست و پاى شتر حضرت رها کنند تا شتر رم کند و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از شتر افتاده و به قتل برسد. هنگام اجراى توطئه شتر حضرت قدم از قدم برنداشت و مکر منافقین شکست خورد و خداوند وجود مقدس پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را حفظ کرد(7).
از سوى دیگر منافقینى که در مدینه مانده بودند قصد جان امیر المؤ منین (علیه السلام ) را نمودند و حفره اى طولانى در مسیر راه مدینه حفر کردند و روى آن را با حصیر پوشاندند تا هنگامى که امیر المؤ منین (علیه السلام ) به استقبال پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مى آید هنگام مراجعت میان آن حفره بیفتد و آنان بر سرش بریزند و او را به قتل برسانند. ولى هنگام مراجعت اسب آن حضرت از روى حصیر و گودال عبور ننمود و بار دیگر حیله منافقین باطل گردید(8).
در تبوک جنگى صورت نگرفت و آن حضرت بالشکر به مدینه بازگشتند(9). وقوع این جنگ در ماه رجب هم نقل شده است (10).
د - وفات حضرت نفیسه (علیها السلام )
در این روز در سال 208 ه زاهده عابده حضرت نفیسه خاتون (علیها السلام ) دختر حسن بن زید بن حسن بن على بن ابى طالب (علیهم السلام ) در مصر وفات کرد(11).
شوهر آن حضرت اسحاق مؤ تمن پسر حضرت صادق (علیه السلام ) بوده ، و از طرف مادر منتسب به آقا قمر بنى هاشم (علیه السلام ) است (12).
حضرت نفیسه (علیها السلام ) براى خود قبرى کنده بود و پیوسته در آن قبر نماز مى خواند و ختم قرآن مى نمود.
آن حضرت در اول ماه رجب بیمار شد، و نامه اى به شوهرش که در مدینه بود نوشت و او را از احوال خود با خبر کرد. در شب اول ماه رمضان بیمارى شدت پیدا کرد و فرداى آن روز در حالتى که روزه بود طبیب آوردند و او امر به افطار کرد. آن حضرت فرمود: ((واعجبا! سى سال است از خداوند مسئلت دارم با حالت روزه از دنیا بروم ، و اکنون که روزه هستم افطار کنم ))؟ پس خواندن سوره انعام را شروع کرد، و چون به آیه مبارکه لهم دار السلام عند ربهم رسید وفات کرد.
شوهر آن حضرت زمانى رسید که ایشان وفات کرده بود. او مى خواست آن حضرت را به مدینه ببرد و در بقیع نزد اجداد طاهرینش دفن کند، ولى مردم مصر با التماس و در خواست او را نگه داشتند. اسحاق مؤ تمن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را در خواب دید که فرمودند: ((با اهل مصر در این ماجرا مخافت نکنى ، که به خاطر نفسیه خداوند رحمت و برکاتش را نازل مى کند)). جناب اسحاق بدن آن حضرت را در محل فعلى دفن کردند و معروف است که دعا کنار قبر آن حضرت مستجاب است (13).
3 ماه رمضان
شهادت حضرت زهرا (علیها السلام )
به قولى شهادت حضرت صدیقه طاهره زهراى مرضیه (علیها السلام ) در این روز است (14).
4 ماه رمضان
زیاد بن ابیه در سال 53 ه در کوفه به هلاکت رسید(15). او مشهور به زیاد بن ابیه ، زیاد بن امه ، زیاد بن عبید، و زیاد بن سمیه است ؛ و چون پدر زیاد از کثرت معلوم نبود به او زیاد بن ابیه مى گفتند.
هنگامى که به معاویه پیوست به او زیاد بن ابى سفیان و برادر معاویه شد و زناى مادر خود را قبول کرد. سمیه کنیز حارث بن کلده طبیب بود. حارث او را به چراندن گوسفندان وادار کرده بود ولى طبع زشت و شهوانى سمیه آنقدر در صحرا ننگ به بار آورد که حارث او را از خود راند. از آن پس سمیه اسما خود را به عبید چوپان ثقفى چسباند و رسما جزء فواحش طائف در آمد و حیثیت خاندان عبید را هم لکه دار کرد.
برادرى او با معاویه یکى از راههایى بود که معاویه براى جلب زیاد به طرف خود به کار گرفت . او مجلسى ترتیب داد و از عده اى به عنوان شاهد در آنجا استفاده کرد که از جمله ابو مریم مشروب فروش طائف بود. او برخاست و به زیاد گفت : شبى ابوسفیان به طائف آمد و از من فاحشه اى خواست . در آن شب کسى جز سمیه نبود. صبر کردیم تا رفت و آمدها کم شد. سمیه را براى او فرستادم . زیاد زناى مادر خود را قبول کرد و برادر معاویه شد! معاویه هم براى باوراندن این نسبت به و خواهرش را به خانه او فرستاد و دستور داد چادر از سر بر دارد چرا که محرم اوست (16).
زیاد بعد از برادرى با معاویه برائت از حضرت امیر المؤ منین (علیه السلام ) و قتل شیعیان على بن ابى طالب (علیه السلام ) و غارت اموال آنان را شروع کرد. دست بریدن ، شکم پاره کردن ، با دار آویختن ، زنده به گور کردن ، میل سرخ شده به چشمان شیعیان کشیدن ، فرزندان را سر بریدن ، خانه خراب کردن و آتش زدن از جمله کارهاى او بود. عبد الرحمن بن حسان را به جرم محبت على بن ابى طالب (علیه السلام ) زنده در گور کرد(17).
در بصره و کوفه سیزده هزار نفر را به جرم شیعه بودن یا به احتمال شیعه بودن کشت ، و بعد به معاویه نوشت : من تا به این حد خواسته تو را انجام دادم و این کارها با دست چپم بود. اگر حکومت حجاز به من واگذار شود با دست راستم که بیکار است همین عمل را انجم مى دهم ، و تصمیم دارم از مردم عراق در مسجد بخواهم که برائت از على (علیه السلام ) و مدح خاندان امیه را علنى نمایند. هر کس قبول نکند او را بکشم و خانه او را خراب کنم ، چون این خبر منتشر شد، امام حسن (علیه السلام ) و شیعیان نفرین کردند و بعضى امیر المؤ منین (علیه السلام ) را در خواب دیدند که او را نفرین کرد، و آن ملعون قبل از عملى کردن تصمیمش به مرض طاعون مبتلا شد و به درکات جحیم واصل گردید(18).
6 ماه رمضان
ضرب سکه به نام امام رضا (علیه السلام )
در این روز در سال 201 ه سکه طلا به نام مبارک حضرت رضا (علیه السلام ) زدند. بنابر قولى این روز روز ولایت عهدى اجبارى آن حضرت بوده است (19)، و مردم با آن حضرت به ولایت عهدى بیعت نمودند(20).
