ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

ده ها کتاب و اثر گران بها از امام خمینى در مباحث اخلاقى ، عرفانى ، فقهى ، اصولى ، فلسفى ، سیاسى و اجتماعى بر جاى مانده که بسیارى از آن ها تاکنون منتشر شده است .

متاءسفانه تعدادى از رساله ها و تاءلیفات نفیس امام ، در جا به جایى از منازل اجاره اى و در جریان چندین مرحله ، یورش ‍ ماءمورین ساواک به منزل و کتاب خانه ایشان ، مفقود گردیده است .

مروری بر فهرست آثار و تألیفات امام  بر طبق تاریخ نگارش :

1 شرح دعاى سحر

2 شرح حدیث رأس الجالوت

3 حاشیه امام بر شرح حدیث رأس الجالوت

4 حاشیه بر شرح فوائد الرضویة

5 شرح حدیث جنود عقل و جهل

6 مصباح الهدایة الى الخلافة و الولایة

7 حاشیه بر شرح فصوص الحکم

8 حاشیه بر مصباح الانس

9 شرح چهل حدیث

10 سرّ الصلوة (صلاة العارفین و معراج السالکین )

11 آداب نماز؛ یا (آداب الصلوة )

12 رساله لقاء الله

13 حاشیه بر أسفار

14 کشف الأسرار

15 انوار الهدایة فى التعلیقة على الکفایة (2 جلد)

16 بدایع الدرر فى قاعدة نفى الضرر

17 رسالة الاستصحاب

18 رسالة فى التعادل و التراجیح

19 رسالة الاجتهاد و التقلید

20 مناهج الاصول الى علم الاصول (2 جلد)

21 رسالة فى الطلب و الارادة

22 رسالة فى التقیة

23 رسالة فى قاعدة مَن ملک

24 رسالة فى تعیین الفجر فى اللیالى المقمرة

25 کتاب الطهارة (4 جلد)

26 تعلیقة على العروة الوثقى

27 المکاسب المحرمة (2 جلد)

28 تعلیقة على وسیلة النجاة

29 رسالة نجاة العباد

30 حاشیه بر رساله ارث

31 تقریرات درس اصول آیت الله العظمى بروجردى

32 توضیح المسائل (رساله عملیه )

33 مناسک حج

34 تحریر الوسیلة (2 جلد)

35 کتاب البیع (5 جلد)

36 تقریرات دروس امام خمینى

37 کتاب الخلل فى الصلوة

38 حکومت اسلامى یا ولایت فقیه

39 جهاد اکبر یا مبارزه با نفس

40 تفسیر سوره حمد

41 استفتائات

42 دیوان شعر

43 نامه هاى عرفانى

44 صحیفه نور

45 وصیتنامه سیاسى الهى


منبع:

جوان در کلام نور

مرتضى روحانى


** 23 داستان از زندگی امام خمینی ( ره ) **

پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ق.ظ

تا زمانى که موشک به پیشانیم بخورد

یک روز بعد از ظهر حدود هفت الى هشت موشک به اطراف جماران اصابت کرد.
من خدمت امام رفتم و عرض کردم: اگر یکمرتبه یکى از موشکهاى ما به کاخ صدام
بخورد و صدام طورى بشود، ما چقدر خوشحال مى‏شویم؟ اگر موشکى به
نزدیکى‏هاى این جا بخورد و سقف پایین بیاید و شما طورى بشوید چه؟ امام در
پاسخ گفتند:

واللّه من بین خودم و آن سپاهى که در سه راه بیت است، هیچ امتیاز و فرقى
قائل نیستم. واللّه اگر من کشته شوم یا او کشته شود، براى من فرقى نمى‏کند. گفتم:
ما که مى‏دانیم شما اینگونه‏اید، امّا براى مردم فرق مى‏کند. امام فرمودند:

نه، مردم باید بدانند اگر من به جایى بروم که بمب، پاسداران اطراف منزل مرا
بکشد و مرا نکشد، من دیگر به درد رهبرى این مردم نخواهم خورد.

من زمانى مى‏توانم به مردم خدمت کنم که زندگى‏ام مثل زندگى مردم باشد. اگر
مردم یا پاسداران یا کسانى که در این محل هستند طورى‏شان بشود، بگذار به بنده
هم بشود تا مردم بفهمند همه در کنار هم هستیم.

گفتم: پس شما تا کى مى‏خواهید این جا بنشینید؟ به پیشانى مبارکشان اشاره
کردند و فرمودند: تازمانى که موشک به این جا بخورد - حجّت‏الاسلام حاج سید احمد خمینى: پابه پاى آفتاب، ج 1 ص 86 -


ثواب تمام عبادات من در مقابل تحمل شیطنت بچه شما

حضرت امام بچه‏هاى خردسال را خیلى دوست مى‏داشتند. آن قدر به بچه‏هاى
کوچک علاقه‏مند بودند که مى‏گفتند: «در نجف از حرم که برمى‏گشتم، بچه‏ها را با
وجود این که کثیف بودند خیلى دوست مى‏داشتم». بچه‏ها تا جلوى منزل دنبال آقا
مى‏آمدند. نوه‏هاى آقا همه شلوغ بودند.

امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله مى‏کرد، مى‏گفتند: «من حاضرم
ثوابى را که تو از تحمل شیطنت حسین مى‏برى، با ثواب تمام عبادات خودم عوض
کنم». عقیده داشتند که بچه باید آزاد باشد تا وقتى که بزرگ شود، آن وقت برایش
حدى تعیین کنند.

در مورد تربیت کودکان مى‏گفتند: «با بچه‏ها رو راست باشید تا آن‏ها هم رو راست
باشند. الگوى بچه، پدر و مادر هستند، اگر با بچه درست رفتار کردید، بچه‏ها درست
بار مى‏آیند. هر حرفى که به بچه‏ها زدید، به آن عمل کنید» - فریده مصطفوى: پا به پاى آفتاب، ج1، ص 107 -


دیگر تمام شد، دیگر تمام شد

شب بیست و دو بهمن که رادیو را روشن کردند، یادم است؛ چون نشسته بودند و
سرشان پایین بود و به رادیو گوش مى‏کردند. من هم پهلویشان نشسته بودم. از رادیو
اعلام کردند که رادیو و تلویزیون سقوط کرد.

ایشان دو دستشان را به هم زدند و بى‏اختیار از جا بلند شدند. من تنها همان یک
بار دیدم که ایشان دستهایشان را به هم بزنند. خیلى خوشحال بودند و خوشحالى در
صورتشان دیده مى‏شد.

در همان موقع گفتند: دیگر تمام شد، دیگر تمام شد. من آنجا متوجه نشدم که این
جمله یعنى‏چه! بعد متوجه شدم که وقتى رادیو به دست ملت افتاد، دنیا مى‏فهمد که
رژیم سقوط کرده است. شاید بتوانم بگویم خوشحالى آن روز را هیچ وقت دیگر در
صورت ایشان ندیدم - فریده مصطفوى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 114 -


این کیسه آجیل به دست خود امام پر شده است

اگر ما خدمتى به انقلاب مى‏کردیم، ایشان خیلى خوشحال مى‏شدند. در زمان
جنگ، اهل جماران براى کمک به پشت جبهه، در منزل خود امام و منزل برادرمان
جمع مى‏شدند. ایشان مى‏آمدند و همیشه اظهار خوشحالى و رضایت مى‏کردند که
مى‏دیدند همه ما نشسته‏ایم، یکى لحاف مى‏دوزد، یکى در کیسه نایلون آجیل
مى‏ریزد و یکى کار دیگرى مى‏کند.

حتى من یک بار گفتم: اجازه دهید ما پشت این کیسه بنویسیم که این کیسه
آجیل به دست خود امام پر شده و براى جبهه فرستاده شده است تا رزمنده‏اى که این
آجیل به دستش مى‏رسد، خوشحال شود. امّا امام قبول نکردند - فریده مصطفوى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 117 -


شخصا او را خواهم کشت

زمانى که مرحوم آیت‏اللّه طالقانى فهمیدند فرزندشان دستگیر شده‏اند، در اعتراض
به این موضوع، چند روزى از نظرها پنهان شدند.

پس از آن که ایشان خدمت امام رسیدند، امام به آقاى طالقانى گفتند: پسر شما
یکى از منحرفان وابسته به گروهکهاى چپ است و نباید این قدر از این بابت که
دستگیر شده است، ناراحت شوید.

سپس اضافه کردند: واللّه اگر احمد دچار کوچکترین انحرافى باشد و حکمش مرگ
باشد، من شخصاً او را خواهم کشت - حجّت‏الاسلام على‏اکبر آشتیانى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 253 -


شما چادر ندارید

نظر امام در مورد حجاب روشن است. وقتى من از فرانسه آمدم، هنوز مانتو و
شلوار تنم بود. از مهران که پایم صدمه دیده بود و با عصا راه مى‏رفتم، با مانتو و
شلوار خدمتشان رسیدم تا گزارش دهم. فرمودند:

شما چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان چادر بخرد؟

گفتم: نه حاج‏آقا! چادر دارم. امّا چون به کوه مى‏رفتم و اسلحه روى دوشم بود و
فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم آویزان بود و گاهى نیز سه پایه تیربار را روى
دوش مى‏گرفتم، چادر سرکردن برایم خیلى مشکل بود.

فرمودند: چادر براى زن بهتر است.

من از همان جا آمدم و چادر سر کردم و دیگر برنداشتم - مرضیه حدیده‏چى دباغ: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 336 -


فهمیدم این راه حق است

امام به دقت موضع‏گیرى سیاسى دشمن را بررسى مى‏کردند. ایشان دستور داده
بودند که تمام روزنامه‏ها، خبرگزارى‏ها و اظهار نظرها در رادیو و تلویزیون بررسى
 شود و هر روز خلاصه‏اى از موضع‏گیرى‏هاى آنان نسبت به انقلاب، اسلام و مردم به
ایشان داده شود. امام هر روز دقیقاً این امور را مطالعه و تجزیه و تحلیل مى‏کردند،
اظهار نظر صریح ایشان این بود:

ما باید آنچه را که دشمن تبلیغ مى‏کند و پسندیده مى‏داند، برخلاف آن عمل کنیم
و آنچه را که مذمت کرده و علیه آن تبلیغ مى‏نماید، عمل کنیم.

در مورد بازگشت امام به ایران، در آن مقطع خاص، همه تجزیه و تحلیل
مى‏کردند و نظر مى‏دادند که نباید رفت. دشمن به شدت بر این مسأله اصرار داشت و
متأسفانه تقریباً تمام دوستان نیز تحت تأثیر همین جوّ، تحلیل‏ها و استدلال‏ها بودند.
این افراد اصرار داشتند که امام در این موقعیت نباید برگردد. امام فرمودند:

وقتى من دیدم دنیا مخالفت مى‏کند، فهمیدم این راه حق است - حجّت‏الاسلام محتشمى: پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 156 ـ 155 -


از شما تا روز قیامت ممنون مى‏شوم

بعد از فوت آیت‏اللّه حکیم، رضوان اللّه علیه، یکى از نمایندگان آیت‏اللّه حکیم در
یکى از شهرهاى ایران، نامه‏اى براى امام در نجف نوشت و اجازه وکالت خواست تا
بعد از آقاى حکیم، وکیل امام باشد.

حضرت امام هم یک اجازه معمولى براى ایشان نوشتند و فرستادند. امّا آن آقا به
این حد از اجازه قانع نبود و مى‏خواست وکیل امام در آن شهر و آن استان باشد.
مرحوم حاج آقا مصطفى، رحمه‏اللّه علیه، هم وساطت مى‏کرد و خدمت امام عرض
کرد که این فرد نه تنها وکیل و نماینده حضرت آقاى حکیم بوده، بلکه صلاحیت این
کار را هم دارد. امّا امام فرمودند:

نه، این مقدار که ما اجازه نوشتیم، کافى است.

بعدها گویا آن آقا نامه تهدیدآمیزى به امام در نجف نوشتند ـ و من این را ازجواب
امام فهمیدم ـ که اگر این وکالتنامه را به او ندهند، به مردم مى‏گوید که از تقلید امام
برگردند. امام در جواب این نامه نوشتند:

اگر یک همچو خدمتى به من بکنید، از شما تا روز قیامت ممنون مى‏شوم چون
بار من سبک مى‏شود. بار مسؤولیت من اگر مردم از تقلید من برگردند، سبک
مى‏شود - حجّت‏الاسلام ایروانى: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 282 -


بى‏توجهى به دنیا

وضع ساده منزل حضرت امام در قم در طول زندگى، حاکى از قناعت ایشان بود و
معروف است که آجرهاى پله‏هاى حیاط ایشان ساییده شده بود. بنّا مى‏گوید:

تعدادى آجر تهیه شود تا آن آجرهاى ساییده شده را عوض کند. حضرت امام
مى‏فرمایند: همان آجرهاى ساییده شده را پشت و رو کنید و کار بگذارید - آیت‏اللّه بنى‏فضل: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 313 -


ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعا نمى‏دانم

یکى از علما براى من نقل کرد که یک سال تابستان به اتفاق امام و چند تن دیگر
 از روحانیان به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستى گرفتیم.

برنامه ما چنین بود که بعدازظهرها پس از یکى ـ دو ساعت استراحت از خواب
بلند مى‏شدیم و دسته جمعى روانه حرم مطهر مى‏شدیم و پس از زیارت و نماز و دعا
به خانه مراجعت مى‏کردیم و در ایوان با صفایى که در آن خانه بود مى‏نشستیم و
چاى مى‏خوردیم.

برنامه امام این بود که با جمع به حرم مى‏آمدند ولى دعا و زیارتشان را خیلى
مختصر مى‏کردند و تنها به منزل بازمى‏گشتند. ایوان را آب و جارو مى‏کردند، فرش
پهن مى‏کردند، سماور را روشن و چاى را آماده مى‏ساختند و وقتى که ما از حرم
بازمى‏گشتیم، براى همه چاى مى‏ریختند.

یک روز من از ایشان سؤال کردم: این چه کارى است؟ زیارت و دعا را به خاطر
آن که براى رفقا چاى درست کنید، مختصر مى‏کنید و با عجله به منزل باز مى‏گردید؟
امام در جواب فرمودند: من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعا نمى‏دانم - حجّت‏الاسلام سید حمید روحانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 169 -

 

دیدم امام از مسئله اطلاع دارند

 آن روزها ورود پول به عراق خیلى سخت بود. یکى از علماى اصفهان گفت: من
مبلغى را آوردم شام و از طریق شام وارد بغداد شدم ولى در فرودگاه دیدم که همه جا
را مى‏گردند. خیلى مضطرب و ناراحت شدم. براى رفع گرفتارى متوسل به حضرت
موسى‏بن‏جعفر علیه‏السلامشدم. گفتم: آقا! من این مبلغ را دارم براى فرزند شما مى‏آورم،
شما به دادم برسید.

در این ضمن، یک نفر از مأموران دولت عراق آمد نزدیک و مرا صدا کرد و بعد مرا
مرخص کرد. وقتى وارد نجف شدم، خدمت امام رسیدم. نشستم و سلام کردم. امام
تبسم کردند و فرمودند:

شما در فرودگاه مسأله‏اى داشتید و متوسل به موسى‏بن‏جعفر علیه‏السلام شدید. دیدم
امام از مسأله اطلاع دارند - حجّت‏الاسلام سید محمد سجادى اصفهانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 231 -


آنچه که گفتم به حساب اسلام بود

آخرین بارى که من تحت تأثیر صراحت امام قرار گرفتم، زمانى بود که استعفاى
خود را از سمت دادستانى خدمتشان تقدیم کردم. در آن هنگام من به همراه جناب
آقاى موسوى اردبیلى به خدمت حضرت امام(ره) رفته بودم.

پس از این که حضرت امام لطف کردند و استعفاى مرا پذیرفتند، از من تعریف
کردند. تعریف امام چنان تأثیرى بر من گذاشت که از سر شوق و شکر گریه کردم.
پس از این که فرمایشات امام تمام شد، آقاى موسوى اردبیلى به من گفتند:

خوب، شما هم چیزى بگویید. من که در مقابل عظمت امام خمینى، رضوان اللّه
تعالى علیه، ناتوان از صحبت بودم، فقط عرض کردم آقا! این همه تعریف‏هایى که
شما کردید، من لایقشان نبودم. بلافاصله امام صحبتى فرمودند که مثل آبى بود که
بر آتشى ریخته باشند. ایشان فرمودند:

آنچه گفتم، به حساب اسلام بود، به حساب خودت هیچ چیز نگفتم - آیت‏اللّه صانعى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 282 -


علاقه به خانواده شهدا

امام که در برابر استکبار و قدرتهاى شیطانى با صلابت و استوار مى‏ایستادند، در
برابر یک فرزند و مادر شهید بسیار خاضع بودند.

به عنوان مثال، مادر شهیدى از اهواز براى ملاقات آمده بود. نامه‏اى هم نوشته
ولى موفق به دیدار نشده بود. دو ـ سه روزى در همان حوالى مانده، سپس به اهواز
برگشته و نامه‏اى نوشته بود با این مضمون: «حضرت امام! من به تهران آمدم ولى
موفق به دیدار و ملاقات نشدم». حضرت امام روى این نامه نوشته بودند:

تا این مادر شهید را به ملاقات من نیاورید، من به ملاقات کسى نمى‏آیم - حجّت‏الاسلام کروبى: پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 110 ـ 109 -


مگر حضرت بقیة اللّه به من خلاف مى‏فرمایند؟

یک روز منزل آیت الله فاضل لنکرانى از استادان حوزه علمیه قم بودم. ایشان به
نقل از یکى از دوستانشان تعریف کردند که:

در نجف اشرف درخدمت امام بودیم و صحبت از ایران به میان آمد، من گفتم:
این چه فرمایشهایى است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران مى‏فرمایید؟ یک
مستأجر را نمى‏شود از خانه بیرون کرد، آن وقت شما مى‏خواهید شاه مملکت را
بیرون کنید؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیده‏اند. سخنم را
تکرار کردم. امام برآشفتند و فرمودند: فلانى!

