ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

خخخخخخخخخخخ

يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ

یارو پلیس مخفی شده بود، چند سال خودش را پنهان کرد و هر چه اداره پلیس دنبال او می‌گشت که حقوقش را بپردازد نمی‌توانست پیدایش کند!

_________________________________________________________

یکی از جوانمردان قدیم به پول نیاز داشت، بعد از چند هفته فکر کردن و این دست و آن دست کردن بالاخره نزد بازرگانی رفت و تقاضای خود را مطرح کرد بازرگان گفت؛ باید یک تار سبیل خود را گرو بگذاری و جوانمرد بعد از چند روز تار سبیل خود را درون پنبه‌ای پیچید و عطر زد و به بازرگان داد. یکی از آدم‌های قالتاق محل که ماجرا را شنیده بود نزد بازرگان رفت و همان درخواست را مطرح کرد و بازرگان از او خواست یک تار سبیلش را گرو بگذارد و یارو دست کرد و یک مشت از سبیلش را کند و به بازرگان داد! بازرگان گفت؛ مرد حسابی! هرچه باشی جوانمرد نیستی!

______________________________________________________

یک دلال پوست گوسفند رفته بود خواستگاری، پرسیدند شغل شما چیه؟ گفت؛ متخصص «دامپیوتر» هستم! پرسیدند؛ سخت‌افزار یا نرم‌افزار؟ گفت؛ هیچکدام پشم‌افزار!

________________________________________________________

قاضی به یک جیب‌بر گفت؛ خجالت نمی‌کشی که دستت را توی جیب این آقا کرده‌ای؟ دزد گفت؛ قربان! تصور کردم که جیب خودم است! قاضی پرسید؛ پس چرا پول‌ها را درآوردی؟ و جیب‌بر جواب داد؛ یعنی می‌فرمائید اختیار جیب خودم را هم ندارم؟!

______________________________________________________________

یک سارق را برای انتقال به زندان در اختیار ماموری گذاشته بودند. در بین راه سارق از مامور پرسید؛ کبریت داری؟ مامور گفت؛ نه! و سارق گفت؛ پس دستبندم را باز کن از بقالی کبریت بخرم! و رفت که رفت. دفعه بعد باز هم همان سارق را به همان مامور سپردند و سارق بار دیگر ترفند قبلی را تکرار کرد ولی این بار مامور دستبند را باز کرد و گفت؛ خیال می‌کنی خیلی زرنگی! اینجا وایستا من خودم می‌روم کبریت می‌خرم و سارق باز هم رفت که رفت!

_____________________________________________________________

یارو با سرعت از چراغ‌قرمز رد شد و یک عابر را زیر گرفت و کشت، افسر راهنمایی بهش گفت؛ چراغ قرمز به این بزرگی را ندیدی؟ و یارو گفت؛ چراغ را دیدم ولی شما را ندیدم!

_________________________________________________________________

گزارشگر تلویزیون از رهگذری پرسید؛ آقا این خیابان کجا می‌رود؟ رهگذر گفت؛ با سلام خدمت رئیس صدا و سیما و مسئول شبکه و همه فیلمبرداران و صدابرداران و خبرنگاران صدا و سیما، بنده 40 سال است ساکن این خیابان هستم و تا حالا ندیده‌ام که جایی برود!

________________________________________________________________

معلم به دانش‌آموزی گفت؛ فعل نشستن را صرف کن. دانش‌آموز گفت؛ من بنشینم، تو بنشینی، او بنشیند، شما بنشینید و ما بنشینیم... معلم پرسید پس آنها بنشینند چی شد؟ و دانش‌آموز جواب داد؛ آقا اجازه! دیگه جا نیست که آنها هم بنشینند!

_______________________________________________________________________

الاغ یارو مرده بود، عده‌ای برای تسلیت نزد او رفتند و دلداریش دادند که امیدواریم آخرین غم شما باشد! هرچه خاک آن حیوان زبان‌بسته است، عمر شما باشد و... هنگام خداحافظی یارو به آنها گفت؛ غم و ماتم مرا بیشتر کردید، چون اصلا نمی‌دانستم که الاغ مرحوم بنده این همه فک و‌فامیل دارد!

__________________________________________________________________________

شخصی نزد قاضی رفت و از شخص دیگری شکایت کرد. قاضی گفت؛ حق با توست. ساعتی بعد طرف مقابل آمد و ماجرای دعوای خود را شرح داد. قاضی گفت؛ بله، حق با توست. منشی دادگاه به قاضی گفت؛ این دیگر چه جور قضاوت کردن است؟ و قاضی فکری کرد و گفت؛ آره، مثل اینکه حق با تو هم هست!

_____________________________________________________________________________

یارو برای شکار به کوهستان رفته بود بعد از بازگشت رفقایش پرسیدند؛ فلانی شیری یا روباه؟ و یارو با عصبانیت گفت؛ هیچکدام، اصلاً مگه خر چشه؟!

___________________________________________________________

طرف می‌گفت؛ هر وقت پای پدرم به لیوان آب می‌خورد و روی فرش می‌ریزد به ما می‌گوید؛ آخه اینجا جای لیوان گذاشتنه؟ و هر وقت پای ما به لیوان می‌خورد، می‌گوید؛ مگه کوری که لیوان به این بزرگی را نمی‌بینی؟!
_____________________________________________________________________

کشیش به دانش‌آموزان می‌گفت؛ همه ما انسان‌ها فرزندان حضرت آدم هستیم. یکی از دانش‌آموزان گفت؛ ولی پدر مقدس! پدر من می‌گوید که ما از نسل میمون هستیم و کشیش گفت؛ ببین فرزندم! مسائل خانوادگی شما به ما ربطی ندارد!

______________________________________________________________________

 طرف می‌گفت؛ لذت‌بخش‌ترین قسمت کوهنوردی هنگامی است که از خواب بیدار می‌شوی و می‌بینی دیگه دیر شده و می‌تونی دوباره راحت بخوابی!

____________________________________________________________________

چند نفر تصمیم گرفتند برای تفریح به صحرا بروند اولی گفت؛ من نان می‌آورم دومی؛ گوشت، سومی؛ میوه، چهارمی؛ تنقلات و پنجمی گفت؛ من هم داداشم را با خودم می‌آورم که دست خالی نیامده باشم!

__________________________________________________________________

یارو بدجوری دچار اسهال و استفراغ شده بود، پرسیدند این چه حالی است؟ گفت؛ راستش قمپز درکرده بودم که می‌خواهم بیماری «پُست تراوماتیک استرس دیس اُردر» بگیرم ولی بعدا دیدم خیلی سخته، به همین اسهال و استفراغ راضی شدم!

_______________________________________________________________________

یارو در جریان یک رزمایش با چتر نجات از هواپیما بیرون پرید ولی چترش باز نشد... با خود گفت؛ خدا را شکر که مانور است!

____________________________________________________________________

بازرس وزارت کشاورزی برای بازرسی به یک گاوداری رفته بود و از صاحب آن پرسید به گاوها چه غذایی می‌دهید؟ یارو پرسید؛ گاوهای سفید یا گاوهای سیاه؟ بازرس گفت؛ گاوهای سیاه و یارو جواب داد به آنها یونجه می‌دهم. پرسید؛ گاوهای سفید چی؟ گفت؛ به آنها هم یونجه می‌دهم. بازرس با عصبانیت گفت؛ مرا سیاه می‌کنی؟ و یارو گفت؛ نه قربان! آخه گاوهای سیاه مال خودم هستند. بازرس گفت؛ مگر گاوهای سفید مال کیست؟ و یارو گفت؛ آنها هم مال خودم هستند!

____________________________________________________________________

دو نفر در میهمانی یک‌ساعت کنار هم ساکت نشسته و حرفی نمی‌زدند. بعد از یک‌ساعت، یکی از آنها به دیگری گفت؛ حالا یک‌ساعت هم درباره یک موضوع دیگر ساکت بنشینیم!
_________________________________________________________________________

یارو به دکتر مراجعه کرد و گفت؛ آقای دکتر مردم به من می‌گویند گاو. دکتر پرسید؛ از کی تا به حال و یارو جواب داد؛ از همان موقع که گوساله بودم!

____________________________________________________________________

افسر پلیس یک دزد فراری را بازداشت کرده بود. آقا دزده گفت؛ تو می‌دانی من کی هستم؟ افسر گفت؛ هر که می‌خواهی باش و یارو باز حرفش را تکرار کرد و افسر در حالی که دستبند به دست او زده بود، پرسید؛ حالا بگو کی هستی؟ و یارو گفت؛ نوکرتم، چاکرتم، بند کفشتم و...!

___________________________________________________________________________

یک شیر پررو در جنگل راه افتاد، و از خرگوش پرسید؛ سلطان جنگل کیست؟ و خرگوش از ترس گفت؛ شما قربان! همین سوال را از شغال و گرگ و... هم پرسید و همان جواب را شنید. ناگهان به یک فیل رسید و پرسید سلطان جنگل کیست؟ و فیل خرطومش را دور کمر شیر پیچید و او را به هوا بلند کرد و محکم به زمین کوبید! شیر بیچاره در حالی که از درد به خود می‌پیچید و کمرش را می‌مالید گفت؛ خب! یک آدرس پرسیدم، نمی‌دونی بگو نمی‌دونم!

_________________________________________________________________________

آقا خرگوشه دید آقا روباهه داره تریاک میکشه، بهش گفت، ضرر داره بیا بریم ورزش، چند قدم اونطرف‌تر آقا گرگه داشت هروئین میکشید، خرگوش بهش گفت ضرر داره ... به شغاله گفت شیره نکش ضرر داره و... رسید به آقا شیره که داشت کراک می‌زد، تا اومد بگه ضرر داره، آقا شیره پرید و لقمه چپش کرد، بقیه گفتند این بیچاره که حرف بدی نزد؟ و آقا شیره گفت؛ فلان فلان شده هر روز حشیش میکشه میاد اینجا شر و ور میگه!

_________________________________________________________________________

یارو در اتوبان با یک ماشین مدل بالا 140 کیلومتر سرعت می‌رفت که ناگهان دید یک موتور گازی سپر به سپر و با همان سرعت در کنارش حرکت می‌کند. زد روی ترمز ولی موتور گازی با سرعت ازش جلو زد! و دوباره با سرعت 140 کیلومتر همراهش حرکت کرد. یارو کنار اتوبان ایستاد و از موتوری پرسید؛ داداش! چطوری با این سرعت حرکت می‌کنی و راکب موتور گازی گفت؛ مرد حسابی خوب شد وایستادی، کش شلوارم به آینه بغلت گیر کرده!
________________________________________________________________________

شخصی به همسایه‌اش گفت؛ آن کاسه‌ای را که قرض گرفته بودی پس بده! همسایه گفت؛ اولاً؛ کاسه نبود و بشقاب بود! ثانیاً؛ از دستم افتاد و شکست. ثالثاً؛ کاسه‌ات را پس داده بودم. رابعاً؛ قبل از این که کاسه‌ات را به من قرض بدهی، آن را به تو پس داده بودم! خامساً؛ کدام کاسه را می‌گویی؟!

________________________________________________________________________

یکی از وزرای ناصرالدین ‌شاه در جریان جنگ‌های ایران و روسیه ادعا کرده بود می‌تواند توپی بسازد که از دارالخلافه تهران، سنت‌پترزبورگ روسیه را با خاک یکسان کند و بعد از چند ماه توپ را آماده کرد  و ناصرالدین شاه و بقیه درباریان را برای مشاهده شلیک آن دعوت کرد ولی با شلیک توپ، گلوله توپ درون لوله منفجر شد و خدمه توپ را لت و پار کرد. ناصرالدین ‌شاه با عصبانیت پرسید؛  مردک! این بود آن توپی که وعده داده بودی؟ و یارو گفت؛ قربان! وقتی خودی‌ها را اینجور لت و پار کرده است، حالا تصور بفرمایید که با دشمن چه می‌کند؟!

_________________________________________________________________

افراد یک روستا، یک چاه‌کن استخدام کرده بودند که برایشان چاه آب حفر کند و طرف، هر روز مزد می‌گرفت اما از آب خبری نبود. به او گفتند؛ پس کی این چاه به آب می‌رسد؟ یارو گفت؛ این زمین آب ندارد. پرسیدند پس چرا چاه حفر می‌کنی؟ و یارو گفت؛ برای شما آب ندارد ولی برای من که نان دارد!
___________________________________________________________________

گماشته یکی از خان‌ها روکش قرمز و آبی در شیر دستشویی را جابه‌جا کرده بود و خان که بدجوری از آب داغ آسیب دیده بود با عصبانیت او را دنبال کرد، یکی پرسید، حالا ولش کن! مگه چه اتفاقی افتاده که اینقدر عصبانی شده‌ای؟ و خان که خجالت می‌کشید به اصل ماجرا اشاره کند، با عصبانیت جواب داد؛ آخه شما چه می‌دونید که کجای آدم می‌سوزه!

__________________________________________________________________________

شخصی سوار الاغ در حال عبور بود که یکی از رهگذران گفت؛ خسته‌نباشی! و یارو جواب داد؛ من که سوار الاغ هستم و خسته نمی‌شوم! و رهگذر گفت؛ من هم به الاغ گفتم خسته نباشی!

____________________________________________________________________________

آموزگار از دانش‌آموزی پرسید؛ مگر نگفتم که سر کلاس نباید چیزی بخوری؟ اون چیه توی دهنت گذاشتی و لُپ می‌جنبانی؟ دانش‌آموز گفت؛ آقا اجازه! آلوخشکه است. گذاشتم توی دهنم خیس بخوره تا زنگ تفریح بخورم!
____________________________________________________________________

برگرفته از « گفت و شنود » کیهان

« مسجد » در آیات و روایات

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۲ ب.ظ

جایگاه مسجد در قرآن و سنت

قرآن و سنت به عنوان دو منبع اصلى و قطعى نزد همه مسلمین و همه پیروان مذاهب اسلامى مورد قبول است . و اساسا محتواى اسلام و پیام آسمانى این دین مقدس را از این دو منبع استخراج مى نمایند. گر چه منابع دیگرى نیز براى استخراج این محتوا مد نظر است ، اما هیچ یک از آنها مانند قرآن و سنت از اجماع کامل در نزد عموم مذاهب اسلامى برخوردار نیستند.

_____________________________________________________________________________


مسجد در آیات الهى:


1 - فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآَصَالِ (36) نور -

در خانه هایى خدا رخصت داده که آن جا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.

مسجد جایگاهى است که خداوند آن را رفیع گردانیده است ؛ چنین جایگاهی را چه کسى مى تواند تضعیف کند؟ و رفعت آن را چه کسى مى تواند توصیف نماید؟!


2 - وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (18) جن -

و مساجد مخصوص و از آن خداست پس نباید با خدا احدى را غیر او پرستش کنید.

در این آیه شریفه خداوند خطرنشان مى سازد که مسجد متعلق به خداست و مفهوم این آیه با رجوع به روایاتى که در ادامه این نوشتار مى آید و در آن تصریح مى کند که مساجد خانه هاى خدا در روى زمین است بهتر فهمیده مى شود.

بدین ترتیب صاحب اصلى مساجد خداوند است که در آن جا میزبان بندگان مؤمنى است که براى عبادت او به مسجد مى آیند و طبیعى است که چنین خانه هایى باید بزرگترین پایگاه توحید و یگانه پرستى در جامعه اسلامى باشند.

پایگاههایى که در آن هر روز به یگانگى خداوند و اصل توحید به عنوان مبنایى ترین رکن دین اسلام شهادت داده مى شود تا تذکارى باشد دائمى براى مؤمنین و بدین وسیله جامعه اسلامى همواره از پلیدى شرک مصون بماند.


3 - قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (29) اعراف -

و در هر مسجد و در هر عبادت روى به حضرت او آرید و او را از سر اخلاص بخوانید.

در همه مساجد تنها یک جهت معروف و شناخته شده است و آن جهت قبله است ؛ یعنى سمتى که رو به سوى بیت الله ، خانه کعبه و حرم امن الهى دارد.

و همه مؤمنین نیز در مسجد به هنگام به جا آوردن آداب دینى و عبادى موظفند به همان سمت بایستند و وجوه خود را از هر سمت و جهتى به آن سو بگردانند و خالصانه خداوند را بخوانند و بر بندگى خود در برابر او تاکید نمایند و این یعنى این که جهت گیرى عمومى مومنین و مسلمین ، توحیدى است و مسجد پایگاه توحید جامعه.

تصور این که هر روز صدها میلیون انسان مسلمان در سراسر جهان در مساجد جمع مى شوند و همه به یک سو مى ایستند و یک عمل را انجام مى دهند بسى دشوار و در عین حال شکوهمند است .

در واقع مساجد علاوه بر این که پایگاه توحیدند، پایگاه نمایش روزانه مفهوم امت واحده نیز هستند.


4 - یَا بَنِی آَدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (31) اعراف -

اى فرزندان آدم! زینتهاى خود را به هنگام حضور در مسجد و در هر عبادت به خود بر گیرید.

وقتى میزبان خداست که خود زیبا است و دوستدار زیبایى ، شایسته است که میهمانان نیز در خانه خدا پاکیزه و آراسته حضور یابند و بدین طریق خانه و صاحبخانه را تکریم نمایند.

روایات و احادیث متعددی هم درباره پوشیدن بهترین لباسها و استعمال عطر و حضور پاکیزه و آراسته در مساجد وارد شده است.

 

5 - إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآَتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ (18) توبه -

منحصراً آباد کردن و تعمیر مساجد خدا به دست کسانى است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز به پا دارند و زکات مال خود بدهند و از غیر خدا نترسند. آنها امیدوار باشند که از هدایت یافتگان هستند.

طبیعى است همان طور که مؤمنین باید پاکیزه و آراسته باشند، مساجد خداوند نیز باید پاکیزه و آباد و معمور باشد.