10 ماه رمضان
الف - آمدن نامه هاى اهل کوفه براى امام حسین (علیه السلام )
در سال 60 ه جمعى از کوفیان نامه هاى مردم کوفه را براى امام حسین (علیه السلام ) آوردند(21). که از جمله نام سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى و حبیب بن مظاهر و جمعى از شیعیان آن حضرت در آنها بود، که توسط عبد الله بن مسمع همدانى و عبد الله بن وال خدمت امام (علیه السلام ) آورده شد.
ب - وفات حضرت خدیجه (علیها السلام )
در این رز حضرت خدیجه کبرى (علیها السلام ) از دنیا رحلت فرمودند(22). این قول بنابر نقل 45 روز بعد از رحلت جناب ابوطالب (علیه السلام ) است (23). اقوال دیگر در رحلت آن حضرت چنین است : 23 رجب ، 27 رجب ، آخر رجب ، اول ماه رمضان ، 12 ماه رمضان . آن حضرت بعد از حضرت ابوطالب (علیه السلام ) به سه روز فاصله و به قولى یک ماه و به قولى 45 روز و به قولى 50 روز وفات کرده است (24).
آن حضرت نخستین همسر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود، و تا خدیجه (صلى الله علیه و آله ) زنده بود نبى گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) همسرى اختیار نفرمود. سبقت به اسلام و خدمات او به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) زیاده از آن است که ذکر شود. در فضیلت آن حضرت همین بس که والده مکرمه حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام ) است ، و همه ذرارى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به ایشان منتهى مى شوند(25).
آن حضرت هنگام رحلت چند وصیت به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نمودند، و با آن همه فداکارى و انفاق مال ، به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) عرض کردند: ((یا رسول الله ، مرا ببخشید که در حق شما کوتاهى کردم )). پیامبر (صلى الله علیه و آله ): ((حاشا و کلا! من از شما تقصیرى ندیدم ، بلکه منتهاى سعى و کوشش خود را در حق من نمودى . شما در خانه من زحمات زیادى را متحمل شدى . اموالت را در راه خدا بذل و بخشش نمودى )).
آنگاه خدیجه (علیها السلام ) عرض کرد: یا رسول الله ، شما را وصیت مى کنم به این دختر و به حضرت فاطمه (علیها السلام ) اشاره نمود این دختر بعد از من یتیم و غریب است . کسى از زنهاى قریش او را اذیت نکند. کسى به صورت او لطمه اى نزند، به روى او داد نزند و مکروهى نبیند(26).
آن حضرت اولین زنى است که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را تصدیق نمود، و اول زنى است که در مکه با رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) نماز جماعت خواند، و اول زنى است که ایمان خود را در مکه در میان مشرکین اظهار نمود، و اول زنى است که در مقابل دشمن از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) دفاع نمود و تمام اموال خود را به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بخشید، و اول زنى است که ایمانش با قبول ولایت امیر المؤ منین (علیه السلام ) به درجه کمال رسید.
روزى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) خدیجه (علیها السلام ) را خواست و در کنار خود نشانید و فرمود: این جبرئیل است و مى گوید: براى اسلام شروطى است که عبارتند از: اقرار به یگانگى خداوند متعال ، اقرار به رسالت رسولان ، اقرار به معاد و اصول این شریعت و احکام آن ، اطاعت از اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او یکى بعد از دیگرى با برائت از دشمنان ایشان .
خدیجه (علیها السلام ) به هه آنها اقرار نمود و ائمه طاهرین به خصوص امیر المؤ منین (علیه السلام ) را تصدیق کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: هو مولاک و مولى المؤ منین و امامهم بعدى : یعنى ((على مولاى تو و مولاى مؤ منان بعد از من و امام ایشان است )). آنگاه از خدیجه (علیها السلام ) در قبول ولایت امیر المومنین (علیه السلام ) عهد مؤ کد گرفت . سپس رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) یک یک از اصول و فروع دین حتى آداب وضو و نماز و روزه و حج و جهاد و صله رحم و واجبات و محرمات را بیان فرمود.
سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دست خود را بالاى امیر المؤ منین نهاد و خدیجه (علیها السلام ) دست خود را بالاى دست رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) و به این ترتیب با امیر المؤ منین (علیه السلام ) بیعت نمود(27).
12 ماه رمضان
در این روز در سال اول هجرت رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) بین اصحاب خود عقد اخوت بست و امیر المؤ منین (علیه السلام ) را برادر خود گردانید(28).
13 ماه رمضان
در سال 95 ه در چنین روزى ظالم سفاک پلید حجاج بن یوسف ثقفى به هلاکت رسید. او در زمان ولید بن عبد الملک در شهر واسط که خودش بنا کرده بود با مرض آکله در شکمش به درک واصل شد(29). اقوال دیگر در روز مرگ او 21، 23، 25، 27 ماه رمضان است .
مادر او قارحه نامى بود که قبل از همسرى با یوسف بن عقیل پدر ظاهرى حجاج ، در منزل حارث بن کلده طبیب بود. هنگامى که حجاج به دنیا آمد سوراخ مقصد نداشت ، طبیب براى او سوراخ قرار داد. همچنین او شیر نمى خورد تا اینکه بز سیاهى کشتند و از خونش بر پستان مادر و به صورت حجاج مالیدند و او از روز چهارم پستان قبول کرد. به این سبب حجاج خونخوار شد و مى گفت : بیشترین لذت من در ریختن خون است . این صفت از کسى که مدت حمل او دو سال و نیم بوده و بیش از دو سال و نیم پس از مرگ پدرش به دنیا آمده ، بعید نیست (30)!!
تعداد کشته شدگان به دست او را بجز جنگها، یکصد و بیست هزار نفر نوشته اند. هنگامى که هلاک شد، در زندان او پنجاه هزار مرد و سى هزار زن بود که 16 هزار از آنها برهنه و عریان بودند، و قاعده آن ملعون این بود که زن و مرد و اطفال را با هم زندانى مى کرد، زنان او سقف نداشت .
عده زیادى از دوستان و شیعیان امیر المؤ منین (علیه السلام ) را شهید کرد، از جمله کمیل بن زیاد نخعى (31)، قنبر غلام امیر المؤ منن (علیه السلام )(32)، عبد الحرمن بن ابى لیلى انصارى ، که آن قدر او را تازیانه زد که امیر المؤ منین (علیه السلام ) را سب کند و او مناقب آن حضرت را مى گفت ، تا حجاج دستور داد او را شهید کردند. دست و پاى یکى از حواریین امام زنى العابدین (علیه السلام ) به نام یحیى بن ام طویل را برید تا شهید شد. همچنین سعید بن جبیر را به شهادت رسانید که 15 روز بعد از قتل او حجاج به درک واصل شد.
حجاج به مرض آکله مبتلا شد، و طبیب تکه گوشتى را به نخى بست تا آن ملعون بلعید. طبیب آخر نخ را نگه داشت ، و بعد از لحظه اى نخ را کشید و دید چیزى نمانده است ، و معلوم شد که به زودى جا با مالک جهنم خواهد سپرد(33). قبر او را در شهر واسط مخفى کردند و آب روى آن رها کردن ولى در زمان سفاح قبر او را پیدا کردند، آنچه مانده بود سوزانده و بر باد دادند(34). او بیست سال در عراق حکومت کرد، و عمر نحسش 53 سال بود(35).