چه مى‏گویى؟ مگر حضرت بقیه‏اللّه امام زمان، صلوات اللّه علیه، به من (نستجیر
باللّه) خلاف مى‏فرمایند؟ شاه باید برود - حجّت‏الاسلام کوثرى: پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 125 -


من خودم باطل سِحْرم

در یکى از روزهاى اقامت امام در مدرسه علوى، سیدى همراه با فرد غیرمعممى
که پالتو و عرق چینى داشت، خیلى متأثر و ناراحت و وحشت‏زده و با چهره‏اى زرد
آمده بود.

من مسؤول انتظامات بودم، گفتم: چیست؟ گفتند: کارى خصوصى داریم و نگرانى
ما این است که علیه امام جادو و سحر شده است. آنچه ما مى‏بینیم این است که
ممکن است ایشان مریض شوند و مثل شمع آب شوند. خلاصه ناراحتیم و آمده‏ایم
دعا و وردى که باطل سحر است، به امام بدهیم.

 گفتیم: این حرف‏ها چیست؟ گفتند: نه، ما نگرانیم. با آن عشقى که ما به امام
داشتیم، اگر یک در میلیون هم احتمال خطر بود، قلبمان تکان مى‏خورد. گفتیم: نکند
خداى ناکرده چیزى باشد و ما سرسرى بگیریم. رفتیم خدمت امام و عرض کردیم که
قضیه این است. امام لبخندى زدند و فرمودند: بگویید من خودم باطل سحرم - حجّت‏الاسلام ناطق نورى: پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 279 -

 

این جمله دقیق‏تر است

یک روز ایشان پیامى خطاب به بسیجیان نوشته بودند و آن را براى پخش به
رادیو و تلویزیون فرستاده بودند. ناگهان خواستند که پیام را قبل از پخش بازگردانند.
من دیدم که واژه‏اى را تغییر دادند و گفتند:

در پیام چنین نوشته بودم: من با تمام همّم به شما دعا مى‏کنم، لذا آن را به
بیشترین همّم تبدیل کردم. این جمله دقیق‏تر است.

هرگز کلامى خلاف واقع بر زبان و قلم جارى نکردند و هرگاه که احتمال مى‏رفت
آن گونه که نوشته‏اند عمل نکنند، بلافاصله اقدام به تغییر عبارات و واژه‏ها مى‏کردند
تا در پیشگاه خالق متعال مسؤول نباشند - فریده مصطفوى: پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 126 -


به او وعده نده

پس از عمل جراحى و زمانى که هنوز به هوش نیامده بودند، اللّه‏اکبر بر زبانشان
جارى بود. تمام وجودشان اللّه اکبر شده بود. باطنشان اللّه اکبر بود. سخنان، حرکات،
رفتار و خلاصه همه چیزشان جز عمل به فرمان الهى نبود.

روزى در اواخر عمرشان، پرسیدند: على کجاست؟ به ایشان گفتم: على هم سراغ
شما را مى‏گیرد و مى‏گوید مى‏خواهم با آقا بازى کنم و دوست ندارم که خوابیده باشند.
ولى من به او گفته‏ام که صبر کن، ان شاء اللّه، تا چند روز دیگر مى‏آیند و مثل همیشه
با هم بازى مى‏کنید. امام در پاسخ فرمودند: چند روز دیگرى نمانده، به او وعده نده - فاطمه طباطبایى: پابه پاى آفتاب، ج 1،ص 192 -


مگر مى‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند؟

روزى از کمیته استقبال از تهران به پاریس زنگ زدند. من مسؤول دفتر و تلفن
امام بودم. تلفن کننده شهید مظلوم دکتر بهشتى بود که مى‏گفت: براى ورود امام
برنامه‏هایى تنظیم شده، به امام بگویید که فرودگاه را فرش مى‏کنیم، چراغانى
مى‏کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلى‏کوپتر مى‏رویم و....

وقتى خدمت امام مطالب را گفتم پس از استماع دقیق که عادت همیشگى ایشان
بود که سخن طرف مقابل را به دقت گوش کنند و آنگاه جواب گویند، با همان
قاطعیت و صراحت خاص خود فرمودند:

برو به آقایان بگو مگر مى‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند! ابدا این کارها لازم
نیست. یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز مى‏گردد. من
مى‏خواهم در میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال شوم - حجّت‏الاسلام فرودسى پور: روزنامه کیهان 14/4/1368 -


شب تولد حضرت مسیح در پاریس

شب تولد حضرت عیسى علیه‏السلام امام پیامى براى تمام مسیحیان جهان دادند که
خبرگزارى‏ها پخش کردند. در کنار این پیام به ما دستور دادند هدایایى را که برادران از
ایران آورده‏اند و معمولاً گز و آجیل و شیرینى بود، بین اهالى نوفل لوشاتو تقسیم
کنیم. ما این کار را انجام دادیم و در کنار هر بسته یک شاخه گل قرار دادیم.

چند جا که رفتیم احساس کردیم براى کسانى که در غرب اثرى از این عاطفه‏ها و
محبت‏ها حتى در بین فرزندان و پدران خود سراغ ندارند، بسیار عجیب است که شب
میلاد حضرت مسیح علیه‏السلامیک رهبر ایرانى که غیر مسیحى است، اینقدر به آن‏ها
نزدیک است و احساس محبّت مى‏کند. از جمله خانمى بود که وقتى هدیه امام را
گرفت چنان هیجان زده شد که قطرات اشک از چهره‏اش فرو ریخت - حجّت‏الاسلام على اکبر محتشمى: برداشت‏هایى از سیره امام خمینى قدس‏سره، ج 2، ص 205 ـ 204 -

 

رادیو را بگذارید سر جاى خود

شبى که خبر شهادت دکتر بهشتى و یارانش به دفتر امام رسید نمى‏دانستیم این
خبر را چگونه به گوش امام برسانیم، چون امام شهید بهشتى را از جان و دل دوست
داشتند. به رادیو تلوزیون اطلاع داده شد که خبر را شب پخش نکنند، چون امام آخر
شب اخبار را گوش مى‏کردند.

قرار شد فرداى آن روز حاج احمد آقا و آقاى هاشمى بیایند به نحوى خبر را به
امام اطلاع دهند که براى امام سکته‏اى پیش نیاید. در خانه هم سفارش شد که رادیو
را از بالاى سر امام بردارند، چون ممکن بود خبر، ساعت هفت یا هشت صبح پخش
شود. جالب اینجاست که وقتى خانم‏ها قبل از ساعت هفت مى‏رفتند که رادیو را
بردارند، امام به آن‏ها مى‏فرمایند:

رادیو را بگذارید سر جاى خود، من جریان را از رادیوهاى خارجى شنیدم. و جالبتر
این که وقتى حاج احمد آقا و آقاى هاشمى خدمت ایشان رفتند، امام به آن‏ها دلدارى
دادند و فورا دستور تشکیل مجلس ترمیم کابینه و انتخاب رییس دیوان عالى را
صادر فرمودند - حجّت‏الاسلام انصارى کرمانى: برداشت‏هایى از سیره امام خمینى قدس‏سره، ج 2، ص 272 -


کارى نکن که بگویم از این مملکت بیرونت کنند

در عاشوراى سال 42 قرار بود امام سخنرانى کنند. از طرفى کماندوهاى شاه هم
در مدرسه فیضیه مستقر بودند، هیاهوى عجیبى در شهر حکمفرما بود وشایع شده
بود که امروز خطر زیادى امام را تهدید مى‏کند، بهتر است امروز به فیضیه نیایند. اما
ایشان قبول نکردند و حتى حاضر هم نشدند در یک ماشین سربسته باشند. از این
جهت در یک جیپ روباز و در میان مردم وارد مدرسه فیضیه شدند و با همان
صراحت لهجه خطاب به شاه گفتند: مردک کارى نکن که بگویم از این مملکت
بیرونت کنند - حجّت‏الاسلام حسن روحانى: زن روز، ش 581 -


دل حریم کبریاست

مرحوم آقاى واعظ زاده خوانسارى از علما و بزرگان عرفان و اهل منبر و با امام
خیلى مأنوس بود. یک روز به من فرمود: آقاى برهانى بیا امروز به زیارت حاج آقا
روح اللّه برویم.

به محضر امام رفتیم؛ با توجّه به سوابق رفاقتى که این دو با هم داشتند امام به او
فرمودند: آقاى واعظ زاده: ما به خاطر رفاقت با شما همیشه بهره‏اى از هم مى‏بردیم
چه از مباحث علمى و چه اشعار ادبى.

بعد از آن که امام این جمله را گفتند، مرحوم واعظ زاده شروع کرد به خواندن این
رباعى:

 

گیرد همه کس کمند و من گیسویت

 جوید همه کس هلال و من ابرویت

در دایره دوازده برج تمام

 یک ماه مبارک است آن هم رویت

 

امام هم فى البداهه این رباعى را در پاسخ او فرمودند:

 

گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم

 نظر کنید در فتنه گشت باز از هم

تو در نماز جماعت نرو که مى‏ترسم

 کُشى امام و بپاشى صف نماز از هم!

 

بعد مرحوم واعظ زاده شعر معروف مولوى را خواند که:

 

بشنو از نى چون حکایت مى‏کند

 از جدایى‏ها شکایت مى‏کند

 

امّا در پاسخ فرمودند:

 

نشنو از نى کآن نواى بینواست

 بشنو از دل کآن حریم کبریاست

 

نى بسوزد تل خاکستر شود

 دل بسوزد خانه دلبر شود - حجّت الاسلام برهانى: برداشت‏هایى از سیره امام خمینى قدس‏سره، ج 2، ص 178 -


وقت نماز است

در دوران جنگ، با سران جمهورى اسلامى که حضرت آیت اللّه خامنه‏اى و آقاى
هاشمى رفسنجانى نیز حضور داشتند، در محضر امام بودیم و گزارش جنگ را
مى‏دادیم.

ناگهان دیدیم امام برخاستند و به اطاق دیگر رفتند. نگران شدیم که چرا چنین
شد. سپس امام برگشتند. آقاى رفسنجانى پرسید: آقا کسالتى ایجاد شده است؟ امام
با قاطعیّت فرمودند:

خیر وقت نماز است. ساعتم را نگاه کردم دیدم درست مطابق افق تهران، وقت
نماز است. همه حاضران برخاستند و با امام نماز جماعت خواندند.

این حالت عبادى امام و مراقبت او به نماز اول وقت، مرا بسیار تحت تأثیر قرار
داد؛ به طورى که آن را شیوه خود قرار دادم و بحمداللّه در جبهه و محیط خانه و همه
جا، آن را رعایت نمودم، آن گونه که جلسات عملیاتى خود را با نماز شروع مى‏کردیم
و با نماز پایان مى‏دادیم - سپهبد شهید صیاد شیرازى: مجله پاسدار اسلام، شماره 214، ص 14 -


منتخبی از :

فصلنامه شماره 1 مکاتبه و اندیشه

سیره آفتاب

سیرى در سیره نظرى و عملى حضرت امام خمینى قدس‏سره

ویژه گرامى داشت یکصدمین سال ولادت حضرت امام خمینى



آیا نیمه شعبان، روز ولادت امام زمان(عج) است؟    

فرهنگ > دین و اندیشه - روایتی درباره امام زمان(عج) به شرح مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی

حدیث: رُوِیَ عَنِ الصَّادق علیه السلام قال: الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ؛ ابان بن تغلب از امام صادق صلوات الله علیه نقل می کند که حضرت فرمودند: حجت قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق است.

شرح حدیث: "حجت" در این روایت کنایه از وجود مقدس امام و اشاره به این جهت است که خداوند متعال قبل از ایجاد ممکنات، اول نور مقدس امام را خلق کرده است و این نور همینطور همراه این موجودات هست و بعد از آنکه این نشئه به پایان می رسد باز هم این نور هست و پایان پذیر نیست و این نور مقدس حجت و امام است.

اینکه گفته می شود نیمه شعبان وجود مقدس امام زمان متولد شده است، بروز و ظهورش در این عالم نیمه شعبان است و الا دست قدرتِ حق تعالی قبل از خلقت موجودات، این انوار مقدسه را که نور واحدند خلق کرده بود.

این تعبیراتی که نقل می کنند: «لَوْلا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الارْضُ بِاَهْلِهَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَری وَ بِوُجوُدِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء»، یعنی اصلاً روح عالم امکان همین ها هستند. اگر روح نباشد، جسم از هم می پاشد.

روح که برود، بدن متلاشی می شود. آنگاه سرپا هستم که این روحِ سراسری باشد؛ اینکه من به این جسم غذا می رسانم برای خاطر روح است. "بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَری". به یُمن روح است که بقیه سلول های بدن تغذیه می شوند.

سلول ها هر کدام برای خودشان جان دارند. اما تحت سلطه آن روح سراسری هستند. آنها هم که تغذیه می شوند برای خاطر روح سراسری است. تمام این عالم که از ناحیه خداوند مرزوق اند برای وجود مقدس اوست که روح سراسری عالم امکان است. که اگر نباشد مثل بدن از هم می پاشد.

لذا نیمه شعبان روز ظهور و بُروز آن حجت است، نه اینکه نعوذ بالله روز خلقت و تولد آن حجت باشد. و الا وجود مقدس امام قبل از خلقت بقیه ممکنات است.



آقا سیدعلی ( صاحب ریاض ) از خط علامه حلی در حاشیه یکی از کتابهایش نقل می کند که:

علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبدالله الحسین علیه السلام می رفت و بر حماری سوار بود و تازیانه ای برای راندن حیوان در دست داشت .

از روی اتفاق در اثنای راه شخصی پیاده بر او وارد شد و به همراهی او در آمد و در طول مسیر فتح باب مسئله و مکالمه نمود .

علامه دانست که او مردی است عالم و خبیر و لذا در مقام سؤال از برخی مشکلات علمی بر آمد و دید او حلال مشکلات است .

علامه فهمید که وحید و یگانه عصر است، زیرا کسی چون خود ندیده بود و خودش هم در این مسائل متحیر مانده بود .

تا آنکه در اثنای راه بحثی به میان آمد که آن شخص بر خلاف علامه فتوی داد، علامه انکار کرد و گفت: این فتوی بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری که وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم . آن مرد گفت: دلیل این حکم حدیثی است که شیخ طوسی - علیه الرحمة - در کتاب تهذیب خود نوشته است . علامه گفت: چنین حدیثی در تهذیب ندیده ام که شیخ طوسی یا دیگران نقل کرده باشند . آن شخص گفت: آن نسخه از کتاب تهذیب را که در اختیار داری فلان مقدار ورق بزن، در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید .

وقتی علامه این گونه جواب شنید متحیر گردید که این شخص کیست که چنین از غیب سخن می گوید . سپس علامه برای استظهار و استخبار از او سؤال نمود - در حالی که از غایت تفکر و تحیر تازیانه از دستش به زمین افتاد -:

آیا مثل این زمان که غیبت کبری در آن واقع گردیده درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد یا نه؟!

آن شخص چون این سخن را شنید به سوی زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علامه گذاشت و سپس فرمود:

چگونه امکان ندارد و حال آنکه هم اکنون دست او در میان دست تو می باشد!!

علامه به محض اینکه این سخن را شنید از بالای حیوان خود را بر پاهای مبارک آن حضرت انداخت و شروع به بوسیدن کرد و از غایت شوق از هوش رفت و هنگامی که به هوش آمد کسی را ندید; لذا افسرده و ملول گردید و پس از مراجعت به خانه کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آن حدیث را در همان موضع که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود و لذا در حاشیه کتاب به خط خود نوشت:

این حدیثی است که مولای من صاحب الامر علیه السلام مرا به آن خبر داد .


منبع:

قصص العلماء

میرزا محمد تنکابنی


حسنین هیکل گفته بود:

ایران دو بار تا دریای مدیترانه پیش رفته است.

بار اول در دوهزار سال قبل توسط خشایارشا با نیروی نظامی و دریایی فراوان!

و بار دیگر پس از انقلاب اسلامی و با نظریه "ولایت فقیه" امام خمینی (ره)!!


اینستاگرام عزت‌الله ضرغامی رئیس سابق رسانه ملی


سرود نیمه شعبان ( میلاد امام زمان )

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ق.ظ

بیا یابن الحسن! دورت بگردم              بیا تا دست خالی برنگردم

ماه منیرم!       برات بمیرم                  قلبم و دادم به تو و پس نمی گیرم


گل نرگس!  گل نرگس!   گل نرگس! بیا ای گل نرگس!


بیا یابن الحسن! دردم دوا کن              من و با دیدنت حاجت روا کن

عبد تو هستم         مست الستم         دل به هوای دیدنت رفته ز دستم  


گل نرگس!  گل نرگس!   گل نرگس! بیا ای گل نرگس!


از آن فیضی که در وقت سحر شد        دلم دیوانه بود دیوانه تر شد

گل به جمالت      خونم حلالت             مرکز پرگار فلک ، نقطه ی خالت


گل نرگس!  گل نرگس!   گل نرگس! بیا ای گل نرگس!


ابا صالح! گدای دوره گردم                    تو گل سرخی و من برگ زردم

گرفتارم من      خطاکارم من                  از همه بهتر می دونی دوستت دارم من


گل نرگس!  گل نرگس!   گل نرگس! بیا ای گل نرگس!


منبع: اصول مداحی


غایب هست و غایب نیست!!

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ب.ظ

هست و غایب هست و  غایب نیست!