البته باید توجه داشت که آبادانى و ساختن مساجد به تصریح قرآن کریم منحصراً باید توسط صالحین و مؤمنین راستین که فرمانبرداران واقعى خداوند هستند صورت گیرد تا انفاس پاک آنان موجب رونق و آبادى معنوى مساجد نیز بشود و اثرى از ریا و تظاهر و شرک و نفاق در آن باقى نماند.

به همین منظور خداوند در آیه دیگرى مشرکین و آنان که ایمان واقعى ندارند را از تعمیر و ساخت مساجد منع مى کند و اعمال آن ها را بیهوده و نابود توصیف مى نماید.

مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِینَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17) توبه -

مشرکان را نرسد که مساجد خدا را تعمیر کنند در صورتى که به کفر خود شهادت مى دهند. خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانید و در آتش دوزخ آنها جاوید معذب خواهند بود.


6 - وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُولَئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الْآَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (114) بقره -

و کیست ستمکارتر از آن که مردم را از ذکر نام خدا در مساجد، منع کند؟ و در خرابى آن اهتمام و کوشش نماید؟ چنین گروهى در مساجد مسلمین در نیایند جز آن که بر خود ترسان باشند، این گروه را در دنیا ذلت و خوارى نصیب است و در آخرت عذابى بسیار سخت .

این آیه در حکم انذارى دائمى براى همگان است که مبادا با منع مردم از مساجد و تخریب خانه هاى خدا در ردیف ستمکارترین و خوارترین مردم قرار گیرند. به عبارت دیگر این آیه به مانند حفاظى دائمى در طول تاریخ اسلام بوده است .و باعث مصونیت مساجد از تعدى افراد مختلف شده است .

گر چه کسانى که ایمانى نداشته و یا کافر بوده اند از این مساله مستثنى بوده اند و به عذاب عملکرد خود گرفتار شده و خواهند شد.


7 - وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (40) حج -

اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضى از مردم را به بعض ‍ دیگر نکند همانا صومعه ها و کنیسه ها و مساجدى که در آن نماز و ذکر خدا بسیار مى شود همه خراب و ویران مى شد.

در این آیه شریفه یکى از فلسفه هاى تشریع جهاد در راه خدا که همانا حفاظت مساجد از ویرانى و پایدارى ذکر و تسبیح خداوند در جامعه است بیان مى شود.

و مسلمین بدین طریق موظف مى شوند که در راه خدا با ستمکارترین مردم که به تخریب مساجد و مقابله با مظاهر دین مى پردازند جهاد کنند و این گونه دین خدا را یارى کند که یقینا یارى خواهند شد.


8 - وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (107) توبه -

آن مردم منافقى که مسجدى براى زیان اسلام بر پا کردند و مقصودشان کفر و عناد و تفرقه کلمه بین مسلمین و مساعدت با دشمنان دیرینه خدا و رسول بود و با این همه قسمهاى موحد یاد مى کنند که در بناى این مسجد ما جز قصد خیر و توسعه اسلام نداریم خدا گواهى مى دهد که محققا دروغ مى گویند و تو اى رسول ما هرگز در مسجد آنها قدم مگذار.

این آیه درباره مسجد ضرار نازل شده است.

و مهترین نکته اى که از این آیه استفاده مى شود این است که اساسا مسجد داراى تقدس ‍ ذاتى نیست بلکه تقدس : در صورتى است - پایگاه توحید و در خدمت اهداف دین محل ذکر و یاد خدا و عبادت بندگان مؤ من خدا باشد. و گرنه اگر به جاى اینها در خدمت تفرقه و نفاق باشد و براى تضعیف جامعه اسلامى و رخنه در صفوف امت مسلمان تاسیس شده باشد نه تنها تقدسى ندارد بلکه همچون بتکده باید نابود شود و از بین برود. همان طور که پیامبر اکرم (ص ) چنین کرد و مسجد ضرار را به آتش کشید.

اما درباره مسجد ضرار و ماجراى تاریخى آن با توجه به این که در این نوشتار درباره این مسجد چیزى نیامده است ، لازم است در این جا به صورت خلاصه اشاره اى به این واقعه تاریخى بنماییم - جهت مطالعه:  سیره ابن هشام ، ج 2، (ص ) 334 -

جمعى از منافقین مدینه در فاصله اى دورتر از مسجد پیامبر اقدام به ساختن مسجدى کردند که هدف اصلى آنها به تصریح قرآن کریم ، ایجاد تفرقه و جلوگیرى از حضور مسلمین در صفوف نماز جماعت مسجد النبى بود. این جمع پس از ساخته شدن مسجد به نزد پیامبر اکرم (ص ) آمدند و از ایشان خواستند که براى افتتاح مسجد در آن نماز بگزارد و هدف آنها این بود که با این اقدام به عملکرد خود مشروعیت داده باشند و اعتبار لازم را در نزد مسلمین از این رهگذر به دست آورند.اما پیامبر اکرم (ص ) که آماده سفر براى غزوه بلوک بودند این کار را به پس از بازگشت از این غزوه موکول فرمودند.در سفر بازگشت نیز این آیات بر پیامبر نازل شد و خداوند بدین وسیله پیامبر و مسلمین را از نیت منافقین آگاه نمود. پیامبر نیز دو نفر از اصحاب خود را فرستادند تا مسجد را تخریب نموده و به آتش کشیدند و این روایات تاریخى عبرتى شد براى مسلمین که به هر کارى که با ظاهر دینى انجام مى شود اطمینان نکنند و مراقب نفوذ منافقین در صفوف خود باشند.


9 - لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (108) توبه -

همان مسجد که بنیانش از اول بر پایه محکم بنا گردیده سزاوارتر است بر این که در آن اقامه نماز کنى که در آن مسجد مردان پاکى که مشتاق تهذیب نفوس خودند در آیند و خدا مردان پاک مهذب را دوست مى دارد.

این آیه شریفه نیز که به ضرورت اساس تقوا براى مساجد تاکید دارد به نظر اکثر مفسرین درباره مسجد قبا نازل شده است که پیامبر اکرم (ص ) در نخستین روزهاى ورود به مدینه آن را تاسیس نمودند؛ البته برخى نیز معتقدند که این آیه درباره مسجد النبى است که هر یک صحیح باشد در اساس تقواى آنها تفاوتى نمى کند.

___________________________________________________________________________________


مسجد در احادیث و روایات:

در جوامع روایى شیعه و سنى به حدى حدیث و روایات در عظمت جایگاه مسجد و همچنین فضیلت نماز و عبادت در مساجد و تکریم اهل مسجد وارد شده است که بایستى دست به گزینش زد و اخبارى را بیان نمود تا به صورت اجمال نسبت به جایگاه مسجد در سنت آگاهى پیدا کرد.

باید توجه داشت که این سخنان و احادیث از زبان کسانى نقل مى شود که مسلمین در طول تاریخ به نام سنت همه تلاش خود را در تأسى به رهنمودهاى آنها نموده اند و همواره به عنوان پیشوایان خود به آنها اقتدا کرده اند، بنابراین کاملا طبیعى است که این تکریم و تعظیم بازتاب گسترده اى در میان مسلمین داشته و آنها را به توجه همه جانبه و حضور پیوسته در مساجد در طول تاریخ واداشته است .


1 - امیرالمؤ منین على (ع ) فرمود: دنیا مسجد محبان خداست و نماز گاه فرشتگان او (1)

در تکریم و احترام خاصى که پیامبر اکرم (ص ) براى مسجد قائل بوده اند چنین نقل شده است که : رسم رسول خدا (ص ) بود که هر گاه از سفرى بر مى گشت ابتدا به مسجد مى رفت و دو رکعت نماز مى خواند. سپس در آن جا مى نشست و مردم به دیدنش (2) مى آمدند.

جناب شیخ صدوق در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه چنین روایت مى کند: که در تورات ثبت و مقرر گردیده : به راستى خانه هاى من در روى زمین همان مساجد است ، هلا فرخنده باد آن بنده اى که در سراى خویش وضو سازد و مرا در خانه ام زیارت کند. البته که گرامى داشت میهمان بر صاحبخانه لازم و فرض است . حالا آنان را که در تاریکیهاى شب گام برداشتن به سوى مساجد را پیشه ساخته اند. بشارت ده که در روز رستاخیز با نورى درخشان وارد محشر خواهند شد.

پیامبر اکرم (ص ) مى فرماید: خدواند تبارک و تعالى فرموده است : که همانا مساجد خانه هاى من در زمین است . مى درخشند براى اهل آسمان همان طور که ستارگان براى اهل زمین مى درخشند.(3)

و نیز فرمود: در دنیا همچون میهمانان باشید و مساجد را خانه هاى خود گیرید.(4)

امیرالمومنین على (ع ) مى فرماید:

نشستن در مسجد در نزد من بهتر است از نشستن در بهشت ، چرا که در نشستن در بهشت خشنودى من است و در نشستن در مسجد رضایت پروردگارم .(5)

در بحار روایت شده است که ابو بصیر گفت : از امام صادق (ع ) از علت تعظیم مساجد پرسیدم ، پس فرمود:

همانا امر به تعظیم مساجد براى این است که مساجد خانه هاى خدا در زمین است .(6)

و نیز امام على (ع) مى فرماید:

هر کس مسجدى را بزرگداشت و احترام کرد در روز قیامت پروردگار را خندان و شادان ملاقات مى کند نامه عملش به دست راستش داده مى شود.(7)


2 - در باب تحیت و احترام مسجد به هنگام ورود احکام و روایات فراوانى وارد شده است که در برخى از آنها از حق مسجد بر مؤمنین سخن به میان آمده است که از آن جمله پیامبر اکرم (ص ) مى فرماید:

حق مساجد را بدهید که آن دو رکعت نماز است قبل از این که بنشینید و یا هنگامى که یکى از شما وارد مسجد مى شود ننشیند تا این که دو رکعت نماز به جا آورد.(8)


3 - درباره فضائل اهل مسجد و ثوابى که نصیب آنها مى شود نیز احادیث فراوانى وجود دارد.

امام صادق (ع ) فرمود:

هر کس پیاده به سوى مسجدها گام بردارد، یا رو به مسجد رود، پاهاى خود را بر هیچ تر و خشکى نگذارد، مگر این که براى او تسبیح خداوند گویند تا طبقه هفتم زمین .(9)

امیرالمومنین (ع ) مى فرمود:

هر کس پیوسته یا در وقت هر نماز به طرف مساجد روان باشد یکى از این هشت چیز را بهره خواهد برد: بردارى که در راه خدا مورد استفاده او باشد. یا طرفه دانشى که از زبده هاى علم باشد، یا نشانه محکمى که در راه حق او را استوار سازد، یا رحمتى از طرف خدا که در انتظار او بوده ، یا کلمه و سخنى که او را از بدى باز دارد، یا شنیدن جمله اى که او را به راه خیر و نجات راهنمایى کند، یا گناهى را از ترس خدا ترک نماید، و یا آن که از سر شوم و حیا گناهى را ترک کند.(10)

رسول خدا (ص ) فرمود:

هفت فرد را خداوند در سایه خود قرار مى دهد روزى که هیچ سایه اى جز سایه او نیست . امام عادل و جوانى که در عبادت خدا رشد کند و بزرگ شود و مردى که قلبش وابسته به مسجد است هنگامى که از آن خارج مى شود تا این که بدان باز گردد...(11)

امیر المومنین على (ع ) فرمود:

براى همسایه مسجد نمازى نیست مگر در مسجد، جز آن که براى او عذر و علتى باشد. پس گفتند یا امیر المومنین همسایه مسجد کیست ؟ فرمود: هر کس که صداى منادى را بشنود.(12)

و نیز رسول خدا (ص ) فرمود:

هر گاه مردى را دیدید که عادت به حضور در مساجد دارد براى او به ایمان شهادت دهید.(13)


4 - و درباره آبادانى و ساختن و نیز پاکیزه کردن مساجد نیز روایاتى موجود است که از آن جمله :

امام باقر (ع ) فرمود:

هر که مسجدى بسازد اگر چه به اندازه لانه باشد،(14)خداوند عز و جل برایش در بهشت خانه اى مى سازد.(15)

پیامبر گرامى اسلام (ص ) مى فرمایند:

هر بنایى وبال صاحبش ، در روز قیامت خواهد بود جز مسجد.

و نیز فرمود:

هر که در مسجدى از مساجد خداوند متعال چراغى افروزد، تا وقتى روشنایى آن چراغ در آن مسجد باقیست ، فرشتگان و حاملان عرش الهى براى او طلب آمرزش کنند.


5 - و در باب پاکیزگى مسجد فرمود:

هر کس روز پنجشنبه و شب جمعه مسجد را بروبد و به اندازه سرمه اى که در چشم کنند از زباله آن جا بیرون برد خداوند تعالى او را بیامرزد.(16)و مساجدتان را از ناپاکى و آلودگى حفظ کنید.(17)

و از امام صادق (ع ) نقل شده است که :

سه چیز به خداوند متعال شکایت مى کنند: مسجد خرابى که اهل (و همسایگانش ) در آن نماز به پا نمى دارند، و عالمى که در میان جهال است و قرآنى که (در گوشه اى قرار داد) غبار بر آن نشسته است و آن را نمى خوانند.(18)

اینها تنها گوشه اى از روایاتى است که در منابع روایى مذاهب اسلامى درباره فضیلت و عظمت جایگاه مسجد آمده است و اکنون با مشاهده این جایگاه مى توان درک کرد که چرا مساجد این نهادهاى مقدس جامعه اسلامى ، در طول قرنهاى متمادى همچنان اعتبار و ارزش خود را در میان مسلمین حفظ کرده است و چون نمادى استوار براى تمدن اسلامى دوشادوش تاریخ این تمدن حرکت کرده و به زمان ما رسیده است و یقینا پس از این نیز چنین خواهد بود.


پاورقی

1 - سید رضى ، نهج البلاغه ، سید جعفر شهیدى ، تهران ، علمى ، و فرهنگى ، 1378، (ص ) 384، کلمه قصار 131

2 - ابن هشام ، سیرة النبویه ، ج 2 سید هاشم رسولى ، تهران ، کتابچى ، 1375 و 337

3 -محمد باقر مجلسى ، بحار الانوار، ج 84 بى جا: المکتبة الاسلامیة ، 1376، (ص ) 14.

4 - همان ، ج 83 (ص ) 351

5 - شیخ محمد بن حسن حر عاملى ، وسائل الشعة ج 5 قم : موسسع ال البیت

6 - بحار الانوار، ج 84، (ص ) 6

7 - همان ، ج 84 (ص ) 16.

8 - همان .

9 - من لایحضره الفقیه ، ج 1، (ص ) 352

10 - همان ، ج 1 (ص ) 357

11 - وسائل الشیعة ، ج 5، (ص ) 199

12 - بحار الانوار، ج 83، (ص ) 379 و 380

13 - کنز العمال ، ج 7 (ص ) 652

14 - پرنده اى به اندازه کبوتر، کنایه از کوچکى

15 - من لا یحضره الفققیه ، ج 1، (ص ) 354

16 - همان ، ج 1، (ص ) 352

17 - وسائل الشیعة ، ج 5، (ص ) 229

18 - همان ، ج 5 (ص ) 201


منبع:

در آمدى بر جایگاه مسجد در تمدن اسلامى

عباس برومند اعلم


ساره

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ

(( ساره )) دختر خاله حضرت ابراهیم خلیل بود.

از نظر شرایطى که باید یک زن داشته باشد نظیر نداشت . از اعتدال قامت و زیبائى خیره کننده اى برخوردار بود.

به همین جهت نیز همسر او نظر به غیرت مردانگى در سفرهاى خود از بین النهرین به سوریه و از آنجا به فلسطین و سرزمین کنعانیان و از آنجا به مصر، خاطرش از جانب او جمع نبود و تمام سعى خود را مبذول مى داشت تاچشم بیگانه به ساره نیفتد و دردسرى برایش به وجودنیاید.

با همه احتیاطى که به عمل مى آورد، هنگامى که از فلسطین وارد مصر شد، مرزداران مصرى توانستند ساره را ببینند، زن و مرد را آوردند و به پادشاه مصر تحویل دادند، به این امید که در قبال آن کار جایزه خوبى از پادشاه خود بگیرند.

پادشاه مصر از ابراهیم پرسید این زن چه نسبتى با تو دارد؟ ابراهیم گفت : او خواهر من است!!

به این نیت که اولا هر زن با ایمانى خواهر دینى شوهر خود هم هست و ثانیا اگر پادشاه مصر درباره ساره سخن بگوید، براى او که شوهر ساره بود، مصیبت بار و دردناک نباشد و پادشاه تصور کند درباره خواهر ابراهیم که بلامانع است سخن مى گوید نه همسر او!

با این وصف ابراهیم ساره را به خدا سپرد و در انتظار عکس العمل خدا نشست .

پادشاه که هنوز رخسار دلفریب ساره را ندیده بود دستور داد او را به حرمسرا ببرند و تحویل زنان دهند تا چنانکه باید بیارایند و چون از هر جهت آماده شد او را خبر کنند.

همینکه پادشاه مصر خواست به ساره نظر بیفکند برقى چشمش را خیره کرد و از هوش رفت و به دنبال آن به زمین خورد.وقتى به هوش آمد و باردوم خواست به وى نظرکندبازچشمش ‍ خیره شدوازهوش رفت .

پس ازآنکه به هوش آمد دستور دادابراهیم رابیاورند تا درباره ساره از وى توضیح بیشترى بخواهد.

وقتى پرسید: توضیح بده این زن چه نسبتى با تو دارد؟

حضرت ابراهیم که فرصت را مناسب دید، فرمود: او همسر من است و اینکه گفتم خواهر من است به این منظور بود که احتمال مى دادم تو نظر سوئى نسبت به او داشته باشى و براى من که شوهراو هستم بیش ازحد ناگوار باشد!!