14 ماه رمضان
در سال 67 هه در چنین روزى مختار بن ابى عبیده ثقفى به شهادت رسید، و مزار او کنار مرقد حضرت مسلم (علیه السلام ) در انتها مسجد کوفه است (36).
مصعب بعد از به شهادت رساندن مختار، دستور داد همسر او را دستگیر کنند. او زنى مؤ منه به نام عمره دختر نعمان بن بشیر انصارى بود. مصعب گفت : برائت بجوى از شوهرت . او گفت : چگونه برائت بجویم از کسى که روزهاى روزه و شبها به نماز مشغول بود، و خون خود را براى خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نثار کرد و خونخواهى فرزند پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نمود؟ مصعب در حالتى که شمشیرش را از غلاف بیرون کشیده بود، گفت : پس تو را به شوهرت ملحق مى کنم . همسر مختار جواب داد: پس از این مرگ بهشت است و به خدا قسم هیچ چیزى را بر محبتم به على بن ابى طالب (علیه السلام ) ترجیح نمى دهم .
در گرماى هوا در صحرایى بین حیره و کوفه دست و پاى او را بستند و بعد گردن او را زدند و سر از بدنش جدا کردند. این زن مؤ منه اولین زن شهیدى است که در محبت امیر المؤ منین (علیه السلام ) با شکنجه کشته شد(37).
15 ماه رمضان
الف - ولادت امام حسن مجتبى (علیه السلام )
شب نیمه ماه رمضان سال سوم ه دومنین امام شیعیان حضرت ابو محمد حسن بن على بن ابى طالب (علیه السلام ) در شهر مدینه به دنیا آمد(38).
القاب آن حضرت : سید، سبط، امنى ، حجت ، بر، نقى ، زکى ، مجتبى ، زاهد.
رنگ مبارکش سرخ و سفید، دیدگان مبارکش گشاده و چشمانش مشکى بود. گونه مبارکش هموار و محاسنش انبوه و موى سرش مجعد بود. گردن مبارک در نور و سفا ماننده نقره صیقل زده ، میانه بالا و شانه هایى گشاده داشت و از همه مردم خوشروتر بود. خضاب بسیار مى کرد و بدن شریفش در نهایت لطافت بود(39).
در روز هفتم ولادت آن حضرت ، مادرش فاطمه زهرا (علیها السلام ) آن مولود مبارک را در پارچه حریرى که جبرئیل (علیه السلام ) آن را براى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از بهشت آورده بود، پیچید و خدمت رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) آورد، و آن حضرت نام مبارکش را حسن نهاد و گوسفندى براى حضرتش عقیقه نمود(40).
ب - حرکت حضرت مسلم (علیه السلام ) به سمت کوفه
در این روز در سال 60 ه حضرت ابا عبد الله (علیه السلام ) جناب مسلم بن عقیل (علیه السلام ) را به کوفه روانه کرد. همراه او پاسخ نامه هاى کوفیان را داده بود که مضمون آن چنین بود: ((به سوى شما برادر و پسر عمویم ، موثق اهل بیت خویش ، مسلم بن عقیل را فرستادم . اگر او بنویسد براى من که راءى دانایان و بزرگان شما متفق شده بر آنچه در نامه ها درج کرده اید، به زودى به سوى شما خواهم آمد، انشاء الله (41))).
16 ماه رمضان
در این روز در سال 37 38 ه جناب محمد بن ابى بکر به عنوان استاندار از طرف امیر المؤ منین (علیه السلام ) وارد مصر شد(42).
17 ماه رمضان
الف - معراج پیامبر
معرج پیامبر (صلى الله وعلیه و آله ) پنج سال بعد از بعثت در چنین روزى واقع شده (43)، و آیه سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام الى المسجد القصى ...(44)، در این باره نازل شده است . معراج پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در 21 ماه رمضان نیز نقل شده است (45).
معراج از جمله ضروریات اسلام است (46)، و از آیات کریمه و احادیث متواتره ثابت شده است که خداوند متعال حضرت رسول (صلى الله علیه و آله ) را در یک شب از مکه معظمه تا مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها تا سدره المنتهى و عرض اعلى برد، و عجایب آفرینش آسمانها را به آن حضرت نمایاند و رازهاى نهانى و معارف نامتناهى را به آن حضرت القا فرمود و آن حضرت در بیت المعمور تحت عرش به عبادت حق تعالى قیام فرمود و با انبیاء (علیهم السلام ) ملاقات نمود و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت و احوال کسانى که در عذاب بودند را مشاهده فرمود.
احادیث متواتر دلالت دارد که عروج آن حضرت به بدن بوده نه به روح ، و در بیدارى بوده نه در خواب (47).
اقوال دیگر در تعیین روز معراج چنین است : 17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت ، 17 ربیع الاول قبل از هجرت ، 17 رجب قبل از هجرت 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت ، 27 ماه رمضان ، 21 ماه رمضان
درباره مکانى که آغاز حرکت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به سوى معراج بوده نیز چند قول است : از منزل خدیجه (علیها السلام )، از منزل ام هانى خواهر امیر المؤ منین (علیه السلام )، از شعب ابى طالب (علیه السلام )(48).
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: حقتعالى حضرت رسول (صلى الله علیه و آله ) را صد و بیست و چهار مرتبه به آسمان برد، و در هر مرتبه به آن حضرت درباره ولایت و امامت امیر المؤ منین (علیه السلام ) و دیگر ائمه طاهرین (علیهم السلام ) زیاده از سایر فرایض تاءکید و توصیه نمود(49).
ب - جنگ بدر
در روز جمعه در سال دوم هجرت جنگ بدر کبرى به وقوع پیوست (50) 18 یا 19 این ماه هم ذکر شده است .
تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهداى آنان 9 تا 14 نفر، و تعداد کفار 950 نفر بود. مقتولین کفار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسیر گرفتند. 35 نفر از 70 نفر کشته هاى کفار به دست امیر المؤ منین (علیه السلام ) به قتل رسیدند(51).
در این جنگ ابوجهل نیز کشته شد(52). ابوجهل هشام بن مغیره مخزومى از دشمنان سر سخت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود. او با اینکه نامش هشام بود ولى از فرط بدجنسى و زشت سیرتى به اءبى جهل مکنى شد. ابوجهل کسى بود که در مکه آزار و اذیت بسیار به رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) نمود. بچه دان شتر بر سر مبارک حضرت ریخت . خاکستر و خاک بر سر مبارک حضرت ریخت . سنگ به دندان مبارکش زد، نسبت کذب و جنون به آنان حضرت داد. مادر عمار یاسر جناب سمیه را بعد از شکنجه بسیار با نیزه اى که به ران او زد شهید کرد.