با چند مقدمه:


1 - خدا فیاض است
همه هستی، از ذرات تا کهکشان ها تماما به فعل خداوند تحقق یافته اند و خداوند همه را آفریده و هستی داده است. بنابراین هستی بخش (فیض تکوینی) خداست. همین طور خداوند بشر را از طریق تشریع قوانین و تعیین احکام به صراط مستقیم هدایت می کند (فیض تشریعی). خداوند هم خالق است هم رب.

2 - واسطه برای فیض رسانی
می دانیم که عالم ما، عالم سببیـّت است و هر چیزی براساس وسایط مخصوص خود وجود می یابد و دوام می آورد، در نظام حکیمانه پروردگار وسایطی برای این فیض رسانی برگزیده شده اند که اولیای خدا هستند. این اشخاص در هر دو زمینه (تکوینی و تشریعی) سبب فیض خدا هستند و خداوند «وجود بخشی » و «هدایت بخشی » را از طریق آن ها به موجودات دیگر می دهد. لذا درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ( المفوض الیه دین الله) - بحارالانوار ج 52 ص 20 - وارد شده است.

3 - قطع فیض با نبودن ولی الله (واسطه)
اگر ارتباط بخشی بین خدا و خلق (در هستی بخشی و هدایت دهی) به هر دلیل از بین مخلوقات حذف شود، ارتباط نیز از بین می رود و فیض الهی، دیگر مجرای نزولش را از دست می دهد. این است معنای «لو لا الحجة لساخت الارض باهلها - مستدرک سفینة البحار ج 5 - اگر حجت خدا نباشد، زمین اهلش را فرو می برد».

4 - ولی الله تا آخر جهان باقی است
خداوند طبق اراده خود مجرایی برای ارتباط با مخلوقات در نظر گرفته است و تا موجودات هستند، این وسیله و مجرا نیز پایدار است و امکان دوام مخلوقات بدون ولی الله امکان ندارد، پس تنها زمانی که جهان به پایان برسد، می توان نبود او را تصور کرد.

غیبت تنها گزینه ممکن
با توجه به آنچه یاد شد، در صورتی که حضور آخرین ولی خدا و واسطه فیض خدا در بین مخلوقات امکان پذیر نبود، چه باید کرد؟ اولین و ساده ترین پاسخ این است که او هم همانند دیگر پیامبران به طور طبیعی از بین مخلوقات حذف شود و به شهادت برسد، اما این فرض صحیح نیست زیرا با حذف امام، زمین بدون حجت و بدون واسطه و رابطه فیض می شود که مخالف خواست و اراده خداوند است.

پاسخ دیگر این است که اگر امام امکان حضور در بین مخلوقات را نداشت، به طور ظاهری از دیده آن ها پنهان شود. به این ترتیب هم مجرا و رابط فیض زنده می ماند و هم در برابر موانع حضور چاره ای اندیشیده می شود و این است معنای خورشید پشت ابر که در روایات آمده است
. - نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 150، ص 208، و الذی بعثنی بالنبوة انهم لینتفعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب. ینابیع الموده، ج 3، ص 170 و از زبان امام زمان، کمال الدین، ص 485 -

هر چند که غایب است آن گل ز چمن           از فیض وجود اوست گیتی گلشن

هر چند که در ابر نهان باشد ، هست              از پرتو آفتاب، عالم روشن


یک نکته
با توجه به موضوع مجرای فیض بودن به این نتیجه می رسیم که غیبت حجت خدا، غیبت کلی نیست، بلکه این عدم حضور جزئی است; یعنی، غیبت عدم حضور در یک شان از شئون ولایتی است و آن معاشرت با مردم و هدایت مستقیم اجتماع بشری و تشکیل حکومت اسلامی است.

اما در شؤون دیگر حاضر و فعال است. پس غیبت در همه شؤون برای ولی خدا و خلیفه او معنا نخواهد داشت. لذا در یکی از زیارت های امام عصر می خوانیم: « السلام علیک یا حجة الله التی لا تخفی! »
- بحارالانوار ج 99 ص 117 -  


برگرفته از:

مبلغان 22

ریشه های بی حجابی را بخشکانیم ...

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ


1. ناآگاهی
گروهی با اینکه مسلمان و مسلمان زاده هستند، از احکام و دستورات حجاب آگاهی درستی ندارند.


2. ضعف اعتقادی
عده ای هستند که اسلام آنها شعاری است؛ یعنی فقط به نام مسلمان اند و هیچ گونه پایبندی به دستورات و احکام اسلامی ندارند.


3. برداشت غلط از آزادی
تفسیر غلطی که از آزادی در جوامع غربی و به وسیله وابستگان داخلی آنان ارائه شد، پدیده بی حجابی و یا بدحجابی را برای برخی زنان به ارمغان آورد.
اینان انسان را در بعد مادّی خلاصه کردند و سعادت و خوشبختی او را در این دانستند که از تمامی میدانهایی که برای او باز شده، کاملاً استفاده برد و هرچه لذّت بیشتر باشد، بهتر است. در واقع، مرد به آزادی مطلق حیوانی دست یافت و زن با بی بندوباری در خدمت آزادی مرد قرار گرفت.


4. غرب زدگی
مسئله غرب زدگی و خودباختگی در برابر مظاهر فریبنده غربیان، از خطرناک ترین انحرافاتی است که در جوامع اسلامی و ایران راه یافت. تأثیرپذیران از غرب فکر می کنند که چون آنها از جهت علمی و مادّی پیشرفت کرده اند، تمام کارهای آنان از جمله بی حجابی نشانه ترقی و پیشرفت است. این فکر هنوز هم در میان عده ای وجود دارد که بدحجابی را نشانه متمدن بودن و پیشرفت و حتی پیشرفت علمی می دانند.


5. بهره وری سودجویانه از زنان
رشد نظام سرمایه داری حاکم توأم با رقابتهای اقتصادی در کلّیه زمینه های بهره گیری و استثمار جمعی، موجب شد که زن به عنوان یک وسیله تبلیغاتی در تجارت و فیلمها مطرح شود. این بهره وری در برخی فیلمهای سینمایی داخل نیز مشهود است.


6. دست ناپاکِ استعمارگران
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و الگوپذیری جوامع اسلامی از آن، استعمارگران غربی به خوبی متوجه شدند که زنان محجّبه در پیشرفت انقلاب اسلامی نقش به سزایی داشته اند. به همین جهت، با سرمایه گذاری فراوان وارد میدان شده اند که از طرق مختلف بدحجابی را در جامعه رواج دهند تا جوانان به انحراف کشیده شوند.

در این مورد، بارها و بارها گروهها و باندهایی شناسایی و دستگیر شده اند و همگی اعتراف کرده اند که از طرف غرب خصوصاً آمریکا مأمور بوده اند که بی حجابی و بدحجابی را ترویج نمایند.


7. موضع گیری در مقابل انقلاب
عده ای که از انقلاب اسلامی ناراضی هستند و منافع خویش را از دست داده اند، برای مخالفت و کج دهنی یا اعتراض نسبت به انقلاب از حربه بدحجابی استفاده می کنند.


8. به دنبال شخصیّت کاذب بودن
عده ای از اقشار فقیر که بر اثر عوامل مختلف از روستاها هجرت کرده اند و ساکن شهرها شده اند، با تمام فقر مادّی، برای اثبات پیشرفت خویش نسبت به کسانی که در روستاها باقی مانده اند، با بدحجاب شدن، شخصیت کاذب خود را به رخ آنها می کشند.


9. همسریابی
بعد از انتشار آمارهای غیرواقعی جمعیت افزون دختران در مقابل پسران، این فکر در میان برخی از کسانی که از ایمان قوی برخوردار نبودند، به وجود آمد که در این بازار آشفته و قحط الرجال، هر چه زودتر باید دست به کار شد و پیش از آنکه بازار سیاه پسران نیز ظاهر شود، یکی از آنها را صید و شکار نمود و شاید بهترین دام برای این کار را زلفهای پریشان و لباسهای تنگ و آرایش کذایی دانستند و با همین قصد راهی کوچه ها و خیابانها شدند تا زودتر سهم خویش را از بازار قحط الرجال تصاحب نمایند؛ لذا اغلب دختران که از این طریق با پسران دوست می شوند، انگیزه خود را انتظار برای ازدواج ذکر می کنند، بر عکسِ پسران که بیشتر به دنبال تنوع طلبی و لذت جویی هستند.


10. وجود اقلیّتهای مذهبی
وجود اقلیّتهای مذهبی با موقعیّت مالی بهتر و ظاهر شدن آنان با لباسهای زننده و بی حجاب عامل دیگری است برای ترویج بدحجابی؛ خصوصاً که گاهی دستهای ناپاک خارجی نیز در بین آنان نفوذ می نماید و مسئله، جنبه سیاسی هم پیدا می کند.
شاهد این ادعا، آن است که در شهرها و محلاّتی که این اقلیّتها سکونت دارند، برخی از مسلمانان نیز رنگ و بوی آنها را پیدا کرده اند و با وضع زننده و بدحجابی ظاهر می شوند.


11. وجود گردشگران خارجی
هر چند به قول آقایان، جذب توریست و گردشگران خارجی سودآور و ارز جذب کن است؛ ولی از نظر دینی و فرهنگی آثار مخرّب و زیانباری بر جای می گذارند که از جمله آن بدلباسی و بدحجابی است. این مسئله را آن گاه به خوبی می توان باور کرد که در اکثر شهرها و محلاّتی که گردشگران خارجی رفت و آمد دارند، مردم آنجا از رفتار آنان متأثر شده اند و رنگ و بوی آنان را پیدا کرده اند.


( البته برخی از ریشه های بی حجابی مثل این دو مورد آخر مثل موضع گیری های سیاسی باز از ناحیه جهل نسبت به دستور حجاب و آثار مثبت حجاب است که باید عزیزان را توجیه نمود )


منبع: مبلغان ش 95


می روم کفنی برای خود مهیا کنم برای جهاد!!!

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۰ ق.ظ

سید احمد ادیب پیشاوری حکایت نموده که:

 وقتی سید جمال الدین اسد آبادی به تهران آمد و در خانه امین الضرب وارد شد، خیلی تمایل داشت که با میرزا ابو الحسن جلوه ( حکیم فرزانه ) دیدار و ملاقاتی داشته باشد؛ تا آنکه پس از چندی جلوه به دیدار ایشان رفت.

سید جمال در آن جلسه برای حاضرین که جلوه از جمله آنان بود، خطابه ای پر شور و هیجان انگیز در خصوص اتحاد و اغراض و حیله های استعمار بیان کرد.

جلوه در مدتی که سید جمال مشغول سخنرانی بود، سکوت اختیار کرده و آرام و خاموش نشسته بود.

پس از پایان سخنرانی، جلوه از جای برخاست و جلسه را ترک کرد.

حاضرین با تعجب علت رفتن حکیم را جویا شدند.

جلوه گفت:

« می روم کفنی برای خود مهیا کنم برای جهاد!!! »


منبع:

 سید جمال و اندیشه های او

مرتضی مدرسی چهاردهی


قرائتی: هر کس می تواند « امام » باشد!!!

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ

استاد قرائتی در همایش «یاوران محراب»:

زمانی در ستاد اقامه نماز اعلام کردیم که شیرین‌ترین نمازی که افراد خوانده‌اند را طی نامه‌ای برایمان بفرستند و از بعضی از افراد دعوت کردیم تا نامه‌ها را بخوانند که در میان تعداد کثیری از این نامه‌ها یک نامه متعلق به شیرین‌ترین نماز یک دختر 11 ساله بود که همراه با پدرش به مسافرت رفته بود.

زمانی که این پدر و دختر در اتوبوس بودند، ناگهان دختر به یاد می‌آورد که نمازش را نخوانده و هر لحظه ممکن است نمازش قضا شود.

به پدرش اصرار می‌کند که به راننده بگوید اتوبوس را نگه دارد تا نمازش را بخواند، اما پدرش می‌گوید راننده به خاطر تو یک نفر این کار را انجام نخواهد داد!

لذا در این لحظه دختر شروع می‌کند در اتوبوس وضو بگیرد و نمازش را همان جا روی صندلی بخواند!

در همین حین شاگرد راننده او را در این حالت می‌بیند و از راننده می‌خواهد که اتوبوس را متوقف کند.

وقتی این دختر 11 ساله برای خواندن نماز از اتوبوس پیاده شد ، ناگهان افراد دیگری هم برای نماز خواندن پیاده شدند و حدود 17 نفر از مسافران که نماز نخوانده بودند نماز خود را به جا آوردند!


حجت‌الاسلام قرائتی تصریح کرد:‌

هرکس برای نماز قیام کند خداوند مهرش را در دل‌ها می‌نشاند! و این دختر 11 ساله برای خدا نماز خواند.

از این‌رو قرآن کریم می‌فرماید «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا»؛ انسان‌های عباد الرحمان باید امام باشند.


با توجه به نامه‌ی بالا هر کس می‌تواند تغییر دهنده‌ی جامعه‌ی خود بوده و امام محله، شهر و اهداف خود باشد به طوری که این دختر ۱۱ ساله امام آن اتوبوس بوده و سبب تغییر در احوال بقیه مسافران شد .



سرقت از بیت المال ...

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ب.ظ

روزى عقیل برادر امیرالمؤمنین على علیه السلام از ایشان درخواست کمک مالى کرد و گفت:

من تنگدستم مرا چیزى بده .

حضرت فرمود:

صبر داشته باش تا میان مسلمین تقسیم کنم ، سهمیه ترا خواهم داد.

عقیل اصرار ورزید.

على علیه السلام به مردى گفت دست عقیل را بگیر و ببر در میان بازار، بگو قفل دکانى را بشکند و آنچه در میان دکان است بردارد!!!

عقیل در جواب گفت:

می خواهى مرا به عنوان دزدى بگیرن؟!

على علیه السلام فرمود:

پس تو می خواهى مرا سارق قرار دهى که از بیت المال مسلمین بردارم و به تو بدهم؟؟!!

عقیل گفت:

پیش معاویه می روم!!

فرمود:

تو دانى و معاویه!

پیش ‍ معاویه رفت و از او تقاضاى کمک کرد.

معاویه او را صد هزار درهم داد و گفت:

بالاى منبر برو و بگو على با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم!!!

عقیل بر منبر رفت ، پس از سپاس و حمد خدا گفت:

مردم! من از على دینش را طلب کردم ؛ على مرا که برادرش بودم رها کرد و دینش را گرفت!!!

ولى از معاویه درخواست نمودم ، مرا در دینش مقدم داشت !!

صاحب روضات الجنات میگوید:

 در روایت دیگرى است که معاویه گفت بر منبر رو و على را لعن کن! عقیل بالا رفت و گفت مردم معاویه مرا گفته که على را لعنت کنم پس شما معاویه را لعنت کنید!!


داستانها و پندها جلد 1

مصطفى زمانى وجدانى


>>> فریب وجدان

شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (8) یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ (9) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ (10) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ (12) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آَمِنُوا کَمَا آَمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آَمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ (13) - سوره مبارکه بقره -


8- در میان مردم کسانى هستند که مى گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم در حالى که ایمان ندارند!

9- مى خواهند خدا و مؤ منان را فریب بدهند!! (ولى ) جز خودشان را فریب نمى دهند!

10- در دلهاى آنها یک نوع بیمارى است ، خداوند بر بیمارى آنها مى افزاید! و عذاب دردناکى به خاطر دروغ هائى که مى گویند در انتظار آنهاست .

11- و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مى گویند ما فقط اصلاح کننده ایم!!

12- آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمى فهمند.

13- و هنگامى که به آنها گفته شود همانند سایر مردم ایمان بیاورید مى گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟؟! بدانید اینها خود سفیهانند ولى نمى دانند!!


آیه فوق ، اشاره روشنى به مسأله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار مى شود که انسان منحرف و آلوده ، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان در برابر اعمال زشت و انحرافى دست به فریب وجدان خویش ‍ مى زند، و کم کم براى خود این باور را به وجود مى آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه اصلاح است و مبارزه با فساد (انما نحن مصلحون ) تا با فریب وجدان آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.


مى گویند یکى از سران آمریکا در پاسخ اینکه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن ( هیروشیما، و ناکازاکى) را بمباران اتمى کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟! گفته بود:

ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم !

که اگر این کار را نمى کردیم جنگ طولانى تر مى شد و مى بایست بیش از این مى کشتیم!!!!


آرى منافقان عصر ما نیز براى فریب مردم یا فریب وجدان خود از این گفته ها و از آن کارها بسیار دارند، در حالى که در برابر ادامه جنگ یا بمباران اتمى شهرهاى بى دفاع ، راه سوم روشنى نیز وجود داشت و آن اینکه دست از تجاوزگرى بردارند و ملتها را با سرمایه هاى کشورشان آزاد بگذارند.


بنابراین نفاق در حقیقت وسیله اى است براى فریب وجدان.

و چه دردناک است که انسان این واعظ درونى - این پلیس همىشه بیدار و این نماینده الهى - را در درون خود خفه کند!! و یا آنچنان پرده بر روى آن بیفکند که صدایش ‍ به گوش نرسد!!


منبع:

تفسیر نمونه


الوفاق:

رقم الخبر: 77246التاریخ: 1394/3/8 16:05
جمال الخاشقجی: على السنة تقبیل ید السید السیستانی


تحلیل گر سیاسی سعودی « جمال قاشقچی » دستیار سردبیر مجله «اخبار العرب» انگلیسی مقاله ای شجاعانه در این مجله - که از مجلات مشهور عربی ست - نوشته که تعجب اهل سنت را از طرفی و سلفی های تکفیری را از سوی دیگر برانگیخته است!

او گفته که مرجعیت دینی آیت الله العظمی سید علی سیستانی ست که  عملیات های انتقام جویانه شیعیان را متوقف کرده و مانع شده است که عراق در دریای خون فرو رود!