ابراهیم در آن وقت مى دانست که شاه مصر ضربت کوبنده خود را دریافته است و از صدمه اى که دیده است ، توضیح بیشترى مى خواهد هر چه بود این پیشامد ممکن بود براى هر تازه واردى به مصر روى دهد. ولى ابراهیم و ساره که محبوب خدا بودند در این امتحان و پیشامد، پیروز شدند و از هر اتفاق سوئى بر کنار ماندند.

پادشاه مصر دستور داد ساره را با همان لباس و جواهرات به شوى خود ابراهیم تحویل دهند و گفت اجازه دارد که آزادانه و با کمال آسایش و آرامش ‍ در کشور او به سر برند.

ابراهیم که به واسطه قحطسالى از فلسطین به مصر آمده بود، سالها در مصر ماند. پادشاه مصر که پى به شخصیت ممتاز ابراهیم و همسرش ساره برده بود، به علاوه دخترى که از خاندان نجیب و محترم مصر بود به رسم آن روز به عنوان مددکار ساره به ابراهیم بخشید. این زن همان ((هاجر)) است که بعدها به پیشنهاد ساره با حضرت ابراهیم ازدواج کرد و اسماعیل پسر نخستین وى از او متولد گردید.

ابراهیم پس از چندین سال که در مصر اقامت داشت ، چون آثار خشکسالى از فلسطین بر طرف شده بود به آنجا بازگشت و بار دیگر در آنجا رحل اقامت افکند و به کار هدایت خلق همت گماشت .

 گفتیم که ابراهیم و ساره سالها با هم زندگى کردند ولى صاحب فرزندى نشدند که روزنه امیدى در شبستان زندگیشان پدید آورد و یادگارى از آنان باشد.

یازده سال پس از آنکه ابراهیم از هاجر صاحب پسرى شد، خداوند مهربان ساره را نیز بى نصیب نگذاشت و اجر فداکارى و گذشت او را که حاضر شده بود براى خود هوو بیاورد و همسرش از هووى او صاحب فرزندى شود، به او داد.

ابراهیم 120 سال داشت و ساره نود ساله بود.

فرشتگانى که ماءمور تنبیه قوم لوط بودند و به شهرهاى ((سدوم )) مى رفتند شب هنگام به خانه ابراهیم در آمدند تا به وى مژده دهند که بر خلاف موازین طبیعى ، ساره در همان سن و سال از وى آبستن خواهد شد و پسرى مى آورد و این اجر اوست که حاضر شد نسل پاک پیامبر خدا باقى بماند ولو از زن دیگر غیر از خود او باشد! خداوند، خود ماجرا را در سوره هود شرح مى دهد.

((فرستادگان آمدند وبه ابراهیم مژده دادند و گفتند: سلام ! ابراهیم گفت : سلام برشما! به دنبال آن ، چیزى نگذشت که گوساله اى بریان براى آنان آورد. همینکه ابراهیم دید دست آنان به طرف غذا دراز نمى شود، از آنان بد گمان شد و ترسى به دل گرفت . فرشتگان گفتند: مترس که ما فرستادگان خدا به سوى قوم لوط هستیم .

در این هنگام زن ابراهیم (ساره که متوجه شد مهمان فرشتگانند) ایستاده بود و فرشتگان را مى نگریست ، خندید! ما به ساره مژده دادیم که فرزندى به نام ((اسحاق )) خواهد آورد و پس از اسحاق هم یعقوب است . ساره گفت : واى بر من ! من مى زایم و حال آنکه پیرى فرتوت هستم و شوهرم نیز کهنسال است چه خبر شگفت انگیزى ؟! فرشتگان گفتند: آیا از اراده خدا تعجب مى کنى ؟این موضوع رحمت وبرکت خدابر شما خاندان نبوت است ، خدایى که همه او راسپاس مى گویند و داراى مجد و عظمت است - ( وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْراهیمَ بِالْبُشْرى قالوُا سَلاما قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنی ذٍ فَلَمّا رَءَآ اَیْدِیَهُمْ لا تَصِلْ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خی فَةً قالُوا لا تَخَفْ اِنّا اُرْسِلْنا اِلى قَوْمِ لُوطٍ وَامْرَاءَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِاِسْحقَ وَ مِنْ وَراءِ اِسْحقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتى ءَاءَلِدُ وَ اَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلى شَیخا اِنَّ هذالَشَىْءٌ عَجیبٌ قالُوا اءَتَعْجَبینَ مِنْ اَمْرِاللّهِ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ اِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ ) (سوره هود، آیه 69 - 73)

بدینگونه خداوند جهان از ساره بانوى پیرى که هیچ انتظار نمى رفت حامله شود، پسرى به وجود آورد که نام او را (( اسحاق )) نهادند. اسحاق پدر حضرت یعقوب است . لقب یعقوب ((اسرائیل )) بود، پس یعقوب جد انبیاى بنى اسرائیل یعنى موسى و داوود و سلیمان و زکریا و عیسى و یحیى و دیگران است .

این فقط یک معجزه بود وگرنه هیچ علمى نمى تواند بپذیرد که زنى در سن نود سالگى آبستن مى شود. معجزه یعنى انجام کارى حیرت انگیز با اراده الهى که قدرت بشرى از انجام آن به عجز آید.

وقتى ابراهیم دید در سر پیرى صاحب دو پسر زیبا شده است شکر خدا را به جاى آورد و گفت : ((خدا را سپاس مى گویم که در سن پیرى اسماعیل و اسحاق را به من موهبت کرد، آرى خداى من ، دعاى بندگان را مى شنود - ( اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الْکِبَرِ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ اِنَّ ربّى لَسَمیعُ الدُّعاءِ ) (سوره ابراهیم ، آیه 39) -



منبع:

زن در قرآن

على دوانى


ابتداى آتش فساد یا طلاق یک « جرقه » است!

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ق.ظ

ابتداى آتش فساد، یا طلاق یک جرقه است

این جرقه ، رفته رفته شعله مى شود

زین سبب ، باید از بروز این جرقه بیم داشت

ورنه ، شعله ساقه هاى خشک را

مى کشد به کام خویش

مى دهد به دست باد

مى رود هر آنچه بوده ... هرگز این چنین مباد،

هرگز این چنین مباد!

...

مى توان ، باز در کمین صبح روشنى نشست

مى توان ستاره وار

روشناى شب شد و رهى به خانه ها گشود

مى توان ظلمت طلاق را ز چهره حیات خویشتن زدود

مى توان ،خوب بود و خوب بود.


منبع:

الفباى زندگى

جواد محدثی

« طولانی ترین آیه قرآن » در چه موضوعی ست؟!

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۷ ق.ظ

طولانی ترین آیه قرآن:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَلَا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (282) سوره بقره -


موضوع آیه:

تنظیم اسناد تجارى !!


در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتیب ذیل بیان شده است


در نخستین حکم مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن یا معامله ) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید))(یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه ).

ضمنا ازاین تعبیر, هم مساله مجاز بودن قرض ووام روشن مى شود و هم تعیین مدت براى وامها همـچـنین آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایى مى شود که درمعاملات وجود دارد مانند سلف ونسیه , در عین این که قرض را هم شامل مى شود.


2 و سـپـس براى این که جلب اطمینان بیشترى شود, و قرارداد ازمداخلات احتمالى طرفین سالم بماند, مى افزاید: ((باید نویسنده اى از روى عدالت (سند بدهکارى را) بنویسد)) (ولیکتب بینکم کاتب بالعدل ).


بنابراین این قرارداد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.


((کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند وهمانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد)) (ولا یاب کاتب ان یکتب کماعلمه اللّه فلیکتب ).


یعنى به پـاس این موهبتى که خدا به او داده نباید از نوشتن قرارداد شانه خالى کند, بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.


((و آن کس که حق بر ذمه اوست - بدهکار - او بایدقرارداد را  املا کند ( وکاتب بنویسد ) )) (ولیملل الذى علیه الحق ).


((بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فروگذار نکند)) (ولیتق اللّه ربه ولا یبخس منه شیئا).


((هرگـاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل )ضعیف (و مجنون ) و یا (به خاطر لال بودن ) توانایى بر املا کردن ندارد, باید ولىّ او املا کند)) (فان کان الذى علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هوفلیملل ولیه ).


بنابراین در مورد سه طایفه , ((ولى )) باید املا کند, کسانى که سفیه اند ونمى توانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امورمالى خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانى که دیوانه اند یا از نظر فکرى ضعیفند وکم عقل مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش , و افراد گنگ و لال , ویا کسانى که توانایى املا کردن را ندارند هرچند گنگ نباشند.

از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مى شود, از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقل ها و همچنین جواز دخالت ولى در این گونه امور.


((ولى )) نیز باید در املا و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت اوهستند ((عدالت را رعایت کند)) (بالعدل ).


سپس اضافه مى کند: ((علاوه بر نوشتن، دو شاهد بگیرید)) (واستشهدواشهیدین ).


10 و 11ـ این دو شاهد باید ((از مردان شما باشد)) (من رجالکم ).


یعنى هم بالغ , هم مسلمان باشند.


12ـ ((و اگـر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند)) (فان لم یکونا رجلین فرجل وامراتان ).


13ـ ((از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند)) (ممن ترضون من الشهدا).


از این جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود, استفاده مى شود.


14ـ در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مى توانند مستقلاشهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو زن باشند, باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر ادا شهادت کنند ((تا اگر یکى انحرافى یافت , دیگرى به او یادآورى کند))(ان تضل احدیهما فتذکر احدیهما الا خرى ).


زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تاثیر واقع شوند, و به هنگام ادا شهادت به خاطر فراموشى یا جهات دیگر, مسیر صحیح را طى نکنند.


15ـ یکى دیـگـر از احکام این باب این است که ((هرگاه , شهود را (براى تحمل شهادت ) دعوت کنند, خوددارى ننمایند)) (ولا یاب الشهدا اذا ما دعوا).


بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت براى این کار, واجب است .


16ـ بدهى کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادى که مورد نظر اسلام است ایجاب مى کند که در قراردادهاى مربوط به بدهکاریهاى کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهى نشود, و لذا در جمله بعد مى فرماید: ((و از نوشتن (بدهى ) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید)) (ولا تسئمواان تکتبوه صغیرا او کبیرا الى اجله ).

سپس مى افزاید: ((این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیم تر, و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است )) (ذلکم اقسط عنداللّه واقوم للشهادة وادنى الا ترتابوا).


در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسنادمعاملاتى است و به خوبى نشان مى دهد که اسناد تنظیم شده مى تواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد .


17ـ سپس یک مورد را از این حکم استثنا کرده مى فرماید: ((مگر این که دادو ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید, در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید)) (الا ان تکون تجارة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الا تکتبوها).


18ـ در معامله نقدى گرچه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهدگرفتن براى آن بهتر است , زیرا جلو اختلافات احتمالى آینده را مى گیرد لذامى فرماید: ((هنگامى که خرید و فروش (نقدى ) مى کنید, شاهد بگیرید)) (واشهدوااذا تبایعتم ).


19ـ در آخرین حکمى که در این آیه ذکر شده مى فرماید: ((هیچ گاه نبایدنویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت ) مورد ضرر و آزار قرار گیرند))(ولا یضار کاتب ولا شهید).


((که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید)) (فانه فسوق بکم ).


و در پایان آیه , بعد از ذکر آن همه احکام , مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکارى و امتثال اوامر خداوند مى کند (واتقوااللّه ).


و سـپـس یادآورى مى نماید که ((خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگى مادى ومعنوى است به شما تعلیم مى دهد)) (ویعلمکم اللّه ).


قرارگـرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را مى رساند که: تقواوپرهیزگارى وخداپرستى اثر عمیقى درآگاهى وروشن بینى وفزونى علم ودانش دارد.


((و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست براى آنها مقرر مى دارد)) (واللّه بکل شى علیم ).


____________________________________________________________________________________


(آیه 283) بقره ، مکمّل آیه قبل :

وَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا کَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آَثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ


این آیه در حقیقت با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مساله تنظیم اسنادتجارى مکمل آیه قبل است , و آنها عبارتند از: ((هرگاه در سفر بودید ونویسنده اى نیافتید (تا اسناد معامله را براى شما تنظیم کند و قرارداد را بنویسد) چیزی گرو بگیرید)) (وان کنتم على سفر ولم تجدوا کاتبا فرهان مقبوضة ).


البته در وطن نیز اگر دسترسى به تنظیم کننده سند نباشد اکتفا کردن به گرو مانعى ندارد .


گـروگان حتما باید قبض شود و در اختیار طلبکار قرار گیرد تا اثراطمینان بخشى را داشته باشد, لذا مى فرماید: فرهان مقبوضة ;? گرو گرفته شده .


سپس به عنوان یک استثنا در احکام فوق مى فرماید: ((اگر بعضى از شمانسبت به بعضى دیگر اطمینان داشته باشد (مى تواند بدون نوشتن سند و رهن با اومعامله کند و امانت خویش را به او بسـپـارد) در این صورت کسى که امین شمرده شده است باید امانت (و بدهى خود را به موقع ) بپردازد و از خدایى که پروردگاراوست بپرهیزد)) (فان امن بعضکم بعضا فلیؤد الذى اؤتمن امانته ولیتق اللّه ربه ).


قابل توجه این که در اینجا طلب طلبکار به عنوان یک امانت , ذکر شده که خیانت در آن , گناه بزرگى است .


سـپـس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان مى کند و مى فرماید: ((شهادت را کتمان نکنید و هرکس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است )) (ولا تکتموا الشهادة ومن یکتمها فانه آثم قلبه ).


بنابراین کسانى که از حقوق دیگران آگاهند موظفند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را کتمان نکنند.

و از آنجا که کتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن , به وسیله دل و روح انجام مى شود آن را به عنوان یک گناه قلبى معرفى کرده و مى گوید: ((کسى که چنین کند قلب او گناهکار است )) و باز در پایان آیه براى تاکید و توجه بیشتر نسبت به حفظامانت و اداى حقوق یکدیگر و عدم کتمان شهادت هشدار داده مى فرماید:((خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهید داناست )) (واللّه بما تعملون علیم ).


ممکن است مردم ندانند چه کسى قادر به اداى شهادت است و چه کسى نیست , و نیز ممکن است مردم ندانند در آن جا که اسناد و گروگانى وجود ندارد,چه کسى طلبکار و چه کسى بدهکار است , ولى خداوند همه اینها را مى داند و هرکس را طبق اعمالش جزا مى دهد.


منبع:

گزیده تفسیر نمونه


« آری » به تولید داخلی ( مجموعه طرح )

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ق.ظ


گفتگوی رستم و سهراب ( پدر آبرودار و پسر بی عار )


 ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ؛ ﺭﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﯾﻞ

ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﺑﺮﻭ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﻧﺪﺭ ﻣﺤﻞ!

 

 ﻣﮑﻦ ﺗﯿﺰ ﻭ ﻧﺎﺯﮎ دو ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺧﻮﺩ!

 ﺩﮔﺮ ﺳﯿﺦ ﺳﯿﺨﯽ ﻣﮑﻦ، ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ!


 ﺷﺪﯼ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻡ ﭼﺖ

 ﺑﺮﻭ ﮔﻤﺸﻮ ﺍﯼ ﺧﺎﮎ ﺑﺮآن  ﺳﺮﺕ!

 

 اس ام اس ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺖ ﺑﺲ ﻧﺒﻮﺩ

 ﮐﻪ ﺍﯾﻤﯿﻞ ﻭ ﭼﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩ؟

 

ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺖ ﺍﻓﺮﺍﺳﯿﺎﺏ

 ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﺒﺎﺏ

 

 ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﺗﻦ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﻫﯿﻢ

 ﺩﺭﯾﻐﺎ ﭘﺴﺮ، ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﻫﯿﻢ

 

 ﭼﻮ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﮐﯿﻤﯿﺎﺳﺖ

 ﺗﻮﺭﺍﻧﯿﺎﻥ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺧﻄﺎﺳﺖ

 

ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﮑﻦ ﺿﺎﯾﻊ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺍﻭ

  ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﺠﻮ

 

ﺩﺭﯾﻦ 8 ﺗﺮﻡ، ﺍﯼ ﯾﻞ ﺑﺎﮐﻼﺱ

  ﻓﻘﻂ 8 ﻭﺍﺣﺪ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﺗﻮ ﭘﺎﺱ !

 

 ﺗﻮ ﮐﺰ ﺩﺭﺱ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺑﺪﯼ

 ﭼﺮﺍ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺯﺩﯼ؟!

 

ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﭘﻮﻝ ﺁﻭﺭﻡ

 ﮐﻪ ﻫﺮ ﺗﺮﻡ، ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﻫﻢ!


 ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﻬﻠﻮﺍﻧﺎﻥ ﭘﯿﺸﻢ ﭘﺴﺮ!

 ﻧﺪﺍﺭﻡ به جز ﮔﺮﺯ ﻭ ﺗﯿﻎ ﻭ ﺳﭙﺮ

 

ﭼﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯﯾﺎﻥ، ﻭﺿﻊ ﻣﻦ ﺗﻮﭖ ﻧﯿﺴﺖ

  ﺑﻮد ﺩﺧﻞ ﻣﻦ 17 ﻭ ﺧﺮﺝ 20

 

 ﺑﻪ ﻗﺒﺾ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﻧﮕﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ؟

 ﭘﺪﺭ ﺟﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ!

 

ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺮﻡ، ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺭﺧﺶ ﺧﻮﯾﺶ

 ﺗﻮ ﭘﻮﻝ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﭘﺎﯼ ﺩﯾﺶ!

 

ﻣﻘﺼﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﻬﻤﯿﻨﻪ ﺑﻮﺩ!!

 ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻟﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ!!




من حکومت ها را مى گـویم ، ملت ها را نمى گـویم ...

حکومت‌ها و پرورش‌هایی که در حکومت‌ها هست ، حکومت‌های انسانی نیست.


غرب پیشرفت کرده!

.

.

.

پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده!!!!!

آلات قتّاله درست کرده!!

کار غرب این است!!

یک چیزی درست کند برای آدمکشی !