در جنگ بدر دو برادر انصارى (معاذ و معوذ) به خاطر سابقه اى که از او در اذیت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) شنیده بودند تصمیم به کشتن او گرفتند. به هر صورت او را ضربه هایى زدند و یکى از دو برادر دستش قطع شد و به پوست آویزان گردید، ولى چون دید دستش مزاحم جنگ با ابوجهل و هواداران اوست ، زیر پایش گذاشت و دفعتا آن را از بدنش جداکرد، و سپس ابوجهل را نقش زمین کردند.
بعد از جنگ ، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: کسى خبر از ابوجهل بیاورد. عبد الله بن مسعود رفت و پا روى سینه او گذاشت . ابوجهل به هوش آمد و گفت : بر جاى بلندى پاى گذاشته اى ، کاش قاتل من دهقان نبود (که کنایه اى به انصار بود). عبد الله بن مسعود سر او را از بدن جداکرد و نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آورد و جلوى پاى آن حضرت انداخت . پیامبر (صلى الله علیه و آله ) شکر الهى بجا آورد(53)، و خداوند نصرت خود را بر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نازل نمود، و آن حضرت فرمود: امروز روز عید است و باید شکر خدا را بر نعمتى که به اهل ایمان عطا فرموده به جاى آورد(54).
ج - قتل عایشه
در شب 17 ماه رمضان در سال 58 ه در مدینه ، عایشه دختر ابوبکر به دست معاویه کشته شد، و به سزاى اعمالش رسید(55). دو قول دیگر در این باره 29 رجب و آخر ذى الحجه است .
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دوست داشت تا زنده است مرگ و دفن عایشه را ببیند(56). ابن ابى الحدید مى گوید: اگر خلیفه دوم به جاى على (علیه السلام ) بود هر آینه عایشه را قطعه قطعه مى کرد(57).
معاویه چون خواست براى پسرش یزید از مردم بیعت بگیرد، عایشه انکار آن کرد و معاویه را تهدید کرد و گفت : برادرم محمد را کشتى ، و براى یزید بیعت مى گیرى ؟ معاویه ترسید که مبادا او ایجاد فتنه کند. لذا در خانه خود چاهى کند و آن را پر از آهک کرد و فرش قیمتى بر روى آن پهن نمود و عایشه را وقت نماز عشا به خانه خود خواندم وقتى عایشه وارد شد، معاویه او را به نشستن بر آن تخت تعارف کرد. همین که روى آنشست ، فرو رفت و به چاه افتاد و هلاک شد. معاویه در چاه چندین نیزه مسموم تعبیه کرده بود و هنگامى که عایشه در چاه افتاد فورا کار او ساخته شد.
عایشه در زمان حیات پیامبر (صلى الله علیه و آله ) با آن حضرت رفتار نامناسبى داشت ؟ با امیر المؤ منین (علیه السلام ) و حضرت صدیقه (علیها السلام ) و همسران پیامبر (صلى الله علیه و آله ) رفتارهاى زشت و کینه توزانه اى روا داشت ؟ واقعه جمل و کشته شدن حدود بیست هزار نفر از مسلمین به خاطر فتنه او از کارهاى معروف اوست (58).
وقتى حضرت زهرا (علیها السلام ) به شهادت رسید، همسران رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) براى سر سلامتى امیر المؤ منین آمدند جز عایشه که اظهار مریضى کرد و سخنى گفت که دلالت بر خوشحالى او داشت (59).
از مشخص ترین نشانه هاى بغض و کینه او نسبت به امیر المؤ منین (علیه السلام ) این بود که غلامش را ((عبد الرحمن )) نام نهاد و گفت : این نام گذارى را به خاطر محبتم به قاتل على بن ابى طالب یعنى عبد الرحمن بن ملجم انجامد دادم (60).
19 ماه رمضان
ضرب خوردن امیر المؤ منین (علیه السلام )
در 19 ماه رمضان سال 40 ه در نماز صبح در مسجد کوفه با شمشیرى مسموم به دست ناپاک ابن ملجم منافق بر فرق مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) ضربت وارد شد.
در 13 ماه رمضان سال 40 ه حضرت مولى الموحدین على بن ابى طالب امیر المؤ منین (علیه السلام ) بعد از فارق شدن از جنگ نهروان از شهادت خود خبر دادند(61). در آن روز حضرت بر فراز منبر بعد از بیان کلماتى درربار در حقایق اسلام ، در آخر بیانات شریف خود، به فرزندشان امام حسن مجتبى (علیه السلام ) فرمودند: تا امروز چند روز از ماه مبارک رمضان مى گذرد؟ امام مجتبى (علیه السلام ) فرمود: 13 روز گذشته است . از امام حسین (علیه السلام ) پرسیدند: چند روز باقى مانده است ؟ امام حسین (علیه السلام ) فرمود: 17 روز باقى مانده است . در این هنگام امیر المؤ منین (علیه السلام ) دست به محاسن مبارک گرفتند و فرمودند: نزدیک است این موى من به خون سرم خضاب شود.
در شب 16 ماه رمضان سال 40 ه امیر المؤ منین (علیه السلام ) در خواب پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را دیدند، و آن حضرت به نزدیک شدن ملاقاتشان در بهشت به امیر المؤ منین (علیه السلام ) بشارت دادند، امیر المؤ منین (علیه السلام ) به دخترشان ام کلثوم (علیها السلام ) خبر دادند(62). در شب نوزدهم در شب نوزدهم امیر المؤ منین (علیه السلام ) روزه را در منزل ام کلثوم (علیها السلام ) افطار نمودند(63).
در شب 19 ماه رمضان سال 40 ه وردان و شبیب که با ابن ملجم در شهادت امیر المؤ منین (علیه السلام ) همراه بودند، در حین درگیرى کشته شدند(64).
در سال چهلم گروهى از خوارج در مکه جمع شدند و بر کشتگان نهروان گریستند. سه نفر از آنان با هم پیمان بستند که در یک شب امیر المؤ منین (علیه السلام ) و عمرو عاص و معاویه را بکشند.
ابن ملجم کشتن امیر المؤ منین (علیه السلام ) را بر عهده گرفت و وارد کوفه شد و با کمک قطام بنت اخضر که ابن ملجم قصد ازدواج با او را داشت ، و با همدستى شبیب بن بجره و وردان بن مجاله تصمیم خود را عملى کرد.
در صبح روز نوزدهم بعد از اذان صبح ، امیر المؤ منین (علیه السلام ) وارد مسجد شد و صداى نازنین ایشان به یا ایها الناس ، الصلاة بلند شد.
سپس آن حضرت مشغول نماز شد. هنگامى که در رکعت اول سر از سجده برداشت شبیب بر آن حضرت حمله ور شد، ولى شمشیرش خطا کرد. بلافاصله ابن ملجم لعنه الله حمله کرد و شمشیر او فرق مبارک آن حضرت را شکافت و محاسن شریفش له خون فرق مبارکش خضاب شد، و صداى مبارکش بلند شد: بسم الله و بالله و على مله رسول الله ، فزت و رب الکعبه .