این تحلیل گر مشهور پرسیده است :

اگر او هم همان راهی را می رفت که شبه نظامیان سلفی رفته اند و فتوای به قتل اهل سنت می داد چه اتفاقی رخ می داد؟؟؟!!!

آیا در امکان یک شیعی نیست که خودرو بمب گذاری شده ای را روز جمعه مقابل مسجدی سنی منفجر کند و افرادی را به قتل برساند؟!

آیا می شود برای عراق با وجود این شبه نظامیان و قتل عامها تصور موفقیتی کرد؟!

و اضافه کرده:

آن شخصی که در صفوف شیعیان ایجاد آرامش کرده ایشان است

و سزاوار است شیخ الازهر و مفتی عربستان و شیخ قرضاوی و دیگران به نجف آمده دست بوسی حضرتش کنند!

در بخش دیگری از این مقاله آمده است:

نویسنده مشهور آمریکایی « توماس فریدمن » چند هفته پیش اعلام کرده بود که « آیت الله سیستانی شایسته دریافت جایزه « صلح نوبل » است » به جهت نقش برجسته ایشان در برگزاری اولین انتخابات آزاد در عراق آنچنانی که ایشان در مقابل توطئه تأخیر انتخابات هم کاملا هشیارانه برخورد کردند!

قاشقچی می گوید:

من فقط به همین مقدار که فریدمن گفته بسنده نمی کنم بلکه آیت الله سیستانی را نامزد جایزه « دعوت برای همبستگی اسلامی » که ملک فیصل اختصاص داده  هم می دانم.

و افزوده است دلایلی که من بر شایستگی آیت الله سیستانی آورده ام جدا از دلایل فریدمن و دیگران است و البته مهمتر از آن ها.

براستی که حضرت ایشان تلاش گسترده ای را داشته است جهت منع از روشن شدن آتش جنگ بین شیعه و سنی در عراق  کما اینکه ایشان شیعه را فرا خوانده است به برخوردی عاقلانه و توأم با صبر و تحمل با اهل سنت و سلفی ها.



الگوی جوان در گفتار:

کاروان حماسه و ایثار پس از پشت سر نهادن منازل ذو حُسم، بیضه و عُذیب الهجانات به موقفی به نام بنی مقاتل رسید. عقبة بن سمعان ـ که از یاران و همراهان امام بود و بسیاری از روایات واقعه عاشورا از وی نقل شده ـ می گوید:

شب هنگام در رکاب امام حرکت کردیم و چون ساعتی را پیمودیم، امام حسین علیه السلام را خواب سبکی فرا گرفت ، در حالی که سر مبارکشان روی قربوس زین اسب بود و به زودی دیدگان آن سرور آزادگان گشوده شد و فرمود:

« انّا لله و انّا الیه راجعون الحمد الله ربّ العالمین » و دو یا سه بار آیه استرجاع را تکرار فرمود!

حضرت علی اکبر علیه السلام با درایت و فراستی که داشت، متوجّه حال پدر گردید مشاهده کرد آن ستاره پرفروغ اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدام آیه مذکور را بر زبان جاری می نماید ؛ مرکب خویش را به سوی اسب پدر هدایت کرد و خطاب به ایشان گفت:

پدر جان! از چه جهت آیه استرجاع را تلاوت می کنید؟!

امام فرمود:

فرزند عزیزم اندکی که خواب رفتم، سواری عنان اسب را کشید و گفت:

« القوم یسیرون و المنایا تسری الیهم» این قوم در حال حرکتند در حالی که مرگ به سوی آنان می آید.

علی اکبر علیه السلام پس از لحظه ای مکث، با قوّت قلب وشهامتی شگفت روی به پدر بزرگوار خویش کرد و گفت:

«یا ابة لا اراک الله السوء و أ لسنا علی الحقّ؟پدر جان! خداوند حادثه ای ناگوار پدید نیاورد. آیا ما بر حق نیستیم؟

امام در جوابش فرمود:

«بلی والّذی الیه مرجع العبادآری، به خداوندی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حقّیم

علی اکبر با شنیدن این پاسخ چون گُل شکفت و با آرامشی خاصّ امام علیه السلام را مورد خطاب قرار داد و گفت:

«یا ابة اذا لانبالی نموت محقّین» ای پدر! [وقتی بر حق بودن ما مسلّم است] در این صورت باکی نیست که بر حق جان دهیم!!

امام علیه السلام وقتی مشاهده فرمود فرزند در این مصاحبه معرفتی سربلند و پیروز بیرون آمد، شاد شد.

او را مخاطب قرار داد و فرمود:

«جزاک الله من ولد خیر ما جزی ولدا عن والده» خدایت پاداشی نیکو عطا کند؛ نیکوترین پاداش که باید فرزندی از پدر خویش دریافت کند - بحار الانوار ج 44 ص 379 -


الگوی جوان در عمل:

در روز عاشورا جوانان هاشمی بی صبرانه در انتظار لحظات جانبازی بودند و پیش دستی آنان در رسیدن به افتخار شهادت در قلوب پراشتیاق آنان هیجان ایجاد می کرد. از میان خاندان هاشمی، نخستین شخصی که در طی ستیز با ستمگران شهید شد ، حضرت علی اکبر علیه السلام است.

چنانچه در زیارت ناحیه مقدسه این جوان را به عنوان اوّلین کشته از هاشمیان معرفی می کند.

اراده زیارت شهداء کربلا را که کردی پس پیش پاهای حسین (ع) بایست که قبر علی بن الحسین است و رو به قبله کن که حومه شهداست و با اشاره به علی بن الحسین بگو:

السلام علیک یا اوّل قتیل من نسل خیر سلیل ... - اقبال الاعمال ، فصل فیما نذکره من زیارة الشهداء فی یوم عاشوراء -

(جوان شیعی هم اگر حقانیت مسیرش را نمی داند بر او وظیفه است تحقیق و کنکاش کند و وقتی به حقانیت دینش واقف شد ، چونان علی اکبر از هیچ مشکلی در این راه - هرچند مرگ - باکی نورزد.)


برگرفته از:

مبلغان ش 15


یکى از ادیانى که نامشان در قرآن آمده ، (( صابئین )) هستند که به حضرت یحیى گرایش دارند وبراى ستارگان تأثیرى قائلند. نماز و مراسم ویژه اى دارند و هنوز در خوزستان گروهى از آنان هستند.

این فرقه ، رهبرى دانشمند ولى مغرور داشتند که بارها با امام رضا علیه السّلام گفتگو کرد، ولى زیر بار نمى رفت .

در یکى از جلسات ، امام رضا علیه السّلام استدلالى کرد که او تسلیم شد و گفت :

اکنون روح من نرم شده حاضرم مکتب تو را بپذیرم !

ناگهان صداى اذان بلند شد، امام رضا علیه السّلام جلسه را ترک کرد!!!

مردم گفتند:

فرصت حساسى است!! چنین فرصتى پیش نمى آید!!

امام فرمود:

اوّل نماز!!

او که این تعهّد را از امام دید ، اتفاقا علاقه اش بیشتر هم شد!

بعد از نماز گفتگویش را تکمیل کرد و ایمان آورد!


منبع:

یکصد و چهارده نکته در باره نماز

استاد قرائتى


تشابهات جالب وهابیون امروز با خوارج دیروز:


وهابیسم کم و بیش ادامه همان خط خوارج است.

یکی از مصداقهای روشن فتنه در دین اسلام که همه مسلمانان به آن اذعان دارند: ظهور خوارج و دشمنی آشکار آنان با علی علیه السلام و ریختن خون مسلمانان بی گناه به دست آنها است که مثالی روشن از فساد و تباهی است.

اگر امروز به سخنان وهابیون دقت کنیم، نشانه های نیرنگ را همچون پیروان عمرو عاص در آنان می یابیم، چرا که ادعای بی نیازی قرآن از وجود مفسر توسط ایشان، دروغی بیش نیست و هر یک از اینها دایم به تفسیر قرآن اشتغال دارند؛ گویی درباره قرآن، تنها تفسیر اهل بیت نارواست!!!!! و باید کنار گذاشته شود.

وهابیون پس از نفی تفسیر آل محمد، میدان قرآن را برای هر کسی باز می گذارند تا افرادی چون ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب - آن گونه که می خواهند آن را به خورد مسلمانان بدهند!!!!

همان گونه که می دانیم، در جنگ صفین، پس از پراکنده شدن لشکر علی علیه السلام به وسیله شعار « حاکم کردن قرآن » عمرو عاص و معاویه بودند که حاکم شدند، نه قرآن!!

گذشته از مشابهت مبانی فکری وهابیون و خوارج، در عملکرد این دو گروه هم نکات گفتنی وجود دارد.


1 - می دانیم که پس از جنگ صفین، خوارج در محلی بیرون از کوفه تجمع می کنند!! و پیوسته به قتل و غارت و تجاوز مسلمانانی که بی خبر از همه جا به راه خود می رفته اند، مشغول می شوند، تا جایی که به زنان باردار و کودکان نیز رحم نمی کنند!!!

ایشان ریختن خون کسی را که درباره اش تنها احتمال پیروی علی علیه السلام داده شود، مجاز و بلکه ثواب می شمارند و اثبات این مدعا را هم لازم نمی دانند!!!!

اعمال خشونت و کشتار بی دلیل مسلمانان به صرف انتساب به تشیع و پیروی اهل بیت، یکی از الگوهای رفتاری خوارج است که امروزه آن را بی کم و کاست در وهابیون می بینیم.

می دانیم که مفتیان وهابی برای کشتن شیعیان، اجر و ثواب قائلند و بر همین پایه، هر ساله شاهد قتل عام شیعیان بی دفاع حتی در حال انجام مناسک مذهبی و در فضای مقدس مساجد هستیم.

بدون شک، بمب گذاری، آن هم برای قتل مسلمانان، که حتی تشیع همه آنان هم قطعی نیست، چیزی جز تمسک وهابیون به شیوه های عملی خوارج نیست!


2 - یکی دیگر از ویژگیهای عملی خوارج، گرایش به عبادت کورکورانه و تعبد افراطی و در عین حال، عاری از تفقه و درک در بین این جماعت بوده است.

در این مورد هم همسویی وهابیون با خوارج را در نماز جماعت اجباری و تحمیلی در مکه و مدینه!! می بینیم.

همه کسانی که حج را به جای آورده اند، با این مسئله روبه رو شده اند. در مکه و مدینه، معامله و کسب و کار در ابتدای وقت نماز ممنوع است و هر کس در این باره کوتاهی کند، محل کارش توسط حکام سعودی تعطیل می شود.

به ظاهر، نماز نخواندن مردم در این دو شهر برای آل سعود زیان آور و برای عوام فریبی وهابیون مشکل ساز است!!!

در این باره هم ناراستی و نیرنگ بازی این قوم به سادگی جلوه گر می شود!!! چرا که در دین اسلام، هیچ گونه دستوری برای اجبار مردم به انجام عبادت وجود ندارد و عبادت، امری است که هر فرد باید با رضایت و میل درونی به آن بپردازد.

جالب تر آنکه در شهر ریاض، که زائران اجازه ورود به آن را ندارند، نه تنها وضع این گونه نیست، بلکه بزرگترین کازینوها و مراکز فساد جهان دایر هستند! گویی عبادت خداوند در این شهر ساقط می شود!!!!



تفاوتهای وهابیون امروز با خوارج دیروز:


1. خوارج با ادعای اینکه حکم از آن خداست، مسلمانان را می کشتند و وهابیها با تهمت شرک.

2. خوارج جنین یک زن شیعه را درون شکمش سربریدند و وهابیها هزاران کودک و بچه را در انفجارها تکه پاره می کنند!

3. خوارج تنها شیعیان را کافر می دانستند، حال آنکه وهابیها غیز از خود، همه را کافر می دانند!!!!!

4. خوارج پول نداشتند، ولی اینها ثروت کلان برخی حاکمان اسلامی و پشتوانه پولی استکبار جهانی را دارند.

5. آنان دشمن اصلی خویش (معاویه) را فراموش کردند و اینها آمریکاو اسرائیل را !


منبع:

مبلغان ش 94



علی (ع): خوشا به حال کسی که « سگی » زندگی کند!

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۸ ب.ظ

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:


خوشا به حال آن کسی که زندگی اش به سگان شباهت دارد!!!

در زندگی سگ ده خصلت [نیکو] وجود دارد که سزاوار است مؤمن آن را دارا باشد:


1. برای او در بین مردم قدر و منزلتی نیست و این همان حال مسکینان و بیچارگان است.


2. اینکه ملک و مالی ندارد و فقیر است. این همان صفت مجرّدان ( افراد بی اعتنا به دنیا) است.


3. برای او خانه و لانه معین نیست و تمام زمین خانه اوست و این از علامات متوکلان است.


4. غالب اوقات را گرسنه به سر می برد و این از آداب صالحان است.


5. اگر صاحبش صد تا زیانه هم به او بزند، در خانه او را رها نمی سازد و این از صفات مریدان [خدا ]است.


6. شب هنگام به جز اندکی نمی خوابد و این حالت محبّان و دوستداران [خداوند] است.


7. اینکه طرد می شود و در حق او جفا شود؛ ولی اگر او را [با این حال ] بخوانند، اجابت می کند و کینه ندارد و این نشانه خاشعان و فروتنان است.


8. آنکه به آنچه صاحبش از طعام می دهد، راضی است [و بیشتر نمی خواهد] و این از حالت قانعان است.


9. بیشترین عملش سکوت است و این نشانه خائفان است.


10. هرگاه بمیرد، میراثی به جای نگذارد و این حالت زاهدان است.


منبع:

نشان از بی نشانها، ص 276


 

علاّمه طباطبائى 

و

آیة الله شیخ محمّد تقى بهجت

از

استاد خود - مرحوم آیة الله قاضى ( ره ) - نقل نمودند که فرمود:


اگر کسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند!!!


منبع:

در محضر بزرگان ، ص 99


علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائى ؛ فرمود:

کوربن معتقد بود که در دنیا یگانه مذهب زنده و اصیل که نمرده است مذهب شیعه است .

روزى به هانرى کربن گفتم :

در دین مقدّس اسلام تمام زمینها و مکانها بدون استثناء محل عبادت است ، اگر فردى بخواهد نماز یا قرآن بخواند یا سجده کند یا دعا کند در هر جا مى تواند، بنابراین اگر فردى از مسیحیان در وقتى از اوقات حالى پیدا کرد مثلاً در نیمه شب در خوابگاه منزل خود است و خواست خدا را بخواند چه مى کند؟ او باید صبر کند تا روز یکشنبه ، کلیسا را باز کنند، این معنى قطع رابطه بنده است با خدا.

در پاسخ گفت : بلى این اشکال در مذهب مسیحیت هست .

همچنین روزى به کربن گفتم : اگر در دین مقدس اسلام ، انسان حاجتمند حالى پیدا کند، طبق همان حال و حاجت خدا را مى خواند امّا در دین مسیح ، خدا اسماء حسنى ندارد اگر شما مثلاً حالى پیدا کردید چه خواهید کرد؟! در پاسخ گفت : من در مناجاتهاى خود صحیفه مهدّویه علیه السّلام را مى خوانم .


منبع:

مهر تابان ، ص 48

_________________________________________________________________________________________

هانری کوربن:

تا کنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ می‌کردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایسته‌است، به دنیای غرب معرفی نشده‌است. بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کرده‌اند.

آنچه پس از پژوهش‌های علمی بدان رسیده‌ام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه - که نسبت به این آیین واقع بینی دارد - باید نگاه کرد!

....

کربن - هنگامی که از مفهوم بازگشت به وطن در سهروردی سخن می‌گوید - امامان شیعی را نمونه عالی جلای وطن کردگان می‌داند که باید از آنها پیروی نمود: «ما مطیع و پیرو تعلیمات ائمة اطهار هستیم که خود، سیماهای تأثرانگیز و نافذی از جلای وطن کردگان و اشخاص عدل و برحقّی که شکنجه دیده‌اند، می‌باشند.»[۱۱


کوربن در ادامه در باب امام غایب نیز می‌آورد:

او سیمایی است که جمع دوازده امام و چهارده معصوم را کامل می‌کند. او امام قائم است که وجود غایب او نیز حکومت‌های عالم را دچار اضطراب ساخته است!![۱۲]

 مهندس سیدعبدالباقی طباطبایی - فرزند ارشد علامه - می‌گوید:

یک روز پدر رو به ما نمود و با نشاط خاصی گفت: این پروفسور به اسلام (تشیع) مؤمن شده است؛ ولی شرایط اقتضا نمی‌کند تا آن را رسماً و علناً بر زبان جاری کند. چند صباحی که از این فرموده پدر گذشت، یک روز کربن درباره حضرت مهدی (عج) سخنان پرشوری ایراد نمود و ضمن آن گفت:

من به خاطر بحث درباره شیعه و رسیدن به حقایق این مذهب، نزدیک بود پست تحقیقاتی خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم!!

پدر، وقتی از این موضوع مطلع شد، بسیار مسرور و مشعوف گردید و گفت: نگفتم این پروفسور کربن، مؤمن به تشیع شده است و رویش نمی‌شود که صریحاً اعتراف کند.