در روزنامه دیشب یا پریشب بود که یک چیزى درست کرده اند که پنج مرتبه بالاتر از آنى است که در آن جنـگ روى ژاپـن ریختند.

کار غرب این است یک همچو چیزى درست کند براى آدمکشى!

و این افتخاری است که دویست هزار نفر را در یک شهری، یک بمب کشت!!

این « پیشرفت »!!!


 ما باورمان آمده است که همه چیزها در غرب است.

خیر !!


آن چیزی که در غرب است تربیت حیوان درنده است!

حیوان درنده دارند درست می‏‌کنند!

 آلاتی هم که درست می‏‌کنند همان چنگ و دندان حیوان درنده است! منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر!


تنها « مکتب هاى توحیدى الهى » انسان سازند!

...


آزادى که غرب مى خواهد، یک آزادى بى بند و بار است!

هر که کارى دلش بخواهد مى کند!

یک آزادى است که مخالف با اخلاق است!

مخالف با سنن انسانى است!

- نه یک آزادى محدودى که روى قواعد و روى چـهارچـوب قوانین باشد! -

آنها یک همچو آزادى مى خواهند.


مملکت ما آنقدر خون داده اند که حالا بشود یک مملکت غربى؟!!

ما نمى خواهیم تربیت ، تربیت غربى باشد.

ما مى خواهیم یک تربیت انسانى باشد...


منبع:

صحیفه امام خمینی (س) جلد 8 - 21/03/ 1358"


شکرگزاری

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ق.ظ

شکرگزاری از نگاه قرآن کریم

روحیه شکر و سپاس، از بارزترین ویژگی‏های انسان است.

آدمی فطرتاً در برابر احسان کننده و نعمت دهنده خویش، احساس خضوع و فروتنی می‏کند؛ مگر آن که با غفلت و عصیان، آینه صاف فطرت خویش را دچار زنگاری غلیظ کرده باشد.

شاکر بودن، خصلتی است الهی که هر انسان با ایمان باید برای رهایی از عذاب دنیوی و اخروی و رسیدن به سعادت و اوج کمال انسانی خود را بدین خوی خدایی آراسته گرداند:

«مَا یفعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ اِنْ شَکَرتُمْ وءَامَنْتُمْ وَکانَ اللّهُ شاکِراً عَلیماً؛ اگر شکرگزاری کنید و ایمان آورید؟ خدا می‏خواهد با عذاب شما چه کند؟ خدا شکرگزارِ آگاه است. (اعمال و نیات شما را می‏داند و در مقابل اعمال نیک شما، پاداشی نیک عطایتان می‏کند.) (سوره نساء، آیه 147)

 

بی‏نیازی آفریدگار از شکرآفریدگان

آنان که از معرفت و حکمت بهره‏ای دارند، نیک می‏دانند که شکرِ نعمت‏های خداوند، وظیفه ای انسانی است که مایه رشد و تعالی روح و آثار بی شماری برای خودِ ایشان خواهد بود. این انسان است که به شکرگزاری و آثارِ ارزشمند آن، نیازمند است و گرنه خداوند، ذاتی است نامحدود و بی‏نیاز:

«ولَقدْ ءَاتَینَا لُقْمانَ الحِکْمَةَ اَنِ أُشْکُرلِلّهِ وَمَنْ یشْکُرُ فانّما لِنَفْسِهِ ومَنْ کَفَرَ فاِنَّ اللّهَ غَنی حمید؛ ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را به جای آور. هر کس شکرگزاری کند، (هیچ سودی به خداوند نمی‏رساند؛ بلکه) تنها به سود خویش شکر کرده است و آن کس که کفران کند، (به زیان خود اوست و هیچ زیانی به خدا نمی‏رساند؛ چرا که) خداوند، بی نیاز و ستوده صفات است». (سوره لقمان، آیه 12)

 

رهاورد شکر

شکرگزاری از نعمت‏های الهی، آثار و نتایج ارزشمندی را برای انسان در همین دنیا به ارمغان می‏آورد که آشکارترینِ آن «فراوانی روزی» ، «فزونی خیر و برکت»، «دوام و ماندگاری نعمت» و «در امان مانی نعمت از بلا و نقمت» می‏باشد؛ آثار گرانبهایی که از رهگذر آیات و روایات بخوبی قابل اثبات و دستیابی است:

«واِذ تَأَذَّنَ رَبّکُمْ لَئِنْ شَکَرتُمْ لَأَزیدنَّکُمْ ولَئن کَفَرتُمْ انَّ عذابی لَشَدید؛ پروردگارتان اعلام داشت که: اگر شکرگزاری کنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر کفران و ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است». (سوره ابراهیم، آیه 7)

امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق می‏فرمایند: زیادتی نعمت، برای کسی است که حمد و شکر خداوند را بر نعمتهایش به جا آورد و بداند که نعمتها تنها از آن خدا و از سوی اوست؛ نه از غیر او.(1)

و در جایی دیگر می‏فرمایند: در تورات آمده است که: هر که تو را نعمتی داد شکرش گزار و بر هر که شکرت گزارد، نعمت بخش؛ چرا که با شکرگزاری نعمت‏ها نابود نگردد و با ناشکری پایدار نماند؛ شکرگزاری مایه فزونی نعمت و ایمنی از دگرگونی و نقمت است.(2)

بنابراین هر که توفیق شکرگزاری دایم بیابد، از خیر و برکت و فزونی مداوم نعمت بهره ور خواهد بود و هر که از ناسپاسان باشد و شکرگزاری ننماید، نعمت‏های موجود را نیز از دست خواهد داد.

به قول مولوی:

شکرِ نعمت، نعمتت افزون کند              کفر نعمت، از کفت بیرون کند


توصیه امام باقر (ع) به ما این است که: با پناه بردن به شکرگزاری خداوند، کمی و کاستی روزی را با استمداد از فضلِ خداوند به فزونی و زیادت تبدیل نمایید.(3)

 

شیوه شکرگزاری

نعمت‏های خداوند بر بندگان، بی اندازه است و هیچ آفریده ای را به نهایت و شمارش آن راهی نیست:

«واِنْ تُعَدّوا نِعْمَةَ اللّه لا تُحْصُوها؛

وآنچه را نتوان شمرد، شکرش چون توان کرد؟

به قول ابوسعید ابوالخیر:

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد                احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی                یک شکر تو از هزار نتوانم کرد


حال که از شکر و حتّی شمارش نعمت‏های الهی عاجزیم، چه باید کرد؟

 

1. اعتراف به عجز و ناتوانی از شکرگزاری نعمت‏های الهی

باید در حدّ توان و همراهِ اعتراف به عجز، در شکرگزاری از خداوند بکوشیم و توفیق آن را نیز از خود او بطلبیم و بدانیم که هر شکر ما، خود توفیقی از جانب اوست که نیازمند شکر و سپاسی دیگر است.

آری، سزاوار آن است که انسان در مقام شکرگزاری خداوند، همواره به ناتوانی خویش، معترف باشد؛

همچون موسی (ع) که از جانب خداوند خطاب به او وحی آمد که:

«ای موسی! مرا چنان که سزاوار من است، شکرگزار». عرض کرد: «پروردگارا! چگونه چنان که سزاوار توست، شکرت گزارم؛ در صورتی که هیچ شکری نگزارم جز آن که همان شکر هم نعمتی است که تو عطایم فرموده ای». خطاب آمد: «اکنون که دانستی حتّی شکرگزاری نیز از جانب من است، حقّ شکر مرا، چنان که سزاوار من است ادا نمودی».(4)


عطایی است هر موی از او بر تنم             چگونه به هر موی، شکری کنم؟!

تو قائم به خود نیستی یک قدم               ز غیبت مدد می‏رسد دم به دم

 

2. شکر هر نعمت؛ پرهیز از حرام

شکرگزاری از هر نعمتی، به تناسب نوع نعمت می‏باشد؛ مثلاً شکرِ علم آن است که به آن عمل شود و به طالبانش عرضه شود.(5)

امّا شکر عمومی هر نعمتی این است که از آن در راه رضای خداوند استفاده شود و به وسیله آن، گناه و حرامی انجام نگیرد. امام علی (ع) - اسوه پرهیزگاران - می‏فرمایند:

«شکر هر نعمتی، آن است که از محارم الهی پرهیز و خودداری شود».(6)

 

3. شکرگزاری از خدا در شکرگزاری از خلق خدا.

از دیدگاه اسلام، شکرگزاری از آفریدگانی که واسطه رحمت و نعمتهای الهی می‏گردند؛ مانند والدین، کلّیه ذوی الحقوق و احسان کنندگان دیگر، لازم و مکمّل شکر خداست.

تا جایی که امام رضا (ع) می‏فرمایند:

«همانا خداوند عزّوجلّ به شکرگزاری خویش و شکرگزاری والدین در کنار هم، امر فرمود. پس هر که شکر والدین خود را به جا نیاورد، شکر خدا را نیز به جا نیاورده است».(7)


 پی‏نوشت‏ها:

1. تفسیر عیاشی: ج2، ص 222

2. کافی: ج 2، ص 94، حدیث 3

3. تحف العقول: 285

4. قصص الانبیاء راوندی، ص 161، روایت 178

5. غرر الحکم: 5667

6. مشکاة الانوار: 35

7. علل الشرایع: ص 560، حدیث


منبع:

مکاتبه و اندیشه از « بشارت، شماره 17 »

شتر بر بام !!

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ب.ظ

ابراهیم ادهم از نامورترین عرفان اسلامى است که در قرن دوم هجرى مى زیست؛ درباه او نوشته اند که در جوانى، امیر بلخ بود و جاه و جلالى داشت . سپس به راه زهد و عرفان گرایید و همه آنچه را که داشت، رها کرد.

علت تغییر حال و دگرگونى ابراهیم ادهم را به درستى، کسى نمى داند . عطار نیشابورى در کتاب تذکرة الاولیاء، دو حکایت مى آورد و هر یک را جداگانه، علت تغییر حال و تحول شگفت ابراهیم ادهم مى شمرد .


حکایت نخست:

در هنگام پادشاهى، شبى بر تخت خوابیده بود که صدایى از پشت بام شنید.

از جا برخاست و خود بر بام  رفت .

دید که مردى ساده و میان سال، بر بالاى بام قصر او، در گشت و گذار است!

ابراهیم گفت: تو کیستى؟ گفت: شترم را گم کرده ام و این جا، او را مى جویم!!

ابراهیم گفت:اى نادان! شتر بر بام مى جویى؟!!

 آیا شتر، بال دارد که پرواز کند و به این جا بیاید!؟ شتر بر بام چه مى کند؟!

مرد عامى گفت:

آرى؛ شتر بر بام جستن، عجیب است! اما از آن عجیبتر کار تو است که خدا را بر تخت زرین و جامه اطلس مى جویى!!!

 این سخن، چنان در ابراهیم اثر کرد که یک مرتبه از هر چه داشت، دل کند و سر به بیابان نهاد.

در آن جا، یکى از غلامان خود را دید که گوسفندان او را چوپانى مى کند ؛ همان جا، جامه زیبا و گرانبهاى خود را به او داد، و جامه چوپانى او را گرفت و پوشید.


حکایت دوم:

روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بار عام داده، همه را نزد خود مى پذیرفت .

همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند ؛ ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جرأت و یاراى آن نبود که گوید: (( تو کیستى؟ و به چه کار مى آیى؟ ))

آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید .

ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت: (( این جا به چه کار آمده اى؟ ))

مرد گفت: (( این جا کاروانسرا است و من مسافر . کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم .))

ابراهیم به خشم آمد و گفت: (( این جا کاروانسرا نیست؛ قصر من است .))

مرد گفت: (( این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ )) ابراهیم گفت: ((فلان کس )) . گفت: (( پیش از او، خانه کدام شخص بود. )) گفت: (( خانه پدر فلان کس .))

گفت: (( آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ ))

گفت: (( همه آن ها مردند و این جا به ما رسید.))

مرد گفت: (( خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست، به حقیقت کاروانسرا است!))

ابراهیم، از این سخن، در اندیشه فرو رفت و دانست که خداوند، او را براى این جا و یا هر خانه دیگرى نیافریده است . باید که در اندیشه سراى آخرت بود، که آن جا آرام گاه ابدى است.


پیش صاحب نظران، ملک سلیمان باد است     بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است


منبع:

حکایت پارسایان

رضا بابایى


شفقنا:

حضرت آیت الله العظمی سبحانی با انتقاد از عدم ملاحظه شأن قرآن کریم در مجالس ترحیم به ویژه مسجد اعظم از تولیت حرم مطهر حضرت معصومه(س) و مسجد اعظم خواست در خصوص این مجالس تجدیدنظر کنند.

به گزارش خبرنگار شفقنا در قم، این مرجع تقلید در انتهای درس خارج اصول خود در مسجد اعظم با بیان اینکه مجالس ترحیم بالاخص در مسجد اعظم در شان قرآن نیست؛ اظهار داشت: همه ما در این مجالس شرکت می کنیم اما آنچنان که باید شأن قرآن ملاحظه نمی شود.

او با نقل خاطره ای از آیت الله العظمی بروجردی اهمیت مقام قرآن را یادآور شد و افزود:

مرحوم آیت الله بروجردی هرگز در خانه ای که قرآن بود، نمی خوابید!! چون معتقد بود احترام قرآن کریم باید محفوظ باشد، چگونه درحالیکه قرآن پیش روی ماست پاهای خود را دراز کنم!

آیت الله سبحانی برپایی این مجالس را به نمایشگاهی جهت نشان دادن افراد تشبیه کرد و گفت:

در این مجالس تریبونی تشکیل داده و قاری قرآن هم می خواهد خود را نشان دهد با قدرت فریاد می زند و لذا توجهی به قرآن و مجلس و آخرت نمی شود.

او تصریح کرد:

قاری قرآن را از تهران و غیر آن می آورند و زیاد داد می زنند اما در این مجالس نه به میّت توجه دارند و نه به قرآن و نه تحوّلی در افراد ایجاد می کند در حالیکه این مجالس باید انسان را متحوّل کرده و به یاد مرگ بیندازد؛ بدتر اینکه در برخی مجالس دیده می شود چای و میوه هم می دهند.

این مرجع تقلید ادامه داد: در مجالس ترحیم باید آرام قرآن بخوانند و دیگران هم آرام گوش کنند. متاسفانه رسوم بر قواعد قرآنی و حدیثی ما مقدم شده است.

او ابراز داشت: ما در داخل عیب خود را نمی بینیم از بس که غرق در خود هستیم، اما در خارج که وضع ما را ببینند جای اشکال است!!

آیت الله سبحانی از تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س) و مسجد اعظم خواست این وضعیت را برچینند و در آن تجدیدنظر کنند.



بدبختیــــــــــــــــــ

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ

عن النبی(ع):

أَرْبَعُ خِصَالٍ مِنَ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَ قَسَاوَةُ الْقَلْبِ وَ بُعْدُ الْأَمَلِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا - تحف العقول، ص 12 -


پیامبر اسلام فرمود:

چهارچیز نشانه شقاوت و بدبختی است:


 1. خشکی چشم (یعنی این که انسان اهل گریستن بر خود وحالاتش و نیز اهل تضرع و دعا در پیشگاه خداوند نباشد)

سجده گه را تر کن از اشک روان              کای خدایا! وارهانم از گمان


2. قساوت قلب (یعنی این که بیچارگی و درماندگی دیگران را ببیند، اما در اندیشه کمک به آنان بر نیاید. نسبت به سایرین دلسوزی و ترحم و مهر و شفقت نداشته باشد).

اشک خواهی رحم کن بر اشکبار               رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر


3. آرزوهای دور و دراز (زیرا داشتن چنین آرزوهایی او را از مسیر الهی غافل نموده و یاد خدا و آخرت را از ذهن و زبانش محو می‏کند.)

با هوا و آرزو کم باش دوست                    چون یُضِلُّ عَن سَبیلِ اللهِ اوست


4. محبت دنیا (به این معنا که هدف اصلی در زندگانی را رسیدن به مظاهر دنیا قرار داده و به آنان عشق و محبت می‏ورزد و در نتیجه مقصد و مقصود اصلی را که پیمودن راه کمال و سعادت است‏، به فراموشی می‏سپارد. منظور کار و تلاش در دنیا نیست؛ زیرا از نظر اسلام کار و تلاش عبادت به شمار می‏رود).


منبع:

فصلنامه مکاتبه و اندیشه‏ ش 49

کلّی حرف ( منتخب کاریکاتور داعش )

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ق.ظ

سفر تبلیغی به ترکمنستان

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ

مرو (ترکمنستان)

ساعت 3/30 شب است. در هوای سرد و برفی از قطار پیاده می شوم و با دلی سرشار از هیجان و شوق به شهر مرو (ماری) گام می نهم.

قرآن ها، کتاب های دینی، مهرها و سجاده هایی که همراه دارم، ساکم را سنگین ساخته است. چهره، زبان و آداب و رسوم اجتماعی این دیار برایم ناآشنا است.

کم کم هوا روشن می شود. مسافران راهی خانه هایشان می شوند. تنهای تنها می شوم. از یک سو، احساس غریبی و ناامنی می کنم و از سوی دیگر، سرما تا استخوان هایم نفوذ کرده است. ناگزیرم برای نماز و استراحت جایی پیدا کنم; ولی نه جایی هست و نه خودرویی که مرا به هتلی برساند. به طرفی که احتمال می دهم مرکز شهر است، رهسپار می شوم. پس از گذشتن از کوچه های تاریک و برفی و سگ های ولگرد، به هتل «سلطان » ، تنها هتل شهر، می رسم.

آرام آرام با انگشتری به شیشه می کوبم. زنی - که به زبان روسی سخن می گوید - آشکار می شود و با دیدن محاسن من - که برای آنان ناآشنا است - با دست اشاره می کند که جا نداریم.