صداى جبرئیل بلند شد: تهدمت والله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروه الوثقى ، قتل ابن عم المصطفى ، قتل الوصى المجتبى ، قتل على المرتضى ، قتل اشقى الاشقیاء.
20 ماه رمضان
در سال 8 ه فتح مکه واقع شد. در این فتح بزرگ تعداد مسلمانان 12 هزار نفر، و شهدا 2 نفر بودند. علت شهادت آن دو این بود که همراه لشکر نبودند و از آخر مکه وارد شده بودند، و لذا مورد هجوم قرار گرفته شهید شدند(65).
در این روز امیر المؤ منین (علیه السلام ) به امر مبارک خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله )، براى شکستن بتهایى که در کعبه بود، پاى مبارک خود را بر کتف شریفش اشرف مخلوقات نهاد(66).
مجلسى (رحمه الله ) از تاریخ طبرى نقل مى فرماید: هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نظر مبارکش بر این قرار گرفت که به طرف مکه حرکت کندت عمر را طلبید و به او فرمود: به مکه برو و اشراف قریش را از حال ما با خبر کن . عمر گفت : من بر جانم از اشراف قیش مى ترسم (67)!
هنگامى که مسلمانان وارد مکه شدند شعار مى دادند: الیوم یوم الملحمه : ((امروز روز در هم کوبیدن است )). پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: شعار را عوض کنید و بگویید: الیوم یوم المرحمه : ((امروز روز رحمت است )).
بعد فرمود: ابوسفیان و خانه اش در امانند، و هر کس داخل خانه او رفت در امان است . همچنین فرمودند: همه در امانند جز یک نفر به نام ((هبار بن اسود)) و بعضى معاویه را هم ذکر کرده اند(68). حضرت فرمود: ((اگر هبار چسبیده به پرده کعبه هم بود او را بکشید))؟!
علت این بر خورد شدید با هبار آن بود که در یکى از جنگهاى مسلمین با کفار قریش عده اى اسیر از کفار گرفتند و داخل اسرا داماد بزرگ پیامبر (صلى الله علیه و آله ) شوهر زینب دخترشان بود. حضرت فرمودند: هر کس فدیه بفرستد اسیر او را آزاد مى کنیم . بین آنچه از مکه به عنوان فدیه فرستاده بودند گردنبند حضرت خدیجه (علیها السلام ) به چشم مى خورد که به دخترش زینب داده بود. هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آن گردنبند را دیدند به یاد جناب خدیجه (علیها السلام ) افتادند و گریستند. آنگاه از مسلمین خواستند آن فدیه را که یادگار خدیجه (علیها السلام )است ، به آن حضرت ببخشند، و آنان قبول کردند. سپس قرار شد اسرا را آزاد کنند، در مقابل این که هر یک از زنان مسلمان که در مکه اسلام را پذیرفته ، اگر خواست بیاید آزاد باشد.
قرار بر این شد که امیر المؤ منین (علیه السلام ) بروند و هودج فواطم را بیاورند. آن حضرت به تنهایى رفتند و زینب دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و دیگر هاشمیات را آوردند، همینکه مقدارى از مکه بیرون آمدند ابوسفیان لعنت الله علیه گفت : پسر عمویش محمد (صلى الله علیه و آله ) جوانهاى شما را گمراه کرد و مسلمان شدند. حال این جوان یعنى على (علیه السلام ) در روز روشن آمده و بستگانش را مى برد. جلو او را بگیرید.
آنها آمدند تا مانع آن حضرت شوند. امیر المؤ منین (علیه السلام ) دفاع فرمودند. بعضى زخمى و بعضى به درک واصل شدند، در این اثنا هبار بن اسود به هودج هاشمیات حمله کرد و نیزه اى حواله هودج زینب دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نمود.
امیر المؤ منین (علیه السلام ) حمله به هبار کردند و او را فرارى دادند. زینب در این حمله ترسید و چون ششماهه حامله بود، هنگامى که وارد مدینه شدند بعد از زمانى بچه سقط شده و از دنیا رحلت کرد.
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((خون هبار بن اسود مهدور است ))، و هر کس هر جا او را دید بکشد.
ابن ابى الحدید به استادش مى گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به خاطر ترساندن زینب و سقط جنین او، ریختن خون هبار را جایز دانست . اگر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) زنده بود، آیا ریختن خون آن کس را که فاطمه (علیها السلام ) را ترسانید، جایز نمى دانست (69)؟
21 ماه رمضان
الف - شهادت امیر المؤ منین (علیه السلام )
امام المتقین امیر المؤ منین (علیه السلام ) در شب بیست و یکم ماه رمضان مقارن طلوع فجر به شهادت رسید، در حالى که از سن مبارک حضرتش 63 سال گذشته بود(70). در بیستم ماه رمضان اثرات سم در پاهاى مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) ظاهر شد و پاهاى مبارک ورم کرد(71). در شب بیست و یکم اثر زهر بر بدن مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) بسیار شد. حضرت فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با آنها وداع نمود و وصیت هاى خود را فرمود. در آن شب هر چه خوردنى و آشامیدنى آوردند تناول نفرمود، ولبهاى مبارکش به ذکر خدا حرکت مى کرد، و مانند مروارید عرق از پیشانى نازنینش مى ریخت و با دست مبارک خود آن را بر طرف مى کرد.
به امام مجتبى (علیه السلام ) فرمود: تو را به برادرت حسین (علیه السلام ) وصیت مى کنم . به فرزندان دیگر که از فاطمه زهرا (علیها السلام ) نبودند، فرمود: شما را وصیت مى کنم به اطاعت از حسن و حسین . سپس فرمودند: ((خداوند شما را صبر نیکو کرامت فرماید. امشب از میان شما مى روم و به حبیب خود محمد مصطفى (صلى الله علیه و آله ) ملحق مى شوم چنانچه مرا وعده داده است )). صداى گریه از اهل بیت بلند شد. آنگاه دستوراتى در مورد غسل ، کفن ، نماز و محل دفن به امام مجتبى (علیه السلام ) فرمودند و با امام حسین (علیه السلام ) و حضرت زینب (علیها السلام ) کلماتى از کربلاء فرمودند.
بعد از وداع با همگان دست و پاى مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک فرمودند.
صداى شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد. اهل کوفه که باخبر شدند، صداى شیون و ناله از تمامى شهر برخواست ، مانند روزى که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از دنیا رفتند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید و صداى تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد.
سپس مشغول غسل آن حضرت شدند. بعد از غسل و کفن ، امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) پشت سر تابوت را همانطور که حضرت فرموده بودند برداشته ، جلو تابوت خودش حرکت مى کرد، تا در مکانى فرود آمد.
بعد از نماز بر آن حضرت توسط امام مجتبى (علیه السلام )، مقدارى از زیر تابوت را کندند و قبرى آماده یافتند که داخل آن لوحى مسى یا سفالى بود و بر آن نوشته شده بود: ((بسم الله الرحمن الرحیم ، این قبرى است که نوح پیامبر براى بنده صالح خدا على بن ابى طالب حفر نمود است )). بدن مطهر آن حضرت را دفن نمودند و حسب وصیت آن حضرت ، قبر مطهرش را مخفى نمودند تا در زمان هارون بر همگان معلوم شد.