علامه به یکی از شاگردان خود گفته بود: کربن دعاهای صحیفه مهدویه را می‌خواند و می‌گریست.[۱۳]

البته ادعای علامه چندان دور از واقعیت نیست، چنانکه سید حسین نصر نیز می‌گوید: کربن همواره خود را به صورت «ما ایرانیان» یا «ما شیعیان» مورد خطاب قرار می‌داد.[۱۴]

رضا داوری اردکانی نیز می‌گوید: کربن وقتی مطالب مهمی را که بدان می‌اندیشید، از زبان بزرگان و اولیای دین و ائمه معصومین (ع) می‌شنید، غرق شادی می‌شد.[۱۵]

حسن حسن‌زاده آملی (متولد ۱۳۰۷) نیز که از شاگردان علامه طباطبایی و در عداد حکمای الهیِ معاصر ایران است، از خاطرة حضور خود در مجلسی به همراه علامه و کربن یاد می‌کند که در آن بحثی پیرامون ولایت در اندیشه شیعه درگرفته بود و هانری کربن خطاب به علامه می‌گوید:

من نه تنها اندیشة شیعه، بلکه به سرّ ولایت در شیعه واقفم![۱۶]

...

منبع:

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


« لبــــــاس » در « قــــــرآن »

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ق.ظ

در قرآن مجید « لباس » در چهار معنی به کار گرفته شده است:


1 - همسران:


... هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ ... - سوره بقره آیه 187 -

زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها


در تشبیه همسر به لباس ، نکات و لطایف بسیارى نهفته است :

# لباس باید در طرح و رنگ و جنس مناسب انسان باشد، همسر نیز باید کفو انسان و متناسب با فکر و فرهنگ و شخصیّت انسان باشد.

# لباس مایه ى زینت و آرامش است ، همسر وفرزند نیز مایه ى زینت و آرامش خانواده اند.

# لباس عیوب انسان را مى پوشاند، هریک از زن و مرد نیز باید عیوب و نارسایى هاى یکدیگر را بپوشانند.

# لباس انسان را از سرما و گرما حفظ مى کند، وجود همسر نیز کانون خانواده را گرم و زندگى را از سردى مى رهاند.

# دورى از لباس ، مایه ى رسوایى است ، دورى از ازدواج و همسر نیز سبب انحراف و رسوایى انسان مى گردد.

# در هواى سرد لباس ضخیم و در هواى گرم لباس نازک استفاده مى شود، هر یک از دو همسر نیز باید اخلاق و رفتار خود را متناسب با نیاز روحى طرف مقابل تنظیم کند؛ اگر مرد عصبانى است ، زن با لطافت با او برخورد کند و اگر زن خسته است ، مرد با او مدارا کند.

# انسان باید لباس خود را از آلودگى حفظ کند، هر یک از دو همسر نیز باید دیگرى را از آلوده شدن به گناه حفظ نماید.

نیاز زن و مرد به یکدیگر، دو طرفه است و هریک براى پوشش نیازهاى طبیعى خود به دیگرى نیازمند است .

- تفسیر نور ذیل آیه -

__________________________________________________________________________________


2 - شب


وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا(10) سوره نبأ -

و شب را پوششی ( برای شما ) قرار دادیم

مطابق آیات فوق« پرده شب » لباس و پوششى است بر اندام زمین ، و تمام موجودات زنده اى که روى آن زیست مى کنند!

فعالیتهاى خسته کننده زندگى را به حکم اجبار تعطیل مى کند، و تاریکى را که مایه سکون و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط مى سازد، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجدید نشاط کند، چرا که خواب آرام جز در تاریکى میسر نیست .

از این گذشته با فرو افتادن پرده شب ، نور آفتاب بر چیده مى شود که اگر به طور مداوم بتابد تمام گیاهان و حیوانات را مى سوزاند، و زمین جاى زندگى نخواهد بود! به همین دلیل قرآن مجید کرارا روى این مساءله تکیه کرده ، در یک جا مى فرماید:

قل اءراءیتم ان جعل الله علیکم النهار سرمدا الى یوم القیامة من اله غیر الله یاتیکم بلیل تسکنون فیه : (بگو به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاویدان کند، چـه کسى غیر از خدا است که (شب ) براى شما آورد تا در آن آرامش یابید)؟! (قصص 72)

و به دنبال آن مى فرماید: و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله : (از رحمت او است که براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش یابید، و هم براى بهره گـیرى از فضل خدا تلاش کنید) (قصص 73).

قابل توجه اینکه در قرآن مجید به بسیارى از موضوعات مهم یکبار قسم یاد شده ، در حالى که به « شب » هفت بار سوگند یاد شده است ! و مى دانیم سوگند به امور مهم یاد مى شود، و این خود نشانه اهمیت پرده ظلمت شب است .


آنها که (شب ) را با نور مصنوعى روشن مى سازند، و تمام شب را بیدارند و بجاى آن روز را مى خوابند، افرادى رنجور و ناسالم و فاقد نشاط مى باشند. در روستاها که به عکس شهرها شب را زود مى خوابند، و صبح زود برمى خیزند مردمى سالم تر زندگى مى کنند.

- تفسیر نمونه ذیل آیه -

_______________________________________________________________________________


3 - لباس ظاهری

4 - تقوی 


یَا بَنِی آَدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآَتِکُمْ وَرِیشًا وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آَیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26)  سوره اعراف -


نخست به همان مساله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمى داشته اشاره کرده , مى فرماید: ((اى فرزندان آدم ! ما لباسى بر شما فروفرستادیم , که (اندام شما را مى پوشاند و) زشتیهاى بدنتان را پنهان مى سازد)) (یابنى آدم قد انزلنا علیکم لباسا یوارى سوآتکم ).

ولى فایده این لباس که براى شما فرستاده ایم , تنها پوشانیدن تن و مستورساختن زشتیها نیست بلکه ((مایه زینت شماست )) (و ریشا) لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مى دهد.


به دنبال این جمله که در باره لباس ظاهرى سخن گفته است , قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چـنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است , هر دو جنبه را به هم مى آمیزد و مى گوید: ((لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است )) (و لباس التقوى ذلک خیر).


تشبیه تقوى و پرهیزکارى به لباس :

تشبیه بسیار رسا و گویایى است , زیراهمانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى کند, و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها, و هم عیوب جسمانى را مى پوشاند و هم زینتى است براى انسان , روح تقوى و پرهیزکارى نیز علاوه بر پـوشانیدن بشر از زشتى گناهان وحفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى , زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مى شود زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مى افزاید.

منظور از لباس تقوا همان ((روح تقوا و پرهیزکارى )) است , که جان انسان راحفظ مى کند و معنى ((حیا)) و ((عمل صالح )) و امثال آن در آن جمع است .


درپـایان آیه مى فرماید: ((این (لباسهایى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى , لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آیات و نشانه هاى خداست تا بندگان متذکر نعمتهاى پروردگار شوند)) (ذلک من آیات اللّه لعلهم یذکرون ).


لباس در گذشته و حال ...

تا آنجا که تاریخ نشان مى دهد همیشه انسان لباس مى پوشیده است , ولى وسایل تولید لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته است که با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست .

و متاسفانه , جنبه هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش یافته که فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى دهد.


لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستیها, توسعه فساد, تحریک شهوات ,خودنمایى و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن , حتى گاه لباسهایى در میان جمعى ازمردم بخصوص ((جوانان غربزده )) دیده مى شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس!!

مساله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زیادى را به کام خود فرو مى کشد,بلکه قسمت مهمى از وقتها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى دهد.


در ادامه آیه فوق خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم , هشدار مى دهدکه مراقب فریبکارى شیطان باشند زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادرآنها نشان داده و همانطور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسه ها از اندام آنان بیرون کرد,ممکن است لباس تقوا را از اندام ایشان بیرون نماید!

لذا مى گوید:

((اى فرزندان آدم ! شیطان شما را نفریبد, آن چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت ولباس آنان را از اندامشان بیرون کرد, تا عورتشان را به آنها نشان دهد)) (یا بنى آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهماسواتهما).

- برگزیده تفسیر نمونه  ذیل آیه شریفه -



خطیب نیویورک: والله خواننده کتب وهابیت تروریست می‌شود

دو شنبه 4 خرداد 1394 - 23:26:3

خطیب جمعه نیویورک، ساعاتی پس از انفجار تروریستی در قطیف، این جنایت را به شدت محکوم کرد و تفکر وهابی سلفی و افکار ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب را ریشه اصلی و مبنای تروریسم و قتل و کشتار عقیدتی دانست.

شیخ طارق یوسف خطیب سنّی مسجد اولوالالباب نیویورک چند ساعت پس از انفجار مسجد شیعیان قطیف عربستان، در واکنش به این جنایت تکفیری‌ها گفت:

چگونه است که شخصی به این مرحله می رسد که داخل یک مسجد، خود را منفجر می کند و دهها نفر را می کشد و گمان می کند با این کار به بهشت خواهد رفت و حورالعین با گل به استقبالش خواهند آمد؟!!

خطیب نیویورک که با توجه به اختلاف ساعت عربستان با آمریکا، تنها کسی بود که در خطبه جمعه همان روز به انفجار واکنش نشان داد، اظهار داشت:

این یک مشکل بزرگ است که باید حل شود.

 اینها برخاسته از فکر سلفی وهابی و افکار منسوب به ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب است.

والله هرکس کتب ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب را بخواند، بدون تردید کارش به جایی می رسد که تروریست می شود!

یوسف افزود:

این بچه ها مزدور صهیونیست ها نیستند. از جای دیگر نیامده اند. اینها پرورش یافته همین کتابهای وهابیت هستند.

مجموعه کتب ابن تیمیه و ابن قیم و ابن عبدالوهاب؛ و در این دوره هم کتب ابن باز و ابن عثیمیین و العریفی و محمد حسان و حوینی.. و همچنین نوشته های سلمان العوده و عثمان الخمیس..  این کتابها بچه ها را تروریست می کند..

 اینها نوشته اند که شیعیان برای اسلام از یهودیان خطرناکترند!!!...


حامیان ابن عبدالوهاب، داعشی هستند:

خطیب نیویورک تاکید کرد: پس هر کسی که از ابن تیمیه دفاع کند، تنفر و بیزاری را در دنیای اسلام ترویج کرده است. و هر کسی که از ابن عبدالوهاب و سلفی ها دفاع کند، داعشی است و باید به چشم تروریست به آنها نگاه کنیم.

شیوخی که شیعیان را تکفیر و لعن می کنند یا آنها را نجس می پندارند، تروریست هستند.!

الان سلمان العوده مدعی شده که جنیان به او گفته اند که شیعیان از یهود هم خطرناک ترند! یعنی به انسانها اکتفا نکرده و برای تکفیر شیعیان سراغ جنیان رفته است...!!!

یوسف افزود:

سعودی‌ها برای حمله به یمن به همه رشوه دادند. درباره رهبر حوثی ها دروغ و اکاذیب منتشر کردند..

خواستند ایران را دشمن اصلی مسلمانان وانمود کنند. در حالی که ایران همان شیعه است و شیعه همان علی (ع) است؛ پس اینها اهل بیت (ع) را هدف قرار داده اند!!!!


راه حل مشکل تروریسم، ریشه‌کنی وهابیت است:

وی در ادامه با صدایی گرفته گفت:

آیا اتفاقی که امروز در مسجدی در قطیف رخ داد و نمازگزاران را در روز ولادت امام حسین [ع] در حال عبادت به خاک و خون کشید، ناگهانی و بی مقدمه بود؟!

تاریخ تکرار می شود

مساله کینه آنها از اهل بیت است!!

مردم حتی در سالروز ولادت سرور جوانان اهل بهشت هم امنیت ندارند.

حل این مشکل بزرگ جز با ریشه کنی تفکر سلفی، تفکر وهابی، تفکر ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب امکان پذیر نیست.

باید این تفکر ریشه کن شود و خاندان سعودی که این فکر را رواج می دهد، برکنار شود...


منبع:

العالم فارسی


((اوس بن صامت )) با دخترعمویش ((خَوله )) ازدواج کرده بود. آنان در شهر خود ((مدینه )) باهم زندگى مى کردند و یکدیگر را سخت دوست داشتند. اوس به واسطه تنگدستى و پریشانى ، مردى تندخو و کم حوصله شده بود.

روزى اوس به همسرش نزدیک شد تا خواسته مشروع خویش را برآورده سازد ولى زن امتناع ورزید و به تمنّاى شوهرش روى خوش نشان نداد. اوس ‍ هم خشمگین شد و زنش را ((ظِهار)) کرد و گفت : تو نسبت به من به منزله مادرم هستى!! ولى بعد، از گفته خود پشیمان شد.

((ظِهار)) نوعى از طلاق زن در زمان جاهلیت بود(1) و تا آن موقع منعى از اسلام درباره آن نرسیده بود. ظهارى که ((اوس بن صامت )) کرد، نخستین ظهارى بود که در اسلام به عمل آمد.

((اوس )) به زن خود گفت :

((تصور مى کنم تو بر من حرام شده اى . برو حکم آن را از پیغمبر سؤال کن و اگر راهى بر حلال شدن مجدد تو نباشد، نباید دیگر به خانه برگردى !)).

((خوله )) هم نزد پیغمبر آمد و گفت :

یا رسول الله ! شوهر من اوس بن صامت ، وقتى که من جوان و داراى مال و ثروت و عشیره بودم ، با من ازدواج کرد ولى بعد از آنکه ثروتم از دست رفت و جوانیم زایل شد و بستگانم پراکنده شدند با من ((ظهار)) کرد و بعد هم پشیمان شده است ، آیا راهى هست که ما را دوباره با هم پیوند دهد؟

پیغمبر فرمود: آنچه من مى دانم این است که تو بر شوهرت حرام شده اى .

((خوله )) گفت : یا رسول الله ! به خدایى که قرآن بر تو نازل کرده است ، شوهرم نام ((طلاق )) را به زبان نیاورد. او پدر فرزندان من است و من او را از همه کس ‍ بیشتر دوست دارم .

پیغمبر فرمود: با این وصف تو بر او حرام شده اى و چیزى هم در این باره از جانب خداوند به من نرسیده است که بتوانم تو را راهنمایى کنم .

((خوله )) خواست باز هم چیزى بگوید ولى پیغمبر فرمود: تو بر او حرام شده اى و نمى توانى با وى سخن بگویى و تماس بگیرى .

وقتى ((خوله )) وضع خود را چنین دید، سخت اندوهگین شد، به گونه اى که از روى ناچارى گفت :

خدایا! از بى کسى خود و دورى از شوهرم و آنچه بر سر خودم و بچه هایم آمده است ، به تو شکایت مى کنم . خدایا! از بدبختى و تنگدستى و پریشانیم به تو شکایت مى کنم . خدایا! چیزى به زبان پیغمبرت درباره من نازل کن !

آنگاه سخت گریست و شیون کنان گفت :

پروردگارا! از فقر و تنهائى خودم و بى سرپرستى کودکانم که اگر به شوهرم بسپارم تلف مى شوند و چنانچه نزد خود نگاهدارم از گرسنگى مى میرند، به تو شکایت مى کنم . سپس سرودستها را به سوى آسمان بلند کرد و ناله سر داد.

تمام زنان و کسانى که در خانه پیغمبر بودند و مجادله وگفتگوى او را با پیغمبر مى شنیدند، به حال او رقّت برده و سخت گریستند.

موقعى که ((خوله )) به خانه پیغمبر آمد و با حضرت ((مجادله )) مى کرد پیغمبر مشغول شستن سر خود بود و عایشه یکى از زنان پیغمبر در شستن سر، به حضرت کمک مى کرد. پیغمبر از وضعى که براى ((خوله )) پیش آمده بود سخت ناراحت بود.

((خوله )) بار دیگر رو کرد به جانب پیغمبر و گفت :

یا رسول الله ! خدا مرا فداى تو گرداند، فکرى براى من کن ! عایشه گفت : اى خوله ! سخن خود را کوتاه کن و دست از مجادله و زبان درازى بردار،نمى بینى پیغمبرچه حالى دارد؟

در همان موقع به پیغمبر وحى مى شد و حضرت آرام بود و گوش به وحى الهى یعنى نزول سوره مجادله فراداده بود. بعد از اعلام وحى که پیغمبر حالت عادى خود را باز یافت تبسّمى کرد و فرمود:

عایشه ! این زن چه شد؟ عایشه گفت : اینجاست یا رسول الله ! پیغمبر رو کرد به خوله و فرمود: برو شوهرت را بیاور. وقتى شوهر ((خوله )) آمد پیغمبر وحى آسمانى را که آیات اول سوره مجادله راجع به حکم ((ظهار))دراسلام بود،بر وى تلاوت فرمود.

خداوند در آغاز سوره ((مجادله )) مى فرماید: ((به نام خداوند بخشنده مهربان . خداوند گفتار آن زن را که با تو - اى پیغمبر - درباره شوهرش مجادله کرد و شکایت به خدا برد، شنید. خداوند گفتگوى شما را مى شنود، خداوند شنوا و بیناست .

افراد شما مسلمانان که با زنان خود مظاهره مى کنند (با این سخن ) زنان ایشان مادران آنان نخواهند شد. مادرانشان کسانى هستند که ایشان را زاییده اند. مردان مسلمان با اداى این سخن (ظهار) سخنى زشت و بیهوده مى گویند. این را بدانید خدا آن را مى بخشد و از آن در مى گذرد.

کسانى که زنان خود را ((ظهار)) مى کنند (و بعد پشیمان مى شوند) و مى خواهند سخنان خود را برگردانند، پیش از آنکه با آنان تماس بگیرند، باید بنده اى آزاد کنند. این پندى است که خداوند به شما مى دهد و از آنچه انجام مى دهید خبر دارد.

اگر کسى بنده اى نیافت که آزاد کند، باید دو ماه متوالى قبل از تماس (با زن خود) روزه بگیرد. اگر نمى توانند دو ماه روزه بگیرند، باید شصت فقیر را اطعام کنند تا بدینگونه ایمانتان به خدا و پیغمبر محفوظ بماند. اینها حدود و احکام الهى است - که باید آن را معمول داشت - و اگر کسانى کفر ورزند - و از پذیرش آن سر باز زنند - کیفرى دردناک خواهند دید(2).