من می مانم و تنهایی ام. پس از لحظاتی دوباره خیلی آهسته در می زنم. مردی ترکمن در می گشاید و با لهجه ی ترکمنی می گوید: جا نداریم! با زحمت بسیار، از او می خواهم اجازه دهد نماز بگزارم. اجازه می دهد. با زحمت فراوان وضو می گیرم و درست جلوی در ورودی هتل روی موکت راهرو نماز صبح را با لذت تمام به جای می آورم. بعد از نماز، ساکم را برمی دارم، از آن ها تشکر می کنم و از هتل خارج می شوم. هنوز چند قدم از هتل دور نشده ام که کسی با لهجه ی ترکمنی مرا صدا می زند.

برمی گردم، همان نگهبان هتل را می بینم که با دستش اشاره می کند سمت او بروم. برمی گردم. ساکم را می گیرد و مرا به اتاقی مجهز در طبقه ی سوم هتل راهنمایی می کند.

او توضیح می دهد: این اتاق ها به مسئولان کشور ترکمنستان اختصاص دارد و میهمانان خارجی را در آن ها جای می دهند. تو نماز خواندی و ما نمازخوان ها را دوست داریم. همین جا استراحت کن.

تا ساعت ده صبح استراحت می کنم. سپس به دفتر هتل می روم. از من پولی نمی گیرند و می گویند: همین که به نمازخوان جا دادیم، ثوابش برای ما بس است. فقط برای ما دعا کنید.

می پرسم: آیا خود شما هم نماز می خوانید؟ می گویند: دوست داریم ولی بلد نیستیم... .

تا نزدیکی های عصر در مرو می مانم. سپس راهی شهر «بایرامعلی » می شوم تا دنبال ریش سفید شیعیان بایرامعلی بگردم. غروب نزدیک است. اگر او را نیابم، شب کجا استراحت کنم؟ ! دلهره بر وجودم چنگ می افکند; ولی به خود می گویم: تو که می دانی برای چه گام در راه سفر نهاده ای و از زندگی راحت دست شسته ای... اگر برای ارشاد مردمی که هفتاد و اندی سال از شنیدن صدای اسلام راستین بی بهره بوده اند بدین شهر آمده ای، خدا با تو است.

با این اندیشه به شهر بایرامعلی - که در کنار خرابه های شهر قدیمی مرو قرار دارد - می رسم.

سمت پیرمردی لاغر اندام - که جلوی مغازه ی کفاشی نشسته - می روم و سراغ ریش سفید شیعیان را می گیرم.

بهت زده بلند می شود و می گوید: با او چه کار داری؟

می گویم: میهمان اویم.

مرا در آغوش می کشد و می گوید: تو هم شهری منی; از تبریز آمده ای؟

می گویم: آری.

اشک در چشمهایش حلقه می زند. دستم را می گیرد و می گوید: به خانه برویم.

می گویم: ببخشید، باید به خانه ی ... بروم.

می خندد و می گوید: من همان کسی هستم که دنبالش می گردی.

این آیه از قرآن کریم در گوش جانم طنین می افکند: « الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا » - سوره ی عنکبوت، آیه ی 69 - خدای بزرگ را بر لطف بی پایانش سپاس می گویم و با تجربه یی دیگر از امدادها و حمایت های وی سمت خانه ی او رهسپار می شوم.

خاطره گو :

سیف الله مدبر


کاملا جدی: اثبات این چیز مساوی ست با اثبات ضدش !!!

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ب.ظ

گفته اند و بجا گفته اند:

هر که خود را متواضع بداند ، متکبر واقعی اوست!!

چرا که تواضع از علائم بزرگی و رفعت است. 

و چنانچه شخص برای خود تواضع ثابت کند،

برای خود اثبات بزرگی و رفعت کرده است!

و این جز تکبر نیست!!


پرسش:

چرا گاهی اعتقادات دینی (اسلام) و مطالب علمی با یکدیگر تضاد دارند؟

پاسخ:

این فکر که « دین با علم سازگار نیست»  از اروپا ریشه گرفته و به سرزمین های دیگر سرایت کرده است.

این ادعا از آنجا سرچشمه گرفت که در دوره رنسانس، در اروپا دانشمندان و محققان زیادی مورد تکفیر و شکنجه کلیسا قرار گرفتند. علت شکنجه این بود که نتایج تحقیقات علمی دانشمندان با نظریه و عقاید کشیش ها مخالف بود!!

مثلاً "گالیله" گفته بود: زمین حرکت می کند، در همان زمان کلیسا به سکون زمین قایل بود و از این رو گالیله را مجبور به توبه کرد(2).

لیکن باید توجه داشت که حقایق قطعی دینی، هرگز با واقعیت های علمی تناقض و مغایرت ندارد.

در دوره رنسانس و پیشرفت های علمی در اروپا، دینی وجود نداشت تا با علم موافق یا مخالف باشد!!

زیرا کتاب آسمانی آن ها تحریف شده بود و انجیل حقیقی که بر حضرت عیسی علیه السلام نازل شده بود، جای خود را به اناجیل چهارگانه - که از ساخته های شاگردان آن حضرت و در بسیاری از موضوعات با هم متناقض می باشند - داده بود.

در نتیجه، عقاید کشیش ها یک سلسله مهملات و خرافات بود که کلیسا برای حفظ موجودیت خود، از آن ها دفاع می کرد و در این راه، جز کشتن و سوزاندن دانشمندانی که کشفیات علمی آن ها خرافات و اوهام مزبور را به باد انتقاد می گرفت، چاره ای نداشت(3).

دین حقیقی (مثل اسلام) هرگز با علم ناسازگار نبوده و نیست، البته، علم جز کشف مجهولات، چیز دیگری نیست ( یعنی ماهیت علم، کشف مجهولات و رسیدن به واقعیات است ) و اگر غیر از این باشد علم نیست، بلکه صرفاً یک تئوری و فرضیه ظن آور است. بسیاری از علوم معاصر از این دسته اند.

مثلاً تئوری تکامل انواع (ترانس فورمیسم) که توسط داروین طرح شد صرفاً یک فرضیه است، لذا تعارض آن با آموزه های قرآنی و روایی، هیچ خللی در اعتقادات ایجاد نمی کند.

بلی، برخی از دستاوردهای علوم، قطعی و یقینی اند و تا کنون هیچ نمونه ای از تعارض این قبیل دستاوردها با اعتقادت مسلم دینی ارائه نشده است؛ زیرا « دین » نیز مانند « علم » حقیقتی است که بوسیله خداوند - که موجد و واضع همان حقایق علمی است - به دست بشر رسیده است.

اگر در موردی ظاهر آیه ای از قرآن، مخالف قانون علمی باشد، باید دانست که یا آن آیه جزو متشابهات است - که باید به وسیله راسخین در علم تأویل شود - و یا آن فرضیه علمی غلط و ناقص بوده و از این رو با ظاهر قرآن مطابقت ندارد.

البته در این صورت باید درباره آن فرضیه تحقیقات مجددی انجام شود؛ چرا که فرضیات و تئوری ها ظنی و نه قطعی هستند، چنان که پس از بطلان هیئت بطلیموس و ثابت شدن حرکت وضعی و انتقالی زمین، می گفتند حالا که زمین حرکت می کند، پس خورشید ثابت است و بر قرآن اشکال می کردند که قرآن می گوید خورشید نیز حرکت می کند، اما دیری نگذشت و ثابت گردید که تصور مزبور باطل بوده و گفته قرآن عین حقیقت است؛ زیرا خورشید هم با تمام ستارگان منطومه خود با سرعت هفتاد هزار کیلومتر در ساعت به سوی ستاره "وگا" در حرکت است و گفته قرآن کریم کاملاً صادق است. آن جا که می فرماید:

"وَاْلشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذَلِکَ تَقْدیرُ اْلْعَزِیزِ اْلعَلِیم"؛ "و خورشید پیوسته به سوی قرار گاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند قادر و تواناست."

دین حقیقی (اسلام) نه تنها با علم مخالف نیست، بلکه مردم را به فراگرفتن و آموختن علوم و فنون مختلف و کشف اسرار طبیعت و قوانین علمی، تحریک و تشویق می کند و در بسیاری از آیات قرآن (متجاوز از هفتصد آیه) رموز خلقت موجودات را تذکر می دهد و حرکت و جنبش فکری برای آدمیان ایجاد می کند تا به دنبال تحقیقات علمی رفته و از سر تا سر طبیعت به نفع خود بهره برداری کنند.

به عنوان مثال خداوند متعال می فرماید:
"قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ..."(4)؛ "بگو در زمین گردش کنید، پس بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟"
و نیز می فرماید:
"قُلِ انْظُرُوا ماذا فِی الْسَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَما تُغْنِی الْایاتُ وَالْنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ"(5)؛ "بگو: نگاه کنید چه چیز [از آیات و نشانه های توحیدش ] در آسمان ها و زمین است؟ اما این آیات و اندرزها به حال کسانی که [به خاطر لجاجت ] ایمان نمی آورند، مفید نخواهد بود."

دراثر همین جهش فکری که قرآن کریم، در مسلمانان به وجود آورد، آنان در تمام رشته های علمی، فنی و طبیعی، پیشرفت عجیبی کرده و بنیان تمدن درخشان اسلامی را پی ریزی نمودند.


اندیشمندان غربی و سازگاری علم با گذاره های دین اسلام

همان طور که در ابتدای سخن اشاره شد، هر چند فرضیه تعارض علم و دین، اولین بار توسط دانشمندان غربی مطرح شد، ولی بسیاری از این دانشمندان به معارض نبودن علم و دین در دین اسلام، اذعان دارند.

چنان که یکی از دانشمندان بزرگ فرانسه به نام "کازنوا" - که استاد دانشگاه کارج در پاریس است - می گوید:
"بسیاری از افراد چنین پنداشتند که آرا و افکار ما برای مسلمین قابل هضم و درک نبوده و به غلط تصور کرده اند که نیروی علمی آنان به اندازه ای نیست که بتوانند به افکار ما پی ببرند. بی گمان این پندار، ناشی از عدم اطلاع از حقایق درخشان آیین اسلام بوده و گویا آنان فراموش کرده اند که تنها کسی که علم را بر عبادت [بدون علم ] ترجیح داده و اعلام داشته است که: فضیلت علم و دانش به مراتب بیشتر و بهتر از عبادت [بدون علم ]است، پیامبر اسلام بوده و کدام رئیس و پیشوای دینی و کدام کشیش روحانی بزرگ است که چون پیامبر اسلام با این جرأت و شهامت به چنین گفتاری محکم و سخنی متین پرداخته [باشد]، همان گفتار عالی و همان اندیشه درخشانی که هم اکنون و در عصر جدید با همه ترقیات و تحولاتی که نصیب علم گردید، حیات علمی و فکری ما بر هیمن اصل استوار است.(6)"

دکتر "هورتن" دانشمند آلمانی می گوید:
"اسلام بین دین و دانش، وحدت و هماهنگی کامل برقرار ساخته و در میان ادیان مختلف، تنها دینی است که توانسته است این اتحاد و سازش را حفظ نماید.(7)"

"ویل دورانت" می گوید:
"شیمی به عنوان یکی از علوم، تقریباً از اختراعات مسلمانان است؛ زیرا آن ها مشاهده دقیق و تجزیه علمی و توجه به ثبت نتایج را بر محصول کار - یونانیان که چنان که می دانیم به بعضی تجربیات و فرضیات مبهم انحصار داشت - بیفزودند، انبیق را اختراع کردند و نام آن نیز از ایشان است. تعداد زیادی از مواد را تجزیه کردند، درباره سنگ ها تألیفاتی داشتند، مواد قلیایی و اسیدها را مشخص کردند، درباره موادی که به یکی از این دو تمایل دارد، مطالعه کردند، درباره صدها داروی طبی تحقیق کردند و صدها داروی تازه ساختند.(8)"

"گوستاولوبون" می گوید:
"اعراب (مسلمین) در کارها از روی آزمایش و تجربه پیش می رفتند و نخستین ملتی بودند که در جهان پی به اهمیت آن بردند.(9)"

"مسیودولامبر" در کتاب "تاریخ علم هیئت" می نویسد:
"اگر در میان یونانیان دو یا سه نفر دانشمند در علم هیئت دیده می شوند، در میان مسلمین، افراد بسیاری دانشمند هیئت دیده می شود و در علم شیمی یک دانشمند هم یافت نمی شود که از طریق تجربه وارد تحقیق آن شده باشد، ولی در اسلام، صدها از این قبیل اشخاص دیده می شوند. در نتیجه، همین روش تجربی باعث شد تا مسلمین توانستند به اکتشافات مهمی نایل شوند. اینان در مدت سه یا چهار قرن توانستند به اکتشافاتی نایل گردند که یونانیان در زمانی بیش از این ها نتوانستند به کمتر از آن دست یابند. و همین میراث علمی یونانیان بود که چون به رومی ها منتقل گشت، سال های زیادی نتوانستند از آن هیچگونه استفاده ای را ببرند، ولی هنگامی که به دست مسلمین افتاد، تحولی در آن ایجاد کرده و آن را به صورت دیگری به دست بازماندگان خود سپردند.(10)"

همچنین گوستاولوبون می گوید:
"خدمتی که اسلام و مسلمین به پیشرفت علوم کردند تنها اکتشافات علمی آن ها نبود، بلکه آن ها با تأسیس مدارس و تألیف کتاب های علمی سبب انتشار علم شدند و از این جهت، حق بزرگی به گردن اروپائیان پیدا کردند و ما به اثبات رسانیدیم که قرن ها مسلمین نسبت به ملت های مسیحی، سِمَت استادی داشته اند و ما به برکت اسلام و مسلمین توانستیم از علوم قدمای یونان و روم، اطلاع پیدا کنیم و [در طول زمان ] دانشگاه های ما همواره نیازمند کتاب هایی بوده اند که از زبان عربی به لاتین ترجمه می شد.(11)"

همانطور که در مطالب بالا گفته شده، مسلمین تحول و پیشرفت عجیبی را در جهان به وجود آوردند، به حدی که وقتی "انیشتن" (بزرگترین ریاضی دان و فیزیکدان غرب)، اکتشافات گذشتگان را تحت الشعاع قرار داده بود، یکی از دانشمندان مسلمان مصری به نام "دکتر علی مصطفی" کتابی علمی نوشت و در آن خطای انیشتن را ثابت کرد. از این رو انیشتن او را برای کمک در بحث های علمی برگزید. وی تنها کسی بود که در مباحث ماده و اتم با انیشتن همکاری می کرد(12).

همچنین دانشمند عالیقدر شیعه مرحوم "خواجه نصیر الدین طوسی" درباره تسطیح زمین و تربیع دایره و مساحت و اشکال کروی و منحنی ها، کتابی تحت عنوان "الشکل القطاع" نگاشته که - طبق گفته صاحب نظران همین فن - حقیقتاً در مثلثات می توان آن را در نوع خود بی نظیر دانست.

غربی ها کتاب نامبرده را به زبان های لاتین، فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده اند و قرن ها مورد مراجعه دانشمندان اروپائی بوده است و بسیاری از معلومات و اطلاعات آنان درباره مثلثات مستوی و کروی مرهون کتاب نامبرده است. مرحوم محقق طوسی، اول کسی است که حالات ششگانه مثلثات کروی قائم الزاویه را اظهار و در کتاب مذکور آورده است(13).

با توجه به مطالب گذشته، در می یابیم که دین هیچ گونه تضادی با علم ندارد و اگر مواردی پیدا شود که گزاره ای دینی با فرضیه ای علمی تعارض دارد، در این صورت باید درباره آن فرضیه، تحقیقات مجددی انجام گیرد، زیرا فرضیات و تئوری های علمی ظنی بوده و قطع آور نیستند.


منابعی جهت مطالعه بیشتر

1. مدخل مسائل جدید علم کلام، استاد علامه جعفر سبحانی.
2. مبانی معرفت دینی، فصل چهارم، محمد حسین زاده، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی 1.
3. راه تکامل، جلدهای 3، 4، 5، احمد امین، مترجم: احمد بهشتی و ادیب لاری.
4. وام داری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران، محمد آراسته خو.
5. اسلام و علم جدید، عبدالرزاق نوفل، ترجمه: حسین وجدانی.


  • پاورقــــــــــــــــــــی




1) اقتباس از: در ساحل اندیشه، اکبر اسد علیزاده (قم - مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، چاپ اول، 1380 ه.ش).
2) در بیست و ششم فوریه 1616 دستگاه تفتیش افکار به گالیله اخطار کرد که دست از عقاید خود (اعتقاد به حرکت زمین) بردارد، گالیله این را نادیده گرفت و بر عقاید خویش تأکید کرد و عاقبت در 12 آوریل حکم دستگیری او صادر و زندانی شد. در نتیجه او را در دادگاه مجبور به توبه کردند. (ویل و آریل دورانت. تاریخ تمدن، (آغاز عصر خود)، ترجمه اسماعیل دولتشاهی (طهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368 چاپ دوم)، ج 7، ص 712 - 716.
3) ر،ک: فضل اللَّه کمپانی، ماهیت و منشأ دین، (تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1352 ه.ش)، ص 21.
4) عنکبوت/20.
5) یونس/101.
6) عبد الرزاق نوفل، اسلام و علم جدید، ترجمه: حسین وجدانی، ص 384.
7) همان، ص 385.
8) ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصر ایمان)، بخش اول، ترجمه ابوالقاسم طاهری (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1368) ج 4، ص 313، فصل 12.
9) دکتر گوستاولوبون فرانسوی، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، (تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم، 1358)، ص 545 - 546.
10) همان.
11) همان.
12) ر،ک: احمد امین، راه تکامل، ترجمه احمد بهشتی، (طهران، دارالکتب الاسلامیه)، ج 3، ص 51.
13) ر،ک: محمد جواد مغنیه، فلاسفة الشیعة حیاتُهم و آراؤهم، (قم، دارالکتاب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1987)، ص 105 - 106.


منبع:

مبلغان ش 33


درجه !!!