فرزندان آن حضرت از همسران مختلف 28 دختر و پسرند(72) 5 نفر آنها اولاد حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام ) هستند که عبارتند از امام حسن و امام حسین و زینب کبرى وام کلثوم و حضرت محسن (علیهم السلام ) که در دوران حمل در شش ماهگى توسط منافقین در ماجراى هجوم به خانه امیر المؤ منین (علیه السلام ) به شهادت رسید. حضرت عباس (علیه السلام ) و جعفر و عثمان و عبد الله در کربلا به شهادت رسیدند، که مادرشان ام البنین است . بقیه اولاد حضرت از همسران دیگر هستند.
وقتى خبر شهادت امیر المؤ منى (علیه السلام ) به عایشه رسید چنان خوشحال شد که بى اختیار شعرى خواند و سپس گفت : چه کسى على را کشت ؟ جواب دادند: ابن ملجم . گفت : خاک بر دهانش مباد (کنایه از اینکه خوب کارى کرد)(73).
در شب 21 ماه رمضان حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام ) به آسمان برده شد(74)؛ و در همین شب حضرت موسى بن عمران و یوشع بن نون (علیهم السلام ) رحلت نمودند(75).
ب - بیعت با امام مجتبى (علیه السلام )
در این روز مردم پس از شهادت امیر المؤ منى (علیه السلام ) با امام حسن (علیه السلام ) بیعت کردند(76).
ج - قتل ابن ملجم
در این روز ابن ملجم با یک ضربت شمشیر به جهنم فرستاده شد. بعد از کشته شدن ابن ملجم مردم به سوى قطام ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جثه اش را بیرون کوفه سوزانیدند(77).
ابن بطوطه متوفى سال 779 ه گفته است : هنگامى که به کوفه مسافرت کردم ، در غربى جبانه کوفه در زمینى سفید، زمینى بسیار سیاه دیدم و علت را پرسیدم . گفتند: اینجا قبر ابن ملجم است . عادت اهل کوفه این است که هر سال هیزم زیادى مى آوردند و 7 روز در این مکان مى سوزانند(78).
23 ماه رمضان
شب نزول قرآن است (79) و به قولى در شب 24 ماه رمضان بوده است (80).
24 ماه رمضان
مرگ ابولهب
در این روز و به قولى در 25 ماه رمضان ابولهب به درک واصل شد(81).
تتمه ماه رمضان
در این ماه در سال 14 ه نماز نافله به جماعت خواندن را بدعت گذارد سپس مردى را براى مردها و مردى را براى زنها به عنوان امام جماعت قرار داد(82).
ب - دعاى باران توسط پیامبر (صلى الله علیه و آله )
در ماه رمضان سال ششم هجرى قحطى شدیدى در مدینه رخ داد، که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) طلب باران کردند و باران آمد(83).
پاورقی:
1- مسار الشیعه : ص 4 5.
2- قلائد النحور: ج رجب ، 63.
3- فیض العلام : ص 24. بحار الانوار: ج 49 ص 11،321،303.
4- تتمه المنتهى : ص 83. بحار الانوار: ج 45 ص 385.
5- شفاء الصدور: ج 1 ص 323. تتمه المنتهى : ص 78 84.
6- وقایع الشهور: ص 158.
7- منتخب التواریخ : ص 61. منتهى الآمال : ج 1 ص 91 93.
8- منتخب التواریخ : ص 60.
9- منتهى الآمال : ج 1 ص 91.
10- بحار الانوار: ج 21، ص 245. الموسوعه الکبرى فى غزوات النبى الاعظم (صلى الله علیه و آله ): ج 5 ص 334 335.
11- زندگى سیده نفیسه (علیها السلام ): ص 43 45.
12- وقایع الشهور: ص 187.
13- تتمه المنتهى : ص 289. منتخب التواریخ : ص 195 196.
14- بحار الانوار: ج 22 ص 167، ج 43 ص 189 214.
15- نفائح العلام : ص 114 . الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 74. فیض العلام : ص 23. شفاء الصدور: ج 1 ص 310.
16- شرح ابن ابى الحدید: ج 16 ص 187. الوقایع و الحوادث : ج رمضان ص 75. شفاء الصدور: ج 1 ص 312. تتمه المنتهى : ص 87.
17- شفاء الصدور: ج 1 ص 315، به نقل از ابن خلکان و ابن اثیر.
18- شفاء الصدور: ج 1 ص 316، شرح ابن ابى الحدید: ج 16 ص 187. الوقایع و الحوادث : ج ماه رمضان ص 79.
19- تتمه المتهى : ص 278. مستدرک سفینه البحار: ج 4 ص 195.
20- مسار الشیعه : ص 6 نفائح العلام : ص 115.
21- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 112. بحار الانوار: ج 44 ص 333.
22- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 127، فیض العلام : ص 27. مسار الشیعه : ص 6 7. نفائح العلام : ص 19115.
23- نفائح العلام : ص 158. تقویم المحسنین : ص 11.
24- نفائح العلام : ص 191. منتخب التواریخ : ص 43. بحار الانوار: ج 19 ص 25. توضیح المقاصد: ص . 22
25- فیض العلام : ص 27.
26- شجره طوبى : ج 2 ص 234 235.
27- بحار الانوار: ج 18 ص 232، ج 65 ص 392.
28- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 112. فیض العلام : ص 31. مسار الشیعه : ص 7. تقویم المحسنین : ص 14. منتخب التواریخ : ص 46.
29- نفائح العلام : ص 471.
30- روضات الجنات : ج 7 ص 259.
31- مراقد المعارف : ج 2 ص 219.
32- مراقد المعارف : ج 2 ص 202.
33- تتمه المنتهى : ص 96 108.
34- الوقایع و الحوادث : ج ماه رمضان ، ص 156.
35- توضیح المقاصد: ص 22. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 139. فیض العلام : ص 32.
36- تتمه المنتهى : ص 91 92. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 157. فیض العلام : ص 33. بحار الانوار: ج 45 ص 386. مستدرک سفینه البحار: ج 5 ص 215.
37- المختار الثقفى : ص 40.
38- ارشاد: ج 2 ص 5. فیض العلام : ص 34. بحار الانوار: ج 43 ص 250، ج 95 ص 192. اعلام الورى : ج 1 ص 402. کشف الغمه : ج 1 ص 514. مسار الشیعه : ص 7. کافى : ج 2 ص 480. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. العدد القویه : ص 28. تقویم : ص 28. تقویم المحسنین : ص 11. تاریخ الخلفاء: ص 188.
39- منتهى الآمال : ج 1 ص 219 220.
40- ارشاد: ج 2 ص 5. فیض العلام : ص 34. بحار الانوار: ج 43 ص 250، ج 95 ص 192. اعلام الورى : ج 1 ص 402. کشف الغمه : ج 1 ص 514. مسار الشیعه : ص 7. کافى : ج 2 ص 480. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. العدد القویه : ص 28. تقویم المحسنین : ص 11. تاریخ الخلفاء: ص 188
41- فیض العلام : ص 35.
42- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 190. مستدرک سفینه البحار: ج 5 ص 213.
43- منتخب التواریخ : ص 52. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 194. توضیح المقاصد: ص 24. العدد القویه : ص 234. مصباح کفهمى : ج 2 ص 599. بحار الانوار: ج 97 ص 168، ج 95 ص 196.
44- صوره اسراء: آیه 1.
45- توضیح المقاصد: ص 24. العدد القویه : ص 234. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. بحار الانوار: ج 97 ص 168، ج 95 ص 196.
46- حق الیقین : ص 30. منتهى الآمال : ج 1 ص 51.
47- بحار الانوار: ج 18 ص 289. حق الیقین : ص 30.
48- بحار الانوار: ج 18 ص 302 319.
49- بحار الانوار: ج 18 ص 302 319. حق الیقین : ص 30.
50- بحار الانوار: ج 19 ص 325، ج 97 ص 168، ج 18 ص 380. الموسوعه الکبرى فى غزوات النبى الاعظم (صلى الله علیه و آله ): ج 1 ص 138. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 215 216.
51- منتخب التواریخ : ص 48 49. الوقائع و الحوادث : ج 1 ص 215 216.
52- نافئح العلام : ص 288. فیض العلام : ص 37 38.
53- منتخب التواریخ : ص 47 49. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 215 216.
54- مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. بحار الانوار: ج 97 ص 383.
55- فیض العلام : ص 36. نفائح العلام : ص 275. مستدرک سفینه البحار: ج 5 ص 214 215 (سال 58 و 68 ه).
56- سبعه من السلف : ص 267.
57- شرح ابن ابى الحدید: ج 17 ص 254.
58- مسند احمد، صحیح بخارى ، صحیح نسائى ، السیره الحلبیه ، صحیح مسلم باب الغیره من کتاب العشره .
59- شرح ابن ابى الحدید: ج 9 ص 198. ریاحین الشریعه : ج 2 ص 357.
60- ریاحین الشریعه : ج 2 ص 357. سفینه البحار: ج 3 ص 741. بحار الانوار: ج 28 ص 194، ج 32 ص 341.
61- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 139. مستدرک سفینه البحار: ج 5 ص 213.
62- ارشاد: ج 2 ص 15. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 190.
63- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 242.
64- نفائح العلام : ص 41.
65- مسار الشیعه : ص 9. العدد القویه : ص 218. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. بحار الانوار: ج 20 ص 111 - 143، ج 21 ص 143، ج 97 ص 168. سیره ابن هشام : ج 4 ص 80، تقویم المحسنین : ص 12.
66- توضیح المقاصد: ص 23. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. بحار الانوار: ج 97 ص 384. فیض العلام : ص 42.
67- بحار الانوار: ج 35 ص 287.
68- احقاق الحق : ص 265. التعجب : ص 106. نهج الحق و کشف الصدق : ص 310.
69- بیت الاحزان : ص 153. شرح ابن ابى الحدید: ج 14 ص 193.
70- کافى : ج 2 ص 465. منتهى الآمال : ج 1 ص 183. ارشاد: ج 1 ص 19. اعلام الورى : ج 1 ص 309. کشف الغمه : ج 1 ص 436. مناقب خوارزمى ن ص 284. العدد القویه : ص 235. ذخائر العقبى : ص 115. مسار الشیعه : ص 10. توضیح المقاصد: ص 24. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599. تاریخ الخلفاء: ص 166 175.
71- الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 265، 271 294.
72- ارشاد مفید: ج 1 ص 354 355. اعلام الورى : ج 1 ص 395.
73- تذکره الخواص ابن جوزى : ص 165.
74- بحار الانوار: ج 13 ص 376. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599.
75- بحار الانوار: ج 13 ص 376. مصباح کفعمى : ج 2 ص 599.
76- کشف الغمه : ج 1 ص 538.
77- نفائح العلام : ص 410.
78- نفائح العلام : ص 409.
79- مسار الشیعه : ص 10. بحار الانوار: ج 88 ص 7.
80- بحار الانوار: ج 95 ص 196.
81- نفائح العلام : ص 463.
82- بحار الانوار: ج 31 ص 12 پاورقى .
83- بحار الانوار: ج 20 ص 376.
منبع:
تقویم شیعه ( عبدالحسین نیشابوری)
______________________________________________________________________________________
تقویم 2
از:
مبلغان ش 47
تقویم قدس رضوی
1 رمضان:
الف - درگذشت سیده نفیسه خاتون - دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع) و همسر جناب اسحاق فرزند امام صادق(ع) ) - مدفون در مصر (سال 208 هجری قمری)
ب - درگذشت شیخ الرئیس ابن سینا (سال 428 ه.ق)
3 رمضان:
الف - رحلت فقیه متکلم شیخ مفید رحمه الله (413 ه.ق)
ب - غزوه تبوک (9 ه . ق)
4 رمضان:
الف - درگذشت عالم زاهد باکرامت آیت الله شیخ حسن علی تهرانی، مقبره مطهر ایشان در جوار حرم حضرت امام رضا علیه السلام می باشد (1325 ه . ق)
ب - درگذشت آیت الله میرزا هاشم آملی (1413 ه . ق)
6 رمضان:
الف - تفویض و اعلام ولایتعهدی امام رضا (ع) از سوی مأمون (201 ه . ق)
ب - درگذشت فقیه توانا حمزة بن عبد الله سلّار دیلمی (463 ه . ق)
7 رمضان:
امضای عهدنامه ولایتعهدی امام رضا (ع) از سوی مأمون ، و بیعت عموم مردم با ایشان (201 ه.ق)
9 رمضان:
الف - درگذشت آیت الله شیخ محمد بهاری . ایشان از مریدان ملا حسینقلی همدانی می باشند و تدریس ایشان عمدتا شفاهی بوده است . مجموعه ای بنام تذکرة المتقین از آثار وی گردآوری شده است (1325 ه . ق)
ب - درگذشت آیت الله شیخ علی خوئی (1350 ه . ق)
ج - دعوت مردم کوفه از امام حسین علیه السلام (60 ه . ق)
10 رمضان:
وفات حضرت خدیجه علیها السلام (3 سال قبل از هجرت)
11 رمضان:
شهادت عالم جلیل سید مهدی موسوی اصفهانی معروف به « شهید رابع » به دست نادر میرزا پسر شاهرخ ، در مشهد مقدس (1218 ه.ق)
12 رمضان:
الف - رحلت آیت الله شیخ مهدی خالصی; از جمله اقدامات ایشان بنای مدرسه و کتابخانه الزهرا در کرخ کاظمین (محل تولد ایشان) و تالیف کتبی چند می توان نام برد (1343 ه . ق)
ب - درگذشت عالم و شاعر شیعی میرزا محمد تقی حجة الاسلام (1312 ه . ق)
13 رمضان:
الف - درگذشت آیت الله سید علی سیستانی (1340 ه . ق)
ب - هلاکت حجاج بن یوسف ثقفی کشنده هزاران تن از پیروان اهل بیت علیهم السلام
ج - درگذشت فقیه عارف جهانگیر قشقایی; ایشان دارای شرح مبسوطی بر نهج البلاغه می باشند و در سرودن شعر نیز استاد بوده اند . (1328 ه . ق)
14 رمضان:
الف - درگذشت عالم برجسته شیعی هند سید محمدتقی ممتاز العلماء; از جمله آثار ایشان می توان به کتابهای: ارشاد المبتدئین، ارشاد المؤمنین، حدیقة الواعظین، الدعوات الفاخرة، ظهیر الشیعه فی احکام الشریعه اشاره کرد . (1289 ه . ق)
ب - درگذشت مختار ثقفی (67 ه . ق)
15 رمضان:
الف - ولادت با سعادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام (3 ه . ق) آغاز هفته اطعام نیازمندان و اکرام ایتام - روز اکرام -
ب - اعزام حضرت مسلم بن عقیل به عنوان نماینده امام حسین علیه السلام به کوفه (60 ه . ق)
ج - درگذشت ادیب و شاعر اسلام محمد بن عباس خوارزمی (383 ه . ق)
ولادت عالم بزرگ محقق بحرانی صاحب کتابهای شریفه: الاربعون حدیثا فی الامامة من طرق العامة و بیان دلالتها، الاستقلالیه، الاشارات فی الکلام، البلغة، تاریخ علماء البحرین، السر المکتوم فی حکمة تعلم علم النجوم، الشفاء فی الحکمة النظریة، الشمسیة فی ردالشمس لامیرالمؤمنین علیه السلام، المعراج، هدایة القاصدین الی عقائد الدین و تعدادی حواشی دیگر . (1070 ه . ق)
د - شهادت فقیه بزرگوار زین الدین (شهید ثانی) شارح لمعه (965 ه . ق)
16 رمضان:
الف - درگذشت علامه فرزانه آیت الله شیخ محمدرضا مظفر در 62 سالگی (1382 ه.ق)
ب - درگذشت آیت الله سیدجلال الدین روضاتی (1360 ه . ق)
ج - درگذشت محمد بن حسن شریف جعفری (ابویعلی) خلیفه و جانشین شیخ مفید (433 ه . ق)
17 رمضان:
الف - بنای مسجد مقدس جمکران (393 ه . ق)
ب - درگذشت آیت الله ملا محمد شرابیانی; او در شرابیان آذربایجان دیده به جهان گشود و از محضر درس اساتیدی همچون میرزای بزرگ و سید محمد حسین کوه کمری مستفیض گشت (1322 ه . ق)
ج - معراج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله (6 ماه قبل از هجرت)
د - جنگ بدر و اولین پیروزی اسلام (2 ه . ق)
ه - درگذشت محمد بن مسلم زهری (125 ه . ق)
18 رمضان:
الف - آغاز برنامه های شبهای قدر
ب - درگذشت آیت الله سید مصطفی کاشانی از علمای قرن 14 هجری که از ایشان آثار زیر به جای مانده است: تفسیر مختصر قرآن، حاشیه ارشاد علامه، حاشیه شرایع، قاعده لاضرر، منجزات مریض (1337 ه . ق)
ج - شهادت سید علی اندرزگو به دست ماموران ستم شاهی پهلوی (1398 ه . ق ؛ برابر با 2 شهریور 1357)
19 رمضان:
ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام به هنگام نماز صبح در مسجد کوفه (40 ه . ق)
20 رمضان:
الف - دومین شب قدر
ب - فتح مکه (8 ه . ق)
21 رمضان:
الف - شهادت مولود کعبه و جانشین به حق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام (40 ه . ق)
ب - درگذشت محدث بزرگ شیخ حرعاملی صاحب وسائل الشیعة (1104 ه . ق)
ج - درگذشت سید ماجد حسینی صاحب سلاسل الحدید (1028 ه . ق)
22 رمضان:
الف - سومین شب قدر
ب - درگذشت آیت الله شیخ عبدالحسین طهرانی شیخ العراقین (1286 ه . ق)
ج - نزول کتاب مقدس «انجیل » بر حضرت عیسی علیه السلام
24 رمضان:
آغاز دعوت ابومسلم خراسانی علیه حکومت بنی امیه (129 ه . ق)
25 رمضان:
الف - وقوع جنگ نهروان (38 ه . ق)
ب - درگذشت فقیه بزرگوار بهاءالدین محمد بن تاج الدین حسین اصفهانی معروف به فاضل هندی مؤلف کشف اللثام (1137 ه . ق)
26 رمضان:
درگذشت علامه محقق آقا جمال الدین بن آقا حسین خوانساری (1125 ه . ق)
27 رمضان:
الف - رحلت محدث بزرگ علامه محمدباقر مجلسی صاحب بحارالانوار (1110 ه . ق)
ب - لغو امتیاز تنباکو و قیام ملت به فتوای میرزای شیرازی (1370 ه . ق)
ج - قیام زنگیان علیه عباسیان به رهبری صاحب الزنج (255 ه . ق)
29 رمضان:
الف - غزوه حنین (8 ه . ق)
ب - ولادت آیت الله حسن بن یوسف بن مطهّر معروف به علامه حِلّی (648 ه . ق)
ج - درگذشت محمد بن حسن شیروانی (ملامیرزا) (1098 ه . ق)
ا شوال:
عید سعید فطر
توجه : نظر به اینکه آخرین جمعه ماه مبارک از طرف امام خمینی(ره) به عنوان روز جهانی قدس معرفی شده ؛ امسال (سال 1394 شمسی) این روز مردد است بین 30 رمضان و یا 23 رمضان هرچند تقاویم 30 رمضان ( 26 تیر) را به عنوان روز قدس معرفی نموده اند)
التماس دعا
آقاى رضوى فرمود:
در ایامى که مرحوم بیدآبادى به شیراز تشریف آورده بودند، یک روز من محتلم شده بودم .
به قصد حمام از منزل خارج شدم ، دیدم « حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام » عازم خدمت آقاى بید آبادى هستند.
به من فرمود:
شما هم بیائید به خدمت آقا برویم .
من حیا کردم که بگویم عازم حمامم ؛ بالاخره همراه ایشان به زیارت آقا مشرّف شدیم.
وقتى وارد بر ایشان شدیم ، اول آقا شیخ الاسلام با آقا مصافحه کرد ، بعد من که رفتم مصافحه کنم ، آهسته در گوشم فرمود: حمام لازمتر بود!!
من از اطلاع ایشان بخود لرزیدم و با شرمسارى برگشتم .
آقا شیخ الاسلام فرمود: چرا مى روى ؟
مرحوم بید آبادى علیه الرحمه فرمود:
بگذارید برود ، کار لازمترى دارد!
منبع:
داستانهایى شگفت
آیة الله دستغیب