وقتى عایشه ، سوره مجادله را که راجع به گفتگوى ((خوله )) با پیغمبر بود و همان موقع نازل شد، شنید، گفت : آفرین بر خدایى که همه صداها را مى شنود. این زن با پیغمبر صحبت مى کرد و با اینکه من در گوشه خانه بودم و صداى او را مى شنیدم ، بعضى از کلمات او را نتوانستم بشنوم ولى خداوند

همه آن را شنید و به آن پاسخ داد!

پس از نزول این آیات ، پیغمبر ((اوس بن صامت ))، شوهر ((خوله )) را احضار کرد و فرمود: به فرمان خداوند، چون همسرت را ((ظهار)) کرده و پشیمان شده اى ،باید یکى از این سه کار را انجام دهى تا بتوانى به زن خود رجوع کنى :

1 - آیا قدرت دارى برده اى را به عنوان کفاره ظهار آزادکنى ؟

اوس بن صامت گفت : نه یا رسول الله ! قیمت برده زیاد است و من طاقت آن را ندارم ؛ زیرا در آن صورت باید تمام هستى خود را از دست بدهم چون من مردى تهیدستم .

2 - آیا مى توانى دو ماه متوالى روزه بگیرى ؟

اوس بن صامت گفت : یا رسول الله ! به خدا اگر من سه روز چیز نخورم بیناییم را از دست مى دهم و از آن مى ترسم که چشمم کور شود.

3 - آیا استطاعت دارى شصت گرسنه را طعام دهى ؟

اوس بن صامت گفت : نه به خدا اى پیغمبر! مگر این که خود شما در این خصوص به من کمک کنید!

پیغمبر فرمود: من پانزده صاع خرما (هر صاع تقریبا سه کیلو بوده است ) به تو مى دهم و دعامى کنم که خداوندبه آن برکت دهدتابه شصت فقیربرسد.

سپس پیغمبر آن مقدار خرما را به او بخشید و اوس بن صامت هم آن را به عنوان کفّاره به شصت فقیر داد. بدینگونه زنش ((خوله )) بر وى حلال شد و بار دیگر زندگى خود را از سر گرفتند.

_________________________________________________________________

سالها بعد از این ماجرا روزى عمربن خطاب در ایّام خلافتش ، از کنار ((خوله )) گذشت . خوله گفت : عمر! بایست ! عمر هم ایستاد. سپس به وى نزدیک شد و به سخنانش گوش داد.

خوله مدتى عمر را نگاهداشت و سخنان تندى به وى گفت !از جمله گفت :

اى عمر! به خاطر دارم که به تو ((عُمَیره )) مى گفتند و در مکّه و بازار ((عُکاظ)) با عصبانیت از کنیزان برده مراقبت مى کردى . دیرى نپایید که موسوم به ((عمر)) شدى (3). بعد هم چیزى نگذشت که تو را ((امیرالمؤ منین )) خواندند. اکنون از خدا بترس و مواظب بندگان خدا باش . این را بدان که هر کس از عذاب قیامت نترسد، هر چیز دورى به وى نزدیک مى شود و هر کس ‍ از مرگ ترسید، مى ترسد که فرصت را از دست بدهد.

یکى از همراهان عمر به نام ((جارود)) گفت : اى زن ! در مقابل امیرالمؤ منین زیاد حرف زدى ! و به عمر گفت : مردم را به خاطر این پیرزن نگاهداشته اى ؟

عمر گفت : واى بر تو! آیا مى دانى این زن کیست ؟

جارود گفت : نه ، کیست ؟

عمر گفت : این زنى است که خداوند از فراز هفت آسمان (4) شکایت او را شنید و به او پاسخ داد. این ((خوله )) دختر ثعلبه است که سوره مجادله درباره او و گفتگویش با پیغمبر نازل شده است . به خدا اگر از من انصراف حاصل نکند و تا شب سخن بگوید، من از او روى بر نمى گردانم تا هر چه مى خواهد بگوید(5).

____________________________________________________

پاورقی:

1 - عرب متعصب وقتى نسبت به زن خود خشم مى نمود، از جمله به وى مى گفت : ((ظَهْرُکِ کَظَهْرِ اُمّى ؛ یعنى پشت تو مثل پشت مادر من است!!)) و با این سخن که آن را ((ظهار)) مى گفتند، زن را تا ابد بر خود حرام مى کرد. این عمل را ((مظاهره )) مى نامیدند، مظاهره در اسلام نیز معمول شد و در فقه اسلامى شرایطى دارد که از جمله باید در حالت خشم انجام نگیرد. تازه اگر هم با شرایط تحقق یابد، با دادن کفاره بار دیگر، زن بر شوهر خود حلال مى شود، مبداء تشریع حکم ظهار در اسلام همین داستان است که در متن مى خوانید.

2 - ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّتى تُجادِلُکَ فى زَوْجِها وَ تَشْتَکى اِلَى اللّهِ وَ اللّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما اِنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ اَلَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ اُمَّهاتِهِمْ اِنْ اُمَّهاتُهُمْ اِلا الّلائى وَ لَدْنَهُمْ وَ اِنَّهُمْ لَیَقُولوُنَ مُنْکَرا مِنَ الْقَوْلِ وَ زوُرا وَ اِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفوُرٌ وَالَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعوُدُونَ لِما قالوُا فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَتَماسّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلوُنَ خَبیرٌ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَتَماسّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَاِطْعامُ سِتّینَ مِسْکینا ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ اَلیمٌ (سوره مجادله ، آیه 1 - 4)

3 - عمر و عمیره به معناى پاره هاى گوشت زیادى است که درلاى دندانها مى ماند.

4 - این گفته عمر است که تصور مى کرده خدا در بالاى آسمانهاست و گرنه خدا مجرد از زمان و مکان است و در همه جا هست و حدى ندارد که به آن محدود شود.

5 - مجمع البحرین طبرسى ، ج 9 و 10، ص 346. سیره حلبیه ، ج 2، ص 722.


منبع:

زن در قرآن

على دوانى


قلب های لاک و مُهر شده !!

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۸ ب.ظ

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَایُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (7) بقره -


6- کسانى که کافر شدند براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى یا نترسانى ، ایمان نخواهند آورد!!


7- خدا بر دلها و گوشهاى آنان مُهر نهاده! و بر چشمهاى آنها پرده افکنده شده! و عذاب بزرگى در انتظار آنها است .


مُهر نهادن بر دلها


در آیات فوق و بسیارى دیگر از آیات قرآن براى بیان سلب حس تشخیص و درک واقعى از افراد، تعبیر به « ختم » شده است ، و احیانا تعبیر به « طبع » و « رین » .


این معنى از آنجا گرفته شده است که در میان مردم رسم بر این بوده هنگامى که اشیائى را در کیسه ها یا ظرفهاى مخصوصى قرار مى دادند، و یا نامه هاى مهمى را در پاکت مى گذاردند، براى آنکه کسى سر آن را نگشاید و دست به آن نزند آن را مى بستند و گره مى کردند و بر گره مهر مى نهادند.

امروز نیز معمول است اسناد رسمى املاک را به همین منظور با ریسمان مخصوصى بسته و روى آن قطعه سربى قرار مى دهند و روى سرب مهر میزنند، تا اگر از صفحات آن چیزى کم و زیاد کنند معلوم شود.


در تاریخ شواهد فراوانى دیده مى شود که رؤساى حکومتها کیسه هاى زر را به مهر خویش مختوم مى ساختند و براى افراد مورد نظر مى فرستادند، این براى آن بوده که هیچگونه تصرفى در آن نشود تا بدست طرف برسد، زیرا تصرف در آن بدون شکستن مهر ممکن نبود.


امروز نیز معمول است کیسه هاى پستى را لاک و مهر مى کنند.


در لغت عرب براى این معنى کلمه « ختم » به کار مى رود.

البته تعبیر فوق درباره افراد بى ایمان لجوجى است که بر اثر گناهان بسیار در برابر عوامل هدایت نفوذناپذیر شده اند، و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ کرده که درست همانند همان بسته و کیسه سر به مهر هستند که دیگر هیچگونه تصرفى در آن نمى توان کرد، و به اصطلاح قلب آنها لاک و مهر شده است .


« طبع » نیز در لغت به همین معنى آمده است و طابع (بر وزن خاتم ) هر دو به یک معنى مى باشد یعنى چیزى که با آن مهر مى کنند.


اما « رین » به معنى زنگار یا غبار یا لایه کثیفى است که بر اشیاء گرانقیمت مى نشیند، این تعبیر در قرآن نیز براى کسانى که بر اثر خیره سرى و گناه زیاد قلبشان نفوذناپذیر شده به کار رفته است ، در سوره مطففین آیه 14 مى خوانیم : کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون : چنین نیست ؛ اعمال زشت آنها زنگار و لایه بر قلب آنها افکنده است .

و مهم آن است که انسان مراقب باشد اگر خداى ناکرده گناهى از او سر مى زند در فاصله نزدیک آن را با آب توبه و عمل صالح بشوید، مبادا به صورت رنگ ثابتى براى قلب در آید و بر آن مهر نهد.


در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم :

ما من عبد مؤ من الا و فى قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى تلک النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السوادو ان تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتى یغطى البیاض ، فاذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا، و هو قول الله عز و جل کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون :

هیچ بنده مؤمنى نیست مگر اینکه در قلب او یک نقطه ( وسیع ) سفید و درخشنده اى است هنگامى که گناهى از او سر زند در آن منطقه سفید، نقطه سیاهى پیدا مى شود، اگر توبه کند آن سیاهى بر طرف مى گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سیاهى افزوده مى شود، تا تمام سفیدى را بپوشاند، و هنگامى که سفیدى پوشانده شد دیگر صاحب چنین دلى هرگز به خیر و سعادت باز نمى گردد، و این معنى گفتار خدا است که مى گوید: کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون .


منبع:

تفسیر نمونه


شبکه خبری معتبر C.B.S آمریکا، در تازه‏ترین گزارش بخش پربیننده «60 دقیقه» خود، به پروژه عفت یا کنترل رفتار جنسی جوانان آمریکایی پیش از ازدواج پرداخته است.

در حدود دو دهه، برترین آژانس‏های سلامت و بهداشت عمومی در آمریکا، جوانان آمریکایی‏را به بهره‏گیری  از روش‏هایی که خطرات ابتلا به بیماری ایدز و دیگر بیماری‏های حاد جنسی را کاهش می‏دهد، مجبور می‏سازند. اما هر بار دولت آمریکا، به طور شگفت‏انگیزی، رویه‏ای خلاف اهداف مورد نظر خود را پیموده است.

طی پنج سال گذشته، دولت آمریکا، هزینه‏ای معادل یک میلیارد دلار صرف تشویق جوانان کرده تا به آنان بفهماند، سالم‏ترین شکل رابطه جنسی، تنها از طریق ازدواج کردن میسر است و استفاده از ابزار پیشگیری از بارداری نیز به رغم تصور افراد، تأثیر چندانی ندارد.

هزاران دلار از میلیون‏ها دلار بودجه دولتی، صرف رساندن پیام «حفظ خویشتنداری تا پیش از ازدواج» به جوانان در کلاس‏های آموزشی سراسر کشور شده است.

به این صورت که میلیون‏ها دلار در اختیار مؤسسات مذهبی قرار گرفته است تا با آموزش‏های خود، از دختران نوجوان تعهد گرفته شود که عفت و پاکدامنی خود را تا پیش از ازدواج حفظ کنند.

همچنین، دولت فدرال، بودجه‏ای معادل 167 میلیون دلار را تنها صرف ارشاد جوانان با این پیام کرده است که «خویشتنداری خود را تا پیش از ازدواج حفظ کنید».

قانون جدید نیز روش‏ها و ابزار پیشگیری از بارداری را به نفع سلامت و بهداشت نوجوانان نمی‏داند؛ و صرف هزینه برای آن را بی‏فایده می‏داند. «دنی پتین» که در سال 1996 استفاده از بعضی عوامل بازدارنده در روابط جنسی را مطرح کرده بود، معتقد است:

آموزش روابط جنسی سالم، نسبت به سی‏سال پیش بسیار اثرگذار بوده است، اما وقتی  به اوضاع فعلی خود نگاه می‏کنیم، می‏بینیم با صرف هزینه 5/4 میلیارد دلاری با حجم بسیار وسیعی از مسائل جنسی مربوط به نوجوانان روبه‏رو هستیم.

«پیتر بیرمن»، استاد دانشگاه کلمبیا که جامع‏ترین بررسی را در مورد مسائل جنسی و بهداشتی بزرگسالان انجام داده، معتقد است: این پیامدهای منفی، نتیجه آموزش‏های جنسی نیستند. آنچه این نتایج منفی را به ارمغان آورده، نوجوانان هستند که خود را حفظ نکرده و به روابط جنسی‏شان ادامه می‏دهند.

در ادامه این گزارش آمده است:

در یک پروژه 45 میلیون دلاری که در آن هفده آژانس مستقل، شرکت کرده بودند، محققان تحت نظارت بیرمن، بیش از دویست هزار دختر جوان را تحت آموزش برنامه حفظ عفت، قرار داده بودند.

با وجود این، باز هم نوجوانان، ابزارهای کنترل روابط جنسی را قبول دارند!! و می‏گویند کسانی که می‏خواهند آنان را از داشتن چنین روابطی با سوگند خوردن و تعهد دادن باز دارند، از این امر مطلع نیستند که 88 درصد این افراد سوگندخورده، تعهد خود را فراموش می‏کنند.


منبع:

ماهنامه معارف، شماره 27، ص 46.


دعوت به امام زمان

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

عن ابی محمد علیه السلام قال: قال علی بن محمد علیهما السلام:

« لولا من یبقی بعد غیبة قائمنا علیه السلام من العلماء الداعین الیه والدالین علیه و الذابین عن دینه بحجج الله و المنقذین لضعفاء عبادالله من شباک ابلیس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقی احد الا ارتد عن دین الله و لکنهم الذین یمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها اولئک هم الافضلون عندالله عز و جل » - بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 2، ص 6

امام حسن عسکری از امام علی النقی علیهما السلام نقل می کند که:

« بعد از غیبت قائم ما اگر کسانی از علماء باقی نمانند که مردم را به سوی آن حضرت بخوانند و به ایشان راهنمایی کنند و از دین او با دلائل الهی دفاع کنند و ضعفاء بندگان خدا را از دام های شیطان و فاسقان و کمین گاه های دشمنان اهل بیت نجات دهند، هیچ کس نمی ماند مگر آن که از دین خدا باز می گردد!! لیکن این علماء هستند که سررشته قلوب ضعفاء شیعه را با جدیت نگاه می دارند همانگونه که ناخدای کشتی سکان آن را در چنگ می گیرد. تنها اینان نزد خداوند برترین اند. »

مبلغین دین - در هر شکل ولباس و به هر ابزار ووسیله ای - که نشر معارف اسلامی، گسترش دین و تربیت انسان های پارسا و عامل به دستورات اسلامی، مهمترین وجهه همت و عمیق ترین آرمان درونی آنان است! گه گاه در خلوت باخدای خویش به این می اندیشند که در فضای غبار گرفته و نفاق آلود زمان که عده ای تنها به دنیا می اندیشند و عده ای هم برای رسیدن به دنیای کثیف خویش به مرزهای دینی تجاوز می کنند و بوق های شبهه پراکنی هر روز مردم را به سوئی می کشاند، چه باید کرد که از بین واجب ها به اوجب پرداخته و از میان هزاران مهم بر اهم تاکید کرده باشند؟ تا رضای الهی جلب ، مردم رستگار ، و مبلغ در انجام مسؤولیت خویش موفق ، و نگاه رضایت آمیز ولی عصر امام زمان علیه السلام را در مسیر پرتلاطم زندگی همراه داشته باشند.

روایتی که بیان شد می تواند در این عرصه راهنمائی باشد تا مبلغ در شناخت مسیر اصلی خود در زمان غیبت موفق شود و به مقام ارزشمند «با فضیلت ترین دانشمند» در پیشگاه الهی نائل گردد.

امام علیه السلام در این روایت نجات و هدایت انسان ها از گمراهی را در گرو فعالیت دانشمندانی معرفی می کند که دارای خصائص ذیل اند:

1 - مردم را به سوی امام زمان علیه السلام می خوانند!

مساله ای که امروز کم کم در لابلای بحث های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و جناحی رنگ باخته و برخی خود از یاد آن حضرت غافل شده اند چه رسد به آنکه مردم را به سوی آن حضرت دعوت کنند.

اگر ما مردم را به سوی آن حضرت بخوانیم و آنان را منتظر تربیت کنیم، شاخصی ایجاد کرده ایم که هر کسی رفتار، گفتار، عملکرد و افکار خود را براساس آن شاخص تنظیم می کند.

کسی که با حال انتظار زندگی کند، به گونه ای خود را می سازد که هرگاه او ظهور کند به راحتی از همه تمایلاتش دست شسته، آماده و بدون تعلل برای سربازی و جانفشانی سر از پای نمی شناسد و سبک بال به سوی آن حضرت پرکشیده، ندایش را لبیک می گوید.

مردمی با این خصائص، هیچ گاه در دام تزویر، خدعه، حرام خواری، ظلم و ستم، کلاهبرداری، شهوت رانی و هوس پرستی نمی افتند و در یک کلام غلام حلقه به گوش شیطان نمی شوند. انتظار با این ویژگی، سازنده و بهترین اعمال امت پیامبر صلی الله علیه و آله قلمداد می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «افضل اعمال امتی انتظار الفرج; برترین اعمال امت من انتظار فرج است 

در صورتی که افرادی آن حضرت را نشناسند، این وظیفه عالمان برتر است که مردم را به آن حضرت راهنمائی کنند.