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ق.ظ

مردى از حضرت موسى (ع ) درخواست کرد که: براى من دعا کن تا خداوند آن حاجتم را که خودش مى داند برآورد!

حضرت موسى (ع ) دعا کرد.

به مجرد دعا ، حیوان درنده اى به مرد حمله کرد و او را کشت و گوشت بدنش را خورد!!!

موسى عرض کرد: خدایا! این چه حادثه غریبی بود؟!

خطاب رسید: اى موسى! این مرد از من درخواست درجه اى از مقامات کرد و او هرگز با اعمالش به آن درجه نمى رسید!

او را گرفتار آن درنده کردم که به واسطه آن گرفتاری بدان درجه نائل آید.


منبع:

داستانها و پندها جلد 3

مصطفی زمانی وجدانی

با اندکی تصرف

/// عکس خنده دار ورزشی

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ



« هفت دستور قرآنی » درباره « شیر دهی نوزادان »

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۱۵ ب.ظ

وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَکُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آَتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (233) - سوره بقره -


هفت دستور درباره شیر دادن نوزادان !

این آیه که در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشویى است ، به سراغ یک مساله مهم یعنى مساله « رضاع = شیردادن » رفته و جزئیات آن را بازگو مى کند.


نخست مى گوید: ((مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مى دهند))(والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین ).

بنابراین , هر چند ولایت بر اطفال صغیر به عهده پدر گذاشته شده است اماحق شیر دادن در دو سال شیرخوارگى به مادر داده شده و او است که مى تواند دراین مدت از فرزند خود نگاهدارى کند و به اصطلاح حق حضانت در این مدت از آن مادر است و این یک حق دو جانبه است که هم براى رعایت حال فرزند است و هم رعایت عواطف مادر.


سـپـس مى افزاید: ((این براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى راکامل کند)) (لمن اراد ان یتم الرضاعة ).

یعنى مدت شیر دادن طفل لازم نیست , همواره دوسال باشد, دو سال براى کسى است که مى خواهد شیر دادن را کامل کند, ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعایت سلامت او این مدت را کمتر کنند.


هزینه زندگـى مادر ازنظر غذا ولباس دردوران شیر دادن بر عهده پدرنوزاداست تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شیر دهد لذا درادامه آیه مى فرماید: ((وبر آن کسى که فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است , خوراک و پوشاک مادران را بطور شایسته بپردازد)) (وعلى المولود له رزقهن وکسوتهن بالمعروف )

در اینجا تعبیر به (( المولود له )) (کسى که فرزند براى او متولد شده ) به جاى تعبیر به ((اب ، پـدر )) قابل توجه است , گویى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظیفه مزبور, بسیج کند, یعنى اگر هزینه کودک و مادرش در این موقع بر عهده مردگذاشته شده به خاطر این است که فرزند او و میوه دل اوست , نه یک فرد بیگانه .

توصیف به ((معروف )) (بطور شایسته ) نشان مى دهد که پدران در مورد لباس و غذاى مادر, باید آنچه شایسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظربگیرند, نه سختگیرى کنند و نه اسراف .

و براى توضیح بیشتر مى فرماید: ((هیچ کس موظف نیست بیش از مقدارتوانایى خود را انجام دهد)) (لا تکلف نفس الا وسعها).


سـپـس به بیان حکم مهم دیگرى پرداخته , مى فرماید: ((نه مادر (بخاطراختلاف با پدر) حق دارد به کودک ضرر زند, و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)))(لا تضار والدة بولدها ولا مولود له بولده ).

یعنى هیچ یک از این دو حق ندارند سرنوشت کودک را مال المصالحه اختلاف خویش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد, ضربه وارد کنند.


سـپـس به حکم دیگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى پردازد مى فرماید: ((و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد)) (وعلى الوارث مثل ذلک ).

یعنى : آنها باید نیازهاى مادر را در دورانى که به کودک شیر مى دهد تامین کنند.


در ادامه آیه , سخن از مساله بازداشتن کودک از شیر به میان آمده اختیار آن را به پدر و مادر واگـذاشته , هر چند در جمله هاى سابق , زمانى براى شیر دادن کودک تعیین شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او, و توافق بایکدیگر مى توانند کودک را در هر موقع مناسب از شیر بازدارند, مى فرماید: ((اگر آن دو با رضایت و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را (زودتر از دو سال یا بیست ویک ماه ) از شیر باز گیرند گناهى بر آنها نیست )) (فان ارادا فصالا عن تراض منهماوتشاور فلا جناح علیهما)


گـاه مى شود که مادر از حق خود در مورد شیر دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مى کند و یا به راستى مانعى براى او پیش مى آید, در این صورت باید راه چاره اى اندیشید و لذا در ادامه آیه مى فرماید: ((اگر (با عدم توانایى یا عدم موافقت مادر) خواستید دایه اى براى فرزندان خود بـگیرید, گناهى بر شما نیست ,هر گاه حق گذشته مادر را بطور شایسته بپردازید)) (وان اردتم ان تسترضعوا اولا دکم فلا جناح علیکم اذا سلمتم ما آتیتم بالمعروف ).

بنابراین , انتخاب دایه به جاى مادر, بى مانع است مشروط بر این که این امرسبب از بین رفتن حقوق مادر, نسبت به گذشته نشود.


و در پـایان آیه به همگان هشدار مى دهد که ((تقواى الهى پیشه کنید و بدانیدخدا به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واتقوااللّه واعلموا ان اللّه بما تعملون بصیر).

مبادا کشمکش میان مرد و زن , روح انتقامجویى را در آنها زنده کند وسرنوشت یکدیگر و یا کودکان مظلوم را به خطر اندازد, همه باید بدانند خدا دقیقامراقب آنها است .


منبع:

برگزیده تفسیر نمونه، ذیل آیه


« سگ » نجس است ؛ چرا؟!

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ق.ظ

« سگ » نجس است ؛ چرا؟!

در فقه اسلامی «نجس» به شیئی گفته می شود که به خاطر شدّت پلیدی باید از آن دوری و اجتناب کرد. نحوه اجتناب و دوری از آن را شرع بیان کرده است مثلا: آبی که با عین نجاست برخورد کرده، قابل نوشیدن نیست و نمی توان با آن، وضو و غسل گرفت؛ و یا با لباسی که نجس شده، نمی توان نماز خواند.

نجاست سگ به معنی پلیدی ظاهری است که تمام اجزاء سگ اعم از پوست، گوشت و موی آن نجس است و هر چیز مرطوبی که به سگ برخورد کند؛ نجس می شود.

ولی در حقیقت و واقع، آیا سگ موجود پلید و بی خاصیتی است یا نه؟ نمی شود این را ادعا کرد. چون سگ مخلوق خداست.

سگ مثل خون، نجس العین است. خون فواید زیادی دارد و بدون خون هیچ موجود زنده ای دوام نمی آورد؛ ولی نجس است. نجاست سگ ربطی به وفاداری و یا بیگناهی آن ندارد. همانطور که نجاست بول، مدفوع و خون، ربطی به انسانیت انسان ندارد. انسانیتش محترم و عزیز، ولی خون و بول و مدفوعش نجس.

شاید یکی از حکمت هایی که سگ از جانب خداوند نجس معرفی شده است؛ این باشد که به علت وفاداری زیاد سگ، انسان، اقوام و همنوع خویش را فراموش کرده و فقط با سگ، انس گرفته و از عبودیت و بندگی، محبت و خدمت به سایر انسان ها غافل شود.

در جهان کنونی بعضی از انسان ها رابطه با اقوام و فرزندان را قطع و با سگ ازدواج می نمایند!!

 سند خودرو و خانه اش را به نام آن حیوان می زند. حیوان را به عنوان وارث خود معرفی میکند.

در کشورهایی مثل سومالی عده ای از گرسنگی می میرند؛ ولی کسانی به فکر لباس مخصوص سگ، خوراک مخصوص سگ و یا تزئینات دیگر آن هستند.

در دنیای غرب رابطه عاطفی انسان و سگ به مراتب بیشتر از رابطه عاطفی انسان با انسان است! ببینید کار خلیفه الله به کجا کشیده شده است.

در اسلام به حیات، سلامتی، امنیت و حقوق حیوانات، اعم از سگ و غیره، سفارش شده و برای آن ها حقوقی معین کرده است. همانطور که به حیات انسان سفارش نموده است. ولی در تزاحم بین حفظ حیوان و حفظ انسان، حفاظت از انسان مهمتر است.

اگر در بیابان مقداری آب دارید که می توانید وضو بگیرید و یا جان یک سگ را نجات دهید. حکم این است که جان سگ را نجات داده و با تیمم نماز بخوانید.

اگر آب همراه شما به قدری است که جان یک گوسفند و یا یک سگ را نجات می دهد.؛ چون گوسفند حلال گوشت است؛ گوسفند را سر بریده، از گوشت آن استفاده کنید و جان سگ را نجات دهید. این اهمیت اسلام به حیوانات است.

 اگر آب موجود فقط جان یک سگ و یا یک انسان را نجات می دهد؛ شما شرعا مکلف هستید که جان انسان را نجات دهید. زیرا که حفظ جان انسان مهم تر است.

باید توجه داشت که عدم ذکر حکمت و فلسفه نجاست، دلیل بر نداشتن حکمت برای تشریع این حکم نیست.

یکی از مسلّمات احکام اسلامی این است که احکام شرع، تابع مصالح و مفاسد واقعی است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امری بود و نه نهیی و نه حکم به نجاست و نه طهارت. پس هر جا دیدیم از طرف شارع مقدّس عملی واجب گردیده، می فهمیم در آن عمل، مصلحتی است که به دست آوردن آن مصلحت، مطلوب است؛ اگر چه از آن آگاهی نداشته باشیم.

همچنین اگر خداوند یا پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام از عملی نهی نموده اند، یا به خاطر مفسده و ضرری است که اجتناب از آن لازم است و یا بخاطر مصلحتی است که در ترک آن عمل می باشد.

در مساله نجاست سگ نیز همین گونه است. لازم نیست ما به دنبال ضرری مثل بیماری و امراض خاصّی باشیم. شاید مصلحت دیگری در کار است که سبب این حکم شده است و ما از آن بی اطّلاعیم.

بنابراین در پس هر نهی و امری، مصلحت و مفسده ای است، که گاهی اوقات به خاطر اطلاعات اندک علمی، به مفاسد و مصالح آن پی نمی بریم. البته در عین حال پذیرش آن از روی تعبّد، منافاتی با عقلانیت ندارد. همانطور که ما بدون این که از پزشک در مورد خصوصیات داروها سؤالی نماییم؛ به دستوراتش عمل می کنیم. و هیچ کس بخاطر این عمل، ما را به نادانی محکوم نمی کند. زیرا ما به علم و دانش و تخصّص پزشک اعتماد کرده ایم و می دانیم که او جز معالجه و بهبود ما منظور دیگری ندارد.

به عبارت دیگر حکم نجاست سگ از اعتباریات است که شارع مقدس آنرا نجس قرار داده و احکامی بر آن مترتب کرده و این بدین معنا نیست که لزوماً باید در تکوین نیز نجاست عینی خاصّی (مانند نوعی میکروب یا بیماری لاعلاجی) همراه این حیوان باشد. بلکه مصالح و مفاسد دیگری می تواند منشأ این اعتبار باشد فراتر از مضرات جسمی . چه بسا هم نشینی با سگ بخصوص اگر به سگبازی منتهی شود؛ تاثیرات سوئی در روح و روان انسان داشته باشد.

اسلام دین تعادل و میانه روی است. این اعتدال و میانه روی را به وضوح می توان در دستورات اسلامی مشاهده کرد.

هرچند در اسلام، سگ حیوانی نجس است؛ تا جاییکه «امام صادق علیه السلام میفرماید: خداوند مخلوقی را نجس تر (پلیدتر) از سگ نیافریده است»[1] امّا این سبب نشده تا حقوق او به عنوان یک حیوان، نقض شود.

رعایت حقوق سگ به این نیست که به آن دست بزنی، و او را مونس و هم بازی خود قراردهی! بلکه با رسیدگی به آب و غذایش و آزار نرساندن به او، حقوقش را رعایت کرده اید. همانطور که به رعایت حقوق سایر حیوانات و سیرکردن و رفع تشنگی آنها در روایات اسلامی تأکید شده است.

پیشوایان و بزرگان مذهبی ما، با اینکه عقیده به نجاست سگ دارند؛ امّا ظلم به این حیوان را روا ندانسته، حق و حقوقی برای آن قائل شده اند.

در متون روایی ما، روایات فراوانی هست که توجه به حقوق سگ را ـ به عنوان یک حیوان ـ تایید می کند. «در بعضی از روایات از اذیت و آزار سگ منع شده و در دسته ای دیگر به اطعام و سیراب کردن سگ توجه شده است»

علاوه بر این روایاتی هستند که قاتل سگ را ملزم به پرداخت دیه می کند.«دیه سگ شکاری 40 درهم و دیه سگ گله 20 درهم می باشد»[2]

«امیرالمؤمنین علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که آن حضرت فرمود: از مثله کردن بپرهیزید، هر چند در مورد سگ آزار رساننده باشد»[3]

نجیح گوید: «حسن بن علی علیه السلام را دیدم که مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی او قرار گرفته بود. هر لقمه ای که می خورد؛ یک لقمه هم به آن سگ می داد. عرض کردم: یابن رسول اللّه! این سگ را از سفره غذای شما دور کنم؟ حضرت فرمود: رهایش کن. زیرا من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم»[4]

حال که اسلام، حقوق سگ را به عنوان یک حیوان به رسمیّت می شناسد؛ هیچ کس نباید ـ تحت هر عنوانی ـ بدون دلیل، به این حیوان آسیبی برساند و نمی توان نجاست آن را دلیلی بر نفی حقوق و سبب پستی و بی ارزشی آن دانست.

به عبارتی دیگر سگ نیز یکی از مخلوقات خداوند و قابل احترام است.

سگ در تشریع هر چند حکم نجس بودن بر او بار می شود؛ ولی از نگاه تکوین نجس نمی باشد. لباس حریر و طلا برای مردان حرام است؛ ولی در تکوین آیا حریر و طلا چیز پست و بی ارزشی است؟

لذا در روایات سگ ها به چند دسته تقسیم شده اند. 1- سگهای شکاری 2- سگهایی که همراه گله و گوسفندان هستند 3- سگهایی که از مزارع و منازل محافظت میکنند 4- سگهای ولگرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فقط دستور به کشتن سگهایی داده اند که سبب اذیت و آزار مردم می شوند. به خصوص سگهای ولگرد و وحشی که غالبا موجب ترساندن و اذیت مردمند[5] همانگونه که انسان های مزاحم و شرور از جامعه برچیده می شوند.


جهت اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید:

مساله نجاست سگ در اسلام                  

 

پی نوشت ها:                                                                            



[1] وسائل‏الشیعة، ج 1، ص 220.                                                     

[2]وسائل‏الشیعة،ج  29، ص  227.

[3]وسائل‏الشیعة،ج  29، ص 128.

[4]بحارالأنوار، ج  43، ص  352.

[5]مستدرک‏الوسائل، ج 13، ص 90.

 

منبع: پایگاه حوزه، شماره 1-28049


تو

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۶ ق.ظ

گویند جامى روزى که این شعر را گفت:


بس که در جان فگار و چشم بیدارم توئى         

هر که پیدا مى شود از دور، پندارم توئى


شخصى در آنجا حاضر بود گفت:

بلکه خرى پیدا شود ؟!


گفت:

باز پندارم توئى !


منبع:

خزائن

ملا احمد نراقی


هتاکی به روحانیت و پاسخ آیت الله مکارم

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ

چند نکته در مورد هتاکی به روحانیت:

1-
از آنجا که روحانیت شیعه و حوزه های علمیه و دولتمردانی که از حوزه ها برخاسته اند همیشه مانع مهمی بر سر راه جهانخواران بوده و هستند و تجربه تاریخ نشان داده با معاملات سیاسی نمی توان آن ها را فریب داد و وادار به تسلیم کرد، همیشه مخصوصا در این زمان هجوم بی منطق و وحشیانه ای بر ضد روحانیت و حوزه های علمیه آغاز شده که هماهنگی کامل با اخباری که از غرب می رسد دارد و هدف اصلی آن است که با مغلطه و سفسطه، روحانیت را از مردم جدا کنند تا به آسانی به اهدف شوم خود برسند و بر این کشور اسلامی مسلط شوند .

2- گاه می گویند:
در کجای قرآن و احادیث چیزی به نام روحانیت آمده است؟

جواب این سؤال روشن است .

از آن زمان که قرآن کریم فرمود:

فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (43) نحل -

آنچه را نمی دانید از اهل ذکر (علمای دین) بپرسید.

روحانیت شکل گرفت .

آن روز که فرمود:

وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122) توبه -

 باید مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند، گروهی در میدان کارزار در برابر دشمن بایستند و گروه دیگری در مدینه احکام دین را یاد بگیرند و به جنگجویان، بعد از بازگشت از میدان نبرد، تعلیم دهند.

علمای دین به عنوان فقیهان معرفی شدند .

آن روز که قرآن می فرمود:

یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ - مجادله آیه 11 -

خداوند مؤمنان و صاحبان علم را درجاتی داده است.

از آن ها به عنوان عالمان یاد نمود .

آن روز که امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه شقشقیه فرمود:

وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ - نهج البلاغه، خطبه 3 -

خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکم پروری ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.

آن ها علماء نامیده شدند .

همچنین ده ها آیه یا روایت دیگر که از عالمان دینی به عناوین مختلف یاد شده است.

حتی قبل از اسلام نیز علمای دینی در تمام مذاهب جهان رهبری پیروان آن دین را بر عهده داشته اند .

بنابراین علمای دین (روحانیون) همچون طبیبان و مهندسان و سایر علمای علوم دیگر در طول تاریخ در جوامع بشری بوده و هستند و جز بی خبران آن را انکار نمی کنند .

جالب این که هیچ رادع و مانعی در کار نیست که هر کس مایل باشد و استعداد کافی در خود ببیند وارد حوزه ها شود و حداقل بعد از ده سال تحصیل به صورت یک عالم دینی در آید .

3- گاه می گویند: چرا در روحانیت سلسله مراتب است، این را از کلیسا گرفته اید!؟

راستی عجیب است! کدام مرکز علمی در دنیا سراغ دارید که در میان دانش پژوهانش سلسله مراتب نیست؟!

آیا کسی که دو سال در حوزه ها درس خوانده با کسی که سی سال به بحث و تحقیق مشغول است یکسان می باشد؟

حقیقت این است که توسل به این شیوه های بی ارزش حکایت از آن می کند که مساله از جای دیگری دنبال می شود؟

4- گاه می گویند: چرا مردم باید در احکام دینی تقلید کنند؟ تقلید کار میمون است؟!!

گفتن این سخن آن هم در دنیای تخصص ها که هزاران رشته تخصصی وجود دارد و هیچ کس نمی تواند در بیش از دو یا سه رشته صاحب نظر باشد و در بقیه رشته ها باید پیرو و «مقلد» آگاهان و متخصصان آن رشته باشد، راستی حیرت انگیز و شرم آور است .

همه به هنگام بیماری به پزشک مراجعه می کنند و دستورات او را بی کم و کاست به کار می بندند، بنابراین همه میمون هستند؟!!

در اطاق عمل علاوه بر طبیب جراح، گاه چند متخصص حضور دارند، متخصص بیهوشی، متخصص قلب، متخصص دیابت و هر کدام نظر دیگری را محترم شمرده و پیروی می کند، پس همه آن ها . . . هستند؟

همه مجلسیان « مسایل مهم » را قبلا به دست کارشناسان می سپارند و از آن ها نظرخواهی می کنند، آیا همه آن ها ... !!

اگر شی ء مشکوکی پیدا شود همه می گویند دست به آن نزنید تا کارشناس برای خنثی کردن بمب و مواد منفجره بیاید، پس همه ... !!! 

تکرار می کنم توسل به این شیوه های غیر منطقی و مبتذل دلیل روشنی است بر این که این نهال شوم از جای دیگری آب می خورد .

5- و سرانجام می گویند:
چرا علمای دین و مراجع با بازاریان و مردم ارتباط دارند و هزینه های حوزه های علمیه از وجوه شرعیه مردم است؟ آیا این موجه عوام زدگی نخواهد شد؟!

راستی مضحک است که همه جا می گویند « ملاک رای مردم است » و «مردم سالاری دینی افتخار است » ولی در مورد حوزه ها و مراجع که می شود، مردم عوام الناس می شوند و توجه به نظرات آن ها عوام زدگی؟

حقیقت این است که یکی از بزرگترین افتخارات حوزه های علمیه استقلال آن ها از حکومت ها و تکیه بر مردم است .

استقلال حوزه های علمیه از اصول تغییرناپذیر حوزه ها است و در اساسنامه حوزه ها که در سال های اخیر به ثبت رساندیم به آن تصریح شده، ممکن است نهادهای دولتی یا اوقاف گاهی کمک به بنای مدارس دینی کنند، اما اداره حوزه ها فقط با کمک های مردم و به وسیله مراجع دینی بوده و خواهد بود .

حال اگر ناآگاهان هتاک آن را عیب می شمرند، ما این عیب را می پذیریم .

نمی دانم چرا گروه های سیاسی این افراد هتاک را از خود دور نمی کنند؟! چرا دستگاه قضایی، در برابر این همه اهانت به دین و روحانیت و مردم سکوت اختیار کرده است؟!


از بیانات حضرت آیت الله مکارم شیرازی
در درس نهج البلاغه

استفاده غیر عبادى از مسجد:


خوابیدن در مسجد

183-خوابیدن در مسجد مکروه است مگر در حال ناچارى (1) .


نماز بر میت

184-خواندن نماز میت در مساجد مکروه است،ولى در مسجد الحرام مکروه نیست (2) .


دفن میت

185-دفن میت در مسجد،اگر ضرر به مسلمانان باشد یا مزاحم نمازشان باشد،جایز نیست، بلکه مطلقاً دفن میت در مسجد جایز نیست (3) .

186-س:آیا جایز است که وصیت کنم پس ازمرگ در مسجد محل که در آن زحمت زیادى کشیده ام مرا دفن کنند،چون بسیار دوست دارم در این مسجددفن شوم،در حیاط مسجد یا شبستان؟

ج-اگر هنگام اجراء صیغه وقف،دفن میت استثناء نشده باشد دفن میت در آن جایز نیست و وصیت شما در این مورد اعتبارى ندارد (4) - آیت الله خامنه اى دامت برکاته -


برگزارى مجالس سوگوارى و فاتحه

187-اگر مسجد را براى عزادارى چادر بزنند و فرش کنند و پارچه سیاه نصب کنند و وسائل چاى و پذیرایى به مسجد ببرند،در صورتى که این کارها به مسجدضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشکال ندارد (5) .

188-س:تشکیل مجلس فاتحه و ترحیم،درمسجد،چه صورت دارد؟

ج-اگر مانع از نماز نباشد مانعى ندارد (6) - آیت الله گلپایگانى قدس سره -


برگزارى مجلس شادى

189-س:اینجانب قصد دارم طبق سنت صدراسلام مجلس عروسى و ولیمه ازدواج پسرم را با حفظ تمام شعائر مذهبى در مسجد برگزار نمایم.استدعا دارم نظر شریف را در این مورد مرقوم فرمائید.

ج-برگزار نمودن مجلس عروسى درمسجد،در صدر اسلام به صورت یک سنت،معلوم نیست و بهتر این است که اینگونه مجالس را در منازل خود تشکیل دهید ونسبت به مسجد اگر مزاحمت با نمازگزاران باشد حرام و الا سزاوار نیست،زیرا مناسب وضع مسجد نیست و هتک است (7) - آیت الله گلپایگانى قدس سره -

190-س:در برخى مناطق،بویژه در روستاها،مجالس عروسى را در مساجد بر پا مى کنند، یعنى مجلس رقص و غنا را در خانه برگزار مى کنند ولى نهاریا شام را در مسجد مى دهند،آیا این کار شرعا جایزاست یا نه؟

ج-غذا دادن به میهمانان،در مسجد،به خودى خود اشکال ندارد ولى بر پا کردن مجالس عروسى در مساجد مخالف جایگاه اسلامى مسجد است و جایزنمى باشد و ارتکاب محرمات شرعى ازقبیل غنا و موسیقى لهوى مطرب،حرام است مطلقا (8) - آیت الله خامنه اى دامت برکاته -


درس و بحث

191-س:آیا از صحن و ایوان مسجد مى توان براى توجیه فکرى و فرهنگى و اعتقادى و دروس نظامى به جوانان استفاده کرد،با توجه به اینکه جا براى این امور،کم است و از ایوان مسجد هم استفاده دیگرى نمى شود؟

ج-این امور تابع کیفیت وقف صحن و ایوان مسجد است و در این خصوص لازم است نظر امام جماعت و هیئت امناى مسجد راجویا شوید.یاد آورى مى شود که راهنمایى جوانان و تشکیل کلاسهاى دروس دینى باموافقت امام جماعت و هیئت امناى مسجد،امرى است مطلوب و پسندیده (9) - آیت الله خامنه اى دامت برکاته -

192-س:در مسجدى که نماز اقامه مى شود،بخشى از آن مختص به بانوان است و گاهى در این مسجد درس گفته مى شود و هنگام درس و بحث،بانوان از مسجد خارج مى شوند و این درس مانع نماز بانوان است آیا درسى که مانع نماز آنان است اشکال دارد یا نه؟

ج-مانع شدن از نماز خواندن نمازگزاران در مسجد جایز نیست،خواه نمازگزارمرد باشد یا زن (10) - آیت الله گلپایگانى قدس سره -


شعر خوانى

193-خواندن شعرى که نصیحت و مانند آن نباشددر مسجد مکروه است (11) .


ورزش

194-س:آیا تمرینات ورزشى در مسجد محله یاخوابیدن در آن یا مسجد دیگر جایز است؟

ج-مسجد مکان ورزش نیست و خوابیدن در مسجد مکروه است (12) - آیت الله خامنه اى دامت برکاته -


نمایش فیلم

195-س:آیا نمایش فیلمهاى سینمایى که ازسوى وزارت ارشاد اسلامى مجوز دارد در مسجد براى کسانى که در جلسات قرآن شرکت مى کنند،شرعا اشکال دارد؟

ج-جایز نیست مسجد را به مکان نمایش فیلمهاى سینمایى تبدیل کنند ولى نمایش فیلم در وقت نیاز با هماهنگى امام جماعت مسجد مانع ندارد (13) - آیت الله خامنه اى دامت برکاته -


کتابخانه و اتاق بسیج

196-س:اشغال کردن مسجد به اینکه مقدارى ازمسجد را کتابخانه کنند یا اینکه براى غیر نماز اجتماع کنند در مسجد، به طورى که مزاحم مصلین(نمازگزاران)باشند چه صورتى دارد؟

ج-کتابخانه کردن مقدارى از مسجد و مزاحمت نمازگزاران جایز نیست(اگر قبل از آنکه زمین وقف مسجد شود قسمتى را کتابخانه و قسمتى را مسجد بسازند اشکال ندارد، ولى پس از آنکه وقف مسجد شد،تغییر آن جایز نیست.)ولى مى توانند تعدادى کتاب بدون مزاحمت مصلین در مسجد قرار دهند (14) .

197-س:آیا مى شود قسمتى از مسجد را که هیچگونه استفاده اى از آن نمى شود براى شوراى همیارى که هیچ جایى براى جلسات شورا ندارند،اختصاص داد یا نه؟

ج-اختصاص دادن قسمتى از مسجد به امور شورا جایز نیست (15) .

198-س:آیا در قسمت پشت بام مسجد،مى توان ساختمانى به عنوان کتابخانه ساخت و مورداستفاده قرار داد یا نه؟

ج-نمى شود (16) .

- آیت الله گلپایگانى قدس سره -


استفاده از وضوخانه مسجد

199-کسى که نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند،اگر نداند حوض یا وضوخانه آن را براى همه مردم وقف کرده اند یا براى کسانى که در آن جا نمازمى خوانند،نمى تواند از حوض یا وضوخانه آن مسجدوضو بگیرد.ولى اگر معمولا کسانى هم که نمى خواهنددر آنجا نماز بخوانند وضو مى گیرند،مى تواند در آنجا وضو بگیرد (17) .

200-اگر طهارتخانه مسجد،تنها براى استفاده نمازگزاران آن مسجد وقف شده باشد،استفاده کسانى که نمى خواهند در آن مسجد نماز بخوانند،حرام است.

ولى اگر ندانند که براى استفاده همه مردم وقف شده یافقط نمازگزاران همان مسجد،حکم مساله قبل رادارد (18) .

201-س:آیا استفاده شخصى آنهم به مقدار کم،از آب مخصوص وضو در مساجد،مثلا مغازه داران محل براى نوشیدن یا درست کردن چاى یا براى ماشین،با توجه به اینکه چنین مسجدى واقف مشخص ندارد که از این کار منع کند،چه حکمى دارد؟

ج-اگر معلوم نباشد که آب،تنها وقف وضوى نمازگزاران است و عرف مردم آن محل و رهگذران از مثل این آب استفاده مى کنند،اشکال ندارد هر چند احتیاط دراین موارد مطلوب است (19) .[یعنى بهتر است پرهیز کنند و استفاده نکنند.] - آیت الله خامنه اى دامت برکاته -

پى نوشتها:

1-توضیح المسائل،م 913.

2-توضیح المسائل،م 612.

3-توضیح المسائل،م 622.

4-اجوبة الاستفتائات،ج 1،ص 125،س 418.

5-توضیح المسائل،م 907.

6-مجمع المسائل،ج 1،ص 137،س 40.

7-مجمع المسائل،ج 1،ص 136،س 35.

8-اجوبة الاستفتائات،ج 1،ص 120،س 406.

9-اجوبة الاستفتائات،ج 1،ص 120،س 405.

10-مجمع المسائل،ج 1،ص 135،س 33.

11-توضیح المسائل،م 914.

12-اجوبة الاستفتائات،ج 1،ص 119،س 404.

13-همان،ص 122،س 409.

14-استفتائات،ج 2،ص 346،س 31.

15-همان،س 30.

16-مجمع المسائل،ج 1،ص 142،س 59.

17-توضیح المسائل،م 269.

18-همان و توضیح المسائل،م 64.

19-اجوبة الاستفتائات،ج 1،ص 124،س 415.


منبع:

احکام مسجد

محمد حسین فلاح زاده

________________________________________________________________________________________


از مطالب قبلب وبلاگ متناسب با بحث:


برخی مداحان می گویند کف زدن دارای ثواب است و هر چه بهتر و محکمتر کف بزنید ثواب بیشتری می برید و اساسا این گونه حرکات مانند کف زدن و رقص اگر برای اهل بیت علیهم السلام باشد اشکال ندارد. آیا بر این گونه اعمال اگر برای اهل بیت علیهم السلام انجام شد ثواب مترتب می شود؟!

حضرت آیت ا... فاضل لنکرانی:

به طور کلی کف زدن در مساجد و حسینیه ها و اماکن مقدس به هر عنوان که باشد جایز نیست و در غیر آن هم با توجه به اینکه در طول تاریخ اسلام و تشیع، شعار مسلمانان ذکر صلوات بوده است، خصوصا در مجالسی که به نام و یاد ائمه تشکیل شده، لذا مناسب است مسلمانان احساسات و علائق مذهبی خویش را با فرستادن صلوات ابراز دارند. (جامع المسائل 1/486)

حضرت آیت ا... صافی گلپایگانی:

واضح است کسی که چنین امری را اظهار می دارد لاابالی است و یا جاهل و این گونه اشخاص بدعت گذار محسوب می شوند. صحت و یا فساد عمل و یا ثواب داشتن و نداشتن آن را باید مجتهد جامع الشرایط بفرماید.

حضرت آیت ا... تبریزی:

کف زدن و رقص با مجالس معصومین علیهم السلام مناسبت ندارد و لازم است در این مجالس ترک شود، مجالس معصومین علیهم السلام باید طوری باشد که مردم را به یاد خداوند متعال بیندازد و فضایل و سفارش های معصومین علیهم السلام را برای مردم بیان کنند نه اینکه العیاذ بالله در آن کار حرام انجام شود یا کاری که موجب غافل شدن مردم از خداوند شود که در این صورت ثوابی بر آن مترتب نمی شود.

حضرت آیت ا... بهجت:

شایسته مجالس اهل بیت علیهم السلام نیست، بلکه اگر به حد لهو برسد یا هتک مکان یا معصوم باشد باید اجتناب شود.

حضرت آیت ا... مظاهری:

این گونه کارها حرام است و موجب غضب اهل بیت علیهم السلام است.


منبع:

فرهنگ اسلام ، 80


پرسش: کف زدن در مجالس اعیاد برای بزرگداشت اهل بیت (علیهم السلام) در غیر حسینیه و مسجد اگر موجب وهن ائمه (علیهم السلام) نباشد چه حکمی دارد؟

پاسخ: اشکال ندارد ولی سزاوار نیست جای صلوات را بگیرد. سایت آیت الله سیستانی

پرسش: آیا دست زدن هماهنگ و مرتّب، یا نامرتّب، در مجالس مولودى ائمّه اطهار(علیهم السلام) جایز است؟ آیا با احترام و قداست این مجالس سازگار است؟ شرکت در این مجالس، که جهت اظهار شادى به دست زدن مشغول مى شوند، چه حکمى دارد؟
جواب: کف زدن مانعى ندارد; امّا در مساجد و حسینیّه ها باید ترک شود. سایت آیت الله مکارم


الجمعة 5 یونیو 2015 - 13:07 بتوقیت غرینتش

 جاده مرگ

جاده ی 70 کیلومتری « لاباز ؛ کوریکو » در بولیوی که سالانه جان 500 نفر را می گیرد در سال 2006 به عنوان خطرناک ترین جاده جهان معرفی شد.

علی رغم این خطرات گردشگران زیادی از این جاده دیدن می کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برگرفته از العالم عربی

دوستی پایدار

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ

الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67) زخرف -

دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند مگر پرهیزگاران.


این آیه توصیفى از صحنه هاى قیامت است روز از هم گسستن پیوندهاى دوستى ، مگر پیوندهائى که براى خدا و به نام خدا برقرار شده است .

تبدیل شدن اینگونه دوستیها به عداوت در آن روز طبیعى است ، چرا که هر کدام از آنها دیگرى را عامل بدبختى و بیچارگى خود مى شمرد:

 تو بودى که این راه را به من نشان دادى و مرا به سوى آن دعوت کردى ، تو بودى که دنیا را در نظر من زینت دادى و مرا به آن تشویق نمودى ، آرى تو بودى که مرا غرق غفلت و غرور ساختى و از سرنوشتم بیخبر کردى! - هر یک از آنها به دیگرى اینگونه مطالب را مى گوید -

تنها پـرهیزگارانند که پیوند دوستى آنها جاودانى است ، چرا که بر محور ارزشهاى جاودانى دور مى زند، و نتایج پربارش در قیامت آشکارتر مى شود و آن را استحکام بیشترى مى بخشد.

طبیعى است که دوستان در امور زندگى کمک یکدیگرند اگر دوستى بر اساس شر و فساد باشد شریک در جرم یکدیگرند، و اگر بر اساس خیر و صلاح باشد شریک در پـاداش یکدیـگـر مى باشند، بنابراین جاى تعجب نیست که دوستى از قسم اول در آنجا تبدیل به دشمنى گردد، و از قسم دوم به دوستى محکمتر.

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

ألا کل خلة کانت فى الدنیا فى غیر الله عز و جل فانها تصیر عداوة یوم القیامة :

(بدانید هر دوستى که در دنیا براى خاطر خدا نباشد ، در قیامت تبدیل به عداوت و دشمنى مى گردد).