ظهور منجی و مصلح جهانی از مسائل پذیرفته شده در همه ادیان است. در اسلام نیز ظهور منجی به نام مهدی فرزند حسن از حقایق غیر قابل انکار است و در منابع بسیاری از اهل سنت این مطلب با صراحت بیان شده است و اگر شبهه ای در بین مذاهب اسلامی وجود داشته باشد در مصداق آن است.

ما شیعیان بر این باوریم که آن حضرت زنده و حجت خدا بر روی زمین است، لیکن مذاهب دیگر اسلامی در انتظار به دنیا آمدن و قیام آن حضرت به سر می برند.

تبیین همین امور و بحث پیرامون شخصیت آن بزرگوار، طول عمر آن حضرت، نظارت ایشان بر اعمال و کردار شیعیان و تاثیر وجودی حجت خدا در گردونه هستی و ... همه دلالت کردن مردم به سوی آن حجت الهی است.  

2 - دفاع از دین:

دفاع از دین آن حضرت، در زمان غیبت، از حساسترین رسالت های عالمان برتر است. آنان با دلائل الهی از دین خدا دفاع می کنند.

اگر کسی بخواهد به دلائل الهی دست یابد و بدان وسیله از دین خدا دفاع کند باید در مکتب ثقلین به آموزش بنشیند.

ای کاش همه پیروان اسلام به جای آن که به دنبال ابداع دلیل در دفاع از دین باشند، به قرآنی که حتما در دفاع از خود کمبودی ندارد تمسک جسته، قبل از هر چیز از دلائل قرآن و اهل بیت در دفاع از خود باخبر می شدند و به توانائی اسلام در اثبات حقانیت خویش ایمان می آوردند.


مگر پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات عمر خود برای نجات از گمراهی و ضلالت، تمسک به ثقلین را توصیه نفرمود؟!

چرا برای شناخت راه و شیوه هدایت خود و دیگران از قرآن و اهل بیت مدد نجوئیم؟ 

3 - حفظ شیعیان از مفاسد:

دانشمندانی با فضیلت ترند که در زمان غیبت برای دور ساختن شیعیان از دام های شیطان و فاسقان تلاش می کنند و با تمام وجود از آلودگی آنان به مفاسد و گناهان جلوگیری می کنند.

از آن جا که عالمان دلسوز براساس آیات قرآن و روایات، فساد را از صلاح و مفاسد را از مصالح می شناسند، در مقابل صفوف شیطان و فاسقان طرفدار او می ایستند و پرتگاه های ضلالت و گمراهی را به مردم نشان می دهند تا در دام های فریب شیطان گرفتار نیایند. 

4 - مقابله با دشمنان اهل بیت:

از جمله وظائف عالمان با فضیلت، ایستادگی در مقابل شیطنت های دشمنان اهل بیت می باشد.

امروزه وهابیت که سرسختانه با شیعه به مخالفت برخاسته، سعی دارد در جهت منافع قدرت های جهانی به تضعیف تشیع بپردازد و در آموزش مولوی ها یکی از مهمترین چیزهایی که بر آن اصرار دارد مخالفت با شیعه است. آن ها که عقایدی خطرناک و مطرود در دیدگاه کلیه مذاهب اهل سنت دارند با سرعت در مناطق مختلف جهان و بیش از همه در ایران نفوذ کرده وتمام همت آنان جداسازی اهل سنت از شیعیان است که از سوئی با گذر زمان تحت تاثیر معارف حقه تشیع واقع نشوند و از سوی دیگر زمینه رویاروئی اهل سنت با شیعیان فراهم گردد.

اگر زمانی اهل سنت همراه با شیعیان در حسینیه ها به عزاداری برای شهادت سالار شهیدان جمع می شدند و در موارد بسیاری به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف می شدند، با فعالیت های وهابیت این نقاط هم نشینی دو مذهب مورد هجوم واقع شده و سعی می شود روز به روز آنان را نسبت به یکدیگر حساستر کنند.

حرکت های وهابیون از بیرون مرزها همواره جهت داده می شود و افرادی که از اهل سنت در مجالس شیعیان شرکت کنند ابتدا مورد تهدید و پس از آن کمک های بی حسابی که برای اهل سنت با اهداف کاملا سیاسی ارسال می شود قطع می گردد.

در این گیر و دار عالمان شیعه حتی از نقل فضائلی که درباره اهل بیت علیهم السلام در کتب صحاح اهل سنت وجود دارد خودداری کرده و شیعیان محروم را در مقابل دشمنان بی رحم و بی منطق اهل بیت علیهم السلام رها کرده اند.

عالمان برتر هرگز چنین وضعی را تحمل نکرده و برای هدایت قلب های شیعیان، عالمانه، مدبرانه و مجدانه می کوشند که اگر چنین نکنند همه از دین خدا باز می گردند.

منبع:
مبلغان ش 22

با کمی تصرف



دعا براى نیک بختى کودک

افزون بر رعایت حقوق مادى و معنوى فرزندان ، یکى دیگر از مهم ترین وظایف والدین : دعا براى نیک بختى و سعادت فرزندان است .

از آن جایى که دعاى پدر و مادر درباره فرزند طبق فرمایش رسول گرامى اسلام از جمله دعاهایى است که حتما به اجابت مى رسد - بحارالانوار ج71 ص 84 - شایسته است والدین گرامى بر این مهم توجه خاصى مبذول دارند، و در شرائط مساعد روحى بویژه به فرزندان خود دعا نمایند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، در ضمن حدیثى فرزندان را سفارش نمود که دعاى خیر پدر و مادر خود را جلب نمایند و فرمود:

بر شما باد جلب دعاى پدر، زیرا آن از ابرهاى آسمان بالاتر مى رود و خداوند بر آن نظر افکنده و به ملائکه مى فرماید:

اى فرشتگان ! مانع بالا آمدن آن نباشید، که مى خواهیم آن را بر آورده سازم - بحارالانوار، ج 71، ص 83 -

__________________________________________________________________________


دعاى امام سجاد علیه السلام براى فرزندان

(1) پروردگارا! با نگهدارى فرزندانم و اصلاح (اخلاق و رفتار آنان ) در جهت خواست من ، و بهره مندیم از وجود آنان بر من منت بگذار.

(2) خدایا! با بخشیدن طول عمر به آنان مرا یارى فرما، و مدت زندگانى آنان را بر من بیفزاى! اطفال کوچکم را پرورش داده و ضعیفانشان را برایم نیرومند گردان.

دین و اخلاق و بدن آنان را برایم صحیح و سلامت بدار و در نفس و جسمشان و در تمام آن چه که از امور آنان براى من مهم است عافیت و تندرستى ببخش و روزى هایشان را به دست من برایم افزون ساز.

(3) آنان را از نیکو کاران ، پارسایان ، تیزبینان ، شنواى سخن حق و اطاعت کنندگان از خودت قرار ده و براى اولیاى خودت عاشقان خیر خواه و از براى تمام دشمنانت آنان را ستیزه جو و کینه ورز گردان ، ( آمین ) خدایا دعایم را بپذیر.

(4) الهى ! به وسیله ى آنان بازوانم را تقویت کرده و کارهاى نابسامان مرا سامان ده ، نسل مرا به آنان افزون ساز، و مجالس مرا به وجود آنان بیاراى ، و یاد و نام مرا به آنان زنده نگه دار، و در نبودن من امورات مرا به وسیله ى ایشان کفایت کن ، در رفع نیازهایم به آنان مرا یارى ده ، آنان را برایم علاقه مند، مهربان متمایل به من و فرمانبر قرار ده و از گناه و بدى و مخالفت با من ، آنان را دور ساز.

(5) مرا در تربیت و پرورش و نیکى کردن به آنان یارى ام کن و در کنار آنان فرزندان ذکورى نیز به من عطا فرما، و این عمل را براى من نیک گردان و آنان را در رسیدن به خواسته هایى که از درگاه تو مسئلت کرده ام مددکارم قرار ده .

(6) مرا به همراه فرزندانم از (مکر و حیله ) شیطان رانده شده از درگاهت پناه ده.

همانا که تو ما را آفریده اى و امر و نهى کرده و به سوى (به دست آوردن ) ثواب در اطاعت از اوامرت تشویق ، و از عقوبت نافرمانى تهدیدمان نموده اى ، براى ما دشمنى قرار داده اى که پیوسته در (اندیشه ى ) مکر با ماست ، او را به وجود ما مسلط کرده اى ، اگر ما فراموشش کنیم او ما را از یاد نمى برد، ما را از عذاب تو ایمن ساخته و از غیر تو مى ترساند.

اگر ما عمل زشتى را اراده کنیم در انجام آن به ما جرأت مى دهد و اگر عمل نیکى را قصد کنیم ، ما را از انجام آن باز مى دارد، ما را در معرض شهوات قرار داده و در دلهایمان شبهه ایجاد مى کند.

اگر به ما وعده دهد دروغ مى گوید، و اگر ما را به انجام خواسته مان خوش حال سازد خلاف آن مى کند و هرگاه مکر و حیله ى او را از ما بر نگردانى گمراهمان مى کند و اگر از شر او ما را مصون ندارى ما را به لغزش کشاند.

بار الها! سلطه ى او را با قدرت (لایزال ) خود از ما برگردان ، تا او را به وسیله ى دعاهاى بسیارمان به درگاهت از ما دور نمایى ، تا این که از گزند طرح هاى شیطانى او در زمره حفظ شدگانت در آییم .

(7) پروردگارا! همه ى خواسته هایم را برآور، و حاجت هایم را مرحمت نما، و از پذیرش دعاهایم خوددارى نکن ، در حالى که قبولى آن ها را ضمانت کرده اى ، دعایم را در پشت حجاب مگذار که تو خود به آن امر کرده اى.

و با عطاى آن چه که در اصلاح امور دنیا و آخرت به آن نیازمندم بر من منت بگذار، آن چه را که بر زبان آورده و یا فراموش کرده ام ، و آن چه را که اظهار نموده و یا مخفى داشته ام ، علنى خواسته باشم یا پنهانى همه را برآور.

(8) در تمام این خواسته ها تقاضا دارم که مرا از مصلحان قرار دهى ، در ردیف کسانى که با نیایش به پیشگاهت رستگار شده اند، و با توکل به درگاهت از لطف تو محروم نشده اند.

همان انسان هاى وارسته اى که به پناهندگى ات عادت کرده اند، در معامله با تو بهره ها برده اند در سایه ى عزتت مأوا گرفته اند، در پرتو جود و کرمت به روزى حلال و گسترده دست یافته اند، با توسل به تو از پستى ذلت به اوج عزت رسیده اند، از ظلم و ستم به عدل تو پناه آورده اند، به وسیله ى رحمتت از بلا آسوده گشته اند، با غناى تو، از چنگال فقر و محرومیت رهیده اند، با نگهدارى ات از گناهان و لغزش ها و خطاها مصونیت یافته اند، به خاطر اطاعت از فرامین تو، در پیمودن راه هاى نیک و خوب و درست موفق گشته اند، در سایه ى قدرت تو در بین آنان و گناهان آن چنان فاصله افتاده است که تمام معصیت ها را فراموش کرده و در جوار خودت منزل گزیده اند.

(9) معبودا! با توفیق و مهربانى خودت همه ى این صفات زیبا را به ما عنایت فرما، و ما را از عذاب دردناک جهنم پناه بده.

و به مردان و زنان مسلمان و تمام اهل ایمان هر آن چه را که براى خودم و فرزندانم از تو مسئلت کردم در دنیا و آخرت به آنان نیز عطا فرما، همانا که تو نزدیک ، پذیرا، شنوا، دانا، بخشنده ، آمرزنده ، دلسوز و مهربان هستى .

(10) و به ما در این دنیا نیکى و در جهان آخرت هم نیکى مرحمت کرده و ما را از عذاب آتش جهنم نگه دار - صحیفه سجادیه ، دعاى 25 -

_________________________________________________________________________


از مطالعه شرح حال برخى بزرگان چنین بدست مى آید که رمز موفقیت آنان مرهون دعاى پدر و مادرشان بوده است .


علامه مجلسى و دعاى پدر

عالم بزرگوار مرحوم ملا محمد تقى مجلسى ( پدر بزرگوار علامه محمد باقر مجلسى ) در خاطرات خود مى گوید:

در یکى از شب ها پس از این که از نماز شب و تهجد سحرى فارغ شدم ، حال خوشى برایم ایجاد شد؛ از آن حالت فهمیدم که در این هنگام هر حاجت و در خواستى از خداوند نمایم ، اجابت خواهد شد، فکر کردم چه در خواستى از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم ؛ که ناگاه صداى گریه فرزندم محمدباقر در گهواره اش بلند شد، و من بى درنگ به خداوند متعال عرضه داشتم : پروردگارا! به حق محمد و آل محمد علیهم السلام این کودک را مروج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتى بى پایان موفق گردان - الفیض القدسى ، ص 11 -

و این چنین بود که دعاى این پدر عارف در سحرگاه آن شب مبارک به اجابت رسید و فرزندش در عرصه علم و دانش و تقوى آن چنان توفیقاتى یافت که امروزه بعد از چهار قرن ، او را به عنوان طلایه دار ترویج دین و سرآمد علماى شیعه مى شناسیم . علامه مجلسى بر اثر همین دعاى پدر موفق به پدید آوردن آثارى شد که مخالف و موافق را به تحیر وا داشته است و در مدت این چهار قرن هیچ پژوهشگرى در حوزه دین و علوم اسلامى از تاءلیفات این عالم وارسته و سخت کوش بى نیاز نیست .

__________________________________________________________________________


برکت دعاى پدر

آیت الله العظمى مرعشى نجفى (قدس سره )، بزرگ فرهنگ بان میراث اهل بیت علیهم السلام ، در بیشتر علوم اسلامى صاحب نظر بود و تاءلیفات ارزشمند ایشان که نزدیک به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف است گواه روشنى بر این حقیقت است . کرامات معنوى ، در یافت بیش از چهار صد اجازه اجتهادى و روایتى از علماى بزرگ اسلامى ، تدریس متجاوز از شصت و هفت سال در حوزه علمیه قم و نجف ، تربیت هزاران شاگرد و تاءسیس صدها مدرسه علمى ، مسجد، حسینیه ، مراکز فرهنگى ، رفاهى و درمانى و ایجاد بزرگترین و مشهورترین کتابخانه در جهان اسلام و از جمله توفیقات این فقیه فرزانه مى باشد.

او این همه توفیقات را از برکت محبت به پدر و دعاى والدین مى داند.

او در خاطرات خود چنین مى گوید:

زمانى که در نجف بودیم ، یکى روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن ، تا براى صرف نهار تشریف بیاورد. حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه ، خوابش برده است . مانده بودم چه کنم : از طرفى مى خواستم امر مادرم را اطاعت کنم و از طرفى دیگر مى ترسیدم با بیدار کردن پدر باعث رنجش خاطر او گردم . خم شدم و لبهایم را کف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم!! تا این که در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و دید من هستم! وقتى این علاقه و ادب و کمال و احترام را از من دید، فرمود: شهاب الدین تو هستى ؟

عرض کردم : بلى آقا. دو دستش را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: پسرم! خداوند عزتت را بالا ببرد، و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد.

حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى مى فرمود: من هر چه دارم ، از برکت آن دعاى پدرم است - حقوق والدین ، سید جعفر میر عظیمى ، ص 12 -

____________________________________________________________________


نفرین والدین

لازم به ذکر است هم چنان که دعاى خیر والدین در سرنوشت انسان مؤثر است ، نفرین آنان تأثیر دارد.

چنان که ، پیامبر صلى الله علیه و آله از مردى که از فرزندان ناخلف خود شکایت مى کرد، پرسید:

آیا بر آنان نفرین کرده اى گفت : بلى . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خودت موجبات بدبختى آنان را فراهم کرده اى - محجة البیضا، ج 3، ص 436 -

و در روایت دیگرى حضرت فرمود:

ایاکم و دعوة الوالد فانها اءحد من السیف - وسائل الشیعة ، ج 7، ص 128از نفرین پدر بپرهیزید که آن از شمشیر تیزتر و برنده تر است .

______________________________________________________________________


حق فرزند بر پدر

امام سجاد علیه السلام در رساله حقوق خویش وظیفه والدین را چنین مشخص مى کند:

و اما حق ولدک فاءن تعلم اءنه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و اءنک مسئول عما و لیته من حسن الادب و الدلالة على ربه عزوجل و المعونة على طاعته فاعمل فى اءمره عمل من یعلم اءنه مثاب على الاحسان الیه معاقب على الاساءة الیه - من لا یحضره الفقیه ، ج 2، ص 621. امالى صدوق ، ص 371

حق فرزندت به تو آن است که بدانى وجود او بخشى از وجود تو است ، و نیک و بدى هاى او در این دنیا وابسته به تو است ، باید بدانى که تو در مقام سرپرستى او مسئول هستى که وى را با ادب و تربیت صحیح پرورش دهى و او را به پروردگارش راهنمائى کنى و در اطاعت فرمانبردارى حضرت حق ، یارى اش دهى . پدرى باشى که به وظیفه خود آشنا و به مسئولیت خود آگاه است ؛ پدرى که مى داند اگر نسبت به فرزندش نیکى کند اجر و پاداش خواهد داشت ، و اگر درباره او بدى کند مستحق مجازات و کیفر خواهد بود.


منبع:

حقوق متقابل والدین و فرزندان

عبدالکریم پاک نیا




رنگ محبوب امام حسن؟! رنگ محبوب امام حسین؟!

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ

جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرض کرد:


از حسنین بپرس چه رنگى را دوست مى دارند تا با اذن الهى ، لباس در همان رنگ تهیه شود.