منبع:

تفسیر نمونه


||| هنر کاردستی با بادکنک |||

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ


دیدگاه علماء و دانشمندان شیعه در مورد امکان تشرف به محضر حضرت حجت(ع):

1 ـ مرحوم سید مرتضى (قدس سره) مى فرماید:

«إنّا غیر قاطعین على أنّ الإمام(علیه السلام) لا یصل إلیه أحد ولایلقاه بشر، فهذا أمر غیر معلوم ولا سبیل إلى القطع علیه

ما قطع نداریم که در زمان غیبت، کسى امام (علیه السلام) را زیارت نکند. زیرا موضوع عدم تشرّف به حضور حضرت، روشن نیست و راهى نیست که انسان به آن قطع پیدا کند».

در این مورد چنین ایراد شده که اگر سبب غیبت و استتار حضرت، ترس و خوف از ستمگران است، پس باید حضرت براى دوستان و شیعیان خودشان که خوفى از ناحیه آنان براى حضرتش نیست، ظاهر باشد.

مرحوم سید مرتضى(قدس سره) در ضمن جواب هایى که از این ایراد داده است، مى فرماید:

«إنّه غیر ممتنع أن یکون الإمام(علیه السلام) یظهر لبعض أولیائه ممّن لایخشى من جهته شیئاً من أسباب الخوف، فإنّ هذا ممّا لا یمکن القطع على ارتفاعه وامتناعه و إنّما یعلم کلّ واحد من شیعته حال نفسه ولاسبیل له إلى العلم بحال غیره

هیچ مانعى ندارد که امام (علیه السلام) براى بعضى از دوستان خود که ترسى از جانب آنان نباشد، ظاهر شود. زیرا امکان چنین زیارتى، چیزى نیست که بتوان قطع و یقین به امتناع آن پیدا کرد و هر کدام از شیعیان، به حال خود آگاه است و کسى را راهى به سوى آگاهى از حال دیگران نیست» [ یعنى ممکن است افراد به زیارت حضرت موفق شوند و ما ندانیم ]

2 ـ شیخ طوسى(قدس سره) در این مورد مى فرماید:

«الأعداء وإن حالوا بینه و بین الظهور على وجه التصرّف و التدبیر، فلم یحولوا بینه و بین لقاء من شاء من أولیائه على سبیل الاختصاص

گر چه دشمنان ـ اسلام ـ مانع ظهور و تصرّف و تدبیر امام زمان (علیه السلام) شده اند، لکن نتوانستند مانع شوند!! از این که بعضى از دوستان آن حضرت به طور اختصاصى شرفیاب حضور آن جناب گردند».

در سخنى دیگر، این عالم فرزانه جهان اسلام و تشیّع مى فرماید:

«لایجب القطع على استتاره عن جمیع أولیائه

بر معتقدین به امامت آن حضرت، واجب نیست که اعتقاد داشته باشند آن بزرگوار از تمام دوستانش پنهان و مخفى است».

همچنین در مسأله غیبت، شیخ طوسى(رحمه الله) مى فرماید:

«نحن نجوز أن یصل إلیه کثیر من أولیائه والقائلون بإمامته

ما جایز مى دانیم که بسیارى !! از دوستان و شیعیان ـ حضرت مهدى (علیه السلام) ـ در غیبت کبرى به وى دسترسى پیدا کنند».

و نیز در همان رساله غیبت فرموده است:

«لا نقطع على استتاره عن جمیع أولیائه، بل یجوز أن یبرز لأکثرهم ولایعلم کلّ إنسان إلاّحال نفسه

ما یقین نداریم که امام زمان (علیه السلام) از تمام دوستان خود پنهان باشد، بلکه ممکن است براى بسیارى از آنان ظاهر شود و هر کس به حال خودش آگاه است نه دیگران [ تا ملاقات را نسبت به همه نفى کند] »

3 ـ سید بن طاووس خطاب به فرزندش مى فرماید:

«والطریق مفتوحة إلى إمامک(علیه السلام) لمن یرید اللّه جلّ شأنه عنایته به و تمام إحسانه إلیه

راه به سوى امام زمان تو، براى کسى که مورد عنایت و احسان خداوند قرار گیرد، باز است!!! ».

همچنین در فرمایش دیگرى مى فرماید:

«وإذ کان(علیه السلام) غیر ظاهر الآن لجمیع شیعته فلا یمتنع أن یکون جماعة منهم یلقونه وینتفعون بمقاله وفعاله ویکتمونه

اکنون که حضرت مهدى (علیه السلام) براى تمام شیعیان ظاهر نمى باشد، مانعى نیست که گروهى از شیعیان با حضرت ملاقات نمایند و از گفتار و کردار وى بهره مند گردند، و این مطلب را پنهان بدارند».

4 ـ آخوند خراسانى صاحب «کفایة الأصول» در بحث اجماع مى فرماید:

«وإن احتمل تشرّف بعض الأوحدی بخدمته ومعرفته أحیاناً

گر چه محتمل است که بعضى از فرزانگانِ یگانه، به خدمت آن حضرت شرفیاب گردند و حضرتش را بشناسند».

5 ـ محقق نائینى نیز در همان بحث مى فرماید:

«نعم، قد یتّفق فی زمان الغیبة للأوحدی التشرّف بخدمته وأخذ الحکم منه(علیه السلام)

گاهى ممکن است بعضى از بزرگان شایسته، شرفیاب خدمت حضرت شوند و حکم خدا را نیز از وى بگیرند».

6 ـ آیة اللّه العظمى گلپایگانى در جواب سؤالى که از ایشان در مورد امکان تشرف به حضور حضرت بقیة اللّه (علیه السلام) شده است، آن را ممکن دانسته که متن سؤال و جواب را ذکر مى کنیم:

سؤال: چه کار باید کرد تا امام زمان (علیه السلام) را ملاقات کرد؟

جواب: به طور کلى براى تشرّف به حضور ایشان نمى توان راهى را که همه کس به آن برسند ارائه داد مگر عدّه معدودى [ که به ملاقات آن حضرت نائل مى شوند ، دیگران ] از این فیض عظیم به نحوى که آن حضرت را بشناسند محروم هستند. مع ذلک عمل به تکالیف شرعیّه و جلب رضایت و خشنودى آن حضرت و بعضى اعمال مثل چهل شب به مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضى از اشخاصى که مصلحت باشد، خواهد بود.


منبع:

جلوه هاى پنهانى امام عصر علیه السلام

حسین على پور

انتشارات مسجد مقدس جمکران


« انتظار فرج » و ملزومات آن

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۹ ق.ظ

گذری بر کتاب « آفتاب مهر » و نظر به دو کلیدواژه اصلی مهدویت یعنی « انتظار فرج » و « وظایف منتظران » :


« فرج »؛ یعنی نصرت، پیروزی و گشایش.

و مقصود : نصرت و پیروزی حکومت عدل علوی بر حکومت‌های کفر و شرک است.

بنابراین « انتظار فرج » یعنی : انتظار تحقق یافتن این آرمان بزرگ و جهانی.


و « منتظر حقیقی » کسی است که به حقیقت‌، خواهان تشکیل چنین حکومتی باشد.

این خواسته، آنگاه جدی و راست است که شخص منتظر، عامل به عدل و گریزان از ستم و تباهی باشد و گرنه انتظار فرج، در حد یک ادعا و شعار بی محتوا باقی خواهد بود.


از این رو در روایات آمده است که: « انتظار فرج » خود، فرج است! زیرا کسی که حقیقتاً منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تأسیس حکومت عدل گستر او است، زندگی خود را بر پایه عدل و داد استوار می‌سازد.

او انسانی است که حضور و غیبت امام، در نحوه رفتار و سیر و سلوکش تفاوتی ایجاد نمی‌کند و پیش از تشکیل حکومت عدل او، چنین حکومتی را در زندگی خود پایدار ساخته است!


«انتظار فرج» یعنی:

ـ معرفت امام معصوم و عادل و پیشوای فضیلت؛

ـ ایمان به امامت رهبری الهی و عدالت‌پیشه؛

ـ عشق به عدالت و ارزشهای انسانی؛

ـ امید به آینده‌ای روشن و نویدبخش؛

ـ تلاش برای برقراری حکومتی عدل پیشه و عدل گستر؛

ـ رعایت موازین و قوانین دینی و اخلاقی؛

ـ داشتن روحیه تعهد و مسؤولیت پذیری.


این انتظار فرج است که بهترین اعمال و بهترین عبادت است و چنین منتظری‌، مقامی عالی دارد و هرگاه در زمان غیبت از دنیا برود، به منزله کسی است که پس از ظهور حضرت حجت (عج) زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد می‌کند.


کوتاه سخن اینکه حقیقت انتظار، آن است که انسان منتظر و چشم به راه، خود و محیطش را برای آمدن منتظر و منجی موعود آماده کند.

این آمادگی، بسته به فرد مورد انتظار، معنا و ارزش می‌یابد. برای مثال، کسی که منتظر زائر بیت‌الله است و مسافر او از سفر مکه می‌آید، طبعاً معنای انتظار برای او این است که خانه را مرتب کند و وسایل پذیرایی را فراهم سازد و…. منتظر امام زمان (عج) نیز به کسی گفته می‌شود که خود را برای آمدن چنین بزرگ‌مردی آماده کند.

طبیعی است که باید خود را در گروه بندگان صالح قرار دهد، دین را در زندگی خود جاری سازد و دیگران و محیط را برای آمدنش مهیا کند.

از این رو انتظار فرج، بنا بر فرمایش پیامبر اکرم (ص) افضل اعمال است و هر کس که تلاش درونی او برای عبادت و عبودیت و کوشش بیرونی او برای زمینه‌سازی و جهت دهی مردم و محیط بیشتر باشد، موفق‌تر است.

انتظار فرج، به معنای امید به آینده روشن و تحقّق ارزش‌ها و خوبی‌ها است.

چنین نگاهی، به انسان، شور و نشاط و حرکت می‌دهد؛ به گونه‌ای که هم در پی اصلاح خود اقدام می‌کند و هم محیط خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

منتظر، ساکت و ساکن نمی‌ماند، بلکه کارها و تلاش‌های خود را برای زمینه‌سازی در راستای تحقّق ظهور انجام می‌دهد. چنین فردی‌ در جامعه، نه تنها خود را از انحرافات اعتقادی و عملی به دور نگه می دارد؛ بلکه سعی در ساختن و اصلاح کردن جامعه نیز دارد.

بنابراین، انتظار، نه تنها یک عمل فردی که یک کار جمعی و تشکیلاتی است که به طور مداوم، جامعه و افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهد و می‌تواند ضامن سلامت فکری و عملی فرد و جامعه باشد.


نیز انتظار، سبب استقامت و پایداری مسلمانان برابر فشارها و سختی‌ها می‌شود و از یأس و ناامیدی آنان، جلوگیری می‌کند و به این شکل، راه را برای غلبه و پیروزی آنها هموار می‌کند.


با این وصف، انتظار، ظرفیّت و توانایی فراوانی برای تحقق جامعه آرمانی و اسلامی موعود، ایجاد می‌کند که در سایه اعمال فردی و جمعی، کمتر به چشم می‌خورد؛ به همین سبب با فضیلت‌ترین عمل‌ها شمرده شده است.


باید توجه داشت؛ «انتظار» حقیقتی است که از رفتار و کردار فهمیده می‌شود؛ بنابراین، نمی‌توان هر کس را که مدّعی دوستی و ولایت امام زمان (عج) است، در شمار دوستان و منتظران حضرتش قلمداد کرد.


منتظر واقعی امام زمان (عج) باید رفتارش به گونه‌ای باشد که هر لحظه، منتظر ظهور امام و آماده خدمت در راستای اهداف مقدس او باشد.

کسی که بخواهد اینگونه باشد، وظایفی بر عهده او است که مهمترین آن‌ها عبارت است از:


1 - معرفت و شناخت امام زمان (عج)

در روایات ما، تأکید فراوان شده است که انسان باید امام زمان خود را بشناسد؛ چون پیمودن مسیر درست و صراط مستقیم الهی، جز به معرفت او ممکن نخواهد بود.

پیامبر عزیز اسلام (ص) فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جَاهِلیَّةً»؛ هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.

البته، شناخت حضرت، مراتبی دارد. یک مرتبه از آن، شناخت تاریخی و شناسنامه‌ای حضرت است و مرتبه بالاتر، شناخت جایگاه امام و ویژگی‌های والای او است.


2 - الگو پذیری از رهبر و مقتدای خود

آدمی باید از رهبر و مقتدای خود الگو گرفته و منش و رفتار خود را شبیه او قرار دهد تا بتواند او را همراهی کند. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: خوشا به حال آنان که قائم خاندان مرا درک کنند؛ در حالی که پیش از دوران قیام، به او و امامان پیش از او اقتدا کرده و از دشمنان ایشان، اعلام بیزاری کرده باشند. آنان، دوستان و همراهان من و گرامی‌ترین امت، نزد من هستند.

از مهم‌ترین رفتارهایی که باید از بزرگان دین الگو گرفت، ورع و حسن خلق است.

امام صادق (ع) در روایتی فرمود: هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائم (عج) باشد، باید منتظر باشد و در حال انتظار، به پرهیز‌کاری و اخلاق نیکو رفتار کند.


3 -  همواره به یاد حضرت بودن

 اگر کسی به حقیقت، منتظر محبوب خود باشد، پیوسته در اندیشه او خواهد بود. منتظر واقعی، سعی می‌کند در همه حال، به یاد آن بزرگوار باشد و با یاد حضرت، دل و جان خود را زنده نگه دارد و اعمال خود را از انحراف و کجی‌ها حفظ کند. یاد آن حضرت، با خواندن دعاهای آن بزرگوار، توسّل به آن عزیز، صدقه دادن برای سلامتی ایشان، انجام دادن خیرات به نیابت حضرت، دعا کردن برای تعجیل فرجش، ندبه کردن در فراق این امام همام و تجدید پیمان در یاری حضرت مهدی(عج) تحقق می یابد.


4- تلاش برای حفظ ایمان در زمان غیبت

 از آنجا که در زمان غیبت، خطرات فراوانی برای ایمان و عمل پیش می‌آید و فکرها و مذاهب انحرافی در مسیر انسان پیدا می‌شود و دوستان‌نمایان شیطانی سعی در گمراهی انسان دارند، انسان منتظر، پیوسته در حفظ ایمان و عمل خود می کوشد. در این زمینه، او پیرو مجتهد جامع الشرایط مورد سفارش و توجه امامان معصوم علیهم‌السلام است؛ زیرا او کسی است که از نظر علمی و عملی، مورد تأیید آن حضرت قرار گرفته است.


5 - زمینه‌سازی برای ظهور.

منتظر واقعی، با درک صحیح معنای انتظار، می‌کوشد زمینه ظهور امام زمان (عج) را تقویت کند؛ بنابراین، هم به اصلاح نفس و خودسازی می‌پردازد و هم با امر به معروف و نهی از منکر، سعی در ساختن جامعه دارد پس او فردی متعهد برابر خود و جامعه خویش است.


برگرفته از : خبرگزاری فارس


یک مرتبه دیگر در خاتمه این وصیّتنامه به ملت شریف ایران وصیّت مى کنم که:

در جهان حجم تحمّل زحمت ها و رنج ها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبه آن است .

آنچه که شما ملت شریف و مجاهد براى آن بپا خاستید و دنبال مى کنید و براى آن جان و مال نثار کرده و مى کنید والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدى است و مقصودى است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنى وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است ؛ و آن در مکتب محمّدى صلّى اللّه علیه و آله به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلى شده و کوشش تمام انبیاء عظام علیهم سلام اللّه و اولیاء معظم سلام اللّه علیهم براى تحقّق آن بوده و راه یابى به کمال مطلق و جلال و جمال بى نهایت جز با آن میسّر نگردد.

آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براى خاکیان از سیر در آن حاصل مى شود براى هیچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و علن حاصل نشود.

شما اى ملت مجاهد! در زیر پرچمى مى روید که در سراسر جهان مادى و معنوى در اهتزاز است . بیابید آن را یا نیابید شما راهى را مى روید که تنها راه تمام انبیاء علیهم سلام اللّه و یکتا راه سعادت مطلق است .

در این انگیزه است که همه اولیاء شهادت را در راه آن به آغوش ‍ مى کشند و مرگ سرخ را أحلى من العسل مى دانند و جوانان شما در جبهه ها جرعه اى از آن را نوشیده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما باید به حق بگوییم ((یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزا عظیما)). گوارا باد بر آنان آن نسیم دل آرا و آن جلوه شورانگیز!

و باید بدانیم که طرفى از این جلوه در کشتزارهاى سوزان و در کارخانه هاى توان فرسا و در کارگاهها و در مراکز صنعت و اختراع و ابداع و در ملت به طور اکثریت در بازارها و خیابانها و روستاها و همه کسانى که متصدى این امور براى اسلام و جمهورى اسلامى و پیشرفت و خودکفایى کشور به خدمتى اشتغال دارند جلوه گر است .

و تا این روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است کشور عزیز از آسیب دهر انشاءاللّه تعالى مصون است .

و بحمداللّه تعالى حوزه هاى علمیه و دانشگاهها و جوانان عزیز مراکز علم و تربیت از این نفخه الهى غیبى برخوردارند و این مراکز دربست در اختیار آنان است و به امید خدا دست تبهکاران و منحرفان از آنها کوتاه .

و وصیّت من به همه آن است که با یاد خداى متعال به سوى خودشناسى و خودکفایى و استقلال - با همه ابعادش - به پیش.

و بى تردید دست خدا با شما است اگر شما در خدمت او باشید.

و براى ترقى و تعالى کشور اسلامى به روح تعاون ادامه دهید و اینجانب با آنچه در ملت عزیز از بیدارى و هشیارى و تعهد و فداکارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مى بینم.

و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.


منبع:

وصیتنامه امام