امام حسن علیه السلام گفت: « اُرِیدُها خَضْراء؛ من : رنگ سبز »


امام حسین علیه السلام پاسخ داد: « یا جَدَّاهُ اُرِیدُها حَمْراء؛ من : رنگ سرخ ‌»


منبع:

فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، ص 182


امام سجاد و دامادهایشان

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ق.ظ

مرحوم کلینى ، به نقل از حضرت صادق آل محمّد علیهم السّلام حکایت فرماید:


هرگاه یکى از دامادهاى امام سجّاد علیه السّلام داخل منزل وى مى گردید و بر حضرتش وارد مى شد، امام سجّاد علیه السّلام عباى خود را از دوش بر مى گرفت و براى او پهن مى نمود تا روى آن بنشیند!!

و سپس خوش آمد گفته و ( در علت آن احترام ویژه ) به داماد خود مى فرمودند: شمائید تأمین کننده هزینه هاى ناموس ما! و همچنین نگه دارنده آنها از شرّ هواهاى نفسانى و اجانب!


برگرفته از:

چهل داستان و چهل حدیث از إمام زین العابدین (ع)

عبداللّه صالحى


حماسه فرزدق

یکى از گویاترین نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد (ع ) قصیده معروف فرزدق متولد 110 هجرى مى باشد.

در روزگارى که شعر از قویترین ابزارها تبلیغى به شمار مى آمد و ستایشى در قالب شعر مى توانست شخصیتى را به دورترین قبایل ، به نیکى و ارزش ‍ بشناساند و هجوى مى توانست قبیله اى را به بدنامى و بى آبرویى بکشاند و ایشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق را از مرز مدیحه سرایى تا اوج حماسه اى انقلابى پیش برده ، شرایطى است که فرزدق ، شعر خود را در آن شرایط انشاد کرده است .

در روزگارى که شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بیمناک نباشند و کم بودند کسانى که بتوانند دل از عطاها و هدایاى خلیفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسید و دل از عطاى خلیفه برید تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو کند و به دست آورد.

فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلکه در برابر چشمان خشم آلود هشام  - که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتى - نزدیکترین شخص به ولید بن عبدالملک به شمار مى آمد - و در منظر انبوه حج گزارانى که از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستایش از امام سجاد (ع ) پرداخت .

ستایش فرزدق از امام سجاد (ع ) در آن شرایط و در آن محیط که بزرگترین مجتمع اسلامى و مهمترین پایگاه دینى به شمار مى آمد، ستایشى ساده و بى پیامد نبود، زیرا مدح على (ع ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت .

ستودن بارزترین چهره علوى - امام سجاد (ع ) - به معناى رویارویى صریح با تمامى و مروانیان شناخته مى شد، چرا که این دو جریان همیشه ستیزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان بر کسى مخفى نبود.

_____________________________________________


فرزدق زمانى شعر خود را با طنین گرمش انشاد کرده که هشام با تکبر و غرور در حلقه یاران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف کند.

حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام !

هشام خواست استلام حجر کند اما ازدحام جمعیت مانع شد و او با ناکامى به کنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف کنندگان خانه خدا نشست .

در این هنگام شخصى با جامه ها و هیئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هیبتى معنوى به جمع طواف گزاران پیوست و چون به حجر نزدیک شد و خواست استلام حجر کند، مردم احترامش کردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر کرد.

همراهان هشام با دیدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسیدند: آن شخصى که مردم برایش راه گشودند و احترامش کردند کیست ؟

هشام که احساس حقارت و کوچکى مى کرد ، چنین وانمود که او را نمى شناسد! فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى اظهار ناآشنایى مى کند و با خود گفت اکنون ، لحظه ایفاى رسالت و گاه حق گویى است .

فرزدق قدم پیش نهاد و جایى ایستاد که صدایش را هر چه بیشتر بشنوند و گفت : اى هشام - اى فرزند عبدالملک و اى برادر خلیفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم .

گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى کنم!

دریایى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دریا به حرکت در آمده و به شیوه شاعران پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد کرد.

امواج صدایش در مسجد الحرام پیچید و تاءثیرى عمیق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردم را پرورید و روح هشام را چون خرقه اى پوسیده درید!

_______________________________________________

متن قصیده فرزدق:


1- هذا الذى تعرف البطحاء وطاته

والبیت یعرفه والحل والحرم

این اوست که بطحا سرزمین نبوت با آثارى برجاى مانده از گامهایش آشناست! و خانه خدا نیز او را مى شناسد! چونان که حل و حرم!

2- هذا ابن خیر عباد الله کلهم

هذا التقى النقى الطاهر العلم

فرزند برترین بندگان خداست! پرهیزکار، منزه ، پاکیزه و نشانه راهنما و ملاک هدایت است!

3- هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله

بجده انبیاء الله قد ختموا

این ، فرزند فاطمه علیها السلام است ، اگر راستى جاهلى و او را نمى شناسى!!! که با جدّ او پیامبران ختم شدند.

4- ولیس قولک من هذا بضائره

العرب تعرف من انکرت و العجم 

این که به ادعاى ناشناسى مى پرسى « او کیست ؟! » زیانى به او و عظمتش نمى زند!!

5- کلتا یدیه غیاث عم نفعهما

تستوکفان و لا یعروهما عدم

دستان او باران گسترده اى است پر ثمر ، همواره بخششها از آن دریافت مى شود بى این که پایان پذیرد و بخشکد!

6- سهل الخلیقة لاتخشى بوادره

یزینــــه خصــــلتان الحــــلم والکرم

نرم خویى است که کسى از او هراس و بیمناک نشده است! دوخصلت او را زینت بخشیده : نیک خلقى و نیک رفتارى!

7- حمال اثقال اقوام اذا افتدحوا

حلو الشمائل تحلو عنده نعم

بر دوش کشنده نیازها و رنجهاى مردم گرفتار و حرمان دیده! خوش سیمایى که آرى گفتن به نیاز و خواهش مردم برایش خوش وشیرین است!!

8- ما قال لا قط الا فى تشهده

لولا التشهد کانت لاءه نعم

هرگز نه نگفته جز در تشهد نمازش ، واگر تشهد نبود « نه » او « بله » بود!!

9- عم البریة بالاحسان و انقشعت

عنها العمایة و الاملاق و العدم

تمامى بندگان خدا را مورد احسان خویش قرار داده است ، تا تیرگى فقر و نادارى را از آنان بزداید.

10- اذا راته قریش قال قائلها

الى مکارم هذا ینتهى الکرم

قریش چون او را بنگرد گویند: همه ارزشها و کرامتها در مکارم و فضایل او خلاصه شده و کمال پذیرفته است!!

11- یغضى حیاء و یغضى من مهابته

فمایکلم الا حین یبتسم 

او چشم خویش از روى حیا مى بندند و دیده خلق از جلالت او فرو مى افتند! هرگز سخنى نگوید مگر اینکه در حال تبسم باش!

12- بکفه خیزران ریحه عبق

من کف اروع فى عرنینه شمم

عصاى خیزرانش ، عطر مى پراکند! بیننده را به شگفت آورد، زیبایى و تناسبى که در چهره دارد!

14- یکاد یمسکه عرفان راحته

رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم

چون براى سودن حجر السود رکن حطیم آید با عرفانى که حجر به او دارد خواهد که دست او را وانگذارد!!

15- اى الخلائق لیست فى رقابهم

جرى بذاک له فى لوحه القلم 

از دیرزمان ، خدا او را شریف و بزرگ آفریده و قلم تقدیر این شرف و بزرگى را بر لوح نگاشته است .

16 - من یشکر الله یشکر اولیه ذا

فالدین من بیت هذا ناله الامم

کسى که خداى را شکر مى گزارد، در حقیقت سپاسگزار پدران اوست!! چرا که دین مردم از این خاندان سررشته یافته است.

17- ینمى الى ذروة الدین التى قصرت

عنها الاکف و عن ادرکها القدم

جایگاه دینى او آن چنان به اوج پیوسته که دستها بدان نرسد و پاى اندیشه راه نیابد!

18- مــــن جــــده دان فضل الأنبیاء له                               

وفــــضل أمــــتــه دانــــت لهـا الأمم‏

او کسى است که همه پیامبران به فضیلت و برتری جدش - محمد - صلى الله علیه وآله - گردن نهادند و امتش برترین امتها به شمار آمدند!

19- مشتقه من رسول الله نبعته

طابت مغارسه و الخیم و الشیم

نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است ، پاک نژاد و پاکیزه خو و نیک سیرت است .

20- من معــــشر حبهم دین وبغـــضهم               

کفر و قربهم منجى و معتصم

او از خاندانى است که محبت آن خاندان ، دین است!! و دشمنى آنان گمراهى ، و نزدیک شدن به ایشان مایه نجات و ایمنى است!!!

21- ینجاب نور الدجى عن نور غرته       

کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم

نور پیشانیش پرده ظلمت را مى درد، چنان که آفتاب سینه تاریکى را!

22- مقدم بعد ذکر الله ذکرهم

فى کل بدء و مختوم به الکلم

بعد از یاد خدا، پیشاپیش هر سخنى نام و یاد ایشان است و نیز پایان هر گفتارى!!

23- ان عد اهل التقى کانوا ائمتهم

او قیل من خیر اهل الارض قیل هم

اگر اهل تقوا را بر شمارند، این خاندان سرور آنانند! و اگر از بهترین انسانها سراغ گیرند، همه گویند: ایشانند!!

24- لا یستطیع جواد بعد جودهم

ولا یدانیهم قوم و ان کرموا

هیچ بخشنده اى برابرى با آنان نتواند، و هیچ کس را میسر نشود که خود را در بزرگى به آنان رساند!

25- هم الغیوث اذا ما ازمة ازمت

و الاسد اسد الشرى و البأس محتدم

در خشکسالى باران ریزنده اند و در میدان کارزار شیران!

26- لا یقبض العسر بسطا من اکفهم

سیان ذلک ان اثرو و ان عدموا

در تنگدستى با فراخ دستى مى بخشند!! براى آنان یکسان است ، که بى نیاز باشند با مستمند!

27- یستدفع الشرو اللوى بحبهم

و یسترب به الاحسان و النعم

دوستى آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زیادت احسان ونعمت!

________________________________________________________________

با آنچه تاریخ از روش و منش خلفا ثبت کرده بدیهى است که فرزدق با بیان این سخنان کوبنده و صریح ، خویش را براى رویارویى با هر شکنجه و آزار و انتقاد از سوى هشام بن عبدالملک آماده کرده بود!


مامقانى به نقل از کتاب خرائج مى نویسد:

فرزدق پس از انشاد این قصیده مدتها زندانى شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید!!

فرزدق شرایط دشوار خود را به امام على بن الحسین - علیه السلام - رسانید و آنحضرت براى نجات و رهایى او دعا کرد.

فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد - علیه السلام - رسید و از وضع نابسامان اقتصادى خود شکایت کرد و گفت : خلیفه تمام حقوق پیشین او را قطع کرده است .

حضرت پرسید: حقوق دریافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟

فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت .

امام (ع ) به اندازه اى چهل سال او، هزینه زندگیش را تاءمین کرد و فرمود: اگر مى دانستم که به بیش از این نیاز دارى به تو مى بخشیدم .

فرزدق ، هدیه امام را دریافت کرد و پس از همان مدت ، بدرود حیات گفت.

_______________________________________________________________

عبد الرحمن جامى این جریان را چنین سروده است:


پور عبدالملک به نام هشام


در حرم بود با اهالى شام


مى زد اندر طواف کعبه قدم


لیکن از ازدحام اهل حرم


استلام حجر ندادش دست


بهر نظاره گوشه اى بنشست


ناگهان نخبه نبى و ولى


زین عبّاد بن حسین على


در کساء بها و حله نور


بر حریم فکنده عبور


هر طرف مى گذشت بهر طواف


در صف خلق مى فتاد شکاف


زد قدم بهر استلام حجر


گشت خالى ز خلق راه گذر


شامى‌اى کرد از هشام سؤال


کیست این با چنین جمال و جلال


از جهالت در آن تعلل کرد


وز شناسائی اش تجاهل کرد


گفت نشانسمش ، ندانم کیست


مدنى، یا یمانى، یا مکی‌است


بو فراس آن سخنور نادر


بود در جمع شامیان حاضر


گفت من مى شناسمش نیکو


زو چه پرسى به سوى من کن رو


آن کس است این که مکه بطحاء


زمزم و بو قبیس و خیف و منى


مروه ، مسعى ، صفا ، حجر، عرفات


طیّبه ، کوفه ، کربلا و فرات


هر یک آمد به قدر او عارف


بر علو مقام او واقف


قرة العین سید الشهداست


زهره شاخ دوحه زهراست


میوه باغ احمد مختار


لاله باغ حیدر کرار


چون کند جاى در میان قریش


رود از بحر بر زبان قریش


که بدین سرور ستوده شیم


به نهایت رسید فضل و کرم


ذروه عزتست منزل او


حامل دولت است محمل او


از چنین عز و دولت ظاهر


هم عرب هم عجم بود قاصر


جد او را به مسند تمکین


خاتم الانبیاست نقش نگین


لایح از روى او فروغ هدى


فائح از خوى او شمیم وفا


طلعتش آفتاب افزون روز


روشنایى فزاى و ظلمت سوز


جد او مصدر هدایت حق


از چنان مصدرى شده مشتق


زحیا نایدش پسندیده


که گشاید به روى کس دیده


خلق از او نیز دیده خوابانند


کز مهابت نگاه نتوانند


نیست بى سبقت تبسم او


خلق را طاقت تکلم او


در عرب در عجم بود مشهور


گو ندانش مغفلى مغرور


همه عالم گرفت پرتو زر


گر ضریرى ندید از آن چه ضرر


شد بلند آفتاب بر افلاک


بوم از آن گر نیافت بهره چه باک


بر نکوسیرتان و بدکاران


دست او ابر موهبت باران


فیض آن ابر بر همه عالم


گر بریزد نمى نگردد کم


هست از آن معشر بلند آیین


که گذشتند ز اوج علیین


حب ایشان دلیل صدق و وفاق


بغض ایشان نشان کفر و نفاق


قربشان پایه علو و جلال


بعدشان مایه عتو و ظلال


گر شمارند اهل تقوى را


طالبان رضاى مولا را


اندر آن قوم مقتدا باشند


وندر آن خیل پیشوا باشند


گر بپرسد ز آسمان بالفرض


سائلى ، مَن خیارُ اهلِ الارض


بر زبان کواکب و انجُم


هیچ لفظى نیاید الا « هُم »


هم غیوث الندى اذا وهبوا


لیوث الشرى اذا نهبوا


ذکرشان سابق است در افواه


بر همه خلق بعد ذکر الله


سر هر نامه را رواج افزاى


نامشان هست بعد نام خداى


ختم هر نظم و نثر را الحق


باشد از یمن نامشان رونق


چون هشام آن قصیده غراء


که فرزدق همى نمود انشاء


کرد از آغاز تا به آخر گوش


خونش اندر رگ از غضب زد جوش


بر فرزدق گرفت حالى دق


همچو بر مرغ خوشنوا عقعق


ساخت در چشم شامیان خوارش


حبس بنمود بهر آن کارش


اگرش چشم راست بین بودى


راست کردار و راست بین بودى


دست بیداد و ظلم نگشادى


جاى آن حبس ، خلعتش دادی


قصه مدح بو فراس رشید


چون بدان شاه حق شناس رسید


از درم بهر آن نکو گفتار


کرد حالى روان ده و دو هزار


بو فراس آن درم نکرد قبول


گفت مقصود من خدا و رسول


بود از آن مدح ، نى نوال و عطا


زان که عمر شریف را ز خطا


همه جا از براى همجى


کرده‌ام صرف در مدیح و هجى


تافتم سوى این مدیح عنان


بهر کفاره چنان سخنان


قلته خلصا لوجه الله


لا، لان استعیض ما اعطاه


قال زین العباد و العباد


ما نؤدیه عوض لا یرداد


زان که ما اهل بیت احسانیم


هر چه دادیم باز نستانیم


ابر جودیم بر نشیب و فراز


قطره از ما به ما نگردد باز


آفتابیم بر سپهر علا


نفتد عکس ما دگر سوى ما


چون فرزدق به آن وفا و کرم


گشت بینا قبول کرد درم


از براى خدا بود و رسول


هر چه آمد از او چه رد چه قبول


بود از آن هر دو قصدش الحق حق


مى کنم من هم از فرزدق دق


رشحه زان سحاب لطف و نوال


بندم از دولت ابد، طرفى


صادقى از مشایخ حرمین


چون شنید آن نشید دور از شین


گفت نیل مراضى حق را


بس بود این عمل فرزدق را


گر جز اینش ز دفتر حسنات


بر نیاید نجابت یافت نجات


مستعد شد رضاى رحمان را


مستحق شد ریاض رضوان را


زان که نزدیک حاکم جابر


کرد حق را براى حق ظاهر


برگرفته از:

امام سجاد جمال نیایشگران

احمد ترابى


سرود میلاد ( امام سجاد )

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۶ ب.ظ

شده ارض و سماء   غرق شور و شعف         بوی عطر خدا   آید از هر طرف

عالم عالم شده خُلد بَرین

آمد آمد سیّد السّاجدین


ذات حق بر حسین   داده قرص قمر           بوسه گیرد پدر   از جمال پسر

عالم عالم شده خلد برین

آمد آمد سید الساجدین


شور محشر به پا    شده در عالمین         آمده مولدِ   علی بن الحسین 

عالم عالم شده خلد برین

آمد آمد سید الساجدین


این پسر لاله ی   باغ پیغمبر است        این ز سر تا به پا   احمدی دیگر است

عالم عالم شده خلد برین

آمد آمد سید الساجدین


شده محراب جان   طاق ابروی او            مرغ دل پر زند   بر سر کوی او   

عالم عالم شده خلد برین

آمد آمد سید الساجدین


منبع:

اصول مداحی( ناصری)